قرب الهي اينقدر قابل دل كندنه؟ چرا براي شيطان جذاب نبود؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قرب الهي اينقدر قابل دل كندنه؟ چرا براي شيطان جذاب نبود؟

سلام.
گاهي اوقات به ما گفته ميشه:
چون شما نميتونين لذت قرب الهي رو بچشين، اينقدر راحت گناه ميكنين...
تلاش كنين تا به قرب الهي برسين كه از تمامي نعمتهاي الهي برتر است ...
بيان نعمتهاي مادي در قرآن تا به اين حد بيشتر از نعمت قرب الهي به اين خاطره كه درك مردم عادي از قرب الهي ناچيزه...
و ...

اما سوالي كه پيش مياد اينه كه اگه قرب الهي اينقدر خوب و جذابه، پس چطور شيطان توانست از اين قرب دل بكنه به خاطر غرور؟ آيا كسي كه اينچنين مقامي نزد خداوند داشته و تا به حد اين از وجود خدا و عظمتش به يقين رسيده بود (بر خلاف خيلي از ماها) گزينه ي جايگزين براش جذاب تر بوده؟

سوال دومي كه از اين موضوع برام پيش مياد اينه كه، كسي كه اينقدر با خداوند و عظمتش آشنايي داشته و جذابيت طاعت و عبادت خداوند رو خيلي شفاف تر از ما درك كرده، و از حكت خداوند و عذاب درك ناك خداوند آگاهي داشته، چطور حاضر ميشه جهاني بدون بعد زمان رو ترك كنه و مدتي در جهاني با ابعاد زمان، به كاري بپردازه كه نهايتش رو ميدونه دوزخ و عذاب سخت خداست؟

تشكر

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

فردا از آن ماست;380642 نوشت:
اما سوالي كه پيش مياد اينه كه اگه قرب الهي اينقدر خوب و جذابه، پس چطور شيطان توانست از اين قرب دل بكنه به خاطر غرور؟ آيا كسي كه اينچنين مقامي نزد خداوند داشته و تا به حد اين از وجود خدا و عظمتش به يقين رسيده بود (بر خلاف خيلي از ماها) گزينه ي جايگزين براش جذاب تر بوده؟

باسلام
قرب الهی جایگاهی است که در اثر اعمال و افعال اختیاری برای موجودات مختار بوجود می آید. همانطور که خداوند متعال محدود و متناهی نیست قرب به او نیز متناهی نخواهد بود و نهایت نخواهد داشت. اما تا زمانی که موجودات مختار( انسان و جن) زنده هستند و در دار دنیا وجود دارند و میتوانند تکالیف را انجام دهند، این جایگاه قابل ارتقا و تنزل است. در غیر اینصورت اختیار انسان زیر سوال میرود و انسان نتایج اعمال خود را نمی بیند. شيطان نیز که از طایفه جن بوده است با اختیار خود به قرب الهی رسید. چنانچه در برخی روایات او هزار سال عبادت نمودو به واسطه همین عبادات به مقامی والا رسید اما در نهایت به خاطر تکبری که نمود از ان مقام سقوط نمود. البته از این موارد در تاریخ و در متون دینی چندین نمودنه دیگر هم ذکر شده است. بلعم باعورا در اثر عبادات به حدی رسیده بود که هر دعایی میکرد مستجاب میشد. اما او هم به خاطر حسادتی که به حضرت موسی ع نمود و تکبری که نسبت به او داشت از مقامش تنزل نمود(اعراف 176) بنابراین قرب الهی گرچه بسیار دلنشین است اما جلوی اختیار فرد را نمیگیرد. بر همین اساس روایاتی که بیان میکند ائمه و معصومین حقیقت گناه را می بیننند و از ان خودداری میکنند، ایرادی پیدا نمیکند زیرا اگرچه ایشان باطن گناه را می توانند ببینند اما این امر جلوی اختیار انان را نمیگیرد و انان به اختیار و اراده خود گناه نمیکنند.

