جمع بندی إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ

در این تاپیک قصد داریم درباره احادیث وارده درباره مباح بودن خمس را بررسی کنیم:

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى [حق از باطل] روزى كه آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل كرديم ايمان آورده‏ايد و خدا بر هر چيزى تواناست

[ ١٢٦٩٣ ] ١٩ ـ وعن علي بن محمّد ، عن علي بن العبّاس ، عن الحسن بن عبد الرحمن ، عن عاصم بن حميد ، عن أبي حمزة ، عن أبي جعفر 7ـ في حديث ـ قال : إنّ الله جعل لنا أهل البيت سهاماً ثلاثة في جميع الفيء ، فقال تبارك وتعالى : (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ) (١) فنحن أصحاب الخمس والفيء ، وقد حرّمناه على جميع الناس ما خلا شيعتنا ، والله يا أبا حمزة ، ما من أرض تفتح ولا خمس يخمس فيضرب على شيء منه إلاّ كان حراماً على من يصيبه فرجاً كان أو مالاً ... الحديث.
١٩ ـ الكافي ٨ : ٢٨٥/ ٤٣١ ، وأورد قطعة منه في الحديث ٣ من الباب ٧٣ من أبواب جهاد النفس.
(١) الأنفال ٨ : ٤١.

از ابی جعفر(ع) در حدیثی فرمودند: همانا خداوند برای ما اهل بیت از همه غنيمت ها سه سهم قرارداد پس تبارک وتعالی فرمود(و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است) پس ما صاحبان خمس وغنيمت هستیم وهمانا آن را برای همه مردم به جز شیعیانمان حرام کردیم به خدا سوگند ای اباحمزه همانا نه زمينى فتح گردد ( آزاد شود ) ونه خمسى در آيد پس از آن در به دست آوردن فرجى يا مالى استفاده شود مگر اينكه حرام باشد
وقسمتی از آن در حدیث 3 از باب 73 در 19 باب جهاد نفس وارد شده

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مجید

anti;379538 نوشت:
در این تاپیک قصد داریم درباره احادیث وارده درباره مباح بودن خمس را بررسی کنیم:

با صلوات برمحمد وآل محمد
در باب اهميت خمس نكاتي خدمت شما ارسال مي گردد:
«و اعلموا أنَّما غنمتم من شى‏ءٍ فأنَّ للَّه خمسه و للرَّسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السَّبيل»(1) «و بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است».
«خمس» در لغت به معناى پنج يك مى ‏باشد و در اصطلاح فقه عبارت است از: «پرداخت يك پنجم درآمدى كه از راه زراعت، صنعت، تجارت، پژوهش و يا از طريق كارگرى و كارمندى در مؤسسات گوناگون، به دست مى‏ آيد.(2)
خمس به امام‏ عليه السلام و سادات اختصاص مى‏ يابد و بايد آن را در عصر غيبت به فقيه جامع شرايط داد».(3)
شارع مقدس به صاحب مال، فرصت داده چنان چه تا يك سال، آن را در مؤونه و نيازهاى خود و خانواده استفاده نكند و تمام و يا مقدارى از آن تا پايان سال زياد بيايد، خمس آن را بپردازد.
آيه خمس، در عصر رسالت، نازل شده و پيامبراكرم‏ صلى الله عليه وآله اين فريضه را به اجرا درآورده است. به طور مسلّم آن حضرت، خمس غنيمت‏ هاى جنگى را دريافت مى‏ كرد. اما خمس سود تجارت- هر چند بنا به ضرورت و مصالحى- تا عصر امامان‏ عليهم السلام به تأخير افتاد ولى بى شك وجود آن در دوره امامان، غيرقابل انكار است.(4)
«خمس» يكى از فريضه‏ هاى اسلامى است و قرآن مجيد آن را در كنار جهاد قرار داده و هر دو را از ريشه ايمان دانسته است چه اين كه نشانه صداقت ايمان، مبارزه با مال‏ اندوزى و تطهير نفس است. حضرت باقرعليه السلام فرموده است: «براى هيچ كس جايز نيست از مالى كه خمس به آن تعلق گرفته، چيزى بخرد مگر اين كه حق ما را به ما برساند».(5)
آيه 41 سوره «انفال» به طور روشن و صريح، بر اصل وجوب خمس دلالت مى‏ كند، از اين رو شيعه و سنى بر اصل آن اتفاق نظر دارند. البته ممكن است دلالت آيه بر مواردى از آن (مانند درآمد كسب) روشن و شفاف نباشد ولى بى شك به كمك روايات متعددى، به خوبى وجوب خمس درآمد استفاده مى ‏شود.(6)
خمس داراى حكمت ‏ها و اسرار گوناگونى است كه به بعضى از آنها اشاره می ‏شود:
1. خمس به منظور تأمين هزينه‏ هاى امام‏ عليه السلام به عنوان رئيس حكومت، براى پيشبرد نظام اسلامى و اداره جامعه، واجب گرديده است(7) از اين رو در روايت از خمس به عنوان «وجه الاماره» ياد شده است.(8)
2. خداوند متعال براى حفظ كرامت و عزت پيامبر اسلام، محل تأمين بودجه فقيران بنى‏ هاشم و منسوبان به آن حضرت را از خمس قرار داد و سهم آنان را قرين سهم خود و رسول كرد تا زمينه تحقير نسبت به آنان از بين برود.(9)
3. خمس براى تأمين بودجه هر كار خيرى است كه امام بخواهد انجام دهد و براى هر موردى كه صلاح بداند، مصرف كند.(10)
4. خمس وسيله‏ اى براى رشد و كمال انسان محسوب مى‏ شود كه اداى آن، باعث جلب روزى و وسيله آمرزش گناهان مى‏ گردد.(11)
5. خمس براى احياى دين خدا و تحقّق حكومت اسلامى واجب گرديده‏ است.(12)
___________________________________________________
پى‏ نوشت‏
(1) انفال (8)، آيه 14.
(2) البته در مورد هدايا، جوايز و هر فايده‏ اى كه بدون كسب به دست مى‏ آيد، ميان مراجع بزرگوار تقليد اختلاف نظر است كه در متن بدان اشاره شده است.
(3) العروة الوثقى، ج 2، م 27.
(4) خويى، سيدابوالقاسم، مستند العروة الوثقى، كتاب الخمس، ص 196 هاشمى شاهرودى، سيدمحمود، كتاب الخمس، ج 2، ص 45 و مدرسى، محمدتقى، احكام الخمس، ص 61.
(5)» لا يحلُّ لاحدٍ أن يشترى من الخمس شيئاً حتى يصل الينا حقَّنا «: وسائل الشيعه، ج 6، باب 1، ح 4.
(6) ر. ك: وسائل الشيعه، ابواب ما يجب فيه الخمس و ابواب الانفال.
(7) ناصر، آيت‏ الله مكارم شيرازى، يك صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 425- 423 و تعليقات على العروة، كتاب الخمس، ص 293.
(8) ر. ك: وسائل‏ الشيعه، ج 6، كتاب ‏الخمس، باب 2، ح 21.
(9) ر. ك: وسائل الشيعه، ج 6، ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 4 و 8.
(10)» فما كان للَّه فهو لرسوله يضعه حيث شاء» آنچه خاص خدا است، براى پيامبر اسلام است، هر جا صلاح بداند قرار مى ‏دهد «: همان، ابواب الانفال، باب 1، ح 21.
(11) در مكاتبه امام رضاعليه السلام به يكى از يارانش آمده است:« انَّ اخراجه(خمس )مفتاح رزقكم و تمحيص ذنوبكم » پرداخت خمس كليد جلب روزى و وسيله آمرزش گناهان است «: همان، ابواب الانفال، باب 3، ح 2.
(12) در همان مكاتبه آمده است« انَّ الخمس عوننا على ديننا » خمس، كمك ما در پياده كردن دين خداست «: همان، ابواب‏الانفال، باب 3، ح 2.

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى [حق از باطل] روزى كه آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل كرديم ايمان آورده‏ايد و خدا بر هر چيزى تواناست

[ ١٢٦٩٣ ] ١٩ ـ وعن علي بن محمّد ، عن علي بن العبّاس ، عن الحسن بن عبد الرحمن ، عن عاصم بن حميد ، عن أبي حمزة ، عن أبي جعفر 7ـ في حديث ـ قال : إنّ الله جعل لنا أهل البيت سهاماً ثلاثة في جميع الفيء ، فقال تبارك وتعالى : (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ) (١) فنحن أصحاب الخمس والفيء ، وقد حرّمناه على جميع الناس ما خلا شيعتنا ، والله يا أبا حمزة ، ما من أرض تفتح ولا خمس يخمس فيضرب على شيء منه إلاّ كان حراماً على من يصيبه فرجاً كان أو مالاً ... الحديث.
١٩ ـ الكافي ٨ : ٢٨٥/ ٤٣١ ، وأورد قطعة منه في الحديث ٣ من الباب ٧٣ من أبواب جهاد النفس.
(١) الأنفال ٨ : ٤١.

از ابی جعفر(ع) در حدیثی فرمودند: همانا خداوند برای ما اهل بیت از همه غنيمت ها سه سهم قرارداد پس تبارک وتعالی فرمود(و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است) پس ما صاحبان خمس وغنيمت هستیم و[HL]همانا آن را برای همه مردم به جز شیعیانمان حرام کردیم[/HL] به خدا سوگند ای اباحمزه همانا نه زمينى فتح گردد ( آزاد شود ) ونه خمسى در آيد پس از آن در به دست آوردن فرجى يا مالى استفاده شود مگر اينكه حرام باشد
وقسمتی از آن در حدیث 3 از باب 73 در 19 باب جهاد نفس وارد شده

[ ١٢٦٨٢ ] ٨ ـ وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال ، عن الحسن بن علي بن يوسف ، عن محمّد بن سنان ، عن عبد الصمد بن بشير ، عن حكيم مؤذّن بني عيس (١)، عن أبي عبد الله 7قال : قلت له : (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ ) (٢) قال : هي والله الإِفادة يوماً بيوم إلاّ أنّ أبي جعل شيعتنا (٣)من ذلك في حلّ ليزكوا.
ورواه الكليني عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد
ابن سنان نحوه (٤).9
التهذيب ٤ : ١٢١/ ٣٤٤ ، والاستبصار ٢ : ٥٤ / ١٧٩.
(١) كذا في الاصل ، وفي المخطوط ( بني عيس ) وفي الكافي : حكيم مؤذن ابن عيسىٰ ( هامش المخطوط ) وفي المصدر : حكيم مؤذن بني عبس ...
(٢) الأنفال ٨ : ٤١.
(٣) في الكافي شيعته ( هامش المخطوط ).

