بحث پیرامون حدیث غدیر

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بحث پیرامون حدیث غدیر

با سلام .
من درو اقع داشتم مجموعه شبهاتی که فردی از اهل سنت درباره امامت علی(ع) اورده بود رو در قسمت امامت قرار بدم اما موافقت نشد و حالا باید سوالات رو یکی یکی در تاپیکهای خاص خودش بیان کنم .

این شبهه ای از فرد سنی بود و حالا جواب از شما عزیزان .

1-چرا در خصوص این موضوع مهم پیامبر اسلام از کلمه مولی استفاده می کند که حدود 27 معنی مختلف می دهد و جالب اینجاست که حتی یکی از این 27 مورد معنای خلیفه و جانشین و اولی الامر نمی دهد ! در حالیکه در لسان عرب برای این موضوع مهم کلمات فراوانی مانند : مالک ، اولی الامر ، سلطان ، والی ، حاکم ، امام و . . . وجود داشته است ؟

2-چرا هیچ یک ( حتی یک نفر ) از فرمانروایان و حاکمان عرب زبان ( نه قبل از پیامبر اسلام و نه بعد از پیامبر اسلام ) برای تعیین و معرفی جانشین خودش از کلمه مولی استفاده نکرده است ؟ ( اگر این واژه معنای خلیفه و اولی الامر و جانشین می دهد ! ) ؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

1) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در بحث جانشینی امیر المومنین علیه السلام در مواقع متعدد و با الفاظ متعدد امامت و جانشینی آنحضرت را برای مردم تبیین فرمودند و این در حالی است که در اولین تبیین در داستان انذار از جانشینی حضرت علی علیه السلام به خلافت یاد نموده و فرمودند:«ان هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا».[1]

ودر داستان غدیر خم نیز در بخشی از خطبه ی غدیر نیز فرمودند:«معاشر الناس : هذا علي أخي ووصيي وواعي علمي وخليفتي على أمتي وعلى تفسير كتاب الله عز وجل...».[2]بنابراین در قضیه ی غدیر نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از عنوان خلافت برای حضرت امیر استفاده نموده اند و اینگونه نبوده که در آن اجتماع عظیم که چند روز نیز به طول انجامیده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تنها به جمله ی:« من کنت مولاه فعلی مولاه» اقتصار نمایند، واینکه تفصیل داستان غدیر در منابع عامه نیامده، و یا آمده ولی به دست ما نرسیده، این امر دلیل بر عدم ذکر خلافت و امامت ایشان در داستان غدیر نمی باشد.

2) کلمه ی ولی و مولی به جهت مشترک لفظی و یا معنوی بودن دارای بار معنایی عمیقی است که در سایر کلمات چنین امری یافت نمی گردد. نمود آشکار معنای این دو کلمه در کلمه ی ولایت است. علامه طباطبايى رحمه الله در معناى اصطلاحى «ولايت» مى ‏فرمايد: «ولايت، آخرين درجه كمال انسان است و آخرين منظور و مقصود از تشريع شريعت حقّ خداوندى است. [3]

3) ایشان در تفسير الميزان مى ‏گويند: «اصل معناى ولايت برداشته شدن واسطه ‏اى است كه بين دو چيز حائل شده باشد، به‏ طورى كه بين آن‏دو، غير از آنها واسطه‏اى باقى ‏نماند و سپس براى نزديكى چيزى به چيز ديگر به چند صورت، به كار گرفته شده است: قرب نَسَبى، مكانى، منزلتى، صداقت و غير اينها. به همين مناسبت بر هر يك از دو طرف وَلايت، ولّى گفته مى ‏شود؛ بالأخصّ به جهت آن كه هر يك از آن دو نسبت به ديگرى داراى حالتى است كه غيرِ آن ندارد. بنابراين خداوند سبحان ولىّ بنده مؤمن خود است؛ امورش را زير نظر دارد و شئون وى را تدبير مى‏ كند، او را در صراط مستقيم هدايت مى ‏نمايد، امور وى را در عهده ‏دار و او را در دنيا و آخرت يارى مى ‏كند.[4]

و چون خدای خالق متعال اقرب به مردم از از رگ گردن به آنان است ، این گونه قرابت ملازمه با مالکیت تامه و اولویت مطلقۀ خالق بر مخلوق دارد پس خالق متعال مولای مالک وصاحب اختیار واولی به تصرف بر خلق است . لفظی آن نیستند. بلکه ازجهت آنست که قرب مطلق ملازمه با آن معنا دارد .وچون خدای متعال این ولایت را به رسولان وپیامبر خاتم برای هدایت و مدیریت خلق داده و رسول اکرم صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را در روز غدیر به عنوان مولای خلق معرفی کرد . این ولایت مطلقه بدون هیچ قرینه بر اولویت مطلقه او دلالت می کند. پس تناسب لغوی هم اینجا رعایت شده است، زیرا موالی الهی خیرخواه تر از خلق به خود آنان هستند پس اقرب به آنان از خودشان هستند و چنین قرابتی ملازمه با اولویت وامامت توأم با محبت ایشان بر خلق دارد.

4) این قسمت از حدیث غدیر که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد حضرت امیر علیه السلام فرمودند:«من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ دارای قرائن خارجی و داخلی فراوانی بوده و هست که این قرائن جز با یک احتمال سازگاری نداشته و آن اولویت در تصرف است، که در این رابطه تعدادی از علمای اهل سنت نیز بدان اعتراف نموده اند.

5) اینکه حاکمان در تعیین حاکم بعد از خود از این کلمه استفاده نکردند؛ خدشه ای به استدلال شیعه نخواهد زد؛ زیرا منصب ولایت امری است خارج از حیطه ی قراردادهای اعتباری دنیوی، وکسی که خدا او را صاحب مقام ولایت ننموده نمی تواند ولی بر مردم باشد؛ هر چند که می تواند برای مدتی کوتاه خلافت ظاهری دنیوی داشته باشد.

البته این در حالی است که در صحیح مسلم آمده است که ابوبکر و عمر از کلمه ی ولایت بر خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله استناد نموده اند؟![5]«فلما توفي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه... ثم توفي أبو بكر و كنت أنا ولي رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، و اللّه يعلم اني لصادق بار راشد تابع للحق».[6]

مالك بن اوس مى‏ گويد: عمر بن خطّاب به على‏ عليه السلام‏ و عبّاس گفت: هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله‏ از دنيا رفت ابوبكر گفت كه من ولىّ و جانشین رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله‏ هستم. سپس ابوبکر از دنیا رفت و من جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله و ابوبکر گشتم، پس شما مرا درغگو وگناه کار و پیمان شکن و خائن دانستید.

موفق باشید.


[/HR][1].تاریخ الطبری، ج2،ص64؛ الکامل، ابن اثیر، ج2،ص63؛شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج13،ص211و...

[2].غایة المرام، سید هاشم بحرانی،ج1،ص333.

[3] . يادنامه، ص 251

[4]. ترجمه ی تفسیر المیزان، ج10،ص130.

[5]. هر چند که چنین نسبتی به آنها بر اساس اعتقادات ما درست نمی باشد؛ و غاصب هیچگاه صاحب ولایت نمی گردد، اما به هر حال این مطلب را روشن می کند که یکی از شئون ولایت بر مردم خلافت بر آنان می باشد.

[6]. صحیح مسلم، ج5،ص153.

ُSajjad.M;382573 نوشت:
1-چرا در خصوص این موضوع مهم پیامبر اسلام از کلمه مولی استفاده می کند که حدود 27 معنی مختلف می دهد و جالب اینجاست که حتی یکی از این 27 مورد معنای خلیفه و جانشین و اولی الامر نمی دهد ! در حالیکه در لسان عرب برای این موضوع مهم کلمات فراوانی مانند : مالک ، اولی الامر ، سلطان ، والی ، حاکم ، امام و . . . وجود داشته است ؟

با سلام

درجوابش بگوييد كه كدام كلمه را رسول الله (ص) مي بايست بگويد كه نگفت ؟! امام را گفت امير را گفت ، خليفه را گفت وصي را گفت ولي را گفت مولا را گفت هادي را گفت و .... مثال هم زد و مخالفين را لعنت هم كرد ودر جيش اسامه هم قرار داد اما هنگاميكه اصحاب نافرماني كردند و امر رسول الله (ص) را قبول نكردند حال شما هر آيه و نشانه اي هم بياري باز هم قبول نخواند كرد مانند ابوجهل و.... كه آنهمه معجزات آشكار را ديدند و ...وان يرو كل آيه لا يومنوا بها ....

تفصيل در :

http://hojjah.googlepages.com/f.azael.zip

نقل قول:

2-چرا هیچ یک ( حتی یک نفر ) از فرمانروایان و حاکمان عرب زبان ( نه قبل از پیامبر اسلام و نه بعد از پیامبر اسلام ) برای تعیین و معرفی جانشین خودش از کلمه مولی استفاده نکرده است ؟ ( اگر این واژه معنای خلیفه و اولی الامر و جانشین می دهد ! ) ؟


واقعا انسان تعجب ميكند ! قبل وبعد از اسلام بصراحت كلمه ولي و ولي امر و ولايت استفاده ميشده و خود اعراب هم بخوبي معني ومفهوم آنرا ميدانستند اما منافقين ميخواستند كه نور الهي را خاموش كنند !

ابن منظور در لسان العرب گفته : وجملة أُولي الأَمر من المسلمين من يقوم بشأْنهم في أَمر دينهم وجميع ما أَدّى إِلى صلاحهم

حتي پدر ابوبكر هم بخوبي ميداند وميگويد :

1832 حدثنا عبد الجبار بن العلاء ومحمد بن أبي عمر قالا ثنا سفيان عن الوليد بن كثير عن إبن صياد عن سعيد بن المسيب قال لما قبض النبي صلى الله عليه وسلم ارتجت مكة بصوت قال فسمع ذلك أبو قحافة رضي الله عنه فقال ما هذا قالوا قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم قال إنا لله وإنا إليه راجعون فمن ولي الأمر بعده قالوا ابنك قال أفرضيت في بذلك بنو عبد شمس وبنو المغيرة قالوا نعم قال فإنه لا مانع لما أعطى ولا معطي لما منع قال فلما قبض أبو بكر رضي الله عنه ارتجت مكة بصوت دون ذلك فقال ما هذا قالوا مات ابنك قال هذا خبر جليل قال عبد الجبار في حديثه والأول أجل منه وأعظم
أخبار مكة في قديم الدهر وحديثه
محمد بن إسحاق بن العباس الفاكهي أبو عبد الله
سنة الولادة 217/ سنة الوفاة 275

همچنين :

وكان الحجاج بن يوسف وقتيبة بن مسلم أشارا على الوليد بتولية ابنه عبد العزيز العهد مكان سليمان أو بعده، فحقد على قتيبة سليمان، فلما استخلف سليمان قال قتيبة وهو بخراسان: أيها الناس قد وليكم هبنقة القيسي، وذلك أن سليمان كان يعطي أهل الشرف واليسار والنباهة ولا يرفع خسيسة ولا يصطنع خاملاً، وذلك أن هبنقة كان يخص سِمَانَ إبِلِهِ بالمرعى والعلف ويضرب المهازيل، ويقول: أنا لا اصلح ما أفسد الله، ولا أفسد ما أصلح، فنسب إلى الحمق، وكان ذلك سبب مخالفة قتيبة حين قتل بخراسان: وفي سليمان يقول الفرزدق:
وإلى سليمان الذي سكنتْ ... أروى الهضاب له من الذعر
وتراجع الطرداء إذ وثقوا ... بالأمن من رتبيل والشحر
كنا نناجي الله نسأله ... في الصبح والأسحار والعصر
ألا يُميتك أو يكون لنا ... أنت الإمام وولي الأمرِ
فأجاب دعوتنا وأنقذنا ... بخلافة المهدي من ضُر
إني لأرجو أن يقيم لنا ... سنن الخلائف من بني فهر

انساب الاشراف

حتي خود اصحاب هم يخوبي ميدانستند هنگاميكه امام علي (ع) برآنها بر حديث غدير احتجاج كرد و عمر وحزبش را ديكتاتور ومستبد وغادر و ...خواند :

احتجاج امام علی (ع) و طلب حق خود ( خلافت) بروایت بخاری :

فقال رجل للزهريِّ : فلم يُبَايِعْهُ عليٌّ ستةَ أشهرٍ ؟ فقال : لا والله ، ولا أحدٌ من بني هَاشِمٍ حتى بايَعهُ عليٌّ - فَلَمَّا رأى عليٌّ انصرافَ وجوهِ الناسِ عنه ضَرَعَ إلى مُصَالَحَةِ أبي بكرٍ ، فَأَرْسَلَ إلى أبي بكر : ائْتِنا ، ولا تَأتِنا معك-[105]- بِأَحَدٍ ، وَكَرِهَ أَنْ يَأْتِيَهُ عمرُ لِمَا عَلِمَ مِنْ شِدَّةِ عمرَ ، فقالَ : لا تَأْتِهم وَحدكَ ، فقال أبو بكر : واللهِ لآتِينَّهُمْ وحدي ، ما عسى أَنْ يَصنَعُوا بي ؟ فانطلَقَ أبو بكر ، فَدَخلَ على عليٍّ ، وقد جَمَع بني هاشِم عندَه ، فقام عليٌّ فَحَمِدَ اللهَ ، وأَثْنى عليهِ بما هو أَهْلُهُ ، ثم قال : أما بعدُ ، فَلم يَمنَعْنا أن نُبَايِعَكَ يا أبا بكرٍ إنكارا لِفَضِيلَتِكَ ، ولا نَفَاسَة عَلَيْكَ بِخَيرٍ سَاقَهُ الله إليك ، ولكن [كُنَّا] نَرَى أَنَّ لَنَا فِيهذا الأمْرِ حَقا ،

حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا أبو معاوية عن داود عن الشعبي عن جابر بن سمرة قال
y قال النبي صلى الله عليه و سلم ( لا يزال هذا الأمر عزيزا إلى اثني عشر خليفة ) قال ثم تكلم بشيء لم أفهمه فقلت لأبي ما قال ؟ فقال ( كلهم من قريش ) .مسلم

به كلمه هذا الامر دقت كنيد .

