و این بار طلاق...

تب‌های اولیه

40 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
و این بار طلاق...

سلام دوستان عزیز اسک دینی طاعاتتون قبول حق انشاالله
نمیدونم چرا اینهمه دعای شب های قدر این نتیجه رو داد... خدا میدونه که چی به صلاحمه اما خیلی عجیب همه چیز پیش رفت...

امیدوارم منو خاطرتون باشه که مشکل جدی با عصبی بودن همسرم و کینه ای بودنش داشتم به طوریکه کوچکترین اتفاقاتو بعد سه
سال به وضوح و با نفرت تو دلش نگه داشته(در قبال همه اما نسبت به خانواده من خیلی شدیدتر)
من داشتم این زندگی پر استرس که دائم مواظب باشم نکنه ناراحت شه نکنه تاثیر بد اعتقادی روش بذاره... زندگی سختی بود اما توان تحملشو داشتم.

تا اینکه دوباره بر اثر یک موضوع ناچیز دعوای شدیدی کرد و مثل اغلب اوقات از حربه توهین و فحش به خانواده من استفاده کرد و گفت گمشو برو خونه همونا...

شب سختی رو گذروندم و دائم فکر میکردم که چرا من تحمل میکنم؟ اون چرا چنین حقی داره که هر برخوردی با من داشته باشه؟

خلاصه تا فردا ظهرش اصلا همو ندیدیمو حرفی نزدیم و ایشون بدون هیچ کلامی خونرو ترک کرد.
حتی حق قهر و ترک خونه هم با اونه درصورتی که بدترین رفتارو داشته؟زنگ زدم به یکی از آشناهام(خانوادمو و همسرم ندیدن و ایشون استاد جلسات مذهبی و بسیار فعال هستن و آدم پخته و تجربه دارین) گفتم موضوع مهمی وایشون گفتن بیا خونم.

منم رفتم خونشون.قبلا تا حدی در جریان زندگیم بودن و همیشه میگفتن باید به پدرت موضوعو بگی(پدر و مادرم در دوران عقد مخصوصا و حتی همین الان بارها صداهای ایشونو شنیده بودن و حتی تا صبح گریه میکردن اما من نمیذاشتم وارد زندگیم شن و میگفتم من میتونم خودم زندگیمو اداره کنم)
خلاصه ایشون منو واقعا مجبور کردن به خونه پدرم برم و میگفتن هیچ راهی جز این نمونده.

همسرم وقتی فهمید به جای اینکه شرمنده شه عصبانی شدو گفت من نمیام با بابات حرف بزنم خودت پاشو بیا خونه.اما من دیگه برای برگشت همه پلها خراب شده بود و راهه رفته رو نمیتونستم نصفه رها کنم.

الان سه روزه خونه پدرمم و همسرم در حد جنون عصبانی شده که من به خانوادم گفتم و بردنش دکترو الان تحت درمانه و دارو مصرف میکنه(اونم به خانوادش گفت) اما میگه من نمیام اونجا حرفی بزنم.

متاسفانه مامانش زنگ زدنو با مامانم برخورد بدی دو طرف داشتن و هر دو طرف سعی کردن بگن بچه شما کلی ایراد داره و من خیلی ازین موضوع داغون شدم اما مامان من واقعا قابل کنترل نیستن و هرکاری بخوان انجام میدن.
الان تو مرحله عجیبی ناخواسته افتادم.طلاق یکی از راه های پر رنگ جلومه که همه بهم تاکید دارن.حتی میاوری که زمان ازدواجم پیشش رفتم و ایوشن بهم گفته بودن که به درد هم نمیخورین هم میگفتن باید تلاش بر ساختن باشه اما نهایتش میتونه به طلاق برسه.
اینقدر شوک زده بودم تا سه روز طول کشید حالم جا بیاد بیام تایپیک بزنم.

من میدونم اگر حتی برگردیم سر خونه زندگیمون همسر من تا آخر عمرم عذابم میده.اون که کوچکترین انتقادی رو حاضر به تحملش نیست حالا به این شکل مورد انتقاد قرار گرفته و دیگه به جنون رسیده.

پدر همسرم امشب قراره بیان خونه ما تا تکلیفمون مشخص بشه.

کمک کنین حالم خیلی بده

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: امیدوار



شمیم الزهرا;376463 نوشت:
سلام دوستان عزیز اسک دینی طاعاتتون قبول حق انشاالله
نمیدونم چرا اینهمه دعای شب های قدر این نتیجه رو داد... خدا میدونه که چی به صلاحمه اما خیلی عجیب همه چیز پیش رفت...

امیدوارم منو خاطرتون باشه که مشکل جدی با عصبی بودن همسرم و کینه ای بودنش داشتم به طوریکه کوچکترین اتفاقاتو بعد سه
سال به وضوح و با نفرت تو دلش نگه داشته(در قبال همه اما نسبت به خانواده من خیلی شدیدتر)
من داشتم این زندگی پر استرس که دائم مواظب باشم نکنه ناراحت شه نکنه تاثیر بد اعتقادی روش بذاره... زندگی سختی بود اما توان تحملشو داشتم.

تا اینکه دوباره بر اثر یک موضوع ناچیز دعوای شدیدی کرد و مثل اغلب اوقات از حربه توهین و فحش به خانواده من استفاده کرد و گفت گمشو برو خونه همونا...

شب سختی رو گذروندم و دائم فکر میکردم که چرا من تحمل میکنم؟ اون چرا چنین حقی داره که هر برخوردی با من داشته باشه؟

خلاصه تا فردا ظهرش اصلا همو ندیدیمو حرفی نزدیم و ایشون بدون هیچ کلامی خونرو ترک کرد.
حتی حق قهر و ترک خونه هم با اونه درصورتی که بدترین رفتارو داشته؟زنگ زدم به یکی از آشناهام(خانوادمو و همسرم ندیدن و ایشون استاد جلسات مذهبی و بسیار فعال هستن و آدم پخته و تجربه دارین) گفتم موضوع مهمی وایشون گفتن بیا خونم.

منم رفتم خونشون.قبلا تا حدی در جریان زندگیم بودن و همیشه میگفتن باید به پدرت موضوعو بگی(پدر و مادرم در دوران عقد مخصوصا و حتی همین الان بارها صداهای ایشونو شنیده بودن و حتی تا صبح گریه میکردن اما من نمیذاشتم وارد زندگیم شن و میگفتم من میتونم خودم زندگیمو اداره کنم)
خلاصه ایشون منو واقعا مجبور کردن به خونه پدرم برم و میگفتن هیچ راهی جز این نمونده.

همسرم وقتی فهمید به جای اینکه شرمنده شه عصبانی شدو گفت من نمیام با بابات حرف بزنم خودت پاشو بیا خونه.اما من دیگه برای برگشت همه پلها خراب شده بود و راهه رفته رو نمیتونستم نصفه رها کنم.

الان سه روزه خونه پدرمم و همسرم در حد جنون عصبانی شده که من به خانوادم گفتم و بردنش دکترو الان تحت درمانه و دارو مصرف میکنه(اونم به خانوادش گفت) اما میگه من نمیام اونجا حرفی بزنم.

متاسفانه مامانش زنگ زدنو با مامانم برخورد بدی دو طرف داشتن و هر دو طرف سعی کردن بگن بچه شما کلی ایراد داره و من خیلی ازین موضوع داغون شدم اما مامان من واقعا قابل کنترل نیستن و هرکاری بخوان انجام میدن.
الان تو مرحله عجیبی ناخواسته افتادم.طلاق یکی از راه های پر رنگ جلومه که همه بهم تاکید دارن.حتی میاوری که زمان ازدواجم پیشش رفتم و ایوشن بهم گفته بودن که به درد هم نمیخورین هم میگفتن باید تلاش بر ساختن باشه اما نهایتش میتونه به طلاق برسه.
اینقدر شوک زده بودم تا سه روز طول کشید حالم جا بیاد بیام تایپیک بزنم.

من میدونم اگر حتی برگردیم سر خونه زندگیمون همسر من تا آخر عمرم عذابم میده.اون که کوچکترین انتقادی رو حاضر به تحملش نیست حالا به این شکل مورد انتقاد قرار گرفته و دیگه به جنون رسیده.

پدر همسرم امشب قراره بیان خونه ما تا تکلیفمون مشخص بشه.

کمک کنین حالم خیلی بده

بسمه‌تعالي
خواهر گرامي سلام عليكم. از وضعيت پيش‌آمده متاسفم و اميدوارم خداي بزرگ، با لطف خود اين موضوع را ختم به خير نمايد.
همانطور كه بارها عرض شد، رفتار و نحوه برخورد همسر شما در موضوعات مختلف غير منطقي و به دور از انتظار است، اما اينكه تا چه اندازه عوامل ارتباطي و چه اندازه عوامل شخصيتي در اين نوع برخورد دخيل هستند نيازمند، ارزيابي حضوري است.
بر اين اساس به نظر مي رسد نگاه موردي به مسئله اخير (نزاع و قهر شما)، گره گشا نيست بلكه لازم است به صورت عميق و ريشه‌اي اساس چنين ارتباط و شخصيتي مورد تحليل قرار بگيرد تا از اين طريق حضرتعالي با در اختيار داشتن نقشه راه، دريابيد كه چه بخشي از اين موضوعات قابل پيشگيري، كنترل و مديريت است و چه ميزان از آن خير!!
در صورتيكه بعد از ارزيابي حضوري، اختلال شخصيت، تشخيص داده شود، براي پيشبرد زندگي، ضرورت دارد تا از مداخلات دارويي و روان‌درماني بهره گرفته شود.

خواهر گرامي!
با توجه به شرايط شما در مجموع نبايد اقدام شتابزده و عجولانه‌اي را دنبال كنيد، بلكه لازم است به اندازه كافي به خود و ايشان فرصت دهيد و انشاءالله با مراجعات حضوري و كمك گرفتن از متخصصين امر نقشه راه خود را بدست آوريد آنگاه بر مبناي آن تصميم‌گيري نماييد.

در اين ايام با بركت از درگاه خداي سبحان، عاقبت بخيري و خوشبختي شما را مسئلت دارم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

اميدوار;376534 نوشت:
با توجه به شرايط شما در مجموع نبايد اقدام شتابزده و عجولانه‌اي را دنبال كنيد،

بسیار متاسفم ..........انشالله هر انچه به صلاحته پیش بیاد
حرف جناب امیدوار و نشنیده نگیر

می تونمدرک کنم که چه شرایط سختیه که داری ایشالا که همه چیز حل میشه و به خوبی زندگی میکنین.

[="Tahoma"][="SeaGreen"]اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
امیدورام هرچی صلاحه اتفاق بیافته:Gol:

بیشک طلاق رو آخرین راه بگذارید و با کمک مشاوران حضوری کمک کنید تا مشکل حل شود:Gol:[/]

[="#006400"]هوالعالم
خدا به شما صبر بده

شمیم الزهرا;376463 نوشت:
من میدونم اگر حتی برگردیم سر خونه زندگیمون همسر من تا آخر عمرم عذابم میده.اون که کوچکترین انتقادی رو حاضر به تحملش نیست حالا به این شکل مورد انتقاد قرار گرفته و دیگه به جنون رسیده.

گاهي وقتا يك قدم به عقب يعني برگشت از راه صد ساله اي كه يك شبه طي شده و همين ميتونه همه چي رو ارام كنه ...
امروز كه به قرص خوردن افتادن يعني قبول كردن كه مشكل دارند و انشاالله از فرداها براي رفعش قدم برميدارن .

مشكل روحي رواني ما از كفر يا ميل به روانگردان و الكل امثالهم نباشه
100 درصد ريشه يابي و 99 درصد ريشه كن خواهد شد انشاالله

خوبه كه ادم روي عيب ديگري سر پوش بذاره
اما به شرطي كه اين ديگري وجود عيب و نقص رو قبول كنه تا بهش عادت نكنه
در غير اينصورت بايد با كمك و مشورت خدا و اهل خدا به كمك اين فرد ناآگاه رفت
چون ناخودآگاه عمل ميكنه ![/]

شمیم الزهرا;376463 نوشت:
من میدونم اگر حتی برگردیم سر خونه زندگیمون همسر من تا آخر عمرم عذابم میده.اون که کوچکترین انتقادی رو حاضر به تحملش نیست حالا به این شکل مورد انتقاد قرار گرفته و دیگه به جنون رسیده.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خواهر گرامی از شنیدن این خبر بسیار متأثر شدم . از پیشنهادات کارشناس محترم نیز سپاسگزارم . میدانم که با شعور بالایتان ، شما این پیشنهادات را در اولویت قرار خواهید داد .. اگر دوستان مایل باشند به صورت عمومی این مسأله را به بحث بگذاریم و جوانب مختلف آن و راهکارهای مختلف برای این جوانب را ارایه دهیم . به هر حال مشورت در دین اسلام توصیه ی آیات وروایاتمان است . از طرفی این موضوع با عقول دیگر نیز به اشتراک گذارده میشود تا انشاءالله برای سایر دوستان نیز راه گشا باشد .

الحمدلله از حضور کارشناس بادرایت والبته باسواد در امر مشاوره هم برخوردار هستیم اگر ایشان نیز لطف کنند ودر مباحث همراهیمان کنند جای دلگرمی بسیار است . :Gol:

ومن الله التوفق

سلام خواهر عزیزم
واقعا متاسفم

طلاق عرش الهی را به ارزه در میاره ولی بعضی وقتها ادامه ی یه زندگی اثرات خیلی بدتری میذاره

امیدوارم خدا کمکتون کنه

من درجریان مشاجرات گذشتتون نیستم
فقط خواهر عزیزم اگه کاری میتونید انجام بدین تلاشتونو بکنید و زندگیتونو نجات بدین
وگرنه توسل کنید به فاطمه ی زهرا (س) و ازشون کمک بخواهید
من یه نماز توسل خیلی کوچک با اثر واقعا بزرگ براتون میذارم
هم خودم هم هرکس ازش استفاده کرده خیلی نتیجه دیدیم

دورکعت نماز به نیت هدیه بفاطمه الزهرا(س)
مثل نماز صبح فقط توی قنوت بخونید:
اللهم بفاطمه و ابیها ،بفاطمه و بعلها ، بفاطمه و بنیها ، بفاطمه وسرّالمستودع علیها اقضٍ حاجتی و صلّی الله علیه و آله
بعد صلوات بعد نیت و دوباره صلوات
درآخر نماز هم تسبیحات حضرت زهرا (س) را بفرستید

از ته دل براتون دعا میکنم و از همه ی دوستان هم میخوام دعا کنند تا انشالله مشکلتون حل بشه
انشالله دیشب به خیر گذشته باشه

شمیم الزهرا;376463 نوشت:
سلام دوستان عزیز اسک دینی طاعاتتون قبول حق انشاالله
نمیدونم چرا اینهمه دعای شب های قدر این نتیجه رو داد... خدا میدونه که چی به صلاحمه اما خیلی عجیب همه چیز پیش رفت...

امیدوارم منو خاطرتون باشه که مشکل جدی با عصبی بودن همسرم و کینه ای بودنش داشتم به طوریکه کوچکترین اتفاقاتو بعد سه
سال به وضوح و با نفرت تو دلش نگه داشته(در قبال همه اما نسبت به خانواده من خیلی شدیدتر)
من داشتم این زندگی پر استرس که دائم مواظب باشم نکنه ناراحت شه نکنه تاثیر بد اعتقادی روش بذاره... زندگی سختی بود اما توان تحملشو داشتم.

تا اینکه دوباره بر اثر یک موضوع ناچیز دعوای شدیدی کرد و مثل اغلب اوقات از حربه توهین و فحش به خانواده من استفاده کرد و گفت گمشو برو خونه همونا...

شب سختی رو گذروندم و دائم فکر میکردم که چرا من تحمل میکنم؟ اون چرا چنین حقی داره که هر برخوردی با من داشته باشه؟

خلاصه تا فردا ظهرش اصلا همو ندیدیمو حرفی نزدیم و ایشون بدون هیچ کلامی خونرو ترک کرد.
حتی حق قهر و ترک خونه هم با اونه درصورتی که بدترین رفتارو داشته؟زنگ زدم به یکی از آشناهام(خانوادمو و همسرم ندیدن و ایشون استاد جلسات مذهبی و بسیار فعال هستن و آدم پخته و تجربه دارین) گفتم موضوع مهمی وایشون گفتن بیا خونم.

منم رفتم خونشون.قبلا تا حدی در جریان زندگیم بودن و همیشه میگفتن باید به پدرت موضوعو بگی(پدر و مادرم در دوران عقد مخصوصا و حتی همین الان بارها صداهای ایشونو شنیده بودن و حتی تا صبح گریه میکردن اما من نمیذاشتم وارد زندگیم شن و میگفتم من میتونم خودم زندگیمو اداره کنم)
خلاصه ایشون منو واقعا مجبور کردن به خونه پدرم برم و میگفتن هیچ راهی جز این نمونده.

همسرم وقتی فهمید به جای اینکه شرمنده شه عصبانی شدو گفت من نمیام با بابات حرف بزنم خودت پاشو بیا خونه.اما من دیگه برای برگشت همه پلها خراب شده بود و راهه رفته رو نمیتونستم نصفه رها کنم.

الان سه روزه خونه پدرمم و همسرم در حد جنون عصبانی شده که من به خانوادم گفتم و بردنش دکترو الان تحت درمانه و دارو مصرف میکنه(اونم به خانوادش گفت) اما میگه من نمیام اونجا حرفی بزنم.

متاسفانه مامانش زنگ زدنو با مامانم برخورد بدی دو طرف داشتن و هر دو طرف سعی کردن بگن بچه شما کلی ایراد داره و من خیلی ازین موضوع داغون شدم اما مامان من واقعا قابل کنترل نیستن و هرکاری بخوان انجام میدن.
الان تو مرحله عجیبی ناخواسته افتادم.طلاق یکی از راه های پر رنگ جلومه که همه بهم تاکید دارن.حتی میاوری که زمان ازدواجم پیشش رفتم و ایوشن بهم گفته بودن که به درد هم نمیخورین هم میگفتن باید تلاش بر ساختن باشه اما نهایتش میتونه به طلاق برسه.
اینقدر شوک زده بودم تا سه روز طول کشید حالم جا بیاد بیام تایپیک بزنم.

من میدونم اگر حتی برگردیم سر خونه زندگیمون همسر من تا آخر عمرم عذابم میده.اون که کوچکترین انتقادی رو حاضر به تحملش نیست حالا به این شکل مورد انتقاد قرار گرفته و دیگه به جنون رسیده.

پدر همسرم امشب قراره بیان خونه ما تا تکلیفمون مشخص بشه.

کمک کنین حالم خیلی بده

برگشت به خونه فقط به یک شرط:
هر دو نفرتان به یک روانشناس مراجعه می کنید ، مشکلات تان را می گویید و هر دو نفرتون قول می دهید که به توصیه های روانشناس عمل کنید. اگر حاضر به اینکار نشد در طلاق تردید نکنید!

ببخشید این رو میگم
همسرتون رو بردن دکتر برای چه مشکلی؟
مشکل عصبی داشتن و یا مشکل دیگه /؟
اگه عصبی بوده خوب پس لابد این چیز هایی هم اتفاق میوفتاده به خاطر عصبی بودنشونه
و پیش مشاور و روانشناس خوب و معتبر برید تا درست راهنماییتون کنه و هر راهی رو که میدونه بگه
تاکید میکنم پیش هر مشاور و روانشناسی نرید.
بعضی هاشون به جای اینکه راهنمایی کنن و آتش رو کم کنن ؛بیشتر داغش میکنن

.
من در جریان مشکلات گذشته که نوشتید که خاطرتون هست نیستم،ولی میخوام بگم به روز ازدواجتون هم فکر کنید
از ایشون چی دیدید که خوشتون اومد؟
چی تو نظر شما خوب بود ککه قبولشون کردید؟
بعضی وقتا این غروره که کار رو خراب میکنه
هر مردی با مرد دیگه فرق میکنه ،چه احساس ،روش صحبت ،برخورد و...
خودت بشین و فکر کن
به خانوادت هم بگو خیلی تندی نکنن
چون اگه آشتی کردید اونا آدم بده میشن ها
این زندگی خودته و لازم نیست خانواده ها به جون هم بیفتن
خانواده اون ها رو نمیدونم ولی رو خانواده خودت که میتونی کنترل داشته باشی
هیچوقت به طلاق فکر نکن
اول ببین چه راههایی جلوت هست
چه کارهایی میتونی انجام بدی
حتی لازمه بعضی وقتا غرور رو کنار بذاری
شرایط سختیه ولی صبور باش

هیچوقت نگو ای خدا من مشکل بزرگی دارم ؛بگو ای مشکل من خدای بزرگی دارم

سلام به همه شما بزرگواران.
از تک تکتون ممنونم که نوشته هامو خوندیدن و راهنماییم میکننینو درکم میکنین.
شبی که پدر شوهر و مادرشوهرم اومدن خیلی سخت گذشت... بعد از اتمام صحبتها که سه ساعت طول کشید (از ظاهر پدر شوهرم استنباط میشد که خیلی علاقه مندن زندگیمون دوباره شکل بگیره و زیاد براشون مشکلمون مهم نبود اما مادرشوهرم به شدت شاکی بودنو ابدا به من حقی نمیدادن و از همون شب دائم تیکه میندازن و روحمو آزار میدن و من فقط سکوت...) من نمیدونم چه حرفایی زده شد اما پدرشوهرم گفتن بهم به خاطر من برگرد اما بیا خونه ما.

من چشم گفتم و رفتم و یک روز سحر تا سحر بعد رو منزی ایشون با همسرم بودم...
هنوز حال مساعدی ندارم که ببفهمم چه اتفاقی افتاده اما رابطه ای که فکر میکردم بسیار عالیه و من تمام تلاشمو میکردم عروس خوبی باشم کلا پاشیده و الان از چشم مادرشوهرم بدترین آدمم و فقط من دارم حرفها و نگاه های ایشونو تکل میکنم...

اما همسرم خیلی پشیمونه اما نمیدونم این پشیمنی چقدر طول میکشه.قبلا که چند روز طول میکشید اما این بار نمیدونم...
برای ادامه شرط مشاوره گذاشته شده و من پیگیرم وقت بگیرم از همون مشاور قبلی.گرچه نمیدونم همون مناسب بود یا نه.

الان برای ادامه ندگیم چه روندی پیش بگیرم؟ چطوری توهین ها و تهمت های مادرشوهرم رو فراموش کنم؟

همسرم خیلی مهربون شده قسم به خدا خورد که عوض شده اما من حالم خرابتر ازین حرفاست...

شمیم الزهرا;377423 نوشت:
اما همسرم خیلی پشیمونه اما نمیدونم این پشیمنی چقدر طول میکشه.قبلا که چند روز طول میکشید اما این بار نمیدونم...
برای ادامه شرط مشاوره گذاشته شده و من پیگیرم وقت بگیرم از همون مشاور قبلی.گرچه نمیدونم همون مناسب بود یا نه.

الان برای ادامه ندگیم چه روندی پیش بگیرم؟ چطوری توهین ها و تهمت های مادرشوهرم رو فراموش کنم؟

همسرم خیلی مهربون شده قسم به خدا خورد که عوض شده اما من حالم خرابتر ازین حرفاست...

آجی به شوهرت بگو اگه قبول داری اشتباه کردی باید اون وجهه ای که قبلا پیش مادرت داشتمو بااشتباهت از بین بردی دوباره برام برگردونی !

شمیم الزهرا;377423 نوشت:
سلام به همه شما بزرگواران.
از تک تکتون ممنونم که نوشته هامو خوندیدن و راهنماییم میکننینو درکم میکنین.
شبی که پدر شوهر و مادرشوهرم اومدن خیلی سخت گذشت... بعد از اتمام صحبتها که سه ساعت طول کشید (از ظاهر پدر شوهرم استنباط میشد که خیلی علاقه مندن زندگیمون دوباره شکل بگیره و زیاد براشون مشکلمون مهم نبود اما مادرشوهرم به شدت شاکی بودنو ابدا به من حقی نمیدادن و از همون شب دائم تیکه میندازن و روحمو آزار میدن و من فقط سکوت...) من نمیدونم چه حرفایی زده شد اما پدرشوهرم گفتن بهم به خاطر من برگرد اما بیا خونه ما.

من چشم گفتم و رفتم و یک روز سحر تا سحر بعد رو منزی ایشون با همسرم بودم...
هنوز حال مساعدی ندارم که ببفهمم چه اتفاقی افتاده اما رابطه ای که فکر میکردم بسیار عالیه و من تمام تلاشمو میکردم عروس خوبی باشم کلا پاشیده و الان از چشم مادرشوهرم بدترین آدمم و فقط من دارم حرفها و نگاه های ایشونو تکل میکنم...

اما همسرم خیلی پشیمونه اما نمیدونم این پشیمنی چقدر طول میکشه.قبلا که چند روز طول میکشید اما این بار نمیدونم...
برای ادامه شرط مشاوره گذاشته شده و من پیگیرم وقت بگیرم از همون مشاور قبلی.گرچه نمیدونم همون مناسب بود یا نه.

الان برای ادامه ندگیم چه روندی پیش بگیرم؟ چطوری توهین ها و تهمت های مادرشوهرم رو فراموش کنم؟

همسرم خیلی مهربون شده قسم به خدا خورد که عوض شده اما من حالم خرابتر ازین حرفاست...

شمیم جان خیلی خوشحالم که داری به خودت و زندگیت فرصت میدی
مشاوره رو حتما پیگیر باش
:Narahat az:
من در حدی نیستم نظر خاصی بدم :Gig:
اما تا جایی که عقل ناقص ام کار میکنه اینه که :help:
به خانواده ی همسرت زمان بدی......... مخصوصا مادر شوهر گرامی .....بالاخره واسشون سخت بوده ...خودت هم تو پست های قبلی گفتی با مادرت بحث اش شده ....
48 ساعت از بحث اش نگذشته ....بنده خدا الزایمر هم داشت به این زودی فراموش نمیکرد ...
:khaneh:
هپی تی بیبی دی ...هو ....:makhfi:.من فراموش کردم عروس گلم
یا توقع نداری بگه هوراا
:tavallod:ا شمیم پسر ............بوق) و بخشیدی ازت ممنونم ؟
اینجور که نمیشه ....صبر کن :okey:
از این پشیمونی همسرت استفاده کن و ...تکرار میکنم استفاده نه سوء استفاده :vamonde:
تو هم دلت شکسته ...هر چی مشکل از اول زندگی داشتی با خودت مرور کردی و غم رو غم هات اضافه کردی
توکل ات به خدا بشه
:Doaa:
در ضمن اینقدر نریز تو خودت ...افسردگی میگیری ها :crying:..اگه تونستی این تاپیک رو هم بخونه ...متاسفانه
هم طولانیه هم یه کم به موضوع تو بی ربط ....
اما فکر میکنم منظور کلامم و رسوندم http://www.askdin.com/thread28560-15.html#post377372
یاعلی

شقایق کویری;377426 نوشت:
آجی به شوهرت بگو اگه قبول داری اشتباه کردی باید اون وجهه ای که قبلا پیش مادرت داشتمو بااشتباهت از بین بردی دوباره برام برگردونی !

سلام این کارو انجام بدم؟ یا این موضوعو رها کنمو به مشکل اصلی زندگیم با همسرم بپردازم؟

شمیم الزهرا;377504 نوشت:
سلام این کارو انجام بدم؟ یا این موضوعو رها کنمو به مشکل اصلی زندگیم با همسرم بپردازم؟

راسش من نمیدونم
اما حسم میگه گرو کشی نکن
....وجهه تو اینجوری ها برنمیگرده ...شاید ..تکرار میکنم ..شاید بدتر هم بشه .....
من نمیتونم به کسی ثابت کنم دستام خیسه ...باید دستام و لمس کنی تا متوجه صحت حرفم بشی ....
مادر شوهرت باید رفتار تو رو با شاخ شمشادش و خودش ببینه ..خوبی هات و ببینه ...
تا خودش تصمیم بگیره

سلام
پس خدا رو شکر تا حالا ختم به خیر شده.
به نظر من وقت مشاوره گذاشتن یکی از بهترین کارهایی بود که میشد انجام داد. مشاوره رو ادامه بدین و همچنین نشون بدین که مشاوره برای زندگیتون اثر داشته تا خدای نکرده اواسط کار همسرتون از ادامه مساوره پشیمون نشند.
علاوه بر مشاوره بر اساس میزان پایبندی ای که همسرتون به دین داره، در مورد مباحث دینی باهاشون صحبت کنین. مباحث اخلاقی دین رو بیشتر مدنظر قرار بدین. البته دو نکته رو فراموش نکنین. یکی اینکه یک دفعه توقع نداشته باشید همسرتون رو عارف بالله بشه و دوم اینکه سخنرانی اخلاقی افرادی رو براشون پخش کنین که هم همسرتون ارادت خاصی نسبت به اونها داره و هم اینکه زبون شیرینی دارند مثل مرحوم آیت الله مجتهدی.
در مورد مادرهمسرتون هم عرض کنم بنده پسرم و هنوز ازدواج نکردم + این که روحیه ی جنگ طلبی دارم. نمیدونم نطری که میدم درسته یا نه ولی یکی از مهم ترین عواملی که باعث میشه شما بتونید حرفای مادر همسرتون رو تحمل کنید همسرتون هست. اگه احساس می کنین بیشتر طرف شما رو می گیرن دست شما بازه ولی اگر احساس می کنین که در شرایطی که حق با شماست با این حال طرف مادرشون رو می گیرن باید اعتراف کنم جنگ طلبی به هیچ وجه فایده ای نداره. سابقه نشون داده شما پیروز نمیشید! در این موارد طرح دوستی با مادر همسرتون بریزید ولی با تدبیر و سیاست عمل کنین. از بدترین کارها اینه که به خاطر این موضوع با همسرتون دعوا بیفتید. به هیچ وجه، به هیچ وجه، به هیچ وجه همچین کاری رو نکنید!
سر آخر هم بنده پیشنهاد میدم با رعایت اخلاق و ادب و احترام و البته با در نظر گرفتن حداقل حقوق فردی این مشکلات قابل حله.
امیدوارم در این عید پیش رو خدا یه عیدی خیلی خوبی به شما بده و زندگیتون رو به راه بشه.
موفق باشید.

[="#008000"]هوالعالم
هر پنهان كاري نادرستي يك عواقبي داره كه يكي ازونها ميتونه سركوفت بزرگتر باشه
اونم مادري كه از اوضاع و احوال چندين ساله پسرش بي خبر بوده يا با خبر و حق به جانب ...
چون مدافع و حامي شخص بي اطلاع بودن .

نبايد فراموش كنيم كه مشورت با خدا و اهل خدايي چون پدر و مادر و فرد اگاه
چيزي به همراه داره بنام دعاي خير و اقدامي عاقلانه و منصفانه تر از عملي كه انسان كم تجربه انجام ميده ...

پس هميشه راهه گرفتن مشورت و حمايت براي حل كوچكترين مشكلات رو باز بذاريم
تا خداي ناكرده تبديل به غده ي بغض و عقده نشه كه بي هوا سر باز كنه و ما رو بهم بريزه . [/]

سلام شمیم جان

ناراحت شدم خواهر عزیزم وقتی نوشته هات رو خوندم

دختر خوب اسم طلاق زمانی اورده میشه که واقعا به صلاح باشه یعنی طلاق بهتره از موندن باشه....

تو و شوهرت مهم هستید نه مادر شوهرت ولش کن اون رو ، احترامش بجا ولی مهم زندگی تو و همسرت هست . اگه نتونست اخلاقش رو درست کنه و خیلی باعث ازارت میشد به پدرشوهرت یا شوهرت بگو بدون اسم اوردن از تو بهش تذکر بدهند.

از کارشناس جناب امیدوار یا حامی نشانی کارشناس خبره را بگیر چون مشاوری که زیاد کار بلد نباشد ضرر میرساند.

یادت باشه علاوه بر روابط تو با همسرت یعنی تعیین حد و مرز بین تو و اون، شخصیت همسرت هم باید مورد پیگیری قرار بگیره.

ان شاءالله مشکلت حل میشه. ان الله مع الصابرین:Gol:

سلام شمیم جان ... فاطمه هستم .
من از تو حرفات یه چیزی دستگیرم شد ... شاید درست شاید غلط ...
ولی یه چیزی رو از من داشته باش . ( یا تو باید سعی کنی خودت رو به شوهرت بچسبونی ... یا شوهرت باید سعی کنه خودش رو به تو بچسبونه ... جفتش با هم نمیشه )

نمیدونم سطح تحصیلات شما چقدر هست ... چقدر میتونی خودت رو با کلاس نشون بدی ... چقدر تونستی شوهرت رو مجذوب خودت بکنی ... چقدر ایشون در هراس از این هستن که ممکن هست شما رو از دست بدن ... ولی با این چند کلمه ای که ازت خوندم ... و اینکه ایشون یه دفعه به چیزی گیر میدن و فحش و دری وری میدن ... یعنی براتون ارزش قائل نیست ...

به نظر من باید شما شخصیت سازی کنین ... باید برای خودتون کسی بشین ... چند تا چیز بهت میگم سعی کن کمی رعایت کنی ... ( نظر شخصیم هست )

1- به خانواده خودت بگو جلوی شوهرت برات خیلی ارزش قایل بشن ... به داداشات بگو برات کادو بگیرن ... برات لباس بخرن ... مهمونی دعوتتون کنن .
2- دو سه تا دوست با کلاس داشته باش ...
3- میتونی برو باشگاه ... رژیم بگیر ...
4- از لحاظ مالی سعی کن پولی ... چیزی تو بانک برای خودت داشته باشی ... سعی کن اعتبار مالیت بالا بره .
5- وقتی شوهرت میاد خونه ... وقت ظرف شستن نیست ... نباید کارهایی که کلاس ندارن رو جلوی چشماش انجام بدی .
6- غر غر نکن .
7- همیشه باید جلوش شاداب و پر انرژی باشی ... به خودت برس ...
8- بابت مهربونی هاش ازش تشکر کن ... غذای خوشمزه براش درست کن .
9- خودت رو فعال نشون بده .... مثلا برو لیسانس بگیری ... اگر داری فوق لیسانس ... اگر داری دکترا ...
10- خودت رو بهش نچسبون ... جذبش بکن ... ولی سعی نکن بهش بچسبی ...
11- اینگار بابات پولداره ... بهش بگو برات یه ماشین بخره .... پراید دست دوم هم شد ایراد نداره .

اگر خواستی اینجوری رشد کنی ... حتما شوهرت باهات مخالفت میکنه ... ولی تو باید پات رو بکنی تو یه کفش و بگی میخوام رشد کنم ... نگران نباش اینجوری ارزش و اعتبارات هم بالاتر میره ...

شرایط زندگیت رو دقیقا نمیدونم ... ولی آقایونی که پس از مدتی اینجوری میشن ... به خاطر این هست که فکر میکنن سرشون کلاه رفته و میتونستن بهتر از این رو بگیرن ...
بهش ثابت کن بهتر از شما وجود نداره .

ممنونم از همتون...
دارم سعی میکنم گذشته رو فراموش کنم گرچه خیلی سخته.انرژیم هم کم شده
عنکبوت سرخ عزیز. دل و دماغ رسیدن به خود و شادابی و ازین چیزا اصلا ندارم. ممنونم از راهنماییت اما در مورد من هیچکدوم صدق نمیکنه.چون همه کارهایی که میگینو خیلییی بیشترش وجود داره .
خلوتی که با خدا تو اون سه روز خونه مامانم داشتم خیلی خوب بود .دوست دارم به همون لحظات برگردم...

از کارشناسان محترم بازم خواهشمندم بهم در شهر خودم مشاور معرفی کنن. مرد باشه و ظاهر مذهبی هم نداشته باشه اما مومن باشه(روحانی نباشن یا ریش زیاد نداشته باشن)

چطوری میشه که تمام امیدم به خدا باشه اما برای مشاوره رفتن هم تلاش کنم و اونو فقط وسیله ببینم؟ من نمیتونم تعادل داشته باشم یهو همه زندگیم میشه توکلو از کسی مشورت نمیگیرم و یهو از خدا غافل میشمو امیدم به مشاور میشه. چطوری تعادل برقرار کنم؟

شمیم الزهرا;377742 نوشت:
چطوری میشه که تمام امیدم به خدا باشه اما برای مشاوره رفتن هم تلاش کنم و اونو فقط وسیله ببینم؟ من نمیتونم تعادل داشته باشم یهو همه زندگیم میشه توکلو از کسی مشورت نمیگیرم و یهو از خدا غافل میشمو امیدم به مشاور میشه. چطوری تعادل برقرار کنم؟

بسمه‌تعالي
خواهر محترم سلام عليكم و طاعات قبول
گفت پيغمبر به آواز بلند
با توكل زانوي اشتر ببند
لذا ميان توكل به خداوند قادر متعال و استفاده از وسيله هيچ منافاتي وجود ندارد. اراده خداوند به اين تعلق گرفته است كه امور در مجاري خود و بر مبناي اسباب و مسببات رقم بخورند. استفاده از ابزار زماني مذموم است كه براي ابزار محوريت يا اصالت قائل شويم. اما اگر اين اسباب را در طول اراده خداوند حكيم و در يد قدرت حضرتش بدانيم به نحويكه معتقد باشيم هيچ اتفاقي بدون اذن خداي حكيم رقم نمي‌خورد، استفاده از وسيله منافاتي با توحيد و توكل ندارد كه عين توحيد است.

در مورد مشاور هم متاسفانه بنده از نزديك در مشهد مقدس مشاوري رو سراغ ندارم. اما چند سال پيش كه از مركز مشاوره آستان قدس ( مشاوره‌هاي حرم منظورم نيست) ديدن كرديم، مشاوران زبده و توانمندي در اين مركز حضور داشتند.

در اين ايام نوراني از خداي بزرگ خوشبختي و سعادت شما را مسئلت دارم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

شمیم الزهرا;377739 نوشت:
ممنونم از همتون...
دارم سعی میکنم گذشته رو فراموش کنم گرچه خیلی سخته.انرژیم هم کم شده
عنکبوت سرخ عزیز. دل و دماغ رسیدن به خود و شادابی و ازین چیزا اصلا ندارم. ممنونم از راهنماییت اما در مورد من هیچکدوم صدق نمیکنه.چون همه کارهایی که میگینو خیلییی بیشترش وجود داره .
خلوتی که با خدا تو اون سه روز خونه مامانم داشتم خیلی خوب بود .دوست دارم به همون لحظات برگردم...

