یعنی خواسته من باعث شده؟ چیکار کنم؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یعنی خواسته من باعث شده؟ چیکار کنم؟

با سلام و عرض ادب

یکی از کاربران محترم سایت از بنده خواستند تا مشکلشون رو مطرح کنم .

مشکل ایشان :

موضوع از این قراره که من سال 87 از خدا چیزی خواستم حالا موندم باید چکار کنم.
من تو دور اطراف ازدواجهای نا موفق زیاد دیدم از همسایه گرفته تا فامیل نزدیک، همیشه نگران انتخابم بودم که نکنه انتخابی کنم که بعدش پشیمون بشم. به خاطر همین سال 87 مراسم عزاداری عاشورا بودنذر کردم از خدا خواستم تو مسیر زندگیم برای ازدواج کسی رو قرار بده که با ایمان و در کل آدم خوب و پاکی باشه شرایط مادی برام زیاد مهم نبود، برادرم اون روز برای عکاسی از مراسم عزاداری به جاهای مختلف رفته بود خواستم که عکس اون شخصی که خدا میدونه خوبه تو این عکسا باشه و قبل از خواستگاری من بدونم که عکسش بین جمعیت عزادار هست، این خواسته من بود از خدا تو اون روز که همون لحظه که من داشتم تو دلم دعا میکردم مامانم و مداح مجلس برای ازدواج جوونا دعا کردن بلاخره بعد یه مدت من همش به این فکر میکردم من چطوری تو این خواستگارا میخوام بفهم که عکس کی اونجا هست یا نه مدتی گذشت من این موضوع فراموشم شده بود یکی از آشنا ها برای خواستگاری می خواست بیاد خونمون که تو راه یکی لطف کرده بود و به خاطر این که پسر این آشنا از من سه ماه کوچیکتر بود ازنصفه راه منصرفش کرده بود قبل این موضوع من خواستگاری داشتم که یک سال کوچیکتر از من بود من خودم به خاطر این فاصله جواب رد دادم ولی وقتی دیدم به خاطر 3 ماه فاصله برگردونده بودش من ناراحت شدم حالا بماند. گذشت سال 88 شب قدر وقتی برای ازدواج جوونا دعا کردن من دلم خیلی گرفت به خصوص به خاطر همین ماجرا گفتم خدا من که نمیدونم شاید تو قسمت من بوده که با یکی ازدواج کنم که از من کوچیکتر باشه بعد از خدا خواستم اگه میشه قبل از اینکه کسی بیاد خواستگاری من جایی با هاش آشنا بشم که دیگه به خاطر فاصله سنی غیره جواب رد ندم، تا اینجا من موضوع عکس فراموشم شده بود و یادم نیست که از خدا همچین چیزی خواستم، یک ماه بعد از ماه رمضان برادرم جایی کار میکردن که یکی از فامیلای دورمون هم اونجا کار میکردن (خانوم بودن) گفته بودن که تو بخش اونا نیاز به نیرو خانوم دارن به من اطلاع داده بودبه برادرم و من هم رفتم چند روز اول برام خیلی سخت بود ولی با کمک مسئول اون بخش تونستم که عادت کنم به کارا درواقعا خیلی بهم کمک کردن بعد از 18 روز دیگه کارای اون بخش کمتر شد دیگه نیروهای جدید رو باهاشون تصفیه حساب کردن. بعدیه مدتی که گذشته بود تو خونه نشسته بودیم برادرم گفت میدونی چیه من همش میگفتم آقای ... (همونی که مسول بخشی که من اونجا کار میکردم) کجا دیدم الان فهمیدم تو عکسهای اون مراسم بود تو سال 87 ؟ اونجا دیدمش همین لحظه یه حالی شدم بعد چند روز عکسا رو دیدم بله نه یک عکس بلکه چندتا عکس مثل اینکه یکی رو بگن از این آقا از همه طرف عکس بگیره. بعد اون روز همش داداشم هر جا این آقا رو میدید با اینکه آدمی نیست که در مورد دوستاش با ما زیاد صحبت بکنه ولی در مورد این آقا توضیح میداد تو چند مراسم دیگه ازش عکس گرفته بود بهم نشون داد من هم اتفاقی چند بار تو مراسم عزاداری که پخش میشد دیدمش با این که سعی میکردم فراموشش کنم ولی هر بار با یه موضوع صحبت این آقا تو خونه بود . ایشون خیلی برخورد خوبی با من تو اون مدتی که اونجا کار کردم داشتن یکی از علتهایی که من تونستم اونجا کارا برام راحتر بشه ایشون بودن چند مدتی گذشت تو این مدت هر کدوم از خانومهایی که با من تو اون بخش کار کرده بودن رو میدیدم میگفتن آقای .... خیلی حوای تو رو داشت بعد این که تو رفتی یه بحثی اونجا بود که چرا تو اون بخش نیرو رو کم کردید از این حرفا من موندم که باید با این موضوع چیکار کنم.
واقعیتش من هم به خاطر این که روز آخرجلوی نگهبانی بودم که به من گفتن باید برم برای تصفیه حساب، این آقا همین که ساعت ورودش رو میزد شنید با عجله از سکوی جلوی نگهبانی رفت پایین که بره من یه حالی شدم مثل اینکه احساس کنی یک لحظه داری میفتی پایین به خاطر همین نرفتم برای خدا حافظی با سرویس برگشتم خونه تلفنی با دوستان خداحافظ کردم ..... چند روز مونده بودم چرا همچین شدم.
بعد یه مدت خواستم که به خاطر لطفهایی که ایشون به من داشتن از شون تشکر کنم که بهشون یه پیامک فرستادم معرفی کردم خودمو بعد تشکر، جواب پیامک این بود که شمارو به جا نمیارم بعد پیامک پشت پیامک زنگ پشت زنگ آخرین پیامک این بود که امتحان داره و به خاطرپیامک من نمی تونه بخونه لطفا زنگ که میزنم جواب بدید.زنگ زدم دوباره توضیح دادم برادرم رو معرفی کردم گفتن من به جا نمییارم اگه میشه شما بیاین، من شما رو ببینم منم ناراحت شدم ، خب اگه منو هم نمیشناخت دیگه برادرم رو که میشناخت منم گفتم برام دیگه مهم نیست خداحافظی کردم خواستم که دیگه زنگ نزنه. شبش پیام داد که یه سوالی ازتون دارم من گوشیم رو چند روز خاموش کردم بعد هیچ خبری نبود تا عید 91 که پیام تبریک عید فرستاد من موندم جواب بدم یا نه استخاره کردم خوب اومد جواب دادم تبریک عید.
دیدم اینجوری نمیشه با استاد اخلاقمون تو دانشگاه مشورت کردم و همه چیز رو براشون توضیح دادم. گفتن: اگه همچین چیزی هم باشه بهتره از طرف پسر مطرح بشه پس تو جوابی نده و منتظر باش.
هیچ خبری نبود تا آبان 91 عید غدیر
پیام :امیرالمومنین، پرهیزکار رو سه نشانه است کوتاهی آرزو اخلاص عمل و استفاده از فرصتها جشن ولایت مبارک
باز موندم خدا چیکار کنم من نه اهل این کارام نه دوست دارم همیشه مواظب بودم که تو رابطه بین محرم و نامحرم تا اونجا که می تونم رعایت کنم بعد همینجوری پیامک پشت پیامک تو مناسبتها برام فرستاد تا چند ماه بعد روز عاشورا بود من براش یه پیام فرستادم در مورد محرم و صفر بعد اون پیام زنگ پشت زنگ پیام .........
جواب ندادم موند تا عیدبا توجه به اینکه دو دل بودم که بفرستم یا نه یه پیام تبریک فرستادم خیلی از دستم ناراحت بود از اینکه جواب نمیدم فرستاده بود خیلی بی معرفتی یه پیام میدی ذهنم که درگیر شده راهترو میکشی میری از این حرفا تا این که خواهرم پیامکش رو دیده بود شش دونگ حواسش به من بود که ببینه این کیه که پیامک زده که من موضوع رو به مادرم گفتم نه انطوری که بود گفتم یکی هستش که من میشناسمش تا حدودی چند بار زنگ زده و پیام فرستاده من دوست ندارم جوابش رو بدم به همین خاطر ناراحت شده این پیام رو فرستاده مادرم با شناختی که از من داره گفت چرا خب ببین برای چی زنگ میزنه شاید خب کاری داره .....
من نمی تونم این موضوع رو با مادرم در میون بزارم چون نمیدونم در مورد این موضوع چی فکر میکنه شاید بودن این فرد تو عکسا برای من مهم باشه و برای افراده دیگه یه چیزه بی معنی باشه نمیدونم.
من به پیامکش که ازم ناراحت بود فرستادم که من به خاطر اینکه هکار بودیم و دوست برادرم هستن تو مناسبت پیام دادم و اگه چند بار زنگ زدید کاری داشتید که باز گفت چند نفر به اسم برادرم میشناسه و نمیدونه که منظور من کیه و گفتش من هم تو مناسبتها میخوام پیام بدم ... فرداش پیام داد و همینکه بعد هم چند پیام فرستاد چون عید رو تبریک نگفته بود فکر کنم چون از دستم ناراحت بوده برام بعد یه ماه تبریک عید فرستاد،مناسبت روز زن و ........ دو باره رفتم سراغ استاد اخلاقمون پیامکاش رو نشون دادم گفت که ببینمش با هاش صحبت کنم شاید واقعا ایشون هم قصد ازدواج دارن ولی من نمی تونم خودم رو راضی کنم چون همچنان میگه که منو ، داداشم رو نمیشناسه با اینکه همون پیامی که برای عید غدیر برای من فرستاده بود برای داداشم هم فرستاده بود چرا باید بگه نمیشناسه؟
همش میگم اگه خدا خواسته پس خودش جور میشه چرا من پا پیش بزارم اگه نه تلاش من بی فایدست احساس میکنم شیطونه که میخواد از این راه من رو به بی راهه ببره اگه خواست خداست چرا خودش کاری نمیکنه ؟الان یکی دو ماهه ازش خبری نیست میدونم که به خاطر این که شاید دیگه جوابش رو ندادم نمیدونم باید چکار کنم.
اصلا این موضوع که من با این خواسته که از خدا داشتم به اینجا رسیدم درسته ؟من باید چیکار کنم؟ :Gol::Ghamgin:

این آقا از من 2 یا 3 سال کوچیکتره و یه علت اینکه که دو دلم اینه .

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد حامی

با سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر و پرسشگر محترم
واقعا از تأخیری که در ارسال پاسخ شما شده عذر خواهی می کنم.
چیزی که روح کلی نامه شما از آن حکایت دارد دینداری و معنویت شما خواهر محترم است. در زمانی که روابط دختر و پسر زیاد شده است و کاری به حدود الهی ندارند. رعایت حدود الهی برای نیازی مثل ازدواج بسیار مهم است. مطمئن باشید به وعده خداوند که فرمود کسانی که تقوا(خودنگهداری دربرابر گناه و صبر در انجام واجبات) کنند خداوند گشایشی برای آنها در نظر می گیرد و از جایی که گمان نمی کند به او رزق و روزی می دهد. رزق الهی محدود به خوردن نیست. هر چیزی است که بتوان از آن بهره و نفع برد.
گاهی در مسیر تحمل و خودکنترلی (تقوا) ممکن است دلخور شویم و به خداوند رحمان هم گله کنیم ولی باید به او که خالق کهکشان ها و اقیانوس ها با آن همه شگفتی هایی که در آفرینش است اویی که توانا و مهربان و حکیم و دانا است اعتماد کنیم.
گاهی دعایی می کنیم و بر آن اصرار داریم خداوند به آن همه علم و مهرش می داند که به صلاح ما نیست. چیزی که هست این است که خود خدا وعده داده که من اجر شما را هر چند به اندازه ذره ای باشد ضایع نمی کنم. استجابت خداوند رد خور ندارد. گاهی استجابت خدا به دفع ضرر است.
من که مشاورم از مردم خبر دارم. برخی مردم آه یک زندگی، یا آه ازدواج با یک نفر را می کشند ولی می بینیم که اینها پر است از مشکلات زیاد. خانمی می گفت در یکی از استان ها هستم خانم های زیادی به من غبطه می خورد و حسودی می کنند که چه شوهری دارم ولی این شوهر که جلسات سخنرانی دارد و بارها و بارها درباره فیلم ها و تصاویر پرونو گرافی سخنرانی کرده است وقت زیادی را به همین امور سرگرم است و وقتی اعتراض می کنم می گوید این تفریح من است و حق اعتراضی نداری و....
در ازدواج چیزی که از یک دختر مؤمن بر می آید عفاف، اجتناب از رکود و انجام فعالیت های اجتماعی، دعا، پرداختن به کارهای هنری و یادگیری مهارت های زندگی و معنوی است. اساسا منزوی شدن و خیال پردازی آسیب زا هستند و بیماری زا.
دختر خانم هایی که این گونه هستند نسبت به دخترانی که تنبل، خسته و منزوی هستند فرصت زیادی برای ازدواج به دست می آورند و برای ازدواج آزادتر است که از بین خواستگاران گزینش کند.
به عنوان یک مشاور و یک مرد به شما بگویم که مردان کم ظرفیت تر از آن چیزی هستند که خانمی خودش را برای ازدواج به گونه ای به او عرضه کند. و تجارب نشان داده که فردای زندگی این خانم ارزش زیادی نسبت به خانمی که شوهرش با خواستگاری یا اصرار او و خانواده اش را به دست آورده ندارد.

عطش ازدواج
عطش ازدواج مثل عطش به آب است کسی که تشنه است و خود را در معرض آفتاب تابان قرار می دهید و یا نزدیک اتش می رود و فعالیت زیاد بدنی می کند عطشش زیادتر می شود. فردی که عطش و علاقه به سامان گرفتن و ازدواج دارد نباید کاری کند که عطشش زیاد شود چرا که همان گونه که در نبود آب هنگام عطش ما گرفتار توهم یا خطای ادراکی می شویم و سراب می بینم و در خواب و رویا آب می بینیم او هم با زیاد شدن عطش گرفتار خیال پرداری می شود و سراب می بینید. پیامک دادن به نامحرم به هر مناسبتی و یا ارتباط غیر ضروری این عطش را زیاد می کند و در برابر قدرت تصمیم گیری، واقع بینی و بینش ما کاهش می یابد.
از نظر دینی و روان شناختی شما از همان اول مسیرتان درست نبوده این که گفتید با عکس خدا کسی را به شما نشان دهد.
خداوند به فرشتگانش گفت که من از انسان چیزی می دانم که شما نمی دانید او با قدرت تفکر و شناخت و اختیارش عالی ترین تصمیم های معنوی زندگی خود را می گیرد. ازدواج چیز ساده ای نیست که ما با تفأل و به دل افتادن و....سراغش برویم. ازدواج باید مطالعه شده، با رعایت تناسب ها و همتایی ها و در سایه مشورت با افراد با تجربه انجام شود. تا عمرمان به مشاجره و اوقات تلخی نگذرد و فرزندان ما را در کنار آتش اختلافاتمان نسوزانیم.
خیال پردازی
خیال پردازی تا حدودی خوب است و اگر مدیریت شود سبب خلاقیت می شود مثل خیالپردازی یک مخترع یا رمان نویس. اما همین خیال پردازی اگر به دور از واقع بینی، بدون ترمز و افرای باشد ما را گرفتار توهم دور از واقع می کند. دختران زیادی در مشاوره ها داشتیم که با همین خیال پردازی در محل کار، در محل تحصیل یا زندگی و روابط فامیلی به جوانی ابراز علاقه کردند و مدتی با او بودند و بعد متوجه شده اند که همه چیز یک طرفه است و آن پسر قصد جدی ای نداشته است و این خیال پردازی وقتی قالبش به هم می ریزد که ببینند پسر او را خیلی راحت رها کرده و سراغ دیگری برای ازدواج یا دوستی دیگر رفته است. بنابراین روزه شک دار نباید گرفت.
چه باید کرد؟
باید زندگی طبیعی خود را داشت. نباید به خیالات زیاد بها داد باید برای ازدواج عاقلانه برنامه ریزی کرد.
تا جایی که می شود از ارتباط راحت با نامحرم خود داری کرد
اگر مردی دختری را بخواهد از زیر سنگ هم که شده باشد آدرس او را گیر می آورد نباید خود را به مرد عرضه کرد و از بها خود کاست
از تنهایی و خلوت باید اجتناب شود
فعالیت های گروهی و بدنی مثل کار و ورزش را در برنامه قرار دهید
و به وعده الهی مطمئن باشیم که
خداوند راستگو است
موفق باشید

بهنظرم باید رهاش کنه
به هرکس نمیشناسه اینقد اس میده و زنگ میزنه؟؟؟؟؟؟؟
نمیشناسه چرا اینقد اصرار داره ز بزنه؟؟؟؟:Moteajeb!:

پیام کاربر سوال کننده

پیغام خصوصی نوشت:
تشکر از کارشناس محترم
من الان به این آقا به اون صورتی که عنوان شده وابستگی ندارم حتی فکری بیشتر حرف من تو اینکه چرا خدا اون روز یادم انداخت که این آقا عکسش اونجاست اگه تو زندگی من نبوده و اینکه من هم به این آقا هی زنگ نزدم یا پیام ندادم در مقابل پیام ها و زنگهای ایشون من مثل اینکه هیچ زنگی نزده باشم یا پیامی نفرستاده باشم یعنی من همش تو این مدت ذهنم در گیر این هست که خدا از این موضوع میخواد به من چی بگه من خودم هم که فکر میکردم میگفتم که با یک عکس که نمی شه انتخاب کرد به مرور زمان خب این موضوع برام روشنتر شده و برای این که اشتباهی ازم سر نزنه راهنمایی خواستم. یعنی نمی خوام اگه واقعا این موضوع خواسته خدا بوده کنارش بزارم و اگه نه به راحتی و به خاطر خود خدا می تونم فراموشش کنم از این بابت مشکلی ندارم و هیچ علاقه ای به اینکه این موضوع از طرف من عنوان بشه ندارم حتی اگه این فرد پا پیش نزاره

سرکار خانم ...
اگر ایشان به شما علاقه ای داشتند یا به شما به عنوان کیس ازدواج فکر میکردند حتما به سراغ اون چند نفری که به اسم برادر شما میشناسند میرفتند و سعی میکردند پیداتون کنند
ولی اینکه بعد یک سال پیامک و تماس هنوز چنین کاری نکردند به نظر خودتون چه معنایی میتونه داشته باشه ؟
همونطور که خودتون فرمودید

...;378579 نوشت:
همش میگم اگه خدا خواسته پس خودش جور میشه چرا من پا پیش بزارم اگه نه تلاش من بی فایدست احساس میکنم شیطونه که میخواد از این راه من رو به بی راهه ببره اگه خواست خداست چرا خودش کاری نمیکنه ؟

گاهی آنچه در ذهن ما میگذره صحیح نیست.
گاهی ما به جای آب سراب میبینیم.
گاهی اوقات مقارن شدن چند چیز با هم موجب ایجاد تصورات غلط میشه.
همونطور که مثلا مقارن شدن عدد 13 با یک اتفاق بد در چند مورد توهم نحسی اون رو به بار میاره و مقارن شدن یک امر خیر با مطلبی برای اون ایجاد توهم تقدس میکنه .
مراقب باشید که سراب شما رو مشغول خودش نکنه و شما رو از آب حقیقی غافل نکنه.

...;378579 نوشت:
من موندم جواب بدم یا نه استخاره کردم خوب اومد جواب دادم تبریک عید.