و هنگامیکه اصحاب از امر رسول خدا تخلف کردند تقریبا همگان متوجه توطئه شده بودند وبخاری در صحیحش آورده :

حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا بِشْرُ بْنُ شُعَيْبِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ الزُّهْرِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ الْأَنْصَارِيُّ وَكَانَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدَ الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ تِيبَ عَلَيْهِمْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ النَّاسُ يَا أَبَا حَسَنٍ كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلَاثٍ عَبْدُ الْعَصَا وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَرَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا إِنِّي لَأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَاالْأَمْرُ إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ فَأَوْصَى بِنَا فَقَالَ عَلِيٌّ إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمَنَعَنَاهَا لَا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَا أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ

وهمچنین در تاریخ ابن عساکر آمده :

أخبرنا أبو عبد الله محمد بن الفضل أنا أبو بكر البيهقي أنا أبو عبد الله الحافظ أنا أبو الحسن محمد بن عبد الله البستي بمرو أنا أبو الموجه نا عبدان عن أبي حمزة عن إسماعيل بن أبي خالدعن عامر الشعبي قال قال العباس لعلي بن أبي طالب حين مرض النبي (صلى الله*عليه وسلم) إني أكاد أعرف في وجه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) الموت فانطلق بنا إليه نسأله من يستخلف منما فذاك وإلا أوصى بنا قال فقال علي للعبا س كلمة فيها جفاء فلما قبض النبي (صلى الله عليه وسلم) قال العباس لعلي ابسط يدك فلنبايعك قال فقبض يده فقال عامر لو أن عليا أطاع العباس في أحد البابين كان خيرا من حمر النعم قال عامر لو أن العباس شهد بدرا ما فضله أحد من الناس رأيا ولا عقلا .تاریخ ابن عساکر ج 26

ونواصب وخوارج بخوبي معني آنرا فهميدند ودر مقابل ولايت امام (ع) جعل كردند كه :


عن عكرمة في قوله تعالى: وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ الاية، قال: أبو بكر وعمر رضي الله عنهما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بنابراين هدف ومقصود الله تعالي و رسول الله (ص) كاملا روشن بوده اما طوفان منافقين كه قصد تحريف ونابودي اسلام وقرآن را داشت در بديهي ترين موضوعات مانند قرائت قران ونماز و وضوي رسول الله (ص) كه روزانه جلوي چشم صدها نفر از اصحاب خوانده وعمل ميشد ، اختلاف انداختند تا دين را منحرف ونابود سازند .

http://hojjah.googlepages.com/nefagh.zip

باسلام .
تشکر از دوستانی که لطف کردند و جواب دادند
راستش این فرد سنی فقط کتاب صحیح بخاری و مسلم رو قبول داره و بقیه کتب رو میگه احتمال ضعف در احادیث هست .
در رابطه با حدیثی که جناب خیر البریه ذکر کردند که پیامبر فرموده اند که دوازده خیفه از قریش میان ایشون هم اینا روایات رو قبول داره اما میگه ولی پیامبر نگفتند اینا چه ویژگیهایی داشتند مثلا پیامبر نگفته که یه بچه 5 ساله هم خلیفه است یا کسی که بیشتر عمرشو تو زندان بوده اونم خلیفس و از این قبیل توجیهات .

[h=2]متن حديث غدير [/h]همانطور كه داستان غدير و خطبه آن با يك سند واحد بدست ما نرسيده است،بعلل مختلفى از قبيل شرائط تقيه و امثال آن،و نيز طولانى بودن خطبه و عدم امكان حفظ كامل آن براى همگان،اكثر راويان«غدير»گوشه‏هايى از آنرا نقل كرده‏اند،ولى جمله«من كنت مولاه فعلى مولاه»و چند جمله ديگر آن را همه راويان به اشاره يا صريحا نقل كرده‏اند.
با اين همه،متن خطبه بطور كامل بدست ما رسيده است،و اين از توجهات صاحب ولايت است كه اين سند بزرگ اسلام را براى ما حفظ كرده است.در اين بخش توضيحاتى پيرامون آن داده خواهد شد.
[h=3]بحث در معناى كلمه«مولى»[/h]با آنكه خطبه غدير بعنوان يك منشور دائمى‏اسلام تلقى مى‏شود و داراى محتوايى فراگير نسبت به همه جوانب اسلام بصورت كلى است،ولى بحثهاى علمى‏در متن حديث غدير عموما در كلمه«مولى»و معانى عرفى و لغوى آن مرتكز است.
اين بدانجهت است كه قطب اصلى حديث جمله«من كنت مولاه فعلى مولاه»است،و هر گاه بصورت اختصار به حديث غدير اشاره شود همين جمله مد نظر قرار مى‏گيرد،و راويان و محدثين نيز در هنگام اختصار به همين جمله اكتفا نموده‏اند و قرائن همراه آنرا حذف كرده‏اند.
نكته قابل توجه در اين مقطع آن است كه با توجه به متن خطبه مفصل و دقت در ساير مطالبى كه پيامبر(ص)در خطبه خود فرموده‏اند،معناى«مولى»و مراد از«ولايت»هم براى مخاطبين در غدير بسيار واضح و روشن بوده،و هم براى هر منصفى كه متن را مطالعه كند و شرايط خطبه را بطور كامل در نظر بگيرد واضح‏تر از آن خواهد بود كه جاى بحث و احتجاج باشد (1) .
منشأ اين بحثها از آنجا شروع شده كه اكثر راويان مخالف شيعه،فقط همين يك فقره از حديث را نقل كرده‏اند،و متكلمين آنها براى دفاع از خود همه قرائن و مطالب تاريخ را رها كرده‏اند و از همه خطبه كلمه«مولى»را انتخاب كرده‏اند و به بحث درباره معناى لغوى و عرفى آن پرداخته‏اند .طبيعى است كه در مقابل آنان علماى شيعه هم بر سر همين موضوع بحث نموده و به آنان جواب لازم را داده‏اند و بطور نا خواسته همه جوانب سخن بر سر همين يك كلمه مرتكز شده است .
اگر در سراسر خطبه غدير دقت كنيم خواهيم ديد كه اكثر مطالب آن تفسير و توضيحى براى روشن كردن كامل معنى«مولى»و مصداق آن،و ارزش إلهى و روايت»در اجتماع و ارتباط آن با توحيد و نبوت و وحى است.
بنا بر اين در حاليكه خود پيامبر(ص)مقصود و مراد از«مولى»را روشن كرده،معنى ندارد براى فهميدن منظور آنحضرت به لغت‏ها و لغت نامه‏ها و معانى عرفى اين كلمه مراجعه كنيم،چه آنها با تفسير خود حضرت مطابق باشد و چه نباشد.
و باز به گفته‏اى ديگر:مسلم است كه مقصد اصلى از اجتماع و سخنرانى غدير بيان مسأله ولايت بوده است،و اين در حالى بوده كه مردم اجمالا مطالبى در اين باره از خود آن حضرت شنيده بودند.با توجه به اين نكات معلوم است كه اجتماع عظيم غدير براى رفع هر گونه ابهام باقيمانده در مسأله ولايت و معناى مولا است.بنا بر اين بسيار خنده‏آور خواهد بود كه در چنان جمعى و در آن شرايط حساس درباره«مولا»مطالبى گفته شود كه نه تنها موضوع را روشن نكند بلكه ابهام را بيشتر نمايد و احتياج به كتابهاى لغت و امثال آن براى رفع ابهام باشد،بطورى كه هر عاقلى قضاوت كند كه اگر آن اجتماع نبود ولايت امير المؤمنين(ع)بسيار واضح‏تر بود،و اصلا چه نيازى به تشكيل اين مجلس بزرگ بود!!؟
بعبارت ديگر پيامبر اكرم(ص)كه فصيح‏ترين مردم در سخن گفتن بودند،آن هم در مهم‏ترين سخنرانى خود در طول حيات،اگر بنا باشد مطلبى گفته باشند كه مسلمانان فقط در فهم معناى تحت اللفظى آن پس از هزار و چهارصد سال بحث هنوز به نتيجه روشنى نرسيده باشند،اين بر خلاف فصاحت است و هيچ پيامبرى پيام الهى را چنين نرسانده است.درباره وضوح مقصود پيامبر(ص)در غدير ذيلا چند حديث تقديم مى‏شود:
1.از امام زين العابدين(ع)پرسيدند:معناى كلام پيامبر(ص)چيست كه فرمود:«من كنت مولاه فعلى مولاه»؟فرمود:
«به مردم خبر داد كه على(ع)امام بعد از اوست» (2) .
2.ابان بن تغلب از امام باقر(ع)درباره«من كنت مولاه فعلى مولاه»سؤال كرد.حضرت فرمود :
«اى ابو سعيد چنين مطلبى هم جاى سؤال دارد!؟پيامبر(ص)به مردم فهمانيد كه على(ع)به جاى آن حضرت خواهد بود». (3)
3.از امام عسكرى(ع)درباره«من كنت مولاه فهذا على مولاه»سؤال شد.
فرمود.
«پيامبر(ص)مى‏خواست او را علامتى قرار دهد كه هنگام تفرق و اختلاف مردم،حزب خداوند شناخته شود». (4) .
براى آنكه بطور اختصار منظور از كلمه«مولى»را از لسان خود پيامبر(ص)
بياد بسپاريم حديثى كه از امام صادق(ع)در اين باره نقل شده ذكر مى‏نماييم:
از امام صادق(ع)پرسيدند:منظور پيامبر(ص)از كلامى‏كه در روز غدير درباره على(ع)فرموده :«من كنت مولاه فعلى مولاه...»چيست؟حضرت فرمود:
بخدا قسم همين سؤال را از خود پيامبر(ص)نيز پرسيدند،در پاسخ فرمودند:
«خداوند مولاى من است و بر من از خودم بيشتر اختيار دارد و با امر او مرا امرى و اختيارى نيست.و من مولاى مؤمنان هستم و نسبت به آنان از خودشان بيشتر اختيار دارم و با امر من ايشان را امرى و اختيارى نيست.و هر كس من صاحب اختيار او هستم و با امر من او را اختيارى نيست على بن ابى طالب مولاى اوست و بر او از خودش بيشتر اختيار دارد و با امر او برايش امرى و اختيارى نيست» (5) .
[h=3]معرفى كتاب درباره متن حديث غدير[/h]همانطور كه در زمينه سند حديث غدير بحثهاى مفصلى در كتب شده است،در مورد متن حديث هم تأليفات ارزنده‏اى وجود دارد كه ذيلا به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:
1.معانى الأخبار،شيخ صدوق:ص 73ـ .63
2.كتاب«اقسام المولى في اللسان»،شيخ مفيد.
3.رسالة في معنى المولى،شيخ مفيد.
4.رسالة في الجواب عن الشبهات الواردة لخبر الغدير،سيد مرتضى.
5.بحار الأنوار:ج 37 ص 253ـ .235
6.عوالم العلوم:ج 15/3 ص 379ـ .328
7.عبقات الأنوار،مير حامد حسين:جلد غدير.
8.فيض القدير فيما يتعلق بحث الغدير،حاج شيخ عباس قمى.
9.الغدير،علاامه امينى:ج 1 ص 399ـ .340
10.الغدير في الإسلام،شيخ محمد رضا فرج الله:ص 209ـ .84
11.المنهج السوي في معنى المولى و الولي،محسن على بلتستانى.
پى‏نوشتها:
(1) تبيين كامل در اين باره،در قسمت اول از بخش هشتم كتاب اسرار غدير(ص 167)خواهد آمد .
(2) معانى الأخبار:ص .63
(3) معانى الأخبار:ص .63
(4) اثبات الهداة:ج ص 139 ح .606
(5) عوالم:ج 15/3 ص 133 ح .190
اسرار غدير ص 95

با سلام. یه سؤال:
بعضی از اهل سنّت که می‌گویند: رسول گرامی(ص)، حضرت امام علی(ع) را به یمن فرستاده بود و ایشان در یمن -معاذالله به زعم آنها- یک کار ناپسندی مرتکب شد،
و سپس از دست آن حضرت به حضور رسول گرامی شکایت کردند و رسول گرامی در جوابشان فرمود که «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» یعنی شما این کار ناپسند علی(ع) را نادیده بگیرید... و از این اراجیف،
این رو من خیلی وقت پیش شنیده بودم، آیا کسی از دوستان مدرک این سخن و جزئیّات بیشترش را از منابع اهل سنّت سراغ داره؟ خیلی ممنون میشم. فدای شما.:hamdel:

سلام

بنده هم سوالی دارم

می گویند امامت هم جز اصول دین است اما چرا اصل دین باید در شناسنامه دین که قران است از ان سخنی
به میان نیامده باشد ؟
به نظر شما اصول دین نباید بطور صریح و اشکار و بدون هیچ ابهامی در کتابی که متعلق به ان دین است یعنی قران بیاید ؟
چرا سراسر قران از توحید و عدل و نبوت و معاد بکرات سخن گفته است
اما اشاره به امامت نکرده است ؟

با تشکر

بی نظیر;384224 نوشت:
چرا سراسر قران از توحید و عدل و نبوت و معاد بکرات سخن گفته است
اما اشاره به امامت نکرده است ؟

سلام. بنده دو تا جواب دارم: اوّل جواب نقضی، دوّم جواب حَلّی:

اوّل- دلیل قرآنی بر «عدل» چیست؟!
اگر در قرآن صریحاً بر عدل مدرکی وجود داشت چرا مسلمانان در این خصوص به دو دسته تقسیم شدند؟ عدلیّه و اشاعره؟

دوّم- عدل و امامت را معمولاً از اصول مذهب می‌شمارند نه از اصول دین، و گذشته از این، در قرآن مجید، سخن از امامت هم رفته است مانند آیه أولی الأمر و آیه ولایت و غیر آن.

