رابطه عمل صالح با لذت های جسمانی

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه عمل صالح با لذت های جسمانی

سلام
طبق آموزه های قرآن آنچه که بعنوان پاداش به مومنان میرسد خود اعمال آنهاست نه چیز دیگر
سوال اینست که از نظر عقلی اموری چون نماز،انفاق و امثالهم که کاملا اموری معنوی و روحانی هستند چگونه بعد از مرگ منشاء لذت های جسمانی مثل نکاح میشوند؟ در حالی که ما در دنیا شاهد تقابل و غیر هم سنخ بودن این امور باهم هستیم(لذات معنوی با لذات مادی)
لذا آنچه که از پاداش و جزا به عنوان عینیت اعمال یاد میشود فقط با حیات و معاد روحانی تطابق دارد نه حیات جسمانی..

منتظر پاسخ کارشناسان محترم و دوستان حقیقت جو هستم
باتشکر

با نام الله





کارشناس بحث: استاد اندیشمند

با سلام خدمت شما بزرگوار

مسئله ای که شما اشاره فرمودید با عنوان تجسم اعمال مطرح گردیده است و اینگونه نیست که همه دانشمندان اسلامی معتقد به این نظریه باشند بلکه برخی مخالفت خود را با این نظریه بیان داشته اند.
منظور از تجسّم‏ اعمال نزد شيعيان اين است كه انديشه و گفتار و كردار انسان- خوب يا بد- صورت و سيمايى در دنيا و آخرت دارد؛ ولى در دنيا آشكار نمى‏شود. در رستاخيز، پس از تحوّلات و تبدّلات ژرف و شگرف، انديشه و گفتار و كردار آدمى به صورت واقعيّت اخروى جلوه مى‏نمايد و صاحب خويش را شاد يا غمگين مى‏سازد.

دانشمندان شيعه درباره تجسّم اعمال بر دو گروه‏اند: گروهى معتقدند كه مجازات آدمى در قيامت، با تجسّم اعمال صورت مى‏پذيرد. اعمال در جهان آخرت با سيمايى نيك يا زشت ظاهر مى‏شوند و به صاحبان خويش مى‏رسند (اربعين‏، 623؛ الميزان‏؛ رياض السّالكين‏، 399؛ الفردوس الأعلى‏، 173). گروه ديگر بر اين باورند كه خود اعمال جزاى انسان نيستند؛ بلكه جزاى او، آثار و لوازم اعمال است (بحارالانوار، 7/ 23؛ مجمع البيان‏، 1/ 413).[1]

شهید مطهری دراین رابطه می گوید:
مسأله تجسم اعمال مسأله‏اى است كه دلايل نقلى و شرعى فراوانى بر آن هست و اصلا لحن خود قرآن هم لحن تجسم اعمال است. قرآن تعبير به جزا مى‏كند ولى خودش در جاهاى ديگر اين مطلب را ذكر مى‏كند كه جزاى عمل شما همان خود عمل شماست كه به شما برگردانده مى‏شود.[2]

ملا صدرا اين مسأله را بنحو خاصى مورد بررسى و توجه قرار داده و گويد شكى نيست كه هر عملى را اثرى است در نفس و اثرى است در خارج و نفس انسان در مقابل اعمال و رفتار خود متأثر مى‏شود: همانطور كه اعمال و رفتار هر كس را در خارج آثار وجودى خاص است، در نفس نيز اثرى مى‏گذارد كه مجموعه ملكات و فضائل و رذائل نفسانى محصول اعمال و رفتار و بالجمله اكتسابات انسان است و هر يك از ملكات نفسانى را ظهورى است. در هر يك از مواطن و قوابل و هر صفت جسمانى و يا روحانى در مقام مقارنت و مجاورت با قابلى اثرى در آن قابل مى‏گذارد و نحوه اثر آن در هر يك از مواطن و قوابل متفاوت است و همانطورى كه اعمال خارجى در نفس اثر مى‏گذارند ملكات نفسانى نيز در خارج اثر مى‏كنند و آثارى از فضائل و رذائل نفسانى در خارج حاصل مى‏شود مثلا غضب، كبر، عجب، حقد و غيره كه از كيفيات و امور نفسانى هستند، آثارى از آنها در خارج ظاهر مى‏شود.

يكى از مواطن، موطن آخرت است و نشأت اخروى است و بعيد نيست كه مثلا غضب كه يكى از ملكات و صفات نفسانى است در نشأت آخرت بصورت نار محرّقه مجسم شود و صاحب آن را بسوزاند كه فرمودند: «الدنيا مزرعة الآخرة ...» و همين طور، جود، علم و ساير صفات كه از كيفيات نفسانى‏اند بصورت سلسبيل درآيند و آكل مال يتيم ظلما در نشأت آخرت بصورت آتش در بطون خورندگان آن درآيد و آنها را بسوزاند و بالاخره ملكات فاضله و رذائل كه از مكتسبات نفسانى است و از آثار و اعمال انسان است در نشأت دنيوى بعينه در نشأت ديگر مجسم شوند و نتيجه عمل هر كس بدين طريق‏ براى او نمودار شود.[3]

درباره ماهيت بهشت بايد گفت: بهشت كانون انواع مواهب و نعمت هاي الهي اعم از معنوي و مادي است. و جاي ترديد نيست كه ما هر تصور و ترسيمي از بهشت در ذهن خود داشته باشيم و هر فكري در سر بپرورانيم با معيارها و مفاهيمي است كه از مواهب اين جهان داريم و قطعاً ترسيم كامل بهشت نخواهد بود و آن چيزي است برتر و بالاتر و فراتر و عميق تر ازآنچه ديده ايم و نوشته ايم و خوانده ايم و فراتر از جهان ما است، ولي با مطالعة آيات و روايات مي توان يك ترسيم اجمالي از آن بدست آورد، ترسيمي كه داراي بعد تربيتي فوق العاده اي است و در واقع هر انساني را كه داراي هر گونه انگيزة معنوي و مادي باشد به سوي خود فرا مي خواند و جلب و جذب مي كند، و او را براي نيل به آن به تهذيب نفوس و پاكسازي عقيده و پاكي اعمال و درستي گفتار و رفتار دعوت مي نمايد، با اين اشاره درباره چيستي بهشت بايد به سراغ آياتي رفت كه در آنها از بهشت و نعمت هاي آن سخن گفته شده است[4]

معاد و زندگي انسان در عالم آخرت محدود به حيات روحي نيست بلكه زندگي روحاني و جسماني است لذا لازم است كه خداوند از هر گونه مواهب و لذايد اعم از جسماني و روحاني بندگان صالح خود را بهره مند سازد و به همين جهت براي مؤمنان گذشته از نعمت ها و لذايذ روحاني نعمت ها و لذايذ جسماني نيز قرار داده است بي ترديد اگر پاداش هاي خداوند تنها به امور معنوي و روحاني محدود مي شد، و از نعمت هاي جسماني نظير حوريان بهشتي خبري نمي بود در واقع مؤمنان از بخشي از نعمت ها و لذت ها محروم مي ماندند در حالي كه نياز داشتند و يا علاقه داشتند كه آنها را نيز داشته باشند.[5]

نکته ای که نباید فراموش کرد این است که اعمالی مانند نماز را نمی شود فقط از بعد معنوی آن نگریست زیرا این اعمال دارای جنبه جسمانی نیز می باشند که افعال و حرکات نماز از همین قبیل می باشد.

[1] فرهنگ شيعه، ص: 180
[2] مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى ج‏4 688
[3] از مبدأ و معاد ملا صدرا ص 343 رساله عرشيه ضميمه مشاعر ص 195 به نقل از فرهنگ علم كلام، ص: 83
[4] مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، تهران، نشر دار الكتب الاسلاميه، 1377 ش، ج 6، ص 195
[5] مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، نشر مدرسه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ،1370 ش، ج6 (معاد 2)،ص 278.به نقل از نرم افزار پاسخ

معلق;388055 نوشت:
طبق آموزه های قرآن آنچه که بعنوان پاداش به مومنان میرسد خود اعمال آنهاست نه چیز دیگر
سوال اینست که از نظر عقلی اموری چون نماز،انفاق و امثالهم که کاملا اموری معنوی و روحانی هستند چگونه بعد از مرگ منشاء لذت های جسمانی مثل نکاح میشوند؟ در حالی که ما در دنیا شاهد تقابل و غیر هم سنخ بودن این امور باهم هستیم(لذات معنوی با لذات مادی)
لذا آنچه که از پاداش و جزا به عنوان عینیت اعمال یاد میشود فقط با حیات و معاد روحانی تطابق دارد نه حیات جسمانی..

سلام
حقایق معنوی دارای حقیقت و رقیقت هستند این حقایق وقتی بخواهند در مراتب نازله جلوه کنند از کانال ملکات و گرایشهای نفسانی عبور می کنند و در قالب آنها در می آیند لذا ذکر باغ و بوستان میشود یا وضو حورالعین ووو
والله الموفق

اندیشمند;392073 نوشت:
همانطور كه اعمال و رفتار هر كس را در خارج آثار وجودى خاص است، در نفس نيز اثرى مى‏گذارد كه مجموعه ملكات و فضائل و رذائل نفسانى محصول اعمال و رفتار و بالجمله اكتسابات انسان است و هر يك از ملكات نفسانى را ظهورى است. در هر يك از مواطن و قوابل و هر صفت جسمانى و يا روحانى در مقام مقارنت و مجاورت با قابلى اثرى در آن قابل مى‏گذارد و نحوه اثر آن در هر يك از مواطن و قوابل متفاوت است و همانطورى كه اعمال خارجى در نفس اثر مى‏گذارند ملكات نفسانى نيز در خارج اثر مى‏كنند و آثارى از فضائل و رذائل نفسانى در خارج حاصل مى‏شود مثلا غضب، كبر، عجب، حقد و غيره كه از كيفيات و امور نفسانى هستند، آثارى از آنها در خارج ظاهر مى‏شود.