استخاره در اینگونه موارد جایگاهی نداره

چرا وقتتون و انرژیتون رو صرف کسی میکنید که از طرفی ادعا میکنه شما رو نمیشناسه و از طرفی مدام به شما پیامک میزنه ؟
انرژی شما میتونه صرف کارهای بهتر و مفید تری بشه که احتمالا این یک ساله از اون باز موندید و اون کارها میتونند برای آینده تون مفید باشه.
مثلا

حامی;384034 نوشت:
در ازدواج چیزی که از یک دختر مؤمن بر می آید عفاف، اجتناب از رکود و انجام فعالیت های اجتماعی، دعا، پرداختن به کارهای هنری و یادگیری مهارت های زندگی و معنوی است. اساسا منزوی شدن و خیال پردازی آسیب زا هستند و بیماری زا.

کاربر سوال کننده

پیغام خصوصی نوشت:
با سلام و تشکر

خوشحالی من از این بابت که تا به امروز سعی من در این بوده که درگیری ذهنی با این موضوع نداشته باشم همین طور که اشاره کردید من فعالیت زیادی دارم و سعی کردم که انرژی برای کارهای مفید بزارم. حال شاید به خاطر زنگ و پیامکها این آقا دوباره برام مهم شده باشه همون طور که بار ها حتی تو سوال اول هم اشاره کردم من اصلا فراموش کرده بودم موضوع عکس رو . رفتار من با این آقا حتی در محیط کار جدی بوده خیلی از اطرافیان من در مورد نحوه رفتار من بیرون از خانه بخصوص با نامحرم اشاره کردند که بیش از حد (تند شاید کلمه مناسب برای این رفتار الان به ذهنم نمیرسه هست که همیشه میگن به خاطر این رفتارت هیچ کس جرات پاپیش گذاشتن نداره) حتی وقتی گفتن که من رو نمیشناسند و یادشون نمیاد بیشتر از نظر ظاهری و خواستند که بینند من رو من خیلی بدم اومد و لزومی برای ادامه صحبت ندیدم و خداحافظی کردم و تمام؛( و فقط من همین یک بار رو با این آقا صحبت کردم ) دیگه دوست نداشتم که این موضوع ادامه داشته باشه چون اون موقع این برام تمام شده بود.ولی زنگ و پیامک ایشون که بدور از هر گونه بی ادبی و بی احترامی هست, باعث شده که من این سوال رو مطرح کنم و مطمئن هستم که ایشون میشناسه برادرم و من رو . در مورد استخاره هم من چاره نداشتم چون نمی تونستم این موضوع رو با کسی مطرح کنم برام امکان اینکه به کسی بگم نبود,فقط منظورم فرستادن پیامک نیست کل موضوع تا اینکه بخوام یه تصمیم درست بگیرم . و از طرفی نمی دونستم که آیا بی توجهی من به زنگ و پیامک این آقا درسته یا نه.
خواستم بدونم خواسته من باعث این شده که تا به اینجا رسیده موضوع؟ و رفتاره من باعث شده که به نتیجه نرسید؟ چون واقعا نمی خوام ادامه داشته باشه و هر بار ایشون پیام دادن و زنگ زدن جواب ندادم و شاید به خاطر همین بوده که ایشون اقدامی نکردند. البته شناختی که از صحبتهای برادرم در مورد این اقا دارم یک خانواده هستند که کاملا سنتی در مورد ازدواج

تا ساحل آرامش;384457 نوشت:
از طرفی نمی دونستم که آیا بی توجهی من به زنگ و پیامک این آقا درسته یا نه.

سلام و عرض ادب
نظر شخصی من اینه که بی توجهی شما به زنگ و پیامک این آقا درست بوده چون شما طبق دستورات خدا رفتار کردید و از ارتباط بیجا با نامحرم دوری کردید.
بهتره شما زندگیتون رو منطبق بر دستورات خدا کنید نه فکرها و خیالای احتمالی( که مثلا چون این آقا همونیه که عکساش خیلی جاها بوده پس شما نباید باهاش مثل نامحرم های دیگه رفتار کنید)
اگه شما توی تمام لحظات زندگی فقط کاری رو انجام بدید که خدا ازتون خواسته و توی قرآن امر فرموده دیگه لازم نیست نگران چیزی باشید.
اگر اینجوری عمل کنید اونوقت اگر این آقا قسمت شما باشه، آسمون به زمین بیاد و زمین به آسمون بره به شما میرسه. چون خدا به هیچ وسیله ای نیاز نداره و شرایط رو طوری جور درمیاره که خودتون هم انگشت به دهان میمونید.
پس شما توی رفتارها و اعمالتون فقط رضایت خدا و دستوراتش رو درنظر بگیرید بقیه رو بسپارید به خدا. خدا خودش خوب میدونه چطوری بنده نوازی کنه.

