جمع بندی آیا اگر دینی نبود وهابیت و سلفی گری به وجود نمی آمد؟؟؟!!!!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا اگر دینی نبود وهابیت و سلفی گری به وجود نمی آمد؟؟؟!!!!

سلام
به نظرم باید گفت دین علت العلل به وجود آمدن ادیانی است که طرفدارانش حاضرند این قدر خشن به رگبار و کشتن مردم دست یازند
همانطور که در رفتار سلفی ها در مصر یا و هابی ها در ایران خودمان می بینیم
که کشتن شیعیان یا در برخی موارد اهل سنت را مساوی با بهشت می دانند!
و چه عقلیست که چنین اعمال و رفتاری را توجیه کند جز بی خردی ای که در دین توجیه می شود!!
دین می گوید هر چه خدا گفته است را گوش ده و عقلت به این چیزها قد نمی دهد
هر چه دستور پیامبر یا امام بوده گوش ده شاید مصالحی باشد که تو نمی دانی
و اساسا هر که باطل است را باید از بین برد یا کینه ای از آنها به دل گرفت

این تفکر ضد حقوق بشری است که انسان را آزار می دهد و به نظرم ریشه اش هم در دین تاور می شود
شما اندکی فکر کنید اگر دینی نبود آیا این چنین عقایدی هم به وجود می آمد؟؟؟؟
اگر دینی نبودکسی حاضر بود انسانهای دیگر را به خاطر صرفا داشتن یک عقیده مخالف به فجیعترین وضع سر ببرد؟؟؟؟؟؟؟؟

البته نقد من به شیعه نیست نقدم به نحو تفکریست که در ادیان ریشه می دواند و آن تعبد است
تعبدی که باید در آن عقل را خشکاند
شاید به خاطر همین تقلید از شریح قاضی ها بود که حادثه غم انگیز کربلا را به وجود آورد و شاید همین دین بود که هزاران کشته را به وجود اورد در زمان پیامبر در جنگهای متعدد و بعد از آن در زمان جنگهای سلاطین اسلامی یعنی عمر و ابابکر
اندکی فکر کنید اگر اسلام ظهور نمی یافت دیگر این قدر جنگها به وجود می آمد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس بهتر است این همه ظلمم را از ریشه بخشکانیم تا شاهد دنیایی سرفراز تر و اخلاقی تر باشیم
البته دوستان توجه کنند من نمی گویم ریشه همه بدیهی دین است می گویم یکی از عوامل آن دین است و باید عوامل ظلم و جنگ و خونریزی را از بین برد از جمله دین.

باتشکر



با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد رئوف

باحال;381989 نوشت:
سلام
به نظرم باید گفت دین علت العلل به وجود آمدن ادیانی است که طرفدارانش حاضرند این قدر خشن به رگبار و کشتن مردم دست یازند
همانطور که در رفتار سلفی ها در مصر یا و هابی ها در ایران خودمان می بینیم
که کشتن شیعیان یا در برخی موارد اهل سنت را مساوی با بهشت می دانند!
و چه عقلیست که چنین اعمال و رفتاری را توجیه کند جز بی خردی ای که در دین توجیه می شود!!
دین می گوید هر چه خدا گفته است را گوش ده و عقلت به این چیزها قد نمی دهد
هر چه دستور پیامبر یا امام بوده گوش ده شاید مصالحی باشد که تو نمی دانی
و اساسا هر که باطل است را باید از بین برد یا کینه ای از آنها به دل گرفت

این تفکر ضد حقوق بشری است که انسان را آزار می دهد و به نظرم ریشه اش هم در دین تاور می شود
شما اندکی فکر کنید اگر دینی نبود آیا این چنین عقایدی هم به وجود می آمد؟؟؟؟
اگر دینی نبودکسی حاضر بود انسانهای دیگر را به خاطر صرفا داشتن یک عقیده مخالف به فجیعترین وضع سر ببرد؟؟؟؟؟؟؟؟

