زمزمه های قلب یه مادر
تبهای اولیه
سلام به تمام مادرانی که غریب تر از جوانانشان هستند...
درد دل یک مادر با شهید:
از تو کیفش یه جعبه خرما میاره بیرون
می ذاره روی اون قبر بهش میگه مادر جون
به قربون بی کَسیت چرا مادر نداری؟
پنج شنبه ها به روی پای کی سر می ذاری؟
بابات کجاست عزیزم؟ برادرت خواهرت؟
حرفی بزن عزیزم منم جای مادرت
نیگا نکن که پیرم نیگا نکن مریضم
تو هم عین بچّه می راست میگم عزیزم
تو هم عین بچّه می، بچّه ی بی نشونم
همون که رفت و باخود بُرده گرمیِ خونم
میزنه زیر گریه سرش رو تکون میده
در میاره یه عکسی از کیفش، نشون میده
عکسو میبوسه و بعد میذاره روی سرش
عکس بچّه ی خوبش عکس علی اکبرش
.
.
دستهای اون شهید به پشت مادرش بود
مادر نفهمید اون قبر علیِّ اکبرش بود...
به یاد مرحوم ابوالفضل سپهر
یاعلی:Gol: