جمع بندی بندگی سخت است یا آسان. شیرین یا تلخ.

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بندگی سخت است یا آسان. شیرین یا تلخ.

با سلام
بنده بعد یه عمری بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید تسلیم باشم. یعنی عقلم به من می گه که باید باشم و این راه درسته. فکر نکنم مالیخولیا داشته باشم ولی یه نفر از درونم همش می گه (مگر بیکاری برای خودت دردسر درست کنی. بندگی سرتاسر رنج و زحمت و فلاکت است. اصلا عاقبت امام علی و امام حسین و بقیه بزرگان را ببین. یه عمر باید با زحمت و رنج زندگی کنی !)
نظر شما چیه. راست می گه !؟ بالاخره امضام درسته یا این حرفی که این چیزه درونم می گه !!؟
این چیز درون را چه طور می شه قانع کرد. اصلا می شه خفش کرد یا نه !
با تشکر

با نام الله





کارشناس بحث: استاد

maes;379211 نوشت:
با سلام
بنده بعد یه عمری بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید تسلیم باشم. یعنی عقلم به من می گه که باید باشم و این راه درسته. فکر نکنم مالیخولیا داشته باشم ولی یه نفر از درونم همش می گه (مگر بیکاری برای خودت دردسر درست کنی. بندگی سرتاسر رنج و زحمت و فلاکت است. اصلا عاقبت امام علی و امام حسین و بقیه بزرگان را ببین. یه عمر باید با زحمت و رنج زندگی کنی !)
نظر شما چیه. راست می گه !؟ بالاخره امضام درسته یا این حرفی که این چیزه درونم می گه !!؟
این چیز درون را چه طور می شه قانع کرد. اصلا می شه خفش کرد یا نه !
با تشکر

سلام علیکم
بخشی از حرف شما درست است و بخشی نادرست.
در جهان بینی الهی،ماهیت دنیا وسیله ایست برای ساختن آخرت و این وسیله ظاهرش شیرین و فریبنده و باطنش تعلقی زهراگین است.اگر به او دل دادی،چند صباحی را با تو مدارا می کند و اگر دل با دادار عالم و اولیاء اش دادی،سر ناسازگاری با تو برمی دارد و می شود«الدنیا سجن المومن»دنیا زندان مومن است.
دنیا برای اهل بیت علیهم السلام جای امن و آسایش نبود اما قلب ایشان محل رضای الهی و آرام با اطمینان ربّ الارباب بود.
به اقتضای زندگی در این دنیا تألم داشتند اما هرگز با رضای الهی سر جنگ نداشتند،حتی در نهان ترین لایه های وجودشان.

پس:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم/بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

maes;379211 نوشت:
با سلام
بنده بعد یه عمری بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید تسلیم باشم. یعنی عقلم به من می گه که باید باشم و این راه درسته. فکر نکنم مالیخولیا داشته باشم ولی یه نفر از درونم همش می گه (مگر بیکاری برای خودت دردسر درست کنی. بندگی سرتاسر رنج و زحمت و فلاکت است. اصلا عاقبت امام علی و امام حسین و بقیه بزرگان را ببین. یه عمر باید با زحمت و رنج زندگی کنی !)
نظر شما چیه. راست می گه !؟ بالاخره امضام درسته یا این حرفی که این چیزه درونم می گه !!؟
این چیز درون را چه طور می شه قانع کرد. اصلا می شه خفش کرد یا نه !
با تشکر

[=book antiqua]درسته بارنج زندگی کردنداماانقدرایمانشون قوی بودکه هررنجی درراه معبودبراشون کوچیک بود.وعاقبت این بزرگواران راداریم میبینیم علاوه براخرت میبینیم هنوزاسمشون یادشون زنده اندودریادهاوخاطره هاواعمالمان وهمین بس که علت افرینش دنیابوده اند.امامانبایدتسلیم وناامیدبشیم درونمون این دنیامحل مبارزه خیروشره اگه دست بکشیم وپرچم سفیدنشون بدیم باختیم اخرتوبه دنیاباختیم امام علی ع دربیان دنیاشناسی میفرمایند:ای مردم!شمادراین دنیاهدف تیرهای مرگ هستید،که درهرجرعه ای،اندوهی گلوگیر،ودرهرلقمه ای استخوان شکسته ای قراردارد.:دردنیابه نعمتی نمیرسیدجزباازدست دادن نعمتی دیگر،وروزی ازعمرسالخورده ای نمیگذرد،مگربه ویرانی یک روزازمهلتی که دارد،وبرخوردنی اوچیزی افزوده نمیشود،مگربه نابودشدن روزی تعیین شده،واثری ازاوزنده نمیشود،مگربه نابودی اثردیگر،وچیزی برای اوتازه ونونمیشودمگربه کهنه شدن چیزدیگر،وچیزجدیدی ازاونمی روید،مگربه دورشدن چیزدیگر.ریشه هایی رفتندکه ماشاخه های ان می باشیم،چگونه شاخه هابدون ریشه هابرقرارمیمانند

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

استاد;382196 نوشت:
به اقتضای زندگی در این دنیا تألم داشتند اما هرگز با رضای الهی سر جنگ نداشتند،حتی در نهان ترین لایه های وجودشان.

شما رضایت خدا را در راضی بودن به هر چیزی میدانید،
حقیر که اینطوری نمیدانم.

شاید بد نباشه، یه آمار بگیرد از کسانی که پای منبر میروند
همین جمله را بگویید، و بعد از اونها بپرسید به نظرت رضای الهی یعنی چی؟

اگر عرفا و اساتید ما پای منبرها همیشه میگفتن که راضی بودن از خدا یعنی اینکه زور خودتو بزنی و نتیجه رو به خدا واگذار کنی،
ونه اینکه مثل ... به هر چیزی راضی باشی.
الان وضع خیلی چیزا متفاوت بود.

در پناه خدا

فقط در يك صورت شيرينه كه واقعا خيلي شيرينه!
اينه كه تارك الدنيا بشيد حالا تاريك هم نشديد دل نبنديد به دنيا و امور دنيوي.

در پناه الله
يا علي

سلام

seyed.taghavi;382237 نوشت:
اينه كه تارك الدنيا بشيد حالا تاريك هم نشديد دل نبنديد به دنيا و امور دنيوي.

بزرگوار شما تارک چه بخشی از دنیا شدی؟
کجای دین گفته تارک دنیا باشید؟
کدام ولی الهی گفته است که تارک دنیا باشید؟

منظورتون از دل نبستن چیه؟
دل به چی نبندیم؟
یعن گرسنه مون شد، به چی دل نبندیم؟
....

پس اشتباه فکر نمی کردم بندگی رابطه تنگاتنگی با چشیدن سختیها دارد. خوب لابد برای همین اینقدر صبر ارزشمند شمرده شده است.
راستش را بخواهید بعضی وقتها آدم آنقدر در دنیا غرق می شود که باور نمی کند باید به آن بی اعتنا باشد.
همچین مفاهیمی در فرهنگ رایج در دنیای ما خیلی غریب است. همچین ایدوئولوژی تنها با توجه به حقیقت مرگ معنا پیدا می کند.
به قول حضرت علی (ع) نباید اهل دنیا باشیم. تباید محو تماشای آن باشیم بلکه باید توسط آن ببینیم.
امیدوارم از این لحظه به بعد همیشه به این حقیقت توجه داشته باشم.
واقعا مروت آن است که اگر کسی به حقیقتی رسید باید تسلیم آن باشد. و الا فرقی با بقیه نمی کند.
از این حرفها زیاد تو این مملکت به گوشمون خورده ولی انگار اولین باره که دارم می شنوم !
به نظرم لحظه به لحظه زندگی باید در راستای رضایت الهی باشد. حتی لحظه هایی که آن را کوچک و حقیر می شمریم. این طوری دیگه اهل دنیا نیستیم.
خوب این خودش یه معنای بزرگ دیگری هم با خودش میاره.
رضایت الهی در اطاعت و حرکت در مسیر امام زمان (عج) است. یعنی منتظران همان بندگان خدا و بندگان خدا همان منتظران هستند !
اصلاحم کنید اگر اشتباه فکر می کنم. یا نکته ای نظری هست.

