جمع بندی شوخی اسلامی - شادی اسلامی - جامعه ی امام زمانی!

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شوخی اسلامی - شادی اسلامی - جامعه ی امام زمانی!

[="Tahoma"][="Indigo"]بسم الله الرحمن الرحیم.
می دانیم که زندگی دنیای ما آکنده از لحظات خوشی و نا خوشی است. پس شادی و غم همراه همیشگی ما در این دنیا است.
همه ی ما به طور طبیعی از غم گریزانیم و به شادی میل داریم.
اکثر کارهایی که انجام میدهیم برای فرار از غم و رسیدن به شادی است.
این خوشی ممکن ایت معنوی و روحانی باشد، مثل لذت یک عارف از راز و نیازش.گاهی هم ممکن است شادی مادی باشد،مثل خوشحالی یک پدر هنگام تولد فرزندش.
خب ... پس ما همیشه می خواهیم شاد باشیم و شاد بسازیم...
بنابراین طبیعی است که از خود بپرسیم:
چگونه شاد باشیم ؟ چگونه زندگی مان را شاد کنیم؟
نکته دیگر اینکه در ارتباطات اجتماعی همیشه می بینیم که ادم های شوخ طبع در اذهان ماندگای بیشتری دارند.
دلیلش را شاید بشود به همین تمایل به شاد بودن دانست...آدم های شوخ طبع همیشه شادی میسازند.
شوخی و بالاتر از آن طنز (یعنی چیزی که ظاهرش شبیه یک شوخی ساده است ولی معنای عمیقی را بیان میکند) همیشه به عنوان یک شیوه ارتباطی خوب شناخته شده است.
متاسفانه امروزه ما هیچ الگوی مناسبی برای استفاده از این شیوه ارتباطی خوب که با آموزه های اسلامی مطابقت داشته باشد در دست نداریم و شناخت مناسبی از شوخی اسلامی وجود ندارد.
علاوه بر آن فرهنگ شادی اسلامی در بین خانواده های اسلامی و در بین سایر گرو های اسلامی (مثلا مولودی خوان ها، بچه مسجدی ها و ...) ناشناخته است.
به نظر شما جشن های شادی که برای تولد امامان برگزار می شود می تواند به معنای واقعی شادی آور باشد؟
اگر نه چرا؟
مشکل از نحوه ی شادی کردن است یا مشکل از انتظارات ما برای شاد شدن است؟
گاهی اوقات در یک مجلس می شود با دور هم نشستن و خاطره گفتن شاد شد، اما این طور فرهنگ سازی شده است که حتما باید یک موسیقی برقرار باشد و ... تا شادی ایجاد شود، یعنی انتظارات ما برای احساس شادی کردن دستکاری شده است.
گاهی هم حس شادی در وجود ما دستکاری می شود، یعنی...مثلا ما با مسخره کردن عده ای فکر می کنیم که شاد می شویم ولی در واقع شاید اینجور نباشد.
و .....
خلاصه ی مطلب اینکه
[b]content[/b]
[/][/]

با سلام و عرض ادب
به نظر من آنچه که خیلی اهمیت داره ارائه یک تعریف درست و کاربردی از شادی است.
متاسفانه به قول شما در جامعه ما تعریف شادی با "گناه" مترادف شده است. ولی مسلم است که گناه نتنها شادی آور نیست بلکه "غم آور" هم می باشد. ولی این را چه کسی میتواند درک کند؟
کسی که قلب و احساسی سلیم و بکر دارد.

مشکات;379426 نوشت:
چگونه شاد باشیم ؟ چگونه زندگی مان را شاد کنیم؟

مسلما اسلام حرف را تمام می کند.علی (ع) می فرماید بزرگترین تفریح "کار" است. خوب چه کسی معنای این جمله را درک می کند؟
شاید از نظر چند تا جوان برای اینکه شب خوبی داشته باشند رفتن به یک رستوران مجلل و صرف یک پرس غذای ویژه کمال شادی باشد , در حالیکه فردا همان غذا وارد فاضلاب شده و همه چی تمام! ولی شخص دیگر ممکن است با همان پول چند تا دیزی بخرد و 4 نفر فقیر را سیر کند و خودش هم در کنار آنها همان غذا را بخورد. فرقی که این دو باهم دارند این است که آن شخص تا آخر عمرش هر وقت یاد آن روز بیافتد که 4 نفر را سیر کرده باز همان احساس شادی و شغف را داشته باشد!

مشکات;379426 نوشت:
نکته دیگر اینکه در ارتباطات اجتماعی همیشه می بینیم که ادم های شوخ طبع در اذهان ماندگای بیشتری دارند.

من این گفته را قبول ندارم , مگر اینکه ....
یکی از نشانه های انسان کامل همین حس شوخ طبعی است .(جائی خوندم که دشمنان علی ع به همین بهانه علی ع را مورد انتقاد قرار می دادند که خیلی شوخی می کند).

مشکات;379426 نوشت:
به نظر شما جشن های شادی که برای تولد امامان برگزار می شود می تواند به معنای واقعی شادی آور باشد؟
اگر نه چرا؟

به نظرم میتواند باشد به شرط اینکه همانطور که قبلا عرض کردم "تعریف صحیحی از شادی داشته باشیم". ولی در حال حاضر نمیشود.چون اذهان بیمار شده و شادی را در معصیت خدا می دانند.

مشکات;379426 نوشت:
امروزه به نظر می رسد که اسلام در این زمینه برنامه ی کارامدی ندارد و این یکی از دلایلی است که مذهبیون را در بسیاری از زمینه های اجتماعی به انزوا کشانیده است...
هدف ما در این موضوع باز کردن این موضوع است و اینکه ببینیم ریشه های این کمبود در جامعه ی امروز ما چیست؟

اگر اسلام ندارد پس کی دارد؟
آمار قتل و خودکشی در کشورهای بی دین چرا زیاد است؟
من آمار خودکشی در ایران را ندارم و قصد مقایسه هم ندارم و اصولا ایران را به عنوان یک کشور اسلامی (آنطور که باید و شاید) قبول ندارم و معتقدم که همین مشکلاتی هم که داریم از عدم رعایت و پایبندی به اصول و از جمله فراموشی امر به معروف و نهی از منکر است.و فقط می خواهم بگم که آنها که دین را گذاشته اند کنار چرا اینهمه غم دارند و شاد نیستند؟آیا می خواهند با به خاک و خون کشیدن کشورهای دیگر برای مردم خودشان شادی بیاورند؟
من 100% اطمینان دارم که افرادی که مشروب زیاد می خورند غمشان بیشتر از دیگران است و این مثل روز روشن است : چرا که انقدر افکار غمناک دارند که دیگر نمیخواهند چیزی را (حتی برای چند ساعت) به یاد بیاورند و با مست کردن فقط " کرکره مغز و افکار را موقتا پائین می کشند".
آیا اصحاب امام حسین ع که می گفتن : " ما رایت الا جمیلا" و یا " احلی من العسل" و ... برای خود شیرینی و تعارف بود یا در آن صحنه "کرب" و"البلا" مست و مجنون بودند؟
سید ابن طاووس جائی جمله ای با این مفهوم گفته است که " اگر عزاداری در محرم عرف نبود جا داشت که در محرم مجلس عیش و نوش و جشن راه می انداختیم" که منظور آن به معنای عرفانی واقعه کربلا می باشد.
در کل خود جامعه شناسان و روانشناسان غربی اذعان دارند که وابستگی مردمشان به مشروبات الکلی , مواد مخدر و سکس به دلیل غمهای درونی و دور شدن از معنویات می باشد . که متاسفانه بسیاری از مردم ما در حالیکه از این نعمت بزرگ "اسلام" غافل هستند , چشم به دست آن گمراهان دوخته اند.

خلاصه اینکه تا ترک محرمات و انجام واجبات نداشته باشیم امکان ندارد به شادی واقعی برسیم.و امکان ندارد با ناراحت کردن خالق , مخلوق به شادی برسد.
همانطور که امکان ندارد بذر فاسد و معیوب میوه درست و سالم بدهد.امکان ندارد با شکستن دل,کلاه برداری,خیانت به ناموس مردم,دروغ و دزدی و...که همه از جنس تاریکی هستند به "شادی " که از جنس "عشق و نور"است برسیم.

موفق باشید.

[="Tahoma"][="Indigo"]

hamid40;380750 نوشت:
اگر اسلام ندارد پس کی دارد؟

دوستان هدف من این بود که این موضوع ریشه ای بحث شود.
یعنی فرض کنیم که من یک شخص غیر مسلمان هستم . الان دارم در رابطه با اسلام تحقیق می کنم.
من عادت کرده ام در پارتی ها با مشروب خوردن شاد باشم.
شاید هم عادت کرده ام با رقصیدن شاد باشم و با ترانه خواندن و یا شرکت در یک کنسرت انرژی ام را خالی کنم.

حالا که می خواهم وارد دین جدید شوم چه چیزی قرار است جایگزین این شادی های من شود؟
شما دوست مسلمان من هستید. میگویید امشب تولد امام زمانمان است... بیا برویم مسجد .... مولودی است...
من با شما همراه می شوم اما انجا با کنسرتهایی که قبلا می رفتم متفاوت است....خبری از رقص هم که نیست... حتی محض خالی نبودن عریضه من حتی با یک جنس مخالف هم هم کلام نمی شوم که فیضی ببریم....
مطلب را به دوست مسلمانم میگویم...حالا شما چه میکنید؟
چه راهی وجود دارد؟

اخر این چه دینی است که پیامبرش هیچ گاه قاه قاه نمی خندیده؟

پشت سر هیچ کس چیزی نگوییم...گفتن کارها و به قول معروف سوتی های بقیه هم که می شود ...مسخره کردن!...
اینکه یک نفر اون بالا وایسه و شعر بخونه و ما هم با اون شعرایی که بیشتر آدمو به گریه می ندازه ...کف بزنیم! :Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:
آخه کجاش شادیه؟
شما چی دارید براش آدم مسلمان؟

جایی شنیدم که توی یکی از مراسم های مولودی خوانی (فک کنم آقای خامنه ای تو یکی از صحبت هاشون اینو گفتن)
طرف آخرش میزنه به مرثیه خوانی و مداحی!....
:ghash:[/]

[="Arial Narrow"][="Teal"]

مشکات;380772 نوشت:

جایی شنیدم که توی یکی از مراسم های مولودی خوانی (فک کنم آقای خامنه ای تو یکی از صحبت هاشون اینو گفتن)
طرف آخرش میزنه به مرثیه خوانی و مداحی!....
:ghash:

با سلام و احترام
دقیقا بزرگترین ضعف جامعه مداحی امروز و دین گریزی بچه شیعه ها...چه برسه غیر مسلومن بخواد بیاد مسلمان بشه...

[="Tahoma"][="Indigo"]

ashr;380829 نوشت:
با سلام و احترام
دقیقا بزرگترین ضعف جامعه مداحی امروز و دین گریزی بچه شیعه ها...چه برسه غیر مسلومن بخواد بیاد مسلمان بشه...

پس راه حل چیه؟ مشکل کجاست؟
اگر امام زمان بیان به نظر شما با این مورد چه طوری برخورد می کنن؟
[SPOILER]حتی تکلیف ما با نقد آیا مشخص شده است؟
تو همین چت روم گاهی من میبینم که یک نقد که میشه و یک کمی بحث چالشی می شه عده ای براشون جو سنگین میشه!!!
پس امامان ما چطور با کسانی که گاهی حتی دشمن اونها بودند بحثهای عمیق می کردند؟
البته پرداخت به این موضوع خارج از این بحث شوخیه ولی در جای خودش نیاز به توجه داره[/SPOILER][/]

hamid40;380750 نوشت:
شاید از نظر چند تا جوان برای اینکه شب خوبی داشته باشند رفتن به یک رستوران مجلل و صرف یک پرس غذای ویژه کمال شادی باشد , در حالیکه فردا همان غذا وارد فاضلاب شده و همه چی تمام! ولی شخص دیگر ممکن است با همان پول چند تا دیزی بخرد و 4 نفر فقیر را سیر کند و خودش هم در کنار آنها همان غذا را بخورد. فرقی که این دو باهم دارند این است که آن شخص تا آخر عمرش هر وقت یاد آن روز بیافتد که 4 نفر را سیر کرده باز همان احساس شادی و شغف را داشته باشد!

من فکر میکنم بحث خانم مشکات درباره شادی و شوخی در جمع هست
البته درسته این شادی و شعف درونی مقدمه ای هست برای ایجاد شادی در جمع ها...

من فک میکنم ما تو شوخی و شادی آزادیم اما به شرطها و شروطها...
غیبت نباشه ، تمسخر نباشه و ...
[SPOILER]دیگه کلا همه چی تعطیل:Nishkhand:[/SPOILER]

http://www.askdin.com/thread25447.html

پست اول را خودم حذف کردم. پست بالایی را نشد حذف کنم شما خودتان زحمت این دو پست را بکشید. بنده خودم نه مجردم نه بی کار، اما معذرت می خوام که در تاپیک شوخی و شادی شما درد افراد مجرد و بی کار رو یادآوری کردم! شوخی کنید و به شادی بپردازید، آفرین! آفرین!

بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار

[="Tahoma"][="Indigo"]

آرامش;380866 نوشت:
من فکر میکنم بحث خانم مشکات درباره شادی و شوخی در جمع هست
البته درسته این شادی و شعف درونی مقدمه ای هست برای ایجاد شادی در جمع ها...

من فک میکنم ما تو شوخی و شادی آزادیم اما به شرطها و شروطها...
غیبت نباشه ، تمسخر نباشه و ...

دیگه کلا همه چی تعطیل

بله منم مشکلم با این ... همه چی تعطیل ....هست.

البته میشه هنوزم شوخی کرد.
حالا که فکر می کنم می بینم بستگی به فرهنگ ما داره... آره ...مثلا تو همین شهر کوچیک ما بعضی محله ها هستند به یک چیزایی می خندند که به نظر من اصلا خنده دار نیست. مثلا:
طرف میره به برادر دوستش نفرین می کنه .. چه نفرین هایی... بقیه هر کر می خندند!...:moteajeb:
یا تو یک خانواده ای بیشتر با گفتن سوتی های بقیه می خندند و بعض جا ها هم که اصلا نمی خندند![/]

با سلام و خدا قوت خدمت همه کاربران
من نظرات مختلفو خوندم . با توجه به تجربه خاص خودم در پذیرش اسلام (نه اسلام شناس نامه ای) بلکه به عنوان کاتالوگی برای گذروندن مسیر دنیا . فک میکنم این طرح موضوع خیلی درست نباشه (شوخی اسلامی - شادی اسلامی -) ما وقتی میخایم راجع به هر موضوعی اطلاعات کسب کنیم اول به اصول و پایه های اون میپردازیم . اصول و فروع اسلام طورری تنظیم شده که دونستن راجع بش هم به انسان نشاط و شادی میده . متاسفانه اغلب ماها چون توی دریایی از معارف اسلامی بزرگ شدیم این حس رو درک نمیکنیم مثل ماهی که تا وقتی تو اب تصور درستی از اب مایه ی حیات نداره. دونستن راجع به تاریخ اسلام و مسیری که طی کرده بالاخص شیعه با وجود اءمه اطهار و حماسه هاشان مخصوصا عاشورا و شرکت در مجالس چه عزا چه شادی شان و از همه مهمتر یادشون به انسان نشاط میده. این قسمت فردیشه اما قسمت جمعی نمونه بارزش انقلاب و 8 سال دفاع مقدس خودمون. ادمایی که توی اون اجتاع ها بودن همین الانشم با یاد قدیم ها حتی شهید شد عزیزانشون احساس انرژی و قدرت میکنن. غرض از مطرح کردن این مباحث این بود که بدانیم اگه واقعا سعی کنیم مسلمان باشیم هدفمون رضای خدا باشه و با انکه ممکنه زیاد زمین بخوریم ولی چون هدف داریم این شادی رو درونمون زنده نگه میداره همچنین تو جمع هامون میبینیم شادی موج میزنه اینا شعار نیست تجربه این حقیر به لطف خدا و اهل بیت . وقتی مسیر و درست انتخاب کنیم اسبابشو خدا خودش فراهم میکنه . من دوستای قدیمم که تقریبا با اینکه تو این کشورن که اصطلاحن اسلامی هیچی از دین نمیدونن وقتی با خودم وارد جمع های مذهبی میشن با اینکه هیچکدوم از اون تفریح هایی که جدا دارن ( که عموما مخلوط معصیت) اما بهشون خوش میگذره و خوششون میاد و احساس ارامش میکنن . چون اولا توی اون جمع ها ادای دین داری در نمیارن شوخیشون اخرتی حتی مسخره بازیشون با دین با شهادت خواهی برای هم دیگس . مثلا یه کوچلوش به جای اینکه بگیم عاشقتم
میگیم شهیدتم میزان محبت ها بالاس و چون سعی بر اینه که برای رضا خدا باشه درصد دروغ دوروییو غیر واقعی بودن رفتارامون میاد پایین ضمن اینکه خداوند هم برکت میده همه صحبتام توی جمله ی المومن و مرتاح خلاصه میشه. امیدوارم گفته هایم مفید فایده باشه.

مرصاد313;381310 نوشت:
مثلا یه کوچلوش به جای اینکه بگیم عاشقتم
میگیم شهیدتم میزان محبت ها بالاس و چون سعی بر اینه که برای رضا خدا باشه درصد دروغ دوروییو غیر واقعی بودن رفتارامون میاد پایین ضمن اینکه خداوند هم برکت میده همه صحبتام توی جمله ی المومن و مرتاح خلاصه میشه. امیدوارم گفته هایم مفید فایده باشه.

بله گفته هاتون جالب و مفید بود.
حالا اگه تو یه جو مذهبی و دینی نباشیم و دوستانمون اینقدر باحال نباشن که خیلی زود خودشونو با شرایط وفق بدن تکلیف چیه؟
مثلا تصور کنید تو یه عروسی فقط خانواده میزبان مذهبی هستن ومهمونا همه راحت و...
خوب این خانواده چطور میتونن جو شادی رو درست کنن تا همه لذت ببرن (بدون گناه)؟
امیدوارم منظورمو رسونده باشم.

[="Blue"]ببینید تا اونجایی که من فهمیدم دین 2 بعد داره : فردی و اجتماعی. ماها اول باید تکلیفمون با خودمون معلوم کنیم که ایا واقعا میخایم دین دار باشیم یا نه!!! وقتی تکلیفمون با خودمون معلوم شه طوری رفتار میکنیم که معلوم میشه ما مقید به چارچوب خاصی هستیم و خطوط قرمز و مرز داریم . بعد دیگه اون افراد خانواده و دوستانمون هستن که خودشونو تو ارتباط با ما تنظیم میکنن . ضمن اینکه ما مجبور نیستیم تو هر مجلسی بمونیم و جا افتادن این موضوع احتیاج به زمان داره ضمن اینکه باید یاد بگیریم با هر ادمی چطور برخورد کنیم تا مورد رضای خدا باشه و دین داریمونو زیر سوال نبره چون دین داری باعث میشه زیر ذربین عموم افراد برین!!! فراموش نکنیم ما باید وظیفمونو انجام بدیم نتیجه با خداوند است[/]

مشکات;380772 نوشت:
دوستان هدف من این بود که این موضوع ریشه ای بحث شود.
یعنی فرض کنیم که من یک شخص غیر مسلمان هستم . الان دارم در رابطه با اسلام تحقیق می کنم.
من عادت کرده ام در پارتی ها با مشروب خوردن شاد باشم.
شاید هم عادت کرده ام با رقصیدن شاد باشم و با ترانه خواندن و یا شرکت در یک کنسرت انرژی ام را خالی کنم.

سلام و عرض ادب
اینکه کسی عادت کرده با مشروب خوردن شاد باشه فکر نکنم عبارت صحیحی باشه .
عادت به مشروب در واقع اعتیاد است و همانطور که در پست قبلی عرض کردم آنها و حتی کسانی که فعلاً معتاد نشده اند شاید به قول خودشان برای شادی میگساری میکنند ولی همانطور که عرض کردم (که از نظر عقلی هم متصور است) برای "تعطیلی" مغزشان میخورند.مثلا فرض کنید کسی خاری در چشمش رفته و 3 روز است که در حال درد کشیدن است بعد یکنفر یه قرص مسکن قوی به او می دهد که نیم ساعت درد اورا ساکت می کند . وقتی دوباره درد به سمت او هجوم آورد . بدیهی است که بگوید چه نیم ساعت خوش وشادی داشتم........
چون فرمودید که میخواهید ریشه ای بحث کنیم عرض می کنم:
حدود 15-20نفر از بچه های تهران هستند که حداقل 18 سال است که هر جمعه صبح در رستوران هتل اوسون (دربند تهران) از ساعت 7-8 الی 11-12 دور هم می نشیند و صبحانه و صحبت و ....مسیر هتل اوسون تقریبا مسیر نسبتاً دشواری است که حدود 1-1.5 ساعت از کوهپایه فاصله دارد. اکثر این بچه ها می گویند که در طول هفته روزشماری می کنیم که کی جمعه می رسه تا اینجا جمع بشیم و..........(این دوستان که عرض کردم بعضا نماز و روزه هم میگیرند ولی خیلی تعصبی روی دین ندارند و اهل خلافکاری هم نیستند...)
خوب حالا خیلیهای دیگه هستند که اهل حال و هول هم هستند و اهل عرق و ورق و زرورق ولی اگه یه روز ببریشون همین هتل اسون مطمئنم که تا ابد لعن و نفرینتان می کنند که پدرشان را درآوردی........
لب کلامم اینه که یک دانه میوه را در هر نوع زمینی بیندازی میوه مشابهی نمیدهد. یعنی ابتدا باید دل را پاک کرد. کسی که ایمان نداشته باشه که غیبت کردن درواقع خوردن گوشت مرده برادر میباشه ؛ خوب ممکنه لذت ببره (البته بسیاری از بزرگان غیر مسلمان هم بر اساس فطرت پاکشان ترک گناه کرده اند مانند دروغ , غیبت, دزدی,تمسخر دیگران خیانت به همسر و ...)و لذا اگر کسی واقعا از این کناهان لذت می برد باید قبول داشت که به یک نوع بیماری روانی مبتلا است.
اما در مورد گناهانی که به ظاهر ظلمی به کسی نیست مثل رقصیدن مختلط دختر و پسر و مشروب خوردن و غیره به نظر من آنهم بطور غیر مستقیم ایجاد فساد می کند و اگر انسان یک وجب جلوتر از پیش پایش را ببینید از انجام آنها لذت نخواهد برد.
پرداختن به نتایج هر یک از این کارها ممکن است خارج از حوصله این تاپیک باشد ولی فکر می کنم برای هر کدام تاپیکی جداگانه وجود داشته باشدو یا جا دارد که ایجاد شود.
مثلا تحت عنوان :
1- محاسن , معایب و نتایج شرابخواری.
2-- محاسن , معایب و نتایج قمار
3-محاسن , معایب و نتایج دختر بازی.
4-محاسن , معایب و نتایج پارتی های مختلط.

و انچه که مهم است و باید مد نظر باشد آثار بعدی "شادی همراه با گناه" است.
یعنی ممکن است که برای شخصی که مثلا از سونا خشک و تر بیرون آمده است یک لیوان نوشابه یخ "به به :Cheshmak:" خیلی مفرح و لذت بخش باشد ولی ممکن است از روز بعد به عفونت ریه و یک هفته در بستر افتادن منجر گردد.
آفتابی باشید همتون .:Gol:

مشکات;380772 نوشت:
حالا که می خواهم وارد دین جدید شوم چه چیزی قرار است جایگزین این شادی های من شود؟

چرا میخواهد وارد دین جدید بشود؟
کدام دین قبلی اجازه به گناه داده است؟
حداقل تو همین 50 سال اخیر اگر تونستید فیلمهای دهه 50-60 آمریکائی را ببینید , تفاوتی را که خود آنها هم در پوشش و ارتباطاطشان کرده اند کاملاً مشهود است.
به نظر من تصور اینکه شادی در اطاعت خداوند و یا پایبندی به اصول اخلاقی حاصل می شود اصلاً قابل قیاس با شادی ای که در مجالس مورد اشاره شماست نیست نمیباشد.من تا به حال ندیده ام یا نشنیده ام که از بزرگان دین گفته باشند یا تاکید کرده باشند که مثلاً برای بینکه شاد شوید به مولودی خوانی نیمه شعبان بروید...
خدا شاهده سال پیش که در مسجد محل ما که خوشبختانه یا متاسفانه یکی از پر طمطراقترین مساجد در برگزاری مجالس جشن و عزاداری است یک خیابان بزرگ را بسته بودند که پر از بلندگو و سکو ویدئو پروژکتور و چه و چه بود و مثلا برای نیمه شعبان جشن گرفته بودند که آقا کی میایی و در فاصله 50 متری از سن (نمایش) دختر و پسر بودند که مثل ....توهم میلولیدند. خوب این کجاش شادی آوره .. به نظر من اگر شخصی غیر مسلمان را خواستید به اسلام دعوت کنید تا ارکان اعتقادیش سفت و محکم نشده اصلاً به اینجور مجالس نیاورید که بطور خفنی دچار دوگانگی و فرار منجر خواهد شد .(رجوع شود به فیلم کتاب قانون اثر مازیار میری:Cheshmak:)

مشکات;380772 نوشت:
اخر این چه دینی است که پیامبرش هیچ گاه قاه قاه نمی خندیده؟

والله به خدا قاه قاه خندیدن ثمره شادی واقعی نیست .
درضمن کدام یک از 124هزار پیامبر قاه قاهه میزدند؟:khaneh:
"شادی یا خوشبختی کیفیتی از ذهن است که انسان از گذر زمان لذت ببرد"
شاد باشید ایشالله:Gol::hamdel:

ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی، مستی فزاید
خمیر و نانِبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سَراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خَرپشته‌ام رقصان نماید
مَیا بی‌دف به گورم، ای برادر!
که در بزم خدا غمگین نشاید
زَنَخ بَربَسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
بِدَرّی زآن کفن، بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریدست
هم‌آن عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من مِی عشق
بگو از می بجز مستی چه آید
به بُرج روحِ شمسِ‌الدین تبریز
بِپَرّد روح من، یک دم نپاید

مولوی

[="Tahoma"][="Indigo"]

آرامش;381341 نوشت:
بله گفته هاتون جالب و مفید بود.
حالا اگه تو یه جو مذهبی و دینی نباشیم و دوستانمون اینقدر باحال نباشن که خیلی زود خودشونو با شرایط وفق بدن تکلیف چیه؟
مثلا تصور کنید تو یه عروسی فقط خانواده میزبان مذهبی هستن ومهمونا همه راحت و...
خوب این خانواده چطور میتونن جو شادی رو درست کنن تا همه لذت ببرن (بدون گناه)؟

من هم همین سوالو دارم. اگر چه پاسخ مرصاد درسته

مرصاد313;381391 نوشت:
ببینید تا اونجایی که من فهمیدم دین 2 بعد داره : فردی و اجتماعی. ماها اول باید تکلیفمون با خودمون معلوم کنیم که ایا واقعا میخایم دین دار باشیم یا نه!!! وقتی تکلیفمون با خودمون معلوم شه طوری رفتار میکنیم که معلوم میشه ما مقید به چارچوب خاصی هستیم و خطوط قرمز و مرز داریم . بعد دیگه اون افراد خانواده و دوستانمون هستن که خودشونو تو ارتباط با ما تنظیم میکنن . ضمن اینکه ما مجبور نیستیم تو هر مجلسی بمونیم و جا افتادن این موضوع احتیاج به زمان داره ضمن اینکه باید یاد بگیریم با هر ادمی چطور برخورد کنیم تا مورد رضای خدا باشه و دین داریمونو زیر سوال نبره چون دین داری باعث میشه زیر ذربین عموم افراد برین!!! فراموش نکنیم ما باید وظیفمونو انجام بدیم نتیجه با خداوند است

ولی راه کار چیه؟اگر بخوایم این جوری باشیم باید با خیلی ها رابطه مونو قطع کنیم و یا کم رنگ گنیم.
من شاید بتونم با همکاری که وقتی می ریم خونشون با لباس نا مناسب میان مسشینن ... شاید بتونیم کمتر رفت و آمد کنیم ولی با فامیل و آشنا که و قتی می ری عروسی شون حتما ازت می خوان که حضوری فعال داشته باشی چیکار کنیم. کسی که خودش مدهبیه ولی خانواده اش خیر آیا می تونه با همه رابطه اش رو قطع کنه؟

[/]

[="Tahoma"][="Indigo"]بسم الله الرحمن الرحیم


[/HR]دیروز بالاخره همسرم و دوستاش موفق شدن یک قرار بذارن که با هم ...متاهلی...بریم کنار رودخونه.
خیلی وقت بود همسر من منتظر این موقعیت بود که ما خانم ها با هم آشنا بشیم تا دیگه از اون به بعد متاهلی بریم بیرون تا خودشون و رفقا برای با هم بودن مشکلی نداشته باشن!!!
ما صبح آماده شدیم و رفتیم دنبال رفقا...
آقا سعید احوال چرسی کردن و خودشون با موتور رفتن و قرار شد خانمشون با ما بیان...

اگر فرصتی شد ادامه دارد.................
[/]

مشکات;382095 نوشت:
ولی راه کار چیه؟اگر بخوایم این جوری باشیم باید با خیلی ها رابطه مونو قطع کنیم و یا کم رنگ گنیم.
من شاید بتونم با همکاری که وقتی می ریم خونشون با لباس نا مناسب میان مسشینن ... شاید بتونیم کمتر رفت و آمد کنیم ولی با فامیل و آشنا که و قتی می ری عروسی شون حتما ازت می خوان که حضوری فعال داشته باشی چیکار کنیم. کسی که خودش مدهبیه ولی خانواده اش خیر آیا می تونه با همه رابطه اش رو قطع کنه؟

باسلام
ما وظیفه داریم به تکلیفمان عمل کنیم، همچنین وظیفه داریم با اخلاقمان مردم را به دین خدا جذب کنیم و آنها را زده ننماییم، به علاوه وظیفه داریم که با مردم مدارا داشته باشیم، همانطور که انبیاء الهی از طرف خدا امر شده بودند که با مردم مدارا داشته باشند و از خطاها و تقصیراتشان درگذرند. با همه این وجود، وظیفه نداریم که دلِ همگان را بدست بیاوریم به هر قیمیتی که شده باشد. اگر اطرافیانمان حقوق مارا زیر پا گذاشتند، می توانیم مدارا کنیم و از حقِ خود سخنی نگوییم، اما اگر احکام الهی را زیر پا گذاشتند یا باید به آنها تذکر دهیم یا در آن لحظه از آنها جدا شویم و با آنها نباشیم.
اما این برای عوام از مردمِ متدین است، اما خواص از مردمِّ متدین، می بایست در مجالس و محافل، محیطی را آماده کنند که هم مجلس بی روح و ساکت نباشد و هم برای همه قابل استفاده و جذاب باشد، بدون این که محیطی از گناه فراهم آید.

ادامه ی داستان


[/HR]خانم آقا سعید که از در اومدن بیرون اصلا اون جوری نبودن که من انتظار داشتم....
روسریشون تمام صورت و مقداری از ابرو هاشونو پوشونده بود و چادر بلندشون یک پوشش کامل برای بدنشون درست کرده بود.
با هم احوال پرسی کردیم و کنار هم نشستیم. خیلی باهاش احساس صمیمیت می کردم...
فاطمه خیلی ساده و بی غل و غش و خاکی به نظر می اومد.
چند دقیقه بعد جلوی خونه ی آقا مهدی هم وایسادیم و اونها هم به ما پیوستند. خانم آقا مهدی رو قبلا تو دوره ی نامزدیشون در موردش شنیده بودم که هر شب نماز شب می خونن...( کلا بین بر و بچه های رفقا پیچیده بود!!! چطوری؟... نمی دونم!)
سارا خانم هم خیلی ظاهرش شبیه فاطمه بود ولی یه خورده به نظر بیشتر خودشو می گرفت و زیرک تر به نظر می اومد.
اون دوتا با هم از قبل دوست بودن و 6 سال از من کوچیکتر بودن.
آقایون نسبت به رابطه ی ما خانو مها بد بین بودن تا جایی که همسرم طاقت نیاورد و قبل از اومدن به هم گفته بود: اونجا با خانوما سر تمیزی دعوا نکنین ها...---(با تعجب) بله؟!مگه فکر کردین ما هیولا هستیم؟!!!
البته اینها تاثیر وهم و خیالبافی رفقا و به خصوص آقای باقلبا (رئیس رفق) در مورد جنس مخالف بوده! به خاطر همین تفکره که آقای باقلبا تا الان مجرد باقی موندن!!
از همون توی ماشین با همدیگه رفیق شدیم. هممون هم از دست آقای باقلبا و شب گردی های رفقا شاکی!...
نکته ی جالب این بود که حر حرفی که همسر یکی بهش زده بود اون یکی هم دقیقا همون حرفو زده بود مثلا:
فاطمه:آقا سعید و بهش می گم مگه چقد با دوسات می ری بیرون - تو نمی دونی وقتی با رفقا می رم چه قدر علاقه ام نسبت به تو بیشتر میشه!!!
من: آره مهدی منم دقیقا هینو میگه!!!
سارا: همسر من میگه تو باید هفته ای دو بار بذاری من با دوستام برم بیرون منم می گم مگه می شه قانون براش بذاری حالا شاید هفته ای دو بار نشه!
فاطمه و من: همسر منم دقیقا همینو میگه!!!
خلاصه.... برامون خیلی جالب شده بود!!!
گاهی هم بعضی چیزا رو بلند می گفتیم که شوهرا بشنون و با هم می خندیدیم. شوهرا هم به نظر می رسید خیلی خوشحالن... فک کنم تو خواب هم نمی دیدن که روزی ما با هم رفیق بشیم!!!
بعد هم به این نتیجه رسیدیم که احتمالا همه مشکلات زیر سر آقای باقلبا ست و به شوهرا گفتیم که می خوایم یک خانم خوب برای آقای باقلبا پیدا کنیم.
خلاصه...رسیدیم و رسیدیم....کاشکی نمیرسیدیم...
وسایلو در اوردیم و با همکاری هم ...بدون اینکه کسی خودشو بگیره شروع به آماده کردن کباب شدیم.
گاهی فاطمه می گفت این وظیفه ی آقایونه...ولی من که دلم نمیومد همه کارا رو شوهرم بکنه می گفتم اشکالی نداره... کبابا که خورد شد آقایون رفتن سراغ کباب و ما خانوما هم مشغول وضو و پیدا کردن قبله...
سارا اصرار داشت که شوهرش همیشه قبله رو درست مشخص می کنه و بین دو تا جهت مونده بود!!
فاطمه هم که در مقابل توجیح منطقی شوهر من قبول کرد که قبله کدوم طرفیه و بالاخره ... هر کدوم با اختلاف 15 درجه شروع به خوندن کردیم!!
چاق و چله ها گرسنه شده بودن و ما هم برای رعایت حالشون سفره رو (که یادمون رفته بود و الان سجاده ها جایگزین شده بودن) پهن کردیم .
بعد از غذا آماده شدیم که بریم لب رودخونه. آقایون که رفتن ماهیگیری (البته ماهی در کار نبود!!!) جورابا رو در آوردیم و پاهامونو گذاشتیم تو آب. سارا اولین بارش بود که می اومد کنار رودخونه. کلی ذوق می کرد!!! منم یه کم آب ریختم روش که بیشتر حال کنه و دو تایی افتادیم به جون فاطمه.
فاطمه بدش می اومد شلوارش خیس شه (شاید برای حجابش می ترسید، آخه اون خیلی محجب تر از من بود. کلی هم بهش غبطه خوردم). من که به نظر خیلی شیطون تر از اونا بودم این آب بازی کوچولو راضیم نمی کرد.
سارا هم که احتمالا فکر می کرد اوج لذت رودخونه اومدن رو با اون یه کوچولو اب بازی تجربه کرده!
مردا پیراهنا شونو در آورده بودن و داشتن شنا می کردن. البته جلوی ما یه کم زشت به نظرم اومد. به شوهرم اشاره کردم که برن بالاتر یا پیراهن بپوشن ولی متوجه نشد. سعی می کردیم زیاد نگاه نکنیم که مبادان نگاهمون به مرد نا محرم بیفته.
اقا سعید که به نظر احساسی تر می اومد برای خانمش دست تکون میداد.
اقا مهدی هم که خانومش خیلی بهش وابسته بود هر از گاهی می اومد و بهش سر میزد.
شوهر منم یواشکی برام چشمک رد می کرد!
به سارا پیشنهاد دادم بیابریم ما هم شنا کنیم ولی همسرش گفته بود نیاید تو آب و اون هم بدون اجازه گفت که نمی تونم بیام. شوهر منم گفت الان که این مردای غریبه رفتن می برمتون یه جا که حسابی آب بازی کنید.

کنارمون یک خانواده ی دیگه بودن...
چند تا از دختر و پسرا شون توی آب داشتن آب بازی می کردن ... چند تا دیگه لب اب تماشا...
یکی از خانو مها ساپورت تنگ پوشیده بود و با آقایی شونه به شونه ی هم نشسته بودن. خانو مهایی که توی آب بودن سفیدی بدنشون زیر افتاب برق میزد. گاهی که میرفتن زیر آب جا همه جای بدنشون مشخص می شد. یکی دوتا هم که کامل روسری انداخته بودن!!

