انقلاب از آغاز تا فرجام

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انقلاب از آغاز تا فرجام

انقلاب از آغاز تا فرجام (مروری بر ویژگیهای هفتگانه مشترك انقلابها)

در این پژوهش از تجربیات برگرفته از تعدادی از انقلابهای معاصر، مانند انقلاب فرانسه (1789)، انقلاب روسیه (فوریه و اكتبر 1917)، انقلابهای چین (1911 و 1949)، انقلاب كوبا (1959)، انقلاب الجزایر (1962)، انقلابهای ویتنام (1954 و 1975)، انقلاب اسلامی ایران (1979 م، 1357 ش) و انقلاب نیكاراگوئه (1979) بهره گیری شده است.

یك انقلاب كامل از آغاز تا فرجام، دست كم با هفت ویژگی و عنصر مهم سروكار دارد.

1. نارضایتی عمیق و انقلابی از وضع موجود

نارضایتی انقلابی اولین عنصر دارای نقش در وقوع هر انقلاب و زمینه ظهور و گسترش سایر ویژگیها و شرایط وقوع انقلاب است. بحث درباره چگونگی ایجاد این شرط از موضوع بررسی ما خارج است؛ در عین حال به اجمال می گوییم كه آن گونه كه انقلابهای معاصر نشان می دهند و با توجه به اینكه در هر انقلابی دو طرف درگیر ـ نیروی اجتماعی (انقلابی) و نظام سیاسی ـ وجود دارد و انقلاب به دلیل ویژگیها، برنامه ها و رفتارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دولت و ویژگیها و اقدامات مخالفان به وقوع می پیوندد، برای ردیابی چگونگی ایجاد نارضایتیهای انقلابی و اینكه چرا مردمی كه زمانی طرفدار ثبات بودند یا از شرایط موجود احساس نارضایتی نمی كردند، زمانی دیگر راه انقلاب را برگزیده اند، باید به تاریخ معاصر كشور مورد نظر رجوع كرد و در این راستا، به دنبال زمان و نقطه ای در تاریخ آن گشت كه با اطمینان بتوان گفت نظام سیاسی در آن نقطه از مقبولیت و ثبات كافی برخوردار بوده است و از آن پس به ردیابی این موضوع پرداخت كه چرا آن مقبولیت و ثبات از دست رفت و نخبگان (elite) و مردم خود را از حكومت كنار كشیدند و باعث وقوع انقلاب شدند. برای یافتن چنین نقطه تاریخی، گاهی ماهیت و شعارهای یك انقلاب می تواند به خوبی راهگشا باشد. دو نمونه از چنین نقطه مشتركی را می توان چنین برشمرد:

فرانسه: با به قدرت رسیدن هانری 4 اولین پادشاه بوربون (1589 تا 1610) حكومت به دلیل اجرای طرحهای آبادانی و رشد صادرات و تجارت خارجی و حل مشكلات مذهبی، از مقبولیت مردمی و ثبات كافی برخوردار شد.[1]

ایران: با به قدرت رسیدن صفویان نوعی هم گرایی بین مذهب و سیاست پدید آمد[2] و شاهان اولیه صفوی (اسماعیل و طهماسب) از مقبولیت كافی میان مردم برخوردار شدند، به طوری كه یك ونیزی معاصر شاه اسماعیل اظهار می دارد: «سكنه كشور و درباریان، شاه را چون پیامبری پرستش می كنند.»[3]

هر چند نارضایتی اولین عنصر مهم در وقوع هر انقلاب است؛ اما به هرگونه نارضایتی، نارضایتی انقلابی نمی گوییم. نارضایتی انقلابی كه باید دست كم در بخشی از نخبگان و توده ها ظهور كند و می تواند در جنبه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یا برخی یا تعدادی از آنها دیده شود، نارضایتی ای است كه به حد ناامیدی از بهبود شرایط و تنفر از شرایط موجود برسد. ظهور این نارضایتی باعث تغییر در مواضع و رفتار افراد می گردد؛ اما برای دست زدن به انقلاب به سایر شرایط نیز نیاز است.

نارضایتی انقلابی وقتی بخشی از توده ها را فراگیرد، خود را در شكل اعتراضات، اعتصابات، درگیریها و اقدامات غیرقانونی همراه با شعارهایی در طرد نظام حاكم نشان می دهد.



