عدم پذیرش توسط همسر و خانواده همسر

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدم پذیرش توسط همسر و خانواده همسر

من خانمی 27 ساله هستم سه ساله ازدواج کردم با تحصیلات مهندسی و همسرم36 ساله با تحصیلات فوق لیسانس کارمند
من و همسرم از طریق سایت متخصصین باهم اشنا شدیم و از لحاظ اعتقادی مذهبی هستیم و چون هم رشته بودیم با هم هم صحبت شدیم و این اشنایی سه ماه طول کشید و بعد باهم ازدواج کردیم البته همسرم حدود ده سال از خانواده برای تحصیلات و کار هستند .خانوادش اهل شهرستان با فرهنگ اذری هستند و ماچند وقت یکبار انجا میرویم.
مشکل با همسرم
- از لحاظ ابراز احساسات ضعیف عمل میکنند اعتقاد داره زن لوس میشه همه جور روایت و مشاوره براشون میزارم که گوش بدهند ولی بازهم تقریبا همون حالت است
- در مواقعی که خانوادش در مورد خیلی چیزها نظر میدهند طرفداری نمیکند و انها هم از این مطلب سو استفاده میکنند
-کمتردر مورد مسایل مشورت میکند
-هیچ وقت پیشنهاد نمیدهد کجا بریم چیکارکنیم چی بخرم فقط من پیشنهاد میدهم
-وقتی با لحن خوب میگویم پشتیبام من باش ناراحت میشود یا در مورد مشکلات شخصی کاری باهاش صحبت میکنم همدردی نمیکند
اگه خلاف میلش حرف بزنم زود قهر میکنه وتا یک هفته روز قهر میکند
-اهل ناز کشیدن و این بحث ها نیست

- میگه بیا مهریه ت رو صفر کن تا مهربون تر بشم
-سر کوچکترین مساله ای میگه برو خونه بابات من خودم مستقلم
-وقتی ناراحت میشه میگه تو کاری برای من نکردی مگه چیکارکردی کارخونه وظیفته

مشکل باخانوادش
- خواهربرادراش به خودشون اجازخ میدن هر نظری بدن مثلا چرا کلاس میری چرا کارت حقوقش زیاد نیست چرا استخدام دولت نشدی شما

-اعتقاد دارن زن نباید خرج کنه تازه پول هم به شوهرش بده
- اعتقاد دارن زن باید تنها بره مهمونی تنها بره خرید تنها دکتر از این موارد
- پدرش با مادرش اصلن صحبت نمکنه شوهرخواهرش با خواهرش طلاق عاطفی دارند وشوهر من خودش را با اونها مقایسه میکنه
-من ادم گرمی هستم ولی هر دفعه که خواستم طرف خواهر برادراش برم با طعنه و تحقیر له شدم
-یکبار با پیش من فارسی حرف نزدند و با تندی میگفتند خودت یاد بگیر
-
شوهر من برای من مراسم عقد و عروسی با کمک پدرم گرفت بعد سه سال هنوز میگن شما شوهرت و پدرت رو در خرج انداختی عقیده دارن مراسم عروسی نباید باشه
جاری من هم چون مراسم مگرفت فقط تالار شام دادند رفتن مکه که البته خرجش از ما هم بیشتر شد به من سرکوفت میزدند و میگفتند این خانم معنویه حالا منی که عاشق زیارت هستم
-من وقتی لباس مرتب و شیک میپوشیدم با برخورد تند میگفتند ادم نباید ولخرجی کنه حالا موقعیت پیش بیاد حودشون خیلی گرون تر از من می پوشند حالا من از مراکز ارزون قیمت تهران میخریدم کلا خیلی حسادت میکنند
- هر ایرادی از جاریم ببینند اصلن به روی خودشون نمیارند اون حتی ازشون تو عید پذیرایی نمیکنه ولی منی که هردفعه خونه ما میان بهترین پذیرایی رو دارم نمیبینند
- تو جمع زنونه من رو تنها میزارند و با جاریم یا فامیل هاشون گرم میگیرند اونم زمانی که تحویل سال میرم اونجا
-به خاطر این رفتارها سه باری دادم دراومد و جلوشون گفتم این چه رفتاریه و شوهرم تا مرز طلاق پیش رفت

- تو این بیکاری همش میپرسن چرا کار پیدا نکردی چرا استخدام نشدی خوب من هرجا و هرساعتی نمیتونم کار کنم اونم تو رشتم

