داستان شيادي شيطان صفت

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان شيادي شيطان صفت

از اين قبيل جريانات بسيار شنيده ايم وديده ايم اما براي اينكه به شخصيت ماليخوليايي اين افراد پي ببريد به اين داستان دقت كنيد:
سال گذشته به اصرار یکی از دوستان در جلسه هیئتی شركت كردم كه میگفتند كه صاحب مجلس چندی قبل بیماری كلیوی داشته و رو به موت بوده كه شفا یافته است و از آن روز بچه مذهبی شده است.من هم برای دیدن این فرد كه جوانی ۲۳ الی ۲۶ بود ؛ رفتم.فرد مورد نظر سید ابراهیم بود كه جوانی لاغرورنگ پریده بود ودر برخورد اول ؛بسیار مرا شگفت زده كرد.سید ابراهیم ؛ جوانی با موهای بلند و پشت موهای بلند و محاسن تراشیده و شبیه نوازنده های آمریكایی بود.میگفتند كه خانم فاطمه زهرا (س) اورا شفا داده است و خودش برایم گفت كه خانم لیوان آبی به دستم داد و گفت بخور و بعد از آن خوب شدم.سید ابراهیم میگفت من یك جوانی بودم كه اصلا به اسلام و هیچ دین دیگری ؛اعتنا نداشتم و موسیقی های آنچنانی و آمریكایی گوش میكردم و شبیه لاییك ها بودم و خانم در رویا به من گفت این پسرم چرا این طوریه؟ خانم گفت این آب را بخور خوب میشی ولی دیگه دنبال این كارها نرو.سید ابراهیم گوشه ای از اتاق را نشان میداد و میگفت : امام رضا (ع) هم اینجا نشسته بود و به من ماموریتی داد.وقتی میگفتم چه ماموریتی ؟ میگفت نمیتوانم بگویم.خلاصه مریدهایی هم جمع كرده بود كه برای آن اتاق دست و پا میشكستند.آن اتاق را قفل كرده بودند و مثل حرم معصومین برای زیارت باز میكردند و هر كس را اجازه ورود نمیدادند.داخل اتاق را عطرافشانی كرده بودند و تعدادی مهر و.... داخل پلاستیك برای مدعوین ؛ آماده كرده بودند و به بعضی ها میدادند.میگفتند كه كف دستش بوی عطر امام ها را میدهد و كف دستش را جلوی بینی من هم آورد و من چیز خاصی استشمام نكردم ؛ بجز بوی معمولی.خلاصه انگار كه یكی از علمای بزرگ است.همه احترام خاص و عجیبی بهش میگذاشتند.میگفتند كه وسط عزاداری ها هم بیهوش میشه و امام ها را میبینه.در آن شب كه من هم آنجا بودم و در حال عزاداری ؛ یك دفعه سید ابراهیم از مجلس خارج شد و به اتاق زنان رفت.ما تعجب كردیم.انگار دختر عمو یا دخترخاله سید ابراهیم بیهوش شده و سید ابراهیم هم وارد اتاق زنان شده است.دوستان ناراحت شدند و گفتند كه برای چی وارد اتاق زنان میشه.تازه اگر هم محارم خودش در آن جا هستند ؛زنان ما كه محرم نبودند .