از کارشناسان محترم بازم خواهشمندم بهم در شهر خودم مشاور معرفی کنن. مرد باشه و ظاهر مذهبی هم نداشته باشه اما مومن باشه(روحانی نباشن یا ریش زیاد نداشته باشن)

اینم راه حله کمبود انرژی : ( چاکره آبجی ... )

1- اغذیه ای که کار تنظیم انرژی در بدن را بر عهده دارد قند میباشد ... قند به صورت مستقیم بر روی سلول های مغز اثرگذار است . از قندهای طبیعی مانند "سیب" و" توت" و "هندوانه" استفاده کن . استفاده از قند حبه ای ممنوع است ... چون به ناگاه قند بدنت را بالا میبرد و اثرات سو روی رفتار مغزت دارد .
2- با هیچ کس قهر نکن ... دشمنی نکن ... قهر بودن یا دشمنی با کسی باعث میشود انرژی های بدنت از بین برود.
3- صبحانه مفصل + ورزش صبحگاهی ( نرمش و استفاده از وزنه ) + دوش گرفتن( خوردن آب سرد حمام . ریختن آب سرد حمام بر روی کف پاها )
4- چرت زدن در روز ... (حداکثر روزی 30 دقیقه چرت زدن... نباید بیشتر شود ... تاثیرش معکوس خواهد بود )
5- فهرستی از ناراحتی ها و غصه هایت تهیه کن ... چون آنها انرژی های تو را نابود میکنند ... نمیتوانی آنها را فراموش کنی .. پس حتما آنها را حل کن تا دیگر به آنها فکر نکنی و مغزت درگیر آنها نماند .
6- بستنی چیزه خیلی خوبیه ... به قول انیشتن بهترین اختراعی که تا حالا انجام شده بستنی بوده ...
7- خندیدن انرژی زا هست ... اندروفین های خندیدن مانند یک ورزش سخت عمل میکنند ... شوخ طبعی به اندازه .
8- نفس عمیق کشیدن (به روش یوگا) + پیاده روی در بعد از ظهر .
9- یه کار خوب انجام بده ... در مورد مشگلاتت با دیگران درد دل کن ...
10- اگر کاری رو باید انجام دهی در موردش تخیل نکن و زودتر اون کار رو شروع کن .
11- اگر کاری نیمه کاره مونده اونو زودتر تموم کن ... باز موندن کارهای انجام نشده انرژی آدم رو تقلیل میده .
12- با خودت حرف نزن ... تخیلت رو نابود کن ....
13- تخیل نکن ... مثلا تخیل نکن این کار رو انجام دادی ... چون خستگی این تخیل رو تو بدنت احساس میکنی .
14- اگر حالت های افسردگی سراغت اومد ... دوش آفتاب بگیر ...
15- Multi trading را کنار بگذار و Single Trading باش ...
16- رفتن سر قبر ...
17- اسفاده بیش از حد از مونیتور باعث میشود ماهیچه های عنبیه چشم به فاصله 50 سانتی متری عادت کنند ... از پنجره به مناظر دور نگاه کن .... این عمل باعث میشود ماهیچه های چشمانت Recover شوند و خستگی چشمانت از بین میرود .
18- صبح ها که به زور از خواب بیدار میشی ... و حال نداری ... تندی یه آهنگ دلنشین بزار ... آهنگ های دلنشین برای صبح اول وقت گلچین کن .
19- روزی 30 دقیقه چیز جدید یاد بگیر ... یادگیری چیز جدید باعث میشه آدم انرژی بدست بیاره
20- رفتن به کوه و اتوبان و جاهایی که خط آسمان بازی دارند ... و دامنه دید انسان بالای 180 درجه میباشد .
21- همیشه برای خودت یه عشقی جفت و جور کن ... مغز انسان بدون عشق مریضه ...
22- اگر تمام روشهای نتونستن برات کاری بکنن ... هدفون بزار تو گوشت و آهنگ هتای سریع و تند گوش بده ...
23- خوردن Hype میتونه 2 درجه فشار خون رو به مدت نیم ساعت بالا نگه داره ... اگر شب امتحان بود ... یا مجبور بودی بیدار بمونی ... یه دونش رو تگری کن و بعدش ....
24- نرمش ظهرگاهی رو فراموش نکن ... از پشت میز بیا کنار ... و برو جایی که کسی نباشه ... اگر هم دیگران دیدنت ناراحت نشو ... کارت رو بکن ...
25- دوچرخه سواری . کوه نوردی . استخر . سونا . جکوزی . میتونه خیلی خوب باشه ...
26- برو کوه یه جایی که هیچ کس تو رو نبینه .... حسابی جیغ بزن ... از ته دل .
27- یه نقطه روی کاغذ بکش ... و 10 دقیقه به اون نقطه تمرکز کن ... این عمل باعث میشه تمرکزت بالاتر بره و بتونی انرژی هات رو تحت اختیار بگیری ...
28- همیشه بعد از اینکه از خواب بیدار شدی ... زمانی رو به یاد بیار که دوچرخه سواری رو یاد گرفتی و تونستی رکاب بزنی ... زمانی رو به یاد بیار که تونستی رو آب شناور بمونی و شنا کردن رو یاد گرفتی ... این عمل باعث میشه بدونی چجوری روی نیروهات تمرکز داشته باشی ...
29- نشانه روی دارت ... بر روی هدف میتونه تمرکز استفاده از انرژی هات رو بالا ببره.
30- بد بینتون ... پینگ پونگ ... تمرکز انسان رو بهبود میبخشه ولی بهترینش همون دارت هست .
31- تو ماشین نشستی و کسی کنارت نشست ... خودت رو جمع کن ... اینجور انرژی بدرد نمیخوره ... هیجانش بیش از حد بالاست ... و از لحاظ زمانی محدود هست ... خراب کاری میکنه .
32- شب ها زود بخواب و سعی کن صبح ها زود از خواب بیدار شود ... سحر خیز باش .
33- ورزش های تعادلی یوگا رو انجام بده ... ورزش های تعادلی بدن میتونه تمرکز اسفاده از انرژی در انسان رو بهبود بده .
34- همیشه موهات رو شونه کن ... شلخته نباش ... اگر لباسات کثیف هم بودن ... حتما اتو شده باشن ....
35- شعر گفتن ...
36- شکر گذار بودن ... قانع بودن ... اسراف نکردن ... ( جادوگری)
37- عوض کردن ذائقه ... اگر خواستی کار جدیدی رو شروع کنی ... یه چیزی بخور ... مزه دهنت عوض بشه .
38- شب قبل از اینکه بخوای بخوابی ... تخیلت رو روشن کن ... فکر کن داری پرواز میکنی ... فکر کن جادوگر بزرگی شدی و هر کاری میتونی انجام بدی ... برای یه جادوگر هیچ چیز غیر ممکن نیست .
39- خنده زیاد ... گریه زیاد ... حرف زدن زیاد ... قصه خوردن زیاد ... ورزش زیاد ... کار زیاد ... همه اینها مضر هستن ... تعادل تعادل تعادل .
40- ابزار سازی کردن ...
41- نظم داشتن و تو کارها منظم بودن ... نباید برای پیدا کردن چیزی دنبالش بگردی ... تمام تمرکز و انرژی هات رو از بین میبره .
42- اگر خیلی سرخورده شدی و شکست هات پیاپی شدند ... برو اونجاهایی که موفقیت های چشمگیر داشتی ... قذدم بزن و بگو دوباره از اول ...
43- مسافرت رفتن ... تفریح کردن ... از بالای کوه پایین رو نگاه کردن ...
44- نگهداری کردن از گل و گیاه و آبیاری گل و گیاه و حرس آن ...
45- تمییز بودن و مرتب بودن محل کار .... روزی نیم ساعت محیط کارت رو آب و جارو کن ...
46- خوندن سخن بزرگان ...
47- هر چند وقت یک بار در طول روز صورتت رو با آب سرد بشور ...
48- به نظم میان اجزای یک تعامل ... یک کار ... یک Process پی ببر و سعی کن آن عمل را با کمترین صرف انرژی و در کوتاه ترین زمان انجام دهی .
49- یک Process را دوقسمت کن ... تصمیم اجرای Process و اجاری آن ... در هنگام اجرا کردن Process به صحت تصمیم گیریت فکر نکن ... (فقط آخر شب اجازه داری فکر کنی و فیدبک بگیری )
50- تن و بدنت رو راست نگه دار و هیچ وقت قوز نکن ... هر وقت یادت افتاد قوز کردی دوباره راست بایست و سعی کن چهار ستون بدنت رو محکم و ایستاده حفظ کنی ...
51- هیچ وقت اجازه نده تناسب اندامت به هم بخوره ...
52- تلقین کردن به خود ... من جادوگرم ... میتونم جادو کنم ... کیمیاگرم ... میتونم کیمیا کنم .
53- کالای خوب خریدن ... خریدن کالای بد اولا سرمایه آدم که بالاترین و خالص ترین نوع انرژی هست رو از بین میبره ... ثانیا : اگر جنس بد بخری ... زمانیکه داری بیرون میندازیش ... بهت انرژی سیاه میده .... انرژی هات رو از بین میبره ... برات بد شانسی میاره (جادوگری)
54- اگر بتونی طریقه دید کسی رو عوض کنی ... انرژی های اون شخص هم مال تو میشه ... به انرژی هاش دسترسی پیدا کردی (جادوگری)
55- رد کردن خط قرمز ها ... خوردن خربوزه با عسل ... وایسادن جلوی کولر بعد از دوش گرفتن ...
56- آب ( استخرو سونا و جکوزی) . باد ( ایستادن در جایی که در آنجا باد میآید ... مانند کنار اتوبان ) خاک ... ( رفتن به کوهستان ) ... آتش (روشن کردن آتش ) میتواند انرژی زا باشد . (جادوگری)
57- بیرون انداختن ابزارهایی که به آنها نیاز نداری ... چون از تو انرژی مدیریتی میگیرند.
58- وسایل و ابزارآلاتی که بهشون نیازی نداری و قابل استفاده هستند ... آنها را درون سطل آشغال نیانداز ... باید و باید و باید کسی رو پیدا کنی که آنها را به او بدهی ( جادوگری)
59- مغز سالم وپاک داشتن ... ساده فکر کردن ...عاشق همسایه و همکارهات بودن .
60- یک کاغذ روی یخچال بچسبون و موفقیت های خوب و درست هفته جاری رو روش بنویس ... روزی یکی دو بار هم موفقیت هات رو مرور کن .
61- ترک عادت ...
62- پشت سر هم وقت نزار و یک چیز رو یاد بگیر ... وسواسی نباش ... مغز انسان به صورت Modular کار نمیکند ... چیزها رو در هم و برهم یاد بگیر ... مغز انسان به مرور زمان خودش اونا رو درست میکنه و بهش نظم میده .
63- بیکار نبودن .
64- دوستان جدید پیدا کردن . هدیه خیلی خیلی کوچک به دوستان دادن ... اگر هدیه بزرگ باشه جوابه عکس میگیری (جادوگری) .
65- وقتی میخوای چیزی رو یاد بگیری ... هی با خودت بگو چقدر راحته ... چقدر راحته ... من چقدر باهوشم ... (جادوگری)
66- اثرگذار بودن در طبیعت ... هر روز باید به صورت فیزیکی در طبیعت اثر گذار باشی ... شده با پرتاب یک سنگ ... (جادوگری)
67- اگر جایی متوجه شدی که از چیزی یا موضوعی انرژی گرفتی ... تحقیق کن و اون رو در همینجا ثبتش کن.

خلاصه :
1- هر روز اول از خواب بلند شدی تندی یک آهنگ دلنشین بزار .
2- یادآوری زمانیکه دوچرخه سواری و شنا کردن رو یاد گرفتی.
3- در طول روز چندین بار صورتت رو با آب سرد بشور.
4- روزی نیم ساعت چرت بزن .
5- نفس عمیق کشیدن در درون پارک .
6- تخیل نکرذدن در طول روز .
7- تمرکز از طریق کاغذ + نقطه
8- نشانه روی با دارت .
9- سحر خیز بودن .
10- تمییز بودن و مرتب بودن محل کار.
11- تلقین اینکه من جادوگرم ... من کیمیاگرم ... من باهوشم ... من عاقلم ...
12- یادآوری موفقیت های نوشته شده.
13- اگر انرژی هات به هر دلیلی کم شد مرور کردن این متن به صورت کامل.
14- ثبت اتفاقهایی که باعث تقویت انرژی هات میشن و گسترش قوانین .

مهر...;377514 نوشت:
راسش من نمیدونم
اما حسم میگه گرو کشی نکن ....وجهه تو اینجوری ها برنمیگرده ...شاید ..تکرار میکنم ..شاید بدتر هم بشه .....
من نمیتونم به کسی ثابت کنم دستام خیسه ...باید دستام و لمس کنی تا متوجه صحت حرفم بشی ....
مادر شوهرت باید رفتار تو رو با شاخ شمشادش و خودش ببینه ..خوبی هات و ببینه ...
تا خودش تصمیم بگیره

وای عزیزم سوئ تفاهم شده منظورم گروکشی نبود
ببین گلم مادرشوهرش اگه روی شناخت با عروسش متکی بود تاحالای زندگیش باید میشناختش
مطمئن باش شناخته ولی میدونی....مادر و پدرای هرطرف میاند از دید علاقه ی خودشون به فرزندشون حرف میزنندو قضاوت میکنند نه علاقه ای که بین اون دوطرف هست
مثلا الآن زن و شوهر باهم جونموقربونند ولی مادره نمیفهمه ولی دو دقیقه دیگه که یکم اختلاف پیش اومد مادره میگه ببین اینها همش اختلاف دارند
تازه مطمئن باش شوهرش توی عصبانیت قضاوتهای اشتباهشو به مادرش منتقل کرده و منظور من از این که از شوهرش بخواد رابطه شونو خوب کنه رفع سوء تفاهمی بود که زبانی ایجاد شده و مطمئن باش زبانی هم برطرف میشه نه کرداری
مثلا اگه من به شمیم بگم مهر فلان حرفهارا پشت سرت زده یا فلان قضاوتو درموردت کرده اگه مورد اعتماد شمیم باشم تا وقتی خلافشو بهش نگم یا موضوع مطرح نشه سوء تفاهم ایجاد شده برطرف نخواهد شد.

سلام دوستان خوبم.
ممنونم از جناب امیدوار بله سعی میکنم از ته دلم به این شکل توکل کنم گرچه اغلب تو این مساله میلنگم.ممنونم اما کاش اسم مشاور میشناختین چون مراکز خیلی بهتر هم اینجا هست اما مشاری که خیلی خوب باشه سخته فهمیدنش.

البته مشاور قبلیمون که 5جلسه گذشتو چیز خاصی نمیگفت، یک بنده خدایی خیلی ازش تعریف میکردو میگفت اون زمان میبره تا بشناسه و کلا مسائل روحی و اخلاقی در طی زمان زیادی تغییر میکنه و تاثیر میپذیره...
عنکبوت سرخ عزیز خیلی از توصیه هات ممنونم. اونایی که میتونمو یاد داشت میکنم تا بهش عمل کنم.ممنونم.
ستاره کویری عزیز درست میگی دیدی که با حرف ساخته شده جز با حرف هم از بین نمیره. اما میخوام من اونقدر قوی باشم که برام دید آدمهای دیگه مهم نباشه.
کاش اونقدری که نظر دیگران راجع به خودم مهم بود برام، دید خدا هم بهم مهم بود اون که از تک تک گناهام آگاهه و من خجالت ازش نمیکشم...
مواردی که البته همشو نمیدونم فقط چندتاییشو میدونم که همسرم به مادرشوهرم از من گفتن (مثه اینکه گفته از خونه شما اومدن بدش میادو نمیذاره منم بیام!!!!!!!! درصورتی که هربار رفتیم به اصرار من بوده)

فکر میکنم اینارو باید سعی کنم اما نه با تمرکز روی این موضوع که دید مادرشوهرم بهم چیه اما تو برنامم باشه که بهش عمل کنم.مثلا هفته یکبار یا دو هفته یکبار همسرم یک روز تنها خونه مامانش باشه( بدبختی اینجاس که تو عمل اصلا حاضر نیست اونجا تنها بره ولی ته دلش هم دوست داره!) یا موارد دیگه هم همینطور...

فکر کن مشاوره قبلیمون گفته دو ماه دیگه وقت دارم... دستش درد نکنه واقعا!

التماس دعا دارم از همتون در این لحظات عزیز

البته عزیزم من شقایقم نه ستاره!
ببین شوهرت داره کاری میکنه که همه ی اطرافیان فقط به اون توجه کنند
وجهه ی توروپیش مادرش خراب میکنه و وجهه ی مادرشو پیش تو!
این رفتار کاملا بچگانه ست
ولی قابل درمان
باید بهش اطمینان بدی که اگر حتی اینکارم نکنه بهش احترامو میذاریو براش ارزش قائلی و هیچ نیازی نیست که با جنگ احترامو بدست بیاره!

بنظر من باید بشینید حرف بزنید
کاملا منطقی خودتو شوهرت
بهش مستقیم بگو برات ارزش داره و دوست داری بهش احترام بذاری و نیازی به این کارا نیست
اول شاکی میشه ولی بعد انشالله درست میشه

سلام شمیم ...

به خدا موندم بهت چی بگم ...
1- بعضی از دخترها با پسرها کاری میکنن که آقا پسر خانواده خودشون رو فراموش میکنن ... همش میخوان برن خونه مادر زنشون ... همش میخوان با زنشون باشن ... اینی که شوهرت همش به مامانش چسبیده تقصیر خودته ... نتونستی دلشو بدست بیاری ...
2- عزیزم ... هر کسی همون اندازه ارزش پیدا میکنه که تو براش ارزش قایل هستی ... نمیدونم چرا یه پیره زنه آلزایمری اینقدر برات مهم شده ... تو خونه اصلا حرفش رو نزن ... اصلا آدم حسابش نکن ... کاره خودتو بکن ...

معلومه یکی رو آدم حساب کنی برات شاخ و دم در میاره ... کار خودتو به بهترین وجه انجام بده ... دیگران تاییدت کردن چه خوب ... نکردن به درک ... تو که برای دیگران زندگی نمیکنی ... طلاقت داد به جهنم ... میخوای اینجوری زندگی کنی ؟؟؟ زودی پیر میشی ها ...

میخوای جلسه بزاری در مورد مادرشوهرت :khoshgel: بی خیال بابا ...

فرض کن جلسه گذاشتی :
1- یا بهش ثابت میکنی کارش اشتباه بوده ( که اونوقت حسابی باختی )
2- یاهر چی گفت میگی شما درست میگین ... شما راست میگین ( که باز هم باختی )

زندگیت رو بکن ... پورت های ورودی خروجیت رو با مادر شوهرت ببند ... میخواد چی کار کنه ... بخدا میاد منتت رو هم میکشه ... بهت قول میدم . منظورم قطع رابطه نیست ...

مثلا میاد خونتون مثله یه مهمون باهاش برخورد کن ... باهاش همدلی نکن .
مثلا میری خونشون فکر کن رفتی مهمونی ... ادبی صحبت کن .

هر کسی اونقدر ارزش داره که تو براش ارزش قایل شدی ... کاره دیگه ای نداری داری زندگیت رو به هم میزنی ...
هر وقت هم از این حرفای خاله زنکی خواستن بزنن .... بگو درس دارم ...

مثلا در مورد اینکه شوهرتون رفتن و به مامانشون گفتن " شما نمیخواین برین اونجا" ... لابد نشستی گریه کردی که من این حرف رو نزدم ...

اعتماد به نفست رو در حد تیم ملی ببر بالا ... بادی به قب قب بندازو ... طوری رفتار کن ... که مادر شوهرت بفهمه شما هم شخصیت داری ... بفهمه اگر بخواد اینجوری رفتار کنه ... پسرش رو ازش میگیری ...

ببینم میتونی تا 2 هفته یگه مادرشوهرت رو سکته بدی یا نه ...

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

به نام خدا
سلام.عیدتون مبارک!:Gol:
همه پستها رو خوندم،فقط 40% بارعلمی داره:Nishkhand: و قابل اجراست!:ok:
کارشناس عزیز بهترین راه رو جلو پای دوستمون گذاشتن!

اميدوار;377747 نوشت:
در مورد مشاور هم متاسفانه بنده از نزديك در مشهد مقدس مشاوري رو سراغ ندارم. اما چند سال پيش كه از مركز مشاوره آستان قدس ( مشاوره‌هاي حرم منظورم نيست) ديدن كرديم، مشاوران زبده و توانمندي در اين مركز حضور داشتند.

مرکز مشاوره آستان قدس
مشهد ، خیابان دانشگاه ، چهار راه گلستان ، گلستان شرقی ( دانشگاه 20 ) ، پلاک 90
8513580

حاج رسولیها;377985 نوشت:
به نام خدا
سلام.عیدتون مبارک!:Gol:
همه پستها رو خوندم،فقط 40% بارعلمی داره:Nishkhand: و قابل اجراست!:ok:
کارشناس عزیز بهترین راه رو جلو پای دوستمون گذاشتن!

مرکز مشاوره آستان قدس
مشهد ، خیابان دانشگاه ، چهار راه گلستان ، گلستان شرقی ( دانشگاه 20 ) ، پلاک 90
8513580

جناب حاج رسولیها ...
این 40 درصدی که گفتین شامل پست خودتون هم میشه ... یا اینکه منظورتون پست دیگران هست ؟؟؟
شوخی کردم ... :makhfi:

جناب رسولیها صحبتتون یک واقعیت هست ... خوب ...
شما میگین 40 درصد ... من میگم 2 درصد هم فایده نداره ( البته به جز پست های خودم :okey:) هر مساله ای با مساله دیگر فرق داره و اینها ظواهر موضوع هست ...

ایشون باید پیشه مشاور برن ...

به نام خدا
سلام عنکبوت سرخ.
:Gol:
این اسم شما رعشه برتن می اندازه،عزیز!
:khaneh:
یه فکر بکری بکن!
:Gig:

عنکبوت سرخ;378060 نوشت:
شامل پست خودتون هم میشه ...

پست خودم آدرسش از سایت سازمان ملی جوانان پیدا کردم و ان شاءالله که درست باشه.
عنکبوت سرخ;378060 نوشت:
( البته به جز پست های خودم )

درباره پستهای شما...خوردن بستنی،هندوانه،نوشیدن آب سرد حمام،ریختن آب سرد در حمام بر روی کف پا و حمام آفتاب(اما نور درمانی مفیده) برای ایشون به شدت مضر خواهد بود!

حاج رسولیها;378084 نوشت:
به نام خدا
سلام عنکبوت سرخ.
:Gol:
این اسم شما رعشه برتن می اندازه،عزیز!
:khaneh:
یه فکر بکری بکن!
:Gig:

پست خودم آدرسش از سایت سازمان ملی جوانان پیدا کردم و ان شاءالله که درست باشه.

درباره پستهای شما...خوردن بستنی،هندوانه،نوشیدن آب سرد حمام،ریختن آب سرد در حمام بر روی کف پا و حمام آفتاب(اما نور درمانی مفیده) برای ایشون به شدت مضر خواهد بود!

1- بستنی که انرژی زا هست ... راحت درست میشه ... خوردنش لذت بخش هست ... ذائقه آدم رو تحریک میکنه و به اندازه اش باعث شادابی انسان میشه . کی گفته بستنی به شدت مضر هست ؟؟؟ من هر موقع افسردگی میاد سراغم یا میرم پیتزا میخورم ... یا یه بستنی توپ .
اینم تایید شده است یه نگاهی به این آدرس بنداز : http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1679434
2- هندوانه ... چرا ایراد داره ؟؟؟ این مساله اثبات شده هست : یه سر اینجا بزن : http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=168079 .
3- نوشیدن آب سرد حمام و ریختن آب سرد بر روی کف پاها : این هم گویا از معصومین نقل شده ... تو کتاب گنجهای معنوی نوشته رضا جاهد ... آخر های کتاب میتونی پیداش کنی اگر نتونستی بگو شماره صفحه رو هم برات بزارم . در ضمن تا من چیزی رو تستش نکنم ... قانونش نمیکنم ...
4- حمام آفتاب : خوب ... من قبلا ها افسردگی داشتم و دکترم هم همینو به من پیشنهاد کرد و اتفاقا خیلی هم موثر بود ... نمیدونم شما اینو از کدوم دکتر شنیدین ... یا چجوری اونو تجربه اش کردین ... خواستی میتونم آدرسش رو بدم بری بهش ثابت کنی حرفش اشتباه بوده ... البته ویزیتش اون موقع ها ساعتی 120 هزار تومن بود ... الان رو نمیدونم .

اون متنی که من در مورد افزایش انرژی گذاشتم ... کاره یه ساعت دو ساعت نبوده ... چندین ماهه که دارم جمعش میکنم ... و تجربه اش کردم ...
در ضمن اگر کسی بتونه برام دلیل بیاره ... یا اینکه روانشناس باشه و درسش رو خونده باشه ... قبول میکنم ... اتفاقا خوشحال هم میشم ........
چون تایید گرفتن اونها برام واقعا ارزشمند هست ... جدی میگم .

ولی اسمتون قشنکه ... حاج رسولیها ... :Rose:

به نام خدا
سلام مجدد
:Gol:

عنکبوت سرخ;378102 نوشت:
در ضمن اگر کسی بتونه برام دلیل بیاره ...

عنکبوت سرخ عزیز،از اساتیدم یاد گرفتم هر حرف و نقدی را با دلیل رد و یا توجیه کنم!

اینکه شما هرموقع احساس می کنین داری وارد فاز افسردگی میشی به خودت میرسی و وقت میذاری با اینکه غذای مصرفی مفید یا مضره متفاوته!

هندوانه دارای مزاج سرد و تر است و افسردگی،بی میلی،سستی و زودرنجی،حاکی از سردی نشسته بر مغز است و خب مصرف زیاد آن طبیعتا باعث احساس بیقراری و پوچی میشود!

برخی غذاهای سرد و غلیط هستند و باعث تشدید افسردگی و اضطراب و ترشح کم "سروتونین" در خون می شوند!
عبارتند از؛
گوشت گاو و گوساله و تمام موادی که از آن تهیه می شود مثل سوسیس و کالباس، قارچ، پنیر پیتزا، گوشت شکار، گوشت مرغابی، تخم مرغی که بسیار پخته باشد.

مصرف سردیجات مانند ماست، خیار، گوجه، آب یخ، بستنی، سرکه، گشنیز، خیار شور، خیار، سس، نوشابه، ساندیس، ماکارونی، نسکافه، کیوی، موز، قهوه نیز به دلیل طبع سردی که دارند برای ایشون مضر است!

حمام گرم(آفتاب)
: درجه حرارت این حمام 40-30 است و باعث تعریق و تحریک عمومی و ضعف می شود و هر قدر حمام گرمتر باشد ضعف بعد از حمام بیشتر خواهد بود، لذا باید واگذار به افراد قوی بنیه و مزاج طبیعی شود.

پس از بیرون آمدن از حمام:
از 5 چیز باید دوری شود:
1) آشامیدن آب سرد
2) خروج ناگهانی و به یکباره وارد شدن به هوای بیرون، بویژه در فصل زمستان؛ چون به سبب حرارت و رطوبت، منافذ باز است و باید خود را پوشاند تا هوای سرد به باطن نفوذ نکند.
3) ورزش و کارهای سخت و خشم و نزدیکی که باعث تحلیل زیاد می شود
4) گرفتن روزه
5) خوردن غذا بلافاصله پس از خروج از حمام.

درضمن هر پزشکی که ویزیت بالای بیست تومان داره نشان از پنجه طلا بودن و خبره بودنش نیست!
می دونم که میدونی،عزیز!
:ok:

سلام بر همه بزرگواران و اساتید گرانقدر
بنده در حدی نیستم که بتوانم در این مسئله خطیر اظهار نظر کنم
اما به ذکر یک خاطره بسنده میکنم
شخصی بود در اقوام ، با همسرش به شدت مشکل داشت
اصلا ازدواج از اول برای ایشان و همسرشان آمد نداشت ، نباید ازدواج می کردند
ازدواج کردند و بعد از گذشت دو سال
اختلاف بسیار بالا گرفت
دعوا ها و بگو مگو ها
حتی نعوذباالله اخراچ زن از خانه و کتک زدن وی
اطرافیان اصرار بسیار داشتند که بعد از تولد یک کودک اوضاع بهتر خواهدشد
وشد آنچه نباید می شد ، فرزندی دختر به دنیا آمده
به سن 4 سالگی نرسیده بود که مادر دجار بیماری داخلی شد ، پزشکان غم باد و غصه بسیار را دلیل این ناراحتی تشخیص دادند
اوضاعشان بهتر که نه بدتر شد
در حدی که مادر هنوز به سن 30 نرسیده از جوش بسیار دچار مشکلات داخلی بسیار شد و در بستر بیمارستان و زیر تیغ جراحان

امیدی به زنده بودن مادر نبود
وقتی اوضاع به این حد به وخامت رسید مرد توبه کرد
خواست به زندگی برگردد و جبران گذشته ها کند
اما خانواده همسر وکیلی گرفتند و با هزار دواندگی و هزار و هزار تلاش طلاق گرفتند
دختربچه هنوز به سن 7 سالگی نرسیده است که دقیقا مشخص شود آیا از مادر جدا می شود یا خیر
چیزی که الان مهم است ، بعد ازگذشت ایامی ، حال مادر بهتر شده اما هر روز از ترس دوری از فرزند ، اکنون میگوید :
کاش طلاق نگرفته بودم !

