جمع بندی تناقضاتی در قرآن!

تب‌های اولیه

76 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناقضاتی در قرآن!

من این رو از یه سایت ضد قرآنی در آوردم. ممنون میشم جواب موارد رو بدین

1) الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز داشت؟یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).



2) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).


3) به هم چسباندن یا از هم جدا کردن؟
در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در (سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از هم جدا شدند.


4) الله و تخت او کجاست؟الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4).



5) آیا الله شرک را میبخشد؟شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه الله شرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند.



6)یونس به بیابان رسید یا نرسید؟ما در حالی که ناخوش بود، او را به بیابان رساندیم (سوره 37 آیه 145)؛ اگر نعمت پروردگارش نبود، در حین بد حالی به صحرایی بی آب و گیاه می افتاد (سوره 68، آیه 49).


7) پیامبران میان اجنه و فرشتگان؟
الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد (سوره 12 آیه 109 و سوره 21 آیه 7-8 و سوره 25 آیه 20-21) اما گویا در میان اجنه و فرشتگان نیز پیامبرانی وجود دارند (سوره 6 آیه 130، سوره 11 آیه 69 و 77، سوره 22 آیه 75 و...).

8) چند شرق و چند غرب؟یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه 40).

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد یاسین

esmaeel-e;371841 نوشت:
الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز داشت؟
یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).
2) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟
اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز داشت؟
یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).
2) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟
اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).


بسم الله الرحن الرحیم
با سلام و احترام

شبهه اول از یک مساله ساده نشات می گیرد که به آسانی قابل رفع می باشد و آن توجه به معنی «یوم» است.

کلمه «یوم» که یکی از معانی آن در زبان عربی «روز» می باشد در معانی دیگری نیز استعمال می شود. یکی از معانی «یوم»، « دوره» می باشد، مثلا خداوند می فرماید:« إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ»[1]( پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد).

مورد دیگر استعمال کلمه «یوم» برای قیامت است. قرآن مجید مدت زمان هر روز قیامت را پنجاه هزار سال معرفی می کند؛« تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ»[2] (فرشتگان و روح [فرشته مقرّب خداوند] بسوى او عروج مى‏كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است) در عین حال برای زمان قیامت از لغت«یوم» استفاده شده است.

بنابراین متوجه می شویم که واژه «یوم» تنها به معنی روز اصطلاحی، معادل 24 ساعت نیست.

اکنون به آیات مورد نظر توجه کنیم:

«إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ رِيحًا صَرْصَرًا فىِ يَوْمِ نحَْسٍ مُّسْتَمِرٍّ»[3](ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم)

«فَأَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ رِيحًا صَرْصَرًا فىِ أَيَّامٍ نحَِّسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الخِْزْىِ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَابُ الاَْخِرَةِ أَخْزَى‏ وَ هُمْ لَا يُنصَرُونَ»[4]
(سرانجام تندبادى شديد و هول‏انگيز و سرد و سخت در روزهايى شوم و پرغبار بر آنها فرستاديم تا عذاب خواركننده را در زندگى دنيا به آنها بچشانيم و عذاب آخرت از آن هم خواركننده‏تر است، و (از هيچ طرف) يارى نمى‏شوند).

«وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُواْ بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ سَخَّرَهَا عَلَيهِْمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَترََى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى‏ كَأَنهَُّمْ أَعْجَازُ نخَْلٍ خَاوِيَه»[5](و امّا قوم «عاد» با تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند، (خداوند) اين تندباد بنيان‏كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت، (و اگر آنجا بودى) مى‏ديدى كه آن قوم همچون تنه‏هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده و هلاك شده‏اند).

آیه اول می فرماید « ما در روزی یعنی دورانی- نه لزوما یک شبانه روز- تند بادی را بر آنها فرستادیم».

آیه دوم می فرماید« این فرستادن عذاب یک روز نبود بلکه در چندین روز شوم و پرغبار بود».

آیه سوم می فرماید« مدت این دوره که عذاب بر آنها مستقر بود هفت شب و هشت روز بود».

در حقیقت یک مساله ابتدا به صورت اجمالی مطرح شد و بعدا تفصیل آن بیان شد، که این امری شایع و متداول در بیان مسائل و حوادث گوناگون می باشد.

و من الله التوفیق



[/HR][1] - سوره اعراف،آیه54.