سلام

maes;382271 نوشت:
به نظرم لحظه به لحظه زندگی باید در راستای رضایت الهی باشد. حتی لحظه هایی که آن را کوچک و حقیر می شمریم. این طوری دیگه اهل دنیا نیستیم.

نمی دونم چر این کلمه رضایت الهی رو نمیفهمم
دفعه پیش هم سر همین کلمه با جناب استاد توی تاپیک استحابت دعا بحثمان شد

آقا من میگم برداشت از این کلمه اشتباه است
اینطوری نیست که رضایت الهی در هر چیزی باشد
یکی به هر چیزی که متصور است رسیده بعد داد میزنه راضی باش به رضای الهی(منظورم شخص خاصی نیست، لطفاً بد برداش نکنید)
نمیشه برادر عزیز،

maes;382271 نوشت:
به قول حضرت علی (ع) نباید اهل دنیا باشیم. تباید محو تماشای آن باشیم بلکه باید توسط آن ببینیم.

شما حضرت امیر(ع) را مثال آوردی من امام صادق(ع) را مثال میآورم
زمانی که با کافر استدلال کرد که ما و شما فرقی نداریم،
فقط ما به خدا ایمان داریم و اگر خدایی باشد هیچ زیانی ندیدیم و شما دیدید

خب جناب چه میفرمایی؟
حالا ما و کافر فرقی نداریم؟

بنده می گویم، این حرفها راضی باش و .... خروج از حالت تعادل است.
دنیا باید سر جای خودش باشد، عقبی سر جای خودش. یعنی باید آدم در این جهت تلاش کند.

maes;382271 نوشت:
از این حرفها زیاد تو این مملکت به گوشمون خورده ولی انگار اولین باره که دارم می شنوم !

چون کسی که این حرفها رو زده شاید خودش به خیلی چیزا رسیده!

maes;382271 نوشت:
رضایت الهی در اطاعت و حرکت در مسیر امام زمان (عج) است.

این حرف کلی است.

سلمان14;382251 نوشت:
سلام

بزرگوار شما تارک چه بخشی از دنیا شدی؟
کجای دین گفته تارک دنیا باشید؟
کدام ولی الهی گفته است که تارک دنیا باشید؟

منظورتون از دل نبستن چیه؟
دل به چی نبندیم؟
یعن گرسنه مون شد، به چی دل نبندیم؟
....

سلام عزيز
خدا شاهد است كه من دنيا دوست بودم بشدت! گناه كار! دنيا دوست! و...
اما خدا كمكم كرد بسيار و به راه راست هدايت شدم. هر روز كه ميگذره نسبت به دنيا و مال دنيا وابستگيم كمتر ميشه. وابستگي كه چه عرض كنم والا به خدا الان هيچي از مال دنيا نمي خوام.
خدا به سر شاهده اگر 2 ماه پيش ازم ميپرسيدند كه يه ماشين مي خواي يا ظهور آقا امام زمان ميگفتم ماشين حالا امام زمان خودش مياد.
خدا شاهده كه دروغ نميگم. من اينجوري بودم مثل خيـــــــــــــــــلي هاي ديگه.
اما والله الان اگر بگن دنيارو ميديم اما امام زمان خيلي دير تر ظهور كنه ميگم نه. شهادت كنار امام زمان رو مي خوام.

مني كه نعوذ به الله نماز خوندن رو بيكلاسي ميدونستم (شكر خدا الان سره وقت مي خونم و قضاهام هم ميخونم) الان در سن 19 سالگي مي خوام از اين تهراني كه پاك ماندن توش سخته مهاجرت كنم به قم و در حوزه علميه درس بخونم تا ظهور آقا. اگر منو ميشناختي با اين تصميم قطعا ميگفتي ديوانه شده ام. البته بايد بگويم تازه عاقل شده ام.

هيييی.... اين دنيا عين ايستگاه متروه. سريع مياد و ميره.

در ضمن شايد من در استفاده از لفظ تارك الدنيا اشتباه كردم اما نگفتم كه گرسنه بمون برادر عزيز. شما تلاشت رو بكن براي پول درآوردن مثل خودم در اون حد كه خرج داري نه بيشتر.

نقل قول:
کدام ولی الهی گفته است که تارک دنیا باشید؟

آيا ما به حرف پيامبرمون گوش ميديم؟ آيا سيره ي ايشون رو طِي ميكنيم؟ نماز شب مي خونيم؟ نه والا!

استاد;382196 نوشت:
اما هرگز با رضای الهی سر جنگ نداشتند،حتی در نهان ترین لایه های وجودشان.

منظورتون این است که حتی ناراحت هم نمیشدند؟از هیچ اتفاقی؟یا...؟

سلام

seyed.taghavi;382287 نوشت:
هيييی.... اين دنيا عين ايستگاه متروه. سريع مياد و ميره.

خوش به سعادتتان
وقتی توی «زندان« باشی، دیگه مترو نیست، سریع بیاد و بره:khaneh:
هر ثانیه ای ازش به اندازه هزار سال میگذره.

سلمان14;382279 نوشت:
سلام

نمی دونم چر این کلمه رضایت الهی رو نمیفهمم
دفعه پیش هم سر همین کلمه با جناب استاد توی تاپیک استحابت دعا بحثمان شد

آقا من میگم برداشت از این کلمه اشتباه است
اینطوری نیست که رضایت الهی در هر چیزی باشد
یکی به هر چیزی که متصور است رسیده بعد داد میزنه راضی باش به رضای الهی(منظورم شخص خاصی نیست، لطفاً بد برداش نکنید)
نمیشه برادر عزیز،


سلام

البته من منظورم قضا و قدر نبود. منظورم این بود که پشت هر کاری و هر حرفی و هر حرکتی یک نیت درست باشد. مثلا فلانی می خواهد پزشک بشود که به مردم خدمت کند یا به مردم بی بضاعت برسد. خوب کمک کردن و دست مردم را گرفتن چیزی است که خدا دستور داده. خوب معلومه که راضی است دیگه. یا مثلا بریم مسافرت تا خانواده خوشحال باشند و هوایی تازه کنیم برای کار بیشتر !! همه ی اینها دستورات خداوند است. خوب قطعا راضی هم هست. حداقل خلاف رضایت الهی نیست.

سلمان14;382279 نوشت:

خب جناب چه میفرمایی؟
حالا ما و کافر فرقی نداریم؟

نه چه فرق داریم ! بنده یقین دارم بعضی از این کافرهایی که در غرب زندگی می کنند و از تورات و انجیل تحریف شده زده هستند و از اسلام سنی و سلفی گرا بدشان می آید اگر توی ایران بودن عارف واصل می شدند :khaneh:
با این حساب بنده نه تنها با برخی کفار یکی نیستم بلکه بدتر هم هستم !! :Moteajeb!:

خیلی چیزها را آدمها در زندگی خودشان تجربه کردند. شنیدی می گن فلانی نیتش خوبه ! موفق می شه. منظور من هم همینه. منتها لزوما موفق شدن را از دید مادی نباید دید.
در مورد امام زمان (عج) هم منظورم این بود که بندگی ایجاب می کند که هر امتی در هر بخشی از تاریخ بشریت تسلیم خدا و به تبع آن تسلیم امام زمان خودش باشد. در واقع انتظار چیزی بیشتر و کمتر از بندگی نیست. اما سخت بندگی است. بالاخره ما که امام زمانمان را ندیدیم. حضرت موسی بود و بنی اسرائیل گوساله پرست شدند !

عشق همان روی دیگر سکه ی بندگی است.
مسیحیها می گن ما عاشقیم.
یهودیان می گن ما بنده ایم. تسلیم هستیم.
ما می گیم بنده ایم که عاشقیم یا عاشقیم که بنده ایم.
به هر حال باورم این است که یک چیزهایی را باید تجربه کرد. با حرف و مطالعه کار بر نیاید.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

maes;382594 نوشت:
منظورم این بود که پشت هر کاری و هر حرفی و هر حرکتی یک نیت درست باشد.