نمی دانم آیا تصمیم آن موقعه درست بوده یا پشیمانی الان بی مورد ! اما میدانم در طلاق مصیبت های است که هرگز فکرش را هم نخواهید کرد.
ارادتمند همسخن

همسخن;378364 نوشت:
سلام بر همه بزرگواران و اساتید گرانقدر
بنده در حدی نیستم که بتوانم در این مسئله خطیر اظهار نظر کنم
اما به ذکر یک خاطره بسنده میکنم
شخصی بود در اقوام ، با همسرش به شدت مشکل داشت
اصلا ازدواج از اول برای ایشان و همسرشان آمد نداشت ، نباید ازدواج می کردند
ازدواج کردند و بعد از گذشت دو سال
اختلاف بسیار بالا گرفت
دعوا ها و بگو مگو ها
حتی نعوذباالله اخراچ زن از خانه و کتک زدن وی
اطرافیان اصرار بسیار داشتند که بعد از تولد یک کودک اوضاع بهتر خواهدشد
وشد آنچه نباید می شد ، فرزندی دختر به دنیا آمده
به سن 4 سالگی نرسیده بود که مادر دجار بیماری داخلی شد ، پزشکان غم باد و غصه بسیار را دلیل این ناراحتی تشخیص دادند
اوضاعشان بهتر که نه بدتر شد
در حدی که مادر هنوز به سن 30 نرسیده از جوش بسیار دچار مشکلات داخلی بسیار شد و در بستر بیمارستان و زیر تیغ جراحان

امیدی به زنده بودن مادر نبود
وقتی اوضاع به این حد به وخامت رسید مرد توبه کرد
خواست به زندگی برگردد و جبران گذشته ها کند
اما خانواده همسر وکیلی گرفتند و با هزار دواندگی و هزار و هزار تلاش طلاق گرفتند
دختربچه هنوز به سن 7 سالگی نرسیده است که دقیقا مشخص شود آیا از مادر جدا می شود یا خیر
چیزی که الان مهم است ، بعد ازگذشت ایامی ، حال مادر بهتر شده اما هر روز از ترس دوری از فرزند ، اکنون میگوید :
کاش طلاق نگرفته بودم !

نمی دانم آیا تصمیم آن موقعه درست بوده یا پشیمانی الان بی مورد ! اما میدانم در طلاق مصیبت های است که هرگز فکرش را هم نخواهید کرد.
ارادتمند همسخن

سلام ...
امیدوارم که خوب وسلامت باشین ...
بابت اتفاقی که افتاده واقعا ناراحت شدم ... امیدوارم که خدا به این خانوم صبر بده ...
به نظر من و با توجه به شرایطی که تعریف کردین ... بهترین نسخه ای که برای این خانوم میشد پیچید همون طلاق گرفتن بوده ... ما همیشه بر اساس اون چیزهایی که میبینیم و احساس میکنیم باید تعقل کنیم ...
شاید ایشون با خودشون بگن اگر طلاق نمیگرفتم زندگی بهتری داشتم ( چه بسا حرف درستی بود) ولی ممکن هست وضع از این هم بدتر میشد و خدایی ناکرده آقای ایشون .. به ایشون آسیب برگشت ناپذیری میزدند ...
هیچ مشاوری هم به کسی نمیتونه پیشنهاد طلاق بده ... فقط مشاورها شرایط قبل و بعد از طلاق رو برای شخص مشخص میکنن و تشریح میکنن که الان چه مشگلاتی داری و بعد از طلاق چه مشگلاتی ...

به نظر من و با توجه به چیزهایی که شما گفتین کار خانومه صد در صد درست بوده ... فقط یه چیزی این وسط میمونه ...
معمولا مشگلی که خانوما از طلاق میخورن به خاطر این هستش که در زمانیکه متاهل هستند به شوهرشون وابسته میشن ...
روابطشون با اجتماع رو از دست میدن ... کار و حرفه ای رو یاد نمیگیرند ... از زندگی فقط ترگل مرگل کردن رو یاد میگیرن ...
بعد از اینکه از شوهرشون جدا میشن ... میمونن چی کار کنن ... هزاران مشگل سرشون میریزه که قادر به حل کردنشون نیستند ...
جامعه ما هم که دیدش نسبت به یه خانوم طلاق گرفته بد هست ... خوب ایشون نمیتونن از پس خودشون بربیان ...
و چون سنشون هم بالا رفته ... انعطاف پذیری و قدرت یادگیریشون کاهش پیدا کرده ...
بنابراین با خودشون میگن کاشگی طلاق نگرفته بودیم ....

اولین اشتباه این خانوم این بوده که در زمانیکه متاهل بوده ... در تمامی مسایل به شوهرشون تکیه کردند ...
دومین اشتباهشون اینه که حالا که طلاق گرفتن ... نمیتونن مشگلات رو تجزیه کنند و سعی در حلش بکنن ...

وگرنه من دخترهایی رو میشناسم که طلاق گرفتن و از کارشون هم خیلی راضی هستن ...
حتی جایی خوندم که زن و شوهری برای طلاقشون ... سور داده بودن ... و همه رو دعوت کرده بودند ...

اولا: از خدا میخوام این خانوم کمی صبرش بیشتر بشه ...
ثانیا : طلاق مشگلات زیادی رو به همراه میاره ... به نظر من این خانوم با این شرایط روحی باید زیر نظر یه روانپزشک باشه و حداقلش هفته ای یک بار پیش ایشون بره تا بهش راهکار بده ...

بگه چجوری دوباره رو پاهات وایسا و بلند شو ...
چجوری برای خودت عشقی رو پایه ریزی کن ...
چجوری یه حرفه ای هرچند کوچک برای خودت ایجاد کن ...
و ...

من حتی شنیدم مدیران ارشد در کشورهای اروپایی ... با اینکه سلامت روانی دارند .... وولی همیشه زیر نظر روانپزشک هستند ... تا بتونن تصمیم های درست بگیرند ... و یهو نزنن به جاده خاکی ...

من اگر یه روزی رییس آموزش و پرورش شدم ... چندین تا واحد روانشناسی رو برای عموم اجباری میکردم ... یه انسان باید بدونه که روانش چجوری کار میکنه ....
من اگر یه روزی رییس آموزش و پرورش شدم ... چندین تا واحد طب سنتی رو اجباریش میکردم ... یه انسان باید بدونه با طبایع و حالاتش چگونه کنار بیاد ...

ر

شمیم الزهرا;377742 نوشت:
چطوری میشه که تمام امیدم به خدا باشه اما برای مشاوره رفتن هم تلاش کنم و اونو فقط وسیله ببینم؟ من نمیتونم تعادل داشته باشم یهو همه زندگیم میشه توکلو از کسی مشورت نمیگیرم و یهو از خدا غافل میشمو امیدم به مشاور میشه. چطوری تعادل برقرار کنم؟

سلام.

راهش اینه که قبل از هر جلسه مشاوره بسم الله بگید و از خدا بخواهید که یا راه درست رو به ذهن ایشون بندازه و صحبت های شما رو هم طوری تنظیم کنه که از مشاوره بهترین نتیجه رو بگیرید و از خدا بخواید که اگر این مشاور مناسب نیست شما رو با مشاور بهتری آشنا کنه. در عین حال هرچه که به ذهنتون می رسه انجام بدید و نتیجه هرچه که بود بپذیرید. این میشه توکل. اما بنده به شخصه توصیه نمی کنم پول و وقتتون رو پیش هر مشاوری هدر بدید چون اکثراً نمی تونن کمک زیادی بکنن و فقط به شما گوش میدن و پول می گیرن. تهش می بینید که دو کلمه بهتون گفتن که همون صحبت های جناب امیدوار و بقیه دوستان اینجا بوده و شاید تازه ناقص تر هم بوده. اینجوری یه ریش سفید یا خانم باتجربه و پخته میتونه خیلی بهتر بهتون مشاوره بده.

البته بنده از پیشینه مشکل شما اطلاعی ندارم و فقط پست های این تاپیک رو خوندم. اما در مورد مادر شوهر شما به نظرم کمتر زندگی هست که همه اطرافیان آدم ازش راضی باشن. باید بتونیم با کسانی که ما خیلی نمی پسندیمشون یا اونا از ما خوششون نمیاد هم تعامل کنیم (یعنی چاره ای بجز این نداریم). تعامل هم معنیش این نیست که همه رو یجوری راضی کنیم یا همش کوتاه بیایم. بلکه طبق فرمایش امیرالمؤمنین (ع) باید از کسی که از ما خوشش نمیاد دوری کنیم و به تعبیر خودم مرزهامون رو باهاش ترسیم کنیم. زن و شوهرهای زیادی هستن که بخاطر رفتار نسنجیده پدر و مادرها مجبورن روابط محدود و حساب شده ای داشته باشن تا دعوا درست نشه.

امیدوارم مشکلتون به سرعت به سرازیری بهبودی و سعادت برسه.

موفق و سعادتمند باشید.:Hedye:

سلام دوستان عزیز
ممنونم از همتون.
برام دعا کنین


شمیم الزهرا;379057 نوشت:
سلام دوستان عزیز
ممنونم از همتون.
برام دعا کنین

سلام به شما

ان شاءلله خداوند هر آنچه که خیر و صلاح شماست برایتان مقدر کرده. اگر احساس کردید در بدترین شرایط هم هستید به خداوند گمان نیکو داشته باشید. احتمال بدید که بدتر از این هم بوده و گرفتار نشدید.

سلام
بهترین راه اینه که بفهمین همسرتون وابسته هست سا مستقله اکثر مردایی که سنتی ازدواج میکنن با همون روند ز خانوادشون مشاوره میگیرن و یا میرن هرچی میشه میگن در این موارد باید ایستاد و مدتی حتی یه ماه از شوهر دور بود و بعد به جای خیلی دور از اون افراد رفت. به خدا توکل کنین خیلی از اتفاق های بد پشتشون خیر و مصلحته.
امیدوارم موفق باشین و خوشبخت:Gol:

موضوع قفل شده است