جمع بندی گوساله پرستی، خداپرستی، بت پرستی

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
گوساله پرستی، خداپرستی، بت پرستی

گوساله پرستی خدا پرستی است یعنی چه؟
فصوص الحکم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد بصیر

هیمان;373180 نوشت:
گوساله پرستی خدا پرستی است یعنی چه؟

باسلام و عرض ادب
گوساله پرستی، خدا پرستی از نوع گوساله ایِ آن است. منتهی ممکن است منظور از این جمله این باشد که آن افرادی که گوساله یا بت می پرستند، به خاطر فطرت پرستش و خداپرستی ای باشد که در آنها وجود دارد، اما به خاطر خطا و اشتباه در مصداق، این پرستش را به سمت گوساله که خود مخلوق خداست می برند و در خطا می افتند.

ببخشید میتونم بدونم کجای دنیا گوساله رو میپرستن؟
کدوم منطقه؟
ممنون میشم اگر پاسخ بدین...

دختر خوب;373672 نوشت:
ببخشید میتونم بدونم کجای دنیا گوساله رو میپرستن؟
کدوم منطقه؟
ممنون میشم اگر پاسخ بدین...

منظور این دوستمون در پست اول، گوساله پرستی در زمان حضرت موسی علیه السلام بود. ولی الان هم امثال گوساله و گاو و غیره در بین بعضی از اقوام هندوها احترام خاصی دارد.

[="Blue"]ابن عربی : گوساله پرستی هم نوعی خداپرستی است!

ابن­ عربی در ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل و عتاب حضرت موسی علیه السّلام به برادرش هارون علیه السلام مدّعی است که این سرزنش و عتاب بدان جهت بوده که چرا هارون، گوساله پرستی را مُنکَر و زشت شمرده و سعه صدر نداشته است.

«… فکان عَتَبَ موسی اخاهُ هارون لمّا وقع الامر فی إنکاره و عَدَم اِتِّساعِهِ ، فَاِنَّ العارفَ مَن یَریَ الحَق فی کلّ شیء بَل یَراه عَینَ کُلِّ شَیئ ٍ… » [۱]

توضیح :

بنا به تحلیل و گفتار ابن عربی آنها که گوساله را پرستیدند، خدا را عبادت کردند جهت اطّلاع از این ظلم و معصیت عظیم بنی اسرائیل به آیات مربوطه رجوع شود . [۲]

این عمل تا آنجا قبیح و مورد انکار بوده که به فرمان الهی جمعی ( خداپرستان ) مأمور قتل گوساله پرستان گردیدند.[۳]

در این کشتار عجیب، جمعی از مجرمین تسلیم گردیده و موحّدین مأمور شدند بدون پروا و رعایت نَسَب و رَحِم بقیه را بکشند. تفصیل این قضایا و نیز عتاب موسی علیه السلام به هارون و بلاء ‌و عذاب­ سامری ( عامل اصلی گمراهی بنی اسرائیل و شخصی که گوساله را ساخت ) در روایات نقل گردیده و خلاصه کلام آنکه اظهارات ابن عربی در برابر این همه آیات [۴]
و روایات و براهین عقلی، ‌موجب شگفتی است.


[/HR][۱] – فصوص الحکم ، ‌فص هارونی ‌،ص ۲۹۵ ،‌شرح عبدالرزاق کاشانی، مطبعة مصطفی البابی الحلبی واولاده بمصر ،‌الطبعةالثّالثه ۱۴۰۷ = ۱۹۸۷ م .


[۲] - از جمله سوره بقره آیات ۵۴، ۵۱،‌ ۹۲، ۹۳ و نساء ،‌۱۵۳ و اعراف ،‌۱۵۱
[۳] – البقره [۵۴].

[۴] - وَقَضی رَبُّکَ اَلّا تَعبُدُوا إلّا إیّاه … اسری ، ۲۳ ،‌پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید … ،‌این آیه و آیاتی نظیر إیّاکَ نَعبُدُ‌… ( که در اینجا مقدم شدن مفعول بر فاعل ، افاده حصر می کند ) همگی اهمیت انحصار عبادت ( توحید در عبادت ) را برای ذات اقدس حق تعالی مدلّل می دارد


[/]

بصیر;373670 نوشت:
گوساله پرستی، خدا پرستی از نوع گوساله ایِ آن است. منتهی ممکن است منظور از این جمله این باشد که آن افرادی که گوساله یا بت می پرستند، به خاطر فطرت پرستش و خداپرستی ای باشد که در آنها وجود دارد، اما به خاطر خطا و اشتباه در مصداق، این پرستش را به سمت گوساله که خود مخلوق خداست می برند و در خطا می افتند.

سلام
اگر پست بالا را بخوانید می بینید منظورشان این چیزی که شما می گویید نیست!
علامه حسن زاده آملی:توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !!!!!
علامه حسن زاده آملی در یکی از تالیفاتشان به نام ممدالهمم در شرح فصوص الحکم پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست. ایشان در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی(ع) پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث موسی(ع) و هارون(ع) چنین می فرمایند:….موسی(ع) بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر ان نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است(منظورش این است چون موجودی جز خدا وجود ندارد بت پرستی هم خدا پرستی است-مترجم) و لکن ((ای بسا کس را که صورت راه زد)).بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند) این مطلب از کتاب ممدالهمم در شرح فصوص الحکم چاپ سوم صفحه۵۱۴ نقل شد.آنچه مایه تعجب است آنست که این استاد بزرگوار که از بزرگان عرفان وفلسفه زمان هستند در این مطلب داستان مذکور را به شیوه جدیدی طرح می کنند. به ترتیبی که ناراحتی موسی(ع) از گوساله پرست شدن قوم نبود چراکه موسی(ع) می دانست که گوساله سامری خدا بود و مردم در واقع خدا را پرستش می کردندبلکه ناراحتی موسی(ع) به سبب آن بود که هارون(ع) مردم را از گوساله پرستی منع می کرد و این کاری اشتباه بود. این بخش از مطالب کتاب در واقع شرحی است همراه با تایید بر کلمات شیخ اکبر محیی الدین بن عربی صاحب کتاب فصوص الحکم که وی در واقع بیان کننده این نظر می باشد. به همین دلیل در پایان بحث آقای حسن زاده در داخل پرانتز می فرماید که این قبیل مطالب در کلام ابن عربی از جمله موارد مربوط به توحید خواص است که با توحید عوام متفاوت است! توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. ولی توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است؟!نکته قابل توجه آنست که در ادامه این قصه دستور می رسد که توبه گوساله پرستان قوم موسی(ع) آنست که یکدیگر را به قتل رسانند. چنانکه خداوند متعال می فرماید: و اذ قال موسی لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیمسوره مبارکه بقره آیه شریفه ۵۴

هیمان;373180 نوشت:
گوساله پرستی خدا پرستی است یعنی چه؟
فصوص الحکم

سلام
عموم دانشمندان دینی معتقدند خداپرستی یک گرایش فطری درونی است و تنها ممکن است انسان در مصداق خارجی آن دچار اشتباه شود وگرنه
اصل گرایش درونی در همه یکسان است یعنی کسی که خدای یکتا را می پرستد بر همان مبنای می پرستد که یک گوساله پرست می پرستد
لذا این بیان می تواند ناظر به این حقیقت باشد .
والله الموفق

[="Blue"]

حامد;373827 نوشت:
عموم دانشمندان دینی معتقدند خداپرستی یک گرایش فطری درونی است و تنها ممکن است انسان در مصداق خارجی آن دچار اشتباه شود

سلام
قسمت اول که خداپرستی(فقط پرستش الله) یک فطرت درونی است صحیح است فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها
اما بت پرستی ناشی از فطرت نیست چون فطرت پرستش خدای متفرق و ناقص را قبول ندارد أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ بلکه فطرت تنها پرستش خدای واحد قهار را قبول دارد
پس نمی توان گفت بت پرست مطابق فطرتش بت پرست است و در مصداق دچار اشتباه شده چون در فطرت بین اصل و مصداق تفاوتی نیست بلکه فطرت اصل همراه با مصداق را پذیرفه نه اصل یا مصداق را.
حامد;373827 نوشت:
کسی که خدای یکتا را می پرستد بر همان مبنای می پرستد که یک گوساله پرست می پرستد

استغفر الله!
یعنی مبنای پرستش شما با گوساله پرست یکی است؟
مبنای ما که عقل است در کنار فطرت اما مبنای گوساله پرست حتی فطرت هم نیست چون فطرت بت های متعدد را نمی پسندد أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ
حامد;373827 نوشت:
لذا این بیان می تواند ناظر به این حقیقت باشد

خودش توضیح داده که منظورم چیست حالا شما می خواهید بگویید منظورش چیز دیگری است؟!![/]

ask;373821 نوشت:
اگر پست بالا را بخوانید می بینید منظورشان این چیزی که شما می گویید نیست!
علامه حسن زاده آملی:توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !!!!!

یعنی از پیامبران خواص تری هم وجود داره ؟
البته من این حرف و از طرفداران مکاتب عرفانی هند هم شنیدم

شعر درباره فضیلت بت!!!!!!!!!!!!!!