البته نقد من به شیعه نیست نقدم به نحو تفکریست که در ادیان ریشه می دواند و آن تعبد است
تعبدی که باید در آن عقل را خشکاند
شاید به خاطر همین تقلید از شریح قاضی ها بود که حادثه غم انگیز کربلا را به وجود آورد و شاید همین دین بود که هزاران کشته را به وجود اورد در زمان پیامبر در جنگهای متعدد و بعد از آن در زمان جنگهای سلاطین اسلامی یعنی عمر و ابابکر
اندکی فکر کنید اگر اسلام ظهور نمی یافت دیگر این قدر جنگها به وجود می آمد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس بهتر است این همه ظلمم را از ریشه بخشکانیم تا شاهد دنیایی سرفراز تر و اخلاقی تر باشیم
البته دوستان توجه کنند من نمی گویم ریشه همه بدیهی دین است می گویم یکی از عوامل آن دین است و باید عوامل ظلم و جنگ و خونریزی را از بین برد از جمله دین.

باتشکر



با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند مطلب:

- واقعیت این است که دین برای هدایت و سعادت بشر آمده است و لااقل در مورد اسلام می توانیم ادعا کنیم، اسلام دین صلح و دوستی است و هیچ گاه این کشتارها و خشونت هایی که در فضای رسانه ای امروز علیه اسلام، مطرح می شود، به دین اسلام مربوط نمی شود. در این زمینه موارد و نمونه های فراوانی وجود دارد. در این بین گرایشی بنیادگرایانه وجود دارد که هرکسی غیر از خود را مردود و مهدور الدم می داند و این مسئله در تمام ادیان پیروانی دارد. این مسئله به فهم ناقص از دین بازمی گردد و کسانی به مطالعه صحیح و از روی بصیرت دین بپردازند، دین را فرسنگ ها متفاوت از آن چیزی که گروه های بنیادگرا معرفی می کنند، خواهند یافت.

- مسئله دیگر این است که چنین نیست که تمام خشونت های اتفاق افتاده در طول تاریخ، به نام دین باشد، بسیاری از جنگ های خونین تاریخ، از سوی غیر دینداران و به انگیزه های غیر دینی و بر خلاف آموزه های دینی مطرح شده است. به مثال جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید و یا جنگ های مغول و ... . اگر افرادی که آغازگر این جنگها و ویرانی ها بودند، به آموزه های ادیان مبنی بر صلح و احترام به دیگری، احترام می گذاشتند، شاهد چنین وقایع تلخی در تاریخ نبودیم.

- این مسئله وقتی روشن تر می شود که رویه و روش اسلام را در این زمینه بدانیم. بسیاری از نزاع ها در فضای دینی و متاثر از آموزه های اخلاقی دین، رفع می شود. نمونه بارز این مصالحه ها، مصالحه میان دو قبیله اوس و خزرج که جنگ های طولانی مدتی داشتند ولی به برکت میانجی گری پیامبر اکرم(ص) این نزاع طولانی مدت به پایان رسید.

- اگرچه عده ای تلاش دارند وجهه دین را خشن و غیر انسانی نشان دهند و در این راه عده ای ناآگاه هم عملا و نادانسته با عملکرد خود، آنان را یاری می کنند ولی مطالعه دقیق اسلام نشان می دهد که آموزه های دینی چنین نیست و کاملا در برابر چنین دیدگاهی است. وظیفه ما این است که نظرات حقیقی اسلام را در این زمینه بشناسیم و در تبلیغ و ترویج آن بکوشیم.



- مسئله پایانی این است که آموزه های اخلاقی نیز در بسیاری از حیطه ها نیازمند به دین است. پشتیبانی از اخلاق و ارائه تضمین در مورد هنجارهای آن و نیز معرفی مصداق و اسوه در این زمینه و بسیاری از اموری دیگر اخلاق، وابستگی زیادی به دین دارد.

موفق باشید

[=times new roman]
سلام علیکم و رحمه الله

سپاس از استاد رئوف گرامی بابت پاسخ شان
و همچنین از باحال بزرگوار بخاطر این نگاه دقیق و طرح این مساله :Gol:

البته بنده بعنوان یک فرد مذهبی معتقدم اگر مکتب و اعتقاد سرمایه داری و استعمارگری حاصل از آن و استثمار ممالک دیگر با عنوان مستعمره و در حقیقت مستثمره وجود نداشت و طمع قدرت و تسلط و وو نهایتا اقتصاد جنگ وجود نمی داشت حتی یک درصد از این جنگها در 200 سال اخیر را شاهد نبودیم.

شما نتیجه گیری تقریبا زود هنگام و جالبی کردید که شروع کنندگان کشتارها بین مسلمین در کشورهای اسلامی همین هدف را بعنوان یکی از ثمرات این نبردها دنبال میکنند.

یعنی اگر روزی سراسر بلاد اسلامی به این نتیجه برسند که عامل قتل و غارت در بین مسلمین اسلام آنها بوده یکی از اهداف مهم شروع کنندگان این کشتارها به نتیجه رسیده و بدین وسیله دین و مذهب نمی تواند بعنوان مانعی در برابر تسلط آنها عمل نماید.

بگذارید یک استدلال تطبیقی را خدمتتان عرض کنم :

بعد از حادثه یازده سپتامبر جرج بوش پسر جمله ای را بکار برد که تا مدتها این جمله در اذهان باقی ماند : [=times new roman] جنگ صليبي آغاز شده است
این جمله در حالی ادا شد که نه شریعتی برای مسیحیت وجود دارد و نه طبعا کلیسائی میتواند حکم به جهاد با کفار را بدهد پس معنای این جمله چیست ؟

وقتی این موضوع روشن میشود که جامعه شناسی تاریخ میگوید اتفاقات قرون سیزده و چهاردهم میلادی اروپا و جنگهای صلیبی قابل تکرار است ( نگاه کنید به تاریخ تمدن ویل دوران جلد چهارم ) چرا ؟
چون این ساختار قبلا تامین شده و آماده است و کمی دست کاری میخواهد

پادشاهان ظاهرا مذهبی سلطه گرا و مفتیان ثروت پرست ظاهرا الصلاح بر اریکه قدرت مذهبی تکیه زده اند که میتوانند نقش پاپ ها اسقف های اعظم و را حتی بهتر از پاپ اورابانوس بازی کنند .

عامل نظم و تعادل در مذاهب اسلامی را اگر با ابزار حمایت مالی و تبلیغاتی از مفتی های مزدور و تندروها و تکفیری ها ناپایدار کنید
و همچنین نظام طبقاتی را با قومیت پرستی و زیاده خواهی اگر بهم بزنید و عده ای را تشویق به سود و ثروت و قدرت در برابر دیگری نمائید

جنگی داخلی به سادگی رقم خواهد خورد که نه تنها قدرت شما را تثبیت میکند و ضعف جبهه مقابل را تضمین
بلکه همچنان اقتصاد جنگ برایتان سود آور خواهد بود.

اینچنین میتوان فهمید مفهوم جمله جرج بوش در یازده سال پیش چه بود.

نهایتا عرض بنده اینکه آنچه که مسلم است وضعیت پیچیده جامعه امروز جهانی را نمیشود با نگاهی سطجی و گذرا و نتیجه گیری کرد.

یاحق

براي شناخت وهابيت و آگاهي از خطرات آنها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار دارد.