فردا از آن ماست;380642 نوشت:
سوال دومي كه از اين موضوع برام پيش مياد اينه كه، كسي كه اينقدر با خداوند و عظمتش آشنايي داشته و جذابيت طاعت و عبادت خداوند رو خيلي شفاف تر از ما درك كرده، و از حكت خداوند و عذاب درك ناك خداوند آگاهي داشته، چطور حاضر ميشه جهاني بدون بعد زمان رو ترك كنه و مدتي در جهاني با ابعاد زمان، به كاري بپردازه كه نهايتش رو ميدونه دوزخ و عذاب سخت خداست؟

جواب این سوال نیز در بخش قبل و بخصوص در عبارت اخر مشخص شد. کسی که به مقام بالایی دست یافته تا زمانی که هنوز میتواند با اختیار خود ( زنده باشد یا مرده باشد ولی سنت حسنه یا سیئه ای از خود باقی گذارده باشد) مقامش را ارتقا ببخشد، میتواند با اعمال بد مقامش را از دست بدهد.

صدیق;383448 نوشت:

کسی که به مقام بالایی دست یافته تا زمانی که هنوز میتواند با اختیار خود ( زنده باشد یا مرده باشد ولی سنت حسنه یا سیئه ای از خود باقی گذارده باشد) مقامش را ارتقا ببخشد، میتواند با اعمال بد مقامش را از دست بدهد.

جناب صديق، بحث من بحث عقلي موضوع هست و نه جبر و اختيار

من و شما براي تشويق به چيزي فراخونده ميشيم كه دركي نسبت به آن نداريم ولي ميدانيم بهترين نعمت الهي است. حالا ميبينيم يك موجود به اون نعمت دست پيدا كرده، از طرفي درك شفافي از غضب خداوند هم داره. خب از اين بيشتر چي لازمه براي رسيدن به يقين؟ عرض من اينه كه من عقلي و نقلي ميام نسبت به خدا شناخت پيدا ميكنم، البته شناخت نسبي، اما ميبينم اوج آرزوي من رو قبلا يه موجود بدست اورده و با وجود شناخت كاملش نه ترسي از غضب و اتش دوزخ داره و نه اون نعمت تونسته جذبش كنه! سوالم اينه كه نكنه اون قدر كه ميگن هم نعمت جذابي نباشه يا غضب هولناكي نباشه؟! اگه باشه، موجود مختار كدوم راه رو انتخاب ميكنه؟

نميتونيم اونو با مثالهاي روزمره ي زندگي مقايسه كنيم؛ اومدم براي خودم مثال ادم سيگاري رو زدم، اما ديدم فرد سيگاري اولا شناخت كافي نسبت به اون مضرات نداره و مثلا با چشمش ميبينه كه خيلي افراد هم سيگاري هستند و طول عمر هم دارن يا اثرات خوشي لحظه اي سيگار هست يا ... خلاصه اون نعمت سلامتي در مقابل اون چيزي كه از دست ميده، دير براش قابل دركه و در حد مقايسه ي بين قرب الهي و بدست آوردن اتش جهنم در ازاي اون نيست!

من هدفم سوال پرسيدن نيست و واقعا ذهنم درگير ميشهف بنابراين ممنون ميشم يه مقدار ملموس تر رفع ابهام كنيد.

فردا از آن ماست;383506 نوشت:
نميتونيم اونو با مثالهاي روزمره ي زندگي مقايسه كنيم؛ اومدم براي خودم مثال ادم سيگاري رو زدم، اما ديدم فرد سيگاري اولا شناخت كافي نسبت به اون مضرات نداره و مثلا با چشمش ميبينه كه خيلي افراد هم سيگاري هستند و طول عمر هم دارن يا اثرات خوشي لحظه اي سيگار هست يا ... خلاصه اون نعمت سلامتي در مقابل اون چيزي كه از دست ميده، دير براش قابل دركه و در حد مقايسه ي بين قرب الهي و بدست آوردن اتش جهنم در ازاي اون نيست!
من هدفم سوال پرسيدن نيست و واقعا ذهنم درگير ميشهف بنابراين ممنون ميشم يه مقدار ملموس تر رفع ابهام كنيد.