شیخ محمود شبستری » گلشن راز

بت اینجا مظهر عشق است و وحدت
بود زنار بستن عقد خدمت

چو کفر و دین بود قائم به هستی
شود توحید عین بت‌پرستی

چو اشیا هست هستی را مظاهر
از آن جمله یکی بت باشد آخر

نکو اندیشه کن ای مرد عاقل
که بت از روی هستی نیست باطل

بدان که ایزد تعالی خالق اوست
ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست

وجود آنجا که باشد محض خیر است
وگر شری است در وی آن ز غیر است

مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بت‌پرستی است

وگر مشرک ز بت آگاه گشتی
کجا در دین خود گمراه گشتی

ندید او از بت الا خلق ظاهر
بدین علت شد اندر شرع کافر

تو هم گر زو ببینی حق پنهان
به شرع اندر نخوانندت مسلمان

ز اسلام مجازی گشت بیزار
که را کفر حقیقی شد پدیدار

درون هر بتی جانی است پنهان
به زیر کفر ایمانی است پنهان

همیشه کفر در تسبیح حق است
و «ان من شیء» گفت اینجا چه دق است

چه می‌گویم که دور افتادم از راه
«فذرهم بعد ما جائت قل الله»

بدان خوبی رخ بت را که آراست
که گشتی بت‌پرست ار حق نمی‌خواست

هم او کرد و هم او گفت و هم او بود
نکو کرد و نکو گفت و نکو بود

یکی بین و یکی گوی و یکی دان
بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان

نه من می‌گویم این بشنو ز قرآن
تفاوت نیست اندر خلق رحمان

ask;373838 نوشت:

سلام
قسمت اول که خداپرستی(فقط پرستش الله) یک فطرت درونی است صحیح است فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها
اما بت پرستی ناشی از فطرت نیست چون فطرت پرستش خدای متفرق و ناقص را قبول ندارد أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ بلکه فطرت تنها پرستش خدای واحد قهار را قبول دارد
پس نمی توان گفت بت پرست مطابق فطرتش بت پرست است و در مصداق دچار اشتباه شده چون در فطرت بین اصل و مصداق تفاوتی نیست بلکه فطرت اصل همراه با مصداق را پذیرفه نه اصل یا مصداق را.

استغفر الله!
یعنی مبنای پرستش شما با گوساله پرست یکی است؟
مبنای ما که عقل است در کنار فطرت اما مبنای گوساله پرست حتی فطرت هم نیست چون فطرت بت های متعدد را نمی پسندد أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ

خودش توضیح داده که منظورم چیست حالا شما می خواهید بگویید منظورش چیز دیگری است؟!!


سلام
همانطور که گفته شد
مبنای همه گرایشهای معنوی همان فطرت خداجویی است که در همه انسانها وجود دارد . تفاوت در مصداق است . مثل اینکه بگوییم منشا ظلم و عدل یکی است که همان قدرت و اراده انسان است تفاوت در نحوه بکار بردن آنست . لذا همانطور که ظلم ظهور اراده و قدرت به نحو نامطلوب است بت پرستی هم ظهور خداگرایی در کج راهه است .
و اما در باب فطرت
فطرت در همه یکسان است : فطره الله التی فطر الناس علیها اما ظهور فطرت یکسان نیست هرکس به حسب هدایت یا ضلالتی که در مقام عمل یا اندیشه یافته آنرا بروز می دهد . در حقیقت عمل و اندیشه که متاخر از فطرت اند به مثابه آینه های صاف یا کجی هستند که آنرا درست یا نادرست نشان می دهند .
خودشان توضیح هم که داده باشند باید از آن سطح عالی تنزل یابد تا دراین مقام فهمیده شود
والله الموفق

ask;373844 نوشت:
شعر درباره فضیلت بت!!!!!!!!!!!!!!

شیخ محمود شبستری » گلشن راز

بت اینجا مظهر عشق است و وحدت
بود زنار بستن عقد خدمت

چو کفر و دین بود قائم به هستی
شود توحید عین بت‌پرستی

چو اشیا هست هستی را مظاهر
از آن جمله یکی بت باشد آخر

نکو اندیشه کن ای مرد عاقل
که بت از روی هستی نیست باطل

بدان که ایزد تعالی خالق اوست
ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست

وجود آنجا که باشد محض خیر است
وگر شری است در وی آن ز غیر است

مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بت‌پرستی است

وگر مشرک ز بت آگاه گشتی
کجا در دین خود گمراه گشتی

ندید او از بت الا خلق ظاهر
بدین علت شد اندر شرع کافر

تو هم گر زو ببینی حق پنهان
به شرع اندر نخوانندت مسلمان

ز اسلام مجازی گشت بیزار
که را کفر حقیقی شد پدیدار

درون هر بتی جانی است پنهان
به زیر کفر ایمانی است پنهان

همیشه کفر در تسبیح حق است
و «ان من شیء» گفت اینجا چه دق است

چه می‌گویم که دور افتادم از راه
«فذرهم بعد ما جائت قل الله»

بدان خوبی رخ بت را که آراست
که گشتی بت‌پرست ار حق نمی‌خواست

هم او کرد و هم او گفت و هم او بود
نکو کرد و نکو گفت و نکو بود

یکی بین و یکی گوی و یکی دان
بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان

نه من می‌گویم این بشنو ز قرآن
تفاوت نیست اندر خلق رحمان



سلام
ذکر این شعر که برای خواص از اهل معرفت است بر هدایت کسی اینجا نمی افزاید . اینها کلمات متشابه راسخون در علم است که مانند متشابهات قرآن برای اهلش هدایت افزا و برای نا اهلش گمراهی آفرین است .
والله الموفق

[="Blue"]

حامد;373861 نوشت:
بت پرستی هم ظهور خداگرایی در کج راهه است .

سلام
بحث ما این است که این مدعیان عرفان می گویند این کج راهه نیست
چو کفر و دین بود قائم به هستی
شود توحید عین بت‌پرستی

ابن­ عربی در ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل و عتاب حضرت موسی علیه السّلام به برادرش هارون علیه السلام مدّعی است که این سرزنش و عتاب بدان جهت بوده که چرا هارون، گوساله پرستی را مُنکَر و زشت شمرده و سعه صدر نداشته است.
ابن عربی می گوید موسی سرزنش شد که بت پرستی را زشت شمرده!!!!!!!

شیخ حسن زاده آملی:توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !!!
ما نمی دانیم توحید خواص چه بوده!! لابد پیامبر هم جز عوام بوده[/]

حامد;373863 نوشت:
اینها کلمات متشابه راسخون در علم است

سلام
14 نفر راسخون فی العلم هستند و لا غیر و در کلام آن ها چنین چیز هایی مشاهده نمی شود هیچ خلافش هم وجود دارد
حامد;373863 نوشت:
که مانند متشابهات قرآن برای اهلش هدایت افزا و برای نا اهلش گمراهی آفرین است .

وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ

به این شعرا بگویید نمی خواهد اسرار الهی و یا شاید وحی شیطانی ( إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ ) را برای ما بیان کنند و این اسرار را در سینه ها یشان نگه دارند.

مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول و اصولی و فقیه بزرگ عهد قاجار در رساله ای که بر رد اعتقاد ابن عربی مبنی بر مؤمن رفتن فرعون از این دنیا نوشته است، در بخشی از این رساله می گوید صوفیه در پاسخ به این اشکال که چرا خلاف آیات و روایات سخن می گویید، می گویند این سخنان ما جزء اسرار است و عموم مردم طاقت شنیدن آن را ندارند و بنای قرآن و روایات هم سخن گفتن به اندازه عقول مردم بوده است. بعد ایشان در پاسخ به این حرف چنین می نویسد:«سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار.و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امامهای خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟ و بر فرض که متمسّک شوند در اثبات این معنی به حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: « لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله» و در بعضی روایات: «لکفره»؛ یعنی اگر أبوذر می دانست در دل سلمان چه چیز است، هر آینه می کشت او را، یا حکم به کفر او می کرد.ما می گوییم که: شکیّ نیست که در این صورت لازم بود پنهان داشتن آنچه در دل داشت، و اگر اظهار می کرد، از مرتبه سلمانی در می رفت و فسق او ظاهر می شد که باعث قتل خود می شد، یا باعث تهمت او به کفر می شد، و لکن ابوذر که او را می کشت یا تکفیر می کرد از مرتبه ابوذری در نمی رفت، بلکه مرتبه او به سبب اطاعت و اتیان به تکلیف خود بالا می رفت…پس چگونه شد که این جماعت اسرار به هر کس می گویند، حتی آن کسانی که قابلیت نوکری ابوذر را ندارند! و این ها قابل اسرار هستند و ابوذر قابل نبود؟!اگر انصاف باشد معلوم می شود که این جماعت، چقدر گمراه، و آن ها که تصدیق این ها می کنند چقدر بی خبر و دور از راهند! …»

"هوالشافی"

ask;373844 نوشت:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بت‌پرستی است

پاسخ از سایت "اسلام کوئست"

اولاً: متن اصلی شعر به این صورت است:

مسلمان گر بدانستی که بت چیست
یقین کردی که دین در بت پرستی است

ثانیاً: شاعر این شعر، شیخ محمود شبستری است، وی هر چند از حکیمان و عارفان بزرگ است، اما ظاهر سخن وی حجیتی برای دیگران ندارد.
ثالثاً: توجیهات و تفسیرهایی برای شعر شده است[1] که شاید پذیرش آنها دشوار باشد.
رابعاً: آنچه در توجیه و تفسیر این شعر به نظر صحیح می‌رسد آن است که بگوییم:
«بت» دارای معانی متعددی است؛ مانند:
1. تندیسی ساخته شده از سنگ، چوب، فلز یا هر چیز دیگری که به شکل انسان یا حیوان باشد و به جای خدا مورد پرستش قرار گیرد. معبود.
2. معشوق.[2]
بر این اساس که بت به معنای معبود یا معشوق است، می‌توان دو گونه تفسیر برای این شعر بیان کرد:
الف. شاید مقصود شاعر این باشد که اگر کافر می‌دانست که «بت» به معنای معبود یا معشوق است؛ -معبود و معشوق اگر به صورت مطلق نگاه شود- در این صورت متوجه می‌‌شد که بت پرستی همان دین‌‌داری است.
احتمالا شاعر می‌‌خواهد به مطلبی اشاره کند که اندیشمندان اسلامی بیان کردند و آن این است که انسان بر اساس فطرت خود خدا شناس و خدا جو است؛ یعنی شناخت خداوند و عشق به او، در سرشت انسان نهادینه شده است. انسان به دنبال حقیقت مطلق است و حقیقت مطلق منحصر در ذات خداوند است، ولی انسان به اشتباه چیزهای دیگر را جایگزین خداوند می‌‌کند. بنابر این، اگر بت پرست نیز در بت پرستی خود خوب دقت کند، می‌‌بیند یک کشش درونی پاک است که او را به سمت بت پرستی آورده است و همین کشش پاک او را به پرستش خدای قادر متعال رهنمون می‌‌شود؛ زیرا اگر مقداری دقت کند می‌‌یابد که بت(سنگ، چوب و ...) بر آورنده نیاز حقیقی انسان نیست و صلاحیت عشق واقعی را ندارد.[3]
ب. احتمال دارد مقصود شاعر از بت، انسان کامل باشد؛ زیرا بر اساس مبانی عرفان، انسان کامل بالاترین مظهر معبود و معشوق مطلق است؛ در نتیجه انسان کامل واسطه‌ی میان انسان و خدا است و رسیدن به حقیقت دین و عبودیت خالص خداوند فقط از طریق اطاعت از انسان کامل امکان دارد. در زبان عارفان بت به معنای انسان کامل نیز به کار رفته است، یکی از نمونه‌های آن شعر امام خمینی(ره) است آن‌جا که می‌گوید:
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم.[4]


[/HR][1]. حسن زاده آملى، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 212، وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1378ش.
[2]. فرهنگ معین، واژه «بت».
[3]. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 4، ص 45، صدرا، تهران، ۱۳۷۸ش.
[4] امام خمینی، دیوان، غزلیات، چشم بیمار، ص 142، مؤسسه نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ ششم، 1374.

