من صَحّ هذه الرّوایة؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
من صَحّ هذه الرّوایة؟

سلام. با توجه با بحثهای حدیثی زیادی که به خصوص در بحثهای شیعه و سنی مطرح می شود و نظر به اینکه از دید اهل سنّت احادیث صحیح السند مورد تأیید صحیحین یا دارای مؤیدهای لازم را معتبر می دانند، این تاپیک را برای بررسی برخی روایات ایجاد کردیم.

روایت اوّل این روایت است:

عمر طبق صحیح مسلم، خطاب به حضرت علی(ع) و عبّاس(ره) می گوید:

فلمّا توفّي رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم ، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه ، ... فقال أبو بكر: قال رسول اللّه صلى الله عليه وسلم : نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه فهو صدقة، فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً ،... ثمّ توفّي أبو بكر فقلت: أنا وليّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً .( صحيح مسلم ج 5 ص 152، كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ حديث 49)

البته این حدیث در صحیح بخاری نیز آمده است، ولی منظور ما را نمی رساند، زیرا به جای کاذب و آثم و غادر و خائن، بخاری از کذا و کذا استفاده نموده است، و با یک ذهن بیطرف نمی توان رأی به این داد که روایت مسلم به حدیث شاخ برگ نداده بلکه بخاری شاخ و برگ را چیده است.

سؤال در مورد روایت اوّل:

آیا روایت مسلم، صحیح السّند است؟ اگر آری، بفرمایید کدام عالم اهل سنّت آنرا تصحیح نموده و یا نشان دهید که این حدیث دارای شرایط لازم برای صحیح السند بودن یک حدیث از منظر اهل سنت هست.

با نام الله





کارشناس بحث: استاد صدرا

مسلمان ایرانی;387760 نوشت:

سؤال در مورد روایت اوّل:

آیا روایت مسلم، صحیح السّند است؟ اگر آری، بفرمایید کدام عالم اهل سنّت آنرا تصحیح نموده و یا نشان دهید که این حدیث دارای شرایط لازم برای صحیح السند بودن یک حدیث از منظر اهل سنت هست.

با سلام و عرض ادب

درمیان کتب حدیثی اهل سنت دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم به عنوان معتبرترین کتب جامع[1] حدیثی پذیرفته می شود. و به صورت کلی روایات این دو کتاب به اتفاق علمای اهل سنت تلقی به قبول شده است.[2]

مؤلف کتاب صحیح بخاری:«ابی عبدالله محمّد بن اسماعيل بن بردزبه البخارى»،متوفاى:256؛ است . ومؤلف کتاب صحیح مسلم:«ابی الحسین مسلم بن الحجاج القشیری النیشابوری»، «م261ه»می باشد.

با اینکه این دو کتب هر دو صحیح می باشند، اما در مقام تفاضل به واسطه اینکه بخاری در فن علوم حدیث برتر از مسلم بوده و مسلم شاگرد بخاری بوده است، واینکه بخاری ملتزم به شرایط سختری در نقل حدیث در این کتاب [3]بوده[4]، کتاب صحیح بخاری از جهت (صحت و اصحیّت) مقدم بر صحیح مسلم می باشد. هر چند که کتاب صحیح مسلم[5] از جهت «ترتیب» و «حسن سیاق» به اینکه روایات تقطیع ندارند و روایات بریده بریده نمی باشند برتر از کتاب بخاری می باشد.[6]

در مقام برتری روایات صحیحی که در کتب حدیثی آمده است، روایات صحیح به 7 درجه تقسیم می گردند:[7]

1)ما اتفق به الشیخان:اگر روایتی در کتاب بخاری و مسلم آمده باشد صحیحترین روایت می شود ودر اعلا درجۀ صحت قرار می گیرد.
2)ما انفرد به البخاری: اگر روایتی تنها در صحیح بخاری آمده باشد در رتبه دوم از صحت قرار می گیرد.
3)ما انفرد به المسلم: اگر روایتی را مسلم آورده باشد ولی بخاری آنرا در صحیح خود نیاورده باشد در رتبه سوم خواهد بود.

سه دسته روایت دیگر وجود دارد که بخاری و مسلم آنها را نیاورده اند اما دارای شرایط پذیرش طبق نظر بخاری و مسلم و یا یکی از آنان می باشند که در سه درجه قرار می گیرند:

4)روایتی که بنابرشرط بخاری و مسلم[8] صحیح باشد ولی در این دو کتاب نباشد.
5)روایتی که بر اساس شرط بخاری صحیح باشد، ولی در کتاب بخاری نیامده باشد.
6)روایتی که بر اساس شرط مسلم صحیح باشد، ولی در کتاب مسلم نیامده باشد.