دوست عزیز.
همانطور که عرض شد، علم به چیزی جلوی اختیار انسان را نمیگیرد و تنها یکی از مبادی عمل اختیاری مطابق با ان می تواند بشود. مثلا دکتری که خودش مضرات سیگار را به عینه مشاهده و آزمایش کرده و یقین دارد که سیگار برایش ضرر زیادی دارد، این شخص قطعا با کسی که تنها نتایج تحقیقات را شنیده تفاوت زیادی دارد. او به عینه مضرات سیگار را دیده است ولی ایا هیچ امکان ندارد که خود این پزشک برود و سیگار بکشد. ایا پیامبران که خود گناه را می دیدند نیمتوانستند گناه بکنند. حتی در مرحله حق الیقین نیز اختیار از انسان سلب نمیشود. انسان است و لغزش هایش گاه پیامبری لغزش میکند و زمانی ولو اندک از خداوند غافل میشود. همانطور که ادم و یونس و یوسف چنین کردند. البته گناه نکردند ولی لغزشی که کردند باعث شد مدتی از ان درجه ای که داشتند دور شوند. البته این در اثر قرارگرفتن در دنیا و فرو رفتن در مادیات و اقتضای تعلق روح به بدن مادی است. این بدن جسمانی به واسطه شهوت ( چه شهوت جنسی چه شهوت و میل به غذا) و غضب ممکن است هر لحظه غفلت کند و از خداوند غافل شده و از مقام خود تنزل نماید. به همین خاطر از پیامبر اکرم نقل شده که ایشان بارها میفرمود: خداوندا مرا به خودم وا مگذار. یا هفتاد مرتبه استغفاری که حضرت در هر شبانه روز داشتند به خاطر تاریکی هایی بود که در اثر بودن در دنیا و برخورد با ماده و انسانهای مادی نگر و نیز برطرف کردن حوائج جسم بر ایشان عارض میشد. لحظه ای که انسان از خداوند غافل میشود حجاب غفلت جلوی چشمان او را میگیرد و پرده ای میشود در مقابل عقلش. در این زمان او محاسبه نمیتواند بکند.

صدیق;383610 نوشت:

مثلا دکتری که خودش مضرات سیگار را به عینه مشاهده و آزمایش کرده و یقین دارد که سیگار برایش ضرر زیادی دارد، این شخص قطعا با کسی که تنها نتایج تحقیقات را شنیده تفاوت زیادی دارد. او به عینه مضرات سیگار را دیده است ولی ایا هیچ امکان ندارد که خود این پزشک برود و سیگار بکشد.

تشكر؛ هر چند من پزشك متخصص ريه اي تا به حال نديده ام كه سيگار بكشد، حتي اگر اختيار داشته باشد و البته سيگار كشيدنش ممكن است اما نميكشد!

تنها در صورتي ممكنه سيگار بكشد كه به مزايايي مناسب حالش در مقابل نكشيدن برسد ويا به مضرات آن واقف نباشد و يا عقلش دچار نقصان شده باشد كه تا جايي كه ميدانم كبر نقصان عقل ايجاد نمي كند و البته شيطان فرصت توبه نيز داشته است. داشتن اختيار با تعقل و عقل سليم فرد تضاد بوجود نمياره و با وجود توضيحاتي كه فرمودين و قطعا با قبول دارا بودن اختيار براي شيطان، درك نكردم كه چطور يك موجود ممكنه جلوي چشمهايش گرفته شود و آتش دوزخ ابدي را به بهاي از دست دادن قرب و بهشت ابدي از خداوندي كه به قدرت و عظمت و حقانيتش واقف است ترجيح دهد.

مثالهايي از جمله حضرت ادم فرصت بازگشت به بهشت را دارند و فريب خوردن به معني تصميم گيري در حالت داشتن اشراف و علم به موضوع مربوطه نيست و فردي كه مستجاب الدعوه شده هم، فكر ميكنم به منزله ي رسيدن به قرب الهي و بدست آوردن دركي به اندازه ي شيطان نيست. هر چند خود مستجاب الدعوه بودن ايشان نيز به نظر مساله اي ثابت شده -لااقل براي بنده- نيست.

به هر حال از پاسخگويي شما متشكرم.

فردا از آن ماست;383925 نوشت:
تشكر؛ هر چند من پزشك متخصص ريه اي تا به حال نديده ام كه سيگار بكشد، حتي اگر اختيار داشته باشد و البته سيگار كشيدنش ممكن است اما نميكشد!