باسلام و تشكر
اما همانطور كه جناب حامد هم اشاره كردند به نظر مي آيد خواسته ها و ناخواسته هاي ما در تجسم اعمال نقش كليدي را ايفا ميكند
به اين صورت كه اگر بخواهيم به عنوان مثال مفهوم بهشت را منطبق بر خوسته اي مادي و معنوي ندانيم ديگر وجهي براي بشارت دادن به آن نمي ماند
لذا در مكانيزم تبديل روح اعمال نيك به مواهب جسماني آرزوها ي دنيا نقش اصلي را بازي ميكنند
نظر شماچيست؟

حامد;392188 نوشت:
حقایق معنوی دارای حقیقت و رقیقت هستند این حقایق وقتی بخواهند در مراتب نازله جلوه کنند از کانال ملکات و گرایشهای نفسانی عبور می کنند و در قالب آنها در می آیند لذا ذکر باغ و بوستان میشود یا وضو حورالعین

سلام
پاسخ خوبي است
اما چه الزامي است براي اين تبيين؟
اگر امكانش هست بيشتر توضيح بديد
باتشكر

معلق;392479 نوشت:
اما چه الزامي است براي اين تبيين؟

سلام
علم النفس
اونجا بحث و اصولش محکم میشه
والله الموفق

حامد;392496 نوشت:
سلام
علم النفس
اونجا بحث و اصولش محکم میشه

از آنجايي كه بي ربط به موضوع اين تاپيك نيست اگر امكانش هست يك مقدار توضيح بفرماييد

معلق;388055 نوشت:
طبق آموزه های قرآن آنچه که بعنوان پاداش به مومنان میرسد خود اعمال آنهاست نه چیز دیگر

سلام.

ظاهر این تعبیر صحیح به نظر نمی رسد. قاعدتاً باید چیزی معادل اعمال و مناسب با سعه وجودی فرد باشد. وگرنه عبارت «وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِى أَنفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُون» معنایی ندارد. گویی به هر کسی بر اساس اعمالش مجوزی داده می شود که در همان حد می تواند به دلخواه متنعم گردد. این طور نیست؟

با تشکر.

معلق;392467 نوشت:
باسلام و تشكر
اما همانطور كه جناب حامد هم اشاره كردند به نظر مي آيد خواسته ها و ناخواسته هاي ما در تجسم اعمال نقش كليدي را ايفا ميكند
به اين صورت كه اگر بخواهيم به عنوان مثال مفهوم بهشت را منطبق بر خوسته اي مادي و معنوي ندانيم ديگر وجهي براي بشارت دادن به آن نمي ماند
لذا در مكانيزم تبديل روح اعمال نيك به مواهب جسماني آرزوها ي دنيا نقش اصلي را بازي ميكنند
نظر شماچيست؟

با سلام خدمت شما

طبق مبنایی که می فرمایید نیز بشارت وجهی دارد و آن اینکه خواسته ها در افراد مختلف متفاوت خواهد بود و غالب انسان ها انتظار مواهب جسمانی را دارند و در نتیجه تاثیر این خواسته ها در فایده بشارت روشن خواهد بود.

موفق باشید

اندیشمند;392073 نوشت:
ملا صدرا اين مسأله را بنحو خاصى مورد بررسى و توجه قرار داده و گويد شكى نيست كه هر عملى را اثرى است در نفس و اثرى است در خارج و نفس انسان در مقابل اعمال و رفتار خود متأثر مى‏شود: همانطور كه اعمال و رفتار هر كس را در خارج آثار وجودى خاص است، در نفس نيز اثرى مى‏گذارد كه مجموعه ملكات و فضائل و رذائل نفسانى محصول اعمال و رفتار و بالجمله اكتسابات انسان است و هر يك از ملكات نفسانى را ظهورى است. در هر يك از مواطن و قوابل و هر صفت جسمانى و يا روحانى در مقام مقارنت و مجاورت با قابلى اثرى در آن قابل مى‏گذارد و نحوه اثر آن در هر يك از مواطن و قوابل متفاوت است و همانطورى كه اعمال خارجى در نفس اثر مى‏گذارند ملكات نفسانى نيز در خارج اثر مى‏كنند و آثارى از فضائل و رذائل نفسانى در خارج حاصل مى‏شود مثلا غضب، كبر، عجب، حقد و غيره كه از كيفيات و امور نفسانى هستند، آثارى از آنها در خارج ظاهر مى‏شود.

يكى از مواطن، موطن آخرت است و نشأت اخروى است و بعيد نيست كه مثلا غضب كه يكى از ملكات و صفات نفسانى است در نشأت آخرت بصورت نار محرّقه مجسم شود و صاحب آن را بسوزاند كه فرمودند: «الدنيا مزرعة الآخرة ...» و همين طور، جود، علم و ساير صفات كه از كيفيات نفسانى‏اند بصورت سلسبيل درآيند و آكل مال يتيم ظلما در نشأت آخرت بصورت آتش در بطون خورندگان آن درآيد و آنها را بسوزاند و بالاخره ملكات فاضله و رذائل كه از مكتسبات نفسانى است و از آثار و اعمال انسان است در نشأت دنيوى بعينه در نشأت ديگر مجسم شوند و نتيجه عمل هر كس بدين طريق‏ براى او نمودار شود.


با سلام خدمت شما کارشناس محترم.
در این که هر عملی در نفس انسان اثر می گذارد شکی نیست. ولی اینکه اعمالی مثل غضب و حسد و ... چگونه در خارج اثر می گذارد ملموس نیست و حتی اگر قایل به این باشیم که این اعمال در خارج اثر می گذارد این اثر چه ربطی به نفس انسان دارد؟ در واقع از دو اثر عمل ( 1. در نفس 2. در خارج ) یکی از آنها به نفس مربوط می شود و ربط دومی را به نفس متوجه نمی شوم. لذا حتی اگر قایل به تبدیل این اعمال به نار و ..... باشیم ( که دلیلی ندارد و البته ملاصدرا هم با قطعیت نمی گوید و از لفظ بعید نیست استفاده می کند ) باز چگونه اینها با نفس ارتباط برقرار می کنند. در واقع این اعمال در همان ابتدا اثرش را روس نفس گذاشته است و درگر آثار این اعمال در خارج چه ربطی به نفس خواهد داشت؟ لطفا توضیح دهید؟
نکته دوم اینکه از آیه انا لله و انا الیه راجعون اینگونه استباط می کنم که همه انسان ها ( شاید هم همه موجودات عالم ) نهایتا به ذات مجرد محض که خدا باشد بر می گردند و لازمه این امر تبدیل تمام مادیات و جسمانیات به موجودات مجرد و روحانی است. لذا اگر هم در این سیر الی الله ( که همه موجودات آن را تجربه خواهند کرد ) منازلی باشد ابدی نیست. در واقع می توان گفت نفس انسان برای عبور از این منزلگاه ها ( که شاید بهشت و جهنم هم نمونه ای از این منزلگاه ها باشد ) لازم است شفاف و بی غل و غش باشد وگرنه در عبور از آنها دچار مشکلاتی میشود و سختی های را متحمل خواهد شد. لذا انسان با عمل صالح تلاش می کند که نفس خدایی و الهی خود را پاک و پاکیزه همانگونه که از خدا دریافت کرده است نگه دارد و با گناه آن نفس را آلوده می کند. این آلودگی و شفافیت که نتیجه گناه و عمل صالح است در مسیر حرکت انسان به آن ذات مجرد محض تاثیر گذار است.
تمام تصویر سازی های قرآن را هم متناسب با فهم و سلیقه اعراب آن زمان بگیرید و تلاشی از انبیا برای تشویق مردمان هم عصر خود برای انجام عمل صالح.
معلق;392467 نوشت:
لذا در مكانيزم تبديل روح اعمال نيك به مواهب جسماني آرزوها ي دنيا نقش اصلي را بازي ميكنند
نظر شماچيست؟

در واقع شما هم می خوهید همین را بگویید که نعمت های بهشتی که در قرآن آمده مطابق با آرزوهای اعراب زمان پیامبر بوده است. درست است؟
حال اگر درست فهمیده باشم یک سوال :
حالا که این نعمت ها و عذاب ها را متناسب با سلیقه اعراب آن زمان می دانیم چرا اصل جسمانی بودن آنها را هم متناسب با فهم انسان ها ندانیم؟ در واقع همان طور که عین این نعمت ها ممکن است برای انسان های دیگر وجود نداشته باشد و به شکلی دیگر باشد می تواند خود جسمانی بودن آنها هم وجود نداشته باشد.
نظر شما چیست؟
و من الله توفیق

معلق;393043 نوشت:
از آنجايي كه بي ربط به موضوع اين تاپيك نيست اگر امكانش هست يك مقدار توضيح بفرماييد