ابن عیسی گوید: از امام صادق (ع) در باره قول خدایتعالی(بدانید هر چه غنیمت گیرید پنج یک آن از خدا و پیغمبر و خویشاوندان است) پرسیدم، حضرت دو آرنج را بر زانو گذاشت و با دست اشاره کرد و فرمود: بخدا آن استفاده روز بروز است( که باید خمس آنرا داد ) جز آنکه پدرم شیعیان خود را حلال کرده تا آلوده نباشند.
وبا اسنادش از علی بن الحسن بن فضال از حسن بن علی بن یوسف از محمد بن سنان از عبدالصمد بن بشیر از حکیم موذن بنی عیس از اباعبدالله (ع) گفت به او گفتم : وبدانید هرگونه غنیمتی به دست آورید خمس آن برای خدا وبرای پیامبرش است فرمود: بخدا قسم اين منفعت روز به روز است[HL] همانا پدرم آن را براى شيعيانمان حلال كردند تا پاک باشند[/HL]
وکلینی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از محمد بن سنان به همین صورت روایت کرده
التهذيب ٤ : ١٢١/ ٣٤٤ ، والاستبصار ٢ : ٥٤ / ١٧٩.
اینچنین در اصلش است ودر قدیم (بنی عیس) ودر کافی حکیم موذن ابن عیسی (در نوشته های پاورقی )ودر مصدری حکیم موذن بنی عبس
(٢) الأنفال ٨ : ٤١.
در کافی شیعته (شیعیانش) ( در نوشته های پاورقی است)

عن رسول الله (ص) انه قال { تقسم أموال ذوي القربى بالزور ويتقامر عليها وتشرب بها الخمور } ( بشارة الإسلام ص 134
: وفي رواية ثانية عن الإمام علي ع قال ( أموال ذوي القربى تقسم في الزُّور ويتقامر بها ويشرب بها الخمور ) روضة الكافي ، ج 8 ، ص 36 إن أموال ذوي القربى في القران كما قال الله عز وجل الخمس وهو خاص بال محمد عليهم السلام ولا احد يأخذ الخمس من الناس إلا الفقهاء فليس للسياسيين أو الملوك أو أي احد أن يأخذ الخمس من الناس وحتى لوا أرادوا ذلك فان الناس لا يعطوهم الخمس فهم [HL]يتصورون انه من حق الفقهاء وليس لأحد حق فيه[/HL] :
از رسول خدا ص كه فرمودند : اموال ذوی القربى به زورتقسيم می شود وبا آن قمار مى شود , وخمر ( مشروب ) مي خورند ( بشارة الاسلام
ودر روايتى دیگر از امام علی ع كه فرمود : اموال ذوی القربى به زور تقسيم شده و با آن قمار مى كنند وبا آن خمر مى خورند .. روضة الكافي ,, همانا اموال ذوى القربى در قرآن همچنانكه خداوند فرمود خمس است وآن خاص به آل محمد ص است و
هیچ کس بجز فقها خمس را از مردم نمی گیرد سیاستمداران و یا حاکمان و یا کسی دیگری از مردم خمس را نمی گیرد و حتی اگر آن را بخواهند مردم خمس را به آنها نمی دهند [HL]چون آنها تصور می کنند که خمس حق فقهاست و هیچ کس در آن حقی نیست..[/HL]

عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السلام يقول: { نحن والله الذين عنى الله بذي القربى، الذين قرنهم الله بنفسه ونبيه صلى الله عليه وآله، فقال: { ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين } منا خاصة ولم يجعل لنا سهما في الصدقة، أكرم الله نبيه وأكرمنا أن يطعمنا أوساخ ما في أيدي الناس } الكافي للكليني

از علي ابن ابراهيم از پدرش , از حماد پسر عيسى , از ابراهيم پسر عمر يمانی , از ابان بن ابى عياش از سليم ابن قيس گفت : شنيدم امير المومنيين ع كه فرمود : بخدا سوگند ما کسانی هستيم كه خداوند فرموده ذوى القربى از انها نام برده است و آنها را با خود وپيامبرش مقرون ساخت پس فرمود ( ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين ) برای ما خاص است
و در صدقه برای ما سهمی قرار نداده خداوند پيامبر خود و ما را كرامت بخشید تا چرک آن چه در دستان مردم است اطعام نکند.

[ ١٢٦٧٥ ] ١ ـ محمّد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبد الله ، عن أبي جعفر ـ يعني : أحمد بن محمّد بن عيسى ـ عن العبّاس بن معروف ، عن حمّاد بن عيسى ، عن حريز بن عبد الله ، عن أبي بصير وزرارة ومحمّد بن مسلم كلّهم ، عن أبي جعفر 7قال : قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 7: هلك الناس في بطونهم وفروجهم لأنّهم لم يؤدّوا إلينا حقّنا ، ألا وإنّ شيعتنا منذلك وآباءهم في حلّ.
ورواه الصدوق في ( العلل ) عن محمّد بن الحسن ، عن الصفّار ، عن العبّاس بن معروف مثله ، إلاّ أنّه قال : وأبناءهم (١).
ـ التهذيب ٤ : ١٣٧/ ٣٨٦ ، والاستبصار ٢ : ٥٨ / ١٩١ ، والمقنعة : ٤٩.
(١) علل الشرائع : ٣٧٧ / ٢.

محمّد بن الحسن با اسنادش از سعد بن عبد الله ، از أبی جعفر ـ يعنی : أحمد بن محمّد بن عيسى ،از العبّاس بن معروف ، از حمّاد بن عيسى ، از حريز بن عبد الله ، از أبی بصير وزرارة ومحمّد بن مسلم همه آنها از امير المومنيين ع فرمودند :مردم در شكم ها وفرج هايشان هلاك شدند چون حق ما را به ما ادا نكردند ,, [HL]همانا شيعيان ما وپدرانشان در حل ( حلال ) هستند. [/HL]
و شیخ صدوق آن را در ( علل الشرائع ) از محمد بن الحسن ، از صفار , از عباس بن معروف همانند آن روایت کرده،جز ای که گفت: (و فرزندانشان )
ـ التهذيب ٤ : ١٣٧/ ٣٨٦ ، والاستبصار ٢ : ٥٨ / ١٩١ ، والمقنعة : ٤٩.
(0)٣٧٧ /٢ علل الشرائع :

[ ١٢٦٧٦ ] ٢ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن علي بن مهزيار قال : قرأت في كتاب لأبي جعفر 7 من رجل يسأله : أن يجعله في حلّ منمأكله ومشربه من الخمس فكتب بخطّه : من أعوزه شيء من حقّي فهو في حلّ.
ورواه الصدوق بإسناده عن علي بن مهزيار مثله (١).
٢ ـ التهذيب ٤ : ١٤٣/ ٤٠٠.

از ابن مهزيار كَفت خواندم در نامه ای براى ابى جعفر (ع) از مردى كه از او سوال كرده بود : كه ببخشد به او خمس خوراک وآشاميدن او را پس براى او به خط نوشت :[HL] هر كس به چیزی از حق من نیازمند باشد پس بر او حلال است.[/HL] (و صدوق هم او را از علی بن مهزيارروايت كرده)

[ ١٢٦٧٧ ] ٣ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن الحسين بن سعيد ، عن فضالة بن أيّوب ، عن عمر بن أبان الكلبي ، عن ضريس الكناسي قال : قال أبو عبد الله 7: أتدري من أين دخل على الناس الزنا ؟ فقلت : لا أدري ، فقال : من قبل خمسنا أهل البيت ، إلاّ لشيعتنا الأطيبين فإنّه محلّل لهم ولميلادهم.
ورواه الكليني ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن محبوب ، عن ضريس مثله (١).
(١) الفقيه ٢ : ٢٣ / ٨٨
ـ التهذيب ٤ : ١٣٦/ ٣٨٣ ، والمقنعة : ٤٥.
(١) الكافي ١ : ٤٥٩ / ١٦.

واز او از ابی جعفر از حسین بن سعید از فضاله بن ایوب از عمر بن ابان الکلبی از ضریس الکناسی گفت: ابى عبد الله (ع) فرمودند : آيا می دانى از كجا زنا بر مردم وارد شد؟ گفتم : نمى دانم ,, پس فرمود : [HL]از جانب خمس ما اهل بيت , جز بر شيعيان پاک ما، پس برآنها و فرزندانشان حلال است. [/HL]
1)وکلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب از ضریس مانند آن روایت کرد

[ ١٢٦٧٨ ] ٤ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن الحسن بن علي الوشّاء ، عن أحمد بن عائذ ، عن أبي سلمة سالم بن مكرم وهو أبو خديجة ، عن أبي عبد الله 7قال : قال رجل وأنا حاضر : حلّل لي الفروج ؟ ففزع أبو عبد الله 7 ، فقال له رجل : ليس يسألك أن يعترض الطريق إنّما يسألك خادماً يشتريها ، أو امرأة يتزوّجها ، أو ميراثاً يصيبه ، أو تجارة أو شيئاً أعطيه ، فقال : هذا لشيعتنا حلال ، الشاهد منهم والغائب ، والميّتمنهم والحيّ ، وما يولد (١)منهم إلى يوم القيامة فهو لهم حلال ، أما والله لا يحلّ إلاّ لمن أحللنا له ، ولا والله ما أعطينا أحداً ذمّة ، ( وما عندنا لأحد عهد ) (٢) ولا لاحد عندنا ميثاق.
ـ التهذيب ٤ : ١٣٧/ ٣٨٤ ، والاستبصار ٢ : ٥٨ / ١٨٩ ، والمقنعة : ٤٥.
(١) كتب في المخطوط نقطتين تحت الياء ، ونقطتين فوق التاء وكتب : ( معاً ).
(٢) في الاستبصار : ولا بيننا لأحد هوادة ( هامش المخطوط ).

