راهکار قانونی چیست؟

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راهکار قانونی چیست؟

درود بر شما

پیش از طرح پرسش، بخشی از سخنان مرحوم امام را در نوفل لو شاتو، به تاریخ 25 آذر ماه 1357، به نقل از صفحات 244 و 245 از جلد پنجم صحیفه ی نور را ذکر می کنم:

«چندين ميليون جمعيت، در سرتاسر مملكت با آرامش راه افتادند مرد و زن و بزرگ و كوچك توى خيابانها، و حرفشان اين بوده است كه ما اين شاه را نمى‏خواهيم. ما فرض مى‏كنيم كه شاه خيلى هم مرد صالحى- فرض كنيد- باشد، خيلى هم آدم صحيحى باشد، خيلى هم خدمتگزار به مردم باشد. خوب وقتى مردم يك خدمتگزارى را نخواستند بايد كنار برود. ما فرض مى‏كنيم اينطور كه خير ايشان مصالح مملكت را ملاحظه كرده است، ايشان مى‏خواهد آزادى بدهد، ايشان مى‏خواهد مملكت را مستقل‏كند، ايشان مى‏خواهد مملكت را به تمدن نو برساند، همه اينها را ما فرض مى‏كنيم صحيح، مى‏خواهد يك همچو كارهايى را بكند لكن اهالى مملكت- مى‏خواهند- مى‏گويند ما اين را نمى‏خواهيم كه سلطان ما باشد؛ سرنوشت اهالى مملكت با خودشان است. ما همچو خدمتگزارى را نمى‏خواهيم؛ ايشان بروند كنار، ما خودمان يك خدمتگزار ديگر جايش مى‏گذاريم. ما فرض مى‏كنيم اگر ايشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل سايرِ مثلًا انسانها يك انسانيتى داشت، باز هم اهالى يك مملكت حق داشتند به اينكه بگويند كه ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مى‏خواهد مملكت ما را بهشت برين بكند، ما نمى‏خواهيم ايشان بهشت برين كند مملكتمان را! حق ندارند اين را بگويند؟ حقوق بشر اين نيست كه هركسى، هر بشرى حق دارد كه سرنوشت خودش را خودش تعيين كند؟ اينها مى‏خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند و اين آقاى خدمتگزار را نمى‏خواهند.»

اگر روزی مردم، حتی با فرض مشروعیت و خدمتگزاری نظام جمهوری اسلامی، چنین حکومتی را نخواهند، باز هم کلام امام، مطاع است؟ اگر هست، اساساً چه راهکار قانونی برای حصول این امر وجود دارد؟
با سپاس

براساس اصل 24 قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران «نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند، مگر آن كه مخل به مبانى اسلام يا حقوق عمومى باشد» بنابراين:
اولًا) اساساً اسلام از گفت‏وگو و بيان مطالب استقبال مى‏كند در جاى قرآن به تفكر و تدبر در عالم خلقت بحث‏هاى دينى حتى در اصول اوليه اسلامى مثل ايمان به خدا و تأكيد شده است تا چه رسد به اظهار نظر در مورد چگونگى اداره جامعه اين گفت‏وگوها و اظهار نظرها دو حالت دارند:
الف) به قصد روشن شدن مطلب و دريافت حقيقت از راه بحث و استدلال منطقى در اين صورت هيچ منع قانونى ندارد و از آن در قرآن كريم به جدال احسن تعبير شده است وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ،(1) سيره و رفتار ائمه معصومين (ع) و علماى دينى بر تشويق از استقبال از اين مباحث بوده است از اول انقلاب مباحث گسترده‏اى درباره اثبات ولايت‏فقيه، محدوده اختيارات، ادله عقلى و نقلى آن وجود داشته و كتابهاى متعددى نگاشته شده است مخالفان و موافقان دلايل خود را به تفصيل بيان كرده‏اند.
ب) اما گاهى شيوه‏ى برخى از اين اظهار نظرها به گونه‏اى كه مخل مبانى اسلام يا حقوق عمومى و نظام جامعه اسلامى مى‏باشد يعنى ديگر از حالت نقد و اظهار نظر علمى خارج شده است و اگر با اهداف سوئى همانند تضعيف نظام، تغذيه رسانه‏هاى بيگانه و اخلال در وحدت و امنيت ملى همراه باشد به منزله توطئه‏اى آشكار در جهت براندازى نظام تلقى مى‏شود و بايد با قاطعيت با آن برخورد شود.
ثانياً) در صورتى كه موازين فوق رعايت شود هيچ مشكل قانونى نخواهد داشت اما يكسرى محدوديتهاى قانونى به دنبال دارد: طبق قوانين جارى كشور بايد نامزد انتخابات شوراها، رياست جمهورى و به قانون اساسى كه يكى از اصول محورى آن ولايت فقيه است ملتزم و وفادار باشد. طبعاً كسى كه ولايت‏فقيه را نپذيرد فاقد اين شرط تلقى و رد صلاحيت خواهد شد.
ثالثاً) با توجه به دلايل عقلى و نقلى (آيات و روايات و) متعدد در اثبات ولايت فقيه، نقش مفيد و مؤثر آن در اداره جامعه و تأمين سعادت دنيوى و اخروى افراد جامعه حمايت و جان فشانى بسيارى از فرزانگان و انديشمندان براى دفاع از آن و كسى كه به اين امر مخالفت مى‏ورزد قدرى تفكر كرده، عوامل اين مخالفت را بررسى نمايد كه آيا از روى هواهاى نفسانى است يا دليل و منطق. اگر حالت اول است، خود را اصلاح كند و در صورت دوم، شبهات و دلايل خود را به صورت صحيح مطرح نمايد تا قضيه كاملًا براى او روشن شود،(2).
پى‏نوشت‏
(1)) نحل، آيه 125)
(2)) ر. ك: محمد هادى معرفت، جامعه مدنى ص 111 و دكتر سيد جلال الدين مدنى، حقوق اساسى و نهادهاى سياسى جمهورى اسلامى ايران، ص 77 و عبدالحسين خسرو پناه، جامعه مدنى و حاكميت دينى، ص 177)

درود بر زمزم گرامی

اگرچه نوشته ی شما بسیار قابل استفاده بود، اما گویا پاسخ پرسش دیگری باشد، نه آنچه مطرح شده است.

اجازه می خواهم مورد سؤال را بیشتر تشریح کنم:

با فرض صحت تمام فرمایش های حضرتعالی درباب ولایت فقیه، قانون اساسی و ماهیت جمهوری اسلامی و قص علی هذا، اگر مردم به قول امام «بگويند كه ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مى‏خواهد مملكت ما رابهشت برين بكند، ما نمى‏خواهيم ايشان بهشت برين كند مملكتمان را»، آیا همچنان بر اساس استدلال امام، حق تعیین سرنوشت برای نسلی که در انتخاب نظام جمهوری اسلامی با تمام اجزای اصلی و فرعی آن اعم از ولایت فقیه و قانون اساسی و امثال ذلک شرکت نداشته اند، معتبر شناخته می شود یا خیر؟
اگر استدلال امام خمینی پذیرفته می شود، چه راهکاری در قانون فعلی وجود دارد.

با سپاس

احتمالا منظور جناب سياوش بزرگمهر اين باشد
حكومت اسلامي و ولايت فقيه مبتني بر مقبوليت است يا مشروعيت؟

سیاوش بزرگمهر;10481 نوشت:
با فرض صحت تمام فرمایش های حضرتعالی درباب ولایت فقیه، قانون اساسی و ماهیت جمهوری اسلامی و قص علی هذا، اگر مردم به قول امام «بگويند كه ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مى‏خواهد مملكت ما رابهشت برين بكند، ما نمى‏خواهيم ايشان بهشت برين كند مملكتمان را»، آیا همچنان بر اساس استدلال امام، حق تعیین سرنوشت برای نسلی که در انتخاب نظام جمهوری اسلامی با تمام اجزای اصلی و فرعی آن اعم از ولایت فقیه و قانون اساسی و امثال ذلک شرکت نداشته اند، معتبر شناخته می شود یا خیر؟ اگر استدلال امام خمینی پذیرفته می شود، چه راهکاری در قانون فعلی وجود دارد.