بله نیت درست و عمل درست

maes;382594 نوشت:
بنده یقین دارم بعضی از این کافرهایی که در غرب زندگی می کنند و از تورات و انجیل تحریف شده زده هستند و از اسلام سنی و سلفی گرا بدشان می آید اگر توی ایران بودن عارف واصل می شدند

شما معنای جمله را متوجه نشدید
آخرین استدلال امام صادق(ع) در پاسخ به کافر این است که:

«ما هم مثل شما از لذات زندگی استفاده میکنیم، تفاوت ما و شما این است که ما معتقد به خدا وقیامت هستیم و اگر خدایی باشد با نجات یافته و شما هلاک شده اید و اگر نباشد یکسان از لذات زندگی استفاده کرده ایم» البه محتوای سخن آن حضرت اینطور است، حالا شاید عین کلمات را نقل نکرده باشم.

اگر بخواهیم به هر چی مقدر است راضی باشیم، آیا مثل آنها از زندگی بهره برده ایم؟

maes;382594 نوشت:
اگر توی ایران بودن عارف واصل می شدند

معلوم است بدجور شیفته عرفانید، خدا نصیبتان کنه:Nishkhand:

maes;382594 نوشت:
خیلی چیزها را آدمها در زندگی خودشان تجربه کردند. شنیدی می گن فلانی نیتش خوبه ! موفق می شه.

maes;382594 نوشت:
منتها لزوما موفق شدن را از دید مادی نباید دید.

اینها شعار است، آدم تا در دنیایش حداقل موفقیتی نباشد، در عقبایش هم موفق نیست.

maes;382594 نوشت:
. اما سخت بندگی است.

بالاخره سخت است، یا آنقدر دلچسب است که شیفته عرفان شده اید؟

maes;382594 نوشت:
عشق همان روی دیگر سکه ی بندگی است.
مسیحیها می گن ما عاشقیم.
یهودیان می گن ما بنده ایم. تسلیم هستیم.
ما می گیم بنده ایم که عاشقیم یا عاشقیم که بنده ایم.
به هر حال باورم این است که یک چیزهایی را باید تجربه کرد. با حرف و مطالعه کار بر نیاید.

امیدوارم ناراحت نشید،
میگم این حرفها مال کسی است که خودش از شدت بندگی پدرش دراومده باشه
این دنیای مجازی جای این صحبتها و نصیحت کردن دیگران نیست.
دیگه بالاتر از عرفای نامی کسی داریم؟
همشون گوشه حوزه بودن واسه خودشون، همه چی سرجای خودش و به همه چی رسیدن!!!!!!
استاد و مستاد و ....
اگه ریاضتی هم کشیدن زورکی نبوده، دلبخواهی بوده، برخلاف زندگی ماها که پر است از اجبار محیط.
شما کسی رو دلیل بیارید که مصداق «میان خون باید رفت» بوده باشد.

در پناه خدا

سلمان14;382611 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت
بله نیت درست و عمل درست

با سلام
دقیقا
سلمان14;382611 نوشت:

شما معنای جمله را متوجه نشدید
آخرین استدلال امام صادق(ع) در پاسخ به کافر این است که:

«ما هم مثل شما از لذات زندگی استفاده میکنیم، تفاوت ما و شما این است که ما معتقد به خدا وقیامت هستیم و اگر خدایی باشد با نجات یافته و شما هلاک شده اید و اگر نباشد یکسان از لذات زندگی استفاده کرده ایم» البه محتوای سخن آن حضرت اینطور است، حالا شاید عین کلمات را نقل نکرده باشم.

اگر بخواهیم به هر چی مقدر است راضی باشیم، آیا مثل آنها از زندگی بهره برده ایم؟


به هر حال دو حالت دارد یا آن کافر آدم خوبی بوده و یا این برداشت شما غلط است.
به علاوه شما همش بحث را به قضا و قدر می برید. هر چی مقدر است یعنی چی ! به نظرم خلط مبحثی صورت گرفته. اتفاقا این برداشت شما از صحبت امام صادق می تواند غلط باشد نه به خاطر قضا و قدر بلکه به خاطر بندگی و تسلیم بودن امام صادق(ع) در مقابل خدا.
البته بنده تخصصی ندارم اما فکر کنم بحث قضا و قدر مبحث متفاوتی است. هر فردی با توجه به هر جبر محیطی به صورت بالقوه می تواند مسلمان باشد. یعنی تسلیم خدا باشد. اگر تسلیم خدا باشد هر چیزی نمی گوید هر جایی نمی رود هر چیزی نمی خورد هر کاری نمی کند. طبیعتا از لذایذ حرام چشم پوشی میکند. این در وهله اول یک انتخاب است. هر چند اثر جبر محیطی غیر قابل انکار است. برای همین عرض می کنم چه بسا برخی کفار جاهل از من هم بهتر باشند. نمی شود به این راحتی در مورد ادمها قضاوت کرد. این که خداوند می فرماید در روز جزا به کسی ظلم نمی کند این یک حرف خیلی بزرگی است. فقط یک خدای متعال می تواند اینگونه باشد. ما هم مسلمان زاده بودیم ولی از کفر شروع کردیم ! اولین چیزی که بهش شک کردم خود خدا بود !!
سلمان14;382611 نوشت:

اینها شعار است، آدم تا در دنیایش حداقل موفقیتی نباشد، در عقبایش هم موفق نیست.

آیا خنداندن یک یتیم موفقیت نیست. نه از نگاه مادی نیست. اما از نگاه معنوی هست. این موفقیت در دنیا حاصل شده است. در واقع دنیا مزرعه آخرت است دیگر.
سلمان14;382611 نوشت:

معلوم است بدجور شیفته عرفانید، خدا نصیبتان کنه:Nishkhand:
بالاخره سخت است، یا آنقدر دلچسب است که شیفته عرفان شده اید؟
امیدوارم ناراحت نشید،
میگم این حرفها مال کسی است که خودش از شدت بندگی پدرش دراومده باشه
این دنیای مجازی جای این صحبتها و نصیحت کردن دیگران نیست.
دیگه بالاتر از عرفای نامی کسی داریم؟
همشون گوشه حوزه بودن واسه خودشون، همه چی سرجای خودش و به همه چی رسیدن!!!!!!
استاد و مستاد و ....
اگه ریاضتی هم کشیدن زورکی نبوده، دلبخواهی بوده، برخلاف زندگی ماها که پر است از اجبار محیط.
شما کسی رو دلیل بیارید که مصداق «میان خون باید رفت» بوده باشد.

نه عزیزم چرا ناراحت بشم. ظاهرم آرزوی من است. آرزویم این است که باطنم هم مثل ظاهرم شود (یه لحظه صبر کن این تعریف نفاق نبود :Gig:)
ولی من از تارک دنیا بودن حرفی نزدم ! بنده از جهت دهی به دنیا حرف زدم.
تارک دنیا بودن که هنر نیست. راحتترین کار است !!
اما دنیای هدفمند سخت است.

خوب حالا فهمیدیم خدایی هم هست و بقیش هم درست. حالا هزار تا سوال دیگه هم داریم. اما پس کی به همانهایی که می دانیم می خواهیم عمل کنیم !؟
تازه قسمت بد ماجرا این است که همه چیز را با فکر و مطالعه نمی توان به دست آورد. با فکر و مطالعه می توان مدرس حوزه و دانشگاه شد ولی آیا می توان گفت که دانسته ها به دست آمده اند !؟
اگر به آنجا رسیدیم که باید تسلیم(بنده) باشیم ولی نباشیم خوب بالاخره آن حقیقت را به دست آورده ایم یا نیاورده ایم !؟ آیا به تسلیم بودن رسیده ایم یا نرسیده ایم !؟ اصولا می توان به تسلیم بودن (بندگی) با کتاب و فکر رسید !!؟ تازه وقتی برسیم می فهمیم نرسیده ایم.
خوب سرت را درد نیاورم خلاصش کنم با عقل و منطق و فلسفه تازه به اول راه می رسیم !؟ جایی که هنوز قدم اول را هم بر نداشته ایم. تازه تا میاییم قدم اول را برداریم سختی ها شروع می شود. چون باید تا یک حدی زندگیمان را تغییر بدهیم.

