اصول و روش شناختی پژوهش در انقلاب اسلامی
تبهای اولیه
اصول و روش شناختی پژوهش در انقلاب اسلامی یكی از مسائل بنیادین فلسفه انقلاب اسلامی روش شناسی تحقیق در آن واقعه تاریخی است؛ یعنی اینكه چه كسی میتواند انقلاب اسلامی را بشناسد و به دیگران بشناساند؟
چنانكه میدانیم یك عده انقلاب اسلامی را موضوعی جامعه شناختی میدانند و ناگزیر روش تحقیق در آن را نیز روش جامعه شناختی میشناسند و شناخت و شناساندن آن را صرفاً در خور كسانی میدانند كه گرایش علمی و رشته تحصیلیشان جامعه شناسی است. همانگونه كه عدّهای دیگر آن را موضوعی تاریخی میدانند و صلاحیت شناخت و تحقیق در قلمرو آن را در انحصار مورخان و آگاهان به روش شناسی تاریخی (تاریخ نقلی یا تاریخ علمی) میشناسند. گروهی دیگر بر این باورند كه انقلاب اسلامی موضوعی است سیاسی، پس روش شناسی آن نیز جز روش تحقیق در علوم سیاسی یا تحلیلهای سیاسی نخواهد بود و تدریس و معرفی آن نیز فقط باید در اختیار فارغ التحصیلان علوم سیاسی و آگاهان به تحلیل سیاسی باشد. و نظرگاه دیگر اینكه، انقلاب اسلامی موضوعی است كه هویت دینی و بخصوص فقهی دارد زیرا كه این پدیده بر مبنای تفكر اسلامی و فقهی شكل گرفته و به منصه ظهور رسیده است. از این روی روش شناسی تحقیق آن همان روش اجتهادی یا فقاهتی خواهد بود. به عبارت دیگر: شناخت و شناساندن انقلاب اسلامی عرصه سیمرغی است كه فقط عقابان اندیشه دینی میتوانند بر فراز آن بال بگشایند نه پژوهشگران علوم سیاسی یا جامعه شناسی یا تاریخ كه عرصه پژوهششان عرصه غیر دینی و محض پدیدار شناسی است. پس انقلاب شناسان و معلمان واقعی انقلاب اسلامی همان دین شناسانند.
با اندك تأملی میتوان دریافت كه نگرشهای یاد شده دور از واقع و داوری جامعاند. واقع مطلب این است كه انقلاب اسلامی موضوعی است كه ابعاد گوناگون دارد و شناخت جامع آن نیز در گروه اتخاذ روش جامع و ویژهای است كه با روش شناسی تاریخی، جامعه شناختی و سیاسی یا اجتهادی و فقاهتی محض فرسنگها فاصله دارد و لزوماً بیتوجهی به آن در تدریس انقلاب اسلامی و تبیین آن سر از تحریف این واقعه بزرگ و كاریكاتوری كردن آن سر در میآورد. چنانچه این بیتوجهی زمینه جفاكاریهای بیشمار علمی در عرصه دانشگاهها و همایشهای علمی در حق انقلاب اسلامی را فراهم ساخته و هنوز فراوان قربانی میگیرد و به پیش میتازد. ما بر این باوریم كه محققان انقلاب اسلامی باید در شناخت و تبیین انقلاب اسلامی به اصول روش شناختی زیر پایبند باشند:
1. لزوم هویت شناسی موضوع و قلمرو پژوهش: هر پژوهشی در واقع پاسخی به یك پرسش یا مسئله است؛ یعنی پژوهش از طرح مسئله یا موضوع آغاز میشود. پس از آن نوبت جمع آوری اطلاعات و اسناد مربوط به آن میرسد. آنگاه پژوهشگر به ارائه فرضیه یا فرضیهها میپردازد تا آنكه مرحله بررسی و ارزیابی فرضیهها مطرح میشود و پس از آن با استنتاج و تدوین قاعده یا قواعد، كار تحقیق به پایان میرسد. آنچه كه در این فرایند نقش اصلی را بازی