تاملی بر روایت امام حسن عسکری (ع) در ذم فلسفه

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تاملی بر روایت امام حسن عسکری (ع) در ذم فلسفه

بسم الله تعالی شانه

سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

در یکی از مطالب مربوط به روایات علیه فلسفه و عرفان برای توجیه و تفسیر این روایت از مولا امام عسکری علیه السلام :

علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض، لأنهم یمیلون إلى الفلسفة والتصوف، وأیم الله إنهم من أهل العدول والتحرف، یبالغون فی حب مخالفینا

چنین استدلال شده است .

نقل قول:

در برخی روایات از فقها و متکلمین انتقاد شده است، این روایات را نمی‌توان بر نفی فقه و کلام تفسیر کرد.

سیأتی علی امتی زمان لایبقی من القرآن الا رسمه و من القرآن الا اسمه، یسمون به و هم ابعد الناس منه، مساجدهم عامرة وهی خراب من الهدی، فقهاء ذلک الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء، منهم خرجت الفتنة والیهم تعود.

روزگاری بر امت من خواهید رسید که جز نگارش قرآن از آن چیزی باقی نیست و جز نام اسلام از آن نمانده است، مسلمان نامیده می‌شوند ولی دورترین مردم از اسلام‌اند، مسجدهای‌شان آباد است اما از بنای هدایت ویران است، فقیهان آن زمان بدترین فقهای زیر آسمان‌اند، فتنه‌ها از ایشان برمی‌خیزد و به ایشان برمی‌گردد. (بحارالانوار، ج۲،ص ۱۰۹)

علامه طباطبائی در پرسشی به توجیه این روایات می‌پردازد:

پرسش: روایاتی که در خصوص ذم اهل فلسفه به ویزه در دوره آخرالزمان وارد شده – چنانکه در کتب حدیثی از قبیل بحارالانوار و حدیقة الشیعه مسطور است – متوجه چه کسانی می شود و منظور از این احادیث چیست؟

پاسخ: دو، سه روایتی که در بعضی از کتب در ذم اهل فلسفه در آخرالزمان نقل شده، بر تقدیر صحت، متضمن ذم اهل فلسفه است نه خود فلسفه؛ چنان که روایاتی نیز در ذم فقهای آخرالزمان وارد شده و متضمن ذم فقها است نه فقه اسلامی و همچنین روایاتی نیز در ذم اهل اسلام و اهل قرآن در آخرالزمان وارد شده: «لایبقی من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه» و متوجه ذم خود اسلام و خود قرآن نیست.

حال این سوال ایجاد می شود که در روایاتی که علیه تایان قرآن و یا فقها و علما وارد شده است دلیل انحرافشان را خواندن قرآن و یا آموختن فقه ندانسته بلکه عمل نکردن به قرآن و فقه را علت انحراف بیان نموده اند .

در حالیکه در این روایت که از امام عسکری علیه السلام نقل شده است علت انحراف علما ، میل به فلسفه و تصوف بیان شده است .

علمایشان بدترین خلق خدا هستند زیرا به فلسفه و تصوف میل دارند و...

و لذا این جواب مرحوم علامه طباطبایی چندان صحیح به نظر نمی رسد .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

طاها فاطمی;386739 نوشت:
حال این سوال ایجاد می شود که در روایاتی که علیه تایان قرآن و یا فقها و علما وارد شده است دلیل انحرافشان را خواندن قرآن و یا آموختن فقه ندانسته بلکه عمل نکردن به قرآن و فقه را علت انحراف بیان نموده اند .
در حالیکه در این روایت که از امام عسکری علیه السلام نقل شده است علت انحراف علما ، میل به فلسفه و تصوف بیان شده است .
علمایشان بدترین خلق خدا هستند زیرا به فلسفه و تصوف میل دارند و...
و لذا این جواب مرحوم علامه طباطبایی چندان صحیح به نظر نمی رسد .