2. گسترش ایدئولوژی جایگزین

گسترش و تلاطم اندیشه ها و ایدئولوژیهای جدید پیش از وقوع همه انقلابها دیده می شود و همان گونه كه برخی نظریه پردازان انقلاب گفته اند، هیچ انقلابی بدون این گسترش روی نداده است.[4]

در مورد انقلاب فرانسه، به نوشته تعدادی از منابع و دایره المعارفها، كه آن را قرن 18 را كه قرن گسترش اندیشه ها و ایدئولوژیهای جایگزین و گسترش آرای متفكرانی مانند مونتسكیو، ولتر، روسو، دیدرو، علمای اقتصاد، نویسندگان دائره المعارف،... و انقلابی قبل از انقلاب فرانسه بود و چاپهای متعدد كتب مربوط به آن اندیشه ها مانند كتابهای روح القوانین مونتسكیو و قرارداد اجتماعی روسو حكایت از اقبال گسترده و عمومی به افكار جدید داشت. فیلسوفان حتی معشوقه های شاه را نیز تسخیر كرده بودند.[5] به نوشته ویل و آریل دورانت:

«نفوذ و قدرت نویسندگان به جایی رسیده بود كه مانند آن را قبل و پس از سده هجدهم به یاد نداریم... نویسندگان فرانسه در پناه آزادی ناشی از سستی اندیشه های جامد (رسمی و موجود) و به انگیزه شور و هیجانی كه گرمی بازار مطبوعات پدید آورده بود، با نوشتن نامه، رساله، جزوه، خاطره، تاریخ، داستان، درام، شعر، خداشناسی، فلسفه و هزل، سد سانسور مطبوعات را در هم شكستند و اندیشه و ایمان مردم فرانسه و سازمان های سیاسی این كشور و تا اندازه ای سراسر جهان را دگرگون ساختند... نوشته های تند و زهرآگینی كه بیشتر بدون نام و نشان نویسنده به دست مردم می رسیدند، پایه های قدرت دولت و كلیسا را متزلزل ساختند.»[6]

درباره روسیه، به ویژه در قرن 19 و آغاز قرن 20، گروههای مختلف سیاسی مانند كادتها (مشروطه خواهان)، سوسیالیستهای انقلابی یا انقلابیون سوسیال،[7] غرب گرایان و ضدغرب گرایان، سوسیال دمكراتها (كه در آغاز قرن 20 به دو گروه بلشویك یا اكثریت و منشویك یا اقلیت تقسیم شدند) آنارشیست ها، نیهیلیستها و... جامعه را تحت الشعاع خود گرفته بودند و حتی در آثار نویسنده باشكوه ادبی روس (تورگنیف) نیز یك انتقاد شدید از نظام امپراتوری روسیه وجود دارد.

هر اندیشه ای شامل دو عنصر جهان بینی و ایدئولوژی است. جهان بینی به «هست»ها و «نیست»ها می پردازد؛ ایدئولوژی به «باید»ها و «نباید»ها مربوط است. بایدها و نبایدهای سیاسی ممكن است بخشی از ایدئولوژی ناشی از یك اندیشه باشند. در مورد آرمانهایی كه بر ذهن انقلابیان مسلط می شود، معمولاً از عنوان ایدئولوژی انقلابی استفاده می شود.

حال می گوییم كه ایدئولوژی(های) مربوط به هر انقلاب نقشی مستقیم در چگونگی پیروزی انقلاب، نوع نظام حكومتی جایگزین و حتی مراحل و تحولات پس از پیروزی انقلاب دارد. به عنوان مثال، در انقلابهایی كه یك ایدئولوژی واحد گسترش می یابد، به ویژه اگر این ایدئولوژی با تاریخ و فرهنگ آن كشور پیوند خورده باشد، انقلاب زودتر فراگیر می شود و بسیج قوی تر توده ها را به دنبال می آورد. در نتیجه، این انقلابها سریع تر به پیروزی می رسند و پس از پیروزی نیز بی ثباتیهای كمتری را تجربه می كنند. نمونه این انقلابها، انقلاب اسلامی ایران است كه به رغم سروكار داشتن با رژیمی قوی ـ كه از قدرت نظامی بالایی برخوردار بود و به دلیل ایفای نقش ژاندارمی آمریكا در منطقه، در سركوبی شورشیان ظفار موفقیت كسب كرده بود و به دلیل گران شدن قیمت جهانی نفت از سال 1973 وضع اقتصادی مناسبی داشت و از حمایت غرب نیز برخوردار بود ـ توانست طی مدت حدود یك سال و یك ماه (19 دی 1356 تا 22 بهمن 1357) به پیروزی دست یابد. در روسیه، هر چند به دلیل ضعف حكومت ناشی از فروپاشی مدیریت دولت در اثر شكست در جنگ جهانی اوّل و نتایج جنگ بر تولید مواد غذایی و غیره،[8] انقلاب به زودی به پیروزی رسید، اما به دلیل نبود یك ایدئولوژی واحد و نبود پیوند بلشویسم با تاریخ و فرهنگ روسیه، انقلاب به كشتارهای وسیع در زمان استالین برخورد كرد؛ امری كه در فروپاشی نهایی اتحاد شوروی و بلوك شرق نقش داشت.