"هوالشافی"

ask;373819 نوشت:
ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل

خداوند می‌فرماید: «و زمانى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم کردید! پس توبه کنید و به سوى خالق خود باز گردید! و یکدیگر را به قتل برسانید! این کار، براى شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوند توبه شما را پذیرفت زیرا که او توبه‏پذیر و رحیم است».[1]
مفسران در این‌که مراد خداوند در این آیه که امر به کشتن بنی اسرائیل به دست همدیگر کرده است سه احتمال داده‌اند:
1. امر به کشتن در این آیه یک امر امتحانی بوده است، مانند امر به حضرت ابراهیم(ع) به کشتن اسماعیل، که قبل از کشته شدن اسماعیل خطاب آمد: «آن رؤیا را تحقق بخشیدى (و به مأموریت خود عمل کردى)!».[2] در داستان موسى(ع) هم خداوند می‌فرماید: «توبه کنید، و یکدگر را بکشید که این در نزد خداوند شما، برایتان بهتر است»، پس بنى اسرائیل کاردها را برداشته، برادر، برادر خود را، و پدر، فرزند خود را کشت، و ترسی نداشت از این‌که چه کسى در جلوی کاردش می‌آید، تا هفتاد هزار نفر کشته شد، پس خداى تعالى به موسى وحى کرد: به ایشان دستور ده: دست از کشتار بردارند، که خدا هم کشته ها را آمرزید، و از زنده‌ها هم درگذشت.[3]
2. مراد از قتل و کشتن در این آیه قطع شهوات نفسانی و وسوسه‌های شیطانی است و معناى آیه این است که شهوات نفسانى و وساوس شیطانى را از خود قطع کنید و با اخلاص تمام به وحدانیت الهى اقرار و اعتراف کنید.[4]
3. مقصود از قتل در آیه، قتل حقیقى است؛ یعنى یکدیگر را بکشید و هلاک کنید؛ زیرا این کشته شدن از زندگانى دنیا برای شما بهتر است.[5]
کسانی که گفته‌اند مراد خداوند متعال کشتن حقیقی بوده است برای این حکم خداوند حکمت و فلسفه‌هایی بیان کرده‌اند که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:
الف. این کشته شدن موجب تطهیر بنی اسرائیل از کفر و شرک و سبب وصول آنان به زندگی جاودانی و بهجت سرمدى است.[6]
ب. کشتن انسان اگر چه عملى زشت و حرام است ولى گاهى از نظر پاره‌اى مصالح، نیکو و واجب می‌شود و یک نوع مصلحت دینى و اجتماعى عنوان آن‌را تغییر می‌دهد. در مورد بنى اسرائیل نیز چون کشتن آنان مصلحت جلوگیرى از تکرار این نوع گناه بزرگ را داشت، نیکو و امرى پسندیده به شمار می‌آید.[7]
ج. پرستش گوساله سامرى، کار کوچکى نبود، ملتى که بعد از مشاهده آن همه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى(ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان به کلى اصل اساسى توحید و آئین خدا را زیر پا گذارده و بت‌پرست شوند. اگر این موضوع براى همیشه از مغز آنها ریشه کن نشود وضع خطرناکى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصاً بعد از مرگ موسى(ع)، ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آئین او به کلى به خطر افتد در اینجا باید شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز به پشیمانى و توبه زبانی نباید قناعت گردد، لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد که در تمام طول تاریخ پیامبران مثل و مانند ندارد، و آن این‌که ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دست‌جمعى گروه زیادی از گنه‌کاران به شکل خاصی (به دست خودشان) صادر شد.
شدت و بالا بودن سطح این مجازات به این دلیل است که مسئله انحراف از اصل توحید و گرایش به بت‌پرستى مسئله ساده‌اى نبود که به این آسانى قابل گذشت باشد، آنهم بعد از مشاهده آن همه معجزات روشن و نعمت‌هاى بزرگ خدا. در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را می‏توان در توحید و یگانه‌پرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل معادل است با از میان رفتن تمام مبانى دین، اگر مسئله گوساله‌پرستى ساده تلقى می‌شد، شاید سنتى براى آیندگان می‌گشت، به ویژه این‌که بنى اسرائیل به شهادت تاریخ مردمى پر لجاجت و بهانه‌جو بودند، لذا باید چنان گوشمالى به آنها داده شود که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بت‌پرستى نیفتد، و شاید جمله «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ» (این کشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است) اشاره به همین معنا باشد.[8]
در پایان، بیان این نکته لازم است که شدیدترین مجازات‌های دنیوی با کوچک‌ترین عذاب آخرت قابل مقایسه نبوده و بر همین اساس، اگر شخصی بتواند با تحمل مجازاتی هر چند دشوار، خود را از سختی‌هایی که مستحق آن در روز معاد است برهاند، تجارتی بس سودمند انجام داده است و ما معتقدیم که حدود و مجازات‌های الهی در این دنیا، کفاره گناه اشخاصی خواهد بود که از صمیم قلب توبه کرده‌اند.
به این روایت توجه فرمایید:
گروهی از دزدان را نزد امیرالمؤمنین(ع) آوردند. ایشان دست‌های آنان را قطع کرده و سپس این دزدان را به مکان مناسبی برده و دستور فرمود که اقدامات درمانی لازم صورت پذیرد و بعد از آن، با غذاهای لذیذی چون گوشت و عسل از افراد مجازات شده پذیرائی کرده و خطاب به آنان فرمود: ای گناه‌کاران! اکنون دست‌های شما وارد جهنم شد. البته اگر توبه کنید و خدا بداند که در توبه خود صادق هستید، دست‌هایتان را از آتش نجات داده و با خود به بهشت خواهید برد، در غیر این صورت، آن دست‌های بریده شده هستند که شما را به جهنم خواهند کشاند.[9]
در ارتباط با کشتگان بنی اسرائیل نیز یکی از دو احتمال وجود دارد:
1. یا آنان توبه کردند که در این صورت به بهشت جاودانی وارد خواهند شد که تحمل هر سختی در راه رسیدن به آن ارزشمند است.
2. و یا بر عقیده باطل خود پایدار ماندند که مجازات مرگ نیز با توجه به نشانه‌ها و معجزاتی که مشاهده کردند، اندک است.



[/HR][1]. بقره، 54: «وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُم بِاتخَِّاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَالِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ عِندَ بَارِئکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم‏».
[2]. صافات، 105: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا...».
[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 190، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 1، ص 69، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.

[4]. کاشانى، ملا فتح الله‏،‏ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج ‏1، ص 191، کتابفروشى محمد حسن علمى، تهران‏، 1336ش.
[5]. ر.ک: همان.
[6]. همان.
[7]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج 1، ص 238، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. مکارم شیرازى ناصر،‏ تفسیر نمونه، ج ‏1، ص 255 - 256، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، چاپ اول، 1374ش.
[9]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 266، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

[="Blue"]

فاطمة;373878 نوشت:
اولاً: متن اصلی شعر به این صورت است:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
یقین کردی که دین در بت پرستی است

سلام
اولا این تغییر در شعر را مثل همیشه از کشف و شهود هایتان بدست آوردید؟؟؟!!:khaneh:
این هم لینک کتاب می توانید مراجعه کنید و ببینید
http://ganjoor.net/shabestari/golshaneraz/sh59/

فاطمة;373878 نوشت:
ثانیاً: شاعر این شعر، شیخ محمود شبستری است، وی هر چند از حکیمان و عارفان بزرگ است، اما ظاهر سخن وی حجیتی برای دیگران ندارد.

این هم دقیقا سخن ماست
اما شما ها هستید که عرفا را معصوم می دانید و هر چه می گویند را وحی منزل می دانید چون از کشف و شهود بدست آمده ما می گوییم هیچ یک از عرفا و فلاسفه حجیت ندارند و عرفان و فلسفه به گفته حضرت آیت الله وحید کشک است.
فاطمة;373878 نوشت:
ثالثاً: توجیهات و تفسیرهایی برای شعر شده است[1] که شاید پذیرش آنها دشوار باشد.

به به
توجیهات علامه حسن زاده را مشاهده کردیم و آشنایی با مبانی فکری ایشان هم داریم
این هم توجیه ایشان:توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است

فاطمة;373878 نوشت:
رابعاً: آنچه در توجیه و تفسیر این شعر به نظر صحیح می‌رسد آن است که بگوییم:
«بت» دارای معانی متعددی است؛ مانند:

فاطمة;373878 نوشت:
ب. احتمال دارد مقصود شاعر از بت، انسان کامل باشد؛ زیرا بر اساس مبانی عرفان، انسان کامل بالاترین مظهر معبود و معشوق مطلق است؛ در نتیجه انسان کامل واسطه‌ی میان انسان و خدا است و رسیدن به حقیقت دین و عبودیت خالص خداوند فقط از طریق اطاعت از انسان کامل امکان دارد. در زبان عارفان بت به معنای انسان کامل نیز به کار رفته است، یکی از نمونه‌های آن شعر امام خمینی(ره) است آن‌جا که می‌گوید:

این تفسیر با سایر ابیات سازگاری ندارد مثلا
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی
کجا در دین خود گمراه گشتی

اگر منظور از بیت انسان کامل یا هر چیز دیگر است این قسمت را چگونه توجیه می کنید؟[/]

"هوالشافی"

ask;373884 نوشت:
مثل همیشه از کشف و شهود هایتان بدست آوردید؟؟؟!!