صدرا;383884 نوشت:
ودر داستان غدیر خم نیز در بخشی از خطبه ی غدیر نیز فرمودند:«معاشر الناس : هذا علي أخي ووصيي وواعي علمي وخليفتي على أمتي وعلى تفسير كتاب الله عز وجل...».[2]بنابراین در قضیه ی غدیر نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از عنوان خلافت برای حضرت امیر استفاده نموده اند و اینگونه نبوده که در آن اجتماع عظیم که چند روز نیز به طول انجامیده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تنها به جمله ی:« من کنت مولاه فعلی مولاه» اقتصار نمایند، واینکه تفصیل داستان غدیر در منابع عامه نیامده، و یا آمده ولی به دست ما نرسیده، این امر دلیل بر عدم ذکر خلافت و امامت ایشان در داستان غدیر نمی باشد.

با سلام خدمت کارشناس عزیز

شما میفرمائید پیامبر(ص) در خطبه غدیر حتی از لفظ خلیفه استفاده کرده و از ان امامت برداشت میشود اما در کتاب رسائل الشريف المرتضى آمده از خطبه غدیر هیچ معنی از امامت برداشت نمیشود زیرا نص آن خفی است!

وأما النص الخفي: فهو الذي ليسفي صريحة لفظه النص بالامامة، وإنما ذلك في فحواه ومعناه، كخبر الغدير ، وخبر تبوك.رسائل الشريف المرتضى ج1 , ص339
http://www.yasoob.com/books/htm1/m001/00/no0019.html

ُSajjad.M;384040 نوشت:
باسلام .
تشکر از دوستانی که لطف کردند و جواب دادند
راستش این فرد سنی فقط کتاب صحیح بخاری و مسلم رو قبول داره و بقیه کتب رو میگه احتمال ضعف در احادیث هست .
در رابطه با حدیثی که جناب خیر البریه ذکر کردند که پیامبر فرموده اند که دوازده خیفه از قریش میان ایشون هم اینا روایات رو قبول داره اما میگه ولی پیامبر نگفتند اینا چه ویژگیهایی داشتند مثلا پیامبر نگفته که یه بچه 5 ساله هم خلیفه است یا کسی که بیشتر عمرشو تو زندان بوده اونم خلیفس و از این قبیل توجیهات .

با سلام وصلوات

خدمت شما دوست عزيز عرض كنم كه ما سالها با اين جماعت مناظره وبحث داريم اما در طول عمرم مردمي با اين درجه از لجاجت و عناد و تعصب و جهالت نديدم ! هر آيه وهر حديث ودليلي براي آنان بياوري چون نميخواهند قبول كنند در آن خدشه ميكنند واين امر تازه اي نيست و در زمان خود رسول الله (ص) وانبياء قبل هم شايع بود . داستان آقاي جعفر مجتهدي وآن فرد سني را بخوانيد تا درجه لجاجت وعناد آنها را بدانيد !

در مورد صحيح بخاري ومسلم واينكه خود علماي حديث ورجال وحتي خود بخاري نگفته اند كه ما همه احاديث صحيح را در كتابمان جمع كرده ايم به لينك بياييد تا ببينيد كه طبق نظر علماي رجال ، احاديث زيادي به شرط بخاري (علي شرطه) و يا با رجال بخاري ذكر شده كه هيچ عاقلي نميتواند بگويد چون در صحيح بخاري نيامده پس ضعيف است .

علاوه برآن از خود صحيح بخاري هم حقانيت شيعه اثني عشري ثابت است به لينك امضاء اينجانب بياييد تا تعجب كنيد .

اما در مورد حديث 12 امام اگر در اطراف اين حديث دقت كنيد كه چرا هنگام معرفي اسامي 12 امام منافقين اصحاب شلوغ كردند تا با ايجاد سر وصدا مانع رسيدن صداي پيامبر (ص) به مردم شوند و همچنين احاديث ديگري كه هم صراحت وهم غير مستقيم اسامي 12 امام را معرفي نموده اند هيچ مشكلي باقي نميماند به لينك بياييد .

[]esnaashar.zip Download

Hadi99g;384200 نوشت:
با سلام. یه سؤال:
بعضی از اهل سنّت که می‌گویند: رسول گرامی(ص)، حضرت امام علی(ع) را به یمن فرستاده بود و ایشان در یمن -معاذالله به زعم آنها- یک کار ناپسندی مرتکب شد،
و سپس از دست آن حضرت به حضور رسول گرامی شکایت کردند و رسول گرامی در جوابشان فرمود که «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» یعنی شما این کار ناپسند علی(ع) را نادیده بگیرید... و از این اراجیف،
این رو من خیلی وقت پیش شنیده بودم، آیا کسی از دوستان مدرک این سخن و جزئیّات بیشترش را از منابع اهل سنّت سراغ داره؟ خیلی ممنون میشم. فدای شما.

بله بنابرنقل تاريخ امام علي (ع) قبلا هم به يمن رفته بودند و اصحاب حسود نسبت به ايشان حسادت كردند كه با جواب قاطع پيامبر (ص) كه همان ولايت امام بر همه اصحاب بود مواجه شدند ! كه دليل ديگري بر تاييد موضوع غدير است بزبان ديگر موضوع ولايت امام علي (ع) غير از روز غدير خم به كرات در اوقات ديگر توسط پيامبر تصريح شده بود منتها در روز غدير به فرمان الله تعالي وآشكارا بايست اعلام ميشد كه 4 مرتبه اعلام شد .

وَقَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ ثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ حَدَّثَنِي يَزِيدُ الرِّشْكُ عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بن حصين قال: «بعث رسول الله سَرِيَّةً وَأَمَرَ عَلَيْهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فأحدث شيئا في سفره فتعاقد أربعة من أصحاب محمد أَنْ يَذْكُرُوا أَمْرَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ عِمْرَانُ. وَكُنَّا إِذَا قدمنا من سفر بدأنا برسول الله فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ، قَالَ: فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَلِيًّا فعل كذا وكذا فأعرض عنه ثم قال الثَّانِي فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَلِيًّا فَعَلَ كَذَا وَكَذَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ الثَّالِثُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَلِيًّا فعل كذا وكذا ثُمَّ قَامَ الرَّابِعُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَلِيًّا فَعَلَ كَذَا وَكَذَا، قَالَ: فَأَقْبَلَ رسول الله عَلَى الرَّابِعِ وَقَدْ تَغَيَّرَ وَجْهُهُ وَقَالَ: دَعُوا عليا، دَعُوا عَلِيًّا، دَعُوا عَلِيًّا إِنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي» . البدايه والنهايه

