مبانی انسان شناسی انقلاب اسلامی

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مبانی انسان شناسی انقلاب اسلامی

مبانی انسان شناسی انقلاب اسلامی پرسشهای مطرح در حوزه انسان شناسی از پرسشهای جاودانه در فلسفه سیاسی است. پاسخهایی هم كه به این پرسشها داده شده است، باعث می شود تفاوت مكاتب و متفكران در حوزه فلسفه سیاسی رقم بخورد. دسته بندی و ارائه این پرسشها در آغاز این مقاله، مقداری از گستره بحث را نشان می دهد. مجال پرداختن تفصیلی به این پرسشها در اینجا نیست، به مقداری كه به مباحث مقاله حاضر مربوط می شود، می پردازیم.

موضع اتخاذ شده توسط مكتب ـ حتی هر متفكری ـ در مباحث انسان شناسی، تأثیر مستقیمی در اندیشه ها و دیدگاههای سیاسی خواهد داشت. برای نمونه پاسخ به پرسشهایی از قبیل «مبدأ یا مبادی پیدایش انسان، ماهیت وجود و روابط وی و نیز غایات، اهداف و آمال انسان»، هر چه باشد، دستگاه سیاسی ویژه ای را پی ریزی خواهد كرد. مكتب یا متفكری كه مبدأ انسان را الهی (انّا للّه) می بیند، با متفكری كه مبدأ انسان را مادی می انگارد، دو نوع اندیشه و عمل سیاسی خواهند داشت. همچنین اگر غایت انسان را الهی (انا الیه راجعون) یا مادی بدانیم، باز در نوع اندیشه و عمل سیاسی تجویزی، تفاوت حاصل خواهد شد. بر همین اساس مدعای مقاله حاضر مبتنی بودن انقلاب اسلامی بر مبانی انسان شناسی ویژه ای است. این مبانی از سویی انسان را دارای ویژگیهای ذاتی و از سوی دیگر صاحب ویژگیهای اكتسابی می داند. ویژگیهای اكتسابی، بر حسب انتخاب انسان، می تواند سه جهت داشته باشد؛ جهت الهی، شیطانی و حیوانی. انقلاب اسلامی محصول تغییر جهت ویژگیهای اكتسابی مردم ایران به سمت و سوی ملاكها و معیارهای الهی بود. نگارنده سعی خواهد كرد با استناد به آیات قرآن و فرمایشات و آثار امام خمینی قدس سره، به عنوان كتاب و رهبر انقلاب، فرضیه حاضر را تبیین و آزمون نماید.

پرسشهای دیگری كه اهمیت قابل توجهی در حوزه انسان شناسی سیاسی دارند، می توانند از این قبیل باشند.

1. آیا انسانها فردگرای اند یا جمع گرا؟

منظور این است كه خلقت انسانها به گونه ای است كه تمایل به زندگی فردی را در آنها تقویت می كند؛ آن گونه كه بسیاری از فیلسوفان لیبرال مدعی اند و بر اساس آن به فردگرایی اصالت می بخشند[1] یا به گونه ای است كه تمایل به زندگی اجتماعی را در آنها تقویت می كند، چنان كه نوع ماركسیستها مدعی بودند.[2]

2. آیا انسانها، از نظر آفرینش، سیاسی آفریده شده اند یا غیر سیاسی؟

ارسطو می گفت انسان مدنی الطبع است و منظورش این بود كه سرشت انسان به گونه ای است كه تمایل به سیاست در آن نهادینه شده است.[3] در حالی كه اصحاب مكتب اصالت فایده انسان را موجودی غیر سیاسی و فایده گرا و لذت گرا می دانند. بنتهام در این مورد شاخص است.[4]



3. آیا انسان در طبیعت اوّلی خود آزاد و عقلانی آفریده شده است یا مجبور و غیر عقلانی؟

كسانی از قبیل هگل در فلسفه سیاسی غرب و معتزله در جهان اسلام، از نظریه اوّل و هابز از فیلسوفان سیاسی مغرب زمین و اشاعره از متكلمان مسلمان از نظریه دوم دفاع كرده اند.[5] در حالی كه عموم عالمان شیعی از نظریه ای متوسط (لا جبر و لا تفویض، بل امر بین الامرین)[6] طرفداری كرده اند.