7)روایتی که صحیح می باشد ولی داخل در هیچکدام نباشد. مثلا روایتی را احمد بن حنبل اخراج نماید که از لحاظ اعتبار صحیح باشد ولی بخاری و مسلم آنرا در صحیحشان نیاورده اند و همچنین روایت بر طبق شرط آنها نیز نباشد.[9][10][11]

با توجه به مطالب فوق عرض می شود: احادیث کتاب صحیح مسلم از دیدگاه اهل سنت صحیح و تلقی به قبول شده است، و عنوان صحیح که بر این کتاب اطلاق می گردد خود عنوانی است که دلالت بر صحت آن می نماید و اینچنین نیست که این کتاب همچون کتب سنن(ترمذی، ابوداود، نسایی، ابن ماجه)مورد نقد و بررسی سندی و حکم به احادیث آن شده باشد؛ لذا این روایت نیز که خود شامل حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رفتار صحابی نسبت به یکدیگر است از نظر رجال حدیث در نزد عامه شرایط حدیث صحیح را دارا می باشد.[12]

اما اینکه بخاری قسمتی از حدیث را حذف نموده دلالت بر ضعف متن صحیح مسلم نمی نماید؛ زیرا حذف و تقطیع سند و متن در صحیح بخاری زیاد دیده می شود بر خلاف کتاب مسلم؛ لذا کثیری از علماء مصنف کتب احکام اعتماد بر متن کتاب مسلم نموده اند(تدریب الراوی، ص54)؛ و دیگر اینکه اگر دو روایت هم متن وجود داشته باشد که راویان آن ثقه باشند زیادت ثقات مورد پذیرش است نه حذف زیادت.

موفق باشید.


[/HR] [1]. جوامع حدیثی به کتبی اطلاق می گردد که مشتمل بر همۀ موضوعات و ابواب حدیثی باشند. محدّثان اهل سنّت ، مجموع احادیث ومطالب دینی را در هشت موضوع (عقائد، احکام، رقاق، آداب، تفسیر، تاریخ و سیر، فتن و اشراط الساعة، مناقب و مثالب.نزهة النظر، ص54) دسته بندی کرده اند و برآن اند که جامع حدیث کتابی است که در بر دارندۀ همۀ آنها باشد.

[2]. نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ابن حجر العسقلانی، ص35:«لاتفاق العلماء بعدهما علی تلقی کتابیهما بالقبول»؛ تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، السیوطی، ص49:«اول مصنف فی الصیح المجرد، صحیح البخاری، ثم مسلم، وهما اصح الکتب بعد القرآن»؛تدریب الراوی، ص69:«ما رویاه بالاسناد المتصل فهو المحکوم بصحته».

[3]. بخاری دارای کتب دیگری نیز هست ولی هیچ کدام از آنها اعتبار صحیح را ندارند.

[4]. زیرا بخاری در نقل روایات معاصرت و شنیدن راوی از من روی عنه را به عنوان شرط پذیرش روایات خود پذیرفته در حالی که مسلم به قید معاصرت راوی با من روی عنه اکتفا نموده است.

[5]. ابو علی نیشابوری قائل به اصحیت صحیح مسلم می باشد:«ما تحت ادیم السماء اصح من کتاب مسلم». (نزهة النظر، ص36).

[6]. حدیث شناسان مجموعا 220 حدیث از صحیحین را فاقد شروط بخاری و مسلم می دانند و اشکالاتی نسبت به این روایات بیان نموده اند ؛ اما با این حال در جواب این اشکالات برخی جواب داده اند که این تضعیفات قادح نمی باشد.«فقال المصنف فی شرح البخاری ما ضعف من احادیثهما مبنی علی علل لیست بقادحة».(تدریب الراوی، ص81).

[7]. نزهة النظر، ص38؛ قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، محمد جمال الدین القاسمی، ص82.

[8]. المراد من الشرط رواتهما مع باقی شروط الصحیح. (نزهة النظر، ص38).

[9]. حدیث صحیح حدیثی است که: راویان عادل ، تام الضبط (که قدرت حفظ و ضبط روایتشان تمام است)، متصل السند، غیر معلل و شاذ آنرا بیان نموده باشند.

[10].فایدۀ این تقسیم بندی در تعارض روایات اشکار می گردد.

[11]. این ارزش گذاری بر اساس نفس احادیث صرف نظر از قرائن خارجی است؛ والا با توجه به قرائن خارجی ممکن است روایتی که در رتبه هفتم قرار دارد بر رتبه بالاتر از خود تفوق و برتری یابد؛ که تفصیل آن در کتب رجالی آمده است.

[12]. البته این امر بدان معنا نمی باشد که ما ملتزم به این نقل شویم بلکه ما چنین حدیثی را مخالف با قرآن می دانیم(لانورث) و در باقی موارد از باب الزام خصم بدان تمسک می نمائیم.

مسلمان ایرانی;387760 نوشت:
البته این حدیث در صحیح بخاری نیز آمده است، ولی منظور ما را نمی رساند، زیرا به جای کاذب و آثم و غادر و خائن، بخاری از کذا و کذا استفاده نموده است، و با یک ذهن بیطرف نمی توان رأی به این داد که روایت مسلم به حدیث شاخ برگ نداده بلکه بخاری شاخ و برگ را چیده است.

با سلام

اولا كه اگر همين يك مورد بود شايد ، اما دهها حديث در صحاح سنت آمده كه دستهاي خائن براي كتمان حقيقت آنها را تحريف وتقطيع و ابتر كردند .

ثانيا صحيح مسلم بقول بعضي علماي سني بر صحيح بخاري ارجح است و منظم تر اما تنها علت رجحان بخاري بر مسلم همان شرط معاصريت وسماع است كه اجتهادي است ضمن اينكه كتمانها وتحريفات بخاري از مسلم بيشتر است .