البته شنيدن ماجرا واينكه امام علي (ع) همراه پيامبر (ص) بوده برخلاف شبهه بعضي نواصب از زبان ابن كثير شاگرد ابن تيميه و مفتخر وهابيون شيرين تر است :

فَصْلٌ
فِي إِيرَادِ الْحَدِيثِ الدَّالِّ عَلَى أَنَّهُ عليه السلام خَطَبَ بِمَكَانٍ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ مَرْجِعَهُ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَرِيبٍ مِنَ الْجُحْفَةِ- يُقَالُ لَهُ غَدِيرُ خُمٍّ- فَبَيَّنَ فِيهَا فَضْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَبَرَاءَةَ عِرْضِهِ مِمَّا كَانَ تَكَلَّمَ فِيهِ بَعْضُ مَنْ كَانَ مَعَهُ بِأَرْضِ الْيَمَنِ، بِسَبَبِ مَا كَانَ صَدَرَ مِنْهُ إِلَيْهِمْ مِنَ الْمَعْدِلَةِ الَّتِي ظَنَّهَا بَعْضُهُمْ جَوْرًا وَتَضْيِيقًا وَبُخْلًا، وَالصَّوَابُ كَانَ مَعَهُ فِي ذَلِكَ، وَلِهَذَا لَمَّا تفرغ عليه السلام مِنْ بَيَانِ الْمَنَاسِكِ وَرَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي أَثْنَاءِ الطَّرِيقِ، فَخَطَبَ خُطْبَةً عَظِيمَةً (دقت كنيد خطبه بزرگ) فِي الْيَوْمِ الثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ عَامَئِذٍ وَكَانَ يَوْمَ الْأَحَدِ بِغَدِيرِ خُمٍّ تَحْتَ شَجَرَةٍ هُنَاكَ، فَبَيَّنَ فِيهَا أَشْيَاءَ. وَذَكَرَ مِنْ فَضْلِ عَلِيٍّ وَأَمَانَتِهِ وَعَدْلِهِ وَقُرْبِهِ إِلَيْهِ مَا أَزَاحَ بِهِ مَا كَانَ فِي نُفُوسِ كَثِيرٍ مِنَ النَّاسِ مِنْهُ. وَنَحْنُ نُورِدُ عُيُونَ الْأَحَادِيثِ الْوَارِدَةِ فِي ذَلِكَ وَنُبَيِّنُ مَا فِيهَا مِنْ صَحِيحٍ وَضَعِيفٍ بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَعَوْنِهِ، وَقَدِ اعْتَنَى بِأَمْرِ هَذَا الْحَدِيثِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بن جرير الطبري صاحب التفسير والتاريخ فَجَمَعَ فِيهِ مُجَلَّدَيْنِ أَوْرَدَ فِيهِمَا طُرُقَهُ وَأَلْفَاظَهُ، وَسَاقَ الْغَثَّ وَالسَّمِينَ وَالصَّحِيحَ وَالسَّقِيمَ، عَلَى مَا جَرَتْ بِهِ عَادَةُ كَثِيرٍ مِنَ الْمُحَدِّثِينَ يُورِدُونَ مَا وَقَعَ لَهُمْ فِي ذَلِكَ الْبَابِ مِنْ غَيْرِ تَمْيِيزٍ بَيْنَ صَحِيحِهِ وَضَعِيفِهِ. وَكَذَلِكَ الْحَافِظُ الْكَبِيرُ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ عَسَاكِرَ أَوْرَدَ أَحَادِيثَ كَثِيرَةً فِي هَذِهِ الْخُطْبَةِ. وَنَحْنُ نُورِدُ عُيُونَ مَا رُوِيَ فِي ذَلِكَ مَعَ إِعْلَامِنَا أَنَّهُ لَا حَظَّ لِلشِّيعَةِ فِيهِ وَلَا مُتَمَسَّكَ لَهُمْ وَلَا دَلِيلَ لِمَا سَنُبَيِّنُهُ وَنُنَبِّهُ عَلَيْهِ، فَنَقُولُ وباللَّه الْمُسْتَعَانُ.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ- فِي سِيَاقِ حَجَّةِ الْوَدَاعِ- حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَمْرَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ طَلْحَةَ بْنِ يَزِيدَ بْنِ رُكَانَةَ. قَالَ: لَمَّا أَقْبَلَ عَلِيٌّ مِنَ الْيَمَنِ لِيَلْقَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِمَكَّةَ، تعجل الى رسول الله وَاسْتَخْلَفَ عَلَى جُنْدِهِ الَّذِينَ مَعَهُ رَجُلًا مِنْ أصحابه، فعمد ذلك الرجل فكسى كُلَّ رَجُلٍ مِنَ الْقَوْمِ حُلَّةً مِنَ الْبَزِّ الَّذِي كَانَ مَعَ عَلِيٍّ، فَلَمَّا دَنَا انزع قبل أن ينتهى بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَ فَانْتَزَعَ الْحُلَلَ مِنَ النَّاسِ فَرَدَّهَا فِي الْبَزِّ، قَالَ وَأَظْهَرَ الْجَيْشُ شَكْوَاهُ لِمَا صَنَعَ بِهِمْ. قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ فَحَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَعْمَرِ بْنِ حَزْمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ عَنْ عَمَّتِهِ زَيْنَبَ بِنْتِ كَعْبٍ- وَكَانَتْ عِنْدَ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ- عَنْ أَبِي سَعِيدٍ. قَالَ: اشْتَكَى النَّاسُ عَلِيًّا فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِينَا خَطِيبًا، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: أَيُّهَا النَّاسُ لَا تشكوا عليا فو الله إِنَّهُ لَأَخْشَنُ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَوْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ [مِنْ أَنْ يُشْكَى] وَرَوَاهُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ مِنْ حَدِيثِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بِهِ وَقَالَ إِنَّهُ لَأَخْشَنُ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَوْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. وَقَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ ثَنَا ابْنُ أَبِي غَنِيَّةَ؟ [1] عَنِ الْحَكَمِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ عَلِيٍّ الْيَمَنَ فَرَأَيْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرْتُ عَلِيًّا فَتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ يَتَغَيَّرُ. فَقَالَ: يَا بُرَيْدَةُ أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، قُلْتُ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» وَكَذَا رَوَاهُ النَّسَائِيُّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْحَرَّانِيِّ عَنْ أَبِي نُعَيْمٍ الْفَضْلِ بْنِ دُكَيْنٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي غَنِيَّةَ بِإِسْنَادِهِ نَحْوَهُ وَهَذَا إِسْنَادٌ جَيِّدٌ قَوِيٌّ رِجَالُهُ كُلُّهُمْ ثِقَاتٌ. وَقَدْ رَوَى النَّسَائِيُّ فِي سُنَنِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ يَحْيَى بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي معاوية عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ. قال: لما رجع رسول الله مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَزَلَ غَدِيرَ خُمٍّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِمْنَ [2] ثُمَّ قَالَ: «كَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فأجبت، انى قد تركت فيكم الثقلين كِتَابُ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا، فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، ثُمَّ قَالَ اللَّهُ مَوْلَايَ وَأَنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ، اللَّهمّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» فَقُلْتُ لِزَيْدٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ مَا كَانَ فِي الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلَّا رَآهُ بِعَيْنَيْهِ وَسَمِعَهُ بِأُذُنَيْهِ تَفَرَّدَ بِهِ النَّسَائِيُّ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ. قَالَ شَيْخُنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الذَّهَبِيُّ وَهَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ. وَقَالَ ابْنُ مَاجَهْ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ أنا أَبُو الْحُسَيْنِ أَنْبَأَنَا حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ زَيْدٍ بْنِ جُدْعَانَ عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ. قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ في حجة الوداع التي حج فنزل في الطَّرِيقِ، فَأَمَرَ الصَّلَاةُ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فقال: «ألست بأولى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى! قَالَ أَلَسْتُ بأولى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ، قَالُوا بَلَى! قَالَ فَهَذَا وَلِيُّ مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ، اللَّهمّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» .