تنها در صورتي ممكنه سيگار بكشد كه به مزايايي مناسب حالش در مقابل نكشيدن برسد ويا به مضرات آن واقف نباشد و يا عقلش دچار نقصان شده باشد كه تا جايي كه ميدانم كبر نقصان عقل ايجاد نمي كند و البته شيطان فرصت توبه نيز داشته است. داشتن اختيار با تعقل و عقل سليم فرد تضاد بوجود نمياره و با وجود توضيحاتي كه فرمودين و قطعا با قبول دارا بودن اختيار براي شيطان، درك نكردم كه چطور يك موجود ممكنه جلوي چشمهايش گرفته شود و آتش دوزخ ابدي را به بهاي از دست دادن قرب و بهشت ابدي از خداوندي كه به قدرت و عظمت و حقانيتش واقف است ترجيح دهد.

مثالهايي از جمله حضرت ادم فرصت بازگشت به بهشت را دارند و فريب خوردن به معني تصميم گيري در حالت داشتن اشراف و علم به موضوع مربوطه نيست و فردي كه مستجاب الدعوه شده هم، فكر ميكنم به منزله ي رسيدن به قرب الهي و بدست آوردن دركي به اندازه ي شيطان نيست. هر چند خود مستجاب الدعوه بودن ايشان نيز به نظر مساله اي ثابت شده -لااقل براي بنده- نيست.

به هر حال از پاسخگويي شما متشكرم.


سلام
شاید شما همچین آدمی رو ندیدید اما من پزشک متخصص قلب دیدم که به هیچ عنوان توی خوردن چربی مراعات نمیکنه
ببینید دوست عزیز مساله این نیست که اون پزشک نمیدونه چربی های مضر برای بدنش خوب نیست! اتفاقا از من و شما بهتر میدونه و به قول معروف با گوشت و استخوانش هم این مساله ضرر رو درک کرده
بدون شک مراعات هم میکنه اما یه وقتی هست واقعا نمیشه جلوش رو گرفت و انسان میل به انجامش داره
جناب صدیق درست میفرمایند چون بالاخره لغزش ممکنه صورت بگیره حالا میخوام مثل شیطان عمرتو گذاشته باش روی عبادت خدا یا مثل یه پزشک عمرتو گذاشته باش روی مشکلات چربی خون
نقل قول:
با وجود توضيحاتي كه فرمودين و قطعا با قبول دارا بودن اختيار براي شيطان، درك نكردم كه چطور يك موجود ممكنه جلوي چشمهايش گرفته شود و آتش دوزخ ابدي را به بهاي از دست دادن قرب و بهشت ابدي از خداوندي كه به قدرت و عظمت و حقانيتش واقف است ترجيح دهد

علتش اینه که تجربه همون پزشکی که گفتم رو نداری.شما وقتی میتونی این ایراد رو بگیری که میبینی از هر 10 تا پزشک متخصص قلب ، 6 تاشون توی خوردن چربی مراعات نمیکنند حالا باید برات جای سوال بشه که یه جای کار میلنگه
اما از هر 100تاشون یکی مراعات نمیکنه و از کسانی هم که مثل شیطان بودند احتمالا به غیر از شیطان یا کسی رو نداشتیم یا کم بودند

پاسخگوی سایت آیت الله مکارم نکته ای رو توی جوابشون مطرح کردن که گفتم شاید برای این بحث مفید باشه و اون اینکه روایاتی هست مبنی بر اینکه شیطان مقرب نشده است ...