مثلا در منابع كهن و نزديك به عصر صحابه :

حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ سِنَانٍ الْبَصْرِيُّ، وَأَبُو أُمَيَّةَ قَالا: حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ عُمَرَ، قَالَ : حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ، قَالَ: أَرْسَلَ إِلَيَّ عُمَرُ حِينَ تَعَالَى النَّهَارُ فَوَجَدْتُهُ جَالِسًا عَلَى سَرِيرٍ مُفْضِيًا إِلَى رِمَالِهِ، فَقَالَ حِينَ دَخَلْتُ عَلَيْهِ: يَا مَالُ ! إِنَّهُ قَدْ دَفَّتْ أَهْلَ أَبْيَاتٍ مِنْ قَوْمِكَ، وَقَدْ أَمَرْتُ فِيهِمْ بِرَضْخِ، فَخِذِهِ فَاقْسِمْهُ فِيهِمْ، قُلْتُ: لَوْ أَمَرْتَ غَيْرِي بِذَلِكَ، فَقَالَ: خُذْهُ فَجَاءَ يَرْفَأُ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! هَلْ لَكَ فِي عُثْمَانَ، وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، وَالزُّبَيْرِ، وَسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا ثُمَّ جَاءَ يَرْفَأُ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! هَلْ لَكَ فِي الْعَبَّاسِ وَعَلِيٍّ، قَالَ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمَا فَدَخَلا، فَقَالَ الْعَبَّاسُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هَذَا، يَعْنِي عَلِيًّا، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: أَجَلْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! فَاقْضِ بَيْنَهُمَا وَارْحَمْهُمَا، فَقَالَ عُمَرُ: اتَّئِدْ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أُولَئِكَ الرَّهْطِ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ، هَلْ تَعْلَمُونَ أَنّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -، قَالَ: لا نُوَرَّثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ وَالْعَبَّاسِ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ، هَلْ تَعْلَمَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -، قَالَ: لا نُوَرَّثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، قَالا:نَعَمْ، قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ خَصَّ رَسُولَهُ بِخَاصَّةٍ لَمْ يَخْصُصْ بِهَا أَحَدًا مِنَ النَّاسِ، قَالَ: {وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكَابٍ}[سورة الحشر آية 6 ] الآيَةُ، فَكَانَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ بَنِي النَّضِيرِ فَوَاللَّهِ مَا اسْتَأْثَرَ بِهَا عَلَيْكُمْ، وَلا أَخَذَهَا دُونَكُمْ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَأْخُذُ مِنْهَا نَفَقَةَ سَنَةٍ أَوْ نَفَقَتَهُ وَنَفَقَةَ أَهْلِهِ سَنَةً، وَيَجْعَلْ مَا بَقِيَ مِنْهَا أُسْوَةَ الْمَالِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أُولَئِكَ الرَّهْطِ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ هَلْ تَعْلَمُونَ ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ وَالْعَبَّاسِ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ هَلْ تَعْلَمَانِ ذَلِكَ؟ قَالا: نَعَمْ، فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - فَجِئْتَ أَنْتَ وَهَذَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَطَلَبْتَ أَنَّهُ مِيرَاثُكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ، وَطَلَبَ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -: لا نُوَرَّثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا غَادِرًا آثِمًا خَائِنًا، وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّي صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، فَوَلِيَهَا أَبُو بَكْرٍ فَلَمَّا تُوُفِّيَ، قُلْتُ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللَّهُ يَعْلَمُأَنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، فَوُلِّيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِي أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ فَسَأَلْتُمَانِيهَا، فَقُلْتُ: إِنْ شِئْتُمَا أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْكُمَا عَلَى أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللَّهِ أَنْ يَلِيَاهَا بِالَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَلِيَهَا فَأَخَذْتُمَاهَا مِنِّي عَلَى ذَلِكَ، ثُمَّ جِئْتُمَانِي لأَقْضِيَ بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذَلِكَ، وَاللَّهِ لا أَقْضِي بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذَلِكَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، فَإِنْ عَجَزْتُمَا عَنْهَا فَرُدَّاهَا إِلَيَّ هَذَا لَفْظُ يَزِيدَ بْنِ سِنَانٍ، وَحَدِيثُ أَبِي أُمَيَّةَ بِمَعْنَاهُ أَيْضًا، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَزِيزٍ الأَيْلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي سَلامَةُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، بِإِسْنَادِهِ مِثْلَهُ: فَإِنْ عَجَزْتُمَاهَا فَادْفَعَاهَا إِلَيَّ فَإِنِّي أَكْفِيكُمَاهَا.

الكتاب: مستخرج أبي عوانة
المؤلف: أبو عوانة يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم النيسابوري الإسفراييني (المتوفى: 316هـ)

و شواهد :

فقال : ياأمير المؤمنين هل لك في علي و العباس ؟ قال : نعم قال : فدخلا و العباس يقول ياأمير المؤمنين اقض بيني وبين هذا قال سفيان : وذكر كلاما شديدا - فقال القوم : يا أمير المؤمنين اقض بينهما وأرح كل واحد منهما من صاحبه فقال لهم عمر : أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السموات والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : لا نورث ما تركنا صدقة ؟ ...
الكتاب : مسند أبي يعلى
المؤلف : أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي

و جمله :وذكر كلاما شديدا : دقيقا تحريف و حذف كلمات فوق بوده است .

اما در تاييد اينكه حديث فوق بهمان صورت بوده اما دستهاي ملعون آنرا ناقص كردند در :

https://sites.google.com/site/hojjah/nefagh.zip

با سلام. لازم می دانم که در این بحث گذشته از بحثهای رجالی، به بررسی احادیث صحیح نیز بپردازیم.