در میان انقلابهایی كه پس از پیروزی بی ثباتیهای زیادی را تجربه كرده اند، انقلاب فرانسه یك نمونه آشكار است. این انقلاب ابتدا فرانسه را به مشروطه سلطنتی تبدیل كرد، سپس به زودی جمهوریخواهان بورژوازی به رهبری دانتون و پس از آن جمهوریخواهان مساوات طلب پیرو افكار روسو انقلاب را در اختیار گرفتند. اندكی بعد حكومت هیئت مدیره و سپس ناپلئون بر اوضاع چیره شدند و سپس نوبت به بازگشت سلطنت رسید. پس از آن بار دیگر در سال های 1830 و 1848 فرانسه با انقلابهایی روبه رو شد. فرانسه در قرن 20 نیز بی ثباتیهای مهمی را تجربه كرد. با نگاهی به وضعیت ایدئولوژیهای جدید جایگزین در انقلاب فرانسه، درمی یابیم كه به رغم اشتراك اندیشمندان قرن 18 فرانسه در توجه به عقل و سستی اعتقادات پیشین، به قول هارولد لاسكی نباید فلاسفه این زمان را در حكم افراد یك انجمن تصور كرد كه همه دارای عقاید مشخص و دقیق و به هم پیوسته بوده اند. به همین دلیل، بی نظمی و اغتشاش فكری میان مردم نیز رواج یافته بود:

«قرن هجدهم دوران بی نظمی و اغتشاش فكری بود. مردم احساس نارضایتی می كردند ولی به طور واضح و روشن نمی دانستند برای علاج چه بایستی كرد. مردم می دانستند كه آزادی می خواهند، ولی به روشنی نمی دانستند مقصود از تحصیل آزادی چیست و این آزادی را به كجا باید محدود كرد؟»[9]



3. گسترش روحیه انقلابی

در طرح روحیه انقلابی به عنوان یكی از ویژگیهای مشترك انقلابها، تجربیات ناشی از انقلابهای معاصر و همچنین تأكید شایسته برخی متفكران معاصر مسلمان مانند آیت الله محمدباقر صدر و شهید مرتضی مطهری بر نقش چنین روحیه ای در وقوع انقلاب یا تحولات اجتماعی الهام بخش ما بوده است. اولی در كتابش سنت های تاریخ در قرآن[10] از واژه اراده و نفر دوم در كتاب پیرامون انقلاب اسلامی[11] از مفهوم حس پرخاشگری و روحیه طرد ظلم بهره گرفته است.