بنابر آن چه كه در آيات قرآن و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ آمده است، ابليس از آتش خلق شده و از جنس جنيّان است. وي به علت عبادتي كه انجام داده بود داخل در صف ملائكه بود و چنانكه از برخي روايات برمي آيد، بيش از شش هزار سال عبادت كرده بود. در واقع ظاهرا او با عبادت خود توانسته بود خود را به مقام ملائكه مقرب الهي برساند.البته بر اين اساس كه در قرآن كريم تعبير «و كان من الكافرين» آمده است، يعني او از كافران بود برخي نتيجه گرفته اند كه شيطان قبل از تمرّد از فرمان الهي، كافر بود و با اين نافرماني كفر او آشكار گرديد، و در واقع او به حسب ظاهر در صف ملائكه قرار داشته است، نه آن كه واقعاً به مقام قرب الهي رسيده باشد كه در اين زمينه روايتي نيز از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است.
البته توجه داشته باشید که موجودات داراي تكليف و اختيار مانند انسان و جن (ابليس) همان گونه كه راه ترقي و تعالي و تقرب در اثر طاعت و بندگي بر روي او باز است، همين طور در هر مقامي كه باشد در صورت عصيان امر الهي، امكان سقوطش وجود دارد، بلكه حتمي و قطعي است. اگرچه اين امر از انبياء الهي به خاطر عصمت شان عملا صادر نمي گردد، اما در خصوص شيطان و انسان هاي غير معصوم با اين كه در اثر عبادت و بندگي به مقامات والايي رسيده باشند، امكان لغزش و گناه وجود دارد و محقق هم شده است .
اساسا بايد توجه داشت كه هر چه انسان بالاتر و عالي تر باشد امتحان و خطر سقوط او بيشتر است و هيچ گاه بشر و جن از گناه و سقوط در امان نيستند. در هر حال قرب الهی منافاتی با تزلزل و سقوط ندارد، اتفاقا شیرینی و لذت قرب الهی، برخی مقربان درگاه الهی را به دنبال عجب و خودپسندی و یا غرور و تکبر بر زمین می زند و از مقام قرب به سقوط و ذلت می اندازد.
درباره شیطان می توانید آدرس زیر را مطالعه فرمایید: http://makarem.ir/maaref/?lid=0&CatID=22762

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب

به نظر حقیر میان افعال انسان(اعتقادی و فیزیکی) و فهم انسان تاثیر متقابلی وجود دارد

یعنی فهم موجب تغییر افعال و به تبع تغییر افعال موجب تغییر فهم میشود.

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ - بقره - 7
خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى دردناك است

یعنی کفر موجب میشود که انسان برخی امور را برعکس بفهمد!

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ- بقره 11
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ - بقره - 12

انسان در حالت کفر، فساد را اصلاح، و اصلاح را فساد میفهمد.

در پناه خدا.

[=microsoft sans serif]قرب الهی اینقدر قابل دل کندنه؟ چرا برای شیطان جذاب نبود؟

سوال: گاهي اوقات به ما گفته ميشه:چون شما نميتونين لذت قرب الهي رو بچشين، اينقدر راحت گناه ميكنين... تلاش كنين تا به قرب الهي برسين كه از تمامي نعمتهاي الهي برتراست ...بيان نعمتهاي مادي در قرآن تا به اين حد بيشتر از نعمت قرب الهي به اين خاطره كه درك مردم عادي از قرب الهي ناچيزه.
اما سوالي كه پيش مياد اينه كه اگه قرب الهي اينقدر خوب و جذابه، پس چطور شيطان توانست از اين قرب دل بكنه به خاطر غرور؟ آيا كسي كه اينچنين مقامي نزد خداوند داشته و تا به حد اين از وجود خدا و عظمتش به يقين رسيده بود (بر خلاف خيلي از ماها) گزينه ي جايگزين براش جذاب تر بوده؟
سوال دومي كه از اين موضوع برام پيش مياد اينه كه، كسي كه اينقدر با خداوند و عظمتش آشنايي داشته و جذابيت طاعت و عبادت خداوند رو خيلي شفاف تر از ما درك كرده، و از حكت خداوند و عذاب درك ناك خداوند آگاهي داشته، چطور حاضر ميشه جهاني بدون بعد زمان رو ترك كنه و مدتي در جهاني با ابعاد زمان، به كاري بپردازه كه نهايتش رو ميدونه دوزخ و عذاب سخت خداست؟