یک بار دیگر به متن حدیث بنگریم:

رقم الحديث: 3308
(حديث مرفوع) وحَدَّثَنِي
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءَ الضُّبَعِيُّ ، حَدَّثَنَا جُوَيْرِيَةُ ، عَنْ مَالِكٍ ، عَنْ الزُّهْرِيِّ : أَنَّ مَالِكَ بْنَ أَوْسٍ حَدَّثَهُ ، قَالَ : " أَرْسَلَ إِلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ، فَجِئْتُهُ حِينَ تَعَالَى النَّهَارُ ، قَالَ : فَوَجَدْتُهُ فِي بَيْتِهِ جَالِسًا عَلَى سَرِيرٍ مُفْضِيًا إِلَى رُمَالِهِ مُتَّكِئًا عَلَى وِسَادَةٍ مِنْ أَدَمٍ ، فَقَالَ لِي : يَا مَالُ إِنَّهُ قَدْ دَفَّ أَهْلُ أَبْيَاتٍ مِنْ قَوْمِكَ وَقَدْ أَمَرْتُ فِيهِمْ بِرَضْخٍ فَخُذْهُ ، فَاقْسِمْهُ بَيْنَهُمْ ، قَالَ : قُلْتُ : لَوْ أَمَرْتَ بِهَذَا غَيْرِي ، قَالَ : خُذْهُ يَا مَالُ ، قَالَ : فَجَاءَ يَرْفَا ، فَقَالَ : هَلْ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي عُثْمَانَ ، وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ ، وَالزُّبَيْرِ ، وَسَعْدٍ ؟ ، فَقَالَ عُمَرُ : نَعَمْ فَأَذِنَ لَهُمْ ، فَدَخَلُوا ثُمَّ جَاءَ ، فَقَالَ : هَلْ لَكَ فِي عَبَّاسٍ ، وَعَلِيٍّ ؟ ، قَالَ : نَعَمْ ، فَأَذِنَ لَهُمَا ، فَقَالَ عَبَّاسٌ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هَذَا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ ، فَقَالَ : الْقَوْمُ أَجَلْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، فَاقْضِ بَيْنَهُمْ وَأَرِحْهُمْ ، فَقَالَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ : يُخَيَّلُ إِلَيَّ أَنَّهُمْ قَدْ كَانُوا قَدَّمُوهُمْ لِذَلِكَ ، فَقَالَ عُمَرُ : اتَّئِدَا أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ أَتَعْلَمُونَ أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، قَالَ : لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ، قَالُوا : نَعَمْ ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْعَبَّاسِ ، وَعَلِيٍّ ، فَقَالَ : أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ أَتَعْلَمَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، قَالَ : لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ ، قَالَا : نَعَمْ ، فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَعَزَّ كَانَ خَصَّ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِخَاصَّةٍ لَمْ يُخَصِّصْ بِهَا أَحَدًا غَيْرَهُ ، قَالَ : مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ سورة الحشر آية 7 ، مَا أَدْرِي هَلْ قَرَأَ الْآيَةَ الَّتِي قَبْلَهَا أَمْ لَا ، قَالَ : فَقَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَكُمْ أَمْوَالَ بَنِي النَّضِيرِ ، فَوَاللَّهِ مَا اسْتَأْثَرَ عَلَيْكُمْ وَلَا أَخَذَهَا دُونَكُمْ حَتَّى بَقِيَ هَذَا الْمَالُ ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، يَأْخُذُ مِنْهُ نَفَقَةَ سَنَةٍ ثُمَّ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ أُسْوَةَ الْمَالِ ، ثُمَّ قَالَ : أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ أَتَعْلَمُونَ ذَلِكَ ؟ ، قَالُوا : نَعَمْ ، ثُمَّ نَشَدَ عَبَّاسًا ، وَعَلِيًّا بِمِثْلِ مَا نَشَدَ بِهِ الْقَوْمَ أَتَعْلَمَانِ ذَلِكَ ؟ ، قَالَا : نَعَمْ ، قَالَ : فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ : أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ " ، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ، فَوَلِيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِي أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ ، فَقُلْتُمَا : ادْفَعْهَا إِلَيْنَا ، فَقُلْتُ : إِنْ شِئْتُمْ دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا ، عَلَى أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللَّهِ أَنْ تَعْمَلَا فِيهَا بِالَّذِي كَانَ يَعْمَلُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَأَخَذْتُمَاهَا بِذَلِكَ ، قَالَ : أَكَذَلِكَ ؟ ، قَالَا : نَعَمْ ، قَالَ : ثُمَّ جِئْتُمَانِي لِأَقْضِيَ بَيْنَكُمَا وَلَا وَاللَّهِ لَا أَقْضِي بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذَلِكَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ ، فَإِنْ عَجَزْتُمَا عَنْهَا فَرُدَّاهَا إِلَيَّ

نقد1: آنچه مسلم از عبدالله بن محمّد نقل می کند، شامل "فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا" و "فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا" نیست، بلکه اینها بعد از نقل قول اضافه شده است و در واقع حداکثر یک نقل قول مرسل از خود مسلم است.