با سلام

خواسته هاي جنابعالي را در چند سوال مطرح مي كنم نظرتان چيست؟

-يعني كه در قانون اصلي را مي اوردند كه هر گاه خواستيد مي توانيد حكومت را عوض كنيد؟ وانها طبق همان اصل نظام را عوض مي كردند؟

-يعني اگر نظام مقبوليت نداشت چه بايد كرد؟

-يعني اگر مردم خواستند نظام را عوض كنند چه بايد بكنند؟

خودتان هم صريح تر مي توانيد مطالباتتان را مطرح كنيد منظورتان چيست؟

درود و تشکر از پاسخگویی و احساس مسؤولیت همه ی دوستان گرامی

در واقع می توان متن پرسش را اینگونه شرح داد:

آیا استدلال امام خمینی مبنی بر «محفوظ بودن حق تعیین سرنوشت هر نسل برای خود»، در مورد کلیت نظام جمهوری اسلامی نیز، ولو مشروع و خدوم، پذیرفته می شود؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، برای نسلی که متفقاً، به هر دلیل خواهان تغییر ماهیت نظام باشند، چه راهی در قانون پیش بینی شده است؟

به دیگر سخن، اگر استدلال آقای خمینی پذیرفتنی است، در صورت عدم مقبولیت نظام (اعم از اصل ولایت فقیه یا کل قانون اساسی) نزد اکثریت نسلی که به آن رای نداده اند، راهکاری قانونی برای تغییر وجود دارد؟

امیدوارم دربیان منظور خود موفق شده باشم

سپاسگزارم

سیاوش بزرگمهر;10548 نوشت:
آیا استدلال امام خمینی مبنی بر «محفوظ بودن حق تعیین سرنوشت هر نسل برای خود»، در مورد کلیت نظام جمهوری اسلامی نیز، ولو مشروع و خدوم، پذیرفته می شود؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، برای نسلی که متفقاً، به هر دلیل خواهان تغییر ماهیت نظام باشند، چه راهی در قانون پیش بینی شده است؟ به دیگر سخن، اگر استدلال آقای خمینی پذیرفتنی است، در صورت عدم مقبولیت نظام (اعم از اصل ولایت فقیه یا کل قانون اساسی) نزد اکثریت نسلی که به آن رای نداده اند، راهکاری قانونی برای تغییر وجود دارد؟


با سلام

جناب بزرگمهر

بحث خوبي فرموديد ما مشايهه اين بحث را در ادرس
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2741&p=10634
داريم مي توانيد در ان تايپك هم مشاركت داشته باشيد

به نظر بنده و طبق دلايل عقلي مشاركت در هر انتخاباتي لزوما راي به كليت ان نظام است و عدم شركت در انتخابات در هر نظامي به معناي عدم راي به كليت ان نظام است

با توجه به اين نكته در قانون اساسي هم مناصبي چون خبرگان و رياست جمهوري و نمايندگي مجلس و شوري شهرها در اختيار مردم است و مردم مي توانند با شركت در انتخابات و داخل در ان نظام و با توجه به قانون اساسي ان نظام خواسته هايي داشته باشند و به خواسته هاي مشروع خود برسند

و كساني كه در حاكميت در انتخابات ان شركت مي كنند يعني كه نظام را قبول دارند و در انتخابات ان شركت مي كنند و عكس اين هم صادق است كساني كه به نظام اعتقادي ندارند در هيچ يك از انتخابات ان شركت نمي كنند و اين يعني عدم اعتقاد به نظام يا حاكميتي.

به نظر بنده همين انتخابات بالاي 80درصدي نشان از همه پرسي است به نظام زيرا هيچ كس اين ادعا را ندارد كه بنده در انتخاباتي شركت مي كنم تا عليه ان نظام حركتي داشته باشم

از طرفي اين سوال و درخواست جنابعالي به نظر بنده سوال درستي نيست كه حاكميتي براي تغيير ماهيت خود راهكار قانوني پيش بيني بكند

به نظر شما اين منطقي است كه نظامي و حكومتي بخواهد براي تغيير خودراهكاري قانوني پيش بيني كند؟ و اصلي براي ان بنويسد؟

خوب اگر اين طور باشد كه حاگميت نميشود چون هر كسي هركاري عليه نظام و حكومت انجام مي دهد و مي كويد كارم قانوني است اين طور نيست؟

به نظرم اگر چنين اصلي را پيش بيني مي كردند كار غير منطقي انجام مي دادند

جنابعالي نظامي را در دنيا سراغ داريد كه عليه خود وبراي تغيير حاكميت خود راهكار قانوني پيش بيني كرده باشد؟؟؟

سپاسگزار از پاسخ شما
آیا استدلال پیش گفته ی امام را در مورد جمهوری اسلامی هم پذیرفته می دانید؟

سیاوش بزرگمهر;10660 نوشت:
آیا استدلال پیش گفته ی امام را در مورد جمهوری اسلامی هم پذیرفته می دانید؟


با سلام

استدلال امام طبق فرموده ايشان اين است كه :حكومتي هر چند صالح مردم اين فرد يا حكومت را نخواهند و حكومت به زور به ايشان حاكم باشد؟؟؟

خوب طبق اين فرموده امام عزيز مردم كساني را كه بر ايشان حكومت مي كنند را انتخاب مي كنند و مقبوليت از اصول اساسي حكومت است.

منظورتان در جمهوري اسلامي يعني كه تطبيق دهيم اين كلام امام را با اين نظام؟؟؟

مي توان گفت:در تطبيق اين حكومت با جمهوري اسلامي همين طور است.

خوب اگر مردم حكومت را نخواهند حاكمان نمي توانند حكومت كنند يعني مردم نمي كذارند حاكمان حكومت كنند

مردمي كه از دست حكومت به تنگ امده باشند قطعا با حكومت همراهي و همكاري نخواهند كرد

ولي واقعا در حكومت جمهوري اسلامي اين چنين است؟؟ كه مردم نخواهند؟؟؟

در اين حكومت كه بالاي 80 درصد مردم ان چند ماه پيش در انتخابات شركت كردند و اين شركت اولا را ئ به نظام بود و بعد راي به كانديداي مورد نظر.

درود

اگر به درستی دریافته باشم، چکیده ی پاسخ به پرسش مطرح شده، این چنین خواهد بود:

استدلال امام درباب حق تعیین سرنوشت، در مورد نسلهای بعدی که به نظام جمهوری اسلامی رأی نداده اند نیز قابل قبول است و اگر روزی نسلهایی که در زمان استقرار نظام نبوده اند، چنین استدلالی بیاورند، عقلاً از ایشان پذیرفته می شود؛ حتی اگر جمهوری اسلامی را خدوم و مشروع بدانیم.

حضور نیافتن این افراد در انتخابات یا سایر مظاهر نظام جمهوری اسلامی، تا حدودی مبین عدم تأیید ایشان می تواند باشد. اما فراتر از آن، راهکاری قانونی برای تغییر نظام پیش روی ایشان نیست؛ چراکه عقلاً نظام در راستای حذف خود قانون گذاری نمی کند.

با سپاس

بحث جالبی است ولی ای کاش مصداقی نمیشد. به هر حال بر مبنای اندیشه سیاسی امام خمینی مردم سرنوشت خویش را تعیین می کنند و مبنای عینی آن زمان مولی علی علیه السلام و امام حسن ع میباشد تا مردم مراجعه نکردند حضرت اصراری بر حکومت نداشت و... اما اینکه یک نظام بیایید برای سقوط خودش قانون وقاعده وضع کند پیش هیچ عاقلی پسندیده نیست و همگان هم می دانند که راه تغییر حکومتها در خواست مردم است . مردم نخواستند شاه رفت . واگر روزی نخواهند بله حکومت اسلامی هم نمی تواند پا بر جا باشد

اسلامی که به ما عرضه شد ، راه قانونی برای خروج از آن به ما داد ؟

بهتر نیست به جای این حرف ها بریم سراغ خودسازی تا کاری کنیم که مسلمان واقعی باشیم؟

وقتی حکومتی مردمی هست ، مردم مشکل عقلی ندارند حکومت رو تغییر بدهند.

مثلا شما ببینید در همین قضایای بعد از انتخابات ، که همه اش بر اساس یک تهمت بود.
چون با تهمت که نمی شود صداقت داشت. همانند بهتانی که به حضرت مریم (سلام بر او باد) زدند.

در ضمن 2 نوع حکومت بیشتر نداریم از نظر من:

1- طاغوتی

2- اسلامی

حالا نمیدونم اگر حکومت دیگری سراغ دارید بگید ؟

سلام

ظاهراً فرضهای مسأله و متن پاسخهای دوستان گرامی و کارشناسان محترم را به طور کامل مطالعه نفرموده باشید.