باسلام
رواياتي كه در مورد فلسفه و کلام وارد شده است، بر دو جنبه است. برخی از این روایات که تعدادشان کم هست، مستقیما به خود فلسفه و کلام اشاره دارد و برخی دیگر به صورت روشی به روش فلسفه و کلام اشاره دارد. روایاتی که به صورت مستقیم به فلسفه و کلام اشاره دارد، بیشتر ناظر به روش اهل فلسفه ای است که در آ ن زمان وجود داشته اند. در این روایات گرچه به صورت مستقیم به ذم فلسفه و کلام پرداخته شده است ولی غالبا به صورت مطلق قابل معنا کردن نیست. چندین شاهد بر این مدعا وجود دارد.
اولا: بحثهایی در مورد اثبات اصول عقائد در متون حدیثی شیعه وجود دارد که به معنای دقیق کلمه، روش فلسفی و عقلی دارد. مباحث خطبه اول نهج البلاغه و برخی آیات قران کریم و نیز برخی احادیث اهل بیت به روش عقلی بیان شده است. پس روش عقلی و فلسفی مشکلی ندارد.
ثانیا: در این روایات مویداتی هست که نشان میدهد، مراد قسم خاص یا مسئله خاصی از فلسفه و کلام است. مثلا در همین روایتی که از امام حسن عسکری ع نقل شده چنین آمده است:
[=Traditional Arabic]«... علماؤهم‏ شرار خلق‏ اللّه‏ على وجه الأرض، لأنّهم يميلون إلى الفلسفة و التّصوّف‏ و أيم اللّه إنّهم من أهل العدول و التّحرّف، يبالغون في حبّ مخالفينا و يضلّون شيعتنا و موالينا، فان نالوا منصبا لم يشبعوا من الرّشاء، و ان خذلوا عبدوا اللّه على الرّياء، ألا إنّهم قطّاع طريق المؤمنين، و الدّعاة إلى نحلة الملحدين، فمن أدركهم فليحذرهم و ليصن دينه و ايمانه.»(مستدرک الوسائل، ج11 ص 380)
همانطور که مشاهده میشود، این روایت به توصیف این افراد می پردازد. اینان کسانی هستند که نسبت به مخالفین ائمه ع ارادت زیادی دارند و اگر به منصب و مقامی برسند آن مقام و منصب را وسیله کسب مال حرام خود قرار میدهند. این اوصاف بنابر قواعد اصول فقه، مشعر به علیت است و نشان میدهد علت اینکه امام در انتها فرموده از آنان بر حذر باشید و بپرهیزید، این اوصاف آنهاست و همه این اوصاف باید در کنار هم باشد. مایل به فلسفه و تصوفی هستند و این خصوصیات را دارند که در ادامه حدیث ذکر شده است. بنابراین علت این حکم، صرفا تمایل آنان به فلسفه و تصوف نیست بلکه تمام این اوصاف با هم هست. پس این افراد چنین هستند.
با مراجعه به تاریخ فلسفه اسلامی و مسلمانان به خوبی میتوان به این مطلب پی برد. از بزرگانی چون ابن سینا و ملاصدرا و خواجه نصیر گرفته تا علامه طباطبایی و امام خمینی در دوران معاصر همگی فیلسوف بوده اند ولی به هیچ وجه چنین نبوده اند و به دشمنی با اهل بیت نپرداخته اند. بلکه با پیشرفت مباحث فلسفی، در فلسفه ملاصدرا به جایی می رسیم که روایات دارای سند صحیح و دلالت واضح میتواند به عنوان حد وسط در قیاس برهانی قرار بگیرد و یکی از مبادی برهان بشود.

ثالثا: بحثهای اصول عقائد به صورت نقلی قابل اثبات نیست. مثلا نمیتوان خداوند و صفات او را به وسیله آیه قران کریم یا روایت اثبات کرد. حال اگر مراد ائمه و امام حسن عسکری ع، مذمت از روش فلسفی و عقلی به صورت مطلق باشد، تکلیف این بحثها چه میشود و اطمینانی که در اصول عقائد از تمام مسلمانان خواسته شده و نهی از تقلید در این مسائل چه میشود؟ قطعا مراد امام این نیست که در همه مسائل دینی، عقل خود را تعطیل کن و صرفا به دلایل نقلی اکتفا کن. این امر در فروع عقائد و فروع دین ممکن است ولی در اصول عقائد ممکن نیست . مثلا اگر کسی بگوید چه اشکالی دارد خداوند دروغ بگوید و بندگان را گمراه بکند و تکالیفش باعث بدبختی دنیا و آخرتشان بشود. آیا شما در جواب او میتوانید بگویید چون خدا در قران چنین گفته؟ قطعا این پاسخ درست نیست زیرا صدق کلام خدا در قران خودش محل بحث است. بنابراین چاره ای نداریم که ابتدا به صورت عقلی به اثبات اصول عقائد خود برسیم و سپس بر اساس ان به اثبات مابقی عقائد و مسائل دین برسیم.

سلام

یبالغون في حبّ مخالفينا و يضلّون شيعتنا و موالينا،

شاید منظور از مخالفین امثال حلاج باشد که نایب سوم لعنتش می کنند یا منظور محیی الدین باشد که خیلی ها او را ناصبی و دشمن آل محمد می دانند . البته این نظر دیگران است نه نظر حقیر . فقط می خواهم بدانم شما در مقابل نظر آنها چه جوابی میدهید؟

سند لعن حلاج از جانب نائب سوم:
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏51، ص: 373
الحسين بن إبراهيم عن أحمد بن علي بن نوح عن أبي نصر هبة الله بن محمد بن أحمد الكاتب بن بنت أم كلثوم بنت أبي جعفر العمري رضي الله عنه قال حدثتني الكبيرة أم كلثوم بنت أبي جعفر العمري رضي الله‏.....
...قالت الكبيرة أم كلثوم رضي الله عنها فلما انصرفت من عندها دخلت إلى‏ الشيخ أبي القاسم بن روح رضي الله عنه فأخبرته بالقصة و كان يثق و يركن إلى قولي فقال لي يا بنية إياك أن تمضي إلى هذه المرأة بعد ما جرى منها و لا تقبلي لها رقعة إن كاتبتك و لا رسولا إن أنفذته إليك و لا تلقاها بعد قولها فهذا كفر بالله تعالى و إلحاد قد أحكمه هذا الرجل الملعون في قلوب هؤلاء القوم ليجعله طريقا إلى أن يقول لهم بأن الله تعالى اتحد به و حل فيه كما تقول النصارى في المسيح ع و يعدو إلى قول الحلاج لعنه الله.

سلام. توجه به چند نکته الزامی است:

1. صاحب المیزان، تجربه ای دیگر در تاویل حدیث دارند، مثلا در مورد احادیث نهی از تفکر در ذات، آقای طباطبایی آمده این احادیث رو عام گونه خوانده و گفته است این احادیث به تمام مردم برنمیگردد بلکه عوام را شمال میشود در حالی که این توجیه فلسفی کاملا کاملا با روایات نهی از تفکر در ذات متضاد است.

2. در این حدیث شریف علمای آخر الزمان بدلیل فلسفه ذم میشوند. و در احادیث دیگر در لعن سقراط، همچین حدیث معروف "حرامان بر فلاسفه" نیز موید حدیث اول هستند.

3. به نظر فلاسه هیچ حدیثی در ذم فلسفه نیست، ورای ازینکه بی دلیل این حرف را میزنند، باید عرض کنم، پس چگونه کل علمای شیعی و بر چه اساسی حضرات کلینی و صدوق و مفید و بحر العلوم و ابن طاووس و فیض و قمی و مجلسی و حلی و ...، و کل علمای ما تا قبل از 40 سال پیش همه و همه معاند فلسفه بوده اند. آیا این حضرات بزرگوار که دین ما از آنها گرفته شده برین اجماع حدیث یا روایتی نداشته اند؟ با عقل جور در می آید؟

4. این احادیث علاوه بر ذم حلاج و ابن عربی، ملاصدرا و ابن سینا را نیز مذمت میکند. چرا؟ چون اینان پایه گذاران فلسفه بوده اند. در حدیث "فساد فلسفه" ذم میشود، نه فلسفه فاسد. ضمن اینکه امروزه بزرگان عرفان کاذب و فلسفه، از مریدان ابن عربی و حلاج بوده و در کتب به تجلیل و تکریم و دفاع ازیشان می پردازند.

در خصوص مطالبم اگر جایی ملتزم به ارائه سند هست، بفرمائید.

شبکه امام حسین ع;394684 نوشت:
صاحب المیزان، تجربه ای دیگر در تاویل حدیث دارند، مثلا در مورد احادیث نهی از تفکر در ذات، آقای طباطبایی آمده این احادیث رو عام گونه خوانده و گفته است این احادیث به تمام مردم برنمیگردد بلکه عوام را شمال میشود در حالی که این توجیه فلسفی کاملا کاملا با روایات نهی از تفکر در ذات متضاد است.

باسلام
اولا: فلسفه، روشی عقلانی دارد و مهم روش ان است نه مباحث که در ان مطرح میشود. با این بیان، اینکه باید اصول عقائد را با تحقیق بپذیریم، موید این است که تکیه به مباحث نقلی و درون دینی خصوصا در دوران معاصر که جلوی علم و اطمینان ما را میگیرد، چاره ای جز استفاده از روش فلسفی نیست.
ثانیا: فرض می گیریم که این مطلب درست باشدو تفکر در ذات خداوند نادرست باشد. اما حالا که ایرادهایی در زمینه مباحث خداشناسی و وحی از سوی ملحدان وارد شده است، تکلیف چیست؟ در مقابل انان چه بگوییم؟ آیا میتوان با آیات شریفه قران کریم یا روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جواب آنان را بدهیم. آیا کسی که با ادله به ظاهر عقلی به انکار خدا می پردازد و یا ارتباط با خدا ووحی را محال میداند میتوان سخنی از کلام الهی نمود. یا فرض کنید در اختلاف نظر میان عدلیه و اشاعره، بخواهیم به استناد قران کریم بگوییم خداوند کار قبیح انجام نمیدهد، آیا پاسخ قانع کننده ای داده ایم؟ ایا با کلام الهی میتوان پاسخ این شبهه را داد که" از کجا معلوم که خداوند نعوذبالله دروغ نگفته باشد و برنامه اشتباهی برای ما فرستاده باشد یا از کجا معلوم که شخصی که ادعای نبوت میکند، راستگو باشد و خداوند در عین دروغگویی او، جلوی او را نگرفته باشد" آیا اگر با دلیل عقلی، حسن و قبح را اثبات نکرده باشیم و همانند اشاعره حسن و قبح را شرعی میدانستیم پاسخ قانع کننده ای میتوانستیم به این سوالات وشبهات بدهیم.
بنابراین درست است که فلسفه نیز همانند تمام دانشهای بشری خصوصا دانشهای غیر تجربی، امکان اشتباه دارد، ولی برای حل برخی معضلات و شبهات وسوالات و دفاع از دین خود وکمک به کسانی که گرفتار این شبهات شده اند یا در معرض انها قرار گرفته و مردود شده اند، چاره ای نداریم جز اینکه به روش عقلانی برای حل مسائل اصولی دین خود بپردازیم.

شبکه امام حسین ع;394684 نوشت:
به نظر فلاسه هیچ حدیثی در ذم فلسفه نیست، ورای ازینکه بی دلیل این حرف را میزنند، باید عرض کنم، پس چگونه کل علمای شیعی و بر چه اساسی حضرات کلینی و صدوق و مفید و بحر العلوم و ابن طاووس و فیض و قمی و مجلسی و حلی و ...، و کل علمای ما تا قبل از 40 سال پیش همه و همه معاند فلسفه بوده اند. آیا این حضرات بزرگوار که دین ما از آنها گرفته شده برین اجماع حدیث یا روایتی نداشته اند؟ با عقل جور در می آید؟

علت مخالفت علمای فقه با مباحث فلسفی، طرح مباحث بی فایده و نزاعهای بی ثمر و نیز طرح مباحث الحادی و قبول کورکورانه نظریات مطرح شده در یونان باستان و نیز طرح این مباحث در میان عموم مردم به صورتی بود که زمینه ساز انحراف آنان میشد. انحراف کسانی که توان درک این مباحث و شناخت راه و رأی صحیح را نداشتند.

شبکه امام حسین ع;394684 نوشت:
این احادیث علاوه بر ذم حلاج و ابن عربی، ملاصدرا و ابن سینا را نیز مذمت میکند. چرا؟ چون اینان پایه گذاران فلسفه بوده اند. در حدیث "فساد فلسفه" ذم میشود، نه فلسفه فاسد. ضمن اینکه امروزه بزرگان عرفان کاذب و فلسفه، از مریدان ابن عربی و حلاج بوده و در کتب به تجلیل و تکریم و دفاع ازیشان می پردازند.

تلاش علمای فقه و اصول مشکور و مأجور درگاه ایزد منان است. اما آیا پاسخ ملحدان و شبهات افراد معاند وسوالات مستضعفین فکری که گرفتار شیاطین شده اند، را میتوان با مباحث فقهی و کلام سنتی داد. قطعا اینچنین نیست. بنابراین به راحتی حکم صادر نکنید. بعلاوه، فلاسفه و عرفای نظری نیز انسان هستند وکسی معتقد نیست که آنان معصومند و قطعا آنان، بزرگان فلسفه و عرفان همانند ابن عربی و صدرا و شیخ الرئیس را معصوم نمیدانند و تمام نظرات انان را صائب ودرست نمیدانند. و اگر احیانا از انان تعریف کرده اند از نظری از نظرات انان بوده نه از شخصیت آنان.یعنی از شخصیت علمی و نظرات انان تعریف و تمجید شده نه از خودشان.

تأملی بر روایت امام حسن عسکری علیه السلام در مذمت فلسفه

سوال:
در یکی از مطالب مربوط به روایات علیه فلسفه و عرفان برای توجیه و تفسیر این روایت از مولا امام عسکری علیه السلام :
علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض، لأنهم یمیلون إلى الفلسفة والتصوف، وأیم الله إنهم من أهل العدول والتحرف، یبالغون فی حب مخالفینا
چنین استدلال شده است.
حال این سوال ایجاد می شود که در روایاتی که علیه تایان قرآن و یا فقها و علما وارد شده است دلیل انحرافشان را خواندن قرآن و یا آموختن فقه ندانسته بلکه عمل نکردن به قرآن و فقه را علت انحراف بیان نموده اند . در حالیکه در این روایت که از امام عسکری علیه السلام نقل شده است علت انحراف علما ، میل به فلسفه و تصوف بیان شده است .علمایشان بدترین خلق خدا هستند زیرا به فلسفه و تصوف میل دارند و...و لذا این جواب مرحوم علامه طباطبایی چندان صحیح به نظر نمی رسد.

پاسخ:
رواياتي كه در مورد فلسفه و کلام وارد شده است، بر دو جنبه است. برخی از این روایات که تعدادشان کم هست، مستقیما به خود فلسفه و کلام اشاره دارد و برخی دیگر به صورت روشی به روش فلسفه و کلام اشاره دارد. روایاتی که به صورت مستقیم به فلسفه و کلام اشاره دارد، بیشتر ناظر به روش اهل فلسفه ای است که در آ ن زمان وجود داشته اند. در این روایات گرچه به صورت مستقیم به ذم فلسفه و کلام پرداخته شده است ولی غالبا به صورت مطلق قابل معنا کردن نیست. چندین شاهد بر این مدعا وجود دارد.

اولا: بحثهایی در مورد اثبات اصول عقائد در متون حدیثی شیعه وجود دارد که به معنای دقیق کلمه، روش فلسفی و عقلی دارد. مباحث خطبه اول نهج البلاغه و برخی آیات قران کریم و نیز برخی احادیث اهل بیت به روش عقلی بیان شده است. پس روش عقلی و فلسفی مشکلی ندارد.