اما حالا چرا یک نفر ممکن است بخواهد این سختیها را متحمل شود.
1- لابد خوشی زده زیر دلش.
2- اما حقیقتا می گویم وحشتی که از حسرت دوران پیریم دارم که چرا چنین نکردم و چنان از صد تا جهنم هم بدتر است. در واقع اگر به پیری برسم و آخر خط و حسرت بخورم که چرا آن موقع که می توانستم عمل نکردم. آن وقت می شوم مصداق همان کفاری که قران می فرماید آتش جهنم آنها را در همین دنیا در بر گرفته است و نمی فهمند.
تازه وضعم از آن کفار هم بدتر می شود چون آن موقع من حس می کنم که آتش حسرت در همین دنیا مرا فرا گرفته است :Nishkhand:

خلاصه کلام هر چه بیشتر بدانیم بیشتر بار مسئولیتمان سنگین می شود و دیگر راه برگشتی هم نداریم. حالا اولیا خدا چه می کشند فقط خدا می داند :Moteajeb!:

در پناه خدا

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

maes;382638 نوشت:
اتفاقا این برداشت شما از صحبت امام صادق می تواند غلط باشد نه به خاطر قضا و قدر بلکه به خاطر بندگی و تسلیم بودن امام صادق(ع) در مقابل خدا.

توضیح بدید، چرا؟
ما نمیخواهیم بپرسیم چرا کفار لذتهای حرام دارند و ما نداریم
بلکه می گوییم، بابا ما از لذتهای حلال هم محرومیم!!!!
حالا با این وصف باز هم همان استدلال حضرت(ع) درست است؟

maes;382638 نوشت:
تارک دنیا بودن که هنر نیست. راحتترین کار است !!

فکر نمیکنم

تسلیم خدا شدن حرفی است
و تسلیم برداشتهای غلط دیگران (مردم کوچه و بازار، و ... و اساتید، علما، فضلا، عرفا و ...) و ادعاهای دیگران شدن حرف دیگر است.
و ادای پیر و مرشد را دراوردن حرفی دیگر.

maes;382638 نوشت:
ولی من از تارک دنیا بودن حرفی نزدم ! بنده از جهت دهی به دنیا حرف زدم.

گفتیم دنیایی نمانده تا جهت داده شود.

maes;382638 نوشت:
خوب سرت را درد نیاورم خلاصش کنم با عقل و منطق و فلسفه تازه به اول راه می رسیم !؟

اگه به من میگی، من به اندازه کافی سردرد دارم.

در پناه خدا

سلمان14;382859 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت
ما نمیخواهیم بپرسیم چرا کفار لذتهای حرام دارند و ما نداریم
بلکه می گوییم، بابا ما از لذتهای حلال هم محرومیم!!!!
حالا با این وصف باز هم همان استدلال حضرت(ع) درست است؟
فکر نمیکنم
تسلیم خدا حرفی است
و تسلیم برداشتهای غلط دیگران (مردم کوچه و بازار، و ... و اساتید، علما، فضلا، عرفا و ...) و ادعاهای دیگران شدن حرف دیگر است.
و ادای پیر و مرشد را دراوردن حرفی دیگر.
گفتیم دنیایی نمانده تا جهت داده شود.
اگه به من میگی، من به اندازه کافی سردرد دارم.
در پناه خدا

سلام
این که ما از لذات حلالم محرومیم ربطی به امام صادق (ع) ندارد. ایشان کلی حرف زدند.
من فقط می توانم بگویم که خدا صبرمان بدهد ! :Moshtagh:
شاید دوباره فکر کنی که دارم شعار می دم. ولی این حرفها را روانشناس ها هم می زنند.
شنیدی که میگن همراه سختی آسانی است ! نه قبلش یا بعدش دقیقا همراشه !!
فکر کنم منظورش اینه که هر چیز بدی و هر حال بدی بالاخره یک نکته مثبت که توش پیدا می شود. به همان یه مثقال مثبت هم که آدم توجه کند روحش شاد می شود و دردش فراموش. حداقل از حال و روز خودمون که می تونیم بخندیم !!!! :khandeh!: خودش جوکه ! فیلم کمدی !!

تازه من به جای شما به این چیزها زیاد فکر کردم به این نتیجه رسیدم که آدمها تو دنیا نه خوش بخت می شوند و نه بدبخت. چرا !؟
چون بالاخره یه روز می میرند خوب.
اگر دنیا را داشته باشند با حسرت می ذارند و می روند درد داره. اگر هم مفلوک باشند بالاخره یه روز می میرند و نجات می آیند دیگه ! خدا همه را سلامت بداره ولی وقتی آدم مریض می شه تازه دردش میاد !! حتی یک سرماخوردگی ساده. کی می داند که یک سرطانی چه می کشد ! یا اونی که ام اس دارد و تو جا افتاده و منتظر مرگه. دنیا خیلی بی رحم و مروته. :help:
خوبیش اینه که خیلی زود می میریم اگر نمی مردیم آفرینش خیلی ظالمانه می شد !!! :ok:
خلاصه اگر هم فکر می کنی شعاره حداقل کار آرام بخش را انجام می ده خودم هم چند تا دوزش را مصرف کردم ! :Nishkhand:

maes;382897 نوشت:
فکر کنم منظورش اینه که هر چیز بدی و هر حال بدی بالاخره یک نکته مثبت که توش پیدا می شود. به همان یه مثقال مثبت هم که آدم توجه کند روحش شاد می شود و دردش فراموش. حداقل از حال و روز خودمون که می تونیم بخندیم !!!! خودش جوکه ! فیلم کمدی !!

میبایست چیزی به سمع حضرات و عرفا و فضلا و حکما و وزرا می رسید که رسید.
مابقی را خود دانند و خدای خودشان.

[="Blue"]:Kaf: از همگی ممنونم
استفاده کردم
[/]

سلام
بنده سخنرانی حاج آقا پناهیان را در یکی از سایتهای خبری دیدم ! به نظر خیلی جالب و مرتبط است :

"""" عقل علاقه‌های خوب را بر سر علاقه‌های بد می‌کوبد/ دشمنِ عقل، هواپرستی است

· مبارزه با هوای نفس و علاقه‌های بد با کمک علاقه‌های خوب است و اگر می‌گویند این عقل است که با هوای نفس مبارزه می‌کند یعنی اینکه عقل علاقه‌های خوب را برمی‌دارد و بر سرِ علاقه‌های بد می‌کوبد.

· امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «عاقل‌ترین مردم کسی است که خیلی بیشتر به عاقبت نگاه می‌کند؛ أَعْقَلُ‏ النَّاسِ‏ أَنْظَرُهُمْ‏ فِي الْعَوَاقِب»(غررالحکم/ص217/روایت542) هر کس بیشتر به این فکر کند که «بعداً چه می‌شود» عاقل‌تر است و طبیعتاً عاقل‌ترین انسان، قیامت را هم محاسبه می‌کند و عاقل‌تر از او حتی مراتب بهشت را هم محاسبه می‌کند و سعی می‌کند در مراتب بالای بهشت جای بگیرد.

· دشمنِ عقل هواپرستی است، چون هوای نفس می‌گوید به همین دوست‌داشتنی‌های دمِ دستی رسیدگی کن و به فکر فردا نباش! ولی عقل به فکر فردا و فرداهای دورتر است.

اگر با عقل خودت دینداری و مبارزه با نفس کنی، عاشق هم می‌شوی

· ممکن است این سؤال مطرح شود که: اگر من بخواهم با عقل خودم دینداری کنم، از دینداری کردن لذت نمی‌برم چون لذت در عشق است. پاسخ این است: اگر با عقل خودت دینداری کنی و مبارزه با نفس کنی، عاشق هم می‌شوی. چون عشق خلاف عقل نیست. هرچند ممکن است که عشق خلاف عقل دنیانگر باشد ولی اساساً خلاف عقل نیست.

· عقل به تو می‌گوید که به نفع خودت است که به سوی خدا حرکت کنی، به نفع خودت است که گناه نکنی، به نفع خودت است کارهای خوب انجام بدهی. عقل به تو می‌گوید: « اگر خوبی و احسان كرديد به خود كرده و اگر بدى و ستم كرديد باز به خود كرده‏ايد؛ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»(اسراء/7) عقل به تو می‌گوید: «لَا يُمْكِنُ‏ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِك‏»(مصباح المتهجد/ج2/ص845)

· اما عشق کجا پیدا می‌شود؟ وقتی دست از هوس‌رانی برداری عاشقِ آنی می‌شوی که اتفاقا به حسب عقل مجبورش هستی، یعنی اولاً استعداد عاشق شدن پیدا می‌کنی چون هرزگی نکرده‌ای و ثانیاً می‌بینی کسی جز او لایق عاشقی نیست. در این میان یک ترکیب بسیار نادر به وجود می‌آید چون تو به خدایی که معشوق توست مجبور هستی و این یک رابطۀ عاشقانۀ بسیار عجیب و حیرت‌انگیز را شکل می‌دهد که تو را در خود فنا می‌کند.

· امیرالمؤمنین علی(ع) دربارۀ شدّت عشق به خدا می‌فرماید: «محبت خدا آتشی است که به چیزی عبور نمی‌کند مگر اینکه آن را می‌سوزاند؛ حُبُ‏ اللَّهِ‏ نَارٌ لَا تَمُرُّ عَلَى‏ شَيْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَق‏»(مصباح الشریعه/ص192) این محبت به کسی است که عاقلانه به او مجبوری و عاشقانه به او وابسته هستی. اگر با این نگاه و روحیه به سراغ مناجات بروی زبان مناجات را خیلی بهتر متوجه خواهی شد.
ابتدا انسان با عقلش می‌فهمد که به خدا مجبور است، و بعد می‌بیند چقدر به این خدا مشتاق است

· عقل آدم را مجبور می‌کند که به سمت خدا حرکت کند؛ چون با عقل خودت می‌فهمی که جز محبت خدا و اهل‌بیت(ع) چیز دیگری در این عالم مزّه ندارد، و راه سعادت دیگری غیر از این وجود ندارد. و کسی که واقعاً بیمار نباشد اینها را دوست خواهد داشت و راهی جز این ندارد که به سمت اینها حرکت کند.

· ابتدا انسان با عقل خودش می‌فهمد که به خدا مجبور است و بعد می‌بیند که چقدر به این خدا مشتاق است و او را دوست دارد.

· خیلی‌ها تصور می‌کنند که اگر کسی به چیزی مجبور باشد دیگر به آن علاقمند نمی‌شود چه رسد به اینکه بخواهد عاشق آن شود! ولی در مورد خداوند این‌طور نیست. یعنی ما با اینکه مجبور به خدا هستیم ولی می‌توانیم عاشق هم باشیم.
عشق از آنجایی طلوع می‌کند که با عقلت بفهمی در حرکت به سوی خدا منافعت تأمین می‌شود، ولی این منافع را نبینی!

· عشق از آنجایی طلوع می‌کند که دیگر از یک مرحله‌ای به بعد هر قدمی که به سوی خدا برمی‌داری با عقل خودت می‌فهمی که منافعت دارد تأمین می‌شود، ولی این منافع را نمی‌بینی و فقط این عشق به خداست که دارد تو را جلو می‌برد.

· اگر گفته می‌شود نزاعی بین عقل و عشق است معنایش این نیست که عقل بگوید به ضرر توست و عشق بگوید نه به نفع توست، بعد تو لازم باشد به حرف یکی از عقل یا عشق گوش کنی! این برداشت نسبت به نزاع عقل و عشق اشتباه است. برداشت درست در این باره این است که: «عقل بگوید: نگاه کن که این کار به نفع تو است! ولی عشق به تو بگوید چشمت را به اینکه به نفع توست ببند و فقط به خاطر محبت او حرکت کن و جلو برو. اگر چشمت را به روی منافعی که عقلت می‌بیند ببندی و با عشق خودت جلو بروی باز در مسیر عقلانیت حرکت کرده‌ای. در حالی که اگر چشمت را باز می‌کردی و به نفع خودت نگاه می‌کردی، باز هم همین راه را انتخاب می‌کردی.»
اوج اخلاص تعبیر دیگری از عشق است

· اوج اخلاص هم تعبیر دیگری از عشق به معنای فوق است (عشق به معنای «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165)) اخلاص به این می‌گویند که بفهمی و بدانی این کاری که داری انجام می‌دهی چه منافع مادی و معنوی‌ای برای تو دارد ولی به آن نگاه نکنی و فقط برای خدا انجام دهی. عشق هم همین هست.

· خیلی‌ها فکر می‌کنند معنای اخلاص این است که: «خدایا! اگرچه این کار به ضرر من است ولی فقط به خاطر تو انجام می‌دهم!» خیلی‌ها فکر می‌کنند که عشق و اخلاص، این‌قدر ناشیانه و غیرمعقول است! انگار می‌خواهند سرِ خدا منّت بگذارند! در حالی که هر یک قطرۀ خونی که انسان در راه خدا بدهد، خدا در مقابلش کرور کرور پاداش خواهد داد، ضمن اینکه آن کسی که در راه خدا کشته می‌شود، طبق تقدیر الهی، مقدر بوده عمرش به پایان برسد ولی خدا به او لطف کرده و منّت گذاشته و به او این فرصت را داده که خونش در راه خدا ریخته شود. (بر اساس آیات و روایات، جهاد در راه خدا، مرگ کسی را نزدیک نمی‌کند و کسی که زمان مرگش فرا رسیده باشد، اگر از جهاد هم فرار کند، در خانۀ خودش از دنیا خواهد رفت؛ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِم؛ آل عمران/154)
معنای عشق این است که عقلت می‌گوید «به نفع توست» ولی عشقت می‌گوید «نگاه نکن که به نفع توست»

· عقل می‌گوید «وقتی قرار است در تاریخ مشخصی از دنیا بروی، پس دعا کن شهید بشوی، چون شهید شدن مرگ (اَجَل) را نزدیک نمی‌کند.» عقل می‌گوید که شهادت به نفع تو است. اما بعد از اینکه فهمیدی که به نفع تو است، عاشقانه شهید شدن یعنی حتی این منفعت را هم نگاه نکنی.

· اگر انسان عاشق باشد، همۀ منافع اخروی و دنیوی‌ای که در راه خدا نصیبش می‌شود را نمی‌بیند و فقط خدا را می‌بیند. معنای عشق این نیست که عقلت بگوید این کار به ضرر تو است ولی عشقت بگوید که علی‌رغم اینکه به ضرر توست ولی برو! معنای عشق این است که عقلت می‌گوید «به نفع توست» ولی عشقت می‌گوید «درست است که این کار به نفع توست ولی به این منافع نگاه نکن و فقط برای محبت خدا انجام بده.»
با هوای نفس مبارزه کن تا به عقل برسی، بعد ادامه بده تا به عشق و اخلاص برسی

· پس هوای نفس مبارزه کن تا به عقل برسی، بعد این مبارزه با نفس را ادامه بده تا به عشق و اخلاص برسی. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «کسی که هوای نفس بر او غلبه کرده است چگونه می‌تواند اخلاص داشته باشد؟! كَيْفَ يَسْتَطِيعُ الْإِخْلَاصَ مَنْ يَغْلِبُهُ الْهَوَى»(غررالحکم/ص516)‏

· خداوند برخی از منافع طاعات و عبادات تو را در همین دنیا به تو نشان می‌دهد تا ببیند که آیا عاشق خدا هستی یا نه! آیا به این منافع نگاه می‌کنی یا نه. اینکه خداوند متعال به عرفا کرامات و قدرت‌های خارق العاده‌ای هدیه می‌کند برای همین است و اگر آنها به این نتایج سرگرم و دلمشغول شوند از همۀ مراتب معنوی خود سقوط می‌کنند."""""

البته در مورد این تیکه آخر نقد دارم. معمولا کسی با مبارزه با هوای نفس به عقل نمی رسد. معمولا آدم های معمولی عقلشان درست کار می کند. حقیقت را می فهمند و حتی تصدیق می کنند اما پای عمل که می رسد. عواملی جلوی آنها را می گیرد. که فکر کنم یکیش هوای نفس است. البته آدم هایی هم هستند که اصلا با حقیقت مشکل دارند. فکر کنم اصلا عقلشان رشد نکرده و یا اگر هم بوده تحلیل رفته. از آنجا که عقل و هوای نفس هر دو درونی است بنده نمی توانم قضاوت درستی بر اساس تجربیاتم بکنم.