سلام
در ساختار روحی انسان آنچه که منشا عمل است به ترتیب عبارتند از :
علم ، ملکه نفسانی ، اراده ، قوه خیال و در نهایت اعضاء و جوارح
این را باید متوجه باشیم که پاداش در آخرت عمل است یعنی یک فرایند فعال است از جنس فعل و عمل است و نه انفعال
لذا ما بحث پاداش را به بحث عمل پیوند زدیم
خوب
افعال اینسویی انسان در یک سیستم به هم مرتبط ادراکی و تحریکی ملکات انسان را می سازند
در تحقق پاداش باید انتظار داشته باشیم همان چیزی که در این عالم ملکه نفسانی شد در چهره آنسویی جلوه گر شود
اما اینکه از هر فعل و عمل صالح یا عادات عملی دیگر ( خوب یا بد ) چه حقیقتی جلوه گر میشود تابع نقل دینی هستیم
یعنی باید با دقت در آیات و روایت ببینیم جلوه خیالی و مثالی حقیقت یک عمل چگونه در آن عالم جلوه گر میشود
بطور مثال قران می فرماید کسانی که مال یتیم می خورند در درونشان آتش می خورند
معلوم میشود که جلوه باطنی خوردن مال یتیم خوردن آتش است
یا در روایات داریم که تسبیح و تهلیل باغ و بوستان بهشت می شود
خوب با این بیان معلوم است که جلوه مثالی ملکه تهلیل الهی در چهره باغ و بوستان جلوه گر می شود وووو
والله الموفق

شریعت عقلانی;393227 نوشت:
در واقع شما هم می خوهید همین را بگویید که نعمت های بهشتی که در قرآن آمده مطابق با آرزوهای اعراب زمان پیامبر بوده است. درست است؟
حال اگر درست فهمیده باشم یک سوال :
حالا که این نعمت ها و عذاب ها را متناسب با سلیقه اعراب آن زمان می دانیم چرا اصل جسمانی بودن آنها را هم متناسب با فهم انسان ها ندانیم؟ در واقع همان طور که عین این نعمت ها ممکن است برای انسان های دیگر وجود نداشته باشد و به شکلی دیگر باشد می تواند خود جسمانی بودن آنها هم وجود نداشته باشد.
نظر شما چیست؟

با سلام وتشكر
با نظر شما موافق نيستم
مواهب و نعمت هاي بهشتي ِذكر شده در قرآن از امور وخواسته هاي ثابت در انسانهاست كمااينكه اين نيازها(ميل به فضاي سبز،امنيت و زنان) امروزه بيشتر احساس ميشود و به تبع آن ميل به زندگي جسماني هم همينطور است
همانطور كه در پست قبل هم عرض كردم اگر بخواهيم مفهوم بهشت را از مصاديق دنيايي آن (لذائذ موجود در دنيا) تهي كنيم وجهي براي تشويق و بشارت نمي ماند
در ضمن بازگشت به سوي خدا و رسيدن به تجرد محض دليل بر منتفي شدن مرتبه جسماني نيست بلكه مرتبه نازله وجود(بدن) براي انسان مي تواند هميشه محفوظ باشد چنانچه عالم معنا هيچوقت بي تجلي نيست و در انسان تجلي عالم معنا جسمانيت ميشود برخلاف ملائك
اگر قرار بود تجرد و قرب الهي با جسمانيت در تضاد باشد لازمه اش اين بود كه انبيا و امامان كه قبول داريم در بالا ترين قرب ممكن وجود دارند بشر نباشند
لذا حقيقت وجودي انسان كه مركب از جسم و روح است(مركب حقيقي) تغيير نمي كند و انسان از حيث وجودي (نه مقامي) ملك نمي شود
اين چيزي بود كه ما از فلاسفه اسلامي آموخته ايم

مؤمن;393126 نوشت:
ظاهر این تعبیر صحیح به نظر نمی رسد. قاعدتاً باید چیزی معادل اعمال و مناسب با سعه وجودی فرد باشد. وگرنه عبارت «وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِى أَنفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُون» معنایی ندارد. گویی به هر کسی بر اساس اعمالش مجوزی داده می شود که در همان حد می تواند به دلخواه متنعم گردد. این طور نیست؟

با سلام و تشكر
به هر حال آنچه كه به نظر مي ايد از نظر تكويني(نه قراردادي) پاداش بايد در بطن خود اعمال باشند كه از نظر معنايي و اسمائي به خداوند اتصال پيدا كردهاند(اتحاد با اسماء رحمت) نه چيزي خارج از آن.
خداوند هم(نميدانم درست يا اشتباه) چيزي جداي از نفس و فعاليت ها واكنش هاي آن نيست چنانكه عين خود نفس هم نيست لذا همه چيز در همين عالم نفس اتفاق ميافتد
سوال اينست كه ملكات نفسانيِ نيك(كه روحاني اند) چگونه منشا لذات جسماني ميشوند؟
پاسخ خودم اينست كه اين اتفاق همانگونه رخ ميدهد كه در نمونه دنيايي آن رخ داده به اين صورت كه مواهب دنيايي چيزي جداي از معنا واسماء رحماني خداوند نيستند كه با اراده حضرت حق به صورت جسمانيت و ماده تجلي پيدا كرده
حال انسان هم بواسطه اعمال نيك به نوعي صاحب همان اراده و معنايي ميشود كه مواهب دنيا از آن نازل شد
نظر شما چيست؟

سلام.

ابتدا عذرخواهی می کنم که مطالعات فلسفی زیادی ندارم و با این حال در بحث شما شرکت می کنم.

معلق;393386 نوشت:
سوال اينست كه ملكات نفسانيِ نيك(كه روحاني اند) چگونه منشا لذات جسماني ميشوند؟

احتمالاً به همان شکلی که در خواب می شوند.

معلق;393386 نوشت:
پاسخ خودم اينست كه اين اتفاق همانگونه رخ ميدهد كه در نمونه دنيايي آن رخ داده به اين صورت كه مواهب دنيايي چيزي جداي از معنا واسماء رحماني خداوند نيستند كه با اراده حضرت حق به صورت جسمانيت و ماده تجلي پيدا كرده
حال انسان هم بواسطه اعمال نيك به نوعي صاحب همان اراده و معنايي ميشود كه مواهب دنيا از آن نازل شد

فکر کنم این فرمایش شما بیان علمی عرض بنده بود. اما در نظری که شما ابتدائاً فرمودید بحث اراده مطرح نیست. بحث این است که فلان ذکر به صورت درخت و فلان عمل به صورت زن و دیگری به شکل خوردن آتش تجسم پیدا می کند و انسان در این تجسم صاحب اراده و اختیاری نیست.

با تشکر.

حامد;393278 نوشت:
در ساختار روحی انسان آنچه که منشا عمل است به ترتیب عبارتند از :
علم ، ملکه نفسانی ، اراده ، قوه خیال و در نهایت اعضاء و جوارح
این را باید متوجه باشیم که پاداش در آخرت عمل است یعنی یک فرایند فعال است از جنس فعل و عمل است و نه انفعال
لذا ما بحث پاداش را به بحث عمل پیوند زدیم

باسلام و تشكر

1-امور لذت بخشي كه انسان در خواب تجربه ميكند چه طور؟ آن هم عمل است؟

2- حاجات برآورده نشده در دنيا چه طور؟ يك وقت كسي اعمال خنثي ايي دارد اما حاجات مشروعي در دنيا داشته كه براورده نشده، طبق نظريه( خود اعمال نيك مساوي است با بهشت) اين شخص كه اعمال نيكي ندارد اما حاجتي در دنيا داشته كه برآورده نشده چگونه مورد لطف و عطاي خداوند قرار ميگيرد؟

سلام، بنده هم از شما بيشتر نمي دانم

مؤمن;393401 نوشت:
اما در نظری که شما ابتدائاً فرمودید بحث اراده مطرح نیست. بحث این است که فلان ذکر به صورت درخت و فلان عمل به صورت زن و دیگری به شکل خوردن آتش تجسم پیدا می کند و انسان در این تجسم صاحب اراده و اختیاری نیست.

گمان خود من اينست كه ظهور يك بخش از نعمتها كه جنبه عمومي دارد(كه در قرآن هم امده) مبتني بر علايقي است كه در ضمير ناخوداگاه وجود دارد نه انشاء وكن فيكون
و انشاء و اراده فقط به خواسته هاي جديد و خاص تعلق ميگيرد

معلق;393422 نوشت:
باسلام و تشكر

1-امور لذت بخشي كه انسان در خواب تجربه ميكند چه طور؟ آن هم عمل است؟

2- حاجات برآورده نشده در دنيا چه طور؟ يك وقت كسي اعمال خنثي ايي دارد اما حاجات مشروعي در دنيا داشته كه براورده نشده، طبق نظريه( خود اعمال نيك مساوي است با بهشت) اين شخص كه اعمال نيكي ندارد اما حاجتي در دنيا داشته كه برآورده نشده چگونه مورد لطف و عطاي خداوند قرار ميگيرد؟


سلام
انسان در خواب تجرد تام ندارد بلکه تحت تاثیر بدن است و گاهی یک لذت صرفا تحت یک تاثیر جسمانی رخ میدهد
اما باز هم ملکات نفسانی یا تمایلات آن در وقوع خوابها موثرند و البته اغلب افراد تحت تاثیر مشاهدات و حالات روزانه خود هستند چون این مشاهدات و حالات نزدیکترین وضعیت تاثیرگذار بر خواب است با این حال مجموعه ای از اینها ( جسم ، ملکات و مشاهدات روزانه ) در خواب عموم افراد دخیل است
ظاهرا عالم برزخ بخش قابل توجهی از استعدادهای افراد را بالفعل میکند با فعلیت یافتن این استعدادها سریان پاداش الهی در نفوس امکان پذیر میشود و دعاها و خواستهای مشروعی که داشته اند نیز به حسب همین فعلیت محقق خواهد شد
والله الموفق

معلق;393365 نوشت:
مواهب و نعمت هاي بهشتي ِذكر شده در قرآن از امور وخواسته هاي ثابت در انسانهاست كمااينكه اين نيازها(ميل به فضاي سبز،امنيت و زنان) امروزه بيشتر احساس ميشود و به تبع آن ميل به زندگي جسماني هم همينطور است