چنانچه شما چنین مباحثات طلبگی که در جوّ سالم علمی انجام می شوند - یا به زعم شما «این حرف ها» - را مفید فایده نمی دانید، چاره ی امر، اصلاً دشوار نیست:

می توانید آنها را نخوانید و«بروید سراغ خودسازی تا کاری کنید که مسلمان واقعی شوید».

با تشکر

خودسازی هم جای خود را دارد .اینجا بحث است تا بفهمیم

فکر می کنم اگر جواب نوشته ی من رو کامل بدید ، برای خوانندگان قابل بهتر قابل درک باشه. در هر صورت فقط اون بحث صحبت من رو در نظر گرفتید.

چیزی که من گفتم این بود که اساسا یک حقیقت درست ، در راستای نفی خودش قدم بر نمی دارد.

اما مسلما در جامعه ی کفار که نمی شود حکومت جمهوری اسلامی داشت. پس هر موقع مردم دیگر حکومت جمهوری اسلامی را نخواستند و کافر شدند می توانند به سرعت آن را عوض نمایند. فکر نمی کنم نیاز به سوال کردن داشته باشد.

دوست عزیز

بر اساس کدامین مستند شرعی، مردمی که در آینده حکومت جمهوری اسلامی را نخواهند «کافر» معرفی می فرمایید؟ تعریف شما از کفر چیست؟

alpha;10990 نوشت:
اما مسلما در جامعه ی کفار که نمی شود حکومت جمهوری اسلامی داشت. پس هر موقع مردم دیگر حکومت جمهوری اسلامی را نخواستند و کافر شدند می توانند به سرعت آن را عوض نمایند. فکر نمی کنم نیاز به سوال کردن داشته باشد.[/quote]

سیاوش بزرگمهر;11002 نوشت:
بر اساس کدامین مستند شرعی، مردمی که در آینده حکومت جمهوری اسلامی را نخواهند «کافر» معرفی می فرمایید؟ تعریف شما از کفر چیست؟


با سلام خدمت دوستان

به نظر سوء تفاهمي پيش امده و جناب الفاي از حكومتي بحث مي كنند كه براساس مباني اسلامي پايه ريزي شده و در واقع حكومت اسلامي است واين حكومت به يكباره توسط افراد غير ديني برچيده شود و اين افراد را كافر ميداند

ولي جناب بزرگمهر بحثشان فرق مي كند در مورد اينده همين نظام مصداقا بحث مي كنند و سوالشان اين است كه اگر روزي همين مردم همين نظام را نخواهند چه مي شود؟

جواب الفاي عزيز هم مي تواند ناظر به سوال بزرگمهر گرامي باشد و هم نه

اگر كافريني بخواهند به يكباره همين نظام را برافكنند و از بين ببرند نظامي كه درصدد اجراي قوانين اسلامي است و احكام اسلام را درست اجرا مي كند خوب درست است همان افراد كافرند

واز طرفي جواب جناب الفا نمي تواند مكفي باشد و ان درصورتي است كه همين مردم ديندار و همين مردم متدين حكومت اسلامي را نخواهند

اين وجه بعيد به نظر مي رسد به چه دليل مردمي ديندار حكومت ديني را نخواهند ؟؟ براي بنده هم سوال است كه چرا بايد مردمي متدين حكومت ديني را نخواهند؟؟

البته شايد مد نظر بزرگمهر عزيز چيز ديگري باشد وان اين كه مردم اين حاكمان را مصداقا نخواهند حاكمان فعلي كه راس حكومت اند مردم به يكباره اينان را نخواهند ؟

آيا سوال اصلي اين است جناب بزرگمهر؟؟؟

اصولا فرض شما غلط است.

شما می گویید جمهوری اسلامی.

جمهوری یعنی متکی بر مردم. اسلامی یعنی متکی بر اسلام.

چنین حکومتی را مردم به سر کار می آورند. مردم مشکل عقلی ندارند حکومت خود را تغییر دهند ، مگر اینکه بر خلاف اسلام عمل کند. اما وقتی می گویید جمهوری اسلامی یعنی اسلامی است. پس مخالف اسلام نیست. البته یک فرض دیگه هم این است که خدای نکرده اکثریت کافر شوند که در اون صورت هم وضعیت مشخص هست.

شما می خواهید بگویید که جمهوری اسلامی باید قانونی تعیین کرده باشد تا هر موقع مردم خواستند حکومت را بتوانند عوض کنند ، خب اصلا فرض شما غلط است. چون خود مردم در یک جمهوری شکل حکومت را تغییر می دهند.

