مخاطب این آیه معروف کیه ؟؟؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مخاطب این آیه معروف کیه ؟؟؟

سلام
یه سوالی چند وقته ذهنمو مشغول کرده
یه آیه ای رو خیلی شنیدیم(( ...اذا ارادالله بشیء کن فیکون ...))
می خواستم ببینم مخاطب خدا تو این آیه کی بوده یاچی بوده ؟؟یعنی در واقع مخاطب لفظ ((کن)) کیه یا چیه ؟
اگه بگیم خود شیء بوده که نمیشه چون شیء بعد از اراده خدا یعنی بعد از لفظ کن موجود میشه و قهرا مخاطب قرار دادن اون قبل از موجودیت غیر منطقیه .
اگه بگیم قالب حاصله از تفکر الهی برای خلقت شیء بوده که نمیشه چون اساسا تفکر برای خدا تعریف نمیشه چون تفکر رسیدن از چند علوم به معلوم دیگر یا تبدیل یک مجهول به معلومه و چون برای خدا مجهولی وجود ندارد پس تفکر هم معنا ندارد .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

وحید خضری;376505 نوشت:
می خواستم ببینم مخاطب خدا تو این آیه کی بوده یاچی بوده ؟؟یعنی در واقع مخاطب لفظ ((کن)) کیه یا چیه ؟
اگه بگیم خود شیء بوده که نمیشه چون شیء بعد از اراده خدا یعنی بعد از لفظ کن موجود میشه و قهرا مخاطب قرار دادن اون قبل از موجودیت غیر منطقیه .
اگه بگیم قالب حاصله از تفکر الهی برای خلقت شیء بوده که نمیشه چون اساسا تفکر برای خدا تعریف نمیشه چون تفکر رسیدن از چند علوم به معلوم دیگر یا تبدیل یک مجهول به معلومه و چون برای خدا مجهولی وجود ندارد پس تفکر هم معنا ندارد .

باسلام
با اینکه این بحث در تاپیک تفسیر کن فیکون امده است ولی با این حال به صورت خلاصه و کمی روان بحث مورد نظر بیان میشود. مراد از قول و یقول در این ایه این نیست که خداوند به صورت لفظی به کسی یا چیزی گفته باش و ان چیز نیز موجود شده است. بلکه مراد از این فراز که در چند ایه دیگر نیز تکرار شده است، اراده تکوینی الهی و ایجاد است. به عبارت دیگر، مراد از یقول له این است که ان شیء را خودش ایجاد میکند و اراده او عین ایجاد ان شیء است. به عبارت دیگر میان اراده الهی و موجود شدن چیزی که خداوند میخواسته باشد، فاصله ای وجود ندارد. بنابراین، گفتگویی در کار نیست تا سوال شود که مخاطب این گفتگو و دیالوگ کیست یا چیست. خداوند وقتی میخواهد واقعه ای اتفاق بیفتد یا موجودی باشد، همین که اراده میکند ان که متعلق اراده الهی بوده موجود میشود به همان صورتی که خداوند میخواسته است. بنابراین نه گفتگویی درکار است و نه تفکر و سنجش و سبک، سنگین کردنی. مرحوم علامه به درستی به این بحث اشاره دارندو می فرمایند:
«.....و حقيقت اين است كه تنها در خطاب‏هاى لفظى است كه بايد مخاطب قبلا وجود داشته باشد، و اما در خطاب‏هاى تكوينى قضيه درست بر عكس است، يعنى وجود مخاطب فرع خطاب است، چون خطاب‏هاى تكوينى همان ايجاد است، و معلوم است كه تا خطاب صادر نشود، مخاطبى پديد نمى ‏آيد، چون" وجود"، فرع بر" ايجاد" است، هم چنان كه در آيه" أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" كلمه" فيكون" اشاره به وجود" شى‏ء" است كه متفرع شده بر كلمه" كن" كه همان ايجاد است.»
تفسیر المیزان، ج 17 ص 115، ج13 ص 404؛ روح البیان، ج 5 ص 36؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج2 ص 566

من چند وقت پیش به تفسیر آیت الله جوادی گوش میدادم ایشون هم دقیقاً همین مطلب زیر را بیان می کردند که در خطابهای معمولی، اوّل باید مخاطب باشد بعدش خطاب، ولی در خطابهای تکوینی، مخاطب، به واسطه خطاب، موجود میشود و این هیچ استبعاد و استیحاشی هم ندارد:

صدیق;377731 نوشت:
تنها در خطاب‏هاى لفظى است كه بايد مخاطب قبلا وجود داشته باشد، و اما در خطاب‏هاى تكوينى قضيه درست بر عكس است، يعنى وجود مخاطب فرع خطاب است، چون خطاب‏هاى تكوينى همان ايجاد است، و معلوم است كه تا خطاب صادر نشود، مخاطبى پديد نمى ‏آيد، چون" وجود"، فرع بر" ايجاد" است، هم چنان كه در آيه" أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" كلمه" فيكون" اشاره به وجود" شى‏ء" است كه متفرع شده بر كلمه" كن" كه همان ايجاد است.

جمع بندی

سوال:
در برخی آیات خداوند از خطابهایی سخن گفته که با موجودات قبل از آفریدنشان داشته است و مثلا به آنان گفته باشید و آنان نیز موجود شدند. حال سوال اینجاست که قبل از اینکه آن موجودات را خداوند بیافریند، خداوند با چه چیزی سخن میگفته و خطاب کرده است؟ چیزی که هنوز نبوده چطور مورد خطاب الهی قرار گرفته است و اگر بوده، پس آفریدن آن بعد از خطاب و موجود شدنش به چه معنایی است؟ چیزی که نیست، نیست و قابل خطاب کردن نیست و چیزی که هست، نیازی به موجود شدن ندارد و تحصیل حاصل و محال است.

پاسخ:
مراد از قول و یقول در این ایه این نیست که خداوند به صورت لفظی به کسی یا چیزی گفته باش و ان چیز نیز موجود شده است. بلکه مراد از این نحوه تعابیر که در چند ایه دیگر نیز تکرار شده است، اراده تکوینی الهی و ایجاد آن شیء و موجود است. به عبارت دیگر، مراد از یقول له این است که آن شیء را خودش ایجاد میکند و اراده او عین ایجاد ان شیء است و میان اراده الهی و موجود شدن چیزی که خداوند میخواسته باشد، فاصله ای وجود ندارد. بنابراین، گفتگویی در کار نیست تا سوال شود که مخاطب این گفتگو و دیالوگ کیست یا چیست. خداوند وقتی میخواهد واقعه ای اتفاق بیفتد یا موجودی باشد، همین که اراده میکند ان که متعلق اراده الهی بوده موجود میشود به همان صورتی که خداوند میخواسته است. بنابراین نه گفتگویی درکار است و نه تفکر و سنجش و سبک، سنگین کردنی. بلکه خطاب های اینچنینی، خطابهای تکوینی است که بر خلاف خطابهای لفظی، در آن وجود مخاطب فرع بر خطاب است و وجود مخاطب با همین خطاب محقق میشود و تا خطابی صادر نشود، مخاطبی پدید نمی آید.(1) در حالیکه در خطابهای لفظی، ابتدا باید مخاطبی باشد تا خطاب کردن و صحبت کردن با او معقول باشد.

ــــــــــــــــــــــــ
1. تفسیر المیزان، ج 17 ص 115

موضوع قفل شده است