با سلام.
به اعتقاد بنده ثابت نیست. مثلا حوری یعمی زن سیاه چشم. ولی خیلی از انسان ها از زنان چشم رنگی خوششان می آید. یا مثلا خیلی از جوانان امروز علاقه ای به حضور در طبیعت های زیبا را ندارند و بیشتر دوست دارند وقتشان را کنار کامپیوتر بگذرانند و گیم بازی کنند یا وبگردی نمایند. لذا همه لذات انسانی همه آنهایی نیستند که در قرآن ذکر شده است. هر کسی متناسب با شخصیتش خواسته و نیازی دارد. قران هم متناسب با سلیقه اعراب آن زمان سخن گفته است. شاید حقیقتی فرای همه اینها وجود داشته باشد که اگر بیان می شود تشویق و تنبیهی صورت نمی گرفت و اعراب آن زمان دعوت به عمل صالح نمی شدند. انسان همانطوری که
معلق;393365 نوشت:
همانطور كه در پست قبل هم عرض كردم اگر بخواهيم مفهوم بهشت را از مصاديق دنيايي آن (لذائذ موجود در دنيا) تهي كنيم وجهي براي تشويق و بشارت نمي ماند

چرا نمی ماند؟ این همه عارف که لذت های معنوی و روحانی را با اتصالشان به آن منبع مجرد محض تجربه کرده اند به صراحت بیان می کنند که چنین لذایذی نه قابل وصف است و نه قابل مقایسه با لذایذ دنیوی. عالم ماده و جسمانیات مرتبه نازل شده از تجرد است. لذایذ دنیوی هم طی همین سلسله مراتب نزول تشکیل یافته اند. لزومی ندارد در عالم معنا و عقول اعتبار داشته باشند. بهشت و جهنم هم اسامی دیگر همین عالم معناست.
حقیقت بهشت فرامادی است. اصلا هر آنچه در بهشت است از دنیاییت تهی است. به قول ملا هادی سبزواری :
انفصال و جدا شدن از خود و اتصال به حق كه از آن به «فناء في الله» تعبير مي‌شود.به اين ترتيت، عقل يا نفس ناطقه انساني، پله پله از نردبان وجود بالا رفته تا سرانجام در كليت نور مطلق الهي فاني و در ابديت مستغرق گردد و معدوم از خويشتن و موجود در محبوب ازلي شود كه در اين مرحله، انسان هم هست و هم نيست مي‌شود».
معلق;393365 نوشت:
در ضمن بازگشت به سوي خدا و رسيدن به تجرد محض دليل بر منتفي شدن مرتبه جسماني نيست بلكه مرتبه نازله وجود(بدن) براي انسان مي تواند هميشه محفوظ باشد

ما هم نگفتیم عالم جسمانیات برای همیشه منتفی خواهد شد. بلکه بنده معتقدم این عروج و نزول همیشه در حال انجام است.
معلق;393365 نوشت:
چنانچه عالم معنا هيچوقت بي تجلي نيست و در انسان تجلي عالم معنا جسمانيت ميشود برخلاف ملائك

اگر قرار باشد اینگونه نگاه بکنیم خوب دیگر بازگشت چه معنا دارد؟ بنده بر اساس گفته های شما و جسمانی بودن بهشت هنوز معنای بازگشت را متوجه نشدم. چگونه ممکن است در بهشت و جهنم هم مانند دنیا هم روحانیت وجود داشته باشد و هم جسمانیت و بازگشت رخ دهد.
بازگشت به اعتقاد بنده یعنی حل شدن در همان مبدا عظیم مجرد هستی. یعنی عدم محض.
این شعر مولانا منظور بنده را به خوبی می رساند :
از جمادی مردم و نامی شدم -------------- از نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم ---------------- پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم
حمله دیگر بمیرم از بشر ------------------ تا برآرم از ملائک بال و پر
از ملک هم بایدم جستن ز جو ------------ کل شیی هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم ---------------- آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون --------- گویدم که : انا الیه راجعون
معلق;393365 نوشت:
اگر قرار بود تجرد و قرب الهي با جسمانيت در تضاد باشد لازمه اش اين بود كه انبيا و امامان كه قبول داريم در بالا ترين قرب ممكن وجود دارند بشر نباشند

البته این را بنده قبول ندارم. اگر اینطور بود که می بایست فرقی بین کلام وحی با احادیث نبوی و با کلام عادی و روزمره پیامبر وجود نمی داشت. وحی نتیجه اتصال است. لذا آنها هم همیشه در بالاترین قرب ممکن نبودند. البته با همان جسمانیتشان هم عزیزترین افراد نزد خدا بودند. ولی زمانی که اتصال برقرار می شد عروج صورت می گرفت. که البته بنده معتقدم این عروج هم شدت و ضعف داشت. به اعتقاد بنده آیات قرآن را هم می توان رتبه بندی کرد. به راحتی می توان این شدت و ضعف اتصال را از آیات قرآن هم استخراج کرد. و به همین خاطر است که وقتی وحی صورت می گرفت حالت خاصی بر پیامبر اتفاق می افتاد و وقتی وحی قطع می شد پیامبر همان بشری بود مانند تمام انسانها. خود قران هم این تفاوت پیامبران را با انسان های عادی اینگونه توصیف می کند که : قل انا بشر مثلکم یوحی الیه. یعنی پیامبر زمانی که وحی به او می شد دیگر مانند بشر عادی نبود.
معلق;393365 نوشت:
لذا حقيقت وجودي انسان كه مركب از جسم و روح است(مركب حقيقي) تغيير نمي كند و انسان از حيث وجودي (نه مقامي) ملك نمي شود

بنده معتقدم انسان متشکل از ماده و جسمانیت است که می تواند به مرتبه روحانی عروج کند. لذا در آن واحد نمی توان گفت انسان مرکب از جسم و روح است. بلکه می توان گفت انسان موجودی مادی و جسمانی است که مرتبه نازل شده از روحانیت است.
البته می دانم که این نظرات بلااشکال نیست.
نظر شما چیست؟
و من الله توفیق

سلام

شریعت عقلانی;393678 نوشت:
این همه عارف که لذت های معنوی و روحانی را با اتصالشان به آن منبع مجرد محض تجربه کرده اند به صراحت بیان می کنند که چنین لذایذی نه قابل وصف است و نه قابل مقایسه با لذایذ دنیوی. عالم ماده و جسمانیات مرتبه نازل شده از تجرد است. لذایذ دنیوی هم طی همین سلسله مراتب نزول تشکیل یافته اند.

لذات روحاني براي عموم موضوعيتي ندارد، تعريفي كه طرفداران معاد روحاني از بهشت دارند جايي در آن براي عموم مردم نمي ماند ، نه اميدي به رفع حوائج باقي مي ماند و نه اعتماد و علاقه به خدايي كه لفاظي كرده..

شریعت عقلانی;393678 نوشت:
اگر قرار باشد اینگونه نگاه بکنیم خوب دیگر بازگشت چه معنا دارد؟ بنده بر اساس گفته های شما و جسمانی بودن بهشت هنوز معنای بازگشت را متوجه نشدم. چگونه ممکن است در بهشت و جهنم هم مانند دنیا هم روحانیت وجود داشته باشد و هم جسمانیت و بازگشت رخ دهد.

بازگشت مي تواند به معناي آشكار شدن حقايق باشد(آن هم نسبي، براي شخصي تجرد تام و شخص دگر غيرتام)) نه تبديل جسم به غير جسم و عدم ، البته آن جسمي كه فلاسفه به آن در اخرت قائلند مثالي است نه دنيايي و احكام خود را دارد
سير و سلوك در اينجا از ظاهر به باطن است ولي آنجا برعكس ،لذا در آخرت شما هيج زيبا رويي را نمي بيني مگر اينكه سيرتش هم زيباست(احكام جسم)
از طرفي مگر ما قبول نداريم كه همين لذات مادي هم روحي هستند؟ پس چرا اين لذات در موطن اصلي خود قابل يافت نباشد؟
وديگر اينكه آيا عقل(تجرد محض) بدون تجلي ميشود؟ مگر خداوند مجرد محض نيست پس اينهمه گوناگوني و تكاثر چيست؟ انسان اخروي هم هماينگونه است، از يك طرف مطلق است(انسانهاي كامل) و از طرفي ظهور دارد در حدود و قيود يعني بهشت جسماني

شریعت عقلانی;393678 نوشت:
بنده معتقدم انسان متشکل از ماده و جسمانیت است که می تواند به مرتبه روحانی عروج کند. لذا در آن واحد نمی توان گفت انسان مرکب از جسم و روح است. بلکه می توان گفت انسان موجودی مادی و جسمانی است که مرتبه نازل شده از روحانیت است.

اگر انسان فقط جسم است پس چگونه قرار است باقي بماند؟
بدون در نظر گرفتن نفس مجرد كه با بدن اتحاد دارد بقاي بعد از مرگ قابل اثبات نخواهد بود

با سلام.

معلق;393839 نوشت:
لذات روحاني براي عموم موضوعيتي ندارد، تعريفي كه طرفداران معاد روحاني از بهشت دارند جايي در آن براي عموم مردم نمي ماند ، نه اميدي به رفع حوائج باقي مي ماند و نه اعتماد و علاقه به خدايي كه لفاظي كرده..