این سخنرانی های حاج آقا پناهیان ساده و خلاصه و پر از مفهوم است پس اینها را نیز اینجا قرار می دهم تا بماند و هر از گاهی خودم بخوانم !!!

"""در این جلسه که جلسۀ پایانی بحث محسوب می‌شود، در ابتدا خلاصه‌ای از مطالب عنوان شده در جلسات قبل ذکر می‌کنیم و در انتها چند را‌ه عملی یا چند قاعدۀ عملیاتی برای مدیریت مبارزه با هوای نفس بیان می‌کنیم.

· گفتیم فلسفۀ خلقت انسان این است که 1- انسان برای رشد یافتن به وسیلۀ رنج و سختی آفریده شده است 2- صرفنظر از فلسفه و هدف خلقت انسان، ساختار وجودی انسان به گونه‌ای است که باید زجر بکشد. چون انسان چندین نوع تمایل دارد که اینها با هم در تعارض هستند و لذا انسان نمی‌تواند به همۀ خواسته‌هایش برسد 3- انسان در دنیا، در بستر زندگی و حیاتی قرار دارد که این زندگی با انسان سرِ ناسازگاری دارد، لذا محال است شما در مسیر زندگی خود با افرادی مواجه نشوید که در اثر سوء تفاهم یا به دلایل دیگری به شما بدی کنند.

· خداوند حیات و خلقت انسان را طوری طراحی کرده است که هم دنیا به ما زجر می‌دهد و هم در وجود خودمان یک زجرهایی تعبیه شده است؛ چه به سمت خدا حرکت کنیم و چه نخواهیم به سمت خدا حرکت کنیم این زجرها وجود خواهد داشت. (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَد؛ بلد/4)
وقتی تحمل زجر در دنیا حتمی است، پس باید این زجرها را مدیریت کنیم/ در مقام مدیریت زجر باید برای مبارزه با هوای نفس خود برنامه داشته باشیم

· وقتی فهمیدیم که تحمل زجر و سختی در دنیا برای ما حتمی است، به این نتیجه می‌رسیم که باید این زجرها و رنج‌ها را مدیریت کنیم، تا 1. در حد امکان مقدار رنج‌ها را کاهش دهیم و 2. بهترین بهره‌برداری را از تحمل رنج‌ها ببریم و 3. هدفی که برای این زجرها وجود دارد را محقق کنیم و «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَه» نشویم. یعنی این‌طور نباشد که زجرها را تحمل کنیم ولی بهره‌ای نبریم و در آخرت چیزی نصیب‌مان نشود. لذا خود ما در مقام مدیریت زجر باید برای مبارزه با هوای نفس خودمان برنامه داشته باشیم.

· برنامۀ مبارزه با هوای نفس و مدیریت کردن رنج‌ها و سختی‌ها، تنها مسیر زندگی انسان است. و مربوط به «تمام» مسیر زندگی، یعنی از ابتدا تا انتهای عمر انسان است. سایر مفاهیم، توصیه‌ها و برنامه‌ها، یا مقدمه‌ است، یا اجزائش است یا نتیجۀ این مبارزه است.

· ایمان به ما انگیزۀ مبارزه با هوای نفس می‌دهد. هدف مبارزه با هوای نفس نیز، خوب بودن، رشد استعدادها، تعادل روحی و بسیاری فواید دنیوی و اخروی و مادی و معنوی است اما هدف عالی‌تر مبارزه با هوای نفس «کسب استعداد و آمادگی برای لقاء الله» است.
اگر به میل و تشخیص خودمان مبارزه با هوای نفس را مدیریت کنیم، در واقع باز هم از هوای نفس تبعیت کرده‌ایم/مبارزه با نفس بدون دستور نمی‌شود

· وقتی فهمیدیم که ما باید این زجر و رنج را مدیریت کنیم، و «مبارزه با هوای نفس» ماهیت عملیات ما برای مدیریت زجر در دنیاست، حالا اگر بخواهیم به میل و تشخیص خودمان مبارزه با هوای نفس را مدیریت کنیم، دوباره تبعیت از هوای نفس اتفاق خواهد افتاد. چون به دستور نفس خودمان داریم با نفس خود مبارزه می‌کنیم و این نقض غرض است و انانیت و کبریایی نفس گرفته نمی‌شود.

· هر نوع سختی کشیدن و هر مبارزه با نفسی آدم را از تکبر پاک نمی‌کند و به اوج پاکی نمی‌رساند. در واقع اگر به میل خودمان با هوای نفس خود مبارزه کنیم، نفس‌مان فربه‌تر و بزرگتر می‌شود. یعنی اگر می‌خواهیم با هوای نفس خودمان مبارزه کنیم باید یک کس دیگری به ما دستور بدهد و الا مبارزه بی‌فایده خواهد بود. لذا خدا لطف کرده است و از طریق پیامبرانش به ما دستور داده است. چرا می‌گوییم خدا لطف کرده است که به ما دستور داده؟ چون خیلی از کارهای خوبی که ما انجام می‌دهیم، اگر دستور خدا نبود خودمان هم می‌توانستیم تشخیص دهیم کار خوبی است و باید انجام دهیم (مثل صدقه دادن به فقیر)؛ اما خدا لطف کرده و به ما دستور داده است تا «منِ»مان بزرگ نشود و انانیت‌مان تقویت نشود؛ چون اگر در مسیر تربیت خودمان، همیشه بر اساس تشخیص خود عمل کنیم این «من» بزرگ می‌شود.
ما دوست داریم بزرگ باشیم ولی این تمایل جز «اتصال به بزرگ»، پاسخی ندارد/فروتنی و عبودیت راه اتصال به خدا

· در اینجا به مفهوم فوق‌العاده مهم عبودیت می‌رسیم. و مفهوم عبودیت و بندگی در بحث مدیریت مبارزه با هوای نفس وارد می‌شود. ما در مقابل کبریایی خدا باید از خودمان تواضع و فروتنی نشان دهیم تا بتوانیم با خدای بزرگ ارتباط و اتصال پیدا کنیم. ما دوست داریم بزرگ باشیم ولی این تمایل جز اتصال به بزرگ، پاسخی ندارد. مثل حضرت امام(ره) که با کوچکی درِ خانۀ خدا به عزت و بزرگی رسید و الا اگر از طریق دیگری بخواهیم به این تمایل خود پاسخ دهیم و بزرگ شویم، کارمان به تکبر خواهد کشید و «متکبر» خواهیم شد که بوی بهشت هم به مشام ما نخواهد رسید. (مَن ماتَ و في قَلبِهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن كِبرٍ لم يَجِدْ رائحَةَ الجَنَّةِ؛ امالی شیخ طوسی/ص537)
«انانیت» ما در تبعیت از ولیّ خدا نابود می‌شود/ «ولایت» دومین مفهوم در جریان مبارزه با هوای نفس/تقوا، برنامۀ مبارزه با نفس

· وقتی قبول کردیم که در مدیریت مبارزه با هوای نفس، باید خدا به ما دستور بدهد، مفهوم کلیدی و فرخندۀ به نام «ولایت» مطرح می‌شود. یعنی خدا همۀ دستورها را خودش صادر نمی‌کند بلکه برای اینکه نفس ما واقعاً ذلیل شود، بخشی از دستورها را ولیّ خدا صادر می‌کند. در اینجا «انانیت» ما در تبعیت از ولیّ خدا نابود خواهد شد، چون آدم زورش می‌آید که از دستور یک آدمی مثل خودش اطاعت کند. البته خداوند اطاعت کردن از ولیّ خودش را برای ما آسان کرده است و گلِ سرسبد عالم را مأمور کرده است تا به ما دستور دهد.