هر موقع جمهوری اسلامی شکل جمهوری اسلامی نداشت ، می شود حکومت طاغوت. حکومت طاغوت هم که یک حکومت غیر خدایی و مشرکانه هست و چنین حکومتی نیز بر خلاف خود قدم برنمیدارد تا بخواهد قانونی علیه خود بگذارد.

و در ضمن شما خود این را مطرح کردید که : اگر روزی مردم، حتی با فرض مشروعیت و خدمتگزاری نظام جمهوری اسلامی، چنین حکومتی را نخواهند، باز هم کلام امام، مطاع است؟ اگر هست، اساساً چه راهکار قانونی برای حصول این امر وجود دارد؟

خب در این فرض مردم نخواهند = مردم کافر باشند.

شما که سخن از امام خمینی می نویسید همه جانبه بررسی کنید.

امام خمینی (ره) : به این دلیل که هر نظام سیاسی غیر اسلامی ، نظامی شرک آمیز است ، چون حاکمش ((طاغوت)) است ، ما موظفیم آثار شرک را از جامعه ی مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم.(ولایت فقیه ، امام خمینی ، ص 40 )

درود بر دوستان عزیز

طاها جان، از شفاف سازی شما بسیار سپاسگزارم.

آنچنان که قبلا در خدمت شما و دیگران بررسی و نتیجه گیری شد و این مبحث پایان یافته بود، سخن ما راجع بود به مردم ایران. سخن alpha نیز واضح است؛ درباب کفاری بیرونی که جمهوری اسلامی را براندازند نیست، بلکه جمهور مردم آتی ایران را در صورتی که جمهوری اسلامی نخواهند، رمی به کفر فرموده اند.

alpha با بیان اینکه «هر موقع مردم، دیگر حکومت جمهوری اسلامی را نخواستند و کافر شدند می توانند بهسرعت آن را عوض نمایند» حکم به کفر کسانی دادند که حکومت جمهوری اسلامی نمی خواهند.

با به میان افتادن چنین سخنی، پرسش این خواهد بود که چگونه و بر اساس کدام حکم شرعی می توان به کسی که به جمهوری اسلامی یا ولایت فقیه معتقد نیست، برچسب کفر زد.

مشکل ما علتِ نخواستن مردم نیست، بلکه دلیل تکفیر ایشان از سوی alpha است؛ پاسخ اینکه چرا باید مردم دینی، جمهوری اسلامی نخواهند نزد خودشان است.
به نظر می رسد حکم دادن به کفر، در ازای رد جمهوری اسلامی یا ولایت فقیه، بیشتر اظهار نظر احساسی فردی باشد تا حکم شارع. به عبارت دیگر، جلوتر از حتی خود ولی فقیه حرکت کردن است؛ چرا که خود آقای خامنه ای در مسائل 61 و 67 از اجوبة الاستفتائات، در توضیح ولایت فقیه آورده اند که اگر کسی «به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن ‏رسيده باشد، معذور است»؛ حکم به کفر نداده اند.

با سپاس

البته من باید نوشته ی اولیه خودم رو پس بگیرم و بگم که این سوال میتونه سوال خوبی باشه.

این کفر که من میگویم کفرِ داخل رساله نیست که نجس بشوند . اصولا چطور می توان مسلمانی را یافت که به دنبال حکومت اسلام نباشد و به دنبال حکومت سکولار باشد.

من درباره ی ولایت فقیه هیچ حرفی نزدم ، در مورد جمهوری اسلامی سخن میگفتیم.

اگر مسلمانی به دنبال حکومت اسلام نباشد و بخواهد که مثلا آمریکا بر او حکومت کند می شود همان که قرآن می گوید که به بعضی کفر بورزیم و به بعضی ایمان بیاوریم . آیا این امکان دارد؟

شما برهان و استدلالی اسلامی بیاورید که جمهوری اسلامی را نقض بنماید یا حکومت اسلامی را نقض بنماید.

من در مورد نظام موجود در ایران صحبت نمی کنم و همانطور که گفتم جمهوری اسلامی فعلی اگر اسلامیت را رعایت نکند می شود حکومت طاغوتی و هیچ تفاوتی با آن ندارد.

اما ما داریم در مورد حکومت جمهوری اسلامی صحبت می کنیم.

