اختیاری بودن اعمال انسان در بوته نقد

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختیاری بودن اعمال انسان در بوته نقد

چرا ما انسانها مختاریم؟؟؟
آیا می توان دلیلی را بر این ادعا ذکر کرد.

دلایل اختیار انسان:
2 سنخ دلیل در این مقام آورده شده است:
1.این دلیل که قوت کمتری دارد بیان می دارد در صورت مبور بودن انسانها همه محاکم قضائی و مذمتها و تشویقها بیهوده و لغو خواهد شد فلذا ادعای جبر انسانها نتایج هولناکی را خواهد داشت.
2.دلیل بعدی که قوت بیشتری دارد بحث علم حضوری به اختیار را توسط انسانها مطرح می نماید و می گوید انسانها حضورا می یابند که مختارند پس مختارند _با توجه به اینکه علم حضوری خطابردار نیست-.
نقد دلیل اول:
پاسخ این مطلب روشن است و آن اینکه انسانها بنابر پیش فرض غلطی یعنی اختیار دارند این عملکرد را دارند و آن پیش فرض هم مبتنی بر دلیل دوم است و اگر آن نقد شد این عملکرد هم بتبع نقد خواهد شد
در ضمن بعضی وقتها با توجه به غیر اختیار و عمدی بودن عمل می توانیم طرف مقابل را مذمت یا مجازات نماییم مانند این همه قتل غیر عمد که همه مجازات می شوند برای مثال فردی که به علت هواس پرتی پایش جایی گیر می کند و در حال افتادن دست به دیگری و بقل دستیش می اندازد او هم اتفاقا افتاده و سرش کنار جدول می خورد و مرگ مغزی می شود.
نقد دلیل دوم:
پاسخ به بحث علم حضوری نیاز به یک مقدمه دارد و آن اینکه علم حضوری انسان در این موارد به چه تعلق می گیرد؟
آیا به این تعلق می گیرد که می بینم من مختارم یا به این گزاره تعلق می گیرد من مختارم
برای مثال آن انسان معتاد و هشیش و کوکایین و شیشه کش که در توهم به سر می برد و می بیند که دارد مثلا پرواز می کند یا برف می اید یا در فضاست و... به اینها علم حضوری دارد یعنی راست می گوید که می بینم برف می اید اما در خارج برفی نمی بارد یعنی او به گزاره می بینم برف می بارد یقین دارد و علم حضوری اما به گزاره برف می اید خیر لذا می بینیم در عالم خارج هم برفی نمی بارد
یا فلاسفه می گویند انسان به همه قضایای تصوریه و تصدیقیه علم حضوری دارد پس چگونه این همه اختلاف در عقاید را تبیین می کنند؟؟؟؟
مثلا کفار و مومنین به دو چیز متناقض علم حضوری دارند و در حالی که نمی شود هر دو صادق باشند
فلاسفه پاسخ می دهند انها به تصوراتشان علم حضوری دارند یعنی به گزاره یقین دارم یا می بینم الف ب است
اما به گزاره الف ب است علم حضوری ندارند فلذا نمی توان از گزاره می بینم الف ب است صادق و گزاره الف ب است کاذب است
فلذا مثلا ما مومنان در بحث با افراد کافر در مورد قضیه یقین دارم خدا نیست(که توسط مخاطب ابراز شده)بحث نمی کنیم
بلکه در مورد گزاره خدا نیست بحث می کنیم
چون یقین او در مورد این گزاره مطابق با واقع است اما معلوم نیست متعلق یقین او مطابق با واقع باشد
مَثل این مطلب مَثل صدق و کذب دو گزاره زیر است:
گفتم خدا نیست
خدا نیست
که گزاره اول صادق و گزاره دوم کاذب است
اما برویم سر اصل مطلب:
ما انسانها به گزاره :یقین دارم یا می بینم اختیار دارم ،علم حضوری داریم و این مطلب مطابق با واقع است و هیچ اشکالی در آن نیست
اما معلوم نیست متعلق این یقین یعنی اختیار دارم ، مطابق با واقع و نفس الامر باشد.
فلذا نمی توان به هیچ وجه اختیار انسان را اثبات کرد.

باتشکر

با نام الله



کارشناس بحث: استاد رئوف

velayat;381162 نوشت:
چرا ما انسانها مختاریم؟؟؟
آیا می توان دلیلی را بر این ادعا ذکر کرد.

