*** نظریه پردازی درباره خانواده موفق ***

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*** نظریه پردازی درباره خانواده موفق ***

با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری درباره اهمیت نظریه پردازی ، که البته شاید بیشتر معطوف به بزرگان علمی کشور باشد نه امثال بنده حقیر، در اینجا مناسب است درباره مسایل مربوط به خانواده ، نظریه پردازی کنیم. این امری فوایدی دارد از جمله: ورزیدگی ذهن ما، نقد دوستان و کارشناسان ( طنز: این جمله، به این معنی نیست که کارشناسان ، دوست ما نیستند!) و آموختن نکات جدید.

اولین نظریه را بنده میدم تا نقد شود:

با توجه به مواردی که با آن از نزدیک برخورد کرده ام با نکاتی که در این سایت خوانده ام، به نظرم می رسد که می توانیم چنین قائل شویم:"زن به مرد نیاز عاطفی دارد. در زندگی هر زنی، مردی وجود دارد:
تا زمانیکه ازدواج نکرده است آن مرد، پدر و برادر او هستند. زمانیکه ازدواج نمود، آن مرد، شوهر اوست.

حال با توجه به اینکه زن همواره به مرد نیاز عاطفی دارد و همیشه هم در زندگی هر زنی ، مرد وجود دارد؛ اگر مردی که در زندگی یک زن وجود دارد نتواند رابطه عاطفی مناسبی با آن زن برقرار نماید، (مثلاً دختری که فاقد برادر است و پدرش هم با او ارتباط خوبی ندارد، یا زنی که شوهرش با او ارتباط خوبی ندارد) این زن در جستجوی کمبود خود برخواهد آمد و آن کمبود چیزی نیست جز یک "مرد". و چون فرض شده است که مرد اصلی زندگی او ارتباط مناسبی با او ندارد، لذا این مردی که آن دختر یا آن زن دنبال او خواهد بود، مرد بیگانه است. یعنی: خطر.

نتیجه:

پدران باید با دختران خود ارتباط مناسبی برقرار کنند و گرنه خطر پیش می آید.

شوهران باید با همسران خود ارتباط مناسبی برقرار کنند و گرنه خطر پیش می آید.

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امیدوار

نظریه دوم:

هیجان، یک فوران شدید احساس است. یک جریان قوی احساس.

پس از انجام هر کار شدیدی ، از جمله انجام جریان احساسی شدید، به طور طبیعی خستگی و رکود نسبی و نیز اثرات خستگی مانند کاهش تحمل پذیری و ... پیش می آید.

اگر این فوران احساسی، در یک کانال ارتباطی قانونی (کانالی ارتباط با یکی از عناصر داخل سیستمی که قانوناً متعلق به فرد است = خانواده) پیش بیاید، چون عناصر مربوط به آن کانال یا سیستم، طرف این جریان قوی هستند، لذا در جریان آن هیجان، از نظر احساسی کاملاً سیراب می شوند و رکود نسبی پس از آن که عارض مبدأ می شود، ضرری به حال عناصر سیستم نخواهد داشت.

اما اگر این جریان قوی (همان هیجان) در یک کانال غیر قانونی باشد (کانالی که طرف مقابل آن، یکی از عناصر سیستم قانونی نیست)، از یک طرف این جریان قوی احساسی، داخل سیستم قانونی مصرف نشده است، از طرف دیگر رکود نسبی پس از آن و عوارض این رکود نسبی، بر ارتباط فرد با عناصر موجود در سیستم قانونی خودش اثر خواهد گذاشت و بدینگونه عناصر متعلق به سیستم قانونی را که نیازمند جریان احساسی فرد هستند، با بحران مواجه می کند.

مضاف بر اینکه باید توجه داشت که سطح انرژی لازم برای "حفظ و تداوم کانال های ارتباطی غیر قانونی"، بسیار بیشتر از سطح انرژی لازم برای حفظ و فعالسازی "کانالهای ارتباطی قانونی" است. لذا حتی یکبار انگیزش یک "کانال غیر قانونی"، موجب کمبود انرژی و رکود آن در کانالهای قانونی می شود.

نتیجه: ارتباط مرد با زن بیگانه، در هر حدی که باشد، قطعا بر روی همسر و فرزندانش اثرات بحرانی خواهد گذاشت.

نظریه سوم:

یک تجربه:

هر وقت به همسرم می گفتم: بچه ها را ساکت نگهدار چون درس دارم، می گفت: من بیشتر از این نمیتوانم آنها را ساکت نگهدارم. اینجا خانه است و محل شلوغی بچه ها.

یکبار، به همسرم چند بار محبت کردم. طوری که از رفتارش متوجه میشدم که از نظر عاطفی تأمین شده است. بدون اینکه به او بگویم میخواهم درس بخوانم یا از او بخواهم بچه ها را سکت نگهدارد، رفتم پای درسم. دیدم خودش بچه ها را صدا زد و گفت: "پدرتان درس دارد. سر و صدا نکنید." آن روز خیلی خوب بچه ها را ساکت نگهداشت و من خیلی خوب به درسهایم رسیدم.

نظریه:

محبت برای زن، مساوی است با انرژی یا نیرو.
وقتی زن می گوید: "نمی توانم"، این به این معنی نیست که او قدرت کافی بر انجام کاری را ندارد. بلکه به این معنی است که او محبت کافی (از فردی که قرار است آن کار برایش انجام شود) دریافت نکرده است.

اگر شما به زنی به اندازه کافی محبت کنید، او هر کاری را برایتان خواهد داد (این فرمول، هم موارد استفاده مثبت دارد و هم خدای نکرده موارد استفاده منفی). به نظر من، اگر یک زن از فردی به اندازه کافی محبت ببیند، حتی حاضر می شود بچه هایش را به خاطر آن شخص، بکشد.

تأییدی بر این نظریه از طریق حدیث:
در حدیثی خواندم که مولا علی (ع) فرمود: با زنها رفتار احساسی نداشته باشید چون آنها بر اثر اینکار شما به هر اقدام غیر عاقلانه و غیر مشروع دست خواهند زد (نقل به مضمون)
از این حدیث شریف هم نتیجه می شود که "محبت" برای زن ، معادل انرژی است که او را بر انجام هر کاری توانا خواهد ساخت.

نتیجه:
1- به همسرتان محبت کافی کنید تا زندگی مشترکتان را باب میل شما تنظیم کند.
2 - همسرتان را از حیث عاطفی سیراب نگهدارید تا جهت تأمین انرژی مورد نیاز و ضروری خود، دنبال محبت افراد غریب نرود.

نظریه چهارم: عشق
من نمیدانم آیا عشق، یک عمل ارادی است یا خیر؟ شاید کسانی بگویند ارادی است و کسانی بگویند ارادی نیست و دسته ای بگویند اصل عشق ارادی نیست اما مقدمات آن ارادی است. به هر حال ارادی بودن یا نبودن عشق، یک سئوال مهمی است.

سئوال بعدی این است که عاشق شدن افراد ضرر دارد یا نه؟ (فعلا کاری به متعلق عشق نداریم. چون معلوم است که اگر متعلق آن، امری ارزشی باشد، ضرر نخواهد داشت، پس موضوع سئوال بیشتر ناظر به متعلق های غیر ارزشی است).

عرض بنده این است: اگر افراد عاقل یا دیندار، عاشق بشوند، و طوری باشد که نیروی عقل و نیروی دین، بیشتر یا مساوی نیروی عشق باشد، این عاشق شدن خطری نخواهد داشت ( = به نتیجه بدی در خارج نخواهد انجامید). خطر آنگاه پیش می آید که نیروی عشق بر نیروی عقل یا دین غلبه کند.

عشق، یک نیروی محرک است. چه بسیار خوب است که انسان در کنار نیروی عقل و نیروی دین، نیروی عشق را هم داشته باشد تا به درجات عالیه برسد.
در غالب اوقات، نیروی عقل و دین ، برای راه رفتن عادی خوب است نه برداشتن گامهای بزرگ. شاید بتوانیم بگوییم افرادی که کارهای بزرگی انجام داده اند، علاوه بر داشتن عقل یا دین، عاشق هم بوده اند.

نتیجه:
1- همیشه در ارزیابی و سنجش عشق یک فرد، آن را در کنار سنجش قدرت عقل و دین او انجام دهید.
2- چنانچه عشق غیر ارادی باشد، و شما گرفتار آن شدید، برای حفظ ایمنی خود و پرهیز از خطرات، مواظب باشید خلاف عقل و خلاف دین کاری نکنید.
3- برای اینکه فرزندانمان از مشکلات عشقی در امان باشند، گرچه خوب است آنها را از مبادی عشقی دور نگهداریم ولی ما توانایی کنترل آنها را در همه اوقات نداریم. مهمترین کار این است که آنها را تا جایی که ممکن است عاقل و دیندار تربیت کنیم.

نظریه پنجم:
مدیریت زمان با هدف تربیت فرزند و هدایت خانواده

نظریه های مختلفی درباره تربیت فرزند ( و هدایت خانواده) گفته شده است. بنده این مسأله را از دیدی دیگری را بررسی کرده ام که تحت فرمول بسیار ساده ای جمع شده است و آن تفصیلات و جزئیات نظرات دیگر را ندارد و خیلی ساده و جامع است:

هر کاری که بخواهد انجام بشود، در ظرف زمان انجام خواهد شد.
اگر ظرف زمان یک فرد خالی باشد، با هر چیزی قابل پر شدن است: چه چیزهای خوب، چه چیزهای بد (اعم از خارجیات و نفسانیات).
اگر ظرف زمان یک فرد پر باشد، طبیعتاً جای دیگری برای چیزی ندارد: چه چیز خوب، چه چیز بد.

حال، اگر ما ظرف زمان فرزندمان ( و خانواده مان) را پر کنیم، جوری که جای خالی قابل توجهی نداشته باشد، چون آن ظرف دیگر جایی ندارد لذا چیز بدی در آن قرار نخواهد گرفت.
اگر ما برای زمان روزانه فرزندمان ( و خانواده مان) برنامه ریزی کنیم، در حقیقت ما تعیین کرده ایم که این ظرف با چه چیزهایی پر شود. طوری که هم با چیزهای خوب و مفید پر شود، و هم جای خالی برای چیز دیگری نداشته باشد تا چیز بدی نتواند وارد آن شود.

البته در این امر باید به نکاتی توجه داشت:

1- فرزند (یا خانواده) نباید احساس کند ما به او دستور می دهیم و او از خودش آزادی و اختیار ندارد.
2- تنوع تجربیات را برای او فراهم کنیم تا گرفتار یکسانی و عدم تنوع نشود.
3- در یک دایره مشخصی، به خودش اختیار عمل بدهیم.
4- نکته خیلی مهم: هدف ما پر کردن کل زمان اوست تا او دیگر جایی برای چیزی (که ممکن است بد باشد) نداشته باشد. لذا باید مطمئن شویم زمان روزانه به طور کامل پر شده است وجای خالی قابل توجهی ندارد.

5- خیلی از مواردی که در برنامه ریزی باید قرار بگیرند، اموری مثل مسجد و هیئت و ورژش و هنرها هستند که دارای اثرات تربیتی مثبت هستند.

اصولا:
ما زمان روزانه فرزند یا خانواده مان را با محتویات خنثی پر نمی کنیم. بلکه حتی الامکان سعی می کنیم با متحویات ارزشی و انسان ساز پر شوند و البته در عمل شکل انجام کار باید طوری باشد که فرزندمان احساس آزادی و استقلال هم بکند. چون احساس تابع بودن و مجبور بودن، خودش چیز بسیار بدی است که ما نمیخواهیم در ظرف زمان روز فرزندمان قرار بگیرد.

سلام علیکم
از مسئول محترم، جهت باز شدن تاپیک برای گفتگو، تشکر میکنم.
دوستان اگز نقد یا نظری دارند لطفا بیان نمایند.

سلام. بله. این نظریات را اینجا علناً زده ایم برای نقد. اگه قصد نقد شدن نبود، همون درون سینه بودنش کافی بود!

سلام. با تشکر از توجه شما به مطلب و نقدی که ارائه می فرمایید:

fȃtĕmĕh;389254 نوشت:
با این نظریه مخالفم چون الان زن و مرد مجبورن در کنار هم کار کنن و خیلی وقتا ارتباطشون بخاطر مسائل کاری نسبتا زیاد هم هست

توجه بفرمایید که بحث ما در رابطه با "هیجان" است و بحث درباره ارتباط احساسی (هیجانی) زن و مرد است، و طبیعتاً ارتباطاتی بین زن و مرد که بر مبنای منطق و عقل باشد را شامل نمی شود. بنده دارم با مدلسازی مکانیکی ( و گاهی هم الکتریکی) توضیح میدهم که چگونه ارتباط هیجانی غیر قانونی یک مرد با یک زن، می تواند اثر سوء روی خانواده آن مرد بگذارد.

fȃtĕmĕh;389258 نوشت:
فقط در مورد بند سوم چرا باید دور نگه داریم؟

ما باید خودمان و فرزندانمان را نه تنها از گناه، بلکه از شرایط و مقدمات آن هم دور نگهداریم. عاقلانه نیست که خودمان یا فرزندانمان را در معرض خطر قرار دهیم با این توجیه که عقل و دین ما، ما را نجات خواهند داد.

fȃtĕmĕh;389258 نوشت:
این حریص شدنم از اول خلقت بوده که حوا آخرم نتونست تحمل کنه و با حرفای شیطون رفت میوه ممنوعه رو خورد

حالا اگه ممنوع نبود طوری نبودااا


برخیها میگویند علت اینکه آدم آن میوه را خورد، منع و حریص شدن به دنبال آن منع، بوده است. اما این فقط یک نظر است. در تفسیری ذکر شده که وقتی خداوند ، آدم را از میوه آن درخت منع کرد، آدم گفت: "چگونه ممکن است من از میوه آن درخت بخورم در حالیکه تو مرا منع کرده ای"؟ و در اینجا آدم، "ان شاء الله" نگفت. و طبق احدادیثی که داریم، اگر کسی ان شاء الله نگوید، خداوند کار آن شخص را به خود شخص واگذار میکند. لذا خداوند امر حضرت آدم را به خودش واگذار کرد و اتفاق افتاد آنچه اتفاق افتاد.

لذا جمله "الانسان حریص علی ما منع" قطعی نیست و نیاز به بررسی دارد.

fȃtĕmĕh;389261 نوشت:
خب شما میگی ظرف زمان که پر باشه دیگه جایی برای چیزی نمیمونه چه خوب چه بد! درست هم میگین

امـــــــــــــــــــا بهتر نیست بچه رو و خانواده رو جوری هدایت کرد که خودش درست و غلط رو از هم جدا کنه و بتونه کار درست رو بکنه؟

چون شاید با رعایت اون چیزایی که شما گفتین خیلی حسن ها باشه اما به نوعی قدرت تصمیم گیری رو کاهش میده و این بعدا اگه شما نوعی نباشی دچار مشکل میشه

فرمایش صحیحی است. توجه کنید که ارتباط "والد - فرزند" را باید به دو بازه زمانی تقسیم کرد:

الف - زمانی که فرزند هنوز آگاهی های لازم را کسب نکرده و عقلش رشد کافی پیدا نکرده و شخصیت او هنوز نرم و شکل پذیر است. (کودکی، نوجوانی، اوائل جوانی)

ب- زمانی که فرزند، به طور نسبی و تا حد قابل قبولی، آگاهی های لازم را کسب نموده و شخصیت او تا حدودی شکل به خود گرفته است.

در فاز اول، باید با نظریه "مدیریت زمان" او را کنترل ( تربیت) نمود.
در فاز دوم، میتوان به تدریج به او آزادی های بیشتری داد تا جایی که خودمان را کاملاً کنار بکشیم و فقط نقش یک مشاور را داشته باشیم.

حتی در فاز اول هم می توان در برخی موارد که احتمال خطر (گناه، انحراف عقیدتی یا عملی و ... ) وجود ندارد و دو طرف قضیه، مثلاً از امور مباح هستند، به فرزند آزادی عمل داد تا قدرت تصمیم گیری او پرورش یابد.

موضوع قفل شده است