بله شما درست می فرمایید. ولی عموم زمانی که به حقیقت امر واقف شوند دیگر عموم نیستد می شوند خواص. در واقع ما می توانیم به معاد روحانی قایل باشیم و در آن واحد عموم مردم عامی هم می توانند بر اساس ظاهر کلام قرآن به بهشت جسمانی. ولی اعتقاد مردم تاثیری در حقیقت امر ندارد. خداوند هم چون مخاطبش همین مردم عامی بودند به زبان انها سخن گفته است. اگر می خواست حقیقت ماجرا را بیان کند دیگر به قول ما مردم تشویق و ترغیب به عمل صالح نمی شدند. هر چند که معاد روحانی را هم میتوان از برخی آیات استخراج کرد. به هر حال این لذات وصف ناشدنی توسط عارفان تجربه شده است. عارفانی چون مولانا با کشف و شهود به امری بی صورت رسیده اند که به اعتراف خودشان نمی توان در قالب الفاظ و کلمات آن را بیان کرد.
معلق;393839 نوشت:
بازگشت مي تواند به معناي آشكار شدن حقايق باشد

چنین معنایی بسیار دور است. معنای نزدیک می تواند همان بازگشت به مبدا عظیمی که از آن آمده است باشد.
معلق;393839 نوشت:
از طرفي مگر ما قبول نداريم كه همين لذات مادي هم روحي هستند؟

یعنی چه روحی هستند؟ بنده عرض کردم ماده مرتبه نازل شده از روحانیت است لذات مادی هم بر اساس همین نزول و طی فرآیند های مادی بوجود امده اند.
معلق;393839 نوشت:
پس چرا اين لذات در موطن اصلي خود قابل يافت نباشد؟

موطن اصلی لذات مادی همین جهان ماده است.
معلق;393839 نوشت:
وديگر اينكه آيا عقل(تجرد محض) بدون تجلي ميشود؟ مگر خداوند مجرد محض نيست پس اينهمه گوناگوني و تكاثر چيست؟

عرض شد خیر. وقتی که عالم ماده و جسمانیات به موطن اصلی خود یعنی تجرد محض بازگشتند مجددا در قالب عالمی دیگر و موجودات جسمانی دیگر متجلی می شوند. در واقع این صعود و نزول همیشه و دایما تکرار می شود.
معلق;393839 نوشت:
اگر انسان فقط جسم است پس چگونه قرار است باقي بماند؟

ببینید خداوند مجرد محض است. همان طور که از این موجود مجرد محض موجود جسمانی و عالم ماده تشکیل یافت به همان شکل و به طریق عکس موجود جسمانی و عالم ماده هم به تجرد تبدیل خواهد شد و با این تبدیل به تجرد و روحانیت باقی خواهد ماند.
باز هم نمتظر نقد های سازنده شما هستم.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;393966 نوشت:
. اگر می خواست حقیقت ماجرا را بیان کند دیگر به قول ما مردم تشویق و ترغیب به عمل صالح نمی شدن

سلام
اين چه تشويق و ترغيبي است كه ميتواند توسط من و شما نقض و خنثي شود؟
به نظر بنده اين كاملا بر خلاف حكمت و عدل است كه از طرفي عموم مردم كمالشان متناسب با فهم و خواسته هايشان نباشد و از طرف ديگر معلوم گردد خداوند هم با آنان صادق نبوده است

شریعت عقلانی;393966 نوشت:
معنای نزدیک می تواند همان بازگشت به مبدا عظیمی که از آن آمده است باشد

بازگشتي كه شما مي فرماييد بيشتر به بازگشت به مبداء سازگار است نه حيات بعد از مرگ
عقل حكم ميكند و آيات و روايات هم گوياي همين مطلبند كه اگر قرار است انسان حياتو پاداش و جزا داشته باشد حقيقت وجودي اش (جسم و روح) حفظ شود
البته همانطور كه قبلا عرض كردم جسمي كه روايات و كتب عقلي و عرفاني بدان اشاره دارند مثالي است

شریعت عقلانی;393966 نوشت:
عرض شد خیر. وقتی که عالم ماده و جسمانیات به موطن اصلی خود یعنی تجرد محض بازگشتند مجددا در قالب عالمی دیگر و موجودات جسمانی دیگر متجلی می شوند.

صحبت بنده خود نفوس انساني است كه بعد از مرگ مجرد شده اند آيا انسانهاي مجرد تجلي ندارند؟(باين فرض كه همه به تجرد تام رسيده باشند)
نزول و تبديلي كه شما ميگوييد مكانيكي است يك روز هست و يك روز نيست در حالي كه طبق قاعده هاي عقلي فيض و تجلي خداوند دائم است
بر اين اساس انسانهاي تجرد يافته متناسب با حقيقت وجودي شان ادراك جسماني و جزئي خواهند داشت منتها نه اينكه وارد دنياي مجدد گردند كه دار تكليف است بلكه عالمي دگر است
يكي از نشانه هايي كه اقتضاي وجودي انسان جسم داشتن است عالم خواب است كه ميگويند عالمي از عوالم برزخ است
همه ما تجربه لذات جزئي را با بدن ديگر در خواب داشته ايم

با سلام خدمت شما دوست گرامی و اندیشمند جناب معلق

معلق;394640 نوشت:
اين چه تشويق و ترغيبي است كه ميتواند توسط من و شما نقض و خنثي شود؟
به نظر بنده اين كاملا بر خلاف حكمت و عدل است كه از طرفي عموم مردم خود را با خواسته هاي برآورده نشده ببينند و از طرف ديگر معلوم گردد خداوند هم با آنان صادق نبوده است

چه کسی گفته هدل یعنی اینکه خواسته های انسان باید در دنیایی دیگر پاسخ داده شود؟ ببینید خواسته ها و تمایلات و سلیقه های انسان در همین دنیای مادی شکل گرفته اند. 2 عامل در شکل گیری خواسته های انسان موثر است : 1. تمایلات درونی که عمدتا از طریق ژنتیکی و از طوریق والدین به فرد به ارث می رسد و 2. القائات بیرونی یعنی اثر محیط. محیطی که فرد در آن رشد پیدا می کند به شدت در شکل گیری عادات - سلیقه ها - تمایلات و خواسته ها تاثیر گذار است.
براحتی می توان به طرق مادی و کاملا طبیعی روند شکل گیری لذات مادی را در انسان تبیین کرد. در واقع این لذات بواسطه همین دنیای مادی شکل گرفته اند. اصولا در دنیایی دیگر اعتباری ندارند. نه اینکه اعتبار داشته باشد و صرفا نامحدود باشند. خیر! اصلا اعتبار ندارند. موجودیت ندارند. موطن اصلی آنها همین جهان مادی است. به اقتضای همین جهان مادی تولید شده اند. منشا این لذات ترشح یک سری هورمون ها در بدن انسان است. بنده اطلاعات تخصصی ام در این زمینه بالا نیست. ولی نیک می دانم دانشمندان در این زمینه با یافته های خیلی زیادی دست یافته اند. این که شما از یک چیزی لذت می برید به خاطر همان تمایلات درونی و القائات بیرونی است که بواسطه آن دستوری از مغز به غدد شما داده شده و هورمون های ترشح می شود و شما احساس خوشایند پیدا می کنید. مطمئن باشید در آینده ای نزدیک علم آنقدر پیشرفت خواهد کرد که تمام این لذات و سلیقه ها توسط خودتان قابل کنترل و انتخاب خواهد شد.
در مورد صادق بودن و نبودن خدا هم ما در تاپیک دروغ مصلحتی مسایلی را عنوان کردم که نیاز به تکرار نیست. به آخرین پست های اخیر بنده در آن تاپیک مراجعه بفرمایید. در واقع خداوند به زبان خود مردم با آنها صحبت کرده است. می خواسته آنها را به یک خیر احسن برساند. به یک لذت بسیار بسیار بالاتر برساند. منتها چون آنها درکی از آن لذت و خیر نداشتند به زبان خودشان با آنها صحبت کرده است. این کجایش بد است. خواسته های مردم به شکل بسیار بسیار بهتری پاسخ داده شده است. مگر در متون دینی ما نیست که بهشت پاداش نیکوکاران است ولی هیچ پاداشی بالاتر از لقای پروردگار نیست. این لقا مستلزم فناست. در مراتب سیر الی الله برخی عارفان این مراحل را چنین لیست کرده اند : 1. شناخت 2. توبه 3. توکل 4. تسلیم 5. رضا 6. فنا 7. لقا
لذا بنده معتقدم تمام انسان ها به فنای الهی می رسند. منتها ممکن است برای رسیدن به این مرتبه از مراحلی بگذرند. هر چه روح انسان پاک تر و بی غل و غش تر باشد گذشتن از این مراحل و مراتب راحت تر و شایدم هم با لذتی بالاتر همراه باشد. روح پاک و الهی و خدایی داشتن نتیجه عمل صالح است. همان عملی که خداوند از طریق ادیان مردم را به آن حکم کرده است. لذا به اعتقاد بنده این مسئله منافاتی با عدل الهی ندارد.
معلق;394650 نوشت:
بازگشتي كه شما مي فرماييد بيشتر به بازگشت به مبداء سازگار است نه حيات بعد از مرگ
عقل حكم ميكند و آيات و روايات هم گوياي همين مطلبند كه اگر قرار است انسان حياتو پاداش و جزا داشته باشد حقيقت وجودي اش (جسم و روح) حفظ شود
البته همانطور كه قبلا عرض كردم جسمي كه روايات و كتب عقلي و عرفاني بدان اشاره دارند مثالي است