نقد2: با نگاهی ساده به متن و با فرض صحت اتصال متن مورد نظر به حدیث، نتیجه چیز جالبی علیه حضرت علی(ع) را در پی نخواهد شد! عمر از حضرت علی(ع) و عباس(ره) می پرسد که آیا پیامبر فلان سخن را نفرمود و آنها تأیید می کنند و عمر می گوید وقتی عمر همین حدیث را بر سر میراث پیامبر مطرح کرد، شما او را کاذب و آثم و غادر و خائن دانستید! پس در واقع هر چند این نگرش را به حضرت علی(ع) نسبت می دهد و این به نفع تفکر شیعه است(که در نهایت با نگاهی به نگرش گروههای مختلف اصحاب سود چندانی هم ندارد)، ولی در عین حال می گوید حضرت علی(ع) به خاطر استناد به روایتی که خود آنرا از پیامبر قبول دارد، آنرا دروغ دانسته است.

لطفا پاسخ بفرمایید.

مسلمان ایرانی;388976 نوشت:

نقد1: آنچه مسلم از عبدالله بن محمّد نقل می کند، شامل "فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا" و "فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا" نیست، بلکه اینها بعد از نقل قول اضافه شده است و در واقع حداکثر یک نقل قول مرسل از خود مسلم است.

نقد2: با نگاهی ساده به متن و با فرض صحت اتصال متن مورد نظر به حدیث، نتیجه چیز جالبی علیه حضرت علی(ع) را در پی نخواهد شد! عمر از حضرت علی(ع) و عباس(ره) می پرسد که آیا پیامبر فلان سخن را نفرمود و آنها تأیید می کنند و عمر می گوید وقتی عمر همین حدیث را بر سر میراث پیامبر مطرح کرد، شما او را کاذب و آثم و غادر و خائن دانستید! پس در واقع هر چند این نگرش را به حضرت علی(ع) نسبت می دهد و این به نفع تفکر شیعه است(که در نهایت با نگاهی به نگرش گروههای مختلف اصحاب سود چندانی هم ندارد)، ولی در عین حال می گوید حضرت علی(ع) به خاطر استناد به روایتی که خود آنرا از پیامبر قبول دارد، آنرا دروغ دانسته است.

لطفا پاسخ بفرمایید.

با سلام و عرض ادب

1) اگر در مطلب ارسالی دقت می فرمودید به صورت اجمال جواب سوالها داده شده بود. اما مختصرا عرض می شود: حدیث صحیح همچنان که در پست اول تعریف آن به عرض رسید: خبری است که توسط ناقل عادل تام الضبط به صورت متصل و بدون تعلیل و شذوذ نقل شده باشد.

در صورتی که هر یک از این ویژگی ها مخدوش گردد رتبه ی روایت از صحت تنزل خواهد کرد. مثلا اگر در سلسله روایت نسبت به ضبط راوی ای خدشه ای وارد شود این امر سبب خواهد شد که حدیث از صحیح لنفسه به صحیح لغیره یا حسن لنفسه تنزل نماید که تفاصیل آن در کتب اصول حدیث آمده است.

روایت اگر با سند متصل به پیامبر صلی الله علیه وآله ختم گردد، مرفوع نامیده می گردد؛ اما اگر به علتی به صحابی ختم گردد موقوف و اگر به تابعی و من دون التابعی ختم گردد مقطوع نامیده می شود.

روایت مذکور در نوع خود یک اثر صحابی به شمار می رود؛ اما به جهت اشتمال ضمنی بیانگر روایتی است که اهل سنت معتقد به صدور آن می باشند:«لانورث ما ترکناه صدقة»؛ که شیعه قائل به بطلان آن از جهت مخالفت با قرآن و تعارض در متن و... است.

2) درمورد ارسال در متن این روایت طبق مبنای اهل سنت عرض می شود: ارسال در متن اساسا معنایی ندارد. ارسال مربوط به سند روایت می شود و نه متن روایت، آنچه در حیطه ی متن روایات مطرح است، ادراج(ادخال متنی در روایت) است که البته ادراج انواعی دارد و اصل در روایت مخصوصا در صحاح نیز بر عدم ادراج خواهد بود.[1]

بنابراین که کسی معتقد به ادراج در قسمت مورد بحث گردد؛ سؤال این است که بر اساس چه مبنایی می توان حکم به ادراج این قسمت از متن داد؟با اینکه صراحت در اتصال به متن قبل و گفتار خلیفه ی ثانی دارد. آیا از شارحین صحیح مسلم و بخاری کسی تنصیص نموده که این متن به اثر مذکور اضافه گردیده است.[2]

3) اینکه شیعه بدین روایت استناد می نماید(همچنان که در پاورقی آخر گذشت)، از باب الزام خصم می باشد، واین امر به معنای این نخواهد بود که شیعه ملتزم به پذیرش نقلیات اهل سنت به تمامه شود.

موفق باشید.


[/HR] [1] .نکته ای که باید بدان توجه داشت که ادراج در روایت موجب ضعف سند و تنزل رتبه ی سند نخواهد شد.
[2] . در بحث ادراج و تشخیص آن علمای علم حدیث معیارها و ضوابطی را بیان نموده اند، که اهل حدیث می توانند بدانجا رجوع نمایند. همچون: نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ابن حجر ، بحث مدرج المتن.

مسلمان ایرانی;387760 نوشت:
آیا روایت مسلم، صحیح السّند است؟ اگر آری، بفرمایید کدام عالم اهل سنّت آنرا تصحیح نموده و یا نشان دهید که این حدیث دارای شرایط لازم برای صحیح السند بودن یک حدیث از منظر اهل سنت هست.