[/HR][1]. لیلیان، براگدون، سرزمین و مردم فرانسه، ترجمه محمود مصاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347، ص 84 ـ 85.
[2]. هر چند در دوره صفویان به دلیل شرایط خاص تاریخی و بهره‏گیری از موقعیت به دست آمده جهت تقویت تشیع و مقاومت در مقابل ازبكان در شرق و عثمانی‏ها در غرب كه شیعیان را قتل‏عام می‏كردند، علما به حكومت نزدیك شدند؛ اما آنها هرگز مشروعیت پادشاهان صفوی را امضا نكردند. صفویان نسب خود را به امام هفتم شیعیان علیه السلام می‏رساندند و شاه اسماعیل زبان فارسی و مذهب شیعه دوازده امامی را زبان و مذهب رسمی كشور اعلام كرد. با توجه به جنبه مذهبی دولت صفوی، مردم برای پادشاهان اولیه صفوی احترامی فوق‏العاده قائل بودند. در حالی كه رهبران اولیه صفوی از یك روحیه مساوات‏طلبی قوی برخوردار بودند، رفته‏رفته شاه‏های از رعایای خود جدا شدند و به وسیله دربار خوش‏گذران احاطه شدند. همزمان گرایش دوری از مذهب پدید آمد و علمای شیعی نیز خود را از شركت فعال در حكومت كنار كشیدند.
(برگرفته از: هینتس، والتر، تشكیل دولت ملی در ایران، ترجمه كیكاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361، ص 7 ـ 8؛ حسینی‏زاده، سیدمحمدعلی، علما و مشروعیت دولت صفوی، تهران، انجمن معارف اسلامی ایران، 1379، صفحات مختلف.
[3]. لمبتون، آن، نظریه دولت در ایران، ترجمه چنگیز پهلوان، تهران، كتاب آزاد، 1359، ص 66.
[4]. برینتون، كرین، كالبدشكافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر نو، 1366، ص 45 ـ 59.
[5]. برگرفته از: هارولد. جی. لاسكی، سیر آزادی در اروپا، ترجمه رحمت‏اللّه‏ مقدم مراغه‏ای، تهران، كتاب‏های جیبی، 1353، ص 217؛ ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، 26 ج، تهران، انتشارات اقبال، 1363، ترجمه سهیل آذری، ج 25، ص 829 و 989.
3) E. L. Higgins, The French Revolution as told by contemporaries (London: george G. Harrap & Co Ltd, 1939), p. 29 _ 43.
4) Andre Maurois, A history of France (London: Janathan Cape, 1949)
[6]. دورانت و دورانت، پیشین، ص 435 ـ 436.
[7]. Social Revolutionaries - SR.
[8]. برای ملاحظه نتایج شكست روسیه در جنگ جهانی اول رجوع كنید به:
1) Edward Crankshaw, Russia and the Russians (London: Macmillan, 1947), p. 106.
2) س. س. ولك و دیگران، تاریخ شوروی، ترجمه شهرام قهرمانی و بهزاد امین (تهران: آلفا، 1358)، ص‏ص 235 ـ 215.
[9]. لاسكی، پیشین، ص 219.
[10]. صدر، محمدباقر، سنت‏های تاریخ در قرآن، ترجمه سیدجمال موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا، صفحات مختلف.
[11]. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، انتشارات اسلامی، بی‏تا، ص 23 ـ 31.

انقلاب از آغاز تا فرجام

روحیه انقلابی یك پدیده روان شناختی و مرحله ای بالاتر از نارضایتی از وضع موجود است و منظور از آن یك روحیه طرفداری از عمل و اقدام علیه نظام حاكم است كه با چنین روحیه ای فرد دارای اعتماد به نفس قوی است و در مقابل اقدامات اصلاحی (رفرمیستی) یا سركوبگرانه حكومت ایستادگی می كند. این روحیه نیز باید حداقل در بخشی از نخبگان و توده ها ظهور یابد و تا موقعی كه پدید نیاید، هرچند شرایط دیگر موجود باشند، انقلابی اتفاق نمی افتد. قوت و اقتدار روحیه انقلابی نیز به عوامل مختلفی، مانند ویژگیهای تاریخی و فرهنگی، نوع ایدئولوژی انقلابی، مجموعه ویژگیها و اقدامات پیشین حكومت و غیره بستگی دارد.

در زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران، محمدرضا شاه برای كوتاه آمدن انقلابیان به موارد متعددی از اقدامات رفرمیستی دست زد، مانند: تعویض پیاپی نخست وزیر،16[1] بالا بردن حقوقها، آزادی بخشی از زندانیان سیاسی؛[2] حتی به زندان انداختن تعدادی از مهره های كلیدی رژیم پهلوی، مانند هویدا و نصیری.[3] از سوی دیگر، هر روز در خیابان دست به كشتار می زد، به ویژه كشتار 17 شهریور[4] 1357؛ ولی هیچ كدام این اقدامات رفرمیستی یا سركوبگرانه ثبات را برای وی به ارمغان نیاورد. این امر ناشی از گسترش روحیه انقلابی در جامعه بود.

روحیه انقلابی، آشكارا در سایر انقلابهای معاصر نیز دیده شده است. در انقلاب سال 1949 چین، نیروهای مائو از لحاظ نفرات بر ارتش چین برتری نداشتند؛ اما به دلیل برخورداری از روحیه انقلابی قوی توانستند بر ارتش 5 میلیون نفری چیانكای چك پیروز شوند.[5] سایر توده های دهقانی چنین به گفته مائو تماشاچی صحنه بودند و هرجا ارتش مائو وارد می شد، با بی تفاوتی آنان روبه رو می شد. در انقلاب الجزایر نیز كه علیه استعمارگران فرانسوی در جریان بود، از هر 8 نفر الجزایری 1 نفر كشته شد و در عین حال انقلاب تا پیروزی تداوم یافت.