پاسخ:
قرب الهی جایگاهی است که در اثر اعمال و افعال اختیاری برای موجودات مختار بوجود می آید. همانطور که خداوند متعال محدود و متناهی نیست قرب به او نیز متناهی نخواهد بود و نهایت نخواهد داشت. اما تا زمانی که موجودات مختار( انسان و جن) زنده هستند و در دار دنیا وجود دارند و میتوانند تکالیف را انجام دهند، این جایگاه قابل ارتقا و تنزل است. در غیر اینصورت اختیار انسان زیر سوال میرود و انسان نتایج اعمال خود را نمی بیند. شيطان نیز که از طایفه جن بوده است با اختیار خود به قرب الهی رسید.
چنانچه در برخی روایات او هزار سال عبادت نمودو به واسطه همین عبادات به مقامی والا رسید . به صورتی که برخی ملائکه خیال میکردند که او از ملائکه است. اما در نهایت به خاطر تکبری که نمود از ان مقام سقوط نمود.[1]
البته از این موارد در تاریخ و در متون دینی چندین نمودنه دیگر هم ذکر شده است. بلعم باعورا در اثر عبادات به حدی رسیده بود که هر دعایی میکرد مستجاب میشد. اما او هم به خاطر حسادتی که به حضرت موسی ع نمود و تکبری که نسبت به او داشت از مقامش تنزل نمود.
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»[2]
همانطور که در این ایه شریفه بیان شده، خداوند می فرماید اگر ما میخواستیم به زور و اجبار او را رفعت و مقام بدهیم، میتوانستیم امااو خودش دوست داشت به دنبال هوای نفس خودش باشد و به همین دلیل سقوط کرد و ازمقامش دور شد.
بنابراین قرب الهی گرچه بسیار دلنشین است اما جلوی اختیار فرد را نمیگیرد. بر همین اساس روایاتی که بیان میکند ائمه و معصومین حقیقت گناه را می بیننند و از ان خودداری میکنند، ایرادی پیدا نمیکند زیرا اگرچه ایشان باطن گناه را می توانند ببینند اما این امر جلوی اختیار انان را نمیگیرد و انان به اختیار و اراده خود گناه نمیکنند.
در مورد سوال دوم نیز پاسخ این است که کسی که به مقام بالایی دست یافته تا زمانی که هنوز میتواند با اختیار خود ( زنده باشد یا مرده باشد ولی سنت حسنه یا سیئه ای از خود باقی گذارده باشد) مقامش را ارتقا ببخشد، میتواند با اعمال بد مقامش را از دست بدهد. علم به چیزی جلوی اختیار انسان را نمیگیرد و تنها یکی از مبادی عمل اختیاری مطابق با ان می تواند بشود. مثلا دکتری که خودش مضرات سیگار را به عینه مشاهده و آزمایش کرده و یقین دارد که سیگار برایش ضرر زیادی دارد، این شخص قطعا با کسی که تنها نتایج تحقیقات را شنیده تفاوت زیادی دارد. او به عینه مضرات سیگار را دیده است ولی ایا هیچ امکان ندارد که خود این پزشک برود و سیگار بکشد. ایا پیامبران که خود گناه را می دیدند نیمتوانستند گناه بکنند. حتی در مرحله حق الیقین نیز اختیار از انسان سلب نمیشود. انسان است و لغزش هایش گاه پیامبری لغزش میکند و زمانی ولو اندک از خداوند غافل میشود. همانطور که ادم و یونس و یوسف چنین کردند. البته گناه نکردند ولی لغزشی که کردند باعث شد مدتی از ان درجه ای که داشتند دور شوند. البته این در اثر قرارگرفتن در دنیا و فرو رفتن در مادیات و اقتضای تعلق روح به بدن مادی است. این بدن جسمانی به واسطه شهوت ( چه شهوت جنسی چه شهوت و میل به غذا) و غضب ممکن است هر لحظه غفلت کند و از خداوند غافل شده و از مقام خود تنزل نماید. به همین خاطر از پیامبر اکرم نقل شده که ایشان بارها میفرمود: خداوندا مرا به خودم وا مگذار. [3]یا هفتاد مرتبه استغفاری که حضرت بدون اینکه گناهی انجام داده باشند، در هر شبانه روز داشتند[4] به خاطر تاریکی هایی بود که در اثر بودن در دنیا و برخورد با ماده و انسانهای مادی نگر و نیز برطرف کردن حوائج جسم بر ایشان عارض میشد. لحظه ای که انسان از خداوند غافل میشود حجاب غفلت جلوی چشمان او را میگیرد و پرده ای میشود در مقابل عقلش. در این زمان او محاسبه نمیتواند بکند.

[=microsoft sans serif]

[/HR][=microsoft sans serif][1] . تفسیر صافی، ج1، ص106؛ بحار الانوار، ج11، ص 117

[=microsoft sans serif][2] . سوره اعراف، ایه 176

[=microsoft sans serif][3] . تفسیر قمی، ج2 ص 75؛ الکافی ، ج2 ص 524

[=microsoft sans serif][4] . الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري)، ص: 158

موضوع قفل شده است