[h=2]پيدايش وهابيت‏
[/h]مسلك وهابيت، منسوب به محمد بن عبدالوهاب نجدي است و علّت اين كه آن را به خود شيخ محمد نسبت نداده‏اند، به اين جهت است كه مبادا پيروان اين مذهب، نوعي شركت در نام پيامبر را پيدا كنند.
محمد بن عبدالوهاب، در سال 1115 ق. در شهر «عيينه» چشم به جهان گشود. او از كودكي به كتاب‏هاي تفسير، حديث و عقايد، علاقه داشت و از همان دوران جواني، اعمال مذهبي مردم «به خدا» را زشت مي‏شمرد. وي به مدينه رفت و در آن جا توسل مردم به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏وآله را ناپسند شمرد. محمد بن عبدالوهاب، بعد از مرگ پدر، افكار و عقايد خود را كه قبلاً از سوي ابن تيميه و شاگردش ابن قيم پي‏ريزي شده بود، اظهار نمود و به تبليغ و ترويج و رسميت دادن آنها همت گماشت.

[h=2]پندارهاي وهابيان
[/h]وهابيان معتقدند كه هيچ انساني، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر اين كه اموري را ترك كند. اين امور عبارتند از:
1. به وسيله هيچ يك از رسولان و اوليا، به خداوند توسل نجويد و در صورت توسل، در راه شرك گام نهاده، مشرك مي‏باشد.
2. زائران به قصد زيارت، به آرامگاه رسول خدا نزديك نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روي قبر نسازند.
3. از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏وآله طلب شفاعت نكنند.
4. زيارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه براي آنان، شرك است.
5. وهابيان بر اين باورند كه مسلمانان، در طي روزگار، از آيين اسلام منحرف شده‏اند.
6. هر گونه مراسم تشييع جنازه و سوگواري حرام است.
اين منطق خشك و بي‏پايه، در تقابل با منطق وحي قرار دارد؛ زيرا قرآن در موارد ياد شده، نظراتي صريح و مخالف وهابيان دارد.
در قرآن آمده است:
1. «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القُربي».1
يكي از مصاديق ابراز علاقه به خاندان رسالت و اهل بيت و ذي القري، قبرهاي آنان و تعمير آنهاست و اين راه و رسم، در ميان ملت‏هاي مختلف جهان وجود دارد و يك نوع سنّت عرفي به حساب مي‏آيد.
2. «... فقالوا ابنوا عليهم بنيانا... قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذّن عليهم مسجدا».2
هنگامي كه واقعه اصحاب كهف بر مردم آن زمان روشن شد و مردم به دهانه غار آمدند، درباره مدفن آنان، دو نظر ابراز داشتند كه آيه متذكر آن مي‏شود و انتقاد يا لحن اعتراضي نسبت به نظر آنها ندارد. با توجه به اين آيه، هرگز نمي‏توان تعمير قبور اولياي الهي و صالحان را عملي حرام و يا حتي مكروه قلمداد كرد؛ بلكه اين آيه، به نوعي تشويق مي‏كند كه براي بزرگداشت اوليا و صالحان و حفظ قبرهاي آنان، بايد كوشا بود.
3. «و استغفر لذنبك و للمؤمنين».3
4. «وصلّ عليهم ان صلاتك سكن لهم».4
آيات فوق نيز بيان‏گر اين است كه طلب آمرزش پيامبر در حق افراد، كاملاً مؤثر و مفيد مي‏باشد و موضوع شفاعت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏وآله و دعاي آن حضرت، نه تنها در آيات صريح، بلكه در احاديث عامه و خاصه و سيره صحابه نيز مشهود است.
انديشه‏هاي سياسي و اجتماعي وهابيان‏
وهابيان قائل به جنگ با ديگر فرقه‏ها و مذاهب اسلامي هستند و مدعي‏اند كه يا بايد به آيين وهابيت درآيند و يا جزيه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به كفر و شرك مي‏كنند و اموال، نفوس و ناموس ديگران را حلال مي‏دانند و آيات مربوط به شرك و كفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق مي‏كنند كه اين، بزرگ‏ترين ضربه به پيكر جامعه اسلامي و مسلمانان است.5
با اين تفكر بسته و خشك وهابيت بود كه وقتي سعودي‏ها (در سال 1344 ق.) بر مكه و مدينه و اطراف آن تسلّط يافتند، مشاهده متبرك بقيع و آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر را شكستند و از بين بردند.6
براي عملكرد و كارهايي كه وهابيان در حوزه اجتماع و سياست انجام داده‏اند و نگرش آنان نسبت به مسائل اجتماعي، بايد به كتاب‏هاي تاريخي مراجعه كرد. چهره خشن و متعصب طالبان در افغانستان، در عرصه سياست، حكومت و مردم‏داري، نمونه‏اي از انديشه‏هاي وهابيان است.
بنابراين، وهابيت هم در نحوه پيدايش و انعقاد تفكّر، مغبوض عالمان فرقه‏هاي مختلف مسلمين بوده‏اند و هم در نگرش نسبت به مسائل ديني مورد مخالفت عالمان قرار گرفته‏اند و اولين كتابي كه در رد وهابيت نگاشته شده، كتاب «الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه» بود كه به وسيله برادر محمد بن الوهاب (سليمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است.
در عرصه سياست نيز آنان جاده صاف كن دشمنان دين و اسلام بوده‏اند. اين آيين و مسلك، ساخته و پرداخته انگليسي‏ها است و همين ننگ براي اين مسلك و پيروان آن كافي است.