یكی از مریدان ؛سید ابراهیم از شاگردان من بود و به همین علت مرا هم دعوت كرده بودند كه نظرم را درباره ایشان بدهم.بنابراین من منكر شدم واظهار تعجب كردم.لذا از سید ابراهیم خواستند كه با من صحبتی داشته باشه.جوان بدی نبود ولی ادعاهای بزرگ و عجیبی میكرد كه بعید به نظر میامد.سید ابراهیم به من گفت خیلی ها مثل تو در ابتدا منكر این قضیه شدند ولی در نهایت قبول كردند.من گفتم كه آیا علمای قم مثل حضرت آقای بهجت ؛ را بعد از این ماجراها دیدی یا نه؟ گفت داریم تدارك میبینیم كه ایشان را ببینیم.من گفتم كه پس ابتدا باید آنها تایید كنند.میگفتند كه حضرت عباس (ع) كوزه آبی بهش داده و او نیز به دیگران میدهد.میگفتند كه برنجی كه برای هیئت درست میكنند ؛ بوی خاصی میدهد كه بوی دنیوی نیست.خلاصه ظاهرا بچه بدی نبود و با صبوری برخورد میكرد.بعد از عزاداری ؛من رفتم بیرون.سید ابراهیم برای مریدای خود از كربلا تعریف میكرده و بقیه گریه میكردند.برای من جالب بود كه جوان تازه مسلمان شده ؛از كربلا و عاشورا با آن حالت خاص تعریف میكند.میگفتند كه یك دختره فاسده هم بوده كه به همین صورت اعجاز شده و الان مسلمان شده و چادر وپوشیه و .... سر میكنه و جز گروه اینها هست.خود سید ابراهیم به من گفت كه با خانم فلانی جلسه دارم.من گفتم كه با نا محرم جلسه چی داری؟ بعدا بچه ها گفتند كه در حضورپدرو مادر جلسه دارند.خلاصه وضعیتی بود.در هر صورت من نپذیرفتم و منكر شدم و ایشان و مریدان او را نصیحت كردم كه دست بردارید.این حرفها چیه كه میزنید.در ابتدا باید با بزرگان مشورت میكردید و بعد قبول میكردید.من بهشون گفتم كه با یكی از شاگردان آقای بهجت چند روز دیگه میایم به دیدارتان.مریدان سید ابراهیم ؛ حول كردند و گفتند كه فعلا نیاید.من گفتم كه اگر حق باشند كه دیگه نباید باكی داشته باشند.خلاصه قرار شد كه مرا خبر كنند و الان نزدیك یكسال و نیم هست كه خبری ازشون نیست.شاگرد آقای بهجت فرموده بودند كه حضرت آقا بهجت ؛ وقتی ازشون سوال میشود كه ما در مشهد پیش چه كسی برویم؟ آقا آنقدر احتیاط میكنند كه میفرمایند كه فرقی نداره و اسم هیچ كس را نمیبرند و تایید نمیكنند.حالا این سید ابراهیم میخواد برود ؛ پیش ایشان و تاییده بگیرد. مریداش كه خیلی به كارهاش آب وتاب میدادند و بزرگش میكردند.میگفتند كه با یه دخترفاسده دیگری ؛یكبار و فقط یكبار حرف زده و دختره از این رو به آن رو شده و الان توبه كرده است.
منبع:تبيان