خیر.عرض کردم....
فاطمة;373878 نوشت:
از سایت "اسلام کوئست"

بنده در این حد نیستم که بخواهم از مقام عالمان دین دفاع کنم,ان شاءالله کارشناسان سایت پاسخ شما را خواهند داد!
اگر شما ادب را بیش از پیش رعایت کنید،پسندیده تر است!

[="Blue"]

فاطمة;373882 نوشت:
خداوند می‌فرماید: «و زمانى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم کردید! پس توبه کنید و به سوى خالق خود باز گردید! و یکدیگر را به قتل برسانید! این کار، براى شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوند توبه شما را پذیرفت زیرا که او توبه‏پذیر و رحیم است».[1]
مفسران در این‌که مراد خداوند در این آیه که امر به کشتن بنی اسرائیل به دست همدیگر کرده است سه احتمال داده‌اند:
1. امر به کشتن در این آیه یک امر امتحانی بوده است، مانند امر به حضرت ابراهیم(ع) به کشتن اسماعیل، که قبل از کشته شدن اسماعیل خطاب آمد: «آن رؤیا را تحقق بخشیدى (و به مأموریت خود عمل کردى)!».[2] در داستان موسى(ع) هم خداوند می‌فرماید: «توبه کنید، و یکدگر را بکشید که این در نزد خداوند شما، برایتان بهتر است»، پس بنى اسرائیل کاردها را برداشته، برادر، برادر خود را، و پدر، فرزند خود را کشت، و ترسی نداشت از این‌که چه کسى در جلوی کاردش می‌آید، تا هفتاد هزار نفر کشته شد، پس خداى تعالى به موسى وحى کرد: به ایشان دستور ده: دست از کشتار بردارند، که خدا هم کشته ها را آمرزید، و از زنده‌ها هم درگذشت.[3]
2. مراد از قتل و کشتن در این آیه قطع شهوات نفسانی و وسوسه‌های شیطانی است و معناى آیه این است که شهوات نفسانى و وساوس شیطانى را از خود قطع کنید و با اخلاص تمام به وحدانیت الهى اقرار و اعتراف کنید.[4]
3. مقصود از قتل در آیه، قتل حقیقى است؛ یعنى یکدیگر را بکشید و هلاک کنید؛ زیرا این کشته شدن از زندگانى دنیا برای شما بهتر است.[5]
کسانی که گفته‌اند مراد خداوند متعال کشتن حقیقی بوده است برای این حکم خداوند حکمت و فلسفه‌هایی بیان کرده‌اند که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:
الف. این کشته شدن موجب تطهیر بنی اسرائیل از کفر و شرک و سبب وصول آنان به زندگی جاودانی و بهجت سرمدى است.[6]
ب. کشتن انسان اگر چه عملى زشت و حرام است ولى گاهى از نظر پاره‌اى مصالح، نیکو و واجب می‌شود و یک نوع مصلحت دینى و اجتماعى عنوان آن‌را تغییر می‌دهد. در مورد بنى اسرائیل نیز چون کشتن آنان مصلحت جلوگیرى از تکرار این نوع گناه بزرگ را داشت، نیکو و امرى پسندیده به شمار می‌آید.[7]
ج. پرستش گوساله سامرى، کار کوچکى نبود، ملتى که بعد از مشاهده آن همه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى(ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان به کلى اصل اساسى توحید و آئین خدا را زیر پا گذارده و بت‌پرست شوند. اگر این موضوع براى همیشه از مغز آنها ریشه کن نشود وضع خطرناکى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصاً بعد از مرگ موسى(ع)، ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آئین او به کلى به خطر افتد در اینجا باید شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز به پشیمانى و توبه زبانی نباید قناعت گردد، لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد که در تمام طول تاریخ پیامبران مثل و مانند ندارد، و آن این‌که ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دست‌جمعى گروه زیادی از گنه‌کاران به شکل خاصی (به دست خودشان) صادر شد.
شدت و بالا بودن سطح این مجازات به این دلیل است که مسئله انحراف از اصل توحید و گرایش به بت‌پرستى مسئله ساده‌اى نبود که به این آسانى قابل گذشت باشد، آنهم بعد از مشاهده آن همه معجزات روشن و نعمت‌هاى بزرگ خدا. در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را می‏توان در توحید و یگانه‌پرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل معادل است با از میان رفتن تمام مبانى دین، اگر مسئله گوساله‌پرستى ساده تلقى می‌شد، شاید سنتى براى آیندگان می‌گشت، به ویژه این‌که بنى اسرائیل به شهادت تاریخ مردمى پر لجاجت و بهانه‌جو بودند، لذا باید چنان گوشمالى به آنها داده شود که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بت‌پرستى نیفتد، و شاید جمله «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ» (این کشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است) اشاره به همین معنا باشد.[8]
در پایان، بیان این نکته لازم است که شدیدترین مجازات‌های دنیوی با کوچک‌ترین عذاب آخرت قابل مقایسه نبوده و بر همین اساس، اگر شخصی بتواند با تحمل مجازاتی هر چند دشوار، خود را از سختی‌هایی که مستحق آن در روز معاد است برهاند، تجارتی بس سودمند انجام داده است و ما معتقدیم که حدود و مجازات‌های الهی در این دنیا، کفاره گناه اشخاصی خواهد بود که از صمیم قلب توبه کرده‌اند.
به این روایت توجه فرمایید:
گروهی از دزدان را نزد امیرالمؤمنین(ع) آوردند. ایشان دست‌های آنان را قطع کرده و سپس این دزدان را به مکان مناسبی برده و دستور فرمود که اقدامات درمانی لازم صورت پذیرد و بعد از آن، با غذاهای لذیذی چون گوشت و عسل از افراد مجازات شده پذیرائی کرده و خطاب به آنان فرمود: ای گناه‌کاران! اکنون دست‌های شما وارد جهنم شد. البته اگر توبه کنید و خدا بداند که در توبه خود صادق هستید، دست‌هایتان را از آتش نجات داده و با خود به بهشت خواهید برد، در غیر این صورت، آن دست‌های بریده شده هستند که شما را به جهنم خواهند کشاند.[9]
در ارتباط با کشتگان بنی اسرائیل نیز یکی از دو احتمال وجود دارد:
1. یا آنان توبه کردند که در این صورت به بهشت جاودانی وارد خواهند شد که تحمل هر سختی در راه رسیدن به آن ارزشمند است.
2. و یا بر عقیده باطل خود پایدار ماندند که مجازات مرگ نیز با توجه به نشانه‌ها و معجزاتی که مشاهده کردند، اندک است.

[1]. بقره، 54: «وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُم بِاتخَِّاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَالِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ عِندَ بَارِئکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم‏».
[2]. صافات، 105: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا...».
[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 190، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 1، ص 69، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.

[4]. کاشانى، ملا فتح الله‏،‏ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج ‏1، ص 191، کتابفروشى محمد حسن علمى، تهران‏، 1336ش.
[5]. ر.ک: همان.
[6]. همان.
[7]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج 1، ص 238، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. مکارم شیرازى ناصر،‏ تفسیر نمونه، ج ‏1، ص 255 - 256، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، چاپ اول، 1374ش.
[9]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 266، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.


سلام
این موراد صحیح است اما بحث ما گوساله پرستی است که بعضی چنین سخنانی درباره آن می گویند و اشکال ما هم به آنان همین جملات است
مثلا:
ask;373819 نوشت:
ابن عربی : گوساله پرستی هم نوعی خداپرستی است!

ابن­ عربی در ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل و عتاب حضرت موسی علیه السّلام به برادرش هارون علیه السلام مدّعی است که این سرزنش و عتاب بدان جهت بوده که چرا هارون، گوساله پرستی را مُنکَر و زشت شمرده و سعه صدر نداشته است.

«… فکان عَتَبَ موسی اخاهُ هارون لمّا وقع الامر فی إنکاره و عَدَم اِتِّساعِهِ ، فَاِنَّ العارفَ مَن یَریَ الحَق فی کلّ شیء بَل یَراه عَینَ کُلِّ شَیئ ٍ… » [۱]

توضیح :
بنا به تحلیل و گفتار ابن عربی آنها که گوساله را پرستیدند، خدا را عبادت کردند جهت اطّلاع از این ظلم و معصیت عظیم بنی اسرائیل به آیات مربوطه رجوع شود . [۲]

این عمل تا آنجا قبیح و مورد انکار بوده که به فرمان الهی جمعی ( خداپرستان ) مأمور قتل گوساله پرستان گردیدند.[۳]

در این کشتار عجیب، جمعی از مجرمین تسلیم گردیده و موحّدین مأمور شدند بدون پروا و رعایت نَسَب و رَحِم بقیه را بکشند. تفصیل این قضایا و نیز عتاب موسی علیه السلام به هارون و بلاء ‌و عذاب­ سامری ( عامل اصلی گمراهی بنی اسرائیل و شخصی که گوساله را ساخت ) در روایات نقل گردیده و خلاصه کلام آنکه اظهارات ابن عربی در برابر این همه آیات [۴]
و روایات و براهین عقلی، ‌موجب شگفتی است.

[۱] – فصوص الحکم ، ‌فص هارونی ‌،ص ۲۹۵ ،‌شرح عبدالرزاق کاشانی، مطبعة مصطفی البابی الحلبی واولاده بمصر ،‌الطبعةالثّالثه ۱۴۰۷ = ۱۹۸۷ م .

[۲] - از جمله سوره بقره آیات ۵۴، ۵۱،‌ ۹۲، ۹۳ و نساء ،‌۱۵۳ و اعراف ،‌۱۵۱
[۳] – البقره [۵۴].