از ابى جعفر , از حسن بن علی الوشاء , از احمد بن عائذ , از ابى سلمه سالم بن مكرم واو ابا خديجه است , از ابى عبد الله ع فرمود : در حالى كه من حاضر بودم مردی گفت : فرج ها را برايم حلال كن ؟ پس ابى عبدالله ع از جا شتافت , پس مردى گفت : از شما نمی پرسد كه راه را بر ديكَران ببندد بلكه مى خواهد کنیزی بخرد , يا همسری بگیرد , يا ارثى به او برسد , يا تجارتى يا چيزى به او بدهى ,, پس (ع) [HL]فرمود اين براى شيعيان ما حلال است , حاضر و غایب آنها , ومرده وزنده ی آنها , وهرآنچه از آنها متولد مى شود، تا روز قيامت بر آنها حلال است , همانا به خدا سوگند براى كسى حلال نمى شود مگر آنكسى كه ما برايش حلال كرديم [/HL], به خدا سوگند به كسى عهد و پیمانی ندادیم(در نزد ما برای کسی عهدی نیست) , و براى كسى در نزد ما ميثاقى نیست.

در نوشته ای كه بدست آمده دو نقطه زير حرف ياء است ودو نقطه بالای تاء و نوشته:معا ً
در استبصار آمده: و در بین ما برای کسی رمق و مدارا نیست.( در نوشته های حاشیه است)

[ ١٢٦٧٨ ] ٥ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن محمّد بن سنان ، عن صباح الأزرق ، عن محمّد بن مسلم ، عن أحدهما 8 قال : إنّ أشدّ ما فيه الناس يوم القيامة أن يقوم صاحب الخمس فيقول : يا ربّ خمسي ، وقد طيّبنا(١) ذلك لشيعتنا لتطيب ولادتهم ولتزكو أولادهم (٢).
ورواه الكليني ، عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد ابن سنان (٣).
ورواه المفيد في ( المقنعة ) عن محمّد بن مسلم (٤) ، والذي قبله عن سالم بن مكرم ، والذي قبلهما عن ضريس ، والأوّل عن محمّد بن مسلم.
ورواه الصدوق بإسناده عن محمّد بن مسلم مثله (٥).
٥ ـ التهذيب ٤ : ١٣٦/ ٣٨٢ ، والاستبصار ٢ : ٥٧ / ١٨٧.
(١) في نسخة : حللنا ( هامش المخطوط ).
(٢) في الكافي : ولتزكو ولادتهم ( هامش المخطوط ).
(٣) الكافي ١ : ٤٥٩ / ٢٠.
(٤) المقنعة : ٤٥.
(٥) الفقيه ٢ : ٢٢ / ٨٢.

از یکی از آنها(امام باقر یا صادق) ع فرمود : همانا سخت ترين چیزی که مردم در روز قيامت در آن هستند آنوقتى است كه صاحب خمس برخیزد وبگويد :[HL] خداوندا خمسم , وما آن را براى شيعيانمان بخشيديم تا ولادتشان پاک باشد و فرزندانشان طاهر شوند[/HL]
وکلینی آن را از محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن سنان روایت کرده
ومفید در مقنعه آن را از محمد بن مسلم روایت کرده وکسی که قبل از اوست از سالم بن مکرم وکسی که قبل از آنهاست از ضریس واولی از محمد بن مسلم
وصدوق مانند آن را با اسنادش از از محمد بن مسلم روایت کرده
٥ ـ التهذيب ٤ : ١٣٦/ ٣٨٢ ، والاستبصار ٢ : ٥٧ / ١٨٧.
در نسخه ای :آن را حلال کردیم ( در پاورقی نوشته)
درکافی :تا ولادتهایشان طاهر شوند ( در پاورقی نوشته )
(٣) الكافي ١ : ٤٥٩ / ٢٠.
(٤) المقنعة : ٤٥.
(٥) الفقيه ٢ : ٢٢ / ٨٢.

[ ١٢٦٨٠ ] ٦ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن محمّد بن سنان (١)، عن يونس بن يعقوب قال : كنت عند أبي عبد الله 7فدخل عليه رجل من القماطين ، فقال : جعلت فداك ، تقع في أيدينا الأرباح والأموال وتجارات نعلم أنّ حقّك فيها ثابت ، وأنّا عن ذلك مقصّرون ، فقال أبو عبد الله 7 : ما أنصفناكم إن كلّفناكم ذلك اليوم.
ورواه الصدوق بإسناده عن يونس بن يعقوب (٢) ، وكذا المفيد في
( المقنعة ) (٣).
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٩ ، والاستبصار ٢ : ٥٩ / ١٩٤.
(١) في نسخة : محمّد بن سالم( هامش المخطوط ).
(٢) الفقيه ٢ : ٢٣ / ٨٧.

یونس بن یعقوب گفت :نزد اباعبدالله (ع) بودم كه مردی از قماطين بر او وارد شد , پس گفت جانم به فدايت، سود و اموال و تجارت هایی بدست می آوریم و مى دانيم حق شما در آنها ثابت است , وما در آن مقصر هستيم , پس اباعبدالله (ع) فرمود:[HL] ما به شما انصاف نكرديم اگر شما را آن روز مكلف كرده باشيم [/HL]
وصدوق با اسنادش از یوسف بن یعقوب روایت کرده وهمچنین مفید در المقنعه
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٩ ، والاستبصار ٢ : ٥٩ / ١٩٤.
در نسخه ای محمد بن سالم (در پاورقی نوشته شده)
(٢) الفقيه ٢ : ٢٣ / ٨٧.

[ ١٢٦٨١ ] ٧ ـ وعنه ، عن الهيثم بن أبي مسروق ، عن السندي بن أحمد (١)، عن يحيى بن عمر (٢) الزيّات ، عن داود بن كثير الرقّي ، عن أبي عبد الله 7قال : سمعته يقول : الناس كلّهم يعيشون في فضل مظلمتنا إلاّ أنّا أحللنا شيعتنا منذلك.
ورواه الصدوق بإسناده عن داود بن كثير الرقي (٣).
ورواه في ( العلل ) عن أحمد بن محمّد ، عن أبيه ، عن محمّد بن أحمد ، عن الهيثم النهدي مثله (٤).
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٨.
(١) في المصدر : السندي بن محمد.
(٢) في التهذيب : عمرو ، وفي العلل : عمران ( هامش المخطوط ) ... .
(٣) الفقيه ٢ : ٢٤ / ٩٠.
(٤) علل الشرائع : ٣٧٧ / ٣.

از ابا عبدالله ع : شنيدم كه فرمود : همه مردم در فضل ما زندگى مى كنند[HL] مگر اينكه ما شيعيانمان را از آنچه در دستشان هست حلال كرديم[/HL]
وصدوق آن را با اسنادش از داود بن کثیر الرقی روایت کرده
ودرالعلل از احمد بن محمد از پدرش از محمد بن احمد از هیثم هندی مانند آن را روایت کرده
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٨.
(١) درمصدر : سندي بن محمد.
در التهذیب :عمرو ودر العلل : عمران (در پاورقی نوشته)
(٣) الفقيه ٢ : ٢٤ / ٩٠.
(٤) علل الشرائع : ٣٧٧ / ٣.

[ ١٢٦٨٣ ] ٩ ـ (وعنه ، عن أحمد بن محمّد ) (١) ، عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر ، عن أبي عمارة ، عن الحارث بن المغيرة النصري عن أبي عبد الله 7قال : قلت له : إنّ لنا أموالاً من غلاّت وتجارات ونحو ذلك ، وقد علمت أن لك فيها حقّاً ؟ قال : فلم أحللنا إذاً لشيعتنا إلاّ لتطيب ولادتهم ، وكلّ من والى آبائي فهو (٢) في حلّ ممّا في أيديهم في حقّنا فليبلغ الشاهد الغائب.
التهذيب ٤ : ١٤٣/ ٣٩٩.
(١) في المصدر : سعد بن عبد الله.
(٢) في المصدر : فهم.

واز او از (احمد بن محمد) از احمد بن محمد ابن ابی نصر از ابی عماره از حارث بن مغیره نصری از ابى عبدالله(ع) گفت كه به او گفتم : همانا برای ما اموالى از غلات وتجارت واينكَونه اموال است, و[HL] می دانی كه در آن براى شما حقی است ؟ فرمود : پس چرا ما آن را براى شيعيانمان حلال كرديم[/HL] همانا فقط بخاطر اينكه ولادت هايشان پاک و طاهر شود , وهر كس كه ولايت پدرانم را قبول كرد هر آنچه كه در دست دارند از حق ما پس حلال شان باشد وشاهد ،غايب را خبردهد
التهذيب ٤ : ١٤٣/ ٣٩٩.
ودر مصدری : سعد بن عبد الله
در مصدری : و آنان که

١٢٦٨٤ ] ١٠ ـ وبإسناده عن محمّد بن الحسن الصفّار ، عن يعقوب بن يزيد ، عن الحسن بن علي الوشّاء ، عن القاسم بن بريد ، عن الفضيل ، عن أبي عبد الله 7قال : من وجد برد حبّنا في كبده فليحمد الله على أوّل النعم ، قال : قلت : جعلت فداك ، ما أوّل النعم ؟ قال : طيب الولادة ، ثمّ قال أبو عبد الله 7 : قال أمير المؤمنين 7 لفاطمة 3: أحلّي نصيبك من الفيء لآباء شيعتنا ليطيبوا ، ثمّ قال أبو عبد الله 7 : إنّا أحللنا اُمّهات شيعتنا لآبائهم ليطيبوا.
١٠ ـ التهذيب ٤ :١٤٣ / ٤٠١.

وبا اسنادش از محمد بن الحسن الصفار از یعقوب بن یزید از حسن بن علی الوشاء از قاسم بن برید از فضیل از ابى عبد الله(ع) فرمودند : هر آنكس كه اندكی محبت ما را در دل خود ببيند پس خدا را بر اولين نعمت شكر كند ,,گفت گفتم : فدايت شوم , اولين نعمتها چيست ؟ فرمودند طاهر بودن ولادت ,سپس ابا عبدالله(ع) فرمودند : امير المومنيين(ع) به حضرت فاطمه(س) فرمودند : [HL]سهم خودت را از غنيمت به پدران شيعيانمان ببخش تا طاهرشوند ,, سپس ابو عبدلله(ع) فرمود : ما مادران شيعيانمان را به پدرانشان حلال كرديم تا طاهر شوند[/HL]

--------------
[ ١٢٦٨٥ ] ١١ ـ وعنه ، عن الحسن بن الحسن ومحمد بن علي وحسن بن علي ومحسن بن علي بن يوسف جميعاً ، عن محمّد بن سنان ، عن حمّاد بن طلحة صاحب السابري ، عن معاذ بن كثير بياع الأكسية ، عن أبي عبد الله 7قال : موسّع على شيعتنا أن ينفقوا ممّا في أيديهم بالمعروف ، فإذا قام قائمنا حرّم على كلّ ذي كنز كنزه حتى يأتوه به يستعين به.
ورواه الكليني عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن سنان ، عن معاذ بن كثير نحوه (١).

لتهذيب ٤ :١٤٣ / ٤٠٢.

واز او از حسن بن الحسن ومحمد بن علی وحسن بن علی ومحسن بن علی بن یوسف همگی از محمد بن سنان از حماد بن طلحه صاحب السابری از معاذ بن کثیر بیاع الاکسیه
از ابى عبدالله(ع) فرمودند : توانگر بر شيعيان ما آنچه که در دست دارند به نیکی انفاق کنند، پس [HL]اگر قائم مان قيام كرد هر گنج داری را گنجش را بر او حرام می کند تا اينكه آن را برايش بياورند و به دیگران كمكـ کند.[/HL]
وکلینی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از محمد بن سنان از معاذ بن کثیر به همین صورت روایت کرده

[ ١٢٦٨٦ ] ١٢ ـ وبإسناده عن سعد بن عبد الله ، عن أبي جعفر ، عن الحسن بن محبوب ، عن عمر بن يزيد ، عن أبي سيّار مسمع بن عبد الملك ـ في حديث ـ قال : قلت لأبي عبد الله 7 : إنّي كنت وليت الغوص فأصبت أربعمائة ألف درهم ، وقد جئت بخمسها ثمانين ألف درهم ، وكرهت أن أحبسها عنك وأعرض لها وهي حقّك الذي جعل الله تعالى لك في أموالنا ، فقال : ومالنا من الأرض وما أخرج الله منها إلاّ الخمس ؟! يا أبا سيّار ، الأرض كلّها لنا ، فما أخرج الله منها من شيء فهو لنا ، قال : قلت له : أنا أحمل إليك المال كلّه ؟
فقال لي : يا أبا سيّار ، قد طيبناه لك وحللناك منه فضمّ إليك مالك ، وكلّ ما كان في أيدي شيعتنا من الأرض فهم فيه (١) محلّلون ، ومحلّل (٢)لهم ذلك إلى أن يقوم قائمنا فيجبيهم طسق ما كان في أيدي سواهم ، فإنّ كسبهم من الأرض حرام عليهم حتى يقوم قائمنا فيأخذ الأرض من أيديهم ويخرجهم منها صغرة.
ورواه الكليني ، عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب ، إلاّ أنّه قال : إنّي كنت وليت البحرين الغوص ، ثمّ قال في آخره : فيجبيهم طسق ما كان في أيديهم ويترك الأرض في أيديهم ، وأمّا ما كان في أيدي غيرهم فإنّ كسبهم من الأرض حرام ، ثمّ ذكر مثله (٣).
أقول : قوله : الأرض كلّها لنا مخصوص بأرض السائل التي وليها أو بأرض الأنفال لما مضى (٤) ويأتي في الجهاد (٥) وغيره (٦).
التهذيب ٤ :١٤٤ / ٤٠٣.
(١) ليس في المصدر.
(٢) في المصدر : ويحل.
(٣) الكافي ١ : ٣٣٧ / ٣.
(٤) مضى في الباب ١ من هذه الأبواب.
(٥) يأتي في الحديثين ١ ، ٢من الباب ٧٢ من أبواب جهاد العدو.
(٦) يأتي في الحديثين ١٣ ، ١٤من هذا الباب.

وبااسنادش از سعد بن عبد الله ، از أبي جعفر ، از الحسن بن محبوب ، از عمر بن يزيد از أبی سيّار مسمع بن عبد الملك ـ در حديث ـ گفت: به ابو عبدالله(ع) گفتم همانا [HL]من در غواصى بودم وچهارصد هزار دينار به دست آوردم خمس آن[/HL] را كه هشتاد هزار است آورده ام , دوست نداشتم از حق شما كه خداوند آن را در اموال ما برايتان قرار داده در نزد خود باقی بگذارم وآن را از شما دور كنم , فرمود (ع) آيا مال ما از زمين وآنچه خدا از آن خارج سازد فقط خمس ؟ ای ابا سيار : همه زمين براى ما است , وهر آنچه كه خدا از آن زمين خارج سازد براى ماست, پس از او(ع) پرسيدم : آيا همه مال را برايتان بياورم ؟ پ[HL]س به من فرمود : ای ابا سيار , همانا ما آن را به تو بخشيديم , وحلال كرديم , پس اموالت را برادر , وهر آنچه از اموال در دست شيعيان ما هست آن را به آنها بخشيديم , وبراى آنها تا روز قيام قائم مان حلالشان باشد پس اجرت آنچه در دست غير از آنها ( شيعيان) را مى گيرد [/HL], چون آنچه كه از زمين مى گيرند بر آنها حرام مى باشد تا آن روزى كه قائم ما قيام کند پس زمين را از آنها مى گيرد وآنها را خوار از زمين بيرون مى كند
3)وكلينى آن را از محمّد بن يحيى ، از أحمد بن محمّد ، از ابن محبوب روايت كرده ولى گفته : همانا من ولايت غواصى را در بحرين دارم , سپس در آخرش گفت : پس مى گيرد اجرت آنچه از زمين در دستشان است وزمين را براى آنها رها مى كند , واما آنچه از زمين در دست غير از آنها هست پس كسبشان از زمين حرام است , پس همانند او را ذكر كرد
مى گويم : قول او : همه زمين براى ماست , پس منظور زمين روانی كه به او ولايتش را دادند , يا اينكه زمينى كه انفال (غنايم، و هرگونه مال بدون مالك مشخص ) که گذشت وآن از طريق جهاد مى آيد
1)در مصدری نیست
2)ودر مصدری حلال است
4)در باب یک این بابها گذشت
5) در دوحدیث یک ودواز باب 72 از ابواب جهاد دشمن
6) در دوحدیث سیزده وچهارده از این باب آمده

-2
محمد بن علی گوید: از حضرت ابوالحسن علیه السلام در باره مروارید و یاقوت و زبرجدی که از دریا استخراج میشود و درباره معادن طلا و نقره پرسیدم، وجوه آن چقدر است؟ فرمود: هر گاه بهای آن یک دینار باشد خمس دارد.

[ ١٢٦٨٧ ] ١٣ ـ وبإسناده عن محمّد بن علي بن محبوب ، عن محمّد بن الحسين ، عن الحسن بن محبوب ، عن عمر بن يزيد قال : سمعت رجلاً من أهل الجبل يسأل أبا عبد الله 7 عن رجل أخذ أرضاً مواتاً تركها أهلها فعمّرها وكرى (١)أنهارها وبنى فيها بيوتاً وغرس فيها نخلاً وشجراً ؟ قال : فقال أبو عبد الله 7 : كان أمير المؤمنين 7 يقول : من أحيى أرضاً من المؤمنين فهي له وعليه طسقها يؤدّيه إلى الإِمام في حال الهدنة ، فإذا ظهر القائم فليوطن نفسه على أن تؤخذ منه.
١٣ ـ التهذيب ٤ :١٤٥ / ٤٠٤.
(١) في نسخة : وأكرىٰ (هامش المخطوط ).

شنیدم مردی کوهستانی از اباعبدالله(ع) درباره مردی که زمین بایری که صاحبانش آنرا رها کرده بودند را گرفته بود پس آن را تعمیر کرد وساخت و جوب های آن را در آورد ودر آن خانه هایی ساخت و در آن نخل و درختانی کاشت سوال می کند. پس اباعبدالله(ع) فرمودند: امیرالمومنین (ع) می فرمود:هرکس از مومنین زمینی را زنده کند پس اجرت آن زمين از آن اوست ودر هنكَام صلح اجرت آن را به امام بدهد[HL] پس اگر قائم (ع) ظهور کرد پس خود را آماده كند تا از آن گرفته شود.[/HL]

[ ١٢٦٨٨ ] ١٤ ـ وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال ، عن جعفر بن محمّد بن حكيم ، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي ، عن الحارث بن المغيرة النصري قال : دخلت على أبي جعفر 7 فجلست عنده ، فإذا نجية قد استأذن ، عليه فأذن له ، فدخل فجثا على ركبتيه ، ثمّ قال : جعلت فداك إنّي اُريد أن أسألك عن مسألة ، والله ، ما اُريد بها إلاّ فكاك رقبتي من النار ، فكأنّه رقّ له فاستوى جالساً فقال : يا نجية ، سلني ، فلا تسألني عن شيء إلاّ أخبرتك به ، قال : جعلت فداك ، ما تقول في فلان وفلان ؟ قال : يا نجية ، إنّ لنا الخمس في كتاب الله ، ولنا الأنفال ، ولنا صفو المال ، وهما ، والله ، أوّل من ظلمنا حقّنا في كتاب الله ـ إلى أن قال : ـ اللهمّ إنّا قد أحللنا ذلك لشيعتنا ، قال : ثمّ أقبل علينا بوجهه فقال : يا نجية ، ما على
فطرة إبراهيم غيرنا وغير شيعتنا.