البته بنده بالکل منکر حیات پس از مرگ نشده ام. بلکه معتقدم مراحلی و منزلگاه هایی برای رسیدن به فنای الهی وجود دارد که نمونه آن می تواند برزخ باشد شاید بهشت و جهنمی هم که قرآن گفته نمونه ای از همین منزلگاه ها باشد. ( البته نه با آن شکل و ساق تعریف شده در قرآن ) ولی معتقدم اینها ابدی نیست. ابدیت تنها مختص ذات الهی است. انسان هم تنها در صورتی می توان به جاودانگی و ابدیت برسد که به همان ذات مجرد محض ملحق شود. در واقع به اعتقاد بنده این که انسان برای یک سری اعمال محدود در این حیات چند روزه دنیا مستحق پاداش یا عذابی ابدی شود مخالف عدالت خداست.
در ضمن سوالی که برایم وجود دارد این است که شما ( نه فلاسفه اسلامی ) معتقدید جسم مادی انسان که بعد از مرگ موریانه ها آن را می خورند و به خاک زمین ملحق می شود در آن دنیا محشور نمی شود و فقط بدن مثالی منتقل خواهد شد؟ سوالی دیگر اینکه دقیقا می توانید خصوصیات این بدن مثالی را بفرمایید. حقیقتا بنده تصور خاصی از بدن مثالی ندارم. می توانید در این زمینه بیشتر توضیح بفرمایید.
معلق;394650 نوشت:
صحبت بنده خود نفوس انساني است كه بعد از مرگ مجرد شده اند آيا انسانهاي مجرد تجلي ندارند؟(باين فرض كه همه به تجرد تام رسيده باشند)

اصولا ما انسان مجرد نداریم. انسان عبارت است از همین موجود دو پایی که در عالم ماده حضور دارد و حیات دارد. وقتی که به موجود مجرد تبدیل شد اسم او را انسان نمی توان گذاشت. شاید بتوان نام ملک یا فرشته را روی آن گذاشت. همانطور که ملائک و فرشتگان و عقول تجلی ای به صورت مادی ندارند انسان هم می تواند نداشته باشد.
معلق;394650 نوشت:
نزول و تبديلي كه شما ميگوييد مكانيكي است يك روز هست و يك روز نيست در حالي كه طبق قاعده هاي عقلي فيض و تجلي خداوند دائم است
بر اين اساس انسانهاي تجرد يافته متناسب با حقيقت وجودي شان ادراك جسماني و جزئي خواهند داشت منتها نه اينكه وارد دنياي مجدد گردند كه دار تكليف است بلكه عالمي دگر است

ببینید توضیح این مسئله مستلزم این است که شما به معاد جسمانی باور داشته باشید یا صرفا به معاد مثالی؟ یعنی این جسم خاکی انسان بالاخره محشور می شود یا خیر؟ در ضمن باید توضیحی در مورد جسم مثالی بدهید. چرا که داستان حضرت ابراهیم که از خداوند خواست که معاد و زنده شدن مردگان در دنیایی دیگر را به وی نشان دهد به معاد جسمانی ( نه مثالی صرفا ) اشاره دارد. علامه طباطبایی هم دیدگاه ملاصدرا دراین زمینه را ظاهرا قبول نداشت چون انطباق کامل با آیات قرآن نداشته است.
در ضمن بنده قبول دارم این دیدگاه بنده یعنی تبدیل جسم به تجرد کمی ابهام دارد. ولی قبول کنید که این دیدگاه شما هم با ابهامات زیادی روبرو است. در واقع شما معتقدید دقیقا چه زمانی انسان محشور می شود؟ دقیقا بعد از مرگش؟ اگر اینطور باشد پس این جسمی که در خاک است چه می شود؟ یا شایدم حشر انسان را منوط به قیامت کبری می دانید؟ پس لازم است بفرمایید در قیامت کبری چه اتفاقی می افتد؟ چه اتفاقی برای اجسام مردگان که با خاک زمین یکی شده است در قیامت می افتد؟ آنها هم محشور می شوند و به روح و جسم مثالی انسان ملحق می شوند؟ اگر نه پس چه می شود؟ در قیامت کبری دقیقا چه اتفاقی برای عالم ماده می افتد؟ شما اینها را پاسخ بدهید شاید بنده هم توجیهی برای دیدگاه خود بیایم.
در ضمن مگر روح و جسم انسان که شما به آن معتقدید همیشه بوده که همیشه هم باقی بماند. جسم شما از بدو تولد بوجود آمد و ظاهرا در چند ماهگی قبل از زایمان روح به آن تعلق گرفت ( بر اساس دیدگاه دینی ) این جسم رفته رفته رشد کرد و نهایتا هم حیات آن در این دنیا به پایان می رسد. حال شمایی که در یک زمان خاص بوجود آمده اید و مدام در حال تغییر بوده اید چرا باید دقیقا به همین شکل تا ابد باقی بمانید؟ اگر می گویید انسان ترکیبی از جسم و روح است خوب جسم انسان که از خاک بوجود آمد نهایتا به خاک منتقل خواهد شد. روح انسان هم که در زمانی خاص به این جسم متعلق گشت در زمانی خاص هم از او رخت بر می بندد. آیا این دیدگاه زمانمند نیست؟
ابهام دیگری که در دیدگاه معاد جسمانی وجود دارد این است که دقیقا با کدام جسم انسان محشور می شود؟ جسم انسان هر روز در حال تغییر است. در واقع هر ثانیه در حال تغییر است. باز هم می گویم چون بنده تصوری از جسم مثالی ندارم نمی توانم دیدگاه شما را کاملا نقد کنم. لطفا در این زمینه توضیح بفرمایید.
معلق;394650 نوشت:
يكي از نشانه هايي كه اقتضاي وجودي انسان جسم داشتن است عالم خواب است كه ميگويند عالمي از عوالم برزخ است
همه ما تجربه لذات جزئي را با بدن ديگر در خواب داشته ايم

البته بابد اعتراف کنم که مسئله خواب برای بنده هنوز مشخص نشده است. ولی اصولا خواب ها چندین گونه اند :
بسیاری از خواب ها ناشی از دغدغه های زندگی مادی انسان است که در خواب خودش را نشان می دهد. خیلی ها هم ناشی از خواسته ها و نیاز ها و آرزو ها و امال انسانی است که وقتی در ذهن انسان تصویر می شود انسان لذتش را احساس می کند. ولی ظاهرا این احساس لذتی که انسان از تصاویر خوابش می برد کاملا مادی است. دانشمندان آزمایشات زیادی را روی جسم انسان در زمان خواب انجام داده اندو مستند های علمی زیادی در این زمینه وجود دارد. نظریات علمی زیادی هم ارایه شده است. در کل دانشمندان در حال تحقیقاتی هستند تا بفهمند چه اتفاقی برای انسان در حال خواب می افتد.
اصولا منشا بوجود امدن لذت در انسان صدور فرامینی از مغز است. مغز هم بر اساس مشاهداتش و ورودی هایی که دارد فرمان صادر می کندو این ورودی ها در عالم بیداری ظاهرا 5 عدد هستند. این داده ها وقتی از طریق ورودی ها وارد ذهن انسان می شوند تجزیه و تحلیل شده و فرمان صادر می شود. ورودی ها همان حواس پنج گانه انسان هستند. ولی ظاهرا در عالم خواب داده هایی که از قبل در ذهن انسان وجود داشته اند دوباره به طرق دیگری تجزیه تحلیل شده و منشاء صدور فرامین دیگری در مغز می شوند که احساس لذت را در پی دارند. لذا تجربه لذت داشتن و احساس لذت در خواب با همین بدن انسان صورت می گیرد نه با بدنی دیگر. ( نمونه بارز آن خندیدن ها و گریه ها و حتی جنب شدن انسان در خواب و بسیار شواهد دیگر که دال بر لذت بردن همین بدن انسان است. )
و من الله توفیق

باسلام وتشكر

شریعت عقلانی;394799 نوشت:
چه کسی گفته هدل یعنی اینکه خواسته های انسان باید در دنیایی دیگر پاسخ داده شود؟ ببینید خواسته ها و تمایلات و سلیقه های انسان در همین دنیای مادی شکل گرفته اند.
به همان دليل كه آن عده قليل از انسانها(عرفا و اولياالله) قراره به كمال و وصال مورد نظر خود برسند اگر قبول نكنيم كه هر نفسي كمال متناسب با خواسته خود را دارد
لاجرم هيچ معادي براي عموم مردم ومتوسطين نبايد در نظر گرفت چرا كه عموم انسانها به حيات و لذات عقلي نميرسند و دليلي ندارد به چيزي كه نرسيده اند واصل شوند

شریعت عقلانی;394799 نوشت:
سوالی دیگر اینکه دقیقا می توانید خصوصیات این بدن مثالی را بفرمایید. حقیقتا بنده تصور خاصی از بدن مثالی ندارم. می توانید در این زمینه بیشتر توضیح بفرمایید.
اطلاعاتم در اين مورد كافي نيست فقط ميدانم اين بدن يك بدن خيالي است همان بدني كه در خواب به همراهش هستيم منتها در برزخ ظهور خيلي قوي تري دارد

شریعت عقلانی;394799 نوشت:
همانطور که ملائک و فرشتگان و عقول تجلی ای به صورت مادی ندارند انسان هم می تواند نداشته باشد.

بله اما خلقت ها كاملا متفاوت است ملائكه هيچ وقت بدن نداشتند اما انسان از ماده و جسم خلقت يافته لذا خود را در هر نشئه ايي با اين حقيقت ميبيند در ماده با ماده و در برزخ با خيال آن همراه است
اكثر انسانها از اين خيال فارق نميشوند چرا كه در دنيا از خيالات رها نشده اند اما نفوس كاملي كه ادراكات كلي پيدا كرده اختيارا مي توانند از خيال بدن و امور جزئي فارق شوند لذا مي گويند پيامبر(ص) در بهشت جسماني همسايه دارد و با خيلي ها مجالست دارد اما در مقام عقلي خير، همسايه ايي ندارد

شریعت عقلانی;394799 نوشت:
ببینید توضیح این مسئله مستلزم این است که شما به معاد جسمانی باور داشته باشید یا صرفا به معاد مثالی؟ یعنی این جسم خاکی انسان بالاخره محشور می شود یا خیر؟ در ضمن باید توضیحی در مورد جسم مثالی بدهید. چرا که داستان حضرت ابراهیم که از خداوند خواست که معاد و زنده شدن مردگان در دنیایی دیگر را به وی نشان دهد به معاد جسمانی ( نه مثالی صرفا ) اشاره دارد.