[۴] - وَقَضی رَبُّکَ اَلّا تَعبُدُوا إلّا إیّاه … اسری ، ۲۳ ،‌پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید … ،‌این آیه و آیاتی نظیر إیّاکَ نَعبُدُ‌… ( که در اینجا مقدم شدن مفعول بر فاعل ، افاده حصر می کند ) همگی اهمیت انحصار عبادت ( توحید در عبادت ) را برای ذات اقدس حق تعالی مدلّل می دارد


ask;373821 نوشت:
علامه حسن زاده آملی:توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !!!!!
علامه حسن زاده آملی در یکی از تالیفاتشان به نام ممدالهمم در شرح فصوص الحکم پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست. ایشان در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی(ع) پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث موسی(ع) و هارون(ع) چنین می فرمایند:….موسی(ع) بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر ان نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است(منظورش این است چون موجودی جز خدا وجود ندارد بت پرستی هم خدا پرستی است-مترجم) و لکن ((ای بسا کس را که صورت راه زد)).بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند) این مطلب از کتاب ممدالهمم در شرح فصوص الحکم چاپ سوم صفحه۵۱۴ نقل شد.آنچه مایه تعجب است آنست که این استاد بزرگوار که از بزرگان عرفان وفلسفه زمان هستند در این مطلب داستان مذکور را به شیوه جدیدی طرح می کنند. به ترتیبی که ناراحتی موسی(ع) از گوساله پرست شدن قوم نبود چراکه موسی(ع) می دانست که گوساله سامری خدا بود و مردم در واقع خدا را پرستش می کردندبلکه ناراحتی موسی(ع) به سبب آن بود که هارون(ع) مردم را از گوساله پرستی منع می کرد و این کاری اشتباه بود. این بخش از مطالب کتاب در واقع شرحی است همراه با تایید بر کلمات شیخ اکبر محیی الدین بن عربی صاحب کتاب فصوص الحکم که وی در واقع بیان کننده این نظر می باشد. به همین دلیل در پایان بحث آقای حسن زاده در داخل پرانتز می فرماید که این قبیل مطالب در کلام ابن عربی از جمله موارد مربوط به توحید خواص است که با توحید عوام متفاوت است! توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. ولی توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است؟!نکته قابل توجه آنست که در ادامه این قصه دستور می رسد که توبه گوساله پرستان قوم موسی(ع) آنست که یکدیگر را به قتل رسانند. چنانکه خداوند متعال می فرماید: و اذ قال موسی لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیمسوره مبارکه بقره آیه شریفه ۵۴

بعد هم بعضی مدعیان می گویند این موارد اسرار الهی است که ما دیده ایم ما هم در جوابشان می گوییم:
ask;373874 نوشت:
مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول و اصولی و فقیه بزرگ عهد قاجار در رساله ای که بر رد اعتقاد ابن عربی مبنی بر مؤمن رفتن فرعون از این دنیا نوشته است، در بخشی از این رساله می گوید صوفیه در پاسخ به این اشکال که چرا خلاف آیات و روایات سخن می گویید، می گویند این سخنان ما جزء اسرار است و عموم مردم طاقت شنیدن آن را ندارند و بنای قرآن و روایات هم سخن گفتن به اندازه عقول مردم بوده است. بعد ایشان در پاسخ به این حرف چنین می نویسد:«سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار.و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امامهای خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟ و بر فرض که متمسّک شوند در اثبات این معنی به حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: « لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله» و در بعضی روایات: «لکفره»؛ یعنی اگر أبوذر می دانست در دل سلمان چه چیز است، هر آینه می کشت او را، یا حکم به کفر او می کرد.ما می گوییم که: شکیّ نیست که در این صورت لازم بود پنهان داشتن آنچه در دل داشت، و اگر اظهار می کرد، از مرتبه سلمانی در می رفت و فسق او ظاهر می شد که باعث قتل خود می شد، یا باعث تهمت او به کفر می شد، و لکن ابوذر که او را می کشت یا تکفیر می کرد از مرتبه ابوذری در نمی رفت، بلکه مرتبه او به سبب اطاعت و اتیان به تکلیف خود بالا می رفت…پس چگونه شد که این جماعت اسرار به هر کس می گویند، حتی آن کسانی که قابلیت نوکری ابوذر را ندارند! و این ها قابل اسرار هستند و ابوذر قابل نبود؟!اگر انصاف باشد معلوم می شود که این جماعت، چقدر گمراه، و آن ها که تصدیق این ها می کنند چقدر بی خبر و دور از راهند! …»
[/]

یعنی واقعا اون زمان مردم عقلشون کامل نبوده؟:Gig::khaneh:
خدایا شکرت:Moteajeb!:

دفاع از گوساله‌پرستی و تجهیل پیامبر معصوم الهی در قرن کنونی!!!