دلایل اختیار انسان:
2 سنخ دلیل در این مقام آورده شده است:
1.این دلیل که قوت کمتری دارد بیان می دارد در صورت مبور بودن انسانها همه محاکم قضائی و مذمتها و تشویقها بیهوده و لغو خواهد شد فلذا ادعای جبر انسانها نتایج هولناکی را خواهد داشت.
2.دلیل بعدی که قوت بیشتری دارد بحث علم حضوری به اختیار را توسط انسانها مطرح می نماید و می گوید انسانها حضورا می یابند که مختارند پس مختارند _با توجه به اینکه علم حضوری خطابردار نیست-.
نقد دلیل اول:
پاسخ این مطلب روشن است و آن اینکه انسانها بنابر پیش فرض غلطی یعنی اختیار دارند این عملکرد را دارند و آن پیش فرض هم مبتنی بر دلیل دوم است و اگر آن نقد شد این عملکرد هم بتبع نقد خواهد شد
در ضمن بعضی وقتها با توجه به غیر اختیار و عمدی بودن عمل می توانیم طرف مقابل را مذمت یا مجازات نماییم مانند این همه قتل غیر عمد که همه مجازات می شوند برای مثال فردی که به علت هواس پرتی پایش جایی گیر می کند و در حال افتادن دست به دیگری و بقل دستیش می اندازد او هم اتفاقا افتاده و سرش کنار جدول می خورد و مرگ مغزی می شود.
نقد دلیل دوم:
پاسخ به بحث علم حضوری نیاز به یک مقدمه دارد و آن اینکه علم حضوری انسان در این موارد به چه تعلق می گیرد؟
آیا به این تعلق می گیرد که می بینم من مختارم یا به این گزاره تعلق می گیرد من مختارم
برای مثال آن انسان معتاد و هشیش و کوکایین و شیشه کش که در توهم به سر می برد و می بیند که دارد مثلا پرواز می کند یا برف می اید یا در فضاست و... به اینها علم حضوری دارد یعنی راست می گوید که می بینم برف می اید اما در خارج برفی نمی بارد یعنی او به گزاره می بینم برف می بارد یقین دارد و علم حضوری اما به گزاره برف می اید خیر لذا می بینیم در عالم خارج هم برفی نمی بارد
یا فلاسفه می گویند انسان به همه قضایای تصوریه و تصدیقیه علم حضوری دارد پس چگونه این همه اختلاف در عقاید را تبیین می کنند؟؟؟؟
مثلا کفار و مومنین به دو چیز متناقض علم حضوری دارند و در حالی که نمی شود هر دو صادق باشند
فلاسفه پاسخ می دهند انها به تصوراتشان علم حضوری دارند یعنی به گزاره یقین دارم یا می بینم الف ب است
اما به گزاره الف ب است علم حضوری ندارند فلذا نمی توان از گزاره می بینم الف ب است صادق و گزاره الف ب است کاذب است
فلذا مثلا ما مومنان در بحث با افراد کافر در مورد قضیه یقین دارم خدا نیست(که توسط مخاطب ابراز شده)بحث نمی کنیم
بلکه در مورد گزاره خدا نیست بحث می کنیم
چون یقین او در مورد این گزاره مطابق با واقع است اما معلوم نیست متعلق یقین او مطابق با واقع باشد
مَثل این مطلب مَثل صدق و کذب دو گزاره زیر است:
گفتم خدا نیست
خدا نیست
که گزاره اول صادق و گزاره دوم کاذب است
اما برویم سر اصل مطلب:
ما انسانها به گزاره :یقین دارم یا می بینم اختیار دارم ،علم حضوری داریم و این مطلب مطابق با واقع است و هیچ اشکالی در آن نیست
اما معلوم نیست متعلق این یقین یعنی اختیار دارم ، مطابق با واقع و نفس الامر باشد.
فلذا نمی توان به هیچ وجه اختیار انسان را اثبات کرد.

باتشکر



با سلام خدمت شما دوست گرامی

دو مطلب:

- اولا از لحاظ منطقی شما تنها هنگامی می توانید مدعی شوید که به هیچ وجه نمی توان، اختیار را ثابت کرد که تمام دلایل اختیار را مورد بررسی قرار دهید و تنها با نقد دو مورد نمی توان ادعایی به این کلیت کنید. نقدهای شما بر فرض صحت تنها بیان گر آن است که این دو استدلال اشکال دارد.

- اما در مورد اختیار

اختیار یک حالت درونی است و موهبتی است که از سوی خداوند به انسان داده شده است هر انسانی به بداهت وجود آن را درک می کند و در این بین شواهد بسیاری وجود دارد که علم حضوری انسان ها را تایید کند:

- اینکه انسان ها برای زندگی خود اهدافی تعیین می کنند و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی می کنند و تلاش می کنند، تنها در صورت داشتن اختیار معنا دارد.

- اینکه اگر انسان ها کاری را خطا انجام دهند، تاسف می خورند و سعی می کنند دفعه بعدی این کار را انجام ندهند، نشان داشتن اختیار است.

- اینکه انسان در مواقع مهمی از زندگی دچار تردید و شک می شوند و بر سر دو راهی های زندگی معطل می مانند، تنها با داشتن اختیار تبیین می شود.