یک سال بعد از جنایت دشمنان اهل بیت در شکستن حریم قدس رضوی که طی آن تعدادی از زوار آن حضرت در جوار ضریح مطهر به خاک و خون کشیده شدند تابستان بود مثل خیلی دیگر از طلبه های مجرد که ایام تعطیلی دروس از قم خارج می شوند تا هم هوایی تازه کنند و هم برنامه علمی و مطالعه داشته باشند به اتفاق خواهر زاده گرامی که طلبه سال اولی بود و اولین باری بود که دوری از خانواده را تجربه میکرد مغناطیس معنوی بارگاه حضرت ثامن الحجج ما را به طرف خود جذب کرد و رفتیم چند روزی در مدرسه حجتیه اصفهانی ها بعد هم عنایت آقا شامل حال ما گردیده مهمان حضرت شدیم در مدرسه دو درب ، که الان دارالقرآن حرم محسوب میشود در فضای معنوی و بهشتی آنجا گذر زمان را حس نمی کردیم ، شده بودیم کبوتر حرم امام رضا علیه السلام .
علاوه بر مطالعه و مباحثه علمی با دوستان طلبه ساکن این مدرسه ، گهگاهی هم از فیض حضور علما و صلحا هم بی بهره نبودیم ، استاد امجد کرمانشاهی و حاج آقای معصومی کرمانشاهی از آن جمله بودند . شخصی ظاهر الصلاح که دارای محاسن آنکارد شده و کت و شلوار اتو کشیده ای بود را هم می دیدیم که چند روزی بود سر و کلّه اش تو مدرسه پیدا شده هر روز یا بعضی از شبها مهمان یکی از حجره ها می شد یکبار از نزدیک با او آشنا شدم بسیار سر زبون دار و پر مدعا بود و خیلی به امام زمان روحی له الفداء ابراز ارادت می کرد و چنان از حضرت سخن می گفت که گوئیا یکی از اصحاب حضرت است . چند روزی گذشت تا اینکه یک بار هم حجره ما تلپ شد و ما نیز یک غذای طلبگی آماده کردیم و نوش جانش نمودیم . مهمان حبیب خداست وقتی میاد روزیش قبل از خودش می رسد ، خلاصه شب را هم در حجره ما بیتوته کرد . او مدعی بود که برای امام زمان ارواحنا فداه کار می کند و حضرت هم به او عنایاتی دارد منتهی به گونه ای نمی گفت که ایجاد حساسیت بشود . او هنگام رفتن آدرس منزل خود را به ما داد ، او ساکن یکی از شهرهای شمالی بود شهری بسیار زیبا و پر نعمت و سرسبز و مردمانی ولایت مدار . تا یک سال گذشت تابستان سال بعد هم فرا رسید و این بار هم قصد سفر نمودم اما این دفعه کجا بروم ؟ جرقه ای در ذهنم زد که بروم همان شهری که آن آقا آدرس داده بود اتفاقا هم حوزه علمیه خوبی و هم چند تا امام زاده و زیارتگاه هم دارد . بار سفر را بستم این بار تنها و راهی آن دیار شده و در حوزه علمیه آن شهر به عنوان مهمان ساکن شدم روزها مشغول مطالعه و بحث با چند طلبه بودم ، یک روز یادم افتاد بروم و به آن بنده خدا که حرفهای جالبی داشت سر بزنم یا من اذا وعد وفی ، بالاخره او دعوت کرده بود و من هم قولکی داده بودم که اگر گذرم به شهر شما خورد حتماّ میام محضرتان . به همان آدرس مراجعه کردم منزل را پیدا کردم قسمت زنگ در نوشته شده بود منزل آیت الله فلانی . جل الخالق طرف آیت الله هم بوده ما خبر نداشتیم بسم الله گویان زنگ در را به صدا در آوردم بعد از لحظاتی چشم ما به جمال او افتاد که با لباس زیر با وضعیت نامناسب آمدند و درب را به روی ما گشودند بعد از احوال پرسی ، دعوت شد
م به داخل منزل و رفتیم ما را به طرف یکی از اتاق ها راهنمایی نمود که مملوّ از کتاب بود از کف تا سقف اتاق کتاب ، بابا طرف علامه است سخن گفتنش هم علامه گی است اتاق که رسیدیم رو به من کرد و با اشاره به گوشه ای از اطاق ، گفت : حضرت حجت ارواحناه فداه چند لحظه قبل اینجا تشریف داشتند قبل از اینکه شما زنگ در را بزنی حضرت فرمودند : فلانی منشین که مهمان داری !!!!! بعد تو زنگ در را زدی !!!! پیش خود گفتم عجب احمقیه این ، حضرت مهمان او بوده و او هم با این وضعیت ناهنجار و لباس زیر !! واقعا خجالت آور است بعد باز شروع کرد به ادعاهای دیگر که خلاصه اش ارتباط با حضرت باشد . بنده هم می گفتم بله دیگه توفیق می خواهد ما که نداریم . لازم به ذکر است خانواده وی علویه و بسیار مؤمنه بودند . بعد از چند روز از آن دیدار ، به منزل ایشان زنگ زدم خانم علویه گوشی را برداشت از حاج آقا سراغ گرفتم شروع کرد به بد و بیراه گفتن از او ، که فلان فلان شده ....... بعد هم که متوجه شد من از مریدان او نیستم و از ادعاهای او ناراحتم ، زن بیچاره درد دلش باز شد و گفت : که فلانی خیلی در حق من و فرزندانم ظلم می کند غیبت های طولانی دارد به خانواده هم رسیدگی نمی کند . هر وقت هم می پرسیم کجا بودی می گوید که خدمت امام زمان مشرف شده بودم ، آخه مگر تو لیاقت داری ووووو.....
یک روز هم توفیق پیدا کردم به محضر عالم جلیل القدر شهر که امام جمعه و صاحب تألیفات زیاد است شرفیاب شوم و قصّه این مدعی دروغین ارتباط با امام زمان را نقل کردم او هم لبخندی زد و گفت : که بله این آقا را می شناسیم ، او از مدعیان دروغین است او حتی تحصیلات علمی هم دارد نجف دیده است لکن هوای نفس بر او غلبه کرده و اینگونه منحرف گردیده است او قبلا دار و دسته و مرید هم زیاد داشت ، لکن وقتی پته اش روی آب ریخت خیلی ها از دورش پراکنده شدند . او به ظاهر توبه هم کرد ولی مثل اینکه توبه گرگ مرگ است .