این هم اضافه کنم از هیچ کاری تو خونه غذا پختن تمیزکاری هرکاری کم نگذاشتم ولی نمیدونم چه کنم بهترین عید ها هم پیش خونوادش بودم ولی متاسفانه راه نمیان و همسرم هم میگه تو ادم ضعیفی هستی و من تنها میرم
حالا شوهرم میگه بدرد هم نمیخوریم جدا بشیم من چه کنم ؟
ممنونم راهنماییم میکنید


با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امیدوار

FAKHTEH1365;381218 نوشت:
[=Helvetica Neue][=times new roman]من خانمی 27 ساله هستم سه ساله ازدواج کردم با تحصیلات مهندسی و همسرم36 ساله با تحصیلات فوق لیسانس کارمند
من و همسرم از طریق سایت متخصصین باهم اشنا شدیم و از لحاظ اعتقادی مذهبی هستیم و چون هم رشته بودیم با هم هم صحبت شدیم و این اشنایی سه ماه طول کشید و بعد باهم ازدواج کردیم البته همسرم حدود ده سال از خانواده برای تحصیلات و کار هستند .خانوادش اهل شهرستان با فرهنگ اذری هستند و ماچند وقت یکبار انجا میرویم.
مشکل با همسرم
- از لحاظ ابراز احساسات ضعیف عمل میکنند اعتقاد داره زن لوس میشه همه جور روایت و مشاوره براشون میزارم که گوش بدهند ولی بازهم تقریبا همون حالت است
- در مواقعی که خانوادش در مورد خیلی چیزها نظر میدهند طرفداری نمیکند و انها هم از این مطلب سو استفاده میکنند
-کمتردر مورد مسایل مشورت میکند
-هیچ وقت پیشنهاد نمیدهد کجا بریم چیکارکنیم چی بخرم فقط من پیشنهاد میدهم
-وقتی با لحن خوب میگویم پشتیبام من باش ناراحت میشود یا در مورد مشکلات شخصی کاری باهاش صحبت میکنم همدردی نمیکند
اگه خلاف میلش حرف بزنم زود قهر میکنه وتا یک هفته روز قهر میکند
-اهل ناز کشیدن و این بحث ها نیست

- میگه بیا مهریه ت رو صفر کن تا مهربون تر بشم
-سر کوچکترین مساله ای میگه برو خونه بابات من خودم مستقلم
-وقتی ناراحت میشه میگه تو کاری برای من نکردی مگه چیکارکردی کارخونه وظیفته

مشکل باخانوادش
- خواهربرادراش به خودشون اجازخ میدن هر نظری بدن مثلا چرا کلاس میری چرا کارت حقوقش زیاد نیست چرا استخدام دولت نشدی شما

-اعتقاد دارن زن نباید خرج کنه تازه پول هم به شوهرش بده
- اعتقاد دارن زن باید تنها بره مهمونی تنها بره خرید تنها دکتر از این موارد
- پدرش با مادرش اصلن صحبت نمکنه شوهرخواهرش با خواهرش طلاق عاطفی دارند وشوهر من خودش را با اونها مقایسه میکنه
-من ادم گرمی هستم ولی هر دفعه که خواستم طرف خواهر برادراش برم با طعنه و تحقیر له شدم
-یکبار با پیش من فارسی حرف نزدند و با تندی میگفتند خودت یاد بگیر
-
شوهر من برای من مراسم عقد و عروسی با کمک پدرم گرفت بعد سه سال هنوز میگن شما شوهرت و پدرت رو در خرج انداختی عقیده دارن مراسم عروسی نباید باشه
جاری من هم چون مراسم مگرفت فقط تالار شام دادند رفتن مکه که البته خرجش از ما هم بیشتر شد به من سرکوفت میزدند و میگفتند این خانم معنویه حالا منی که عاشق زیارت هستم
-من وقتی لباس مرتب و شیک میپوشیدم با برخورد تند میگفتند ادم نباید ولخرجی کنه حالا موقعیت پیش بیاد حودشون خیلی گرون تر از من می پوشند حالا من از مراکز ارزون قیمت تهران میخریدم کلا خیلی حسادت میکنند
- هر ایرادی از جاریم ببینند اصلن به روی خودشون نمیارند اون حتی ازشون تو عید پذیرایی نمیکنه ولی منی که هردفعه خونه ما میان بهترین پذیرایی رو دارم نمیبینند
- تو جمع زنونه من رو تنها میزارند و با جاریم یا فامیل هاشون گرم میگیرند اونم زمانی که تحویل سال میرم اونجا
-به خاطر این رفتارها سه باری دادم دراومد و جلوشون گفتم این چه رفتاریه و شوهرم تا مرز طلاق پیش رفت

- تو این بیکاری همش میپرسن چرا کار پیدا نکردی چرا استخدام نشدی خوب من هرجا و هرساعتی نمیتونم کار کنم اونم تو رشتم

این هم اضافه کنم از هیچ کاری تو خونه غذا پختن تمیزکاری هرکاری کم نگذاشتم ولی نمیدونم چه کنم بهترین عید ها هم پیش خونوادش بودم ولی متاسفانه راه نمیان و همسرم هم میگه تو ادم ضعیفی هستی و من تنها میرم
حالا شوهرم میگه بدرد هم نمیخوریم جدا بشیم من چه کنم ؟
ممنونم راهنماییم میکنید


بسمه‌تعالي
با عرض سلام و تحيت محضر شما خواهر گرامي

براي مديريت بهتر و برطرف كردن آسيبها، شايسته است، زمينه مراجعه حضوري به مشاور، فراهم گردد تا از نزديك نكات لازم به طرفين يادآوري گردد. اما بر حسب اينكه فعلا حضرتعالي مخاطب بنده هستيد و نه ايشان، توجهتان را به مطالب زير جلب مي‌كنم؛

- مبنا و اصل را سطح و نوع تعامل خويش با همسر محترم قرار دهيد و اجازه ندهيد اختلاف نظر خانواده همسر با شما، بر زندگي مشترك شما سايه بياندازد.
- دغدغه‌ها و حساسيتهاي همسرتان (خانوادگي، اجتماعي، اقتصادي، فردي، جنسي و...) را در قدم اول بشناسيد و در قدم بعد محترم بشماريد و مورد توجه قرار دهيد.

- آقايان نوعا نسبت به خانواده خود تعصب دارند (بر خلاف بانوان كه نسبت به ايشان وابستگي و تعلق خاطر دارند)، لذا اتخاذ موضع نسبت به خانواده ايشان لازم است با احتياط و دورانديشي صورت بگيرد.

- در بسياري از موارد، انتقاد و شكايت نسبت به خانواده همسر، وي را دچار تعارض در ايفاي نقش مي‌كند و حاصلي جز ناراحتي و دلخوري از طرفين اختلاف (همسر، مادر، خواهر و...) ندارد. ضمن اينكه ممكن است وي را به تقابل و بهانه‌گيري نسبت به خانواده شما سوق دهد. بنابراين و با توجه به بعد مسافت شما از يكديگر و فراواني نه چندان زياد ارتباط شما با خانواده ايشان، سعي كنيد با انعطاف و مداراي بيشتر با موضوعات اختلافي برخورد نماييد.

- احترام و گذشت شما نسبت به خانواده همسر، باعث علاقه و دلگرمي بيشتر همسر به شما خواهد شد.

- صرف نظر از ويژگيهاي شخصيتي ايشان كه براي ما مجهول است، چه بسا وي با مخالفتها و عدم همراهيها، قصد اثبات خود و شايستگيهاي خود را دارد. بنابراين به تصميمات، نظرات و اقدامات وي بيشتر احترام بگذاريد تا اين خلاء در وي پر شود. در صورتيكه مردي احساس اقتدار را تجربه نكند، با رفتار تلافي‌جويانه نسبت به احساسات همسر بي تفاوت خواهد شد. يك مرد دوست دارد، همانگونه كه هست مورد پذيرش و تاييد همسر قرار بگيرد. پس وي(كليت شخصيت و عملكرد وي و نه در همه موارد و مصاديق جزيي) را بپذيريد و تاييد كنيد. لازم است اين پذيرش در گفتار و رفتار شما نمود پيدا كند.

- به تفاوت فرهنگي و قوميتي، حساس نباشيد و بدان بي توجه باشيد

- همدلي، همراهي، گوش دادن فعال و ...زمينه مشورت ايشان با شما را افزايش خواهد داد.

- خاطرات خوب گذشته را با بيان لفظي، حضور در موقعيت و مكان خاطره خوش، الگو پذيري و مشابه سازي خاطرات، يادآوري و زنده كنيد.

