زمزمه های قلب یه مادر

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زمزمه های قلب یه مادر

بنام خدای عاشقانــــــ...

نشسته بود...
تنها کنار محمدشــ...
آسمون چشماش برق میزد از بغض های پنهانشـــ...

قلبش گاهی میزنه گاهی همـــــــ...
ضربان های ناهماهنگ قلبش به زور با باطری زمزمه میکنه...
محمدمـــــــــ...پسرمــــــ...
عزیزمــــــ..
مادر بمیره براتــــــــــ..
بهم بگو وقتی داشتن شکنجت میکردن آبت دادن یانه ؟
عزیزکم...پسرم...چرا چشمای قشنگتو در آوردنـــــــ؟

چشمام کم سو شده بسکه برای چشمات گریه کردمـــــ...
عزیزکم پسرمـــــــ...چرا زبونی که همیشه مادرجون مادرجون ازش بیرون میومدو بیرون کشیدن ؟
آخــــــــــ...پسرکمــــــــ...آرزوم عروسیت بود عزیزمـــــــ...
تازه نامزدت کرده بودمـــ مادر...فدای قدو بالاتــــــ...

مادر پسرمـــــــ...شنیدمــــــــ وقتی داشتن شکنجت میدادن
فقط میگفتی مادر یا فاطمه زهرا به دادم برس
فدای تو پسر شوم...آخ قلبم...آخ قلبم...
چطور دلشون اومد بانیزه بزنند توقلبت ؟ آخ قلبم آخــــــ...
......
مادر... ناراحت نباش...منه جوون خوب جواب قلب پردردتو میدم
موهامو پریشون میکنمــــ...اینه دیگه جواب موهای سفیدشدت؟
چشمام خوشگل میکنم...اینه دیگه جواب چشمای محمدت؟
ناخونامو لاک قرمز میزنم...در جواب ناخونای کشیده شده و
قرمز شده به خونشــــــ...

امان از دل تو مادر...امـــ...ا...نـــــ...

شهید محمد اسحاقیان(پسرعمه ی سربازکوچولو)

که توسط کوموله های کردستان شکنجه وشهید شد....

منیع:اتل متل یه عاشق





سلام به تمام مادرانی که غریب تر از جوانانشان هستند...
درد دل یک مادر با شهید:
از تو کیفش یه جعبه خرما میاره بیرون
می ذاره روی اون قبر بهش میگه مادر جون

به قربون بی کَسیت چرا مادر نداری؟
پنج شنبه ها به روی پای کی سر می ذاری؟

بابات کجاست عزیزم؟ برادرت خواهرت؟
حرفی بزن عزیزم منم جای مادرت

نیگا نکن که پیرم نیگا نکن مریضم
تو هم عین بچّه می راست میگم عزیزم

تو هم عین بچّه می، بچّه ی بی نشونم
همون که رفت و باخود بُرده گرمیِ خونم

میزنه زیر گریه سرش رو تکون میده
در میاره یه عکسی از کیفش، نشون میده

عکسو میبوسه و بعد میذاره روی سرش
عکس بچّه ی خوبش عکس علی اکبرش

.
.
دستهای اون شهید به پشت مادرش بود
مادر نفهمید اون قبر علیِّ اکبرش بود...

به یاد مرحوم ابوالفضل سپهر
یاعلی:Gol: