انقلاب اسلامی و نقش علما و روحانیت

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انقلاب اسلامی و نقش علما و روحانیت



انقلاب اسلامی و نقش علما و روحانیت مقدمه : نقش علما در تحولات سیاسی - اجتماعی ایران

در جوامع مختلف نهادهای گوناگون در جامعه پذیر كردن افراد نقش ایفا می كنند. در ایران نیز نهادها و عوامل جامعه پذیری از جمله نهاد روحانیت در این راستا به ایفای نقش می پردازند. نهاد مذهب و به تَبع آن علما از گذشته های دور در ایران نقش ویژه ای را ایفا می كرد تا جایی كه به اعتقاد یكی از ایران شناسان «آنچه كه انسجام جامعه را حفظ می كرد، اسلام بود».17 از آغاز قرن دهم شمسی این نقش به اسلام شیعی واگذار شد و در این راستا روحانیت محور ارتباطی بین مذهب و مردم قرار گرفتند و كارویژه هایی مانند «تصدی موقوفات، مدارس دینی، محاكم شرعی و برخی امور دیوانی و دفتری»18 به این نهاد واگذار گردید. همچنین از آن جایی كه روحانیت تشیع، امر حكومت و دخالت در سیاست را دور از صلاحیت ذاتی خود نمی داند، در نظام سیاسی نیز نقشی برای خود قائل است، چه آن كه «از لحاظ نظری ریشه قدرت روحانیت شیعه را باید در اندیشه امامت و غیبت امام آخر(عج)و نیابت عامه علما در دوران غیبت جُست».[1]

با توجه به كار ویژه های فوق و انسجام و سازمانی كه در درون نهاد روحانیت نسبت به سایر نیروهای اجتماعی وجود داشت، موقعیت ویژه ای برای این نهاد فراهم آمد و همین امر موجب شد كه «در چندین حركت ضد بیگانه و ضد حكومتی نقش تعیین كننده ای را ایفا نماید».[2] برجسته ترین نقش روحانیت در حركت های انقلابی را می توان در جریان شكل گیری انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی جست و جو كرد. بسیاری از محققان به نقش روحانیت در انقلاب مشروطه اذعان دارند. در كتاب تشیع و مشروطیت در ایران آمده است: «باور عمومی آگاهان به تاریخ ایران به درستی آن است كه مهم ترین نیروی پشتیبان انقلاب مشروطیت همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأیید نمی كردند مسلماً در نطفه خفه می شد».[3] ادوارد براون [4] نیز معتقد است: «یكی از جنبه های بارز انقلاب ایران - زیرا قطعاً در خور نام انقلاب است - آن است كه روحانیون خود را در طرفی قرار داده اند كه پیشرو و آزادی خواه است. فكر می كنم كه این امر تقریباً در تاریخ جهان بی بدیل است».

وی در ادامه می افزاید: «حمایتی كه توسط حداقل سه تن از مجتهدان اصلی كربلا و نجف از نهضت مشروطه به عمل آمد و تكفیر عملی شاه توسط آنها، كاملاً مشهور و معلوم است».[5] روحانیت شیعه با توجه به ابزارهای جامعه پذیری سیاسی كه در اختیار داشت تلاش كرد این تغییر در راستای اصول اساسی اسلام و منافع عمومی مردم شكل گیرد كه بارزترین ثمره آن تحدید استبداد شاهنشاهی قاجار و تأسیس مجلس شورا و تدوین قانون اساسی بود.

نقش علما در انقلاب اسلامی

برای شناخت نقش و اهداف گروه ها و نهادها در تحولات جامعه، اطلاع از زندگی و اندیشه رهبران فكری آن لازم می نماید، چرا كه رهبران در جامعه پذیری سیاسی با ابزارها و كارگزارانی كه به خدمت می گیرند، سعی در تحكیم فرهنگ سیاسی حاكم، تغییر و تحول در فرهنگ سیاسی در صورت تضاد با آن و یا خَلْق فرهنگ سیاسی جدید در شرایط زمانی خاص می كنند. با نگاهی به دو سه دهه قبل از انقلاب با افراد برجسته ای از درون روحانیت مواجه می شویم كه زحمات زیادی در تنویر افكار عمومی مردم و ساختن یك فرهنگ اصیل و ناب ملی - مذهبی بر دوش كشیدند؛ از جمله آنها امام خمینی(ره) است.

امام خمینی(ره) در سال های تحصیل، با توجه به تحولاتی كه در ایران به وقوع می پیوست تجربه های گرانبهایی را اندوختند كه زمینه تحول و تكوین اندیشه و عمل سیاسی ایشان را فراهم آورد. به ویژه تعدادی از اساتید ایشان از شاگردان برجسته رهبران روحانی مشروطه و از جمله آخوند خراسانی بودند كه هر كدام خاطرات تلخ و شیرین خود را با شاگردان خود در میان می گذاشتند. نتیجه آن نیز تحصیل یك تحلیل منطقی و تاریخی دقیق از مشروطه بود. همچنین حضور بسیاری از رهبران روحانی انقلاب 1920 عراق در ایران - كه امام بخشی از دروس سطح را نزد آنان گذراند - تأثیرات زیادی در روحیه سیاسی و مبارزاتی امام داشتند. ایشان می فرمایند:

علمای عراق را كه تبعید كردند به ایران برای مخالفتی بود كه با دستگاه ها می كردند. مرحوم آقای حاج سیدابوالحسن و مرحوم آقای نائینی و مرحوم شهرستانی و مرحوم خالصی... اینها را جمع كردند و تبعید كردند به ایران، ما خودمان اینها را شاهد بودیم... .[6]

در دوران رضا شاه، موضع گیری امام در مورد كشف حجاب و در خواست از آیه الله حایری برای اعتراض به آن، حاكی از در صحنه بودن امام در این سال ها دارد و در سال های پایانی حكومت پهلوی اول كه فشار و اختناق بسیار افزایش یافته بود، ایشان یكی از كاركردهای جامعه پذیری را به نحو احسن به انجام می رساندند كه آن برپایی درس اخلاق بود. درس اخلاق امام(ره) كه مخاطبان آن عموم مردم و خصوصاً نسل جوان بودند كه از طریق ارائه و تبیین اندیشه و فرهنگ اسلامی در ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی و... یك الگوی ناب و اصیل را به مخاطبان منتقل می كردند كه به گفته بسیاری، تأثیر شگرفی در مخاطبان ایجاد می كرد. در دوران حكومت پهلوی دوم ایشان تمركز بر آگاهی بخشیدن مردم و ارتقای فرهنگ توده مردم را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند، به طوری كه در پاسخ به كسانی كه خواهان اقدامات غیر فرهنگی علیه رژیم بودند می فرمود: «فعلاً مبارزه مسلحانه به صلاح نیست و كار فرهنگی روی مردم، مقدم بر هر كار دیگری است تا زمینه های مردمی فراهم نشده باشد، مبارزه مسلحانه كاری از پیش نخواهد برد».[7]

بنابراین، برای ایجاد و بسترسازی امور فرهنگی از شیوه های مختلفی بهره می جستند كه ارتباط با نسل جوان كه سازندگان آینده ایران بودند از اهمیت ویژه ای در این راستا برخوردار بود.

به طور كلی می توان رهبری امام(ره) را در این دوره به چهار مرحله تقسیم كرد:

دوره اول: ظهور امام به عنوان یك رهبر سیاسی و مذهبی و كسب مقبولیت سریع ایشان در بین مردم كه آغاز این دوره مخالفت با تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی و بارزترین آن سخنرانی در عصر عاشورای 1342 ش. می باشد. و با مخالفت ایشان با تصویب كاپیتولاسیون و تبعید به تركیه به پایان می رسد.

محور تلاش ها و فعالیت های این دوره بیان رابطه جدایی ناپذیر بین دین و سیاست در اسلام و مقابله با تفكراتی همچون تقیه و كناره گیری از مسایل سیاسی و...، كشاندن حوزه های علمیه و روحانیت به كانون تحولات سیاسی - اجتماعی ایران و ایفای نقش توسط آنان، توجه و تمركز به كانون فساد یعنی سلطنت و شخص شاه و كنار گذاشتن شیوه های محافظه كارانه و حمله مستقیم به نفوذ و حضور قدرت های بیگانه در ایران، می باشد.

دوره دوم: این دوره كه با تبعید امام به تركیه (13 آبان 1343) آغاز و با عزیمت ایشان از عراق پایان می یابد. در این دوره به مقتضای زمان و با توجه به حوادث و اتفاقاتی كه در ایران واقع می شد امام از طریق انتشار اعلامیه ها، فتاوا، انجام سخنرانی ها و بیانیه ها در راستای ارتباط معنوی با مردم و فرهنگ سازی نوین گام بر می داشتند.

دوره سوم: این دوره از 1356 با شهادت فرزند امام (آقا مصطفی) و انتشار مقاله توهین آمیز به رهبری انقلاب آغاز و تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه می یابد.

شیوه های مبارزاتی امام در این دوره، جلوگیری از رخنه فرصت طلبان، عدم سازش بر سر اصول، رساندن ندای مردم مظلوم ایران به جهانیان، آینده نگری و سنجش وضعیت در رسیدن به هدف و... را می توان نام برد.

دوره چهارم: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا رحلت ایشان. در این دوره، كاركردهای مختلف از نظام جمهوری اسلامی مشاهده می شود كه الگوی نوینی خصوصاً در عرصه های مختلف فرهنگی نمایان می شود.

آنچه كه در این نوشتار مهم است، این كه امام به عنوان یكی از عالمان دینی، كاركردهای مختلفی را از خود از طریق جامعه پذیری به جای گذاشتند كه نتیجه آن شكل گیری فرهنگ سیاسی جدیدی بر اساس مبانی اسلام بوده است كه نمونه بارز آن نیز طراحی و ارائه الگوی حكومت اسلامی است كه با فرهنگ سیاسی حاكم در تضاد بوده و زمینه های انقلاب اسلامی نیز فراهم می آید.

از جمله شخصیت های روحانی دیگر كه در دوره رژیم پهلوی خدمات گسترده ای را در ترویج فرهنگ اسلامی و مقابله با فرهنگ نظام حاكم داشت آیهاللَّه طالقانی(ره) است. ایشان در فضایی كه جریان های مختلف سیاسی همچون جریان های ملی و ناسیونالیستی، ماركسیستی، و جریان های سیاسی حاكم و وابسته به دولت، فعالیت های فرهنگی خود را شدت بخشید و با تشكیل جلسات و محافل مذهبی در بین مردم و خصوصاً جوانان به تعمیق مبانی اعتقادی آنان پرداخت و در همین راستا برای سامان دادن فعالیت های خود، اقدام به تاسیس «كانون اسلام» و مجله ای به نام «دانش آموز» نمود. وی می گوید:

... چون احساس كردم كه جوانان ما از جهت عقاید و ایمان در معرض خطر قرار گرفته اند... جلساتی برای عده ای از جوانان و دانشجویان درباره بحث در اصول عقاید و تفسیر قران تشكیل دادم و در دنباله این جلسات، انجمن ها و كانون های اسلامی تشكیل شد مانند كانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامی و اتحادیه مسلمین، كه هر كدام دارای نشریات منظم و فراخور افكار و وضع روز بود.[8]


[/HR][1] . حسین بشیریه، جامعه‏شناسی سیاسی (تهران: نشر نی، چاپ دوم، 1374)، ص 241.
[2] . علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (تهران: سمت، 1379) ج 1، ص 130.
[3] . عبدالهادی حایری، تشیع و مشروطیت در ایران (تهران: انتشارات امیركبیر، 1360) ص 2 (دیباچه).
[4] . ادوار براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهری قزوینی (تهران: انتشارات كویر، 1376) ص‏128.
[5] . همان، ص‏133.
[6] . در جست وجوی راه از كلام امام، دفتر هشتم، روحانیت (از بیانات و اعلامیه‏های امام خمینی از 1341 تا 1361) (تهران: امیركبیر، 1362) ص 210.
[7] . خاطرات مرتضی الویری، به كوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی (تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375) ص 64 - 65.
[8] . بهرام افراسیابی و سعید دهقان، طالقانی و تاریخ (تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، 1360) ص‏64.

انقلاب اسلامی و نقش علما و روحانیت

به طور كلی عمده ترین محورهای تلاش های ایشان عبارتند از: 1. به صحنه آوردن قرآن و راهنمای عملی قرار دادن آن؛ 2. شناساندن استبداد شاهنشاهی به عنوان ریشه همه فسادها؛ 3. ایجاد پل ارتباطی میان نسل روشنفكر با روحانیت و توده مردم 4. تبیین فرهنگ سیاسی اسلام برای نسل نو، و... . بنابراین مشاهده می شود كه تمركز فعالیت آیهاللَّه طالقانی بر امور فرهنگی و تبیین بنیان های فكری اسلام در عرصه های مختلف برای جامعه بوده است. و با استفاده از ابزارهای گوناگون سعی در انتقال فرهنگ سیاسی اسلام از طریق جامعه پذیری را داشتند.

ابزارهای جامعه پذیری سیاسی علما

روحانیت (عالمان دینی) با محور قرار دادن فعالیت های فرهنگی و فكری، سعی در طرح یك فرهنگ سیاسی مستقل در میان مردم به عنوان الگوی جایگزین را داشتند. در این میان از ابزارهای گوناگونی برای جامعه پذیری سیاسی بهره می جستند كه مهم ترین آنها عبارتند از:

1. مرجعیت دینی: یكی از كارویژه های مهم روحانیت، رهبری و هدایت دینی مردم و استنباط احكام اسلامی است كه این نقش یك رابطه ناگسستنی در تمام مراحل زندگی بین مردم و روحانیت را سبب می گردد. روحانیت با استفاده از این ابزار سعی در برقراری ارتباط با مردم و گروه های مختلف سنّی داشتند و با طرح حكومت اسلامی، الگوی جدیدی را مطرح كردند.



2. رهبری سیاسی: نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجتماعی كاملاً در زمان های مختلف مشهود است. این نقش به پایگاه اجتماعی روحانیت، موقعیت و فضای ذهنی مردم و نظام سیاسی بر می گشته است. چه آن كه «تعلق آنان به جنبش بیشتر به طرفداری از بینش اجتماعی و یا اصول اعتقادی خاص مربوط می شد كه همانا اعتقادات شیعه و تبعیت آنان از مراجع بوده است كه بر اساس آن برای مشاركت در فعالیت های سیاسی آماده می شدند».[1]

3. مساجد، منابر و مجالس وعظ و خطابه: از مهم ترین راه های ارتباط روحانیت با مردم مساجد است. جان. دی. استمپل یكی از دیپلمات های امریكا و نویسنده كتاب درون انقلاب ایران و از شاهدان نزدیك وقایع انقلاب در این زمینه می گوید:

یك جنبه مهم رشد حركت انقلابی، مشاركت دایمی و فزاینده سازمان های شیعی مذهب ایرانیان در جنبش بوده است. در كشور 35 میلیونی ایران، تقریباً هشتاد تا نود هزار مسجد و 180 تا دویست هزار روحانی وجود دارد، سریع ترین و مطمئن ترین راه برای رساندن پیام از شهری به رهبران شهر دیگر از طریق شبكه مسجد انجام می گرفت كه توسط روحانیون رده بالا صورت می گرفت.[2]

مهم ترین كارویژه مسجد مكان ویژه ای برای ترویج و تبلیغ و تبیین مبانی فرهنگ اسلام در زمینه های مختلف از جمله فرهنگ سیاسی اسلام بوده است. روحانیت به عنوان نیروهای اصلی و محوری مساجد، هدایت مذهبی و اجتماعی و حتی سیاسی را بر عهده داشتند. علما از ابزارهای فوق و همچنین دیگر راه ها، در گسترده تر كردن جامعه پذیری سیاسی بهره می جستند، به خصوص این نقش زمانی پر رنگ تر می گردد كه سیاست فرهنگی و اجتماعی رژیم در تغییر اساسی فرهنگ ملی - مذهبی مردم استوار گردیده بود. سلسله پهلوی كه تداوم و تحكیم پایه های قدرت خود را در اصلاحات جدید و تغییر فرهنگ عمومی مردم می دانست به تدوین سیاست جدید فرهنگی پرداخت.

سیاست های فرهنگی رژیم پهلوی

سیاست های عمده فرهنگی این دوره را می توان بر اساس چند محور تقسیم كرد:



1. ناسیونالیسم، كه دارای دو وجه ایجابی یعنی باستان ستایی و وجه سلبی یعنی اسلام زدایی است. مداحان رژیم رضاشاه همواره او را یك ناسیونالیست معرفی می كردند، در حالی كه مؤلفه های آن را دارا نبود.

از یك طرف پافشاری او بر شبیه كردن هر چه بیشتر ایران با تصورات خودش از كشورهای اروپای غربی و طرد سنت های بومی حاكی از خوارشماری میراث گذشته بوده و از سوی دیگر، نوعی همانند سازی تعمدی ایران نو تحت لوای حكومت پهلوی با افتخارات امپراتوری های ایرانی قبل از اسلام وجود داشت، كه نشان از دیدگاه متناقض و غیر منسجم رضا شاه دارد.[3]

دلیل توجه به ایران باستان این بود كه آنان برای جبران عقب ماندگی ایران از كشورهای اروپایی، به دنبال تقلید كامل از فرهنگ غربی بودند و از آن جا كه ارزش های نشأت گرفته از فرهنگ اسلامی تضاد با آن داشت، پیروی كامل نتیجه ای جز برخورد و ایجاد تشتّت نمی توانست داشته باشد؛ از این رو پررنگ نشان دادن فرهنگ ایران باستان، نگاه ضعیف تری را به فرهنگ اسلامی در پی می داشت، تا جایی كه اقبال لاهوری كه به فرهنگ ایرانی - اسلامی عشق می ورزید از ملی گرایی افراطی كه ملازم با اسلام زدایی بود، به شدت انتقاد می كند و می گوید:

كار آن وارفته مُلك و نسب

ذكرت پور است تحقیر عرب

روزگار او تهی از واردات

از قبور كهنه می جوید برات

با وطن پیوست و از خود در گذشت

دل به رستم بست و از حیدر گذشت [4]

در طول سلطنت رضاخان در همه آثار فرهنگی و هنری و تحقیقات و تتبعات تاریخی و نیز سازمان های اداری و نظامی، تأثیر ملی گرایی افراطی به صورت های مختلف دیده می شود؛ برای مثال تأسیس نهادهای جدیدی مانند انجمن آثار ملی، ترویج باستان گرایی با تأكید بر یكتایی نژاد آریایی، پرداختن به تاریخ شاهان گذشته و نشان دادن عظمت دولت های شاهنشاهی، صورت گرفت. وجه سلبی نیز اسلام زدایی است. كه روی دیگر همان سكه باستان گرایی است.



2. تجدّد خواهی: ترویج فرهنگ غرب در ایران با استفاده از ابزارهای گوناگون بوده است.

همین سیاست های فرهنگی به شكلی جدید در دوره محمدرضا شاه پهلوی مشاهده می گردد، حتی این دوره به دلیل وضعیت جدید رژیم در راستای تحولات منطقه ای و جهانی برای حفظ و تداوم منافع بیگانگان به ویژه امریكاییان، تغییر فرهنگ عمومی و سیاسی مردم اجتناب ناپذیر می نماید. در این مقطع زمانی، در بستر جامعه، تضاد فرهنگی بین فرهنگ مذهبی كه عالمان دینی آن را تبلیغ می كردند و فرهنگ جدید رژیم پهلوی در حال شكل گیری بود. اقدامات پهلوی اول، در راستای تغییر فرهنگ مذهبی مردم را می توان در تأسیس نهادهایی چون شورای عالی معارف، جمعیت نسوان وطن خواه، كانون بانوان، مؤسسه وعظ و خطابه و تأسیس مدارس و آموزشگاه های نوبنیاد مشاهده كرد. دست مایه محمدرضا شاه (پهلوی دوم) تجربه پدرش بود. وی نیز دست به اقداماتی برای محدودیت و كنترل هر چه بیشتر نهاد مذهب و روحانیت در ایران زد؛ برای نمونه گرفتن آزمون از طلّاب، طرح كنترل مدرسه فیضیه توسط ساواك، اعدام و شكنجه روحانیون برجسته مخالف رژیم، برگزاری جشن های شاهنشاهی و سركوب مخالفان، دستگیری طلاب جوان به مناسبت های مختلف و تشكیل دانشكده علوم اسلامی با هدف تضعیف روحانیون.