- با گفتگوهاي صميمانه، از زبان همسر درخواستها و انتظارات وي از خود را جويا شويد و متقابلا با بياني صميمي احساسات خود را ( و نه نقد رفتار وي) به او بازگو نماييد.

- به هنگام مشاجره و يا عصبانيت از ادامه بحث و گفتگو خودداري كنيد و اجازه دهيد با فروكش كردن هيجانات و غلبه بر احساسات موضوع دنبال شود.

- به موضوع زناشويي بيش از گذشته توجه و عنايت داشته باشيد. بسياري از بهانه گيريها از اين موضوع ناشي مي‌شود.

- مهارتهاي ارتباطي خود را افزايش دهيد و شناخت خود را از روانشناسي مردان افزايش دهيد. در اين خصوص كتابهاي زير اطلاعات ارزشمندي در اختيار شما قرار مي دهند:
- ايين همسرداري، نوشته ايت الله ابراهيم اميني
- اخلاق در خانه، حاج آقا سيد علي اكبر حسيني
- همسران سازگار، علي حسين زاده
- رازهايي درباره مردان، باربارا دي آنجليس
- فقط زنان بخوانند، شانتي فلدهان
- از حال بد به حال خوب، ديويد برنز
- مهارتهاي زندگي، كلينكه

http://www.askdin.com/thread28539-4.html (شماره 35 و36)

در پناه خداي بزرگ موفق باشيد

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

به نام خدا

سلام خانم مهندس عزیز

تو جستجوهایی که در تاپیکهای مختلف داشتم...پستی نظرم رو جلب کرد!

با اجازه از کاربر MOBAREZ براتون نقل می کنم؛

خلاصه ای از سخنرانی استاد مرتضی آقا تهرانی را همراه با دخل و تصرف


...ما طلبه هام ممکن است بلد نباشیم زندگی کنیم. نه تنها ما ، بلکه شخصی ممکن است پروفسور فیزیک هم باشد ولی بلد نباشد زندگی کند! الان که دارم نگاه میکنم ، میبینم لطف خدا بود که در اون زمان بفهمم ، بلد نیستم زندگی کنم!


هنگامی که داشتم با خانوم صحبت میکردم با خودم گفتم قاعدتا بعد از 5 دقیقه یه چیز ایشون میگه من نمی پسندمیه چیز من میگم ایشون نمی پسندد،این بگو تو بگو این بگو تو بگو .... تند میشویم و با هم دعوا می افتیم! واقعا چه تضمینی هست دعوای مان به جاهای باریک نکشد؟ حالا امروز نشد ، ممکن است فردا بشود. فردا نشد ممکن است ماه دیگر بشود ، ماه دیگر نشد ممکنه سال دیگر بشود. واقعا چه تضمینی وجود دارد که زندگی مان خراب نشود؟


داشتم به این مسائل فکر میکردم ، که ناگهان به ذهنم آمد باید بروم قم و مشکلم را با یکی از اساتید در میان بگذارم و از ایشان مشورت بخواهم. چون واقعا هیچ تضمینی برای زندگیم نمی دیدم.

من قبل از ازدواج باید میرفتم پیش استادم و نحوه ی زندگی کردن رو یاد میگرفتم. ولی چاره ای نداشتم. باید میرفتم. به قول معروف جلوی ضرر رو هر موقع بگیری منفعته!
مستقیم رفتم خانه ی استادم و در را زدم. استادم با دیدن من تعجب کرد و گفت: شما الان بایدخوانسار باشید ، قم چه کار میکنید؟! گفتم درست است. ولی یک سؤال برایم پیش آمده ، آمدم ازشما بپرسم و بروم. استاد قبول نکردند و اصرار کردند بروم به داخل منزلشان. من هم قبول کردم. بعد ازخواندن نماز و صرف نهار ، استادم فرمودند : حالا سؤالت را بپرس!
( الان که فکر میکنم میفهمم اصرار استاد بر این که من حتما برم داخل خونه شون وسؤال رو دم در نپرسم برای این بود که حرف استاد تاثیر بیشتری رو من بذاره و بیشتر در ذهنم ماندگار بشه)



بعد از کمی مکث کردن، گفتم: بنده و خانومم تازه ازدواج کرده ایم. خانومم یک انسان پاک و متدین و نجیبی هستند ، خود بنده هم همین طوری ها هستم ، ولی واقعیتش نه من بلد هستم زندگی کنم ، نه ایشون بلد است زندگی کنه!


