جمع بندی عینیت ذات و صفات خدا در بوته نقد

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عینیت ذات و صفات خدا در بوته نقد

با سلام
بحثی در کلام قدیم مطرح است در باب اینکه نسبت ذات خدا با صفاتش چیست؟آیا صفات خدا جز ذاتند یا بیرون ذات یا عین ذات؟از این سه حالت که بیرون نیست.
بررسی احتمالات مختلف در کلام:
1.بیرون از ذات:چون سبب دوئیت ذات و شرک شده و نفی توحید است ،محال است.
2.جزء ذات بودن صفات خدا:چون با بساطت خدا ناسازگار و سبب ترکیب خداست محال است
3.عین ذات خدا:عقلا استحاله ای ندارد
بتبع با اثبات بطلان احتمال 1 و 2 احتمال 3 صحیح خواهد بود.


نقد این استدلال:

اشکال 1:

این استدلال متکی به امکان حالت سوم است که ما آن را عقلا نقد خواهیم کرد:
عینیت صفات با ذات به نحوی که سبب دوئیت و ترکیب خدا نشود باید به این معنا باشد:
ذات = علم = قدرت = حیات
این امر به چه معناست؟به این معناست که قدرت عین علم و علم عین حیات و حیا عین قدرت و قدرت عین ذات خواهد بود چیزی که بالبداهه با عقل سلیم سر ناسازگاری دارد.
اصلا عقل به هیچ وجه قبول ندارد و نمی تواند تصور کند علم عین قدرت باشد یا قدرت عین حیات ،عقل می گوید اینها همانطور که مفهوم های متمایزی دارند دارای مصادیق متمایزی خواهند بود و نمی توانند عینیت داشته باشند.
یک نکته ای که مغفول واقع می شود این است که تصور می شود این برهان فقط می گوید صفات عین ذاتند!نه علاوه بر این می گوید صفات متمایز هم عین همدیگرند و همچنین عین ذات.(که به نظر من به حکم عقل بدیهی محال است )
خلاصه هیچ کس نمی تواند تصور کند که موجودی حتی تنها ذاتش با علمش یکی باشد و عین هم باشند چه برسد به اینکه 3 صت با ذات یکی باشد
اگر چنین باشد شما اشکالی ندارد بگویی یا علم مریضم را خوب کن یا قدرت پولم را بیشتر کن.
در حالی که بالبداهه چنین خطاباتی و چنین تصوراتی محال است.
ایا این سخن با این بحث فلاسفه که در رد اصالت وجود و ماهیت معاً مطرح می کنند سازگار است؟ آنها در رد این مسئله می گویند محال است امری که بنابر فرض یک واقعیت است،دو واقعیت باشد .اگر این مسئله اشکال دارد چرا در این جا که عقلا واقعیت علم و قدرت و ذات خدا متمایزند ،و در حقیقت چند واقعیت یک واقعیت شده است را اشکال نمی گیرید؟ و اگر اشکالی ندارد دو واقعیت یک واقعیت باشد چرا نمی گویید هم اصالت با وجود است هم اصالت با ماهیت.(مانند قاضی سعید قمی)
اشکال 2:
این برهان متکی بر عینی بودن صفاتی مانند علم و قدرت است در حالی که که یک نظر به اعتباری بودن صفات قائل است .
ما علم و قدرت را یک قلمبه خارجی که مثلا قسمتی از زید را اشغال کرده نمی دانیم و فقط در هنگام بروز آثار از او علم یا قدرت را انتزاع می کنیم و در حقیقت باید بگوییم علم و قدرت و... معقول ثانی فلسفی اند که ما به ازا عینی ندارند و فقط منشا انتزاع خارجی دارند .
فلذا معنا ندارد بگوییم علیت عین فلان وجود است یا ...
اشکال 3:
در این برهان همانطور که گفته شد بین صفات ذاتی و فعلی تفکیک حاصل شده است و فقط در مورد صفات ذاتی چنین برهانی اورده اند اما این سوال در مورد صفات فعلی هم قابل طرحند به هر حال صفات فعلی مانند خالقیت و رازقیت و خیر ورزی و اراده و... چه نسبتی با ذات خدا دارند؟عین ذاتند بیرون ذات یا جز ذات؟؟؟
اگر عین ذات باشند که مشکل خیلی مهمی دارند آن تغیر در ذات خداست چون اراده و خالقیت و ناراحت شدن(آیه:ولمّا آسفونا) و خوشحال شدن وغضب و... همه مستلزم تغیر در خدایند یعنی مثلا اراده نبوده و بعد موجود شده و همین یعنی تغیّر و تغیّر در خدا محال است.
البته شاید برخی بگویند نه خیر این برهان در باب صفات فعلی هم می باشد که اشکال بالا به آنها وارد است.
اشکال 4:
فرض دوم دارای هیچ استحاله ای نیست اما به غلط محال نگاشته شده است که بنده در این تاپیک در حال بررسی این مسئله هستم:http://www.askdin.com/thread29795.html
و در جواب کسانی که می گویند در صورت این حرف شما ارتفاع نقیضین رخ خواهم داد می گویم:
4 حالت دارد یا خدا صفت داردیا صفتی ندارد(1)اگر صفت دارد یا این صفات عین ذات اویند (2)یا خارج از ذات اویند(3)یا جز ذات اویند(4)
خب می گویم محتمل است خدا دارای شماره 1 باشد یا اگر نه دارای شماره 4 همانطور که در تاپیک دیگری در حال بحث و بررسی است.
باتشکر از شرکت شما عزیزان در بحث