میكند هویت شناسی موضوع و قلمرو پژوهش است، زیرا كه اتخاذ روش ارزیابی فرضیهها كه سرنوشت سازترین مرحله پژوهش است با هویت شناسی موضوع رقم میخورد؛یعنی، هویت شناسی روش تحقیق به هویت شناسی موضوع و قلمرو تحقیق بستگی دارد. چنانكه تمایز علوم نیز به تمایز موضوع علوم باز میگردد. پژوهشگر انقلاب اسلامی باید در قدم نخست قلمرو پژوهش خود را معلوم كند؛ یعنی، معلوم كند كه عرصه پژوهش وی مسائل فلسفه انقلاب اسلامی است یا مسائل انقلاب اسلامی؟ به عبارت دیگر پژوهشگر انقلاب یا میخواهیم مبانی و زیرساختهای انقلاب اسلامی چون ریشه شناسی،آسیب شناسی، رابطه آن با دین و هنر، تعریف و... را مورد پژوهش قرار دهد و یا میخواهد در مورد مسئلهای از مسائل انقلاب اسلامی چون مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... تحقیق كند. هر یك از دو قلمرو یاد شده نیز ممكن است گاهی از جنبهبشری و موضوعی مورد بحث قرار گیرند و یا از جنبه دینی و اسلامی، یعنی،گاهی بحث ما پیرامون انقلاب اسلامی یا مبانی آن هویت سیاسی، جامعه شناختی یا تاریخی دارد و یا هویت دینی و اسلامی. برای مثال،بحث درباره آسیب شناسی یا آفت شناسی انقلاب در بعد ساختار اقتصادی از نگرش علم اقتصاد، بحث بشری خواهد بود ولی بررسی همان موضوع از نظرگاه سیاست اقتصادی اسلام هویت دینی خواهد داشت.
اینك بدیهی است كه پژوهش ما در جنبهبشری، روشهای جامعه شناختی، آماری، سیاسی و یا تاریخی را طلب خواهد كرد. چنانكه در جنبه دینی، پای روش دین شناختی جامع و كامل را به میان خواهد كشید. بنابراین، پژوهشگر انقلاب اسلامی به تناسب هویت موضوع و قلمرو تحقیق با چند روش سروكار خواهد داشت: روش جامعه شناختی، روش تاریخی، روش سیاست شناختی، روش شناسی هنر و ادبیات، روش شناسی كلام و فلسفه، روش شناسی علم اقتصاد و روش دین شناختی. زیرا كه قلمرو و ابعاد انقلاب اسلامی به گستره ابعاد و قلمروهای اسلام است. بدیهی است كه روششناسی آن نیز به میزان قلمروهای آن دامن گستر خواهد بود.
2. ضرورت مبنا شناسی یا اصول ایدئولوژی و شناخت اندیشه پرداز انقلاب: شناخت دقیق انقلاب اسلامی بدون شناخت اصول و مبانی ایدئولوژی آن ممكن نیست. چنانكه برای شناخت انقلاب اسلامی ـ مانند شناخت انقلابهای دیگر ـ باید مبانی فكری بنیانگذار یا اندیشه پرداز (ایدئولوگ) آن انقلاب را شناخت.
بدیهی است كه انقلاب اسلامی ایران انقلابی است مكتبی یا ایدئولوژیك. همانگونه كه انقلاب اكتبر روسیه انقلابی بود مكتبی و ایدئولوژیك. مهمترین گام در شناخت عمیق این انقلابها شناخت اصول و مبانی ایدئولوژی آنهاست. انقلاب اسلامی، مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی، آن هم با قرائت خاصی است كه از آن به اسلام ناب یا عرفان متعالی تعبیر میشود. اصول یا بنیانهای ایدئولوژی اسلام ناب عبارتند از: خدا محوری، انسان مداری ربانی،رهبری ربانی،مردم مداری ربانی، آزادی توأم با لزوم هدایت پیامبرگونه، اصل جهان وطنی ربانی و جامعه ربانی.