١٤ ـ التهذيب ٤ :١٤٥ / ٤٠٥.
٥٤٩

از حارث بن مغیره نصری گفت: بر ابو جعفر(ع) وارد شدم و نزدش نشستم
پس نجيه از او اجازه ى ورود خواست، پس اجازه داد , پس وارد شد وروی زانوهايش نشست سپس گفت : فدایت شوم می خواهم از شما درباره مسئله اى بپرسم , به خدا , از آن چيزى نمى خواهم مگر باز کردن گردنم از جهنم , گویا دلش به حالش سوخت پس ( در نشستن خود تغيير داد ) و فرمود: ای نجيه بپرس، از چيزی سوال نكنى مكَر اينكه جواب خواهم داد , گفت فدایت شوم , درباره فلان وفلان چه می گويی ؟ فرمود(ع) : [HL]ای نجيه در كتاب خدا خمس برای ماست[/HL] . و انفال برای ماست , وخاص مال برای ماست , و به خدا سوگند اولين كسانی بودند كه در حق ما درکتاب خدا به ما ستم روا داشتن , تا اينكه گفت : [HL]خداوندا همانا ما آن را برای شيعيانمان حلال كرديم , گفت : سپس رو به ما كرد وگفت ای نجيه غير از ما وشيعيانمان كسی بر فطرة ابراهيم نيست [/HL]

[ ١٢٦٨٩ ] ١٥ ـ محمّد بن علي بن الحسين في ( العلل ) عن محمّد بن الحسن ، عن الصفّار ، عن العبّاس بن معروف ، عن حمّاد بن عيسى ، عن حريز ، عن زرارة ، عن أبي جعفر 7 أنّه قال : إنّ أمير المؤمنين 7 حللهم من الخمس ـ يعني : الشيعة ـ ليطيب مولدهم.
١٥ ـ علل الشرائع :٣٧٧ / ١.
ورواه الطبرسي في ( الاحتجاج ) عن إسحاق بن يعقوب مثله (١).

محمد بن علی بن الحسین در (علل) از محمد بن حسن از صفار از عباس بن معروف از حماد بن عیسی از حریز از زراره از ابی جعفر (ع) وی فرمود: [HL]همانا امیرالمومنین (ع) خمس را برآنان حلال کرد - منظورش بر شیعیان_ تا فرزندانشان پاک وطاهر باشند[/HL]
وطبرسی مانند آن را در احتجاج از اسحاق بن یعقوب روایت کرده

[ ١٢٦٩٠ ] ١٦ ـ وفي كتاب ( إكمال الدين ) عن محمّد بن محمّد بن عصام الكليني ، عن محمّد بن يعقوب الكليني ، عن إسحاق بن يعقوب ، فيما ورد عليه من التوقيعات بخط صاحب الزمان 7 : أمّا ما سألت عنه من أمر المنكرين لي ـ إلى أن قال : ـ وأمّا المتلبّسون بأموالنا فمن استحلّ منها شيئاً فأكله فإنّما يأكل النيران ، وأمّا الخمس فقد اُبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حلّ إلى أن يظهر أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث.
١٦ ـ اكمال الدين :٤٨٥.
(١) الاحتجاج : ٤٧٠.

از اسحاق بن یعقوب ،از آنچه که بر او از تو قیعات وارد شده است با خط امام زمان (عج): اما آنچه که سوال کردی از امر منکرین من ( يعنی كسانی كه به وجودم ايمان ندارند ) تا آنجا که فرمود: اما کسانی که از اموال ما استفاده می کنند اگر چیزی از آن را حلال بدانند و بخورند، آتش جهنم را خورده اند. [HL]واما خمس به درستی که آن را برای شیعیانمان مباح کردم تا وقت ظهور امر ما حلال قرار داده شده تا ولادتشان پاک باشد و خبیث نشوند.[/HL]

[ ١٢٦٩١ ] ١٧ ـ محمّد بن يعقوب ، عن محمّد بن يحيى ، عن محمّد بن أحمد ، عن محمّد بن عبد الله بن أحمد ، عن علي بن النعمان ، عن صالح بن حمزة ، عن أبان بن مصعب ، عن يونس بن ظبيان أو المعلّى بن خنيس قال : قلت : لأبي عبد الله 7: ما لكم من هذه الأرض ؟ فتبسّم ثمّ قال : إنّ الله بعث جبرئيل وأمره أن يخرق بإبهامه ثمانية أنهار في الأرض منها سيحان ، وجيهان وهو نهر بلخ ، والخشوع وهو نهر الشاش ، ومهران وهو نهر الهند ، ونيل مصر ، ودجلة ، والفرات ، فما سقت أو اسقت (١) فهو
لنا ، وما كان لنا فهو لشيعتنا ، وليس لعدوّنا منه شيء إلاّ ما غصب عليه ، وإنّ وليّنا لفي أوسع فيما بين ذه إلى ذه ـ يعني : بين السماء والأرض ـ ثم تلا هذه الآية : ( قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا ) المغصوبين عليها ( خَالِصَةً) لهم ( يَوْمَ الْقِيَامَةِ) (٢) بلا غصب.
١٧ ـ الكافي ١ : ٣٣٧/ ٥.
(١) في المصدر : استقت.
٥٥٠
(٢) الاعراف ٧ : ٣٢.
الإِيصال إليه أو إلى السادات مع حاجتهم لما تقدّم (٢).

محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن عبدالله بن احمد از علی بن النعمان از صالح بن حمزه از ابان بن مصعب از یونس بن ظبیان یا معلمی بن خنیس گفت: به ابی عبد الله (ع) كَفتم : چه مقدار از زمین مال شماست؟ پس تبسم کرد و فرمود: همانا خداوند جبرییل را فرستاد وبه او امر کرد که با انگشت سبابه خود هشت نهر درزمین بکند رود سیحون و جیهون و او رود بلخ است , وخشوع وآن نهر الشاش است,
ومهران وآن نهر هند است, ورود نیل در مصر, و دجله وفرات . ، پس هر آنچه كه آن را آبياری كرد يا از او آبيارى شد برای ماست و هر [HL]آنچه برای ماست برای شیعیان ما نیز هست[/HL]، وبرای دشمنانمان از آن چیزی نیست مگر چیزی که غصب کردند وهمانا ولی ما در وسعتى عظیم است از آنچه که بین اين تا اين است ,, یعنی بین آسمان وزمین _ سپس این آیه را تلاوت کرد(بگو آن برای کسانی است که در زندگی دنیا ایمان آوردند) مغصوبین بر آن (خالصانه) برای آنهاست (روز قیامت)بدون غصب.

[ ١٢٦٩٢ ] ١٨ ـ وعن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن سنان ، عن يونس بن يعقوب ، عن عبد العزيز بن نافع قال : طلبنا الإِذن على أبي عبد الله 7 وأرسلنا إليه ، فأرسل إلينا : ادخلوا اثنين اثنين ، فدخلت أنا ورجل معي ، فقلت للرجل : اُحب أن تحلّ (١) بالمسألة ، فقال : نعم ، فقال له :جعلت فداك ، إنّ أبي كان ممّن سباه بنو اُميّة ، وقد علمت أن بني اُميّة لم يكن لهم أن يحرّموا ولا يحلّلوا ، ولم يكن لهم ممّا في أيديهم قليل ولا كثير ، وإنّما ذلك لكم ، فإذا ذكرت الذي كنت فيه دخلني من ذلك ما يكاد يفسد عليّ عقلي ما أنا فيه ، فقال له : أنت في حلّ ممّا كان من ذلك ، وكلّ من كان في مثل حالك من ورائي فهو في حلّ من ذلك ، قال : فقمنا وخرجنا فسبقنا معتّب إلى النفر القعود الذين ينتظرون إذن أبي عبد الله 7فقال لهم : قد ظفر عبد العزيز بن نافع بشيء ما ظفر بمثله أحد قطّ ، قيل له : وما ذاك ؟ ففسّره لهم ، فقام اثنان فدخلا على أبي عبد الله 7 فقال أحدهما : جعلت فداك ، إنّ أبي كانمن سبايا بني اُميّة وقد علمت أنّ بني اُمية لم يكن لهم من ذلك قليل ولا كثير وأنا اُحبّ أن تجعلني من ذلك في حلّ ، فقال : وذلك إلينا ؟! ما ذلك إلينا ، ما لنا أن نحلّ ولا أن نحرّم ، فخرج الرجلان وغضب أبو عبد الله 7فلم يدخل عليه أحد في تلك الليلة إلا بدأه أبو عبد الله 7 فقال : ألا
تعجبون من فلان يجيئني فيستحلّني ممّا صنعت بنو اُميّة ، كأنّه يرى أن ذلك لنا ، ولم ينتفع أحد في تلك الليل بقليل ولا كثير إلاّ الأوّلين فإنّهما غنيا بحاجتهما.
أقول : آخر الحديث محمول إمّا على التقيّة أو على غير الشيعة ، أو على ما عدا حصّة الإِمام ، أو على إمكان
١٨ ـ الكافي ١ : ٤٥٨/ ١٥.
(١) في نسخة : تستأذن ( هامش المخطوط).
٥٥١
(٢) تقدم في الأحاديث ١ ـ ١٨من هذا الباب.

از عبد العزيز بن نافع گفت: برای وارد شدن بر ابا عبدالله(ع) اجازه خواستیم و برایش شخصی را فرستاديم وبرای ما فرستاد که: دو نفر دو نفر وارد شويد , پس من وشخصی به همراه هم وارد شديم , دوست داری شما شروع کنی گفت: بله , پس گفت : فدايت شوم , همانا پدرم از كسانی بود كه بنی اميه او را به بردكَى كَرفته بودند , ودانستم كه براى بنی اميه نيست كه حلالى را حرام كرده وحرامى را حلال كنند , وهر آنچه را كه دارند چه كم و چه زياد براى آنها نبود بلكه براى شماست , پس اكَر آنچه را كه در آن بودم بگویم نزدیک است عقلم زایل شود از آنچه در آن بودم؟ پس به او فرمود :ا[HL]زهر آنچه كه در آن بودی تو را حلال هستی , وهر آنكس كه بعد از من در حال تو باشد آن را حلال است .[/HL] گفت : پس بلند شده وخارج شديم سپس معتب از ما سبقت گرفت ونزد اشخاصی که منتظر اذن وارد شدن بر ابى عبدالله(ع) بودند رفت وبه آنها گفت همانا كسی مثل عبد العزيز بن نافع منفعت نكرد, به او ) وارد شدند پس يكی از آنها گفت : فدايت شوم , همانا پدرم از كسانی بود كه بنی اميه او را به بردكَى كَرفته بودند , ودانستم كه چه کم و چه زیاد براى بنی اميه نيست , ومن دوست دارم كه مرا از ان حلال كنى , پس به او كَفت : وآن برای ماست ؟! آن برای ما نيست , همانا ما نمی توانيم آن را حلال يا حرام كنيم , پس آن دو مرد خارج شدند وابو عبدالله(ع) غضبناك شد پس هيچ كس آن شب بر او وارد نمى شد مكَر اينكه او شروع به سخن مى كرد ومى فرمود : آيا تعجب نمی كنيد از فلان كه پيش من مى آيد و از من اجازه حلال كردن آنچه كه بنی اميه انجام دادند را مى خواهد , گویا مى بيند كه آن ( حلال كردن آن )براى ماست , ودر آن شب هيچ كس سود نكرد نه كم ونه زياد جزآن دو نفر اول که حاجت خود را بدست آوردند .
مى گويم : آخر حديث محمول است يا بر تقية يا براى غير از شيعه , يا بر چيزى غير از سهم امام ع

[ ١٢٦٩٤ ] ٢٠ ـ الحسن بن علي العسكري 7في ( تفسيره ) عن آبائه ، عن أمير المؤمنين :أنّه قال لرسول الله 6: قد علمت ، يا رسول الله ، أنّه سيكون بعدك ملك عضوض (١) وجبر فيستولى على خمسي ( من السبي ) (٢) والغنائم ، ويبيعونه فلا يحلّ
لمشتريه ، لأنّ نصيبي فيه ، فقد وهبت نصيبي منه لكلّ من ملك شيئاً من ذلك من شيعتي لتحلّ لهممنافعهم من مأكل ومشرب ، ولتطيب مواليدهم ولا يكون أولادهم أولاد حرام ، قال رسول الله 6 : ما تصدّق أحد أفضل من صدقتك ، وقد تبعت رسول الله في فعلك ، أحلّ الشيعة كلّ ما كان فيه من غنيمة وبيع من نصيبه على واحد من شيعتي ، ولا اُحلّها أنا ولا أنت لغيرهم.
__________________
٢٠ ـ تفسير الإِمام العسكري 7 : ٨٦ و ٨٧.
(١) ملك عضوض : الذي فيه عسف وظلم ( النهاية ٣ : ٢٥٣ ).
(٢) ليس في المصدر.
٥٥٢

حسن بن علی العسکری(ع) در تفسیرش از پدرانش :از امیرالمومنین:وی به رسول الله (ص) فرمودند: ای رسول الله (ص) به درستی که دانستم شدم [HL]بعد از شما حکومت ظلم برخمس من ( از اسارت ) وغنائم تصاحب مى كنند وآن را می فروشند در حالی که حلال بر مشتریانشان نیست زیرا که سهم من در آن است و من سهم خود را از آن که در دستان شیعیانم ماست برای آنها بخشیدم تا سودهایشان از آشامیدنی و خوردنی حلال گردد[/HL] و فرزندانشان (مولودهایشان) پاک وطاهر گشته و حرام نباشند، پیامبر ( ص) فرمودند : همانا هیچ کس همانند تو صدقه نداد , ودر اين كار از پيامبر خودت پيروى كردى , برشیعیان هر چیزی که در آن از سود و [HL]فروش از سهم من بر هرکدام از شیعیانم باشد حلال می کنم و بر غیر آنان آن را نه من و نه تو حلال نمی کنیم.[/HL]
ملک عضوض : حکومتی که در آن ظلم وستم است
2)در مصدر نیست

[ ١٢٦٩٥ ] ٢١ ـ علي بن موسى بن طاوس في كتاب ( الطُرف ) بإسناده عن عيسى بن المستفاد ، عن أبي الحسن موسى بن جعفر ، عن أبيه 8 أنّ رسول الله 6قال لأبي ذر وسلمان والمقداد : أشهدوني على أنفسكم بشهادة أن لا إله إلاّ الله ـ إلى أن قال : ـ وأنّ علي بن أبي طالب وصي محمّد وأمير المؤمنين (١) ، وأنّ طاعته طاعة الله ورسوله ، والأئمة من ولده ، وأنّ مودّة أهل بيته مفروضة واجبة على كل مؤمن ومؤمنة ، مع إقام الصلاة لوقتها ، وإخراج الزكاة من حلّها ووضعها في أهلها ، وإخراج الخمس من كلّ ما يملكه أحد من الناس حتى يرفعه (٢)إلى وليّ المؤمنين وأميرهم ، ومن بعده من الأئمة من ولده ، فمن عجز ولم يقدر إلاّ على اليسير من المال فليدفع ذلك إلى الضعفاء من أهل بيتي من ولد الأئمة ، فمن لم يقدر ( على ذلك فلشيعتهم ) (٣)ممّن لا يأكل بهم الناس ، ولا يريد بهم إلاّ الله ـ إلى أن قال : ـ فهذه شروط الإِسلام وما بقي أكثر.
٢١ ـ الطرف : ١١ / الطرفة السادسة.
(١) في المصدر زيادة : ولي المؤمنين ومولاهم وأن حقه من الله مفروض واجب.
(٢) في المصدر : يدفعه.
(٣) ليس في المصدر.

از علي بن موسى بن جعفر از پدرش همانا رسول خدا (ص) به ابوذر وسلمان ومقداد فرمودند: من را برخودتان شاهد قرار بدهيد با گفتن شهادة لا إله إلاّ الله , تا اينكه فرمودند : وهمانا علی ابن ابی طالب وصی محمد وامير المومنيين است ,واينكه طاعت او اطاعت از خدا وپيامبر است وائمة از پسرانش هستند , واينكه محبت اهل بيت او فرض است برهر مومن ومومنه , با اقامه نماز در وقتش , وخارج كردن زكاة از حلال ( از اموال حلال خود ) وكَذاشتن آن در جايی كه اهل آن باشد , وخارج كردن خمس از هر آنچه كه در مالكيت مردم است واجب است تا اينكه به ولی مومنان وامير شان وبه بعد از او از ائمة از فرزندانش برسانند , پس هرآنكس كه عاجز باشد از دادن آن ونمی تواند مكَر بر كم از مال پس آن را به ضعيفان از اهل بيتم از فرزندان ائمه دهد . پس هر كس نتواند ( بر آن پس به شيعيان ما ) از آن كسانی كه با آن به مردم ظلم نکنند، وجز رضای خدا با آن نخواهد داده شود ــــــ تا اينكه فرمود: پس اينها شرطهای اسلام است وآنچه كه مانده بيشتر است
.
٢١ ـ الطرف : ١١ / الطرفة السادسة. طرفه ششم
(١) في المصدر زيادة : ولي المؤمنين ومولاهم وأن حقه من الله مفروض واجب.
.
در مصدر زياده است : ولی مومنيين واميرشان واينكه حقش از خدا فرض واجب است
(٢) في المصدر : يدفعه
در مصدر : به او مي دهد
(٣) ليس في المصدر
در مصدر نيست

[ ١٢٦٩٦ ] ٢٢ ـ العيّاشي في ( تفسيره ) عن فيض بن أبي شيبة ، عن
رجل ، عن أبي عبد الله7 قال : إنّ أشدّ ما فيه الناس يوم القيامة إذا قام صاحب الخمس فقال : يا ربّ خمسي ، وإنّ شيعتنا من ذلك في حلّ.
أقول : وتقدّم ما يدلّ على ذلك (١).
تمّ كتاب الخمس من كتاب ( تفصيل وسائل الشيعة ).
٢٢ ـ تفسير العياشي ٢ : ٦٢ / ٥٩.
٥٥٣
__________________
(١) تقدم في الحديث ١٣ من الباب ١ من هذه الأبواب ، وفي الحديث ٨ من الباب ٨ من أبواب ما يجب فيه الخمس.
٥٥٤
فهرست الجزء التاسع
كتابيّ الزكاة والخمس
عیاشی در تفسیرش از فیض بن ابی شیبه ازمردی از ابی عبدالله (ع) نقل کرد: [HL]همانا سخت ترین چیزی که مردم روز قیامت در آن هستند این است که اگر صاحب خمس برخواست وگفت: خدایا خمسم و شیعیان ما از آن حلال باشند[/HL]
می گويم: و آن چه كه درباره اش دلالت می كند گذاشته.
كتاب خمس از كتاب تفصيل وسائل شيعة به پایان رسید
درحدیث 13 از باب یک در این بابها گذشت ودر حدیث هشت از باب هشت از بابهای چیزهایی که خمس به آنها تعلق می گیرد
فهرست جزء نهم
دو کتاب زکات وخمس

آيا خمس در زمان غيبت امام زمان(عليه السلام)بخشوده شده؟

مى پرسند: آيا در زمان غيبت امام زمان(عليه السلام) از طرف آن حضرت خمس به شيعيان بخشيده نشده و مردم همچنان موظّفند آن را به بيت المال اسلامى بپردازند تا به مصرف لازم برسد؟ در حالى كه روايات متعدّدى مى گويد: «امامان اهل بيت(عليهم السلام) خمس را بخشيدند.» بنا براين، اگر قبول كنيم خمس در همه درآمدها واجب است بايد بخشودگى آن را نيز در زمان غيبت بپذيريم!

پاسخ اين سؤال تقريباً در تمام كتب فقه اسلامى آمده است و آنها كه گمان مى كنند اين سؤال، سؤال تازه اى است و يا تنها خودشان احاديث تحليل را ديده اند گرفتار اشتباه بزرگى هستند.
يك نگاه كوتاه به كتب فقهى مخصوصاً كتاب هاى مشروحى كه فقهاى متأخّرين نوشته اند نشان مى دهد كه اين موضوع كاملاً مورد توجّه فقها بوده، و از آن پاسخ گفته اند.
براى توضيح بيشتر، لازم مى دانيم اين بحث را بطور مشروح از نظر خوانندگان محترم بگذرانيم.
رواياتى كه موجب اين توهّم شده است پنج دسته است:
اوّل- رواياتى است كه درباره غنائم جنگى و اسيران جنگى وارد شده و زنانى كه جزء بردگان بودند و به عنوان كنيز به دست افراد مى افتادند و آنها با اين زنان ازدواج مى كردند و صاحب فرزند مى شدند.

مى دانيم اگر جهاد به اذن امام نبوده باشد تمام غنائم جنگى كه به دست مى آيد مربوط به بيت المال است و بايد به اجازه امام مصرف شود و حتّى اگر به اذن امام بوده باشد خمس به آن تعلّق مى گيرد و در صورت نپرداختن خمس آن، تصرّف در آنها حرام است.
بنابراين، كنيزانى كه به عنوان غنيمت به دست افراد مى افتادند و خمس آنها پرداخته نشده بود بر صاحبان آنها حرام بوده است و حق نداشته اند به عنوان يك همسر با آنها رفتار كنند.
بنابراين، اگر كسى توجّه به اين حكم داشته باشد فرزندى كه از چنان زنى براى او متولّد مى شود فرزند نامشروع خواهد بود، لذا امامان اهل بيت(عليهم السلام) اين قسمت از خمس را كه مربوط به چنين زنانى بوده به شيعيان بخشيدند تا فرزندان آنها همگى حلال باشند.(1)


[/HR]1. در مورد بردگى در اسلام و اينكه چرا اسلام در مورد اسيران جنگى چنين اجازه اى داده و طرح اسلام در مورد آزادى بردگان و جلوگيرى از فروختن انسانها چيست، در كتاب «اسلام و آزادى بردگان» بطور مشروح صحبت شده است.

[="Navy"]ا توجّه به اين مقدّمه كوتاه، اين دسته روايات را ذيلاً از نظر مى گذرانيم:
1- در رويات «ضريس كناسى» چنين مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «مى دانى از كجا زنا در ميان (جمعى از) مردم وارد شد؟ گفتم نه، گفت: «از ناحيه خمس ما اهل بيت، مگر براى شيعيان پاكيزه ما كه بر آنها حلال است و براى تولّدشان نيز حلال.»(وسائل الشّيعه، جلد 6، حديث 3 از باب 4، از باب انفال)
2- محمّد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق(عليهما السلام)چنين نقل مى كند كه فرمود: «شديدترين چيزى كه مردم در روز قيامت گرفتار آن هستند اين است كه صاحب خمس برمى خيزد و مى گويد پروردگارا! خمس مرا (غصب كردند) ولى ما آن را براى شيعيان خود حلال كرديم تا تولّد آنها پاكيزه و فرزندانشان پاك متولّد شوند.(حديث 5، از باب 4، از ابواب انفال)
3- «فضيل (ابن يسار) از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «كسى كه محبّت ما را در دل احساس كند خدا را بر نخستين نعمتش شكر گويد.» گفتم فدايت شوم نخستين نعمت خدا چيست؟ فرمود: «پاكى تولّد (و نطفه) است.»
سپس فرمود: «امير مؤمنان(عليه السلام) به فاطمه(عليها السلام) گفت: نصيبت را از فىء (غنائم) براى پدران شيعيان ما حلال كن تا پاكيزه شوند.»
سپس امام صادق(عليه السلام) فرمود: «ما، مادران شيعيان خود را بر پدرانشان حلال كرديم تا پاكيزه شوند (و فرزندانشان فرزند حلالى باشد).(حديث 10، از باب 4، از ابواب انفال)» و همچنين احاديث 15 و 16 و 18 و 20 از باب 4، از ابواب انفال و حديث 8، از باب 8، از ابواب «ما يجب فيه الخمس».

اين هشت حديث بروشنى درباره مسئله كنيزان وارد شده و مى دانيم كه طبق تصريح فقها آنها از خمس مستثنا هستند ولى افراد لجوج و كم سواد بدون توجّه و دقّت در مضمون آنها و بدون توجّه به فتاواى صريح فقها خواسته اند آنها را دليل بر تحليل خمس بطور مطلق قلمداد كنند غافل از اين كه مختصر دقّت در مضمون اين احاديث براى باز شدن مشت آنها كافى است.
* * *
دوم- احاديثى است كه دليل بر تحليل خمس در زمان خاص و معيّنى است، زيرا همانطور كه سابقاً هم اشاره كرديم پيامبر و امامان به عنوان رئيس حكومت اسلامى حق داشتند كه اين ماليات اسلامى را در شرائط خاصّى كه مصلحت مسلمانان اقتضا مى كرده، به مردم ببخشند.


همانطور كه گاهى در شرائط سخت و سنگين ايجاب مى كرده است كه ماليات فوق العاده ديگرى موقّتاً و بطور محدود بر آن بيفزايند، اينها از اختيارات حكومت اسلامى است كه با در نظر گرفتن وضع مردم مسلمان مى تواند بطور موقّت از آن صرفنظر كند.
ذيلاً چند نمونه از اين احاديث را از نظر مى گذرانيم:
1- «يونس بن يعقوب» چنين نقل مى كند كه خدمت امام صادق(عليه السلام) بودم كه مردى وارد شد و عرض كرد فدايت شوم اموال و سودها و مال التّجاره هائى به دست ما مى افتد كه مى دانيم حقّ تو در آن هست و ما دراين باره مقصّريم، امام فرمود: اگر امروز شما را موظّف به پرداختن اين حقوق كنيم دور از انصاف است (يعنى به خاطر شرايط سختى كه از نظر فشار حكومت و يا فشار زندگى در آن هستيد آنها را به شما بخشيديم.)(حديث 6، از باب 4، از ابواب انفال)
2- حكيم (ابن عيسى) از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه عرض كردم منظور از آيه: «و اعلموا انما غنمتم» چيست؟ فرمود: «هر فايده اى كه روز به روز به دست انسان مى افتد ولى پدرم شيعيان ما را از آن معاف كرد تا پاكيزه شوند.(حديث 8، از باب 4، از ابواب انفال; و همچنين احاديث اوّل و دوم و هفتم و نهم و چهاردهم و نوزدهم اين باب)»
همه اين احاديث مربوط به معاف شدن جمعى از مسلمانان كه در شرايط خاصّى قرار داشتند از برنامه اين ماليات اسلامى است و به هيچ وجه دليل بر معافيّت عمومى نخواهد بود.
گواه زنده و دليل روشن بر اين مسئله اين است كه عدّه اى ديگر از امامان و يا شخص امام صادق(عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) در شرايط ديگرى كه شيعيان توانائى بر پرداخت اين ماليات اسلامى داشتند، با شديدترين لحنى از آنها مطالبه نموده و آنان را موظّف به انجام اين وظيفه اسلامى كرده اند كه به عنوان نمونه چند حديث ذيلاً آورده مى شود:
1- «محمّد بن زيد طبرى» نقل مى كند كه يكى از تجّار فارس از دوستان امام «علىّ بن موسى الرّضا(عليه السلام)» نامه اى خدمتش نوشت و اجازه در زمينه (تحليل) خمس خواست، حضرت به او نوشت:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم خداوند واسع و كريم است، در برابر هر عمل، ثواب قرار داده، و در مقابل تنگ گرفتن (و خوددارى از اداء حق) غصّه (و محروميّت از ثواب); هيچ مالى حلال نيست مگر از آن طريق كه خداوند حلال كرده (بدانيد) خمس كمك ما در سامان دادن امور دينى و امور مربوط به خانواده و همچنين شيعيان ما است، و به وسيله آن آبروى خويش را در برابر ستمكاران حفظ مى كنيم.
«بنابراين، از پرداخت خمس كوتاهى نكنيد...
«مسلمان كسى است كه به عهد و پيمان الهى وفا كند، نه تنها به زبان بگويد و قلبش مخالف آن باشد.(وسائل الشّيعه، جلد ششم، باب 3، از ابواب انفال، حديث 2.)»
2- و نيز همو نقل مى كند كه جمعى از خراسان خدمت امام «علىّ بن موسى الرّضا(عليه السلام)» رسيدند و از او تقاضا كردند كه آنها را از خمس معاف دارد، امام فرمود: «چنين چيزى را اجازه نمى دهم، شما با زبان خود نسبت به ما اظهار محبّت مى كنيد، ولى حقّى را كه خداوند براى ما قرار داده و ما را خدمتگزار آن ساخته، كه خمس است، از ما مضايقه مى كنيد، هيچ يك از شما را معاف نمى كنم، معاف نمى كنم، معاف نمى كنم.(وسائل الشّيعه، جلد 6، باب 3، حديث 3)»
3- ابوبصير از امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه مى گويد شنيدم حضرت مى فرمود: «هر كس چيزى از خمس بخرد خداوند او را معذور نخواهد داشت، زيرا چيزى را خريده كه براى او حلال نيست.(وسائل الشّيعه، جلد 6، باب 3، حديث 5)»[/]