بنده هم به نظر قطعي در اين مورد نرسيده ام اما اين نظر كه معاد مثالي است قوي تر است و داستان حضرت ابراهيم و امثالهم بيشتر جنبه رفع استبعاد و نمونه دنيايي امر است نه حقيقت آن
و در قرآن هم اشاره شده كه زمين و آسمان قيامت غير از اين زمين وآسمان است

شریعت عقلانی;394799 نوشت:
ابهام دیگری که در دیدگاه معاد جسمانی وجود دارد این است که دقیقا با کدام جسم انسان محشور می شود؟ جسم انسان هر روز در حال تغییر است. در واقع هر ثانیه در حال تغییر است
وقتي قبول كنيم كه جسم اصالتي ندارد و فقط يك جماد است ديگر اين سوال پيش نمي آيد ، از هر خاكي روح مي تواند دوباره تدبير بدن كند

شریعت عقلانی;394799 نوشت:
البته بابد اعتراف کنم که مسئله خواب برای بنده هنوز مشخص نشده است. ولی اصولا خواب ها چندین گونه اند

همانطور كه ميدانيد اقتضاي علوم تجربي اينست كه براي هر پديده ايي به دنبال عوامل طبيعي باشد مثلا در همين ايران روانپزشكان مسئله جن زدگي را قبول ندارند و ميگويند خرافات قديم است
در حالي كه عاجز بودنشان در درمان كامل بيمارانشان اين ُپز علميِ را خدشه دار كرده و يا حتي برخي ميگويند معجزه چيزي جز تلقين نيست و تلقين يك امر مادي است و ما ميگوييم پس چرا اماكني براي شفا و معجزات درست نميكنيد؟
به هر حال آنچكه روشن و انكار ناپذير است اين است كه خواب يك نشانه و آيت است كه بواسطه آن انسان مي تواند حيات بعد از مرگ را بهتر بپذيرد مخصوصا براي كساني كه صحبت از برزخ و ابدان مثالي را در روايات ديده اند

با سلام خدمت شما دوست عزیز.

معلق;394903 نوشت:
به همان دليل كه آن عده قليل از انسانها(عرفا و اولياالله) قراره به كمال و وصال مورد نظر خود برسند اگر قبول نكنيم كه هر نفسي كمال متناسب با خواسته خود را دارد
لاجرم هيچ معادي براي عموم مردم ومتوسطين نبايد در نظر گرفت چرا كه عموم انسانها به حيات و لذات عقلي نميرسند و دليلي ندارد به چيزي كه نرسيده اند واصل شوند

ببینید پاداش خداوند ثابت است. قرار نیست بر اساس خواسته ها و انتظارات انسان ها پاداش بدهد. حتی بر اساس خواسته ها و تمایلات عارفان هم قرار نیست پاداش بدهد. چه اینکه توصیفی که عارفان از تجربه های خود دارند نیز متفاوت است.
لذا پاداش خداوند ثابت است. اما وصف ناشدنی است. حال ممکن است عده ای از انسان ها در حیات دنیوی شان با اتصال به عالم معنا به لذت ان پاداش نایل آیند. ولی مسلما همه بعد از مرگ با طی مراحلی به این پاداش می رسند. چه در حیات دنیوی شان آن را تجربه کرده باشند چه نکرده باشند. مهم این است که قانون الهی ثابت است. اصولا برای چه باید لذات دنیوی که در همین دنیا شکل گرفته اند تا ابد باقی بمانند؟ هر چیزی در این عالم غیر از ذات الهی در حال تغییر است. لذات دنیوی هم تغییر می کنند و همان طوری که پدید آمده اند به همان شکل هم از بین می روند.
معلق;394903 نوشت:
بله اما خلقت ها كاملا متفاوت است ملائكه هيچ وقت بدن نداشتند اما انسان از ماده و جسم خلقت يافته لذا خود را در هر نشئه ايي با اين حقيقت ميبيند در ماده با ماده و در برزخ با خيال آن همراه است

بله. در ماده با ماده. در برزخ با خیال و مثال آن. و البته اگر بر همین اساس جلو برویم به این نتیجه می رسیم : در بهشت بدون ماده و خیال.
در واقع همانطور که در برزخ یک مرتبه از ابعاد انسانی کاسته شد و ماده به خیال تعالی یافت. در بهشت هم که یک مرتبه بالاتر از برزخ است نه از ماده خبری هست نه از خیال.
معلق;394903 نوشت:
بنده هم به نظر قطعي در اين مورد نرسيده ام اما اين نظر كه معاد مثالي است قوي تر است و داستان حضرت ابراهيم و امثالهم بيشتر جنبه رفع استبعاد و نمونه دنيايي امر است نه حقيقت آن

در داستان حضرت ابراهیم که در قرآن آمده سوال حضرت ابراهیم به این شکل است : خدا به من بنمایان چگونه مردگان را زنده می کنی؟
دقت کنید نمی گوید نشان بده که چگونه می توانی مردگان را زنده کنی؟ در حقیقت سوال حضرت ابراهیم از کیفیت و چگونگی امری که رخ داده و می دهد و از سوی خدا انجام می شود خبر می دهد نه از توانایی خدا بر این امر؟ در ضمن در تفاسیر به جزییان بیشتری اشاره شده و آن این که سوال حضرت ابراهیم را بدین گونه نقل کرده اند : خدایا به من بنمایان چگونه مردگان را در قیامت زنده می کنی؟ لذا به اعتقاد بنده این داستان صراحتا به معاد جسمانی اشاره می کند. لذا اگر شما این داستان را واقعی می دانید باید به معاد جسمانی معتقد باشید.
معلق;394903 نوشت:
وقتي قبول كنيم كه جسم اصالتي ندارد و فقط يك جماد است ديگر اين سوال پيش نمي آيد ، از هر خاكي روح مي تواند دوباره تدبير بدن كند

ولی در داستان حضرت ابراهیم (ع) خداوند از هر خاکی پرندگان را زنده نگردانید. بلکه دقیقا از همان مولکول های اصلی جسم جمادی خودشان دوباره آنها را احیا گردانید.
در ضمن فرض بر این بگیریم که از هر خاکی دوباره جسم انسان خلق شود و روح بر آن تعلق بگیرد حال سوال اصلی بنده این بود که با چه کیفیتی؟ شکل بدنی آن همان شکلی است که در دنیا بوده است؟ در کدام سن و سال؟ بدن انسان با کدام شمایل دوباره خلق می شود و روح به آن تعلق می گیرد؟ کاری به ماده اش ندارم. شکلش را می گویم؟
معلق;394903 نوشت:
همانطور كه ميدانيد اقتضاي علوم تجربي اينست كه براي هر پديده ايي به دنبال عوامل طبيعي باشد مثلا در همين ايران روانپزشكان مسئله جن زدگي را قبول ندارند و ميگويند خرافات قديم است
در حالي كه عاجز بودنشان در درمان كامل بيمارانشان اين ُپز علميِ را خدشه دار كرده

عاجز بودن پزشکان در درمان یک بیماری چیزی را ثابت نمی کند. ممکن است در آینده به درمان آن دست پیدا کنند. نفکر می کنم منظورتان از بیماری جن زدگی همان بیماری صرع است که درمان هایی برای آن دارند. هر چند قطعی و کامل نیست. ولی توانسته اند تا حدودی آن را کنترل کنند. این مسئله که این بیماری ناشی از جن زدگی است هم اکنون حتی در جامعه دینی ما هم یک مسئله خرافاتی به حساب می آید. حتی بنده از صدا و سیمای خودمان هم این مسئله را شنیدم که سعی داشتند خرافات بودن آن را به مردم متذکر شوند. و این نتیجه پیشرفت علم در این زمینه است.
معلق;394903 نوشت:
يا حتي برخي ميگويند معجزه چيزي جز تلقين نيست و تلقين يك امر مادي است و ما ميگوييم پس چرا اماكني براي شفا و معجزات درست نميكنيد؟

روانپزشکان آزمایشی انجام دادند در زمینه قدرت تلقین تا ببیند چگونه است : شخصی را هیپتونیزم کردند و قطعه یخی روی دستش گذاشتند و به او گفتند این آهن گذاخته است و بعد از چند ثانیه آن را برداشتند. بعد از مدتی مشاهده کردند دست او تاول زده است. قدرت تلقین همان قدرت باور انسان است. شما اگر مثلا می روی امام رضا (ع) و شفا پیدا می کنی به خاطر قدرت باور توست. به همین دلیل است که کسانی که باور بیشتری در این زمینه دارند احساس معنویت بیشتری می کنند و کسانی که باور ندارند معنویتی احساس نمی کنند. این تجربه را به شخصه با رفتن به اماکن معنوی چون مکه مکرمه و مدینه و .... داشته ام. حال این سوال وجود دارد که این قدرت باور که با قدرت تمام توانایی اثر گذاری روی جسم را دارد از کجا ناشی می شود؟ مربوط به خود جسم است یا روح ( نفس )؟ اگر مربوط به نفس است این نفس چگونه باعث صدور فرمان از مغز می شود؟
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;395421 نوشت:
ببینید پاداش خداوند ثابت است. قرار نیست بر اساس خواسته ها و انتظارات انسان ها پاداش بدهد

پس چرا وعده ايي ميدهد كه قابل نقض است؟ ترغيب و تشويق وقتي موثر است كه بين خواسته ها و وعده ها رابطه حقيقي وجود داشته باشد نه رابطه مجازي

شریعت عقلانی;395421 نوشت:
بله. در ماده با ماده. در برزخ با خیال و مثال آن. و البته اگر بر همین اساس جلو برویم به این نتیجه می رسیم : در بهشت بدون ماده و خیال.
در واقع همانطور که در برزخ یک مرتبه از ابعاد انسانی کاسته شد و ماده به خیال تعالی یافت. در بهشت هم که یک مرتبه بالاتر از برزخ است نه از ماده خبری هست نه از خیال.