درود بر دوستان گرامی

شاید به همین راحتی نتوان به هر کس که ادعای ملاقات با ائمه، مأموریت یافتن از طرف ایشان یا دیدن نور و امثال آن داشت برچسب شیادی و شیطان صفتی زد. این امکان وجود دارد که این افراد، تنها بیمار باشند (مثلاً یکی از انواع Psychotic Disorders، که علایمی مشابه این موارد دارند) و با دریافت درمان مناسب، بتوانند به زندگی طبیعی برگردند.

با سپاس

سیاوش بزرگمهر;10676 نوشت:
درود بر دوستان گرامی شاید به همین راحتی نتوان به هر کس که ادعای ملاقات با ائمه، مأموریت یافتن از طرف ایشان یا دیدن نور و امثال آن داشت برچسب شیادی و شیطان صفتی زد. این امکان وجود دارد که این افراد، تنها بیمار باشند (مثلاً یکی از انواع psychotic disorders، که علایمی مشابه این موارد دارند) و با دریافت درمان مناسب، بتوانند به زندگی طبیعی برگردند. با سپاس

سلام پاسخ كارشناس تبيان را عينا در اينجا نقل مي كنم هرچنداز نظر كارشناسان محترم سايت هم مي توان استفاده كرد:

دوست محترم!
بدون هیچ تردیدی اینها نباید تأیید شوند. در روایت است که هر کس ادعای مشاهده و سفارت خاص ـ یعنی پیغام رسانی ـ از اهل بیت کرد، او را انکار کنید.
شما بهترین کار را انجام داده اید. اینها یا دچار بیماری مالیخولیا هستند و هذیان می گویند یا شادند و حیله گرند و به دنبال شهوات خود می باشند.
اهل بیت(ع) و تعالیم آنها تنها معیار ما هستند، به خصوص در زمان غیبت که ما دستمان از ایشان کوتاه است، اگر ذره ای مسامحه در چنین مسائلی به خرج دهیم، چیزی از دین و دیانت برای ما باقی نمی ماند.
سیره معصومین(ع) بهترین الگوی ماست. آیا ریش تراشیدن از سیره ائمه(ع) است یا رفتن به میان نامحرم؟!
در روایت آمده که پیامبراکرم(ص) وقتی می خواستند با زنان بیعت کنند از آنها خواستند تا دستشان را به آبی فرو کنند که پیامبر اکرم(ص) دستشان را داخل آن آب کرده بودند و یا در روایت آمده که امیرالمومنین(ع) فرمودند من خوش ندارم که به نامحرمان سلام کنم.("میزان الحکمة"، واژه زنا)
چنین افرادی اگر هم ظاهرا خود را صبور و آرام نشان دهند، نباید فریبشان را خورد. فریب دادن مردم از راه اعتقاداتشان بدتر از هر بدی است.
سخن آخر این که افرادی از قبیل این شخص، در جماعه ما کم نیستند. این وظیفه ماست که به حکم عقل و اجازه شرع این افراد را در رسیدن به مقصودشان ناکام بگذاریم، و دیگران را از او بر حذر داریم.
با آرزوی توفیق.
موسسه ذکر ـ قم.
باستانی.

سیاوش بزرگمهر;10676 نوشت:
شاید به همین راحتی نتوان به هر کس که ادعای ملاقات با ائمه، مأموریت یافتن از طرف ایشان یا دیدن نور و امثال آن داشت برچسب شیادی و شیطان صفتی زد. این امکان وجود دارد که این افراد، تنها بیمار باشند

با سلام

بنده هم با نظر محمد عزيز موافقم

دوست عزيز جناب بزرگمهر امروزه سوء استفاده از احساسات اعتقادي افراد نسبت به ائمه و مسايل ديني رسم شده و هستند كساني كه با خواب ديدني و مكاشفه اي و....زنان و دختران و جوانان بي اطلاع از مسايل ديني را دور خود جمع مي كنند

گذشته از مسايل مالي كه البته عمده نيت اين است به دنبال پنهان كردن عقده هاي سركوب شده خود در اجتماع هستند

بنده خود با چنين افرادي مواجه بودم كه در صدد رساندن نامه هاي جوانان به امام زمان بود

مگر چند سال پيش از تلويزيون شاهد نبوديم كه نزديكي هاي كرج كعبه اي بنا كرده و مردم را به ان حج مي بردند

مگر در برنامه هاي مختلف شاهد مدعيان دروغين نبوديم كه خود بعدا اعتراف كردند

از طرفي مگر امامان مي گويند كه بين مردم دكان بزنيد و شفا بدهيد وافراد دور خود جمع گنيد

اصلا كساني كه خبري از ائمه داشتند و به زيارت نايل مي امدند

هر كه را اسرار حق اموختند

مهر كردند و زبانش دوختند

چي شده حالامهر برداشتندد و مي كويند به نام ما برويد مريد جمع كنيد و شفا بدهيد و محرم زنان مردم شوريد و....

نخير برادر به هيچ وجه قابل توجيه نيست

دوست عزیز

آقای باستانی در قم، به درستی در پاسخ محمد جان ما نوشته اند:
«اینها یا دچار بیماری مالیخولیا هستند و هذیان می گویند یا شیادند و حیله گرند و به دنبال شهوات خود می باشند»

بنده هم به هیچ وجه درصدد توجیه نیستم. بلکه با توجه به این که متناسب با شغل خود، بسیاری از این بیماران را دیده ام که با درمان دارویی و یا شوک الکتریکی تا حدود زیادی به زندگی طبیعی برگشته اند، تذکر دادم تا به بخش اول نظر آقای باستانی هم بیندیشیم. بعد از رد شق اول، قضاوت کنیم و برچسب بزنیم.

بیماری که نور می بیند یا از ائمه مأموریت دریافت می کند، نه گناهکار است نه شیاد؛ بیمار است، همین. چنین فردی بیش از تکفیر و طرد، نیازمند درمان است.

اما اگر با بررسی های انجام شده مشخص شد که بیمار نبوده است، آنگاه جا دارد به مرحله ی دوم قدم بگذاریم.

با سپاس
موضوع قفل شده است