سلام به برادر بزگوار و محقق عزيز و استاد بنده برادر مسلمان ايراني

دوست عزيزم اين روايت صد در صد صحيح هست هم به لحاظ دلالي و هم به لحاظ رجالي كه در ادامه خدمت شما عرض مي كنم:

سوال اولي كه مطرح مي شود اين است آيا عالمان رجالي اهل سنت اين روايت را تصحيح نموده اند يا نه؟

پاسخ: كبار علماي اهل سنت كه هيچ بلكه بخاري دوران يعني آلباني وهابي و سلف عقيده اين روايت را صحيح ميدانيد هم هيچ مضاف بر اينكه علاوه بر اين چهار صفت بلكه دو صفت ديگر نيز به آن اضافه مي كند:

قَالَ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ كَانَ فِيهَا ظَالِمًا فَاجِرًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ وُلِّيتُهَا بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ سَنَتَيْنِ مِنْ إِِمَارَتِي فَعَمِلْتُ فِيهَا بِمِثْلِ مَا عَمِلَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبُو بَكْرٍ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّي فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ.
عمر گفت: شما دو نفر اعتقاد داشتيد که ابوبکر در اين قضيه ظالم و فاجر است؛ در حالي که خدا مي‌داند او صادق‌، نيکوکار و پيرو حق بود . بعد از ابوبکر دو سال اداره فدک و .. در اختيار من بود و من همان رفتاري را داشتم که رسول خدا (ص) و ابوبکر داشت ؛ اما شما اعتقاد داشتيد که من ظالم و فاجر هستم .
الباني در آخر روايت تصريح مي‌کند که سند اين روايت صحيح است.
الباني ، محمد ناصر الدين (متوفاي 1420هـ)، التعليقات الحسان علي صحيح إبن حبان ، ج9 ، ص319 ـ 320.

استاد عزيز برادرمسلمان ايراني بنده ترجمه جناب الباني را هم خدمت شما ارائه مي دهم:

[h=5]ترجمه البانی :
[/h]العلامة الشیخ محمد ناصر الدین الألبانی أحد أبرز العلماء المسلمین فی العصر الحدیث ، ویعتبر الشیخ الألبانی من علماء الحدیث البارزین المتفردین فی علم الجرح والتعدیل ، والشیخ الألبانی حجة فی مصطلح الحدیث وقال عنه العلماء المحدثون إنه أعاد عصر ابن حجر العسقلانی والحافظ بن کثیر وغیرهم من علماء الجرح والتعدیل .
علامه ناصر الدین البانی یکی از معروفترین دانشمندان مسلمان در زمان حاضر است ، او در حدیث شناسی و جرح و تعدیل رجال و راویان حدیث منحصر به فرد و الگوی دیگران است ، برخی از دانشمندان در باره وی گفته اند : البانی زمان ابن حجر عسقلانی و ابن کثیر و دیگر دانشمندان در علم حدیث شناسی و جرح و تعدیل را زنده کرده است .
و بعد در ادامه می‌نویسد :
قال سماحة الشیخ عبد العزیز بن باز رحمه الله :
«ما رأیت تحت أدیم السماء عالما بالحدیث فی العصر الحدیث مثل العلامة محمد ناصر الدین الألبانی» .

بن باز مفتی اسبق حجاز می گوید : در عصر حاضر دانشمندی داناتر از شیخ ناصر البانی به علم حدیث در زیر آسمان کبود سراغ ندارم .
و نیز می‌نویسد :
وسئل سماحته عن حدیث رسول الله صلى الله علیه و سلم : «ان الله یبعث لهذه الأمه على رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها» فسئل من مجدد هذا القرن ، فقال رحمه الله : الشیخ محمد ناصر الدین الألبانی هو مجدد هذا العصر فی ظنی والله أعلم
از بن باز در باره این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله که فرمود : در هر صد سال خداوند احیا گری برای دین می فرستد ، سؤال شد ، که چه کسی اکنون مجدّد دین است ؟ گفت : به گمان من احیاگر سنت و دین در این زمان البانی است .
و به نقل از شیخ مقبل الوادعی می‌نویسد :
والذی أعتقده وأدین الله به أن الشیخ محمد ناصر الدین الألبانی حفظه الله من المجددین الذین یصدق علیهم قول الرسول (صلى الله علیه وسلم) : «إن الله یبعث على رأس کل مائة سنة من یجدد لها أمر دینها» .
مقبل وادعی گفته است : آنچه من به آن اعتقاد دارم این است که البانی از مجددین و احیاگران دین و مصداق حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله است که در هر قرن یک نفر به دنیا می‌آید که دین را احیاء می‌کند .

و همچنين همين روايت در کتاب صحيح إبن حبان با تحقيق شعيب الأرنؤوط ج14 ، ص577 ـ 578. وهابي نيز آمده و اين وهابي متعصب نيز سند آن را تصحيح کرده است.

