نظر شیعه درباره سه صحابه حجر بن عدی، اسامه بن زید و سعد بن ابی وقاص

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر شیعه درباره سه صحابه حجر بن عدی، اسامه بن زید و سعد بن ابی وقاص

در منابع معتبر شیعی تمام صحابه جز علی ع و سلمان و ابوذر و مقداد رضی الله عنهم، پس از نبی ص مرتد شدند. آیا این سه نفر هم در فقه امامیه مرتد شده اند؟

سوال: این سه نفر با وجود حدیث بالا(ارتداد صحابه) چه جایگاهی در دیدگاه تشییع دارند؟ مورد وثوق اند یا از اصحاب سقیفه بشمار میروند؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم

انشاء الله طاعات شما قبول باشد و عید شما مبارک باشد
در مورد سوال ابتدا باید درباره بحث ارتداد بعد از نبی صلی الله علیه واله وسلم توضیح مختصری داده شود بعد به بحث مصداق بپردازیم


رواياتي است که از ارتداد صحابه پس از وفات پيامبر جز چند تن معدود، خبر مي‌دهد.


کشي از امام باقر× روايت مي‌کند:
«ارْتَدَّ النَّاسُ إِلا ثَلاثَةُ نَفَرٍ: سَلْمَان وَ أَبُوذَر وَ الْمِقْدَادُ.» قال: قُلْتُ: فَعَمَّارٌ؟ قَالَ: «قد کان جَاصَ جَيْصَةً ثُمَّ رَجَع (1)


شيخ مفيد از امام صادقu روايت مي‌کند:
«هَلَكَ النَّاس إِلا ثَلاثَة نَفَرٍ: سَلْمَان وَ أَبُوذَر وَ الْمِقْدَادُ، وَ لَحِقَهُمْ عَمَّار وَ أَبُو ساسانوَ حذَيفَة وَ أَبُو عَمرة، فَصَارُوا سبعة.»


شيخ در روايتي ديگر از امام باقر× نقل مي‌کند:
«ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ| إِلا ثَلاثَة نَفَرٍ: الْمِقْدَادُ بْنُ الأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرّ الْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ. ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ(2)


اما منظور از ارتداد همان ارتداد اصطلاحی است یا منظور دیگری بوده است؟

با تأمل روايات و نيز بررسي شواهد مربوط به اين روايات مي‌يابيم كه مقصود از ارتداد، ارتداد از اصل دين نيست، بلکه صرفاً بازگشت به حالت جاهليت و عدم تعمق در واقعيات است.
شاهد بر اين‌که مقصود از ارتداد، صرفاً جنبة ترديد و شک است، نه خروج از دين، عبارت است از:
اولاً: روايات «ارتدّ الناس» به اين معنا تصريح دارد؛ مثلاً در روايت کشي، از ابوبکر حضرمي از امام باقر× چنين نقل شده است:

ارْتَدَّ النَّاسُ إِلا ثَلاثَةُ نَفَرٍ: سَلْمَان وَ أَبُوذَرّ وَ الْمِقْدَادُ. قَالَ: قُلْتُ: فَعَمَّارٌ؟ قَالَ: قَدْ كَانَ جَاصَ جَيْصَةً ثُمَّ رَجَعَ. ثُمَّ قَالَ: إِنْ أَرَدْتَ الَّذِي لَمْ يَشُكَّ وَ لَمْ يَدْخُلْهُ شَيْءٌ، فَالْمِقْدَادُ! فَأَمَّا سَلْمَان، فَإِنَّهُ عَرَضَ فِي قَلْبِهِ عَارِضٌ: أَنَّ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× اسْمَ اللَّهِ الأَعْظَمَ، لَوْ تَكَلَّمَ بِهِ لأَخَذَتْهُمُ الأَرْضُ وَ هُوَ هَكَذَا(3)

همة مردم دچار ترديد شدند جز سه نفر: سلمان و ابوذر و مقداد، حضرمي مي‌گويد: پرسيدم: پس عمار چه؟ فرمود: «او اندکي دچار ترديد شد، اما زود متوجه شد و بازگشت. اگر بخواهي بداني چه کسي ترديدي به خود راه نداد، بدان که او مقداد بود. سلمان در دل خود گفت که مولا اميرمومنان داراي اسم اعظم است که اگر بر زبان جاري کند، زمين آنان را به کام خود خواهد گرفت؛ در حالي‌كه امام چنين نکرد
حیرت از آن با ب بود که که چرا چنين رخدادي پيش آمد و هر يک به اندازة گنجايش خود، دچار حالت ترديد شدند؛ جز مقداد که با عزمي آهنين، هم‌چنان استوار ماند.