استاد سرشان را پایین انداختند و بعد از چند ثانیه با چهره ی همیشه آرام شان به من نگاه کردند و فرمودند:


بسم الله الرحمن الرحیم. این نکته ای که دارم میگویم ، رسوال اکرم (ص) فرموده است ، امیر المومنین (ع) فرموده است، حضرت زهرا (س) فرموده است ، امام مجتبی (ع) فرموده است و...

(بعدا که بنده بررسی کردم، مشاهده کردم این حرف استاد را تا امام دوازدهم همه ذکر کرده اند. ولی نکته ی جالب تر این است که، چند سال پیش بنده به یک سمیناری در فیلیپین دعوت شده بودم که آنجا تمام ادیان ، به اداب دین خود ، نحوه ی پرستش خدا را نشان میدادند. تنها چیزی که بین تمام ادیان مشترک بود ، همین اصلی بود که استاد به بنده فرمودند. آنجا بود که بنده متوجه شدم این اصل، فقط مخصوص مسلمانان نیست.)

اما فرمایش گران قدر استاد به بنده این بود که:



" تلاش کن هر چه برای خودت میخواهی ، برای همسرت هم بخواهی ! و هرچه برای خودت نمی خواهی برای همسرت هم نخواهی! "[=impact]

تلنگری محکمی به من وارد شد. فهمیدم منظور استاد چیست! این جمله ی استاد یعنی اینکه خودمان رو جای همدیگر بگذاریم و ببینم اگر در شرایط طرف مقابل بودیم چه چیزی برای خودمان می پسندیدیم . اینکه دوست دارم به من احترام کند ، به او احترام کنم. اینکه میخواهم خانومم مادرم را دوست بدارد ، مادرش رو دوست بدارم. اینکه میخواهم درکم کند ، به زور درکش کنم. اینکه میخواهم وقتی عصبانی هستم عصبانی نشود ، وقتی عصبانی هست ، عصبانی نشوم!
استاد فرمودند این جمله من رو به همسرت هم بگو و شروع کنید و سرتان را در لاک هم نکنید. اینکه اون چقدر عمل میکند، من هم همان میزان عمل کنم، اون انجام نداد من هم انجام ندم اشتباه است. بین دو دوست یکی خواست اشتباه کند دلیلی ندارد دیگری بگوید چون دوستم اشتباه کرد من هم باید اشتباه کنم!

من همیشه این اصلی را که استاد به من آموختند ، پیش خودم نگه داشتم. سال ها بعد که به آمریکا رفتم، آن جا هم وقتی جوان هایی که مسلمان شده بودند و میامدند ، تا بنده عقدشان رو بخوانم، معمولا اولین جمله ای که بعد از عقد بهشان میگفتم این بود:


Put your feet on her/his shoes



یعنی اینکه آقای محترم پایت رو بگذار در کفش خانومت! خانوم محترم، پایت رو بگذار در کفش آقایت!

یعنی همان جایگزینی. خودمان رو جای دیگران قرار دادند. هر چی برای خودمان خواستیم برای او هم بخواهیم.

به تمامی دوستان توصیه میکنم این توصیه امام علی (ع) به فرزندشون امام مجتبی (ع) رو همیشه تو زندگیشان به عنوان یک اصل مهم پیش خودشتن نگه دارند:


اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً فِیمَا بَینَک وَ بَینَ غَیرِک.( نهج الباغه، نامه 31)



خودت را معیار و میزان بین خود و دیگران قرار بده.



به زبون ساده یعنی اینکه هر چی برای خودت دوست داری برای دیگران هم دوست داشته باش. هر چی واسه خودت بدت میاد واسه دیگران هم بدت بیاد.

در ضمن منتظر نباش طرف مقابل داره چکار میکنه. اون شاید بخواد بره به جهنم! شما وظیفه خودت رو انجام بده!


و توصیه حکیمانه استاد امیدوار عزیز رو جدی بگیرید...

اميدوار;382042 نوشت:
به موضوع زناشويي بيش از گذشته توجه و عنايت داشته باشيد. بسياري از بهانه گيريها از اين موضوع ناشي مي‌شود.

ان شاءالله شاهد شعادتتون باشیم!:Gol::Gol::Gol:
موضوع قفل شده است