آخرت در اصل جداي از دنيا نيست بلكه باطن آنست ، تغيير وتبديل در دنياست نه درآخرت.
كسي كه در دنيا به ادراكات كلي نرسيده(ادراكاتي كه وراي تجسم ،تصويرو جزئيات است) در آخرت هم نمي رسد لذا سعادت و شقاوت را فقط در غالب جسماني روحاني ميفهمد

شریعت عقلانی;395421 نوشت:
خدایا به من بنمایان چگونه مردگان را در قیامت زنده می کنی؟ لذا به اعتقاد بنده این داستان صراحتا به معاد جسمانی اشاره می کند. لذا اگر شما این داستان را واقعی می دانید باید به معاد جسمانی معتقد باشید.

عرض كردم كه مي تواند جهت رفع استبعاد باشد، اينكه همان سلول ها وذرات جمع شده اند منطبق بر توقع امر زنده شدن در آن دوره بوده ، نه براي حضرت ابراهيم بلكه براي مردمي كه قرارست عبرت بگيرند
و اما اينكه كدام جسم زنده ميشود و چه شكلي دارد بايد گفت كه بدن آخرت قائم به خصوصيات نفساني است نه خواص ماده، كساني كه در دنيا عقلشان بر قواي ديگر حاكم بوده به همان صورت انساني احيا ميشوند وبعضي ها هم بصورت مور و خوك و غيره..

نظريه ديگري وجود دارد كه اگر صحتش اثبات شود همه اين سوالات كه معاد مثالي است يا مادي منتفي ميشود
و آن اينست كه جز ادراك و نفس ما هيچ چيزي ديگري وجود ندارد عالم سراسر مجرد است اين ادراك ما است كه جزئي شده است درست مثل خواب كه در آن لمس،ديدن،شنيدن وجود دارند در حالي كه وجود ندارند

شریعت عقلانی;395421 نوشت:
ناشی از جن زدگی است هم اکنون حتی در جامعه دینی ما هم یک مسئله خرافاتی به حساب می آید. حتی بنده از صدا و سیمای خودمان هم این مسئله را شنیدم که سعی داشتند خرافات بودن آن را به مردم متذکر شوند. و این نتیجه پیشرفت علم در این زمینه است.

منظورم روانپريشي بود، به هر حال وجود جن يك مسئله تقريبا تجربه شده و اعتقادي است و هنوز علمي نشده كه ماديون قبول كنند و پزشكان هم طبيعتا با خط كش خود اين چيزها را اندازه گيري ميكنند
شما خود بهتر ميدانيد كه هر علمي مبادي خود را دارد

شریعت عقلانی;395421 نوشت:
حال این سوال وجود دارد که این قدرت باور که با قدرت تمام توانایی اثر گذاری روی جسم را دارد از کجا ناشی می شود؟ مربوط به خود جسم است یا روح ( نفس )؟ اگر مربوط به نفس است این نفس چگونه باعث صدور فرمان از مغز می شود؟

اگر منظورتون اين هست كه نفس ناطقه چگونه با بدن مادي در ارتباط است؟ ميگويند به واسطه روح بخاري كه در تمام بدن(به ويژه مغز) سريان دارد
اينكه ميگويند جان طرف در گلو امده منظور روح بخاري است نه نفس ناطقه

معلق;395548 نوشت:
نه براي حضرت ابراهيم بلكه براي مردمي كه قرارست عبرت بگيرند

سلام.

البته ظاهراً برای اطمینان قلبی خود حضرت ابراهیم (ع) بوده است:

و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: «آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.» [بقره/260]

موفق باشید.

مؤمن;398055 نوشت:
البته ظاهراً برای اطمینان قلبی خود حضرت ابراهیم (ع) بوده است

با سلام و احترام
بله همينطوره
اما منظور بنده نحوه زنده شدن مردگان است(جمع كردن اجزا) كه به احتمال قوي مبتني بر توقع عموم مردم از اين امر است نه حقيقت معاد
شما به آياتي كه اشاره به جمع كردن استخوانها دارد اگر دقت فرماييد در مي يابيد كه خداوند درصدد پاسخ به شبهه علمي نيست بلكه منطبق با انكار منكرين اصل احيا شدن بعد از مرگ را بازگو ميكند
و معجزات هم به گونه ايي براي عموم مردم بوده مثلا در جريان داستان عزير مفسارن ميگويند اينكه خداوند اورا فقط صد سال ميراند نه بيشتر براي اين بود كه مردم در جريان اين اعجاز قرار بگيرند

منتظر نظر شما هستم

معلق;398454 نوشت:
اما منظور بنده نحوه زنده شدن مردگان است(جمع كردن اجزا) كه به احتمال قوي مبتني بر توقع عموم مردم از اين امر است نه حقيقت معاد
شما به آياتي كه اشاره به جمع كردن استخوانها دارد اگر دقت فرماييد در مي يابيد كه خداوند درصدد پاسخ به شبهه علمي نيست بلكه منطبق با انكار منكرين اصل احيا شدن بعد از مرگ را بازگو ميكند
و معجزات هم به گونه ايي براي عموم مردم بوده مثلا در جريان داستان عزير مفسارن ميگويند اينكه خداوند اورا فقط صد سال ميراند نه بيشتر براي اين بود كه مردم در جريان اين اعجاز قرار بگيرند

با سلام و عرض ادب.

بله در بیان این داستان ها نشانه ای برای مردم بوده است و لذا دعای پیامبران در مواردی شبیه این مثال مستجاب می شده تا هم خود او اطمینان بیشتری پیدا کند و هم مردم ایمان بیاورند. اما منظور شما از این که فرمودید اجتماع مجدد اجزای بدن مردگان مبتنی بر حقیقت معاد نیست را درست متوجه نشدم. یعنی می فرمایید منظور قرآن اثبات معاد جسمانی (عنصری) نبوده است؟

با تشکر.

مؤمن;399220 نوشت:
اما منظور شما از این که فرمودید اجتماع مجدد اجزای بدن مردگان مبتنی بر حقیقت معاد نیست را درست متوجه نشدم. یعنی می فرمایید منظور قرآن اثبات معاد جسمانی (عنصری) نبوده است؟

سلام
چند قول در اين باره وجود دارد
1-عود ارواح به اجساد
2-عود ارواح به خداوند
3-عود ارواح به خداوند با كيفيت جسماني
4-تجديد حيات مادي دنيا به شكل ديگر

تا به اين لحظه كه با شما صحبت ميكنم قول سوم را قوي تر ميدانم

معلق;399463 نوشت:
چند قول در اين باره وجود دارد
1-عود ارواح به اجساد
2-عود ارواح به خداوند
3-عود ارواح به خداوند با كيفيت جسماني
4-تجديد حيات مادي دنيا به شكل ديگر
تا به اين لحظه كه با شما صحبت ميكنم قول سوم را قوي تر ميدانم

با سلام.
منظورتان از کیفیت جسمانی همان معاد مثالی است؟ یامنظورتان معاد عنصری است منتها نه با همان عناصر تشکیل دهنده جسم انسان در دنیا؟
یک سوال دیگر : شکل و شمایل انسان در آن دنیا شبیه به کدام شکل و شمایلش است؟ آیا شکل و شمایلش هم تغییر می کند؟ آیا انسان در آن دنیا در هیبت یک جوان است یا پیر یا کودک ؟

شریعت عقلانی;399529 نوشت:
با سلام.
منظورتان از کیفیت جسمانی همان معاد مثالی است؟ یامنظورتان معاد عنصری است منتها نه با همان عناصر تشکیل دهنده جسم انسان در دنیا؟
یک سوال دیگر : شکل و شمایل انسان در آن دنیا شبیه به کدام شکل و شمایلش است؟ آیا شکل و شمایلش هم تغییر می کند؟ آیا انسان در آن دنیا در هیبت یک جوان است یا پیر یا کودک ؟

سلام
بله همان معاد مثالي است منتها در تحقق انگار همين عناصر هستند، بدن و زمين آخرت صورتِ اين بدن و زمين فعلي هستند نه ماده آن
ماده يك قوه منفعله و قابليت دار بيشتر نيست كه در اين دنيا ضميمه صورتها هستند براي تغيير و تبديل
در هنگام مرگ و قيامت صورت اين بدن و دنيا از ماده اش كه اقتضاي رشد و تكليف بوده جدا ميشود
صورت و بدن اخروي قائم به ملاكاتي است كه انسان در دنيا كسب كرده لذا احتمال دارد اصلا هيبت انساني نداشته باشد بلكه شمايلش حيواني باشد ولي اگر در آن نشئه اگر انساني در حد و اندازه كودك ديده شد نشان از اين دارد كه در كودكي از دنيا رفته وچون به تشخيص بد و خوب نرسيده بوده صورتش همان است و تغييري نكرده
ياحق

موضوع قفل شده است