پژوهشگر انقلاب اسلامی باید این اصول را به طور عمیق بشناسد. همانگونه كه شناخت نگرش، شخصیت و روش یا سبك شناسی نظری و عملی امام خمینی (ره) به عنوان اندیشه پرداز و معمار فكری یا ایدئولوگ انقلاب اسلامی ضروری است. او عالمی است ربانی كه به آبشخور حكمت قرآنی دست یافته و زلال آن در نهرهای گفتار و كردارش جاری گشته است. پژوهشگر انقلاب اسلامی باید این آبشخور بیكران انقلاب را كشف و استحصال كند. پس تحقیق در عرفان متعالی او، روش دینشناسی او، فلسفه اخلاق او، فلسفه تعلیم و تربیت و اصول سیاسی و فرهنگی او و... شرط لازم شناخت انقلاب اسلامی است. زیرا كه مطمئنترین راه حصول یقین به معلول و اثر، شناخت حقیقت علت وجودی آن است. نگرش و اندیشه امام خمینی (ره) اگر نگوییم شرط كافی انقلاب اسلامی است، دست كم اساسیترین شرط لازم پیدایش و تداوم آن است. بنابراین، كم توجهی به این اصل، شناخت ما نسبت به انقلاب را وارونه و عقیم خواهد ساخت.
3. لزوم همگونگی میان شناسنده و موضوع شناسایی: حقیقت و فرهنگ انقلاب اسلامی یك نوع زندگی یا زیستن است. بنابراین، كسی میتواند این پدیده را به خوبی بشناسد كه بازیگر عرصه این نحوه از زندگی باشد نه صرف تماشاچی آن و شناسنده از دیده یك ناظر بیطرف. به گفته مولوی:
رو قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرط است این
عقل گردی عقل را بینی كمال عشق گردی عشق را دانی جمال
حقیقت انقلاب اسلامی با سه اصل بنیادین گره خورده است كه شناخت آن بدون سنخیت و همگونگی با انقلاب در آن اصول امكان پذیر نیست: معرفت و اندیشه متعالی، دین یا عرفان متعالی و هنر و ادبیات متعالی. آنكه میخواهد انقلاب اسلامی را بشناسد باید در این سه عرصه كه نوعی از زندگی و زیستن (حیات طیبه) است وارد تجربه بشود. تا در نتیجه همزبانی با دین و عرفان متعالی و هنر و اندیشه متعالی،با انقلاب اسلامی در ابعاد یاد شده همزبان و هم سخن شود. تجربه یا زندگی دینی متعالی شخصیت پژوهشگر انقلاب را پیامبرگونه و علی گونه میكند. آنگاه كه نگرش و روش، پیامبرگونه شد، اندیشه و هنر نیز متعالی و ربانی میشود. و چنین شخصیتی است كه انقلاب متعالی را میشناسد و به دیگران میشناساند.
ای خدا بنمای جان را آن مقام كه در آن بیحرف میروید كلام
حقیقت انقلاب متعالی با دین،علم و هنر و ادبیات متعالی پیوند عمیق دارد و انقلاب شناس راستین كسی است كه خود تجلی عینی این پیوند باشد.
4. ضرورت اتخاذ روشی نو و جامع: انقلاب اسلامی بسان حقیقت قرآن، حقیقتی است كه تمامی چهره و سیمای آن در محدوده زمانی و مكانی خاص آشكار نمیشود زیرا كه حقیقتی است فراتر از اندیشههای محدود؛ یعنی هر چه زمان میگذرد ابعاد و چهرههایی نوین از آن به منصه ظهور میرسد. بدین سان، انقلاب پژوهان باید پا به پای گذر زمان،زبان و روشهای جدیدی را به میان بكشند. آنچه كه به عنوان كتاب یا مقالات درباره شناخت انقلاب اسلامی در جامعه دانشگاهی و غیر دانشگاهی ما مطرح است غالباً غبار كهنگی زبانی یا فكری و روشی بر چهرههاشان نشسته و در نتیجه، متناسب با نیازهای امروز جامعه ما نیستند.