بنابراین می توان نتیجه گرفت كه ایدئولوژی رژیم پهلوی بر پایه اسطوره پردازی با استفاده از دو پایگاه مشروعیت و قدرت بوده است كه از ارتش به مثابه ابزار قدرت خود استفاده می كرد؛ اما برای كسب مشروعیت به ناسیونالیسم ایرانی روی آورده، این ایده در تمام سالیان حكومت پهلوی اول و دوم تبلیغ و ترویج می گردید، تا از این طریق حمایت های مردمی را به دست آوَرَد. بنابراین آهنگ دایمی تبلیغات در این دوره بر این مسأله استوار بود كه ایران فقط هنگامی نیرومند است كه شاه نیرومند باشد؛ برای مثال جشن های دو هزار و پانصد ساله كه بر نفی همه نمودارهای ایدئولوژی شیعه استوار بود. ایدئولوژی حاكم بر اساس تقویت سلطنت و ناسیونالیسم ایرانی بنا گردیده بود كه به تعبیر ماروین زونیس، این اقدام تلاشی بود «برای كاستن نقش اسلام در جامعه ایران و نشان دادن این نكته كه مشروعیت رژیم به گذشته پیش از اسلام مربوط می شود».[5] اما آنچه در باور عمومی مردم ایران در مورد رهبری موفق وجود داشت، رهبری دین دار و حافظ دین اسلام و همدل با مردم بود، در حالی كه ایدئولوژی حاكم این را بیان نمی كرد.

در مقابل تلاش های بی وقفه رژیم پهلوی در راستای دگرگونی فرهنگی، روحانیت با رهبری مستقیم امام در سال های 1341 به بعد، از طریق ابزارهای جامعه پذیری كه در اختیار داشت به ترویج و تبیین فرهنگ اسلامی در عرصه های مختلف زندگی مردم از جمله سیاست پرداخت. با بیان مبانی اسلام به صورت استدلالی نوعی آشنایی بیشتر و نزدیك تر مردم با اسلام در حال شكل گیری بود كه از گذشته تداوم می یافت. مردم ایران سرافرازی و پیروزی خود را در سایه اسلام و اقتدار كشور می دیدند كه در ایدئولوژی رژیم پهلوی وجود نداشت.
بنابراین در باور سیاسی مردم ایران چندگانگی و چند پارگی در مورد نظام سیاسی را مشاهده می كنیم؛ اما از آن جا كه ایدئولوژی رژیم بر محور اسطوره سازی و ناسیونالیسم شكل گرفته بود و نوعی تعارض را در خود می پروراند و با باورهای اعتقادی و مذهبی مردم نیز فاصله داشت، با تلاش روحانیت و نیروهای مذهبی، پیروزی به سود فرهنگ سیاسی اسلام، كه با باورهای اعتقادی مردم عجین شده بود، متحقق شد.



[/HR][1] . علیرضا زهیری، عصر پهلوی به روایت اسناد (قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379) ص 290 - 291.
[2] . جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378) ص 68.
[3] . سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمه عباس مخبر (تهران: طرح نو، 1372) ص 37.
[4] . محمد اقبال لاهوری، كلیات اشعار فارسی، مقدمه و شرح احوال و تفسیر كامل احمد سروش (تهران: كتابخانه سنایی، چاپ چهارم، 1368)، ص 367.
[5] . ماروین زونیس، شكست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی (تهران: نشر نور، 1370)، ص 161.
موضوع قفل شده است