آقای وکیلی (آخوند مدعی حق بودن فلسفه و عرفان مصطلح) جزوه‌ای در دفاع از نظریه ابن عربی که گوساله‌پرستی را عین خدا‌پرستی می‌داند نوشته است و دایره تجهیل و نسبت نفهمی دادن و غیر متخصص بودن به دیگران را تا پیامبر معصوم الهی نیز سرایت داده است و در واقع ابن عربی و خود را اعلم از پیامبر خدا می داند.اما پیش از ورود به نقد این جزوه لازم است اشاره کنیم که ابن عربی در کتاب فصوص خود با تحریف صریح آیات قرآن در باره ماجرای گوساله پرستی قوم موسی می گوید اعتراض موسی به هارون بدین جهت بود که چرا قومش را از گوساله پرستی که در واقع عین خداپرستی است باز داشته است.شارح فصوص می‌نویسد: «موسی(ع) به واقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر آن نخواهد شد... بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند. غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند.» این تفسیر ابن عربی و شارح فصوص از ماجرای گوساله پرستی قوم موسی در حالی است که صریح آیات قران این است که وقتی حضرت موسی علیه السلام از میقات برگشت و مشاهده کرد که قومش گوساله پرست شده اند، برادرش حضرت هارون علیه السلام را مورد سئوال و عتاب قرار داد که «اى هارون! هنگامى که دیدى آنان گمراه شدند، چه چیز تو را [از انجام دستور من ]بازداشت؟!» (طه/ 92) و هارون در جواب گفت: «[در انجام وظیفه کوتاهى نکردم،] ترسیدم که بگویى: میان فرزندان اسرائیل جدایى افکندى و [حرمت ] گفتارم را پاس نداشتى.» (طه/94)ضمن این که خداوند در 6 آیه از قران گوساله پرستی قوم موسی را به شدت تقبیح می کند و از آن با عنوان ظلم و کفر که موجب خشم پروردگار شده است، یاد می کند (بقره/ 51، 54، 92، 93، نساء 153 و اعراف 152)حال جناب ابن عربی با تحریف اصل ماجرا و مفاد آیات چنین می گوید که عتاب موسی با هارون بدین جهت بود که چرا هارون با گوساله پرستی قومش مخالفت کرده است و قلبش اتساع لازم برای این درک این لطیفه! عرفانی را نداشته است که گوساله هم مظهر و جلوه ای از ذات خدا و بلکه خداوند عین آن گوساله و چیزهای دیگر است!شارحان ابن عربی بدون اشاره به تحریف آشکار آیات قرانی از سوی ابن عربی و دروغ بستن ابن عربی به خداوند و قرآن، در صدد بر آمده اند تا راز و رمز عرفانی این مساله را که چگونه گوساله پرستی عین خدا پرستی است، توضیح دهند . آقای وکیلی نیز با انتشار جزوه ای به این مهم! دست زده اند که ما در این بخش از مقاله عمق تخصص وی را در تفسیر آیات قران نشان خواهیم داد:اولین قدم آقای وکیلی به تبعیت از ابن عربی و شارحان فصوص و اساتید فلسفه و عرفان خود این است که حضرت هارون پیامبر معصوم خداوند را متهم به غفلت و نقص معرفت و در واقع نادانی و عدم تخصص در فهم ظرائف توحید می کند. عین تعابیر وی در جزوه مورد اشاره (صفحات 57 تا 64) این است:«حضرت هارون غافل از این بوده است که عالم همه تجلی خداوند است و هر عبادتی نهایتا و تکوینا به عبادت خداوند برمی‏گردد!»«یکی از علل غضب و ناراحتی حضرت موسی، نقص معرفت و علم حضرت هارون بوده است!»«هارون نباید تصور می‏نمودند که بت‌پرستان غیری مباین حق را می‏پرستیدند، یعنی غیری را می‏پرستند که نسبتش با آن معبود حقیقی نسبت اطلاق و تقیید است!»«حضرت هارون... از توجه به توحید افعالی و عبودیت تکوینی همه موجودات غافل گردیده بودند و در آن حال متفطن نبودند که...»اکنون در برابر این همه گستاخی نسبت به پیامبر الهی و نسبت غفلت و نادانی و نقص و تصور باطل دادن آن هم در امر توحید و خدا شناسی چه باید گفت؟ آیا این کفری واضح و آشکار نیست؟ (البته کفر قول و نه کفر قائل که نمی فهمد کفر می گوید و فکر می کند حرفش عین ایمان است!) و آیا جا ندارد انسان بر این همه مرزشکنی و تحریف حقایق اساسی اسلام و تشیع از ناحیه صوفی مسلکانی که خود را متخصص و انبیاء و فقها و متکلمان عالی مقام تشیع را عامی و غیر متخصص می دانند، خون بگرید؟ و آیا نباید سوگمندانه گفت: و علی الاسلام السلام اذ بلی بهؤلاء المدعین للعلم والمعرفة والتخصص!
اما بنگرید به توجیهات علمی این تحریف آشکار:الف: فیلسوف و عارف متخصص معاصر، در توجیه گوساله پرستی می گوید: «عبادت بر دو قسم است: عبادت تکوینی و عبادت تشریعی. در نظام عالم تکوین و وجود همه فقط و فقط خداوند را می پرستند و برای وی سجده می کنند و بنده وی می باشند... همان کسی که در مقابل بتی سجده کرده است، گر چه تشریعا مرتکب حرام گردیده است و گر چه هادیان الهی که خیر او را می طلبند، او را نهی نموده و به عبادت خدا دعوت می‌نمایند، ولی باز هم در سجده تکوینی به سوی خداوند سجده نموده است و عبد او و مقهور است و آن بت استقلالش جز خیالی و وهمی نمی باشد....قرآن کریم نه فقط تاکید می فرماید که بر و فاجر و مومن و کافر همگی عبد خداوند و ساجد وی می باشند، بلکه نسبت بندگی و عبادت را با غیر خداوند مطلقا نفی می فرماید و آن را امری وهمی و پنداری شمرده که در عالم آخرت که ظهور حقایق است، محو می گردد.»
نقد مطلب فوق:
1. دلیل اصلی حرف فوق در عرفان همان نظریه وحدت وجود و یا وحدت و عینیت خالق و مخلوق است. یعنی از آنجا که خداوند عین مخلوقات است و هر چیزی از جمله بت و گوساله و... حصه و مرتبه ای از ذات اوست، لذا بت پرستی و گوساله پرستی و به تصریح ملاسلطان علی گنابادی از اقطاب صوفیه شیطان پرستی هم عین خداپرستی است. وی در کتاب تفسیر صوفیانه خود می نویسد:«چون تمام اجزای عالم مظاهر اسمای خداوند است چه اسمای لطفیه و چه اسمای قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!... پس انسانها در پرستش اختیاری خود[نسبت به همه چیزها ] همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش می‏کند، و کاهنان که جن‌ها را پرستش می‏کنند، و زردشتیان که عناصر را پرستش می‏کنند، و وثنی‌ها و بت‏پرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش می‏کنند، و سامریین که احجار و سنگ‏ها و اشجار و نباتات را پرستش می‏کنند، و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش می‏کنند، و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش می‏کنند، و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش می‏کنند، پس خداپرست هستند! ولی نمی‌فهمند!» صوفیان برای این که به این عقیده باطل رنگ قرانی نیز بدهند، به آیاتی نیز استناد می کنند که از جمله آیه «وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» {و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید.} می‌باشد. عرفا و از جمله ابن عربی با تحریف معنای قضی که به گفته همه مفسرین شیعه و سنی به معنای فرمان و امر می باشد، آن را به مقدر کردن و حکم تکوینی معنا می کنند و آن گاه نتیجه می گیرند که عبادت هر معبودی اعم از خدا و بت و گوساله و شیطان و ... عبادت خداوند است، چون خداوند تکوینا چنین مقدر کرده است. ابن عربی در فتوحات با تجهیل (به سبک و سیاق همین عارف متخصص معاصر ما) علمایی که قضی را به معنای «فرمان داد» گرفته اند، می‌نویسد:«وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ فهو عندنا بمعنى حکم و عند من لا علم له من علماء الرسوم بالحقائق بمعنى أمر و بین المعنیین فی التحقیق بون بعید» یعنی قضی در آیه به معنای حکم (تکوینی) می باشد ولی علمای رسوم و ظاهری که جاهل به حقایق هستند، آن را به معنای فرمان (تشریعی) می دانند و در مقام تحقیق بین این دو معنا تفاوت فاحشی است.» در حالی که اولا این بر خلاف معنای متبادر از واژه قضی در این آیه برای هر مفسری در طول تاریخ است و ثانیا اگر قضی معنای حکم تکوینی داشته باشد، باید در مورد عبارت «و بالوالدین احسانا» که بلافاصله بعد از الا ایاه آمده است نیز بگوییم که تکوینا چنین است که هر کسی به پدر و مادر خود احسان می کند اگر چه ضارب و آزار دهنده پدر و مادر خود باشد! و این برای بیان بی اساسی چنین تفسیری از آیه کافی است.و اما استعمال کلمه قضی به جای أَمَرَ به خاطر تاکید بر امر است که مفسران بدان اشاره کرده اند. و شاهد دیگر این که خداوند در سوره یوسف به جای قضی واژه امر را آورده و فرموده است: أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ آیه دیگری که در مورد عبادت تکوینی خداوند در هر حالت بدان استناد شده و در جزوه آقای وکیلی نیز آمده است آیه «إن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا» {هیچ چیز در آسمانها و زمین نیست مگر آنکه به بندگی سوی خدای رحمان بیاید} این آیه چنین تفسیر شده که هر موجودی که در آسمان و زمین است در حال عبادت خداوند است، اگر چه در حال بت پرستی و گوساله پرستی باشد. این تفسیر نیز بر خلاف گفته همه مفسران و البته بر خلاف موازین توحید است. همه مفسران عبد را در اینجا به معنای مملوکیت و بردگی گرفته اند و نه عبودیت و پرستش. حتی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می گوید: «مراد از آمدن یک یک آنان به حالت بندگى خدا این است که همه متوجه اویند و ممثل در برابر او بایستند، در حالى که مملوک محضند، هر یک آنان مملوک خدایند، مالک نفع و ضرر و مرگ و حیات و نشور خود نیستند، و این امرى است که همین الآن هم ملازم آدمى در زندگى دنیا است، و به همین جهت در آیه، آمدن به حال بندگى، مقید به قیامت نشده است.» آیه دیگری که برای تایید گوساله پرستی تکوینی مورد استناد عارف و صوفی معاصر ما قرار گرفته، این آیه است: «وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ» {و هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه، و سایه‏هاشان، بامدادان و شبانگاهان خداى را سجده مى‏آرند{. این آیه نیز به هیچ وجه دال بر این مطلب نیست که انسانهای مشرک هم تکوینا حتی در حال بت پرستی خداپرست هستند. زیرا اولا امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فرموده اند: آنان که از سر اطاعت در آسمانها خداوند را سجده می کنند فرشتگان هستند و آنان که در زمین از سر اطاعت سجده می کنند، کسانی اند که بر اسلام متولد شده اند و آنان که در زمین از سر اکراه خداوند را سجده می کنند، کسانی اند که مجبور به پذیرش اسلام شده اند و کسانی هم که خداوند را سجده نمی کنند (مانند کفار و مشرکین) سایه هایشان در صبح و شام برای خدا سجده می کنند. و اما دلیل مهم دیگر بر نفی مدعای عبادت تکوینی همه موجودات حتی انسانهای مشرک این آیه است که از دید عارف متخصص پنهان مانده است: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ» {آیا ندانستى که خداست که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است، و خورشید و ماه و [تمام‏] ستارگان و کوه‏ها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مى‏کنند؟ و بسیارى‏اند که عذاب بر آنان واجب شده است.}همان طور که ملاحظه می کنیم آیه فوق سخن از عبادت تکوینی همه موجودات در آسمانها و زمین و خورشید و ماه و کوهها و درختان و جانوران می گوید اما همین که به انسانها می رسد، می گوید و گروه زیادی از انسانها بر خداوند سجده می کنند و گروه زیادی نیز به دلیل عدم سجده بر خداوند مستحق عذاب می شوند. پس ضمن آن که آیه در مقام بیان عبادت تکوینی همه موجودات است، وقتی نوبت به انسانها می رسد چنین عبادتی را به همه آنها نسبت نمی دهد و از گروه زیادی از آنان نفی می کند.آیه مورد استناد دیگر آیه «وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ» {از آن اوست هر چه در آسمانها و زمین است، و همه فرمانبردار او هستند} است که این نیز ربطی به عبادت تکوینی انسانها حتی مشرکین ندارد. در لسان العرب در توضیح «کُلٌّ لَهُ‏ قانِتُونَ‏» آمده است: «یعنی اطاعت کنندگان هستند و معنای اطاعت در اینجا یعنی این که همه کسانی که در اسمانها و زمین هستند مخلوق اراده الهی هستند و هیچ یک از آنان قادر بر تغییر در آفرینش خویش نیستند،حتی فرشتگان مقرب؛ پس آثار صنعت و خلقت الهی دلالت بر مطیع بودن آنان در برابر خداوند می کند. پس مقصود از اطاعت در این آیه عبادت نیست چرا که در آسمانها و زمین هم اهل اطاعت است و هم اهل معصیت و ترک اطاعت.» بنا بر این با استناد به آیات قران نمی توان یکی از لوازم فاسد عقیده به وحدت خالق و مخلوق را که عبادت هر معبودی اگر چه بت و گوساله باشد نیز عبادت خداوند است، تصحیح کرد.
2. اگر چه عرفا بعضا برای فرار از پاسخ به اهل شریعت می گویند ما گوساله پرستی و بت پرستی و یا آلت پرستی و شیطان پرستی تکوینی را تایید می کنیم و تشریعا قائل به خداپرستی هستیم، اما اولا این حرف بر خلاف نتیجه منطقی قول به وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق است و ثانیا بسیاری از عرفا به تایید تشریعی بت پرستی تصریح کرده اند. مانند شبستری که می‌گوید:مسلمان گر بدانستی که بت چیست / یقین کردی که دین در بت پرستی استمعلوم است که واژه دین ناظر به مقام تشریع است و نه تکوین و یا ابن عربی که از بت پرستی قوم نوح به نحو تکوین و تشریع هر دو تجلیل می کند، چرا که قوم نوح را غرق شده نه در طوفان عذاب که غرق شده در دریاهای علم ( علم توحید و علم به وحدت وجود و این که بت پرستی هم خداپرستی است!) می داند و از آنها به خاطر مقاومت در برابر نصایح حضرت نوح مبنی بر ترک شرک و بت پرستی تجلیل می کند.همچنین در فتوحات می‌گوید: «ترک عبودیت و بندگی جز برای کسی که ممکنات را از اساس معدوم و مظاهر حق می‌داند، صحیح نیست» و پر واضح است که ابن عربی از ترک عبودیت تشریعی سخن می گوید.

1. در مکتب عقلانی وحی، همه عالم (زمین و آسمان و انسان و گوساله و ...) مخلوق خداوند هستند. یعنی نبوده و به اراده خداوند بود شده اند. مخلوقات موجوداتی دارای اجزاء و زمان و مکان هستند ولی خالق آنها منزه از این صفات است. ذات خدا متعالی از ذات مخلوقات است و هیچ نسبتی بین ذات خدا و مخلوقات نیست.

بنابراین مخلوقات نه خود خدایند، نه جزئی از ذات خدایند، نه صادر از ذات خدایند، و نه نمایش و تجلی ذات او .

مخلوق یعنی ساخته شده به اذن و اراده خدا. مخلوق فعل خداست. اثر فعل خداست.

2. اما مکتب خرافی وحدت وجود معنای حقیقی خلقت را نپذیرفته، موجودات را ، نمایشها وظهورات گوناگون ذات خدا دانسته است.! مثل خورشیدی که اشعه های نورانی دارد و یا دریایی که امواجی دارد و یا انسانی که تخیلات و صورتهایی ذهنی می سازد.