اصول و روش شناختی پژوهش در انقلاب اسلامی چون، نگرش و بینش حاكم بر آنها محدود و متناسب با حیات فرهنگی زمان گذشته است. تأسفبارتر از همه اینكه برخی از آن آثار هنوز به عنوان كتاب درسی دانشگاه مورد استفاده قرار میگیرند و از انقلاب متعالی سیمایی وارونه و ناتوان به دانشجو القا میكنند. پس انقلاب شناسی بیش از هر پدیده دیگری به تجدید حیات و احیاگری نیازمند است كه جز در پرتو نگرشهای نوین و متعالی به اسلام، انسان و جهان میسر نخواهد بود. به گفته مرحوم اقبال:
به خود نگر گلههای جهان چه میگویی اگر نگاه تو دیگر شود جهان دگر است
به میر قافله از من دعا رسان و بگوی اگر چه راه همان است كاروان دگر است
و یا:
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاك جهان دگری ساختن است
5. لزوم بحث تطبیقی و توجه به اصل تضاد:اصل دیگر در تحقیق پیرامون انقلاب اسلامی توجه به اصل تطبیقی بودن شناخت است. شناخت انقلاب اسلامی در خلأ و در جاده یك طرفه ممكن نخواهد بود بلكه باید اصول اندیشه و مبانی ایدئولوژیكی و مسائل روبنایی آن را با ایدئولوژیها و جهان نگریها و ویژگیهای حاكم بر انقلابهای ایدئولوژیك دیگر مقایسه كرد. برای نمونه در شناخت مبانی و مسائل انقلاب اسلامی نمیتوان با ایدئولوژی ماركسیست لنینیستی، ایدئولوژی انقلابهای دموكراتیك، انقلابهای ناسیونالیستی، انقلابهای التقاطی و انقلابهای مبتنی بر تفكر اسلامی در قرائتهای غیر متعالی آن بیتفاوت بود. چنانكه قدرت و توانمندیهای یك قهرمان را باید در شرایط رودررویی با حریفان آزمود نه در شرایط عدم آن. البته لزوم تبادل فرهنگی و داد و ستد میان اندیشهها و تمدنها و اصل لزوم هدایت دیگران نیز میتواند یكی از فلسفههای ضرورت مباحث تطبیقی باشد كه جز در پرتو رویارویی فكری و شرایط بین الاذهانی ممكن نخواهد بود. همانگونه كه اصل تضاد یا طباق در عرصه شاخههای هنری بخصوص ادبیات جایگاه بسیار بلندی دارد و هیچ هنرمندی خود را از آن بینیاز نمیداند. با اندك تأملی میتوان دریافت كه كارآیی این اصل در شناخت انقلابها از جمله شناخت انقلاب اسلامی به مراتب از كارآیی آن در عرصه هنر و ادبیات فراتر است.
گذشته از این، كاربرد آشكار سبك و شیوه تطبیقی در هدایت و تبیین را در سبك شناسی قرآن و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نیز به وضوح میتوان مشاهده كرد. علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منها الصواب»؛ آراء و اندیشهها را بر یكدیگر بكوبند تا حق و صواب از آن متولد شود. قرآن كریم نه تنها خود این شیوه را در عمل به كار میبندد و بر اساس آن به معرفی و نقد مبانی اهل كتاب و غیر اهل كتاب میپردازد كه خود به طور صریح اهل اسلام را به روش تطبیقی فرا میخواند و فقط اهل آن شیوه را صاحبان خردناب و هدایت یافتگان میشناسد. چون «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هدیهم الله و اولئك هم اولوالالباب»، بشارت باد بندگانم را كه گفتارها را میشنوند و از بهترین آن پیروی میكنند. آنانند كه خدا هدایتشان كرده و هم آنانند كه صاحبان خردنابند.
حاصل سخن اینكه: انقلاب اسلامی ایران پدیدهای است بزرگ و منحصر به فرد. و همین ویژگی بارز، روش شناسی پژوهش آن را نیز ویژه و منحصر به فرد میسازد. به همین سبب خیال رسیدن به حقیقت آن از طریق روشهای سیاسی، فقهی محض، جامعه شناختی و تاریخی خیال خامی است. بلكه باید برای پژوهش در عرصه سیمرغ گونه آن به شاهبالهای پژوهشی چندی مجهز بود كه به پنج مورد بارز آن اشاره شد. امید است این مختصر كه به عنوان گامی كوتاه و مشتی نمونه خروار مطرح گردید برای رهپویان اسلام ناب و انقلاب پژوهان مفید افتد.