4. وجود و نقش رهبری و ساختارهای متشكل

هر چند ممكن است تفاوت های آشكاری بین انقلابها در نوع رهبری وجود داشته باشد؛ همه آنها رهبران خاص خود را داشته اند؛ حتی در انقلاب فوریه 1917 روسیه نیز كه ظاهرا بدون رهبری بود، نقش یك «كمیته پیشرو» در دوما و نقش برخی افراد، احزاب و گروه های سیاسی در رهبری جریانات انقلابی دیده می شود.

نقش رهبری تحریك نارضایتی از وضع موجود، برانگیختن روحیه انقلابی، بیان و گسترش اندیشه(ها) و ایدئولوژی(های) جدید جایگزین، تنظیم و برنامه ریزی راهبردها و تاكتیكهای حركت انقلابی، بسیج و به صحنه آوردن توده ها، ایجاد نظام سیاسی جدید و تلاش در جهت رساندن جامعه به اهداف و شعارهای انقلاب پس از پیروزی است.

هرچه رهبری انقلاب دارای وحدت بیشتر باشد و هر قدر از نظر فرهنگی و تاریخی اصیل تر و ریشه دارتر باشد و هر قدر بیشتر و به صورت روزمره در امور عادی با مردم در ارتباط باشد، در پیشبرد حركت انقلابی موفق تر و كارآمدتر خواهد بود.

رهبری انقلاب گاهی در یك شخص خاص متجلی می شود؛ مانند نقش امام خمینی رحمه الله و فیدل كاسترو در انقلابهای ایران و كوبا. زمانی در یك ساختار متمركز می شود؛ مانند نقش جبهه نجات ملی الجزایر در انقلاب 1962 الجزایر. این جبهه متشكل از رهبران احزاب و گروههای سیاسی مختلف بود. برخی از اعضای این جبهه عبارت بودند از احمدبن بلا، هواری بومدین، شاذلی بن جدید، آیت احمد، بین خذه، بوذیاف و برخی از رهبران روحانی. حتی در این نوع از انقلاب ها نیز نباید نقش بیشتر برخی افراد ـ نسبت به دیگران ـ در رهبری حركت انقلابی را از نظر دور داشت؛ مانند نقش احمد بن بلا در انقلاب الجزایر. در برخی از انقلابها هم رهبری در اختیار یك شخص و یك ساختار بوده است؛ مانند انقلاب اكتبر 1917 روسیه كه رهبری آن در دست لنین و حزب بلشویك بود؛ البته لنین رهبر این حزب نیز بود.

همچنین در بعضی انقلابها كه مراحل مختلف و حتی متعارضی را پشت سر گذارده اند، ممكن است در هر مرحله فرد خاص نقش رهبری را به عهده گرفته باشد. به عنوان مثال، در میان رهبران انقلاب فرانسه نام سه نفر (میرابو، دانتون و روبسپیر) بیش از دیگران به چشم می خورد. میرابو زمانی شهرت یافت كه در مجلس مبعوثان یا مجلس طبقات سه گانه (اتاژنرو) در مقابل درخواست شاه كه به طرفداری از نمایندگان نجبا كه خواستار تشكیل جداگانه جلسات نمایندگان طبقات سه گانه نجبا، روحانیون و طبقه سوم بودند، برخاست، و فریاد اعتراض برآورد. وی در هر جلسه مجلس مؤسسان ملی كه برای تدوین قانون اساسی برای فرانسه تشكیل شد، نطق غرایی ایراد می كرد.

دانتون كه رهبر ژیروندنها (جمهوریخواهان میانه رو طرفدار بورژوازی) در انقلاب فرانسه بود، به دلیل نارضایتیهای عمومی ناشی از اجحافات قانون اساسی سال 1791 نسبت به توده ها (براساس آن فقط طبقه ثروتمند حق رأی داشت.) و زمانی كه پادشاه فرانسه هر روز بیش از پیش به ضد انقلابیان نزدیك می شد و با و همسرش ـ ملكه ماری آنتوانت دختر امپراتور اتریش ـ در نهان اتریش و دیگر كشورهای اروپایی را به مداخله نظامی در فرانسه دعوت می كرد، همزمان با شكست فرانسه در نبردها و شورش مردم و دستگیری شاه، در سال 1792 به قدرت رسید. در نهایت، اختلافات ژیروندنها و ژاكوبنها (جمهوریخواهان تندرو مساوات طلب) به ربایش قدرت توسط روبسپیر رهبر ژاكوبنها در سال 1793 و اعدام دانتون ـ نردبان ترقی روبسپیر ـ انجامید.