مقصود از ترديد، درماندگي در فهم مصلحت الهي است، از اين رو مرحوم ميرداماد در شرح حديث ياد شده مي‌نويسد:
«لَمْ يُردْ بِه‏ الرِّدَّةُ عَن‏ الْإِسْلَامِ، إِنَّما مَعْنَاه‏ التَّخَلُّفَ عَن‏ بَعْض‏ الْحُقُوقِ الْوَاجِبَة»(4)؛


مقصود، ارتداد از اسلام نيست، بلکه به معناي کوتاهي در بعضي تکاليف است.
ثانياً: افرادي که در روايات ياد شده افزوده شده‌اند، از خواص اصحاب و مواليان مولا اميرمؤمنان شمرده مي‌شوند؛ کساني که هرگز امکان ندارد که در امر ولايت، ترديدي به خود راه داده باشند؛

براي نمونه مولا اميرمؤمنان دربارة عمار مي‌فرمايد:
«ذَاکَ امْرُؤٌ خَلَطَ اللَّهُ الإِيمَانَ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ و عظمه وَ شَعْرِهِ وَ بَشَرِهِ. لا يُفَارِق الْحَقّ سَاعَة، حَيْثُ زَالَ زَالَ مَعَه.‏(5)


کشي از پيامبر| روايت مي‌کند:
عَمَّارٌ مَعَ الْحَقّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَمَّار حَيْثُ كَانَ.»(6)

در روايت صدوق ـ عليه الرحمه ـ نيز آمده است: «مُؤْمِن‏ مُلِئ‏ مُشَاشُهُ إِيمَانا.ً(7)


آيا امکان دارد چنين فردي با چنين وصفي، لحظه‌اي در امر ولايت ترديد کند؟

ثالثاً: صحابة ديگري بودند که از روز نخست دوران عهد رسالت، نسبت به مقام ولايت اميرمؤمنان ثابت قدم بودند، بلکه پايه‌گذار تشيع و پيرو امام متقيان بودند. نجاشي و کشي و ديگران از آنان به خوبي و استواري در عقيده و ولايت ياد مي‌کنند و در معرفي اين صحابه، بيش از سيصد نفر از اصحاب بزرگوار پيامبر اکرم| را نام مي‌برند

منابع


1. رجال کشی، ج 1، ص 51.
2. مصنفات المفید، ج 12، ص 12 و ر.ک: اختیار معرفة الرجال،ج 1، ص 6 ـ 11.
3.رجال کشی ج 1، ص 47 ـ 52.
4.همان، ص 51.
5.کنز العمّال، ج 13، ص 160.
6.رجال کشی، ج 1، ص 127.
7.امالی صدوق، مجلس 43، ص 224.

بحث فقط درباره حجر بن عدی و ... نیست بسیاری از صحابه هستند که پس از حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم در زمان حضرت علی علیه السلام خوب امتحان پس داده و از اصحاب خاص حصرت بودند از جمله

* ابو الهيثم بن التيهان انصاری: وي از ناب‌ترين ياران اميرمؤمنان× و صحابي پيامبر| بود که در عقبة اول و دوم، همراه هفتاد نفر از انصار شرکت داشت
.

* ابو ايوب انصاری: او از اصحاب بدر و از کساني بود که حديث غدير را گوشزد کرد و به نفع مولا اميرمؤمنانu شهادت داد. وي در رکاب حضرت جنگيد و همواره بر ولايت استوار بود(1)

* خزيمة بن ثابت، ذوالشهادتين: پيامبر اکرم او را بدين وصف ملقب کرد. او در رکاب علي×، در جمل و صفين جنگيد و در صفين شهيد شد.

* عبادة بن الصامت انصاری: وي برادرزادة ابوذر بود. شيخ او را در رديف اصحاب پيامبر| و مولا علي× شمرده و او را از ثابت قدمان در ايمان و از شيعيان راستين شمرده است(2)
* قيس بن سعد بن عباده: او از سابقين نخستين و از کساني بود که در کنار علي×، از بيعت با ابوبکر سر باز زد و در اين باره به پدرش اعتراض کرد(3)
* عدی بن حاتم: وي از صحابه و از شيعيان استوار مولا اميرمؤمنان بود.