تذكر:::::::: دوست عزيزم، جداي از اينكه علماي وهابيت به اين موضوع تصريح داشته اند و حتي اين روايت در كتب مختلف با تعدد طرق امده و تعدد طرق در علم رجال اهل سنت بر مبناي يقوي بعضها بعضا يعني اگر تعداد طريق وارده داشته باشد حتي اگر روات ان فاسق و فاجر باشند همديگر را تقويت مي كنند ضمن اينكه به ياد داشته باشيد كه كتب مسلم و بخاري اصح الكتب بعد از قران هستند و علماي اهل سنت قائل بر اين هستند وقتي رواياتي در ان مكتوب هست يعني از تمامي پل هاي رجالي گذشته است و خود بخاري نيز در مقدمه كتابش صحيح نقل نموده است كه گشته ام و بهترين احاديث و صحيح ترين احاديث را جمع نمودم و بعد از غسل و دو ركعت نماز انها را مكتوب نمودم

يكي از اقوال علماي اهل سنت درباره صحيحين:

اتفق العلماء رحمهم الله على أن أصح الكتب بعد القرآن العزيز الصحيحان البخاري ومسلم وتلقتهما الامة بالقبول وكتاب البخاري أصحهما وأكثرهما فوائد ومعارف ظاهرة وغامضة وقد صح أن مسلما كان ممن يستفيد من البخاري ويعترف بأنه ليس له نظير في علم الحديث.
علماء اتفاق نظر دارند كه صحيح‌ترين كتابها پس از قرآن كريم، صحيح بخارى و مسلم است. و امت اسلامى اين مطلب را قبول دارند و كتاب بخارى صحيح ترين آن دو تا و داراى بيشترين فوائد و معارف ظاهر و پيچيده است.

صحيح اين است كه مسلم از محضر بخارى استفاده كرده و اعتراف نموده بر اين‌كه همانند او در علم حديث نيست.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج1، ص14، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.

اين قول براي يكي از بزرگترين و معروف ترين شارحين اهل سنت به نام امام نووي هست

اما بحث دلالي آن:

وهابيت براي اينكه چهره خلفاي را از اين مسئله مبرا كنند روي آروده اند به سمت پاسخ هاي پرسشي يا نقضي تا بتوانند با كمرنگ كردن اين روايت هم كه به نص صريخ از لسان خلفا هم مي باشد مسئله را خلط و سپس مغلطه كنند اما وقتي به كتب شيعه هم رجوع مي كنيم نصوص مختلفي از اقوال اهل بيت در ذم خلفا امده هست كه با اقامه به ان مطالب نيز مي توان اين سمپاشي واشاعه مغالطه هاي ان را خنثي كرد

مسلمان ایرانی;388976 نوشت:
نقد1: آنچه مسلم از عبدالله بن محمّد نقل می کند، شامل "فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا" و "فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا" نیست، بلکه اینها بعد از نقل قول اضافه شده است و در واقع حداکثر یک نقل قول مرسل از خود مسلم است.

سلام

باتشكر از برادر بزرگوار """"""""""مسلمان ايراني"""""""

رديه بر نقد اول:

اولين نقد شما بايكوت حديثي هست زيرا ادله ما براي اثبات اين روايت هم روايات متعدد ديگر و تعدد طرق آن و همچنين قيچي كردن بخاري(در واقع مولا علي در اين حديث حتي با وجود اينكه بخاري ان را با گزاره كذا و كذا اورده بدين معنا هست كه انها را به صفاتي منصوب نموده لذا اتفاق امر محقق هست)

و همچنين موضع مولا علي ع در كراهت داشتن چهره عمر (1)

و همچنين موضع مولا نسبت به استبداد ابوبكر در امر خلافت (2)

و مورد سوم هم دروغ بستن انها به رسول خدا در امر خلافت كه مولا اشاره به اين دارد كه شما كذاب هستيد (3)

1. كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ

2. وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا

3. لسريع ما كذبتم على رسول الله (ص)

:Gol:*********************************************:Gol:

مسلمان ایرانی;388976 نوشت:

نقد2: با نگاهی ساده به متن و با فرض صحت اتصال متن مورد نظر به حدیث، نتیجه چیز جالبی علیه حضرت علی(ع) را در پی نخواهد شد! عمر از حضرت علی(ع) و عباس(ره) می پرسد که آیا پیامبر فلان سخن را نفرمود و آنها تأیید می کنند و عمر می گوید وقتی عمر همین حدیث را بر سر میراث پیامبر مطرح کرد، شما او را کاذب و آثم و غادر و خائن دانستید! پس در واقع هر چند این نگرش را به حضرت علی(ع) نسبت می دهد و این به نفع تفکر شیعه است(که در نهایت با نگاهی به نگرش گروههای مختلف اصحاب سود چندانی هم ندارد)، ولی در عین حال می گوید حضرت علی(ع) به خاطر استناد به روایتی که خود آنرا از پیامبر قبول دارد، آنرا دروغ دانسته است.

رديه بر نقد دوم:

اولا: اگر مولا علي ع قائل بر اين بوده كه پيغمبر بعد از خودش ارثي بجاي نمي گذارد مسئله فدك بايد در همان زمان خلافت ابوبكر منعقد مي شده اما رجوع مولا در زمان خلافت عمر براي مطالبه فدك نشان از ان دارد كه ابوبكر در قول خود صادق نبوده فلذا اگر ابوبكر راست مي گفت مولا او را اين چنين خطاب نمي كرد و فدك را نيز رها مي نمود اما اصرار و پيگيري ها ايشان نشان از امري خلاف حكم ظاهر ابوبكر را داشته

ثانيا: اگر ما قائل بر اين باشيم ابوبكر در قول خود صادق بوده ايات ارث گذاشتن انبيا را در قران بايد چه كنيم؟(1)

ثالثا: اگر ما حتي معاذ باالله ايات قران را هم كنار بزنيم اين را بايد در نظر بگيريم كه فدك ارثيه حضرت زهرا نبوده بلكه هديه رسول خدا به حضرت بوده(2)