- اینکه این همه پیامبران و امام از سوی خداوند پیام هایی برای خوب بودن و بهتر شدن برای انسان ها آورده اند تنها در صورتی معنا دارند که انسان ها توان و اختیار انتخاب اعمال را داشته باشند.
و ....

تمام این شواهد نشان می دهد که علم حضوری ما صحیح است و ما واقعا دارای اختیار هستیم. البته ممکن است فردی بگوید من مجبورم و خیال می کنم که مختار هستم. نمی توان برای او استدلال فلسفی اقامه کرد زیرا این یک مسئله درونی است و فرد می تواند منکر شود، بلکه باید او را به خودش و نیز شواهد ارائه شده ارجاع داد تا خودش در صورتی که واقعا در پی حقیقت باشد، به آسانی دریابد که مختار است.

موفق باشید

رئوف;383498 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

دو مطلب:

- اولا از لحاظ منطقی شما تنها هنگامی می توانید مدعی شوید که به هیچ وجه نمی توان، اختیار را ثابت کرد که تمام دلایل اختیار را مورد بررسی قرار دهید و تنها با نقد دو مورد نمی توان ادعایی به این کلیت کنید. نقدهای شما بر فرض صحت تنها بیان گر آن است که این دو استدلال اشکال دارد.

- اما در مورد اختیار

اختیار یک حالت درونی است و موهبتی است که از سوی خداوند به انسان داده شده است هر انسانی به بداهت وجود آن را درک می کند و در این بین شواهد بسیاری وجود دارد که علم حضوری انسان ها را تایید کند:

- اینکه انسان ها برای زندگی خود اهدافی تعیین می کنند و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی می کنند و تلاش می کنند، تنها در صورت داشتن اختیار معنا دارد.

- اینکه اگر انسان ها کاری را خطا انجام دهند، تاسف می خورند و سعی می کنند دفعه بعدی این کار را انجام ندهند، نشان داشتن اختیار است.

- اینکه انسان در مواقع مهمی از زندگی دچار تردید و شک می شوند و بر سر دو راهی های زندگی معطل می مانند، تنها با داشتن اختیار تبیین می شود.

- اینکه این همه پیامبران و امام از سوی خداوند پیام هایی برای خوب بودن و بهتر شدن برای انسان ها آورده اند تنها در صورتی معنا دارند که انسان ها توان و اختیار انتخاب اعمال را داشته باشند.
و ....

تمام این شواهد نشان می دهد که علم حضوری ما صحیح است و ما واقعا دارای اختیار هستیم. البته ممکن است فردی بگوید من مجبورم و خیال می کنم که مختار هستم. نمی توان برای او استدلال فلسفی اقامه کرد زیرا این یک مسئله درونی است و فرد می تواند منکر شود، بلکه باید او را به خودش و نیز شواهد ارائه شده ارجاع داد تا خودش در صورتی که واقعا در پی حقیقت باشد، به آسانی دریابد که مختار است.

موفق باشید

با سلام
دلیلی غیر اینها نیست
اگر هست بگویید
بعد همانطور که گفتم علم حضوری و درونی ما چیزی بیش از این نمی گوید :می بینم که مختارم
اما این کجا و قضیه من مختارم کجا
نگاه کنید مثالی برایتان می زنم:
هیپنوتیزمها وقتی بهشان دستور داده می شود در همان هنگام علم حضوری به اختیارشان دارند اما در حقیقت مجبورند
ممکن است ما هم چنین باشیم
باتشکر

velayat;383541 نوشت:
با سلام
دلیلی غیر اینها نیست
اگر هست بگویید
بعد همانطور که گفتم علم حضوری و درونی ما چیزی بیش از این نمی گوید :می بینم که مختارم
اما این کجا و قضیه من مختارم کجا
نگاه کنید مثالی برایتان می زنم:
هیپنوتیزمها وقتی بهشان دستور داده می شود در همان هنگام علم حضوری به اختیارشان دارند اما در حقیقت مجبورند
ممکن است ما هم چنین باشیم
باتشکر


با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی، تمام دانش بشری نهایتا بر علم حضوری استوار است و اگر علم حضوری انسان را نفی کنیم، هیچ راه معرفتی نخواهیم داشت و در این صورت به شک مطلق خواهیم رسید. بنابراین پیش فرض بحث، پذیرش علم حضوری است.
در مورد بحث هیپنوتیزم هم نیازمند بررسی دقیق تری در مورد ساختار و شرایط آن هستیم و بر فرض هم که به نحوی که شما می گوید باشد، وقتی علم بشر به چگونگی این پدیده رسید، می فهمد که در این مورد خاص اشتباه کرده است به عبارت دیگر، همین ساختار معرفتی، قابلیت خود اصلاحی دارد و ایرادات خود را نیز درک می کند اما این بدان معنا نیست که تمام یافته های آن غیر معتبر باشند.

موفق باشید

موضوع قفل شده است