[h=2]گسترش وهابيت‏
[/h]در ارتباط با گسترش اين فرقه، مي‏توان به اين عوامل اشاره كرد:
1. تشديد فعاليت‏هاي تبليغاتي و فرهنگي وهابيان در داخل ايران و حوزه‏هاي مسلمان نشين خارجي (نظير حوزه قفقاز، بالكان و ساير كشورهاي مجاور ايران) كه آمادگي تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي ايران را دارند، مشاهده مي‏شود. وهابيت به عنوان جرياني انحرافي در جهان اسلام و و ابسته به استعمارگران، وظيفه جلوگيري از تداوم و گسترش اسلام اصيل را بر عهده داشته، ازاين‏رو، تخريب و ايجاد تزلزل در مباني فكري و اعتقادي شيعيان، به عنوان محور اصلي اين جريان را دنبال مي‏كند. از اين رو در سال‏هاي اخير در جهت همسويي با تهاجم فرهنگي و نظامي آمريكا عليه كشورهاي اسلامي و به خصوص ايران، فعاليت‏هاي تبليغي خود را در ايران توسعه بخشيده است.
2. وهابيت به دليل افكار اعتقادي خاصي كه در باب شفاعت، توسل، شرك و مانند آن دارد، در تعارض كامل با مذهب شيعه است؛ هر چند كه اكثريت فرقه‏هاي اهل سنت با تفكرات اين گروه مخالفند از اين رو، گروه ياد شده همواره در تلاش است تا با تبليغات سازمان يافته (اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و مانند آن)، با شيعه مقابله كند.
3. خطر بزرگ‏تر اين گروه، روش‏هاي دور از منطق اسلامي است كه در مسائل سياسي و حكومتي در پيش گرفته است. ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبري ملاعمر و اسامه بن لادن) نمونه‏اي از اين فعاليت‏هاست. كه سبب بهانه جويي غربي‏ها شد تا مسلمانان را به تروريسم و خشونت و مخالفت با تمدن متهم كنند؛ تا جايي كه دست قدرت‏هاي استعماري غرب - به خصوص آمريكا - را در منطقه باز گذاشته، زمينه دخالت‏هاي نظامي و سياسي آنان در كشورهاي اسلامي را فراهم ساخته است كه افغانستان و عراق دو نمونه بارز اين دخالت‏ها به شمار مي‏آيند.