الكتاب: البداية والنهاية
المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)

شما ببينيد هر خدشه اي كه توانستند به آيه ولايت و حديث غدير وارد كردند حتي بروايت بخاري و مسلم بر منابر ومساجد هم امام (ع) را سب ولعن كردند ودر كربلا فرزندان ايشان وشيعيانشان را بوضع اسف بار كشتند تا اسم و رسم اسلام و قرآن و محمد و علي و ... عليهم السلام را خاموش كنند !

پسر ابوداود سيستاني كه يكي از نويسندگان كتب سته ايشان است منكر همراهي امام علي (ع) در حجة الوداع شد كه البته نشان از جهل يا عناد وي دارد والله اعلم . بعد از او هم ابن حزم وابن تيميه چون هيچ اشكالي نتوانستند بگيرند از اصل ماجرا غدير را منكر شدند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خود ابن كثير ميگويد خطبه اي عظيم ، اما امروز شما چند خط بيشتر در صحاح ايشان پيدا نميكنيد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بی نظیر;384224 نوشت:
سلام

بنده هم سوالی دارم

می گویند امامت هم جز اصول دین است اما چرا اصل دین باید در شناسنامه دین که قران است از ان سخنی
به میان نیامده باشد ؟
به نظر شما اصول دین نباید بطور صریح و اشکار و بدون هیچ ابهامی در کتابی که متعلق به ان دین است یعنی قران بیاید ؟
چرا سراسر قران از توحید و عدل و نبوت و معاد بکرات سخن گفته است
اما اشاره به امامت نکرده است ؟

مكرر گفتيم كه همه مسائل در قرآن نيامده ضمن اينكه اگر در قرآن هم آمده بود آنرا تحريف ميكردند وقران را نابود ميكردند ! مگر از نماز وقرائت قرآن چيزي روزمره تر داريم كه روزانه چندين بار در حضور دهها وصدها تن از اصحاب خوانده وانجام ميشد ، آخرش چي شد ؟‌اينهمه اختلاف و قرائات گوناگون نشان از چه دارد ؟ آيا نبايد كمي دقت كنيم و نشانه دستهايي خائن را در تحريف دين ببينيم ؟!

همين امروز شما كتب تفسير بزرگان اهل سنت مانند امام سيوطي را ببين كه ميگويد عبد الله بن مسعود كه بقول صحيح بخاري داناترين افراد در قرآن است آيه 67 سوره مائده را چنين قرائت ميكرده :

وَأخرج ابْن أبي حَاتِم وَابْن مرْدَوَيْه وَابْن عَسَاكِر عَن أبي سعيد الْخُدْرِيّ قَالَ: نزلت هَذِه الْآيَة {يَا أَيهَا الرَّسُول بلغ مَا أنزل إِلَيْك من رَبك} على رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم يَوْم غَدِير خم فِي عَليّ بن أبي طَالب
وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن مَسْعُود قَالَ: كُنَّا نَقْرَأ على عهد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم يَا أَيهَا الرَّسُول بلغ مَا أنزل إِلَيْك من رَبك أَن عليا مولى الْمُؤمنِينَ وَإِن لم تفعل فَمَا بلغت رسَالَته وَالله يَعْصِمك من النَّاس .

آيا دليلي صريحتر وبالاتر از اين ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

يا ايه 55 مائده كه با اسناد صحيح از همين نواصب در باره اميرالمومنين (ع) آمده ؛ اما چرا قبول نميكنند چون نميخواهند !

علی مع الحق;384310 نوشت:
شما میفرمائید پیامبر(ص) در خطبه غدیر حتی از لفظ خلیفه استفاده کرده و از ان امامت برداشت میشود اما در کتاب رسائل الشريف المرتضى آمده از خطبه غدیر هیچ معنی از امامت برداشت نمیشود زیرا نص آن خفی است!
وأما النص الخفي: فهو الذي ليسفي صريحة لفظه النص بالامامة، وإنما ذلك في فحواه ومعناه، كخبر الغدير ، وخبر تبوك.رسائل الشريف المرتضى ج1 , ص339

دوست گرامي امانت ايجاب ميكند كه همه مطلب را ببينيم وبنويسيم اگر شما قبل از اين مطلب را ببينيد سيد مرتضي رحمه الله بصراحت ميگويد
كه نصوص امامت بر دو قسمند يكي خفي وديگري جلي ودر باره خفي ميگويد :

واذا نصب الله تعالى على امامة أمير المؤمنين عليه السلام من الادلة ما
يجري مجرى ما نصبه على معرفته ومعرفة صدق رسله وصحة كتبه ، فقد أنصف
وأحسن .
واذا كنا لا ننسب المخالفين في المعارف كلها الى العناد ودفع ما علموه
ضرورة ونقول : ان الشبهة آمنهم ( 1 ) في جهلهم بالحق ونلومهم غاية اللوم ولا
نعدهم ، فغير منكر أن يكون دافعوا النص بهذه المثابة .
ويريد من تأكيد الله تعالى للنص والطريق الى معرفته أكثر مما فعله الله
تعالى في طريق معرفته وعدله وحكمته وصدق رسله وسائر المعارف .
وقد كنا رتبنا في كتابنا ( الشافي ) وغيره ما يجب اعتماده في قسمة أحوال
النص وأحوال سامعيه ومعتقد الحق أو الباطل فيه . وقلنا : ان النص على
ضربين : موسوم بالجلي ، وموصوف بالخفي .

وأما الجلي : فهو الذي يستفاد من ظاهر لفظه النص بالامامة ، كقوله عليه
* ( هامش ) * ( 1 ) ظ : منهم . ( * )
/ صفحة 339 /
السلام ( هذا خليفتي من بعدي ) ( 1 ) و ( سلموا على علي عليه السلام بأمرة
المؤمنين ) ( 2 ) . وليس معنى الجلي أن المراد منه معلوم ضرورة ، بل ما فسرناه .