ثانیا: در این روایات مویداتی هست که نشان میدهد، مراد قسم خاص یا مسئله خاصی از فلسفه و کلام است. مثلا در همین روایتی که از امام حسن عسکری ع نقل شده چنین آمده است:
«علماؤهم‏ شرار خلق‏ اللّه‏ على وجه الأرض، لأنهم يميلون إلى الفلسفة و التّصوّف‏ و أيم اللّه إنّهم من أهل العدول و التّحرّف، يبالغون في حبّ مخالفينا و يضلّون شيعتنا و موالينا،فان نالوا منصبا لم يشبعوا من الرّشاء، و ان خذلوا عبدوا اللّه على الرّياء، ألا إنّهم قطّاع طريق المؤمنين، و الدّعاة إلى نحلة الملحدين، فمن أدركهم فليحذرهم و ليصن دينه و ايمانه[1]

همانطور که مشاهده میشود، این روایت به توصیف این افراد می پردازد.
در این توصیف بیان شده که این افراد کسانی هستند که نسبت به مخالفین ائمه ع ارادت زیادی دارند و اگر به منصب و مقامی برسند آن مقام و منصب را وسیله کسب مال حرام خود قرار میدهند. این اوصاف بنابر قواعد اصول فقه، مشعر به علیت است و نشان میدهد علت اینکه امام در انتها فرموده از آنان بر حذر باشید و بپرهیزید، این اوصاف آنهاست و همه این اوصاف باید در کنار هم باشد. مایل به فلسفه و تصوفی هستند و این خصوصیات را دارند که در ادامه حدیث ذکر شده است. بنابراین علت این حکم، صرفا تمایل آنان به فلسفه و تصوف نیست بلکه تمام این اوصاف با هم هست. پس این افراد چنین هستند.

با مراجعه به تاریخ فلسفه اسلامی و مسلمانان به خوبی میتوان به این مطلب پی برد. از بزرگانی چون ابن سینا و ملاصدرا و خواجه نصیر گرفته تا علامه طباطبایی و امام خمینی در دوران معاصر همگی فیلسوف بوده اند ولی به هیچ وجه چنین نبوده اند و به دشمنی با اهل بیت نپرداخته اند. بلکه با پیشرفت مباحث فلسفی، در فلسفه ملاصدرا به جایی می رسیم که روایات دارای سند صحیح و دلالت واضح میتواند به عنوان حد وسط در قیاس برهانی قرار بگیرد و یکی از مبادی برهان بشود. [2]

ثالثا: بحثهای اصول عقائد به صورت نقلی قابل اثبات نیست. مثلا نمیتوان خداوند و صفات او را به وسیله آیه قران کریم یا روایت اثبات کرد. حال اگر مراد ائمه و امام حسن عسکری ع، مذمت از روش فلسفی و عقلی به صورت مطلق باشد، تکلیف این بحثها چه میشود و اطمینانی که در اصول عقائد از تمام مسلمانان خواسته شده و نهی از تقلید در این مسائل چه میشود؟
قطعا مراد امام این نیست که در همه مسائل دینی، عقل خود را تعطیل کن و صرفا به دلایل نقلی اکتفا کن. این امر در فروع عقائد و فروع دین ممکن است ولی در اصول عقائد ممکن نیست .
مثلا اگر کسی بگوید چه اشکالی دارد خداوند صادق نباشد و بندگان را گمراه بکند و تکالیفش باعث بدبختی دنیا و آخرتشان بشود. آیا شما در جواب او میتوانید بگویید چون خدا در قران چنین گفته؟ قطعا این پاسخ درست نیست زیرا صدق کلام خدا در قران خودش محل بحث است. بنابراین چاره ای نداریم که ابتدا به صورت عقلی به اثبات اصول عقائد خود برسیم و سپس بر اساس ان به اثبات مابقی عقائد و مسائل دین برسیم.


[/HR][1] . مستدرک الوسائل، ج11 ص 380

[2] . شمس الوحی تبریزی، تألیف استاد جوادی املی، ص 37


موضوع قفل شده است