[h=2]براي آگاهي بيشتر به كتابهاي زير مراجعه كنيد:
[/h]1. آيين وهابيت، جعفر سبحاني.
2. وهابيت، مباني فكري و كارنامه عملي، جعفر سبحاني.
3. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1430.
4. وهابيان، علي اصغر فقيهي.
5. خاطرات مسترهمفر (جاسوس انگليسي در كشورهاي اسلامي، ترجمه استاد علي كاظمي).
6. وهابيت از ديدگاه مذاهب اهل سنّت، خالصي خراساني.
7. تاريخ عقايد وهابي، قزويني.


[/HR]1. شوري، آيه 23.
2. كهف، آيه 21.
3. محمد، آيه 19.
4. توبه، آيه 103.
5. مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب، ج 3، ص 1432.
6. آقا بزرگ تهراني، الذريعه، ج 8، ص 261

منبع : سایت تبیان

سوال:
آیا اگر دینی نبود وهابیت و سلفی گری به وجود نمی آمد؟
پاسخ:

چند مطلب:

- واقعیت این است که دین برای هدایت و سعادت بشر آمده است و لااقل در مورد اسلام می توانیم ادعا کنیم، اسلام دین صلح و دوستی است و هیچ گاه این کشتارها و خشونت هایی که در فضای رسانه ای امروز علیه اسلام، مطرح می شود، به دین اسلام مربوط نمی شود. در این زمینه موارد و نمونه های فراوانی وجود دارد. در این بین گرایشی بنیادگرایانه وجود دارد که هرکسی غیر از خود را مردود و مهدور الدم می داند و این مسئله در تمام ادیان پیروانی دارد. این مسئله به فهم ناقص از دین بازمی گردد و کسانی به مطالعه صحیح و از روی بصیرت دین بپردازند، دین را فرسنگ ها متفاوت از آن چیزی که گروه های بنیادگرا معرفی می کنند، خواهند یافت.

- مسئله دیگر این است که چنین نیست که تمام خشونت های اتفاق افتاده در طول تاریخ، به نام دین باشد، بسیاری از جنگ های خونین تاریخ، از سوی غیر دینداران و به انگیزه های غیر دینی و بر خلاف آموزه های دینی مطرح شده است. به مثال جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید و یا جنگ های مغول و ... . اگر افرادی که آغازگر این جنگها و ویرانی ها بودند، به آموزه های ادیان مبنی بر صلح و احترام به دیگری، احترام می گذاشتند، شاهد چنین وقایع تلخی در تاریخ نبودیم.

- این مسئله وقتی روشن تر می شود که رویه و روش اسلام را در این زمینه بدانیم. بسیاری از نزاع ها در فضای دینی و متاثر از آموزه های اخلاقی دین، رفع می شود. نمونه بارز این مصالحه ها، مصالحه میان دو قبیله اوس و خزرج که جنگ های طولانی مدتی داشتند ولی به برکت میانجی گری پیامبر اکرم(ص) این نزاع طولانی مدت به پایان رسید.

- اگرچه عده ای تلاش دارند وجهه دین را خشن و غیر انسانی نشان دهند و در این راه عده ای ناآگاه هم عملا و نادانسته با عملکرد خود، آنان را یاری می کنند ولی مطالعه دقیق اسلام نشان می دهد که آموزه های دینی چنین نیست و کاملا در برابر چنین دیدگاهی است. وظیفه ما این است که نظرات حقیقی اسلام را در این زمینه بشناسیم و در تبلیغ و ترویج آن بکوشیم.

- مسئله پایانی این است که آموزه های اخلاقی نیز در بسیاری از حیطه ها نیازمند به دین است. پشتیبانی از اخلاق و ارائه تضمین در مورد هنجارهای آن و نیز معرفی مصداق و اسوه در این زمینه و بسیاری از اموری دیگر اخلاق، وابستگی زیادی به دین دارد.

موضوع قفل شده است