4. آیا انسان كمال طلب و كمال پذیر است یا كمال ناپذیر؟

چگونگی كمال پذیری نیز مورد اختلاف است؛ در حالی كه از نظر آنارشیستها انسان موجودی «خودبسنده» است و با عقل و درایت خود می تواند كمالات را شناسایی كند و راه كمال را طی كند، از نظر مسلمانها«ضرورت رهبری الهی برای هدایت به سمت كمال و ناقص بودن عقل بشری» امری بدیهی تلقی می شود.[7]

پرسشهای دیگری[8] از قبیل بیگانگی انسانها از یكدیگر یا همگرایی آنها نسبت به هم، عوامل تفرقه و همبستگی، اصالت همبستگی یا تفرقه، برتری یا عدم برتری انسان از سایر موجودات، انسان به عنوان جزئی از هستی یا جزئی ویژه از هستی، فضائل اجباری و اختیاری انسان، شرافت مادی و معنوی انسان، جایگاه انسان در عالم هستی، ابعاد وجود انسان، غرایز انسان، عقل و نفس، قوای نفس، مراتب نظری و عملی عقل، هدف داری انسان و... از پرسشهای مهم و قابل توجه در فلسفه سیاسی است كه امكان پرداختن به تمام مباحث مذكور در مقاله حاضر وجود ندارد؛ اما نگارنده سعی خواهد كرد با توجه به آیات قرآن و دیدگاههای امام خمینی، به عنوان رهبر انقلاب اسلامی، و شاگردان ایشان، به عنوان شارحان دیدگاه ایشان، به پاسخ برخی از پرسشهای مزبور بپردازد.

مهمترین ویژگی موجود در انسان شناسی اسلامی، كه دیدگاه امام خمینی مبیّن آن است، قائل شدن به ویژگیهای ذاتی و فرا زمانی برای انسان و در كنار آن ویژگیهای اكتسابی با دو گرایش خیر و شرّاست. آزمون این مدعا را در ادامه مقاله می یابید.



1. ویژگیهای ذاتی انسان

ذیل حدیث یازدهم كتاب چهل حدیث امام خمینی(ره)، بحث «فطرت انسان» مورد توجه قرار گرفته است. «فطرت» به معنای خلقت است.[9] در روایات اسلامی تعبیرهای متفاوتی از «فطرت» شده است، از جمله تفسیر به توحید، اسلام و امثال آن. از نظر امام خمینی این احادیث از قبیل «بیان مصداق» یا «تفسیر به اشرف اجزای شی» است. فطرتهای به ودیعه گذاشته شده در وجود انسان، الطافی است كه خدای تعالی آنها را ویژه انسان قرار داده است و دیگر موجودات اصلاً دارای این گونه فطرتها نیستند، یا بهره كمی از آن دارند.

پیش از شمارش این فطرتها، لازم است به ویژگی این مسائل فطری توجه كنیم. به نظر امام خمینی ویژگی مهم فطریّات این است كه میان تمام انسانها مشترك است و با تبدل احوال و تغییر زمان مكان و تمدن متحول نمی شود:

بباید دانست كه آنچه از احكام فطرت است، چون از لوازم وجود و هیئات مخمّره در اصل طینت و خلقت است، احدی را در آن اختلاف نباشد. عالم و جاهل و وحشی و متمدّن و شهری و صحرانشین در آن متفق اند. (...) اختلاف بلاد و أهویه و مأنوسات و آراء و عادات كه در هر چیزی، حتی احكام عقلیه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابداً تأثیری نكند.[10]

مبنای فطرت باعث شده است علمای شیعه به یگانگی ذاتی انسانها حكم دهند. از نظر علمای شیعه تمام انسانها از فطرت مشتركی برخوردارند. بنابراین، اصل بر همگرایی، وحدت، یگانگی و صلح میان انسانها است و اختلاف و نزاع كه از سر غفلت به وجود می آید.

ولی از امور مُعجبه آن است كه با این كه در فطریات، احدی اختلاف ندارد ـ از صدر عالم گرفته تا آخر ـ ولی نوعاً مردم غافلند از این كه با هم متفقند، و خود گمان اختلاف می نمایند.

راه حل اختلاف چیست و چگونه می توانیم انسانها را به هم نزدیك كنیم و از تفرقه جلوگیری نماییم؟ راه حلی كه علمای شیعه ارائه كرده اند آگاهی بخشی است، این بدان معنی است كه آگاهی، رفتار انسان را تغییر می دهد:

مگر آن كه به آنها تنبّه داده شود. آن وقت می فهمند موافق بودند درصورت مخالف.

استدلال اصلی علمای شیعه بر ادعاهای پیش گفته، علاوه بر احادیث، آیات شریفه قرآن است،از جمله:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[11]

فطرت الهی به معنای خلقت الهی است كه خداوند انسانها را آن گونه آفریده است. «لا تبدیل لخلق اللّه» اشاره به ابدی و غیر قابل تغییر بودن این فطرت دارد؛ چنان كه كلمه «الناس» اشاره به فراگیر بودن این آفرینش دارد. و بخش اخیر آیه نیز به غفلت مردم از این آفرینش مشترك اشاره می كند. این فطرت چیست كه همه انسانها دارند؟ مهم ترین این فطرتها، عبارت اند از فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع جمیع كمالات آن ذات مقدس، فطرت بر توجه به روز معاد و رستاخیز، فطرت بر نبوت، فطرت بر توجه به وجود ملائكه، فطرت عشق به كمال، فطرت عشق به راحتی، فطرت عشق به حریّت و... كه بعضی از اینها از احكام فطرت و بعضی از لوازم آن است.

فطرت عشق به كمال باعث شده است همه انسانها دنبال تحصیل كمال در تكاپو باشند. مشكل اینجاست كه غفلت، هواهای نفسانی و سایر مسائل باعث شده است انسانها در تشخیص كمال، كمال اختلاف را داشته باشند، اهل دنیا كمال را در دارایی، اهل علوم و صنایع در علوم وصنایع، اهل ذكر و فكر و آخرت در چیزی دیگر و سلطنت و قدرت طلبان در بسط ملك و قدرت می دانند. ویژگی مهم این كمال طلبی آن است كه همه دنبال كمال بی نقص اند؛ لذا وقتی به یك مرحله از كمال می رسند، به دنبال مراحل بعدی آن اند؛ اما كمال مطلق جز خداوند متعال نیست. پس هم خواسته و ناخواسته، رو به سوی خدا دارند.

تمام موجودات و عائله بشری با زبان فصیح، یك دل و یك جهت گویند: ما عاشق كمال مطلق هستیم، ما حبّ به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال، و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودی كه كمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدس مبدأ عالم ـ جلّت عظمته ـ سراغ دارید؟[12]

بر همین اساس، علمای شیعه به تمام انسانها توصیه می كنند به ذات خود مراجعه كنند و در كمال مورد نظر نیك بنگرند و در صورتی كه، به جای كمال واقعی و حقیقی، به دنبال كمال توهمی اند، به كمال حقیقی و معشوق واقعی روی آورند.


[/HR][1] . ر.ك. به: آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب، ترجمه عباس مخبر.
[2] . ر.ك. به: بشیریه حسین، اندیشه‏های سیاسی در قرن بیستم، اندیشه‏های سیاسی ماركسیستی، تهران، نشر نی، ج1، 1376.
[3] . ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، كتابهای جیبی، تهران، 1364.
[4] . برای مطالعه اندیشه اصحاب اصالت فایده ر.ك. به: خداوندان اندیشه سیاسی، امیر كبیر، تهران.
[5] . نظریه هگل در كتاب: عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت قابل مطالعه است. و نظریه هابز در كتاب: لویتان، ترجمه حسین بشیریه برای مطالعه نظریه معتزله و اشاعره ر.ك. به: سبحانی جعفر، بحوث فی الملل والنحل.
[6] . حدیثی از امام صادق علیه السلام كه در اصول كافی آمده است. نیز حدیث مذكور از امام علی علیه السلام در كنز العمال، ج 1، ص 349 آمده است.
[7] . برای مطالعه دیدگاه آنارشیستها ن.ك به: قادری حاتم، اندیشه‏های سیاسی در قرن بیستم. و برای مطالعه دیدگاه امامیه ن.ك. به: طوسی خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد.
[8] . ر.ك. به: تیندر گلن، تفكر سیاسی، ترجمه محمود صدری، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
[9] . امام خمینی با استناد به نظر اهل لغت و تفسیر، فطرت را به معنای خلقت به كار برده است.
[10] . بحث مربوط به فطرت و ویژگیهای ذاتی انسان از این مأخذ اقتباس یا نقل قول مستقیم شده است: امام خمینی، چهل حدیث، حدیث یازدهم، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره)، ص 179 ـ 187.
[11] . روم: آیه 30.
[12] . چهل حدیث، پیشین.

مبانی انسان شناسی انقلاب اسلامی

ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گمشدگان بیابان ضلالت! نه، بلكه ای پروانه های شمع جمال جمیل مطلق، و ای عاشقان محبوب بی عیب بی زوال، قدری به كتاب فطرت رجوع كنید و صحیفه كتاب ذات خود را ورق زنید، ببینید كه با قلم قدرت، فطرت الهی در آن مرقوم است.[1]

فطرت تنفر از نقص، روی دیگر سكه فطرت كمال طلبی انسان است. انسان از هر چه نقص دارد، متنفر است. همچنین فطرت عشق به راحتی و پرهیز از رنج و مشقت و نیز فطرت حریّت و آزادی و تمایل به نفوذ اراده در هر چیزی كه انسان می خواهد، از دیگر فطرتهای الهی اند كه این دنیا محل تأمین آنها نیست. آخرت محل كمال بدون نقص، محل راحتی بدون رنج و مأوای آرامش و نیز نفوذ اراده بر اساس خواست و تمایل انسان است. بنابراین، حركت انسان از قوه به فعل، از جزء به كل، از نقص به كمال و به تعبیر فیلسوفان مسلمان از هیولی، به صورت دائمی و پیوسته برقرار است، هر چند حجابهایی چون جهل، غفلت، شیطان و غیره موجب توجه برخی انسانها به كمالات توهمی می شوند.

نتایج به دست آمده در این بخش به قرار زیر است:

1. انسانها از ویژگیهای ذاتی مشترك، ابدی و فراگیری برخوردارند.

2. انسانها نسبت به هم بیگانه نیستند؛ بلكه تمایل به همگرایی، همكاری و وحدت دارند و اختلاف امری فرعی و روبنایی است.

3. آگاهی بخشی، عامل وحدت و یگانگی انسانها است.

4. انسانها كمال طلب اند.

5. كمال حقیقی، همان كمال مطلق (ذات مقدس باری تعالی) است.

6. هدایت انسانها به سمت كمال مطلق و بهره گیری از فطریات مشترك لازم است مورد توجه تمام سیاستمداران، رهبران و انسانها قرار گیرد. ویژگی مهم حكومتهای دینی و الهی محوریت همین آموزه ها است.

همچنین می توان از نظریه فطرت (ویژگیهای ذاتی انسان) نتایج زیر را اخذ كرد. این نتایجی در حوزه زندگی اجتماعی انسان قابل توجه است:

1. تبیین جاودانگی دین خاتم و ختم نبوت: اگر انسان فطرتی ثابت و مشترك داشته باشد، می توان برای رشد و شكوفایی آن برنامه ای ثابت و مشترك ارائه داد.

2. تبیین دینی مسئله حقوق طبیعی: حقوق طبیعی، حقوق مشترك میان افراد انسانی یعنی؛ حقوقی كه انسان از جهت انسان بودن، دارد. نظریه فطرت چون یك سرشت مشترك و متعالی برای همه انسانها قایل می شود، مبنای بسیار متقنی برای این حقوق خواهد بود. ضمن اینكه در تبیین و تجدید این حدود نیز راهگشا است.

3. حل نسبیت گرایی اخلاقی: نظریه فطرت ارزشهای ثابت و مشتركی را در همه انسانها به اثبات می رساند كه می تواند پایه ثبات یك مكتب اخلاقی باشد.

4. نظریه فطرت نقش تعیین كننده ای در مباحث تربیتی و آموزشی دارد و می تواند الهام بخش فلسفه تعلیم و تربیت ویژه دینی باشد.

5. نظریه فطرت تبیین خوبی از فطری بودن حسن و قبح به دست می دهد.



6. از آنجا كه بر اساس نظریه فطرت، نیاز انسان به دین یك امر فطری است و انسان بدون دین، با خلأ جدی در زندگی خود روبه رو خواهد بود، این نظریه راهگشای پرسش از شرچشمه نیاز انسان به دین است. دین برآورنده نقص انسان می شود. انسان بی دین، انسان ناقصی خواهد بود.

7. بر اساس نظریه فطرت، همچون میل پرستش، میل به جاودانگی نیز از تمایلات اصیل و فطری وجود آدمی است؛ لذا علاوه بر اثبات توحید و واجب الوجود، معاد نیز با نظریه مذكور ثابت می شود؛ زیرا اگر انسان از حیات جاودانه برخوردار نباشد، قرار دادن این میل در درون او لغو خواهد بود.

8. دین دار بودن انسانها در طول تاریخ با این نظریه قابل تبیین است.

9. با این نظریه رویارویی با شكاكیت و نسبی گرایی میسّر است؛ زیرا شناختهای فطری انسان، به عنوان بدیهیات، زیر ساختهای شناخت را تأمین خواهد كرد.

10. فرد و روان شناسی نیز بر جمع و جامعه شناسی مقدّم خواهد بود.[2]



2. ویژگیهای اكتسابی انسان

انسانها علاوه بر ویژگیهای ذاتی می توانند ویژگیهایی را نیز كسب كنند. ویژگیهای اكتسابی بر این مبنای مهم استوار است كه انسان می تواند برای زندگی و رفتارهای فردی و اجتماعی خود تصمیم بگیرد و عمل كند. انسان دو راه در پیش روی خود دارد؛ صراط مستقیم و صراطهای غیر مستقیم. انسان می تواند موجودی الهی و ملكوتی و یا موجودی شیطانی و جهنمی شود.

انسان یك موجود عجیبی است، در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باریتعالی. هیچ موجودی مثل انسان نیست. اعجوبه ای است كه از او یك موجود الهی ملكوتی ساخته می شود و یك موجود جهنمی شیطانی هم ساخته می شود. موجودات دیگر اینطور نیستند. (...) از این موجود، پیغمبر اكرم و سایر پیغمبرها محقق شده است و ابوجهل و سایر ابوجهل ها هم هست و واسطه ما بین این دو تا هم الی ما لا یعلم هست.[3]

راه مستقیم یكی بیش نیست؛ اما راههای غیر مستقیم فراوان است. «تربیت» عاملی است كه به انسان كمك می كند در راه خدا و صراط مستقیم حركت كند. استعدادهای انسان و قابلیتش برای تربیت نامحدود است؛ بر خلاف حیوانات كه از استعدادها و قابلیتهای محدودی دارند.

حیوانات ادراكشان تا یك حدودی است و محدود است و تمام می شود. انسان ادراكاتش و قابلیتش برای تربیت تقریباً باید گفت غیر متناهی است.[4]

علت نامحدود بودن قابلیت انسان برای تربیت این است كه انسان محدود به طبیعت مادی و دنیوی نیست؛ بلكه از ابعاد فرامادی و روحی و معنوی و ماوراء الطبیعی نیز برخوردار است. بعد فراطبیعی ایجاب می كند انسان توسط كسانی كه از عالم غیب و علم حقیقی برخوردارند تربیت شود. تربیت انسان از عهده خود انسان، به تنهایی برنمی آید؛ زیرا ادراكات انسان محدود به عالم طبیعت است؛ در حالی كه ابعاد وجودی انسان محدود به ماده و طبیعت نیست.

باید كسی این تربیت را بكند كه علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی كه مابین انسان و آن طرف طبیعت هست، آن روابط را بتواند ادراك بكند و آن بشر نیست، بشر ندارد. همین قدر مورد طبیعت را او می تواند ادراك بكند، هر چه ذره بین بیندازند ماوراء طبیعت با ذره بین دیده نمی شود. آن محتاج به آن است كه یك معانی دیگری در كار باشد و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارك و تعالی كه خالق همه چیز است این روابط را می داند از این جهت به وحی الهی برای یك عده ای از اشخاص كه كمال پیدا كرده اند و كمالات معنویه را دنبالش (طی (كردند و فهمیدند، روابطی حاصل می شود مابین انسان و عالم وحی، به او وحی می شود و برای تربیت آن ورق دوم انسان بحث می شوند، اینها می آیند در بین مردم و می خواهند مردم را تربیت بكنند.[5]

آنچه در فقره فوق مورد تأكید قرار گرفت، اعم از دو بعدی بودن انسان و نیز لزوم بعثت انبیا برای تربیت انسان، برگرفته از قرآن و دارای مستندات قرآنی است. در اینجا به آیات مورد نظر در دو بخش ابعاد انسان و تربیت انسان توسط انبیا پرداخته می شود.

دو دسته از آیات درباره انسان قابل شناسایی است؛ آیاتی كه ویژگیهای انسان را به عنوان موجودی شریف و برتر مورد توجه قرار داده است و آیاتی كه او را نكوهش كرده و موجودی پست ـ حتی پست ترین خلایق ـ شمرده است.

3. انسان؛ موجود برتر

1. انسان خلیفه خدا روی زمین است.

«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الاْءَرْضِ خَلِیفَهً قالُوا أَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[6] و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من گمارنده جانشینی در زمینم، گفتند: آیا كسی را می گماری كه در آن فساد می كند و خون ها می ریزد، حال آن كه ما شاكرانه تو را نیایش می كنیم و تو را به پاكی یاد می كنیم؟ فرمود: من چیزی می دانم كه شما نمی دانید.[7]



2. انسان ظرفیت علمی بسیار زیادی ـ حتی بیشتر از ملائكه ـ دارد.

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الاْءَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِكَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هوءُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ * قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»[8] و همه نامها را به آدم آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست می گویید، به من از نامهای ایشان خبر دهید. گفتند: پاكا كه تویی، ما دانشی نداریم؛ جز آنچه به ما آموخته ای. تو دانای فرزانه ای. فرمود: ای آدم، آنان را از نامهایشان خبر ده و چون از نامهایشان خبرشان داد، فرمود: آیا به شما نگفتم من ناپیدای آسمانها و زمین را می دانم؟

3. همان گونه كه پیش از این گفته شد، انسان فطرتی خدا آشنا دارد و این آشنایی در عمق وجود او نهادینه شده است.

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ»[9] و چون پروردگارت فرزندان بنی آدم را از پشتهای ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، شهادت می دهیم.


[/HR][1] . چهل حدیث، پیشین.
[2] . برای تفصیل این نتایج ر.ك. به: فطرت، آیه‏اللّه‏ مرتضی مطهری.
[3] . صحیفه نور، ج 13، ص 130.
[4] . همان، ج 2، ص 226.
[5] . همان، ج 2، ص 227.
[6] . بقره: 30.
[7] . بر خلافت الهی انسان در آیات دیگری نیز از جمله 165 انعام تأكید شده است.
[8] . اعراف: 172. همچنین آیات دیگری (از قبیل: همان 173 و نیز 30 روم.) كه پیش از این در بحث فطرت آمده بود، مقابل
[9] . اعراف: 172. همچنین آیات دیگری (از قبیل: همان 173 و نیز 30 روم.) كه پیش از این در بحث فطرت آمده بود، مقابل

مبانی انسان شناسی انقلاب اسلامی تا مبادا در روز قیامت بگویید ما از این حقیقت بی خبر بودیم.

4. انسان علاوه بر عناصر مادی، از روحی الهی برخوردار است:

«الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الاْءِنْسانِ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ»[1] خدا كسی است كه هر چیز را كه آفرید، نیكو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز كرد، سپس نسل او را از چكیده آب بی مقدار پدید آورد، سپس او را استوار كرد و در او از روح خویش دمید.

5. انسان كرامت و شرافت ذاتی دارد و بیشتر مخلوقات در این فضیلت با او برابری نمی كنند.

«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی كَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»[2] به راستی كه فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشكی و دریا روانه داشتیم و به ایشان از پاكیزه ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده ایم، چنان كه شاید و باید، برتری بخشیدیم.

6. انسان در مسیر خدا در حركت است.

«یا أَیُّهَا الاْءِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ»[3] هان ای انسان! تو در راه پروردگارت سخت در تلاشی و او را ملاقات خواهی كرد.



7. تمام نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است.

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الاْءَرْضِ جَمِیعاً»[4] او كسی است كه آنچه در زمین است، همه را، برای شما آفرید.

8. انسان آفریده شده است تا خدا را عبادت كند.

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»[5] و جن و انس را جز برای آنكه مرا بپرستند، نیافریده ام.

4. انسان؛ موجود فروتر

در برخی از آیات قرآن از انسان به عنوان یك موجود منفی و پست و بلكه در برخی از آیات پست تر از حیوانات یاد شده است. پاره ای از این آیات را مرور می كنیم.

1. انسان موجودی ناسپاس است.

«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الاْءِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ»[6] اگر خدا به او نعمت دهد، از او روی گردان می شود و هرگاه دچار سختیها و ناگواریها شود، به خدا روی می آورد.

2. انسان در صورت بی نیازی سركشی می كند.

«إِنَّ الاْءِنْسانَ لَیَطْغی * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی»[7] اگر خود را بی نیاز ببیند، سركشی می كند.



3. انسان موجودی خود بین و فخرفروش است.

«وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»[8] و اگر پس از محنتی كه به او رسیده ـ نعمتی به او بچشانیم، حتماً خواهد گفت: گرفتاریها از من دور شد! بی گمان، او شادمان و فخرفروش است.

4. همچنین صفاتی از قبیل ظلوم، كفور، هَلوع، جزوع و منوع برای انسان ذكر شده است.

«إِنَّ الاْءِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ»[9] انسان بسیار ستمگر و بسیار ناسپاس است.

«إِنَّ الاْءِنْسانَ لَكَفُورٌ»[10] انسان بسیار كفران كننده و ناسپاس است.

«إِنَّ الاْءِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»[11] انسان حریص آفریده شده است.

«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»[12] اگر بدی به او برسد، جزع كننده است و اگر نعمت به او برسد، بخل كننده است.

بنابراین، انسان از یك طرف موجودی است جانشین خدا در زمین، دارای فطرتی الهی، آزاد، مستقل، مسلط بر طبیعت، زمین و آسمان، دارای ظرفیت علمی نامحدود و برخوردار از شرافت و كرامت ذاتی و سوی دیگر موجودی است با ویژگیهایی، چون: ناسپاسی، سركشی، فخرفروشی، ستمگری، و پست تربودن از حیوان.[13]

تحلیلهای مختلفی از دو بُعدی بودن انسان صورت گرفته است. آیه اللّه جوادی آملی، با استفاده از آموزه های تفسیری علامه طباطبایی، معتقد است تكوین و پیدایش انسان در بردارنده دو دسته از عناصر است؛ عناصر فطرتی كه دربردارنده ویژگیهای الهی و معنوی انسان است و اوصاف مثبت برای همین بخش از انسان قابل تطبیق است. عناصر طبیعی كه ناشی از طبیعت انسان و دربردارنده غرایز انسانی و ویژگیهای مادی اوست. همین بخش از وجود انسان موجب می شود انسانها همدیگر را استثمار كنند و به تسخیر هم درآورند و ویژگیهای منفی برای این بخش از وجود انسان قابل تطبیق است.[14]

علامه محمدتقی جعفری قائل به دو خود شده است؛ خود طبیعی و خود انسانی. حیات طبیعی انسان در قلمرو خود طبیعی قابل توضیح است و حیات طبیعی روانی انسان در قلمرو خود انسانی. انسان از منظر طبیعی، دوستدار مال دنیا و سودجوست.

«إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ»[15] او (انسان) برای محبت به خیر زیاده رو است.

«وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»[16] مال را بسیار دوست می دارد.

می خواهد از ضرر فرار كند[17]، حیله گر است[18]. نفس اشاره به همین خود طبیعی دارد. خود طبیعی مقتضی صلاح و فساد می باشد. آیه زیر بی طرف بودن «نفس» یا «خود طبیعی» و به عبارت دیگر ظرفیت «نفس» برای صلاح و فساد را به خوبی تبیین می كند.

«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِینَهٌ»[19] هر نفس در گرو عملی است كه آن را اندوخته است. بر همین اساس است كه انسان نیاز به تربیت دارد تا به سمت صلاح حركت كند.[20] اگر انسان حیات طبیعی را به سمت «صلاح» راهنمایی كند، به ارتقای فطرت الهی كمك كرده است.

صدرالمتألهین در سخنی بسیار مهم درجات و مراتب متنوع و متعددی برای انسانها قائل شده است. به نظر وی انسان به گونه ای آفریده شده است كه استعداد صورتهای مختلف را در خود دارد. بنابراین، می تواند از ملائكه و فرشتگان الهی هم به خدا نزدیك تر شود و نیز ممكن است از حیوانات فروتر رود.