در بررسی نقش رهبری در انقلابها باید استراتژی و تاكتیكهای رهبری در پیشبرد حركت انقلابی مورد تأكید قرار گیرد. در انقلاب روسیه، لنین شعارهایی حساب شده براساس شرایط موجود كشور و خواستهای عمومی برگزیده بود، مانند صلح، زمین و نان. در چین، مائو براساس شرایط موجود، یك رشته اصول تحت عنوان استراتژی جنگ انقلابی، مانند محاصره شهرها از طریق روستاها را برگزید و در ایران، امام خمینی رحمه الله بر نقش «مرجعیت عامه» برای وقوع انقلاب متكی بود و نیز انقلابیان را از درگیری با ارتش برحذر می داشت.[6]



5. شركت توده ها

وقوع انقلاب بر نقش و حركت مستقیم توده ها متكی است و در واقع «انقلاب از بالا» نداریم. اگر حركتی توسط خود نظام سیاسی صورت پذیرد، هر چند باعث تحولات داخلی و خارجی عظیمی گردد، انقلاب خوانده نمی شود. به عنوان مثال، گرچه میخائیل گورباچف پرسترویكا و گلاسنوست ـ تحولاتی كه از سال 1985 به بعد در اتحاد شوروی صورت گرفت و در نهایت به فروپاشی این كشور انجامید ـ یك «انقلاب از بالا» می خواند؛ اما چون این حركت از سوی حزب كمونیست حاكم صورت پذیرفت، یك حركت رفرمیستی و اصلاحی بود و نمی توان آن را انقلاب نامید.

اینكه می گوییم وقوع انقلاب بر نقش مستقیم توده ها متكی است، بدین معنی نیست كه زمانی یك حركت را انقلاب می خوانیم كه همه یا اكثر توده ها در آن شركت كرده باشند؛ بلكه باید دست كم بخشی از توده ها در انقلاب مشاركت كنند و بقیه نیز در عمل به مخالفت با آنها نپردازند؛ بلكه در مقابل تحولات سكوت كنند و به آنها رضایت دهند.

بنابراین میزان شركت توده ها در انقلابها متفاوت است. در انقلاب اسلامی ایران اكثر قریب به اتفاق توده ها (شهری و روستایی) شركت كردند؛ اما در انقلاب روسیه (فوریه و سپس اكتبر 1917) شمار توده های شركت كننده زیاد نبود و تنها بخشی از كارگران و سربازان را شامل می شد و دهقانان كه اكثریت جمعیت را تشكیل می دادند، عموما ساكت بودند و به تحولات رضایت دادند.[7] در انقلاب سال 1949 چین نیز تعداد توده های شركت كننده، نسبت به سایرین، رقم پایینی بود.

در توضیح این سؤال كه چرا در برخی انقلابها به رغم عده كم انقلابیان، انقلاب به پیروزی رسیده است، باید گفت هرگاه رژیم سیاسی در اثر تحولات دچار فروپاشی قدرت بگردد، تعداد كم انقلابیان نیز ممكن است بتواند بر آن رژیم پیروز شود. وضعیت روسیه در سالهای 17 ـ 1916 چنین بود. پایه مذهبی حكومت (در اثر اقدامات كشیشهای لاابالی و شهرت ضد اخلاقی راسپوتین)، پایه اقتصادی حكومت (به خاطر اقتصاد جنگی و كفایت نكردن تولیدات مصرفی و غذایی) و پایه نظامی حكومت (در پی طولانی شدن جنگ و شكست و كشته ها و مجروحان بسیار و ورود اندیشه های انقلابی به درون ارتش) دچار ضعف و فروپاشی گردیده بود. بنابراین حكومت در فوریه سال 1917 جای خود را به یك دولت موقت داد. تداوم حضور روسیه در جنگ جهانی اوّل و ادامه مشكلات اقتصادی و نظامی در كنار حضور بلشویكهای پرحرارت در اكتبر 1917، به عمر دولت موقت نیز پایان داد.