سلام

- لازم است قبل از هر بحثی مصطلحات خود را تعریف کنیم. «کفر» معنا و تعریف خاص خود را دارد. اگر تعبیر دیگری در ذهن دارید یا لطف کنید و کلام مناسب تر را بیابید، یا تصریح کنید مفهومی که از آن تعبیر به کفر می فرمایید چیست.

- به نظر می رسد صبغه ی مشروعیت نظام جمهوری اسلامی یا هر حکومت اسلامی دیگر در زمان غیبت، مبتنی بر ولایت فقیه معرفی شده باشد. بدون حرف زدن از ولایت فقیه، نمی توان درباب مشروعیت جمهوری اسلامی اظهارنظر نمود و به بحث نشست. امام خمینی در سخنرانى در جمع نمايندگان مجلس خبرگان به تاریخ 12 مهرماه 1358 در قم که در صحیفه ی نور(10/221) منعکس شده است فرموده اند: «اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است. يا خدا، يا طاغوت، يا خداست، يا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غير مشروع است. وقتى غير مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بين مى‏رود كه به امر خداى تبارك و تعالى يك كسى نصب بشود»
با این وجود، با شرایط پیش گفته در نوشته ی قبلی، آنجا که نپذیرفتن اصل ولایت فقیه - که شاخص مشروعیت و وجه افتراق حکومت مشروع از طاغوت معرفی شده است - منجر به کفر نمی شود، جمهوری اسلامی بدون در نظرگرفتن ولایت فقیه، دیگر جای خود دارد. مگر اینکه رکن مشروعیت و طاغوتی نبودن حکومت اسلامی را غیر از ولایت فقیه بدانید که مسلماً مستندات خود را نیز ارائه خواهید فرمود.

- ضمناً اگر روند پرسش و پاسخهای دوستان را مجددا مطالعه بفرمایید درمی یابید که آنچه مطرح فرموده اید ارتباطی به این بحث ندارد، چراکه اساس بحث ما، حل و عقد و ابرام و نقض جمهوری اسلامی نیست که برای آن طلب ادله فرموده اید. (لطفاً دقت کنید)

متشکرم

فکر نمی کنم ما با هم اختلافی داشته باشیم . منتها شما صحبت من رو متوجه نمیشی.

همونطور که گفتم کفری که من می گویم به اون معنای تو رساله نیستش ، بلکه به معنای پنهان کردن امر خداوند است هرچند که یکی باشد .

شما گفتید که اگر کسی استدلال و برهانی داشته باشد میتواند به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد و من چون دیدم ولایت فقیه شاید برای هر کسی کلمه ی آشنایی نباشد ، گفتم که شما استدلال و برهانی بیاورید که حکومت اسلامی را برای مسلمانان نقض بنماید. چون ولایت فقیه برای هر کسی واژه ی ملموسی نیست اما حکومت اسلامی واژه ای ملموس است. یعنی منظور من این بود که برای هیچ مسلمانی این امکان وجود ندارد که دلیلی بیاورد که حکومتی اسلامی را نقض بنماید. اما ممکن است کسی بر اساس جهلی که دارد ، ولایت فقیه را به دلیلی نقض بنماید.

حال اگر نظر شما این است که حکومت اسلامی در دوران غیبت به ولایت فقیه نیاز دارد ، این نقض کننده ی صحبت من نیست.

شاید؛ به هیچ وجه بعید نیست که بنده با بضاعت ناچیز خود، صحبت شما را متوجه نشوم.
اما غیر ممکن هم نیست که شما صحبت خود را به شیوه ای قابل فهم ارائه نکرده باشید.

به هر روی، بحث در این پست – در نظر شخصی و با عقل امروز این کمترین- مدتهاست که به نتیجه رسیده است و جمع بندی آن را از دریچه ی دید تار خود، در پست شماره ی 10 آورده ام. بیش از این صرف وقت در این موضوع را برای خود جایز نمی دانم که «الفرصة تمرّ مرّالسحاب»، و صد البته که «اضاعة الفرصة غصة»

ضمن تشکر بسیار از صبر و شکیبایی جناب سیاوش بزرگمهر
وضمن حیرت از عجله بسیار جناب alpha ومنطق همه یا هیچ
هیچ راهکار عملی قانونی وجود ندارد

موضوع قفل شده است