بدان كه در هیچ نوعی از انواع موجودات، اختلافی كه در افراد بشر یافت می شود، وجود ندارد و این بدان سبب است كه ماده انسانی به گونه ای آفریده شده است كه در آن استعداد انتقال به هر صورتی از صور و اتصاف به هر صفتی از صفات وجود دارد. برخی از انسانها در مرتبه بهایم هستند و نفس آنها نفس شهوی است و برخی در مرتبه درندگان هستند و نفس آنها نفس غضبی است و برخی در منازل شیاطین اند و برخی از نوع فرشتگان و هر یك از این اجناس چهارگانه را انواع فراوان و بی شماری است.[21]

در تحلیل استاد مطهری نیز از دو «خود» صحبت شده است؛ خود و من كمال طلب و علوی و خود و من حیوانی و سفلی.[22] در تحلیل سایر علمای شیعه نیز همین چندگانگی برای انسان، در مرحله ویژگیهای اكتسابی، پذیرفته شده است. انسان در فطرت خود از ویژگیهای ذاتی مشتركی ـ همان فطرت الهی ـ برخوردار است؛ اما در مرحله ویژگیهای اكتسابی می تواند دست كم سه راه پیش روی خود داشته باشد؛ راه فطرت، طبیعت و شیطان. در برخی موارد نیز این راهها به دو راه برگردانده شده است؛ راه الهی و شیطانی، راه بهشت و جهنم، راه انسانیت و حیوانیت.

به نظر می رسد این از ابتكارات علمای شیعه باشد كه اولاً ویژگیهای اكتسابی را از ویژگیهای ذاتی جدا كرده اند، ثانیاً در ویژگیهای ذاتی، انسانها را برخوردار از فطرت الهی ثابت غیر قابل تغییر دانسته اند. حتی تفسیر برخی از علمای شیعه از آیه ای همانند آیه هجرت تفسیری در جهت هجرت انسان از نفس حیوانی و شیطانی به سوی خدا است. امام خمینی در تفسیر آیه شریفه «وَ مَنْ یَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ» فرموده است:

اشخاصی هستند كه از چاه نفس بیرون آمده اند، هجرت كرده اند (... (یك احتمالش این است كه این هجرت یك هجرت از خود به خدا باشد، «بیت» نفس خود انسان باشد، یك طایفه ای هستند كه خارج شده اند و هجرت كرده اند از این بیت ظلمانی، از این نفسانیت «مهاجراً الی اللّه و رسوله» تا رسیده اند به آنجایی كه «ادركه الموت» به مرتبه ای رسیده اند كه دیگر هیچ از خود چیزی ندارند، موت مطلق، و اجرشان هم «علی الله» است.[23]

در تفسیر سوره حمد، با استفاده از آیات شریف، سه راه پیش روی انسانها ـ با توجه به آنچه امكان كسب دارند ـ گشوده شده است:

1. صراط مستقیم: اهدنا الصراط المستقیم. 2. صراط ضالین: ولا الضالین. 3. صراط مغضوبین: غیر المغضوب علیهم

همین بحث در نمودار زیر قابل طراحی است:

صراط مستقیم مسیر انبیا و اولیا و شهدا و صالحان

صراط ضالین: حركت بر اساس خوهای طبیعی و حیوانی

صراط مغضوبین: راه شیطان، طاغوتها، مستكبرین و مفسدان

نقطه صفر یا نقطه ای كه انسان در وضعیت بالقوه قرار می گیرد و حركتش را در جهت به فعلیت رسیدن از آنجا آغاز می كند.

هبوط

صراط مغضوبین

در سخنان امام خمینی سیر انسان در جهات مختلف، به خوبی نشان داده شده است.

سر دو راهی واقع شده ایم: یك راه، راه انسانیت است كه این صراط مستقیم است. صراط مستقیم یك سرش به طبیعت است، یك طرفش به الوهیت. راه مستقیم از عَلَق شروع می شود منتها بعضی از آنها طبیعی است و آنجایی كه مهم است، آنجایی است كه ارادی است. (...) اختیار با شما است كه این دو راه را اختیار كنید، یا صراط مستقیم انسانیت را، یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست.[24]