6. وجود عنصر خشونت[8]

همه انقلابها با میزانی از خشونت همراه بوده اند و در حقیقت انقلاب بدون خشونت یا «سفید» وجود ندارد.[9] منظور از خشونت، مجموعه اقدامات غیرقانونی انقلابیان مانند اعتصابات و تظاهرات غیرقانونی، ترور، زدوخورد با گاردهای حكومتی، شیشه شكستن و غیره و به علاوه، اقدامات حكومت در سركوبی اعتصابیان و انقلابیان است.

میزان خشونت در هر انقلابی، بسته به ویژگیهای فرهنگی مردم، نوع نیروهای مسلح، نوع رژیمها و شرایط خاص داخلی و بین المللی متفاوت است.

در انقلابهایی كه مردم با بیگانگان درگیر می شوند، میزان كشته ها معمولاً بالاست. به عنوان مثال، در انقلاب الجزایر (1962) كه فرانسویان مردم را بی رحمانه مورد هجوم قرار می دادند، حدود 1 میلیون نفر از مردم كشته شدند و در جریان انقلاب ویتنام (1975) در ویتنام شمالی و جنوبی (و كامبوج و لائوس) صدها هزار نفر توسط ارتش آمریكا كشته شدند.[10]


[/HR][1]. شاه پس از آغاز انقلاب و اوج‏گیری آن، سه بار در سال 1357 نخست‏وزیر را عوض كرد. ابتدا شریف امامی به جای جمشید آموزگار نشست. با اوج‏گیری انقلاب ارتشبد ازهاری در رأس یك كابینه نظامی جای شریف امامی را گرفت و در نهایت وقتی از نظامیان نیز كاری برنیامد، شاپور بختیار به جای ازهاری به نخست‏وزیری منصوب شد.
[2]. كیهان، 5/2/1356؛ 6/4/1356؛ 26/5/1356.
[3]. اطلاعات، 20/6/1357؛ 22/6/1357؛ 23/6/1357.
[4]. به دنبال تظاهرات گسترش یابنده، از ساعت 6 بامداد روز 17 شهریور 1357 به مدت 6 ماه در شهرهای تهران، قم، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، آبادان، اهواز، قزوین، كازرون، جهرم و كرج مقررات حكومت نظامی اعلام شد. صبح روز 17 شهریور تظاهرات مردم در میدان ژاله (شهدا) تهران به گلوله بسته شد و جمع بسیاری از مردم شهید و مجروح شدند.
[5]. برای مطالعه كمیت و كیفیت و وضعیت نیروهای مائو و چیانكای چك و چگونگی درگیری آنها ر. ك. به: شاهنده، بهزاد، انقلاب چین، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، 1370، ص 21 ـ 54.
[6]. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، قم، انتشارات معارف، ویراست سوم، 1379، ص 132 ـ 135.
[7]. هرچند منابع ماركسیستی به نقش بالای دهقانان در تحولاتی كه منجر به روی‏كار آمدن بلشویك‏ها شد، تأكید كرده‏اند؛ كنكاش در نوشته‏های آنان پذیرش این مطلب را مشكل می‏كند. به نوشته ملگونوف، برخلاف گفته لنین «هیچ اغتشاش پوگاچفی تمام روسیه» به وسیله دهقانان علیه حكومت موقت وجود نداشته است.
S> P. Melgunov, The Bolshevic Seizure of Pawer (Santa Barbara^ A. B. C. Clio, 1972), p. 198 - 203.
[8]. Violence.
[9]. تأكید بر وجود عنصر خشونت در انقلابها در آثار بسیاری از نظریه‏پردازان انقلاب دیده می‏شود. از جمله در آثار چالمرز جانسون (دیدگاه كاركردگرا ـ ساختاری) (جانسون، چالمرز، تحول انقلابی، ترجمه حمید الیاسی، تهران، امیركبیر، 1363، ص 17 ـ 30) و ساموئل هانتینگتون (نظریه توسعه نامتوازن) (هانتینگتون، ساموئل، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر علم، 1370، ص 358.) و غیره.
پیتریم سوروكین در بررسی خود از تاریخ اغتشاشات و انقلابهای اروپایی به این نتیجه رسید كه بیش از 70% این اغتشاشات و انقلابها با خشونت و خونریزی قابل ملاحظه همراه بود.
(see Kelly. George & Brown. Clifoard (eds). Struggles in the state. (New York: Wiley, 1970) , pp. 125 - 147.(
[10]. در جریان مداخله نظامی آمریكا در ویتنام، از ویتنام شمالی 400000 نفر و نفر از مردم ویتنام جنوبی 900000 و حدود 51000 آمریكایی كشته شدند.