خدا خدا می کردم که زودتر برن. آخه دوست نداشتم همسرم لحظه ای هم چشمش به اونا بیفته... باز خدا رو شکر همسر هیچکدوم از ما اهل چشم چرونی نبود.
مردای اونا بعضی وقتا بدون یالا گفتن از آب کنار ما رفت و آمد می کردن و نگاه می کردن. ما نا چار جورابا رو پوشیدیم و گرفتیم نشستیم.
خوب خانوما نشسته هم نمیگذارن بهشون بد بگذره!!!
گرم تعریف شدیم. از روشهای جلوگیری از بارداری و تعداد فرزند بگیر تا هدیه هایی که برای مادر شوهرا گرفتیم و ...
تصمیم گرفتیم یک فکری برای پا بسته کردن همسران رفیق بازمون بکنیم. گفتیم خوب ما که بهمون خوش می گذره با هم باشیم ولی ... مجردی گردی و یا حتی متاهلی گردی بیش از حد هم خوب نیست.
گفتیم بهتره تو ی مرحله اول به اونا بفهمونیم که با ما بیشتر خوش می گذره...
تصمیم نهایی گرفته شد ... هر وقت متا هلی اومدیم بیرون کاری می کنیم که به اندازه ی تمام عمرشون لذت ببرن ...در عوض هر وقت مجردی اومدن، شب باید هر چی دلمون می خواد سرشون نق بزنیم. نتیجه این می شه:
متاهلی = اوج لذت
مجردی = زهر ماری
خب تا دلتون بخواد از این تصمیمای خوب خوب گرفتیم.
نگاه که کردیم دیدیم هیچ کدوم از آقایون نیستن! مردای غریبه هم تو آب نبودن.
نگران شدیم. رفتیم این ور بگرد اون ور بگرد.
یه دفعه ای یکی یکی از پشت نی ها اومدن بیرون در حالی که لباساشونو عوض کرده بودن.
-- میو میو عوض می شه!!!!
-- با مزه ها نگفتین ما نگران می شیم.
..
خب بعد از صرف چای با خرما حالا نوبت ما بود که بریم تو آب. فاطمه که مثل گربه ها از آب بدش می اومد با آقای شوهر رفتن ماهی گیری و من و سارا تحت حمایت همسران زدیم به رودخونه.
سارا خیلی ذوق زده شده بود.
چون مانتوش مناسب نبود با چادر اومد توی آب. راستش من تا اون روز فکر نمی کردم که با چادر هم می شه زد به آب!!!!
آخه تو خونواده ی ما اگه از این کارا می کردی مسخره می شدی و کلی بهت اق و نق می کردن!!!!
البته مثل اینکه سارا و فاطمه هم از خانواده ی خیلی مذهبی نبودن و تو عروسیشون هم مثل ما کلی زجر کشیدن تا کمترین گناه تو عروسیشون انجام بشه.
ما دوتا همدیگه رو بغل کرده بودیم و یواش یواش بر خلاف جهت آب جلو می رفتیم. چقدر لذت بخش بود. یه بار الکی جیق کشیدیم که شوهرا رو بترسونیم.... من گفتم من می رم اون پشت صخره ی بزرگ و تو بگو زهرا رو آب برد!!!...
سارا مخالفت کرد و گفت آقای شوهر سکته می زنن این کارو نکنیم... همسران که دیدن خیلی نگران ما هستن اومدن که ما رو بیرون بیارن از آب ... ولی نتیجه اش جز خیس شدن چیزی نبود.

خلاصه.... به زور ما دو تا رو از آب بیرون آوردن.
با لباسای خیس آب تو فکر این بودیم که چطوری تو ماشین بشینیم؟ همسرم گفت نگران نباشید براتون تو ماشین جا در ست می کنم که راحت بشینین. و ما هم با خیال راحت عکسای جفتی و تکی و ... مونو گرفتیم. اصلا فکرشو هم نمی کردم بتونم با خانومای رفقا این قدر دوست بشم!

انصافا یکی از بهترین و به یاد ماندنی ترین روزهای عمرم بود!برای ما که تفکراتمون خیلی توی زندگی مون تاثیر دارن و نمی تونیم بی خیال عقیدمون بشیم واقعا بیرون رفتن با کسی که شالش ولو روی سینشه یا با کسی که همسرش خیلی راحت با ادم قاطی می شه یا با کسی که گاهی احساس می کنی عارش می شه که تو چادر سرته! واقعا زهر ماریه!
اون روز این قدر خسته شدیم که شب به زور نمازمو خوندم و خوابیدم موقع خواب اون روز رو با خودم مرور می کردم.
چقدر فکرم راحت بود اون روز . نه نگران این بودم که کسی روی همسرم تاثیر بد بذاره و نه نگران اینکه خودم روی کسی تاثیر بد بذارم.چون همه خودشون حواسشون به خودشون بود!

آرامش;381341 نوشت:
حالا اگه تو یه جو مذهبی و دینی نباشیم و دوستانمون اینقدر باحال نباشن که خیلی زود خودشونو با شرایط وفق بدن تکلیف چیه؟
مثلا تصور کنید تو یه عروسی فقط خانواده میزبان مذهبی هستن ومهمونا همه راحت و...
خوب این خانواده چطور میتونن جو شادی رو درست کنن تا همه لذت ببرن (بدون گناه)؟
امیدوارم منظورمو رسونده باشم.

با سلام
این سخنان شما قابل تأمل است زیرا ممکن است افرادی که شما از آن ها نام می برید و همه راحت می باشند بخواهند همانطوری شادی کنند که در مجالس خودشان رفتار می کنند و این امر طبیعی است که میزبان نتواند رضایت کامل ایشان را جلب کند
بنابراین ایجاد برنامه های متنوع و مفرح در مجالس ما ضروری است اما با حد و مرزهایی که اسلام تعیین کرده است. حتما شما دوباره می پرسید:
خوب این خانواده چطور میتونن جو شادی رو درست کنن تا همه لذت ببرن (بدون گناه)؟ ومن از شما می پرسم که اگر ایشان جز با طریق گناه لذت نبرد و از شما راضی نشد چه باید کرد؟
منظور من این است که افرادی که وقتی میان وارد مجالس ما می شوند ما را مسخره می کنند و یا آنقدر با لذت های حرام مثل رقص و شراب و ... لذت برده اند که به این راحتی از نشستن و معاشرت با ما لذت های کذائی قبل را نخواهند برد؛
البته منظورم این نیست که ما هم خشک مقدس باشیم و از خنده و مزاح بی خبر؛ اما اگر همیشه در صدد باشیم که نخواهیم از آن ها عقب بمانیم ممکن است از آرمان های خودمان فاصله بگیریم.
با تشکر

موضوع قفل شده است