[/HR][1] . سجده: 7 ـ 9.
[2] . اسراء: 70.
[3] . انشقاق: 6.
[4] . بقره: 29.
[5] . ذاریات: 56.
[6] . فصلت: 51.
[7] . علق: 6 ـ 7.
[8] . هود: 10، نیز یونس: 12 و كهف: 54.
[9] . ابراهیم: 34.
[10] . حج: 66.
[11] . معارج: 19.
[12] . معارج: 21 ـ 22.
[13] . در تدوین این قسمت از این آثار استفاده شده است: مطهری، مرتضی، انسان در قرآن؛ شیروانی، علی، سرشت انسان؛ عبدالله، جوادی آملی، انسان در اسلام؛ جعفری، محمدتقی، انسان در افق قرآن، واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام.
[14] . جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آئینه معرفت. آنچه آیه‏اللّه‏ جوادی آملی با بحث «نظریه استخدام» به تبیین آن پرداخته و آن را بر «وحشی بالطبع» و «مدنی بالطبع» بودن انسان استوار كرده است، از نظریات بدیع و پر قابلیت برای اندیشه سیاسی ـ اسلامی است كه لازم است در جای خود پیگیری شود.
[15] . العادیات: 8.
[16] . فجر: 20.
[17] . روم: 33: زمر: 8.
[18] . یونس: 21؛ انفال: 30.
[19] . مدثر: 38.
[20] . جعفری، محمدتقی، انسان در افق قرآن، ص 14 ـ 25.
[21] . صدرالمتألهین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج 7، ص 184.
[22] . مطهری، مرتضی، فطرت.
[23] . امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 28 ـ 29.
[24] . صحیفه نور، ج 7، ص 225.

مبانی انسان شناسی انقلاب اسلامی

در فقره مذكور، نقطه صفر همان وضع طبیعی در نظر گرفته شده است كه انسان واجد حیات حیوانی می شود. این انسان خارج از وضع طبیعی دو راه در پیش دارد و انتخاب یكی از این دو راه ارادی است. بنابراین، در حوزه ویژگیهای اكتسابی انسان قرار می گیرد كه بخواهد به سمت خدا حركت كند یا به سمتی كه شیطان می گوید. بر همین اساس انسان تزكیه نشده عامل تمام مشكلات خواهد بود.

همه اختلافاتی كه در بشر هست برای این است كه تزكیه نشده است. غایت بعثت این است كه تزكیه كند مردم را تا به واسطه تزكیه، هم تعلم حكمت كند و هم تعلم قرآن و كتاب و اگر چنانچه تزكیه بشوند طغیان پیش نمی آید.[1]

ریشه جنگها عدم تزكیه و خودخواهی انسانها است. انسانهای مؤمن با هم نمی جنگند.

همه این گرفتاری هایی كه برای بشر است از این نقطه شروع می شود، همه این گرفتاری ها از انانیّت انسان است، تمام جنگ های عالم از این انانیّت انسان پیدا می شود. مؤمن ها با هم جنگ ندارند.[2]

بر این اساس است كه انسان سازی رسالت اسلام و تعالیم آن است:

اساساً اسلام برای سازندگی آمده است و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد برای سازندگی، «سازندگی انسان خودش را»، مقدم بر همه جهادهاست. این است كه رسول اكرم «جهاد اكبر» فرموده اند. (...) جهاد اكبر، جهادی است كه انسان با نفس طاغوتی خودش انجام می دهد.[3]

با توجه به آنچه آمد، می توانیم این نتایج را استخراج كنیم.

1. انسان علاوه بر ویژگیهای ذاتی، صفات و ویژگیهای اكتسابی دارد.

2. راههای متعددی در مقابل انسان وجود دارد، تمامی این راهها به كمال مطلق ختم نمی شوند بنابراین لازم است انسان این راهها را بشناسد و از میان آنها راه كمال مطلق را انتخاب كند.

3. انبیا و رهبران الهی مبعوث شده اند تا راه كمال حقیقی را به انسان نشان دهند.

4. «انسان سازی» هدف اساسی اسلام است. پیامبر اسلام تلاش انسان در جهت خودسازی را «جهاد اكبر» نامیده است.



5. مكتب و متفكری كه به آموزه های مذكور اعتقاد و باور دارد، بدیهی است كه در عرصه سیاست و حكومت مهم ترین هدف حكومت و زندگی سیاسی را تلاش برای انسان سازی و تزكیه انسان و نجات او از «چاه نفس» بداند.

6. مبارزه با موانع كمال طلبی انسان لازم است. این مبارزه دو بُعد دارد. مبارزه با موانع كمال اگر در سطح فردی باشد، جهاد اكبر نامیده می شود؛ تلاشی كه از سوی تك تك انسانها در جهت جایگزینی فضایل به جای رذایل صورت می گیرد، مهم ترین رذایل خودخواهی و انانیّت و پیروی از هوای نفس است. جهاد اصغر تلاشی است كه از سوی حكومت، به همراهی مردم، برای مبارزه باموانع كمال در سطح اجتماع ـ داخل یك كشور یا سطح بین المللی و میان چند كشور ـ صورت می گیرد.

7. انقلاب اسلامی محصول تحولی است كه اوّل از همه در محتوای باطنی انسان مسلمان ایرانی صورت گرفته است؛ تحولی كه از آن با عنوان جهاد اكبر یاد می شود. محصول جهاد اكبر در جهان خارج از وجود انسان، سقوط حكومت سلطنتی و تشكیل جمهوری اسلامی از طریق انقلاب اسلامی است.


[/HR][1] . همان، ج 14، ص 254.
[2] . امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 30.
[3] . امام خمینی، صحیفه نور، ج 7، ص 211.
موضوع قفل شده است