در واقع وحدت وجود یعنی اینکه در هستی تنها یک موجود است به همراه ظهورات و قالبها و اجزای او که چیزی جز همان موجود نیستند) و نام این را خدا گذاشته اند!

در این مکتب سخن از خالق و مخلوق به عنوان دو موجود متباین که هیچ سنخیت و شباهتی با هم ندارند نیست بلکه یک چیز است که به شکلها و ظهورات گوناگون خودش را نشان می دهد: (هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد)!


3. نتیجه ناگزیر وحدت وجود این است که پرستش هر چیزی یعنی پرستش خود خدا در آن قالب و شکل! چون همه چیز، قالبها و ظهورات خدا و نه مخلوقات وی است!

شیطان و بت و گوساله و آلت انسان و ....همه و همه از نظر این مکتب خرافی جلوه های ذات خداوند هستند! و بنابراین پرستش هر یک از اینها در واقع پرستش خدا در این قالب است!

4. آقای حسن زاده آملی مرید ابن عربی در جای دیگری گوید: بت پرستان و گوساله پرستان و...از این جهت که به هر حال صورتی از صورتهای خدا! را پرستیده اند خدا از آنها راضی است! بنگرید:

"اما نسبت به مشركان كه غير خداوند از موجودات را پرستش مى‏ كنند. پس منتقم از آنها انتقام مى‏ گيرد، زيرا كه آنان حق را محصور كرده‏ اند در آن چه كه او را پرستش كردند و اله مطلق را مقيد قرار دادند. اما از آن جهت كه معبودشان عين وجود حق است كه در اين صورت ظاهر شده است، پس پرستش نمى‏ كنند مگر خدا را «فرضي الله عنهم من هذا الوجه» پس عذابشان در حق ايشان عذب[یعنی گوارا] مى ‏گردد.!!!"

(ممد الهمم: حسن زاده آملی ص 213)

و علی الإسلام والسلام!

مطلبی کامل در اینجا: http://aghlaniyat14.blogfa.com/post/34

سیر تحول عرفان نظری از صوفیه هست (کتاب خیراتیه اثر آقامحمد علی فرزند علامه بهبهانی)البته تحلیل بنده بعداز خواندن و عارف و صوفی چه میگوید؟ و دیگر کتابها در مورد مولانا و...
در ضمن وقتی ازبعضی سوال میکنیم میگن چیزی را که نفهمیدی رد نکن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لطفا عمیق و ریشه ای جواب بدید؟؟؟؟
آیا اهل بیت از اینطور حرفا یا تاویل ها استفاده میکردند؟؟؟؟

فاطمة;373993 نوشت:
واقعا رعایت ادب و حفظ حرمت عالمان دینی نشانه تربیت،معنویت و شخصیت ماست!!!
ما پدرمون رو باباجان و حاج آقا خطاب می کنیم و اینجا که می رسه انقدر بغض و تعصب درب دلهامون رو بسته که لفظ آقا برای علامه شیعی و مردی که آسمانیان بیشتر از زمینیان می شناسنش بکار می بریم؟؟!!

سلام
من نه به تندی بعضی مدافعین فلسفه و عرفان هستم و نه به تندی برخی مخالفین فلسفه و تصوف و عرفان خیالی و جدای از آیات و روایات
اما جالبه همین مدعیان فلسفه و عرفان گاها توهین هایی به حضرات آیات وحیدخراسانی و صافی حفظهم الله انجام می دهند چرا که این بزرگان مخالف عقاید جاهلی برخی هستند و نعوذ بالله آن آیات عظام را متحجر می خوانند چرا که مخالف عقاید برخی هستند اما ما مقابله به مثل نمی کنیم!!و کمال احترام را حفظ می کنیم چون که قرآن می گوید وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذالِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ

حالا اینکه شما جلوی اسم یکی علامه نیاوردن و آقا آوردن را توهین می دانید دیگر نمی دانم به شما چه بگویم!!
این علامه وحی منزل است؟؟ چه کسی صفت علامه را به اشخاص می دهد؟ چه کسی گفته ایشان را آسمانیان بهتر می شناسند؟؟ ایشان یک صدم آیت الله بهجت در عرفان نیستند و آیت الله بهجت منتقد وحدت وجود مورد نظر شیخ حسن زاده بودند.
البته می دانم این علامه از کجا آمده!!!
به سخن علامه جعفری توجه کنید:
علامه محمد تقی جعفری (ره) در کتاب مبدأ اعلی جواب مناسبی به این مدافعان افراطی داده و با بیانی طعن آلود به مدافعان فلسفه و عرفان می گوید: «اگر اصل را با وجود، و موجود را واحد شخصی عقیده کردی اعلم دورانی، اگر چه الف را از با تشخیص ندهی… و بالعکس اگر راجع به وحدت موجود اظهار نظر [مخالفت] کنی جاهل­ترین مردمی اگر چه اعلم دوران باشی!»
چه سخن زیبایی گفت این مرد بزرگوار
هداکم الله اجمعین

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

حقیر در حد هیچکدام از این حرفها نیستم
اما میگویم اگر بین علمای عرفان و فلسفه و فقه مشکلی هست:
«آیا این مشکل علمی است؟»
اگر بله، که بله است، پس بشینید حلش کنید،
فکرها را روی هم بگذارید، نقاط تناقض را حل کنید.

این اختلافت و حرفها، شایسته دنیای اسلام نیست.

هیمان;374018 نوشت:
آیا اهل بیت از اینطور حرفا یا تاویل ها استفاده میکردند؟؟؟؟

سلام
اهل بیت نه تنها این کفریات را بیان نکرده اند بلکه با آن ها مخالف بودند.
و حتی بر رد این سخنانشان می توان از خود فلسفه کمک گرفت (مثلا رد وحدت وجود و یا موارد دیگر...)
این ها هیچ استدلال و دلیلی ندارند وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لايُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً
اگر هم استدلال بر رد آن ها بیاوری می گویند در کشف و شهود این مطالب را مشاهده کرده ایم شما نمی فهمید این ها اسرار الهی است این ها وحی الهی است و هزار حرف دیگر که هر مدعی می تواند این حرف ها رابزند.
برای اثبات دروغگو بودن یک حرف کافیست! آن هم اینکه مگر این ها را در کشف و شهود ندیدید و این ها اسرار الهی نیست پس اسرار را افشا نکنید که اهل بیت فرموده اند اسرار را افشا نکنید اگر این ها را افشا کنید معلوم است که خلاف دستور اهل بیت عمل کرده اید پس کشف و شهودتان شیطانی بوده چون که إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ

همین یک شعر برای باطل بودنشان کافی است:

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند

کانرا که خبر شد خبری باز نیامد


ask;373871 نوشت:
سلام
بحث ما این است که این مدعیان عرفان می گویند این کج راهه نیست
چو کفر و دین بود قائم به هستی
شود توحید عین بت‌پرستی

ابن­ عربی در ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل و عتاب حضرت موسی علیه السّلام به برادرش هارون علیه السلام مدّعی است که این سرزنش و عتاب بدان جهت بوده که چرا هارون، گوساله پرستی را مُنکَر و زشت شمرده و سعه صدر نداشته است.
ابن عربی می گوید موسی سرزنش شد که بت پرستی را زشت شمرده!!!!!!!

شیخ حسن زاده آملی:توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !!!
ما نمی دانیم توحید خواص چه بوده!! لابد پیامبر هم جز عوام بوده


سلام
در این مقام مبنا همان است که عرض شد
شما اگر سعه صدر داشتید و این معانی را درست تلقی می فرمودید این سخنان فتنه انگیز را نمی گفتید
حال چه شده که علامه ذالفنون حسن زاده املی چون به مذاق شما سخن نگفت شد شیخ ؟
خب این سخنان سنگین است . ما بارها گفته ایم که با نقل ساده این کلمات مشکل حل نمی شود . مساله عمیق است
و کار علمی می خواهد زحمت عملی دارد . طهارت جان و ثبات خرد می خواهد . یا حرف مزنید یا اگر می زنید پایه ها را درست کنید
این بزرگان که حرف زدند و گوهر کلامشان منتشر شد سخنشان سخن اهل خواص است ولی چه می شود کرد که وقتی طلایی به دست عوام می افتد
با آن معامله خزف می کنند .
وهوالله الظاهر الباطن

ask;373874 نوشت:
سلام
14 نفر راسخون فی العلم هستند و لا غیر و در کلام آن ها چنین چیز هایی مشاهده نمی شود هیچ خلافش هم وجود دارد

سلام
مقامات الهی بغیر نبوت تشریعیه که به نبی خاتم ص ختم شد
هیچ مقامی انحصاری نبوده و نیست و این بزرگواران هم آمدند تا همگان را به مقام راسخون برسانند اما جز اندکی با ایشان همراه نشده اند
مگر به ما تعالوا نگفتند و مگر در دعای روز عید همه آنچه برای صالحین و مخلصین مقرر فرمود طلب نمی کنیم حتما با خدای تعالی شوخی داریم یا اگر فرمودند تعالوا یعنی تا جای مشخصی ؟ به کدام برهان توقف در مقامات را ثابت می کنید ؟