تا ساحل آرامش;384457 نوشت:
مطمئن هستم که ایشون میشناسه برادرم و من رو

از طرفی اگر مطمئن هستید که شما رو میشناسه پس چه دلیلی داره که این موضوع رو انکار کنه؟ کسی که نمی تونه توی رفتارش و گفتارش صادق باشه به نظرتون به درد زندگی میخوره؟؟ بهتره بیشتر از روی عقلانیت تصمیم بگیرید نه چشم بسته و از روی فکرهای احتمالی...

تا ساحل آرامش;384457 نوشت:
البته شناختی که از صحبتهای برادرم در مورد این اقا دارم یک خانواده هستند که کاملا سنتی در مورد ازدواج

اگر ایشون خانوداه ی سنتی ای در مورد ازدواج دارن پس حتما بعد از گذشت این همه مدت اگه واقعا قصد ازدواج داشتن حتما وارد عمل میشدن.

در آخر براتون آرزوی توفیق میکنم و لازمه ذکر کنم که نظراتی که در بالا اشاره کردم صرفا نظر شخصی من بوده..فقط خواستم در حد توانم آنچه که به ذهنم میرسه رو به حضورتون عرض کنم.
بهتره نظرات عالیقدر استادان گرامی "استاد حامی" و "تا ساحل آرامش" رو مدنظر قرار بدید .
همه چیز رو به خدا بسپارید و طبق اون افکار احتمالی که همونطور که خودتون فرمودید شاید نقش شیطان باشه دوری کنید و به زندگی عادیتون طبق دستور خدایی ادامه بدید.

سلام خانم محترم
اول اینکه واقعا خوشحالم که مثل شما خانم های هستن که با ایمان و با خدا باشن واقعا باید به وجود امثال شما تبریک گفت ولی هیچ گاه هم نباید مغرور شد
انسان همیشه زمانی شکست می خوره که به خودش کاملا اطمینان داره
باید عرض کنم شما گفتید عکس این اصلا عجیب نیست چون شما اینطور دعا کردید فکر می کنید خیلی عجیبه گاهی اوقات شیطان خیلی خوب برنامه ریزی می کنه اونقدر دقیق برنامه ریزی می کنه که ادم رو به اشتباه وا می داره
نباید اینطور بگیم که چون ما اینطور از خدا خواستیم پس حتما حتما هم اگر اتفاق افتاد دیگه صد در صد از سمت اون هست
باور کنید داستان زندگی رو من می دونم هزار درجه از این عجیبتر اونقدر برای دختر اطمینان جاصل شده بود که گوش و چشم او کر و کور شده بود الان هم بعد از چند سال زندگی مشترک طلاق گرفتن
خداوند عقل رو به انسان داده که از اون بشه نهایت استفاده رو کرد
اگر پسری واقعا دختری رو بخواد شک نکنید اقدام می کند
اینکه شما رو ببینم اینکه شما رو نمیشناسم زیاد جالب نیس زیاد منطقی نیس چون امکان نداره برادر شما رو نشناسن پس بهتره یا سیم کارتتون رو عوض کنید و از این مهمتر فکرتون رو کاملا از این قضیه بدور بکنید
توکل به خدا داشته باشید و از خداوند عاقبت بخیری بخواهید

hwgh kfhdn fi il]dk Hnld ;i l,qua laow kdsj \dhl ldnhnd!
:khandeh!:
یعنی اینکه شما نباید به ادمی که موضعش معلوم نیست پیام میدادید.....ولی اینکه جواب ندادید دیگه کار بسیار درستی کردید که خدا خیرتان بدهد!!:khaneh:

[="DarkGreen"]این سوال مربوط به کاربر پرسشگر همین تاپیک است

پیغام خصوصی نوشت:
با سلام و خدا قوت
یعنی خواسته من باعث شده؟ چیکار کنم؟
دوباره درباره موضوع که قبلا براتون فرستاده بودم سیم کارتم رو که نمی تونم عوض کنم چون شمارش رو جایهایی دادم که نمیشه عوضش کرد. به پیام و تماسهاش جواب نمیدم همچنان در حال فرستادن پیامک هست هفته پیش پیام داده
پابرهنه از دوستان یاد می کنیم تا نگویند به کفشش ریگی هست!!!...
:Ghamgin:
[/]

سلام بر شما
ببخشيد كه دير سراغ اين تاپيك اومدم راستش همكارم خانم تا ساحل آرامش پيام شما را بهم رسوندند.
من مطمئن هستم كه جواب شما در اين تاپيك داده شده است اما گاهي ما در جريان پرشتاب رودخانه ضميرناهشيارمان مي افتيم و آن ما را با خود مي برد بايد تقلا كنيم و خودمان را كنار بكشيم و اجازه ندهيم ما را به سمتي كه خودش مي خواهد ببرد. بايد قايقي بسازيم و خودمان سوارش شويم و از سواري لذت ببريم.
بهترين
عميق ترين
دقيق ترين
مدبرانه ترين
عاقلانه ترين
و خداپسندانه ترين
كار اين است كه اصلا بگوييد كشكي كي پشمي كي؛ يعني كلا از ذهن تان دليت كنيد
باور كنيد من همنجنس خودم را مي شناسم اگر او به شما فكر مي كرد يا قصد جدي داشت از زير سنگ هم شده بود آدرس شما را پيدا مي كرد و سراغ تان مي آمد.
كه البته
اگر هم مي آمد
تازه اول الكلام
يعني كار شما و خانواده شما شروع مي شد براي بررسي و تحقيق جامع
خدا به ما عقل داده مبادا از اين نيروي مهم استفاده نكنيم و بي تدبيري و باري به هر جهت هاي خودمان در تصميمات مهم زندگي را به گردن خدا و تقدير و بخت و...بيندازيم.
بنابراين
ي دوش بگيريد.
تصور كنيد با ريختن آب روي سرتان همه افكار مربوط او از سرتان روي زمين مي ريزد و ششسته مي شود.
هم زمان با ذكر صولات و لا اله الاالله كاسه ذهن تان را لبريز از ياد خدا كنيد و از او و اهل بيت كمك بخواهيد بهترين ها را براي شما رقم بزنند
بعد از دوش
هرگاه آن خاطرات آمد باز هم تصور دوش گرفتن و پاك شدن خاطرات همراه دو ذكر بالا فراموش نشود
كه ذكر و ياد خدا آرام بخش قلب هاست.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

نقل قول:
سلام

برای این تایپک مزاحم شدم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=29791&page=2

شماره هام بخاطر ویروسی شدن حذف شده بودن بعد پاکسازی backup داشتم زدم شماره هام برگشت شماره این آقا هم توشون بود تو تلگرام برام قلب فرستاده اول عکسش نبود تغییر داد عکس خودش رو گذاشت
تایپک جمع بندی شده منم طبق توضیحات پیش رفتم
چرا بعد این همه مدت باید قلب بفرسته وقتی من جواب زنگ و پیامهاش رو ندادم وقتی که میشه گفت فراموش شده بود این موضوع
به نظرتون همون رویه بی توجهی رو پیش بگیرم ؟
شماره حذف بشه تو تلگرام هم بلوکه بشه و حذف

:Ghamgin:هر بار فراموش میشه با یه موضوعی برگشت
خواستم برم ببینم حرف حسابش چیه اگه نمیشناسه پس قصدش چیه از این کارا و...
باز گفتم ول کن بزار باز مشورت کنم

سلام
شما يا بايد آن قدر خويشتندار باشيد كه صددرصد جوابش را ندهيد و اگر مطمئن نيستيد و احتمال دارد جواب دهيد به نظرم بهتر است خط خودتان را عوض كنيد
بنده راه دوم را توصيه مي كنم كه مطمئن تر است
[/]

موضوع قفل شده است