وهذا الذي سميناه ( الجلي ) يمكن دخول الشبهة في المراد منه وإن بعدت ،
فيعتقد معتقد أنه اراد بخليفتي من بعدي بعد عثمان ، ولم يرد بعد الوفاة بلا
فصل .

وهذا التأويل هو الذي طعن به أبو علي الجبائي عليه مع تسليم الخبر .
وقال قوم : انه أراد خليفتي في أهلي لا في جميع أمتي .
ويمكن أن يقال في خبر التسليم بامارة المؤمنين ، أنه أراد حصول هذه
المنزلة له بعد عثمان ، كما يهينا ( 3 ) الوصي في حال الوصية بهذه المرتبة ، وان
كانت تقتضي التصرف في أحوال مستقبله ، ويسمي في الحال وصيا وان لم يكن
له التصرف في هذه الحال .
وأما النص الخفي : فهو الذي ليس في صريحة لفظه النص بالامامة ، وانما
ذلك في فحواه ومعناه ، كخبر الغدير ، وخبر تبوك ( 4 ) ، والذين سمعوا هذين
النصين من الرسول على ضربين : عالم بمراده عليه السلام ، وجاهل به .
فالعالمون بمراده يمكن أن يكونوا كلهم عالمين بذلك استدلالا وبالتأمل .
ويجوز أن يكون بعضهم على ( 5 ) من شاهد الحال وقصد الرسول عليه السلام
الى خطابه بيانه ومراده ضرورة .رسائل المرتضى مجلد 1 ( الشريف المرتضى ) -ص 233

در هر صورت با تحقيق و بررسي در خطبه غدير و اينكه قبل وبعد آن با چه الفاظي رسول الله (ص) موضوع خلافت وامامت بعد از خود را به اميرالمومنين(ع) واگذار كردند جاي هيچ گونه شك وشبهه اي در ولايت مولا علي (ع) باقي نميگذارد مخصوصا در اين قسمت خطبه غدير دقت ويژه كنيد فكر كنم تابحال نشنيده باشيد :

2128 - حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ شُعَيْبٍ، ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنِي ابْنُ لَهِيعَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هُبَيْرَةَ، وَبَكْرِ بْنِ سَوَادَةَ، عَنْ قَبِيصَةَ بْنِ ذُؤَيْبٍ، وَأَبِي سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَزَلَ بِخُمٍّ، فَتَنَحَّى النَّاسُ عَنْهُ وَنَزَلَ مَعَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَشَقَّ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَأَخُّرَ النَّاسِ عَنْهُ، فَأَمَرَ عَلِيًّا، فَجَمَعَهُمْ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا قَامَ فِيهِمْ وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ كَرِهْتُ تُخَلُّفَكُمْ وَتَنَحِّيكُمْ عَنِّي حَتَّى خُيِّلَ إِلَيَّ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَجَرَةٍ أَبْغَضُ إِلَيْكُمْ مِنْ شَجَرَةٍ تَلِينُ» ثُمَّ قَالَ: «لَكِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أُنْزِلُهُ مِنِّي بِمَنْزِلَتِي مِنْهُ، فَرَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَمَا أَنَا عَنْهُ رَاضٍ، فَإِنَّهُ لَا يَخْتَارُ عَلَى قُرْبِي وَصُحْبَتِي شَيْئًا» ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» فَابْتَدَرَ النَّاسُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَبْكُونَ وَيَتَضَرَّعُونَ، وَيَقُولُونَ: وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَنَحَّيْنَا عَنْكَ إِلَّا كَرَاهِيَةَ أَنْ يَثْقُلَ عَلَيْكَ، فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ وَسَخَطِ رَسُولِهِ، فَرَضِيَ عَنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ ذَلِكَ "

الكتاب: مسند الشاميين
المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)

به قسمت هاي رنگي فوق العاده دقت و توجه كنيد كه چطور منافقين اصحاب كه متوجه شده بودند كه بعد از دستور خداي متعال مبني بر ابلاغ ولايت امام علي (ع) در صدد دوري و تفرقه بين مردم وممانعت از تحقق اين امر بودند و چرا گريه كردند !‌ اما پيامبر (ص) چگونه آنها را جمع و با گفتن حديث غدير و افضليت امام (ع) و گفتن :

رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند: امام علی نزد من منزلتی را دارد كه من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم. كه هيچ شك وشبهه اي در معني مولا باقي نميگذارد ، منزلت پيامبر نزد الله چيست ؟‌ يعني جميع فضائل نبي (ص) در امام علي (ع) جمع است مخصوصا اولي به تصرف و ولايت الهي .

دقيقا معني و مقصود آيه : انما وليكم الله ورسوله و الذين ....55 مائده .

سپس فرمودند : «اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ»

وسرانجام دين كامل ونعمت تمام گشت .

آيا دلايلي محكمتر و صحيحتر وصريحتر و روشن تر از اين براي قلوب سليم وجود دارد . فهل من مدكر ؟

علی مع الحق;384310 نوشت:
با سلام خدمت کارشناس عزیز

شما میفرمائید پیامبر(ص) در خطبه غدیر حتی از لفظ خلیفه استفاده کرده و از ان امامت برداشت میشود اما در کتاب رسائل الشريف المرتضى آمده از خطبه غدیر هیچ معنی از امامت برداشت نمیشود زیرا نص آن خفی است!

وأما النص الخفي: فهو الذي ليسفي صريحة لفظه النص بالامامة، وإنما ذلك في فحواه ومعناه، كخبر الغدير ، وخبر تبوك.رسائل الشريف المرتضى ج1 , ص339
http://www.yasoob.com/books/htm1/m001/00/no0019.html

با سلام و عرض ادب

مرحوم سید مرتضی در مجموعه رسائل خویش می نویسد:

«إن النص على ضربين : موسوم بالجلي ، وموصوف بالخفي . وأما الجلي : فهو الذي يستفاد من ظاهر لفظه النص بالإمامة ، كقوله عليه السلام ( هذا خليفتي من بعدي ) و ( سلموا على علي عليه السلام بأمرة المؤمنين )...وأما النص الخفي : فهو الذي ليس في صريحة لفظه النص بالإمامة ، وإنما ذلك في فحواه ومعناه، كخبر الغدير ، وخبر تبوك » .[1]

ایشان در بیان مصداق نص جلی به دو روایت: «هذا خلیفتی من بعدی»؛ و «سلموا علی علی علیه السلام بامرة المؤمنین» اشاره می فرمایند.از بیان این دو روایت فهمیده می شود که مراد سید از خبر غدیر کل جریانات غدیر خم نبوده؛ بلکه فقط این فقره از روایت مد نظر ایشان بوده است:«من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ زیرا جریان تبریک گویی به عنوان امیر المؤمنینی خود در جریان غدیر خم اتفاق افتاده است.

موفق باشید.


[/HR][1] .رسائل شریف مرتضی، ج1، ص339.
موضوع قفل شده است