· پس اولین مفهومی که در جریان مدیریت هوای نفس با آن برخورد می‌کنیم، «عبودیت» است و دومین مفهوم «ولایت» است. بعد نوبت به برنامۀ مبارزه با هوای نفس می‌رسد که همان اوامر و نواهی خداوند است که به آن «تقوا» گفته می‌شود.
را‌ه‌های عملی مبارزه با هوای نفس/ دو بخشِ مبارزه با هوای نفس: 1. ترک شهوات 2. صبر در ناملایمات

· در ادامۀ بحث، مختصراً به راه‌های عملی مبارزه با هوای نفس می‌پردازیم و چند قاعدۀ عملیاتی برای مدیریت کردن هوای نفس معرفی می‌کنیم. مبارزه با هوای نفس دو بخش دارد که این دو بخش را باید در کنار هم انجام دهیم: 1-ترک شهوات 2-صبر در ناملایمات

· امام صادق(ع) به یکی از اصحاب خود فرمود: «من به حق به شما می‌گویم که شما به آنچه می‌خواهید (نهایتاً لقاءالله) نمی‌رسید مگر به ترک آنچه میل و شهوت دارید و به چیزهایی که آرزو دارید نمی‌رسید مگر با صبر کردن در برابر ناملایمات؛ بِحَقٍّ أَقُولُ‏ لَكُمْ‏ إِنَّكُمْ‏ لَا تُصِيبُونَ‏ مَا تُرِيدُونَ إِلَّا بِتَرْكِ مَا تَشْتَهُونَ وَ لَا تَنَالُونَ مَا تَأْمُلُونَ إِلَّا بِالصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ»(تحف العقول/ص305 و امالی مفید/208)
بعضی‌ها حاضرند شهوت و گناه را ترک کنند ولی حاضر نیستند در بلا و مصیبت صبر کنند/ با دو بالِ «ترک هوس» و «صبر در بلا» می‌توان پرواز کرد

· بعضی از آدم‌های مذهبی حاضرند شهوت و گناه را ترک کنند ولی حاضر نیستند در بلا و مصیبت صبر کنند. بعضی‌ها نیز حاضر هستند در بلا صبر کنند ولی حاضر نیستند گناه را ترک کنند. در صورتی که این دو باید با هم باشد تا نتیجه بدهد. چون انسان با دو بال می‌تواند پرواز کند، یکی اینکه وقتی هوسی به سراغش آمد، آن را ترک کند و گناه را کنار بگذارد و دیگر اینکه وقتی بلایی بر سرش آمد صبر کند.

· از حاج آقای دولابی(ره) می‌پرسیدند که به ما دستور العمل بدهید، ایشان می‌فرمود که دستورالعمل نمی‌خواهد فقط «بروید و راضی باشید!» چون مردم معمولاً رضایت را کم دارند. همان کارهای خوبی که انجام می‌دهیم و مراقبتی که در ترک معصیت انجام می‌دهیم اگر با چاشنیِ «رضایت» همراه باشد، به ما کمک خواهد کرد با این دو بال بالاخره از زمین جدا شویم و پرواز را آغاز کنیم.

· صبر کردن در ناملایمات هم خودش مبارزه با هوای نفس است. گاهی اوقات همین‌که آدم در مقابل سختی‌ها و ناملایمات در دل خودش نِق نمی‌زند مبارزه با هوای نفس محسوب می‌شود. گاهی اوقات انسان مشکل دارد ولی باز هم پیش خودش و خدای خودش لبخند می‌زند و این هم مبارزه با هوای نفس محسوب می‌شود و رضایت خدا را به دنبال دارد. چون خدا می‌داند که بنده‌اش چقدر دارد رنج و سختی می‌کشد ولی علی‌رغم این‌ رنج‌ها باز هم به رضای خدا راضی است و شکر می‌کند.

· امام حسین(ع) در سخت‌ترین بلاهای روز عاشورا و آن موقعی که علی اصغر(ع) بر روی دست‌های حضرت جان می‌داد، خون علی اصغرش را به آسمان پرتاب می‌کرد و می‌فرمود: خدایا من این بلا را تحمل می‌کنم و راضی هستم (هونٌ‏ عَلَيَّ‏ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ‏ اللَّه؛ لهوف/ص117) «راضِيَةً مَرْضِيَّةً» به این می‌گویند.
هر روز و در هر حالتی باید دأب انسان مبارزه با هوای نفس باشد

· امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «کسی که می‌خواهد حالش اصلاح شود و نفسش سلامت شود باید مرام خود را این قرار دهد (یعنی عادت، بنا و برنامه‌اش این باشد) که در هر حالی مبارزه با هوای نفس کند؛ وَ مَنْ أَرَادَ إِصْلَاحَ‏ حَالِهِ‏ وَ سَلَامَةَ نَفْسِهِ فَلْيَجْعَلْ دَأْبَهُ مُجَاهَدَةَ النَّفْسِ عِنْدَ كُلِّ حَالٍ»(ارشاد القلوب/ج1/ص98) ‏هر روز و در هر حالتی باید دأب انسان این باشد که با هوای نفس خودش مبارزه کند و یک لحظه نباید از این امر غافل شود.
مبارزه با نفس دائمی است و تا آخر عمر ادامه دارد

· از امام صادق(ع) پرسیدند: «راه رسیدن به راحتی چیست؟ حضرت فرمود: در مخالفت با هوای نفس است. پرسیدند: چه موقع عبد به راحتی می‌رسد؟ حضرت فرمود: اولین روزی که وارد بهشت می‌شود؛ قِيلَ لَهُ: أَيْنَ طَرِيقُ‏ الرَّاحَةِ؟ فَقَالَ ع: فِي خِلَافِ الْهَوَى. قِيلَ: فَمَتَى يَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَةَ؟ فَقَالَ ع عِنْدَ أَوَّلِ يَوْمٍ يَصِيرُ فِي الْجَنَّة»(تحف العقول/ص370) یعنی مبارزه با نفس دائمی است و تا آخر عمر ادامه دارد. یعنی تا وقتی انسان در این دنیا زندگی می‌کند باید مدام با هوای نفس خودش مخالفت کند، چه در مراحل ابتدایی باشد و چه در مدارج و مراتب بالا باشد. یعنی عرفا و بزرگان ما هم تا آخر عمر مبارزه با نفس می‌کردند، البته در سطح خودشان.
خدا: اگر بندۀ من بیشتر مشغول من باشد، شهوت او را در مناجات قرار می‌دهم/ ذکر خدا آن‌قدر لذت و شیرینی دارد که جای شهوت را می‌گیرد

· پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده است: خداوند متعال می‌فرماید اگر بدانم آن‌چیزی که بر عبد من غالب است اشتغال به من است (یعنی اگر ببینم که بندۀ من بیشتر مشغول من است) شهوت او را در دعا و مناجات قرار می‌دهم. وقتى بنده‌ام اين چنين شد، اگر بخواهد خطايى مرتكب شود، مانعش مى‏شوم. این بندگان، دوستان حقیقی من هستند، اینها كسانى هستند كه هرگاه بخواهم اهل زمين را هلاك کنم، به خاطر آنها، هلاكت و عقوبت را برمى‏دارم‏؛ إِذَا عَلِمْت‏ أَنَّ الْغَالِبَ‏ عَلَى عَبْدِيَ‏ الِاشْتِغَالُ بِي نَقَلْتُ‏ شَهْوَتَهُ‏ فِي مَسْأَلَتِي وَ مُنَاجَاتِي فَإِذَا كَانَ عَبْدِي كَذَلِكَ فَأَرَادَ أَنْ يَسْهُوَ حُلْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ يَسْهُوَ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً أُولَئِكَ الْأَبْطَالُ حَقّاً أُولَئِكَ الَّذِينَ إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أُهْلِكَ الْأَرْضَ عُقُوبَةً- زَوَيْتُهَا عَنْهُمْ مِنْ أَجْلِ أُولَئِكَ الْأَبْطَال»(عدة الداعی/ص250)‏

· اگر کمی تلاش و فعالیت کنید و درگیری خود را غالباً مبارزه با هوای نفس قرار دهید خواهید دید که پروردگار با شما چقدر قشنگ برخورد خواهد کرد. از خدا بخواهیم ما را جزء کسانی قرار دهد که از شهوات غافل شده‌اند و به ذکر او مشغولند. ذکر خدا آن‌قدر لذت و شیرینی دارد که جای شهوت را می‌گیرد.
رسول خدا(ص): رضایت خدا در ناراحتی نفس است / راه موافقت حق، مخالفت نفس است/هر وقت دیدیم با حق موافق نیستیم، یک جایی مطابق میل نفس عمل کرده‌ایم