رابعا: از جهتي حضرت زهرا به نص كلام عايشه بعد رسول خدا تنها صديقه هست در نتيجه نمي شود او در قولش دروغ گفته باشد اين امر نشان از آن دارد صديقه طاهره در قولشان كذبي نبوده و متاسفانه اين دروغ از جانب ابوبكر بوده است(3)

خامسا: فراموش نكنيم علت عقيده مولا نسبت به آن 6 صفت فقط در مسئله فدك ثبت و ضبط نمي شود بلكه ارتباط تنگاتنگي در مسئله خلافت و امامت بلافصلشان نيز دارد كه در شماره 3 رديه نقد اول بيان نمودم

1. (6 سوره مريم و 16 سوره نمل)
2. «وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ (سوره اسراء/آيه26)» و حق خويشاوند را به او بده
وقتي اين آيه نازل شد، رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فاطمه را خواند و فدك را به او بخشيد.
الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص177 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص443 ـ فتح القدير للشوكاني، ج3، ص224 ـ مسند أبي يعلى، ج2، ص334

3. ما رأيت أحد قط أصدق من فاطمة غير أبيها

مصادر ديگري كه اين حديث را روايت نموده اند به شرح ذيل است::::::::

11932 - أخبرنا : أبو عبد الله الحافظ ، ثنا : أبوبكر أحمد بن إسحاق ، أنا : أبو المثنى ومحمد بن إبراهيم البوشنجى ومحمد بن هارون الأزدي ح قال : وأخبرني : دعلج بن أحمد السجزى ، وأبو زكريا يحيى بن محمد العنبري ، ومحمد بن جعفر المزكى قالوا : ، ثنا : أبو عبد الله محمد بن إبراهيم العبدى قالوا : ، ثنا : عبد الله بن محمد بن أسماء ، ثنا : جويرية بن أسماء ، عن مالك بن أنس ، عن محمد بن شهاب الزهري : أن مالك بن أوس بن الحدثان حدثه ، قال : أرسل إلى عمر بن الخطاب (ر) فجئته حين تعالى النهار .... فلما توفى رسول الله (ص) قال أبو بكر : أنا ولى رسول الله (ص) فجئتما تطلب ميراثك من أب أخيك ويطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها ، فقال أبو بكر (ر) : قال رسول الله (ص) : لا نورث ما تركنا صدقة ، فرأيتماه كاذباًً آثماً غادراً خائناً ، والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفى أبو بكر فقلت : أنا ولى رسول الله (ص) وولى أبى بكر (ر) ، فرأيتماني كاذباًً آثماً غادراً خائناً ، والله يعلم إنى صادق بار راشد

البيهقي - السنن الكبرى - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 297)

5366 - حدثنا : يزيد بن سنان البصري ، وأبو أمية ، قالا : ، ثنا : بشر بن عمر ، قثنا : مالك بن أنس ، عن إبن شهاب ، عن مالك بن أوس بن الحدثان ، قال :.... فجئت أنت وهذا إلى أبي بكر فطلبت أنه ميراثك من إبن أخيك ، وطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها ، قال أبوبكر : قال رسول الله (ص) : لا نورث ، ما تركنا صدقة ، فرأيتماه كاذباًً غادراً آثماً خائناً ، والله يعلم أني صادق بار راشد تابع للحق ، فوليها أبوبكر فلما توفي ، قلت : أنا ولي رسول الله (ص) ، وولي أبي بكر (ر) ، فرأيتماني كاذباًً آثماً غادراً خائناً ، والله يعلم أني لصادق بار راشد

أبي عوانه
- مستخرج أبي عوانه - مبتدأ كتاب الجهاد

18768 - عن مالك بن أوس بن الحدثان قال : أرسل إلي عمر بن الخطاب فجئته حين تعالى النهار قال : .... فلما توفي رسول الله (ص) قال أبوبكر : أنا ولي رسول الله (ص) ، فجئتا تطلب ميراثك من إبن أخيك ويطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها ، فقال أبوبكر : قال رسول الله (ص) : لا نورث ما تركنا صدقة ، فرأيتماه [ كاذباًً آثماً غادراً خائناً ] ، والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبوبكر ، فقلت : أنا ولي رسول الله وولي أبي بكر ، فرأيتماني كاذباًً آثماً غادراً خائناً ، والله يعلم إني لصادق بار راشد

المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 7 ) - رقم الصفحة : ( 239 )

وروى عبد الرزاق والإمام أحمد وعبد بن حميد والشيخان وأبو داود والترمذي والنسائي وأبو عوانة وإبن حبان وإبن مردويه والبيهقي وأبو عبيد في ( الأموال ) ، عن مالك بن أوس بن الحدثان قال : أرسل إلي عمر بن الخطاب حجبته فجاء يرفأ فقال :.... فلما توفي رسول الله (ص) قال أبوبكر : أنا ولي رسول الله (ص) فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك ويطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها ، فقال أبوبكر : قال رسول الله (ص) : لا نورث ما تركنا صدقة فرأيتماه كاذباًً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبوبكر فقلت : أنا ولي رسول الله (ص) وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباًً آثماً غادراً خائناً ، والله يعلم أني لصادق بار راشد

الصالحي الشامي - سبل الهدى والرشاد - الجزء : ( 12 ) - رقم الصفحة : ( 370 )

برادر مسلمان ايراني عزيز، مصادر بالا بخشي از رفرنس هايي هست كه حديث مدح و ثناي خلفا در انها ذكر شده است

موفق و مويد باشيد:Gol:

موضوع قفل شده است