و اما سخن جناب میرزای قمی ره
ایشان درست فرموده اند و اهل معرفت واقعی هم سعی بلیغ در کتمان اسرار داشته اند اما برخی طراران این کلمات را بی محابا از ایشان دزدیده و به میان عوام آورده اند لذا گروهی از خواص اهل معرفت برای جلوگیری از بد فهمی های ناشی از انتشار این بیانات مجبور به حضور و تصحیح اندیشه ها شده اند
و چه بسیار از اسرار ائمه ع که بی محابا پخش شد و موجب تکفیر نااهلانی از امت قرار گرفت که امروز بجایی رسیده ایم ، در میان امت اسلامی یک مذهب تنها وتنها برای جنگیدن با مقامات معصومین ع برپا می شود یعنی همان وهابیت ملعون حال این تقصیر ائمه ع است که آن مقامات را دارند یا تقصیر آنانکه بی محابا این اسرار را به انحاء مختلف منتشر می سازند ؟ یا اینکه اسرار هرچند به گوشه نشینی امر شده اند واما زیبا روی تاب مستوری ندارد ؟ و چون آشکار شد جز فتنه نمی انگیزد همچنانکه زیبارویان ظاهر !!!!!!!! فتامل جیدا
و هوالله الظاهر الباطن

ask;373919 نوشت:
«یعنی اطاعت کنندگان هستند و معنای اطاعت در اینجا یعنی این که همه کسانی که در اسمانها و زمین هستند مخلوق اراده الهی هستند و هیچ یک از آنان قادر بر تغییر در آفرینش خویش نیستند،حتی فرشتگان مقرب؛ پس آثار صنعت و خلقت الهی دلالت بر مطیع بودن آنان در برابر خداوند می کند. پس مقصود از اطاعت در این آیه عبادت نیست چرا که در آسمانها و زمین هم اهل اطاعت است و هم اهل معصیت و ترک اطاعت.» بنا بر این با استناد به آیات قران نمی توان یکی از لوازم فاسد عقیده به وحدت خالق و مخلوق را که عبادت هر معبودی اگر چه بت و گوساله باشد نیز عبادت خداوند است، تصحیح کرد.
2. اگر چه عرفا بعضا برای فرار از پاسخ به اهل شریعت می گویند ما گوساله پرستی و بت پرستی و یا آلت پرستی و شیطان پرستی تکوینی را تایید می کنیم و تشریعا قائل به خداپرستی هستیم، اما اولا این حرف بر خلاف نتیجه منطقی قول به وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق است و ثانیا بسیاری از عرفا به تایید تشریعی بت پرستی تصریح کرده اند. مانند شبستری که می‌گوید:مسلمان گر بدانستی که بت چیست / یقین کردی که دین در بت پرستی استمعلوم است که واژه دین ناظر به مقام تشریع است و نه تکوین و یا ابن عربی که از بت پرستی قوم نوح به نحو تکوین و تشریع هر دو تجلیل می کند، چرا که قوم نوح را غرق شده نه در طوفان عذاب که غرق شده در دریاهای علم ( علم توحید و علم به وحدت وجود و این که بت پرستی هم خداپرستی است!) می داند و از آنها به خاطر مقاومت در برابر نصایح حضرت نوح مبنی بر ترک شرک و بت پرستی تجلیل می کند.همچنین در فتوحات می‌گوید: «ترک عبودیت و بندگی جز برای کسی که ممکنات را از اساس معدوم و مظاهر حق می‌داند، صحیح نیست» و پر واضح است که ابن عربی از ترک عبودیت تشریعی سخن می گوید.

سلام
صرف طرح این مباحث نشان دهنده قابل بحث و بررسی بودن است و نه مدعی در هر آنچه ادعا کرد محق است و نه منکر در هر آنچه رد کرد مبطل
اگر حساب مقامات از هم جدا شود کمتر دچار بدفهمی می شویم
که هر کلامی درمقام خودش چه بسا درست باشد هرچند در مقام دیگر زشت و شنیع مثل کلمات همسران که در خلوت زیبا و در جلوت زشت و قبیح است

پرسشگر;373989 نوشت:
اما مکتب خرافی وحدت وجود معنای حقیقی خلقت را نپذیرفته، موجودات را ، نمایشها وظهورات گوناگون ذات خدا دانسته است

سلام
لطفا کمی از حرفهای خود مراقبت فرمایید مثل اینکه مولانا امیر المومنین علی ع فرمود :
الحمد لله الذی تجلی لخلقه بخلقه خدای را ستایش که با خلقش بر خلقش آشکار شد . پس مخلوق جلوه و ظهور حق است . به یک اعتبار بین ظاهر و مظهر هم تفاوتی نیست
همین یک فقره برای اینکه مراقبت کنید کافی است
وهو الله الظاهر الباطن

هیمان;374018 نوشت:
لطفا عمیق و ریشه ای جواب بدید؟؟؟؟
آیا اهل بیت از اینطور حرفا یا تاویل ها استفاده میکردند؟؟؟؟

سلام
ائمه علیهم اسلام مراتب را حفظ می کردند و به هر کسی به اندازه ظرفیتش عطا می فرمودند
چه بسا شاگردانی که جز اندک کلمات عادی از ایشان نمی شنیدند و چه شاگردانی که حامل اسرار آن بزرگواران بودند وووو
کلمات ایشان هم در یک سطح نیست اما آن بزرگواران مراقبت شدیده داشتند که سخنان از حدود خود خارج نشود در عین حال کلماتی از ایشان رسیده که اهل ظاهر راهی جز تاویل آنها یا لا ادری گری در مقابلشان ندارند مثل همین جمله مسلمه از امیر مومنان ع که فرمود :
الحمد لله الذی تجلی لخلقه بخلقه که ام تمام مسائل عرفانی است یا کلماتی دیگر از سایرائمه ع مثل : لنا حالات مع الله نحن هو و هو نحن که مورد رد و انکار قرار گرفته یا به مقامات خاص ائمه ع حواله شده است و البته این رد و حواله ها بجایی نمی رسد چه اینکه در دعای ماه رجب نیز می خانیم :
لا فرق بینک و بینهم . اما عموما در ظواهر کلام حضرات آنچه که مخالف صریح ظواهر کلام الهی باشد یافت نمی شود
وهوالله الموفق

ask;374037 نوشت:
کانرا که خبر شد خبری باز نیامد

سلام
شما با محتوای خبر مشکل دارید یا با خبر آوردن ؟
و هوالله الموفق

جمع بندی
سوال:

در کتاب فصوص الحکم ابن عربی آمده است که «گوساله پرستی خدا پرستی است » این عبارت به چه معناست و چگونه توجیه می شود.؟

جواب:
این عبارت در کلمات عرفا، زیاد نقل شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. حتی علامه حسن زاده آملی هم در کتاب «ممد الهمم» به شرح و توضیح این عبارت از ابن عربی پرداخته اند.
اما بسیاری از مباحث عرفانی نیاز به مقدمات و شناخت اصطلاحاتی عرفا دارد تا بتوان منظور و مفهوم کلام آنها را فهمید و الا جز گرامی چیزی به بار نمی آورد. همچنین می بایست قبل و بعد کلام این بزرگان را هم دید تا پی به فحوای کلام آنان برد. و الا بسیاری از عبارات عرفا، انسان را دچار سردرگمی می کند که اگر با ابزار و مقدماتی سراغ آن نرویم دچار مغلطه می شویم.
آنها هم این جملات و تعابیر را همه جا نقل نکرده اند و سفارش نکردند که بین عوام مطرح کنید؛ بلکه با مقدمات و مبانی خود، در کتب خود برای شاگردان و طالبان مباحث عرفانی ذکر نموده اند که

اگر کسی بدون مقدمه، سراغ این مطالب و مباحث برود دچار سردرگمی و گمراهی و اشتباه خواهد می شود.
آنها همان چیزی که به ذهن ما می خورد، قطها به ذهنشان خورده، چطور یک امر خیلی واضح مثل شرک بودن بت پرستی به ذهن من و شما بخورد، ولی آنها غافل از این مطلب باشند؟ گاهی شخصی یک حدیث یا آیه می بیند، طبق آن دلیل برکفر عرفا می آورد، فکر می کند که فلان عارف و عالم، این حدیث را ندیده و توجه نداشته. این فکر اشتباهی است که چنین بیندیشیم، آنها همه این روایات را دیده اند و مدّنظر دارند، منتها مطالب دیگر را هم مورد نظر خود داشته اند و با بیان مقدمات و ملاحظاتی در کتب عرفانیِ خود برای شاگردان خود و جویندگان طریق حقیقت، بیان نموده اند.

مانند فرد غیر متخصصی که بدون آگاهی از مطالب پزشکی، سراغ کتب پزشکی برند و در آنجا بخواند که فلان دارو، فلان مضرات و معایب را دارد. آن وقت بیایند به مردم بگویند که ای مردم، این پزشکان، دروغگو و حقه باز هستند، خودشان به عنوان دارو برای ما فلان چیز را تجویز می کنند در حالی که در کتب خودشان به کثیری از مضرات آن اشاره کرده اند. اگر ضرر دارد چرا به مردم تجویز می کنند؟ اینها برای خود دکان درست کرده اند.

اما کسی نیست که به این غافل بگوید، اگر این دارو ضرر دارد، محاسنی هم دارد که برای بعضی از امراض، مفید است با وجود مضراتی که دارد، محاسنش بر معایبش می چربد.

حال در جواب سوال باید بگوییم که عبادت بر دو قسم است: عبادت تکوینی و عبادت تشریعی.

در نظام عالم تکوین همه فقط و فقط خداوند را می پرستند و برای وی سجده می کنند و بنده وی می باشند. چه مومن و چه کافر تکوینا، عبادت خدا را می کنند، یعنی تمام وجود آنها، ذرات بدن آنها، به وحدانیت خدا معترف است دارد می گوید که خدایی هست و این خدا یکی است و مرا خلق کرده، و حال آنکه این خطاکاران به زبان، شرک و کفر خدا را می گویند. وجود آنها نشان از خداست، ذرات عالم مشعر به وجود الهی و وحدانیت او هستند، لذا خدا هم در قرآن می فرماید: «وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ ظِلَالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الاَصَالِ»[1] تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند- از روى اطاعت يا اكراه- و همچنين سايه‏هايشان، هر صبح و عصر براى خدا سجده مى‏كنند.

ولی از دیدگاه عالم تشریع و نظام علم و اراده، در موجوداتِ دارای اراده و اختیار، گاه انسان در هیاهوی این عالم، گم شده و مخلوقی محدود را با آن جمال و کمال مطلق اشتباه می گیرد.
ولی نکته بسیار دقیق اینجاست که این موجود، گرچه از صراط مستقیم خارج شده و نسبت به خود، راه خطا می پیماید ولی باز هم از عموم «لله یسجد من فی السماوات و الأرض» خارج نگشته است. باز هم تحت اراده ازلی الهی بوده و عبد محض وی و مطیع و منقاد وی است. و این منافات با مشرک بودنِ او ندارد.(فتامل جیدا)


[/HR][1] رعد، 15.
موضوع قفل شده است