· کسی از رسول خدا(ص) پرسید: چگونه می‌توانم به معرفت حق برسم؟ حضرت فرمود: با معرفت نفس. پرسید: چگونه با حق موافق باشم؟ فرمود: با مخالفت نفس می‌توانی موافق حق بشوی. (لذا هر وقت دیدیم که با حق موافق نیستیم باید بدانیم که یک جاهایی به نفس خودمان حال داده‌ایم و به هوای نفس خود بله گفته‌ایم.) پرسید: چگونه به رضایت حق برسم؟ فرمود: نفس خودت را ناراحت کن تا خدا از تو راضی شود. پرسید: چگونه به وصال حق برسم؟ فرمود: از خودت هجرت کن تا به خدا برسی. پرسید: چگونه می‌توانم به طاعت حق برسم؟ گفت: از نفس خودت نافرمانی کن و وقتی به تو دستور داد، حرف او را گوش نکن و با آن مخالفت کن. پرسید: چگونه به ذکر حق بپردازم؟ فرمود: نفس خود را فراموش کن (خواسته‌های نفس خود را فراموش کن) و به آن فکر نکن تا خدا را به یاد بیاوری. پرسید: چگونه می‌توانم به حق نزدیک و مقرّب شوم؟ فرمود: با دور شدن از نفس و انانیّت. پرسید: چگونه می‌توانم با حق انس بگیرم؟ فرمود: با وحشت از نفس، یعنی هر وقت از هوای نفس و انانیّت خودت وحشت کردی و برایت اصلاً دلچسب نبود آن‌وقت است که با خدا اُنس پیدا خواهی کرد. پریسید: همۀ این‌ها چگونه به دست می‌آید؟ فرمود: از خدا علیه نفس خودت کمک بگیر؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ‏ الطَّرِيقُ‏ إِلَى‏ مَعْرِفَةِ الْحَقِ‏ فَقَالَ ع مَعْرِفَةُ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مُوَافَقَةِ الْحَقِّ قَالَ مُخَالَفَةُ النَّفْسِ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى رِضَاءِ الْحَقِّ قَالَ سَخَطُ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى وَصْلِ الْحَقِّ قَالَ هَجْرُ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى طَاعَةِ الْحَقِّ قَالَ عِصْيَانُ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذِكْرِ الْحَقِّ قَالَ نِسْيَانُ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى قُرْبِ الْحَقِّ قَالَ التَّبَاعُدُ عَنِ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى أُنْسِ الْحَقِّ قَالَ الْوَحْشَةُ مِنَ النَّفْسِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذَلِكَ قَالَ الِاسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْس‏»(عوالی الئالی/ج1/ص246) """

[="DarkGreen"]سلام . از نظر من

بندگی کردن در عین سختی ، آسونه و در عین تلخی ، شیرین .

سعی کن و بندگی کن . یه روزی می رسه که سختی بندگی ، برات از آب خوردن هم آسون تر میشه و تلخترین غم و رنج و ناراحتی دنیا ، برات از عسل شیرین تر میشه .

بندگی کن تا راز بندگی یابی *** سختی آسان و تلخی عسلش یابی[/]

تولد دوباره;384005 نوشت:
سلام . از نظر من

بندگی کردن در عین سختی ، آسونه و در عین تلخی ، شیرین .

سعی کن و بندگی کن . یه روزی می رسه که سختی بندگی ، برات از آب خوردن هم آسون تر میشه و تلخترین غم و رنج و ناراحتی دنیا ، برات از عسل شیرین تر میشه .

بندگی کن تا راز بندگی یابی *** سختی آسان و تلخی عسلش یابی


بله درسته به درستی که همراه سختی آسانی است.

پرسش :
بعد یک عمری به این نتیجه رسیدم که باید تسلیم باشم. یعنی عقلم به من می گوید که باید تسلیم باشم و این راه درست است. یک نفر از درونم همیشه می گوید بندگی سرتاسر رنج و زحمت و فلاکت است. یک عمر باید با زحمت و رنج زندگی کنی .نظر شما چیست؟

پاسخ :
بخشی از حرف شما درست است و بخشی نادرست.
این که باید تسلیم باشیم درست اما این که معنای تسلیم بودن یعنی تحمل رنج و زحمت، این برداشتی غلط و نادرست است.
توضیح مطلب اینکه :
معنای تسلیم بودن پذیرش اسلام مبتنی بر عقلانیت و اعتماد عاقلانه به عصمت قرآن و کلام الهی پیامبر و ائمه معصومین (علیهم اسلام) نه تقلید کورکورانه و بدون پشتوانه و باور عقلی و قلبی، که اوج این تسلیم عبودیت در برابر ذات پاک خداوند است. عبودیت اطاعت بى قید و شرط و فرمانبردارى در تمام زمینه ‏هاست. یعنی انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیاندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر او است، فراموش کند، حتى خویشتن را!و همان هدف نهایى آفرینش بشر است که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته ، علم و آگاهى به انسان داده، نتیجه نهائیش غرق شدن در اقیانوس" رحمت" او است.(1)
این گونه نگرستین به دنیا نتیجه دیدن هویت دنیا از منظر دین است. چه را که در جهان بینی الهی، ماهیت دنیا وسیله ایست برای ساختن آخرت و این وسیله ظاهرش شیرین و فریبنده و باطنش تعلقی زهراگین است. اگر به او دل دادی،چند صباحی را با تو مدارا می کند و اگر دل با دادار عالم و اولیاء اش دادی، سر ناسازگاری با تو برمی دارد و می شود«الدنیا سجن المومن»(2) دنیا زندان مومن است.
دنیا برای اهل بیت علیهم السلام جای امن و آسایش نبود. نگاهی به زندگی انبیا و اولیای الهی نشان می دهد که زندگی این گل‏های سر سبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنج ‏ها قرین است. هنگامی که دنیا برای آن‏ها چنین باشد، وضع برای دیگران روشن است. این که انسانی پیدا شود که در زندگی دارای مشکلی نباشد، تصور نادرستی است.
لذا قلب اولیای دین محل رضای الهی و آرام با اطمینان ربّ الارباب بوده و هست. اما هرگز با رضای الهی سر جنگ نداشتند،حتی در نهان ترین لایه های وجودشان. به اقتضای زندگی در این دنیا تألم داشتند اما از آن در راستای ارتقاء و کمال معنوی بهره می گیرند.(3)

علاوه بر آن که طبیعت زندگی در دنیا، تحمل دردها و رنج ها و سختی ها است و کم و بیش شامل همه انسان‏ها می شود و کسی از آن استثنا نیست. خداوند در قرآن می فرماید: " انسان را در رنج و سختیِ آفرینش قرار دادیم".(4)
انتظار وضعی غیر از این داشتن اشتباه است.
اما وجود سختی برای چیست و چرا انسان­ های مومن با سختی ها، مصیبت ها بیش تری روبرو هستند، در حالی که واقعا محبوب خداوند متعال هستند؟
پاسخ این است که استعدادهای نهفته در انسان در پرتو سختی‏ها شکوفا می‏شود، همان طوری که فلزات در کوره آتش آبدیده و استوارتر می‏شوند، مشکلات، شخصیت ساز و استقامت آفرین است، بسان درختی که در دل بیابان‏های سوزان و بادهای داغ قرار می‏گیرد.
هر آزمایش الهی برای بندگان مؤمن و موفق بیرون آمدن از آزمایش، اخذ این کمال و مرتبه وجودی بالاتر و دست یافتن به مقام قرب الهی است.

پس:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم/بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

پی ­نوشت­ ها:
1. ذاریات (51) آیه 56 : ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون؛
2. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمری، ج6، ص 169 .
3. همان، ج 45، ص 115 : مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا؛ و ج 42، ص 239 : فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَه
4. بلد (90)، آیه 4 .

موضوع قفل شده است