* عمرو بن الحمق: او از مواليان خلّص مولا اميرمؤمنان شمرده مي‌شد(4)

* بريره أسلمی: وي از جمله دوازده نفري بود که پس از رحلت رسول الله، عليه ابوبکر قيام کردند(5)

* بلال بن رباح: بلال مؤذن رسول الله و طبق حديث امام صادق بندة صالح بود. وي از بيعت با ابوبکر امتناع ورزيد و بدين‌سبب از مدينه به شام تبعيد گرديد. وي نثار شجرة طوبي را در تزويج فاطمه سلام الله علیها روايت کرده است.(6)

* اُبَي بن کعب انصاری: او نخستين کسي بود که در مدينه عهده‌دار کتابت وحي شد. ابوالصلاح حلبي، او و عبدالله بن مسعود را از ثابتان بر ولاي مولا اميرمؤمنان× شمرده‌ است(7) او از جملة دوازده نفري بود که پس از وفات پيامبر|، عليه ابوبکر برخاستند(8)
* خالد بن سعيد بن العاص: وي نيز از همان دوازده نفر بود(9)
* زيد بن وهب: او از ثقات اصحاب و از موالي خاص مولا اميرمؤمنان علیه السلام و راوي حديث و از جمله دوازده نفر منکران ابوبکر بود.

شيخ صدوق به سند معتبر، از زيد بن وهب روايت مي‌کند که گروهي از بزرگان مهاجر و انصار عليه حکومت ابوبکر به احتجاج برخاستند. آنها عبارتند از خالد بن سعيد، مقداد، ابَي بن کعب، عمار بن ياسر، ابوذر، سلمان، ابن مسعود، بُرَيره اسلمي، خزيمة بن ثابت، سهل بن حنيف (عثمان بن حنيف(10)، أبو أيوب، ابوالهيثم بن تيهان و (11)

* ابو سعيد خُدری: او از افراد مستقيم الايمان و ثابت قدم بر ولاي اهل ‌بيت شمرده مي‌شد()12

* جابر بن عبدالله انصاري: جابر حضور شش معصوم را درک کرد. او صريحاً شهادت داد که «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَر»؛ «علي× برترين و بهترين انسان است و هر كس منکر آن شود، کفر ورزيده است.» جابر هم‌چنين صريحاً گفت: «كُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ| بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً»؛ «در زمان پيامبر|، کينه و بغض به علي× نشاني بود که مي‌توانستيم با آن، منافق را تشخيص دهيم». امام صادقمي‌فرمايد: «كَانَ جَابِر مُنْقَطِعاً إِلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْت»؛ «جابر در راه ما، اهل بيت، از همه چيز بريده بود.» او پيوسته مردم مدينه را تشويق مي‌کرد و مي‌گفت: «أدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَى حُبِّ عَلِي»(13)؛ «فرزندانتان را با دوستي عليu تربيت کنيد.»

* عبدالله بن عباس: وي از شيفتگان مولا امير مؤمنانu شمرده مي‌شد.
* مالک اشتر: مالک از حواريين حضرت شمرده مي‌شد.
* سهل بن حنيف: او از اصحاب بدر و مورد عنايت خاص مولا اميرمؤمنان بود(14)

* عثمان بن حنيف: وي برادر سهل و از همان دوازده نفر منکر ابوبکر بود.(15)
* ابو رافع: او خادم با اخلاص پيامبر| و از پايه‌گذاران مکتب تشيع و ثابت قدم بر ولاي اميرمؤمنانو متصدي خزانه‌داري مولا بود(16)

از اين دست صحابة والا مقام بسيارند که بر ولاي آل‌البيت ثابت قدم بودند و هرگز نتوان آنان را مرتد شمرد.

خلاصه، در ميان صحابه کساني بودند که ثبات قدم داشتند و از مصاديق بارز ]إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا(17) شمرده مي‌شدند و تزلزلي در دين و عقيده خود راه ندادند. تنها، همان پيش‌آمد تکان‌دهنده بود که بسياري از صحابه را شوکه کرد. آنها مبهوت و حيران شده بودند که چه تحولي در تقدير و تدبير رخ داده که چنين فاجعة هولناکي را موجب گرديده است. البته چند نفر معدود هرگز تکان نخوردند و هم‌چنان استوار ماندند. آنها مي‌دانستند که مصالح هم چون گذشته، وفق تقدير و تدبير ازلي در جريان است.




منابع




1. رجال کشی، ج 1، ص 168.