انقلاب از آغاز تا فرجام

در بعضی از انقلابها تعداد تلفات نسبت به جمعیت تقریبا در حد متوسط است. مثلاً در انقلاب 1959 كوبا ـ به نقل از دولت انقلابی كوبا ـ حدود 20000 نفر جان خود را از دست دادند در انقلاب 1979 نیكاراگوئه نیز حدود 2 درصد جمعیت كشته شدند.

بعضی انقلابها نیز ابتدا با خشونت كمی همراه بوده اند؛ اما در مراحل بعدی خود به خشونت زیاد گرایش یافته اند. به عنوان مثال، در مراحل اولیه انقلاب فرانسه تعداد تلفات خیلی نبود به طوری كه بیشترین كشته ها مربوط به فتح دژ باستیل بود كه در جریان آن 200 نفر به قتل رسیدند؛ اما در مراحل بعدی بر تعداد كشته ها افزوده شد، به ویژه در نبرد انقلابیها با ضدانقلابیان و حامیان خارجی آنها و سپس در دوره روبسپیر. انقلاب روسیه نیز در مرحله فوریه 1917 تقریبا با خونریزی كم پایان یافت[1]، ولی در زمان استالین میلیونها نفر كشته شدند.



7. تغییر در ساختارهای رسمی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی

انقلابها را به انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی تقسیم كرده اند. در انقلاب سیاسی، حداكثر، نوع نظام سیاسی تغییر می كند. در این انقلابها هدف انقلابیان گاه تنها تغییر حاكمان است و گاه تغییر میزان قدرت ساختها یا ایجاد یا لغو مقامی در حكومت؛ اما در انقلابهای اجتماعی، علاوه بر تغییر حكومت، در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز تغییرات اساسی روی می دهد. حتی در انقلاب سیاسی نیز میزانی از تغییرات در ساختهای فوق رخ می دهد.[2]

بنابراین در انقلابهای اجتماعی، انقلاب با پیروزی بر حكومت پایان نمی یابد و در این شرایط دغدغه انقلابیان اجرای آرمانهای انقلابی خویش است؛ اما اجرای این آرمانها و تغییرات نیاز به امكانات مختلف و شرایط مساعد داخلی و بین المللی دارد. به همین دلیل، كسب اهداف انقلابی به زمانی نسبتا طولانی نیازمند است و برای این منظور كشتی انقلاب باید بتواند از طوفان حوادث مختلف عبور كند.

آنچه همراه با پیروزی انقلاب رخ می دهد، ایجاد تغییرات سیاسی داخلی و تغییر در سوگیریهای سیاست خارجی و اعلام استقلال از قدرتهای خارجی مسلط است. به علاوه به مصادره اموال حامیان رژیم پیشین یا مصادره سرمایه های وابسته به قدرت مسلط خارجی مبادرت می شود. همچنین انقلاب جلوه های فرهنگ رسمی رژیم پیشین را طرد می كند.

و آخرین نكته اینكه: تقریبا همه كشورهایی كه قبلاً انقلاب یا انقلابهای بزرگی را پشت سر گذارده اند، وضعیت فعلی خود و توسعه و پیشرفت خود را مدیون آن انقلاب(ها) می دانند. بسیاری از فرانسویها، روسها، آمریكاییها، چینیها و غیره انقلابهای خود را می ستایند و آن را نردبان ترقی خود می دانند. انقلابها اكثرا باعث استقلال از سلطه بیگانگان و بسیج امكانات در راستای توسعه و مشاركت توده ها در صحنه های مختلف می شوند در شمار دلایل عمده توسعه و پیشرفت كشور قرار می گیرند.



[/HR][1]. اگر شورشهای خشونت‏آمیز بالتیك (27 فوریه ـ 4 مارس) را كه به بهای قتل تعدادی از افسران تمام شد، مستثنی كنیم، انقلاب بدون خونریزی زیاد جریان یافته بود.
گزاویه كوكن، فرانسوا، انقلاب روسیه، ترجمه عباس آگاهی، مشهد، آستان قدس، 1369، ص 53 ـ 54.
[2]. انقلاب اجتماعی را انقلاب بزرگ نیز می‏گویند. برای ملاحظه تعریف انقلاب‏های اجتماعی و سیاسی ر. ك. به:
1) Theda Skocpol, States and Social Revolutions (Cambridge: Cambridge University Press, 1979), p 33.
2) هانتینگتون، پیشین، ص 358.
3) بشیریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسی، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ص 1 ـ 5.
موضوع قفل شده است