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صادق

velayat;379904 نوشت:
با سلام
بحثی در کلام قدیم مطرح است در باب اینکه نسبت ذات خدا با صفاتش چیست؟آیا صفات خدا جز ذاتند یا بیرون ذات یا عین ذات؟از این سه حالت که بیرون نیست.
بررسی احتمالات مختلف در کلام:
1.بیرون از ذات:چون سبب دوئیت ذات و شرک شده و نفی توحید است ،محال است.
2.جزء ذات بودن صفات خدا:چون با بساطت خدا ناسازگار و سبب ترکیب خداست محال است
3.عین ذات خدا:عقلا استحاله ای ندارد
بتبع با اثبات بطلان احتمال 1 و 2 احتمال 3 صحیح خواهد بود.


نقد این استدلال:

اشکال 1:

این استدلال متکی به امکان حالت سوم است که ما آن را عقلا نقد خواهیم کرد:
عینیت صفات با ذات به نحوی که سبب دوئیت و ترکیب خدا نشود باید به این معنا باشد:
ذات = علم = قدرت = حیات
این امر به چه معناست؟به این معناست که قدرت عین علم و علم عین حیات و حیا عین قدرت و قدرت عین ذات خواهد بود چیزی که بالبداهه با عقل سلیم سر ناسازگاری دارد.
اصلا عقل به هیچ وجه قبول ندارد و نمی تواند تصور کند علم عین قدرت باشد یا قدرت عین حیات ،عقل می گوید اینها همانطور که مفهوم های متمایزی دارند دارای مصادیق متمایزی خواهند بود و نمی توانند عینیت داشته باشند.
یک نکته ای که مغفول واقع می شود این است که تصور می شود این برهان فقط می گوید صفات عین ذاتند!نه علاوه بر این می گوید صفات متمایز هم عین همدیگرند و همچنین عین ذات.(که به نظر من به حکم عقل بدیهی محال است )
خلاصه هیچ کس نمی تواند تصور کند که موجودی حتی تنها ذاتش با علمش یکی باشد و عین هم باشند چه برسد به اینکه 3 صت با ذات یکی باشد
اگر چنین باشد شما اشکالی ندارد بگویی یا علم مریضم را خوب کن یا قدرت پولم را بیشتر کن.
در حالی که بالبداهه چنین خطاباتی و چنین تصوراتی محال است.
ایا این سخن با این بحث فلاسفه که در رد اصالت وجود و ماهیت معاً مطرح می کنند سازگار است؟ آنها در رد این مسئله می گویند محال است امری که بنابر فرض یک واقعیت است،دو واقعیت باشد .اگر این مسئله اشکال دارد چرا در این جا که عقلا واقعیت علم و قدرت و ذات خدا متمایزند ،و در حقیقت چند واقعیت یک واقعیت شده است را اشکال نمی گیرید؟ و اگر اشکالی ندارد دو واقعیت یک واقعیت باشد چرا نمی گویید هم اصالت با وجود است هم اصالت با ماهیت.(مانند قاضی سعید قمی)
اشکال 2:
این برهان متکی بر عینی بودن صفاتی مانند علم و قدرت است در حالی که که یک نظر به اعتباری بودن صفات قائل است .
ما علم و قدرت را یک قلمبه خارجی که مثلا قسمتی از زید را اشغال کرده نمی دانیم و فقط در هنگام بروز آثار از او علم یا قدرت را انتزاع می کنیم و در حقیقت باید بگوییم علم و قدرت و... معقول ثانی فلسفی اند که ما به ازا عینی ندارند و فقط منشا انتزاع خارجی دارند .
فلذا معنا ندارد بگوییم علیت عین فلان وجود است یا ...
اشکال 3:
در این برهان همانطور که گفته شد بین صفات ذاتی و فعلی تفکیک حاصل شده است و فقط در مورد صفات ذاتی چنین برهانی اورده اند اما این سوال در مورد صفات فعلی هم قابل طرحند به هر حال صفات فعلی مانند خالقیت و رازقیت و خیر ورزی و اراده و... چه نسبتی با ذات خدا دارند؟عین ذاتند بیرون ذات یا جز ذات؟؟؟
اگر عین ذات باشند که مشکل خیلی مهمی دارند آن تغیر در ذات خداست چون اراده و خالقیت و ناراحت شدن(آیه:ولمّا آسفونا) و خوشحال شدن وغضب و... همه مستلزم تغیر در خدایند یعنی مثلا اراده نبوده و بعد موجود شده و همین یعنی تغیّر و تغیّر در خدا محال است.
البته شاید برخی بگویند نه خیر این برهان در باب صفات فعلی هم می باشد که اشکال بالا به آنها وارد است.
اشکال 4:
فرض دوم دارای هیچ استحاله ای نیست اما به غلط محال نگاشته شده است که بنده در این تاپیک در حال بررسی این مسئله هستم:http://www.askdin.com/thread29795.html
و در جواب کسانی که می گویند در صورت این حرف شما ارتفاع نقیضین رخ خواهم داد می گویم:
4 حالت دارد یا خدا صفت داردیا صفتی ندارد(1)اگر صفت دارد یا این صفات عین ذات اویند (2)یا خارج از ذات اویند(3)یا جز ذات اویند(4)
خب می گویم محتمل است خدا دارای شماره 1 باشد یا اگر نه دارای شماره 4 همانطور که در تاپیک دیگری در حال بحث و بررسی است.
باتشکر از شرکت شما عزیزان در بحث


پاسخ : باتشکر از شما .
در ابتدا باید اشاره شود که در بین اقسام سه گانه فرض مسله شگفت آور است که شما در باب خدا شناسی آن صورت را درست تصور نموده اید که موجب ترکیب در ذات حق تعالی می شود در حالی که عنیت صفات ذاتی با ذات در سدد تنزیه حق تعالی است . با توجه به این نکته باید گفت :
اولا باید به این امر توجه داشته باشید که حقیقت ذات و صفات الهی بر کسی روشن نیست. در بهترین شرائط نمی توان به تصویر روشن و واضحی از آنها رسید اما این به معنی دست کشیدن از تلاش فکری برای درک مقدار ممکن این حقایق نیست .
در خصوص عینیت ذات وصفات در خداوند حقیقت امر آن است که خداوند یک ذات یگانه ویکپارچه وبدون هرگونه جزئی است؛ یعنی به اصطلاح بسیط است .
آنچه در خداوند وجود دارد تنها ذات الهی است وصفات آن گونه که می شناسیم- یعنی آن گونه که بتوان آن را از یک موجود به صورت جدا تصور کرد وآن را از او گرفت یا به او داد - در مورد خداوند معنا ندارد. ذات خداوند به تنهایی در اوج کمال است ؛یعنی هرآنچه خیر وکمال ونیکی به حساب آید، در او وجود دارد . ازاین دارایی به «صفت داشتن» یاد می کنیم ومی گوییم مثلا خداوند دارای صفت قدرت است در حالی که هرچه هست در خود ذات خداست، نه جدا و غیر از او، پس هر صفتی که برای خدا برشمردیم ، یک مفهوم ذهنی بود که از نهایت کمال بودن ذات خداوند به دست آوردیم ،نه چیز دیگری و این یعنی عینیت صفات با ذات .
پس در واقع صفاتی حقیقی و مجزا برای خداوند قائل نشدیم .
ممکن است این تعبیر از امیرالمؤمنین: «کمال التوحید له نفی الصفات عنه؛ نهایت وبالاترین درجه توحید ،نفی کردن هر صفتی از خداوند است»(1)اشاره به همین مطلب باشد .
اگر بخواهیم این عینیت وعدم انفکاک را در قالب مثالی بیان کنیم می توان گفت :فرض کنید صفت علم برای یک انسان قابل جدایی از اوست مثلا آدمی ممکن است در برهه ای از عمر خود عالم نباشد مثلا در کودکی یا پیری اما وصف انسان بودن از او قابل جدا شدن نیست و تا زمانی که زنده است این صفت را دارد ؛ در واقع انسان بودن او چیزی غیر از ذات او نیست . ولی در خداوند این طور نیست و علم او از ذات او جدا نیست بلکه تمام ذات او علم است و این طور نیست که ذاتی داشته باشد و علمی ،و این دو غیر از هم باشد .
معتقدیم که از نظر مفهمومی بین صفات و ذات تغایر وجود دارد ولی از نظر مصداق و خارج بین این دو اتحاد و یگانگی وجود دارد.

پی نوشت :
1)نهج‏البلاغه، خطبه اوّل.

صادق;382466 نوشت:
پاسخ : باتشکر از شما .
در ابتدا باید اشاره شود که در بین اقسام سه گانه فرض مسله شگفت آور است که شما در باب خدا شناسی آن صورت را درست تصور نموده اید که موجب ترکیب در ذات حق تعالی می شود در حالی که عنیت صفات ذاتی با ذات در سدد تنزیه حق تعالی است . با توجه به این نکته باید گفت :
اولا باید به این امر توجه داشته باشید که حقیقت ذات و صفات الهی بر کسی روشن نیست. در بهترین شرائط نمی توان به تصویر روشن و واضحی از آنها رسید اما این به معنی دست کشیدن از تلاش فکری برای درک مقدار ممکن این حقایق نیست .
در خصوص عینیت ذات وصفات در خداوند حقیقت امر آن است که خداوند یک ذات یگانه ویکپارچه وبدون هرگونه جزئی است؛ یعنی به اصطلاح بسیط است .
آنچه در خداوند وجود دارد تنها ذات الهی است وصفات آن گونه که می شناسیم- یعنی آن گونه که بتوان آن را از یک موجود به صورت جدا تصور کرد وآن را از او گرفت یا به او داد - در مورد خداوند معنا ندارد. ذات خداوند به تنهایی در اوج کمال است ؛یعنی هرآنچه خیر وکمال ونیکی به حساب آید، در او وجود دارد . ازاین دارایی به «صفت داشتن» یاد می کنیم ومی گوییم مثلا خداوند دارای صفت قدرت است در حالی که هرچه هست در خود ذات خداست، نه جدا و غیر از او، پس هر صفتی که برای خدا برشمردیم ، یک مفهوم ذهنی بود که از نهایت کمال بودن ذات خداوند به دست آوردیم ،نه چیز دیگری و این یعنی عینیت صفات با ذات .
پس در واقع صفاتی حقیقی و مجزا برای خداوند قائل نشدیم .
ممکن است این تعبیر از امیرالمؤمنین: «کمال التوحید له نفی الصفات عنه؛ نهایت وبالاترین درجه توحید ،نفی کردن هر صفتی از خداوند است»(1)اشاره به همین مطلب باشد .
اگر بخواهیم این عینیت وعدم انفکاک را در قالب مثالی بیان کنیم می توان گفت :فرض کنید صفت علم برای یک انسان قابل جدایی از اوست مثلا آدمی ممکن است در برهه ای از عمر خود عالم نباشد مثلا در کودکی یا پیری اما وصف انسان بودن از او قابل جدا شدن نیست و تا زمانی که زنده است این صفت را دارد ؛ در واقع انسان بودن او چیزی غیر از ذات او نیست . ولی در خداوند این طور نیست و علم او از ذات او جدا نیست بلکه تمام ذات او علم است و این طور نیست که ذاتی داشته باشد و علمی ،و این دو غیر از هم باشد .
معتقدیم که از نظر مفهمومی بین صفات و ذات تغایر وجود دارد ولی از نظر مصداق و خارج بین این دو اتحاد و یگانگی وجود دارد.
پی نوشت :
1)نهج‏ البلاغه، خطبه اوّل.

با سلام وتشکر
شما که همان اصل بحث به عینیت ذات و صفات را تقریر کردید و پاسخی به اشکالات من ندادید.
باتشکر

[QUOTE=velayat;382756]
با سلام وتشکر
شما که همان اصل بحث به عینیت ذات و صفات را تقریر کردید و پاسخی به اشکالات من ندادید.
باتشکر

پاسخ مجدد :
باسلام . از این که پی گیر مسله هستید جای تقدیر دارد.
ولی اگر در پاسخ توجه عمیق تر مبذول می داشتید معلوم می شد جواب شما داده شده است
چون اولا : یکی از راه های این گونه امور درست تصور کردند مسله اسن که گویا شما پرسشگر کرامی از مسله عینیت صفات با ذات تصور درست ندارید لذا گمان می کیند آن اشکال ها ی شما بجا است در حالی که اگر بشتر دقت در طرح مسله بفرماید آن شبهات به خودی خود مرتفع خواهد شد چون آن اشکال ها ناشی ناشی از تصور نادرست از مسله عینیت ذات با صفات است و نه اشکال علمی بر مسله از این رو خوب قبل از همه اصل مسله خوب تصور گردد لذا آن پاسخ تقدیم شد .
ثانیا : مگر شما با نگاه علمی و فلسفی همان اشکالات خود را باز نگری کنید ودر عین حال تصور خود از مسله را باز سازی وکامل نماید اذعان خواهد نمود که منشا آن گفته عدم تصور دقیق از مسله عینیت صفات با ذات است و نه چیزی دیگر .
ثالثا : چنان که قبلا اشاره شده بود گزینه مورد پسند شما در باب رابطه صفات با ذات موجب ترکیب در ذات حق سبحانه می شود وشما گمان می کنید که العیاذباالله صفات الهی مثل صفات آدمی است مثلا زید ذاتش با علمش وبا قدرتش ویا حیاتش دوچیز است در باب صفات خداوند نیز چنین است در حالی هرگز چنین نیست زیرا
همین که یک چیز را مرکب از دو جزء دانستی ، یعنی نیازمندی ، چون برای وجود داشتن نیاز به اجزای خود دارد و نیازمندی با بی نیازی سازگار نیست .این یک نوع تناقض است که هم یک مجموعه مرکب را بی نیاز فرض کنیم و هم او را مرکب از اجزا و نیازمند به اجزا ، چون تا اجزا نباشند ، آن چیز نیست و این معنای نیازمندی است.
بنابراین خداوند متعال از هر گونه ترکیب منزه و ذات بسیط و دارای توحید ذاتی است، چون خداوند یکتا و بی‌همتا است.
ترکیب در ذات هر شیء یا ترکیب خارجی است یا عقلی و یا مقداری و خداوند از همه این سه نوع ترکیب منزه است.
اما دلیل بر نفی ترکیب خارجی: هر گاه شی مرکبی را در کنار اجزای خود مورد توجه قرار دهیم، در می‌یابیم که وجود شیء مذکور (کل) به نوعی بر وجود اجزائش متوقف است، به نحوی که با انتفای یکی از اجزای کل نیز منعدم خواهد شد، بنابر این وجود هر شی مرکبی ، به وجود اجزای خود وابسته و متوقف بر وجود آنها است، اما ممکن نیست وجود خداوند ، مسبوق به وجود به وجود غیر خود یا متوقف بر آن باشد،‌ زیرا این امور وجوب وجود سازگار نیست، در نتیجه فرض مرکب بودن ذات الهی مستلزم ممکن بودن ذات خواهد بود، در حالی که خداوند واجب الوجود است، بدین ترتیب روشن می‌شود که ذات خداوند نمی‌تواند دارای اجزای خارجی باشد.
اما در بارة نفی ترکیب عقلی باید گفت: ترکیب عقلی ، ترکیب جنس و فصل است، و این ترکیب در موجودی مطرح است که دارای ماهیت بوده و مرکب از وجود و ماهیت باشد، در حالی که خداوند وجود محض است و از ماهیت منزه است و ماهیت ندارد از این رو از ترکیب عقلی نیز منزه است.
اما دربارة نفی ترکیب مقداری باید گفت: اگر در ذات خداوند جزء مقداری فرض شود، جزء مذکور یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر ممکن الوجود باشد، لازم می‌آید که جزء با کل از حیث امکان و وجوب متغایر باشند، زیرا لازم می‌آید که ذات الهی واجب الوجود و جزء آن ممکن الوجود باشد و این محال است، زیرا امکان ندارد که از ترکیب اجزای ممکن الوجود موجود واجب فراهم آید.
اما صورت دوم نیز ممتنع است، زیرا همان گونه که گفتیم اجزای مقداری وجودی بالقوه دارند و محال است که وجود یک واجب الوجود بالقوه باشد.
دلیل دیگر این است که ترکیب مقداری از خواص اجسام است و جسم نیز دارای ماهیت است، در حالی که ذات اقدس الهی منزه از ماهیت است.(1)
بنابر این چون هر گونه ترکیب درباره ذات الهی ممنوع است و خداوند از آنها منزه است، فرض یاد شده در پرسش هرگز درباره خدا راه ندارد.
در نتیجه عینیت ذات وصفات ذاتی خداوند به همان معنای که ذکر شد حقیقتی انکار نا پذیر است
پی‌نوشت‌:
1. آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 78.

صادق;382804 نوشت:

باسلام . از این که پی گیر مسله هستید جای تقدیر دارد.
ولی اگر در پاسخ توجه عمیق تر مبذول می داشتید معلوم می شد جواب شما داده شده است
چون اولا : یکی از راه های این گونه امور درست تصور کردند مسله اسن که گویا شما پرسشگر کرامی از مسله عینیت صفات با ذات تصور درست ندارید لذا گمان می کیند آن اشکال ها ی شما بجا است در حالی که اگر بشتر دقت در طرح مسله بفرماید آن شبهات به خودی خود مرتفع خواهد شد چون آن اشکال ها ناشی ناشی از تصور نادرست از مسله عینیت ذات با صفات است و نه اشکال علمی بر مسله از این رو خوب قبل از همه اصل مسله خوب تصور گردد لذا آن پاسخ تقدیم شد .
ثانیا : مگر شما با نگاه علمی و فلسفی همان اشکالات خود را باز نگری کنید ودر عین حال تصور خود از مسله را باز سازی وکامل نماید اذعان خواهد نمود که منشا آن گفته عدم تصور دقیق از مسله عینیت صفات با ذات است و نه چیزی دیگر .
ثالثا : چنان که قبلا اشاره شده بود گزینه مورد پسند شما در باب رابطه صفات با ذات موجب ترکیب در ذات حق سبحانه می شود وشما گمان می کنید که العیاذباالله صفات الهی مثل صفات آدمی است مثلا زید ذاتش با علمش وبا قدرتش ویا حیاتش دوچیز است در باب صفات خداوند نیز چنین است در حالی هرگز چنین نیست زیرا
همین که یک چیز را مرکب از دو جزء دانستی ، یعنی نیازمندی ، چون برای وجود داشتن نیاز به اجزای خود دارد و نیازمندی با بی نیازی سازگار نیست .این یک نوع تناقض است که هم یک مجموعه مرکب را بی نیاز فرض کنیم و هم او را مرکب از اجزا و نیازمند به اجزا ، چون تا اجزا نباشند ، آن چیز نیست و این معنای نیازمندی است.
بنابراین خداوند متعال از هر گونه ترکیب منزه و ذات بسیط و دارای توحید ذاتی است، چون خداوند یکتا و بی‌همتا است.
ترکیب در ذات هر شیء یا ترکیب خارجی است یا عقلی و یا مقداری و خداوند از همه این سه نوع ترکیب منزه است.
اما دلیل بر نفی ترکیب خارجی: هر گاه شی مرکبی را در کنار اجزای خود مورد توجه قرار دهیم، در می‌یابیم که وجود شیء مذکور (کل) به نوعی بر وجود اجزائش متوقف است، به نحوی که با انتفای یکی از اجزای کل نیز منعدم خواهد شد، بنابر این وجود هر شی مرکبی ، به وجود اجزای خود وابسته و متوقف بر وجود آنها است، اما ممکن نیست وجود خداوند ، مسبوق به وجود به وجود غیر خود یا متوقف بر آن باشد،‌ زیرا این امور وجوب وجود سازگار نیست، در نتیجه فرض مرکب بودن ذات الهی مستلزم ممکن بودن ذات خواهد بود، در حالی که خداوند واجب الوجود است، بدین ترتیب روشن می‌شود که ذات خداوند نمی‌تواند دارای اجزای خارجی باشد.
اما در بارة نفی ترکیب عقلی باید گفت: ترکیب عقلی ، ترکیب جنس و فصل است، و این ترکیب در موجودی مطرح است که دارای ماهیت بوده و مرکب از وجود و ماهیت باشد، در حالی که خداوند وجود محض است و از ماهیت منزه است و ماهیت ندارد از این رو از ترکیب عقلی نیز منزه است.
اما دربارة نفی ترکیب مقداری باید گفت: اگر در ذات خداوند جزء مقداری فرض شود، جزء مذکور یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر ممکن الوجود باشد، لازم می‌آید که جزء با کل از حیث امکان و وجوب متغایر باشند، زیرا لازم می‌آید که ذات الهی واجب الوجود و جزء آن ممکن الوجود باشد و این محال است، زیرا امکان ندارد که از ترکیب اجزای ممکن الوجود موجود واجب فراهم آید.
اما صورت دوم نیز ممتنع است، زیرا همان گونه که گفتیم اجزای مقداری وجودی بالقوه دارند و محال است که وجود یک واجب الوجود بالقوه باشد.
دلیل دیگر این است که ترکیب مقداری از خواص اجسام است و جسم نیز دارای ماهیت است، در حالی که ذات اقدس الهی منزه از ماهیت است.(1)
بنابر این چون هر گونه ترکیب درباره ذات الهی ممنوع است و خداوند از آنها منزه است، فرض یاد شده در پرسش هرگز درباره خدا راه ندارد.
در نتیجه عینیت ذات وصفات ذاتی خداوند به همان معنای که ذکر شد حقیقتی انکار نا پذیر است
پی‌نوشت‌:
1. آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 78.

من بحث را درست تصور کرده ام
اما درمورد ترکیب در ذات خدا اشکال شماره4 مرا دوباره بخوانید

به نام خدا

سلام علیکم

با توجه به دلایلی که در پست یک آوردم عینیت ذات و صفات هیچ اشکالی ندارد.
باتشکز از شرکت کننده بحث.

velayat;382845 نوشت:

من بحث را درست تصور کرده ام
اما درمورد ترکیب در ذات خدا اشکال شماره4 مرا دوباره بخوانید

پاسخ :
با سلام وتقدیر از شما . حرف شما این است :
اشکال 4:
فرض دوم دارای هیچ استحاله ای نیست اما به غلط محال نگاشته شده است که بنده در این تاپیک در حال بررسی این مسئله هستم:نقد براهین اثبات کننده بساطت و نامحدودیت خدا
و در جواب کسانی که می گویند در صورت این حرف شما ارتفاع نقیضین رخ خواهم داد می گویم:
4 حالت دارد یا خدا صفت داردیا صفتی ندارد(1)اگر صفت دارد یا این صفات عین ذات اویند (2)یا خارج از ذات اویند(3)یا جز ذات اویند(4)
خب می گویم محتمل است خدا دارای شماره 1 باشد یا اگر نه دارای شماره 4 همانطور که در تاپیک دیگری در حال بحث و بررسی است.
در باره این فراز چنان که قبلا اشاره شد باید گفت
اولا این اشکال مسقتل نیست بلکه تایید گزینه قبل است .
ثانیا با توجه به تبیین در ست وعمیق تر از مسله نیازی به این برداشت نیست.
ثالثا در شناخت این بحث خوب است به منابع مربوطه نظیر کتاب آموزش کلالم اسلامی تالیف محمد سعیدی مهر مراجعه فرماید چون این بحث بسیار دقیق است .

صادق;389612 نوشت:
در شناخت این بحث خوب است به منابع مربوطه نظیر کتاب آموزش کلالم اسلامی تالیف محمد سعیدی مهر مراجعه فرماید چون این بحث بسیار دقیق است
واقعا یکی از کتابهایی که خیلی دوستش دارم همین کتاب آقای سعیدی مهر است
چون هم جامع است هم منظم و دقیق نوشته شده و یکی از منابع مهم من در علم کلام اسلامی همین کتاب است
و در این موضوع هم به ان مراجعه کرده ام
باتشکر

سوال :
بحثی در کلام قدیم مطرح است در باب اینکه نسبت ذات خدا با صفاتش چیست؟آیا صفات خدا جز ذاتند یا بیرون ذات یا عین ذات؟از این سه حالت که بیرون نیست.
بررسی احتمالات مختلف در کلام:
1.بیرون از ذات:چون سبب دوئیت ذات و شرک شده و نفی توحید است ،محال است.
2.جزء ذات بودن صفات خدا:چون با بساطت خدا ناسازگار و سبب ترکیب خداست محال است
3.عین ذات خدا:عقلا استحاله ای ندارد
بتبع با اثبات بطلان احتمال 1 و 2 احتمال 3 صحیح خواهد بود.

پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود که در بین اقسام سه گانه فرض مسله شگفت آور است که شما در باب خدا شناسی آن صورت را درست تصور نموده اید که موجب ترکیب در ذات حق تعالی می شود در حالی که عنیت صفات ذاتی با ذات در سدد تنزیه حق تعالی است . با توجه به این نکته باید گفت :
اولا باید به این امر توجه داشته باشید که حقیقت ذات و صفات الهی بر کسی روشن نیست. در بهترین شرائط نمی توان به تصویر روشن و واضحی از آنها رسید اما این به معنی دست کشیدن از تلاش فکری برای درک مقدار ممکن این حقایق نیست .
در خصوص عینیت ذات وصفات در خداوند حقیقت امر آن است که خداوند یک ذات یگانه ویکپارچه وبدون هرگونه جزئی است؛ یعنی به اصطلاح بسیط است .
آنچه در خداوند وجود دارد تنها ذات الهی است وصفات آن گونه که می شناسیم- یعنی آن گونه که بتوان آن را از یک موجود به صورت جدا تصور کرد وآن را از او گرفت یا به او داد - در مورد خداوند معنا ندارد. ذات خداوند به تنهایی در اوج کمال است ؛یعنی هرآنچه خیر وکمال ونیکی به حساب آید، در او وجود دارد . ازاین دارایی به «صفت داشتن» یاد می کنیم ومی گوییم مثلا خداوند دارای صفت قدرت است در حالی که هرچه هست در خود ذات خداست، نه جدا و غیر از او، پس هر صفتی که برای خدا برشمردیم ، یک مفهوم ذهنی بود که از نهایت کمال بودن ذات خداوند به دست آوردیم ،نه چیز دیگری و این یعنی عینیت صفات با ذات .
پس در واقع صفاتی حقیقی و مجزا برای خداوند قائل نشدیم .
ممکن است این تعبیر از امیرالمؤمنین: «کمال التوحید له نفی الصفات عنه؛ نهایت وبالاترین درجه توحید ،نفی کردن هر صفتی از خداوند است»(1)اشاره به همین مطلب باشد .
اگر بخواهیم این عینیت وعدم انفکاک را در قالب مثالی بیان کنیم می توان گفت :فرض کنید صفت علم برای یک انسان قابل جدایی از اوست مثلا آدمی ممکن است در برهه ای از عمر خود عالم نباشد مثلا در کودکی یا پیری اما وصف انسان بودن از او قابل جدا شدن نیست و تا زمانی که زنده است این صفت را دارد ؛ در واقع انسان بودن او چیزی غیر از ذات او نیست . ولی در خداوند این طور نیست و علم او از ذات او جدا نیست بلکه تمام ذات او علم است و این طور نیست که ذاتی داشته باشد و علمی ،و این دو غیر از هم باشد .
معتقدیم که از نظر مفهمومی بین صفات و ذات تغایر وجود دارد ولی از نظر مصداق و خارج بین این دو اتحاد و یگانگی وجود دارد.

پی نوشت :
1)نهج ‏البلاغه، خطبه اوّل.

موضوع قفل شده است