2.همان، ص 185.
3.. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 44.
4. رجال کشی، ج 1، ص 248.
5. خصال، ج 2، ص 461.
6.قاموس‌الرجال،‌ ج 2، ص 392 ـ 400.
7.تقریب المعارف، ص 168.
8. خصال، ج 2، ص 461.
9.همان.
10.به روایت احتجاج، ج1، ص 97.
11.خصال، ج 2، ص 461 و احتجاج، ج1، ص97.
12. قاموس الرجال، ج 1، ص 343.
13.قاموس الرجال، ج2، ص 514.
14. قاموس الرجال، ج5، ص 353-354.
15.احتجاج، ج 1، ص 97 و 103.
16.رجال نجاشی، ص 3 ـ 5.
17. فصلت41 : 30: «کسانی که گفتند: "پروردگار ما خداست"؛ و [دراین گفته] ایستادگی کردند.»

اکنون به مصادیق مورد نظر شما اشاره می شود
حجر بن عدی :
حجر مورد احترام شیعه و اهل سنت است تا جائیکه در منابع اهل سنت آمده :
«وهو المعروف بحجر الخیر.. وفد عَلَی النَّبِیّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هو وأخوه هانئ، وشهد القادسیة، وکان من فضلاء الصحابة»
و او معروف است به حجر الخیر.. و از بزرگان صحابه بوده (1)

حجر بن عدی در نوجوانی همراه برادرش «هانی بن عدی» به حضور پیامبر اسلام (ص) شرفیاب شد و به آئین اسلام گروید(2). ایشان از صحابه پیامبر محسوب می شوند ولی در جریان سقیفه اسمی از ایشان در میان نیست ، آینده حجر معنای مورد نظر ما از ارتداد را در احادیث بالا مشخص می کند ، چون ایشان یا باوفای حضرت علی علیه السلام بودند و یک نفر مرتد نمی تواند تا این اندازه در رکاب امام جانفشانی کند و بالاتر از آن مورد عنایات خاص حضرت علی علیه السلام قرار گیرد
ایشان در جنگ جمل شعری در وصف مولای متقیان سرود و به وصایت آن حضرت تصریح كرده و هرگونه شبهه را از بین برده اند:

یا ربنا سلم لنا علیا
سلم لنا المبارك الرفیعا

خدایا علی را برای ما سلامت دار
آن وجود با بركت و بلندمرتبه را سلامت دار
المؤمن الموحد التقیا
لا خطل الرأی و لا غویا

(علی) مؤمن و خداپرست و پرهیزگار كه رأی باطل و گمراه كننده ندراد بلكه او هدایت گر پیروز و هدایت شده است
بل هادیا موفقاً مهدیاً
لا خطل الرأی و لا غویا
فیه فقد كان له ولیاً

ثم ارتضاه بعدهُ وصیا.(2)
در وجود علی هیچ گمراهی و خطایی نیست بلكه او ولی است كه خداوند پس از پیامبرش او را وصی قرار داده


در محبت علی ـ علیه السّلام ـ سال‌ها عشق‌ورزی نمود وقتی معاویه از ایشان خواست تا از علی علیه السلام برائت جوید ایشان فرمودند :
«تحمل شمشیر تیز آسان‌تر است از ناسزا و اظهار برائت از علی گفتن و به حضور پیامبر و وصی او از رفتن به جهنم.»(3)

ایشان در راه دفاع از حضرت علی علیه السلام شربت شهادت را نوشید و پس از شهادت ایشان امام حسین علیه السلام در دفاع از ایشان ضمن نامه ای به معاویه بر ایمان حجر تاکید کردند

امام حسین ـ علیه السّلام ـ در نامه‌ای به معاویه چنین می‌نویسند:
«آیا تو قاتل حجر و یاران مؤمن او نیستی كه به علت مخالفت آنها با ظلم و مبارزه با بدعت‌های تو و اعوانت او را كشتی؟.»(3)

منابع :
1.اسد الغابة۱/۴۶۱ دارالفکر
2. سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعه، قم، بصیرتی، 1397 ق، ص 424.
3.مسعودی، مروج الذهب، چاپ چهارم، تهران، شركت انتشارات علمی فرهنگی، 1370، ج دوم، ص 8، (ترجمه پاینده)همان، ص 430.
4.سید علی خان، «پیشین»،ص 430.

با تشکر از پاسختون، دو نفر دیگه چی؟

موضوع قفل شده است