[="Navy"]علاوه بر اين، روايت 8 و 9 و 10 همين باب، و روايات 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 از باب هشتم از ابواب «ما يجب فيه الخمس» نيز حكايت مى كند كه بعضى از امامان نه تنها خمس را تحليل نكردند، بلكه آن را با صراحت براى صرف در مصارف لازم مطالبه فرمودند.
از اين روايات بخوبى استفاده مى شود كه موضوع، جنبه هميشگى و همگانى نداشته بلكه همانند معاف شدن از پاره اى از مالياتها مخصوص به شرايط معيّنى بوده است.
* * *
سوم- آنچه مربوط به شخص معيّنى بوده است، يعنى شخص خاصّى، خدمت امام(عليه السلام) رسيده و امام با در نظر گرفتن وضع حال او، وى را از خمس معاف كرده است.
نمونه اين موضوع، حديث 13، باب 1 - از ابواب انفال - است (جلد 6 وسائل الشّيعه) كه نشان مى دهد شخصى به نام «حكم بن عليا اسدى» خدمت امام باقر(عليه السلام) رسيد در حالى كه خمس مال خود را آورده بود، حضرت آن را پذيرفت و به او بخشيد.
زيرا شرايط اين شخص چنان بوده كه يا براى نياز و يا براى تشويق و يا مقاصد ديگر، مصلحت بوده است كه او را از خمس معاف دارند.
و خود اين جمله كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: من آن را بر تو حلال كردم دليل بر اين است كه اين حكم يك حكم عمومى و همگانى نبوده و الاّ اين تعبير موضوع نداشته است.
* * *
چهارم- رواياتى است كه مضمون آن تحليل است ولى با دقّت روشن مى شود كه منظور از آن خمس نيست بلكه «انفال» مى باشد.

مانند روايت 12، از باب 4، از انفال، كه مرحوم صاحب وسائل آن را با ساير روايات تحليل در يك باب ذكر كرده، ولى از ذيل روايت بخوبى استفاده مى شود كه مربوط به اراضى انفال است.
و لذا تمام تكيه اين روايت روى مسأله اراضى است.
و هم چنين روايت هفده اين باب.
* * *
پنجم- رواياتى است كه مخصوص به زمان و شخص معيّنى نمى باشد، و ظاهر آن تحليل مطلق است، و آن سه روايت بيشتر نيست كه ذيلاً آنها را مورد بررسى قرار مى دهيم.
نخست روايتى است كه «سالم بن مكرم» (ابو خديجه) از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه من حاضر بودم كسى به خدمت امام(عليه السلام) عرض كرد مى خواهم اجازه آميزش جنسى با زنان به من بدهيد، حضرت از سخن او وحشت كرد، كسى از حضّار عرض كرد منظور او اين نيست كه به نواميس مردم تجاوز كند، بلكه منظورش كنيزى است كه خريدارى كند (از غنائم و اموالى كه خمس آن را نپرداخته اند) و يا همسرى كه با آن ازدواج نمايد، يا ميراثى كه به دست او مى آيد، يا درآمد تجارت و يا چيزى كه به او اهدا مى شود، امام(عليه السلام)فرمود اينها براى شيعيان ما همگى حلال است، اعم از كسانى كه حاضرند و يا غايبند، آنهائى كه مرده اند و يا زنده اند، و يا آنهائى كه تا روز قيامت متولّد مى شوند براى همه حلال است.(وسائل الشّيعه، جلد ششم، باب چهارم انفال، حديث 4)
گرچه در متن حديث صريحاً سخنى از خمس به ميان نيامده ولى چيزى را كه امام براى همه حلال فرموده اعم از مال التّجاره و غنائم جنگى و هدايا، لابد مالى است كه خمس به آن تعلّق گرفته است.
ولى بايد توجّه داشت كه اوّلاً، سند اين حديث ضعيف است، زيرا سالم بن مكرم كه نام ديگر او ابوخديجه است، در ميان دانشمندان علم رجال شديداً محلّ گفتگو است، بعضى او را مورد اعتماد و بعضى او را شديداً ضعيف شمرده اند، و بعضى در اخبار او توقّف كرده اند، و به همين دليل روى رواياتى كه او به تنهايى نقل مى كند نمى توان تكيه كرد.
ثانياً، اگر كمى در سؤالى كه از امام شده است دقّت كنيم، روشن خواهد شد كه بحث در مجموع روايت درباره كنيزانى است كه مشمول احكام خمس بوده اند و يا زنانى كه مهر آنها را از مال التّجاره اى كه خمس آن داده نشده پرداخته اند، و يا كنيز و زنى كه با اموال اهدائى و ميراثى كه مورد تعلّق خمس بوده و خمس آن پرداخت نشده، در اختيار انسان قرار گرفته است.
خلاصه، تمام حديث بر محور زنان و همسرانى كه در اختيار مسلمانى قرار مى گيرند، و به نحوى از انحاء خودشان و يا مهرشان مورد تعلّق خمس بوده است،دور مى زند و جواب امام(عليه السلام) نيز مخصوص همين قسمت است، و الاّ معنى ندارد كه شخصى سؤال درباره زنان بكند و ديگرى از حضّار گفتار او را به همه چيز تعميم و توسعه بدهد. بنابراين آخرين چيزى كه از اين حديث استفاده مى شود، اين است كه براى «طيب ولادت» يعنى حلال زاده بودن فرزندان هرگونه حقّى از ناحيه خمس به مهر زنان و همسران تعلّق بگيرد، از طرف امام براى هر زمان و هر كس از شيعيان تحليل شده است، و همانطور كه در سابق گفتيم اين مطلبى است كه فقهاى ما در كتب فقهى به عنوان يك استثنا ذكر كرده اند، ولى دليل آن نمى شود كه خمس در موارد ديگر براى هميشه بخشوده شده باشد، بلكه بخشودگى مخصوص مسأله همسر و كنيز است.
اين را نيز مى دانيم كه طبق روايات باب «مهر» اگر كسى تصميم داشته باشد مهر زنى را نپردازد و يا از مال حرام بپردازد، چنين كسى در حكم زناكار است.(به جلد 15 وسائل الشّيعه، صفحه 21 و 22 و 23 (باب -11 از ابواب مهور) مراجعه شود)
گرچه بعضى از فقها، از اين گونه احاديث تحريم و بعضى كراهت فهميده اند ولى در هر صورت معلوم مى شود پرداختن مهر از مالى كه ملك بلامانع انسان نيست، بى اثر در وضع نطفه و فرزند نمى باشد، و به همين دليل براى پاك بودن، اين قسمت از خمس بخشوده شده است.
بنابراين، با اين روايت كه نه دلالت كافى دارد و نه سند معتبر نمى توان چيزى را اثبات كرد.
2- حديثى است كه «معاذ بن كثير» از امام صادق(عليه السلام)نقل مى كند كه فرمود: «بر شيعيان ما امر وسيع است كه از آنچه در دست دارند در راه نيكى انفاق كنند، امّا هنگامى كه قائم ما قيام كند، بر هر كسى كه گنجينه اى اندوخته است، گنجينه او حرام مى شود تا به خدمت او بياورند و از آن براى پيشبرد اهدافش استفاده كند.(حديث 11، باب 4، از ابواب انفال، از جلد 6 وسائل الشّيعه)»
ولى همانطور كه با يك نظر دقيق روشن مى شود در اين حديث هيچ گونه سخنى از مسأله خمس به ميان نيامده است، بلكه اشاره به اين است كه سرمايه داران امّت مى توانند چيزى را بيندوزند و چيزى را در راه خدا انفاق كنند، تا زمانى كه حضرت مهدى قيام كند، آن روز تمام اندوخته هاى خود را بايد به او بسپارند، تا در راه بسط عدالت در سراسر جهان از آن كمك بگيرد.
بهترين دليل براى اين كه اين حديث ارتباطى به مسأله خمس ندارد، اين است كه مى فرمايد به هنگام قيام مهدى تمام اندوخته و گنجينه خود را در اختيار او بگذارند نه فقط خمس آن را، در حالى كه اگر منظور از آن مسأله خمس بود، بايد بگويد خمس آن را در اختيار او قرار دهند.
ضمناً بايد توجّه داشت كه در سلسله راويان اين حديث «محمّد بن سنان» است كه وضع او در ميان علماى علم رجال مبهم و محلّ گفتگو است.
3- حديث مرسلى است كه در «تفسير عيّاشى» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «مشكلترين چيزى كه مردم در روز قيامت با آن سر و كار دارند، اين است كه صاحب خمس برمى خيزد و مى گويد خداوندا خمس مرا (نپرداختند)، ولى شيعيان ما از اين موضوع معافند.»
ولى ناگفته پيدا است كه اين حديث مرسل است و شخص مجهول و ناشناسى آن را از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده و به هيچ وجه نمى توان از نظر علم حديث روى آن تكيه كرد و اين سخنى است كه همه علماء رجال آن را قبول كرده اند.
[/]

[="Navy"]* * *
از مجموع آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه هيچ گونه دليل قابل قبولى براى تحليل خمس بطور مطلق در دست نيست، و آنها كه چنين ادّعا مى كنند در حقيقت مطالعه دقيقى روى اين روايات نداشته اند، وگرنه با توجّه به تقسيم بندى بالا روشن مى شود روايتى كه مضمون آن معاف بودن عموم افراد از خمس بوده باشد وجود ندارد.
البتّه اگر روايات را با نظر ابتدائى بنگريم، ممكن است چنين توهّمى پيش آيد، ولى همانطور كه ديديم با تجزيه و تحليل و دسته بندى صحيح در روايات و در نظر گرفتن قرائنى كه در متن آنها موجود است معلوم مى شود كه توهّم تحليل بطور مطلق صحيح نيست، و خمس همچنان به عنوان يك قانون اسلامى باقى و برقرار است.
و همه مردم موظّفند همچون ساير فرايض به آن عمل كنند.
* * *
[/]

موضوع قفل شده است