[2] - سوره معارج،آیه4.

[3] - سوره قمر،آیه19.

[4] - سوره فصلت،آیه16.

[5] - سوره حاقه،آیه6-7.

بی صبرانه منتظر باقی پاسخها هستم

[="Blue"]

esmaeel-e;371841 نوشت:
2) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟
اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

سلام
این دو آیه مقصود متناقض‌جو را تامین نمی‌کند؛ زیرا آنچه در سوره نازعات آمده، خلقت زمین نیست، بلکه گستردن زمین است (دحاها).
حتی کلمه «استوی» در سوره بقره به معنای خلقت نیست، بلکه به معنای استیلا و تسلط یا پرداختن به آن است. در این صورت معنای آیه چنین است: او خدایی است که برای شما آنچه در زمین است بیافرید، سپس به کار آسمان پرداخت و آن را در هفت آسمان استوار ساخت.
حال با توجه به معنای آیه چه اشکالی دارد که آفرینش آسمان، پیش از خلق زمین باشد، اما استوار ساختن آن به هفت آسمان، پس از خلقت زمین صورت گرفته باشد؟!
اگر این کلمه را به معنای خلقت بدانیم و همین طور کلمه (دحاها) در سوره نازعات به معنای خلقت باشد، چندین پاسخ از طرف قرآن‌پژوهان ارائه شده، یکی از آن پاسخ‌ها چنین است:
کلمه «ثم» نه به معنای «ترتیب واقعی» بلکه به معنای «ترتیب ذکری» باشد، به این معنا که در مقام گزارش از آفرینش آسمان و زمین، ابتدا به خلقت زمین اشاره کرده، سپس به خلقت (پرداختِ) آسمان، پس آیه سوره بقره اصولاً در مقام گزارش به حسب وجود واقعی و تحقق خارجی نیست، بلکه در جهت بیان گزارش از واقعیاتی است که صورت گرفته، در مقام گزارش ابتدا آن را بیان کرده که برای مردم اهمیت دارد، که خلقت زمین است، یعنی اگر چه به حسب آیات سوره نازعات، خلقت آسمان‌ها پیش از زمین است اما چون روی زمین، روزی انسان‌ها و منابع آن وجود دارد که مورد توجه و نیاز مردم است، خداوند آن را در ابتدا ذکر کرده، سپس به گزارش خلقت آسمان‌ها (که پیش از آن آفریده شده بود) پرداخته است.
برخی از مفسران کلمه «بعد ذلک»را در سوره نازعات به معنای «مع ذلک» می‌دانند، همان گونه که در آیه «عتلّ بعد ذلک» به معنای «مع ذلک» است. در این صورت، معنای آیه مورد نظر در سوره نازعات این است: زمین را با این حال (آفرینش آسمان) بگسترد، یعنی به همراه آفرینش آسمان، گسترش زمین نیز صورت گرفت.
بر اساس این معنا، می‌توان گفت که اصولاً آفرینش آسمان‌ها و زمین کاملاً تفکیک شده از هم نیستند و آیات صریحاً از آفرینش نام نبرده، بلکه به استوار ساختن آسمان یا گستردن زمین اشاره کرده است.[/]

[="Blue"]

esmaeel-e;371841 نوشت:
3) به هم چسباندن یا از هم جدا کردن؟
در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در (سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از هم جدا شدند.

متأسفانه چون هدف، پدید آوردن تناقض است، آن هم به هر شکلی که شده، در معنای آیه هم تحریف می‌شود تا هدف برآورده شود.
آیه می‌گوید: سپس آهنگ (آفرینش) آسمان کرد و آن بخاری بود، پس به آن و زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: خواستة خدا را فرمان‌پذیریم.
کجا این آیه سخن از به هم پیوستن می‌کند؟! در کجا آمده که به هم گرویدند؟! اگر هر دو به حکم الهی درآیند یا بیایند، معنایش این است که به هم چسبیدند یا گرویدند؟!
این آیه به طور کلی مقصود دیگری غیر از آیه دوم (سوره 21، آیه 30) بیان می‌کند.
«آیا کسانی که کفر ورزیدند، نمی‌دانند (ندیدند) که آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم، آیا (باز ایمان نمی‌آورند)؟!».
متأسفانه انسان‌های کافر همیشه یکسان بودند و در صدد پوشاندن حقیقت بر می‌آیند. آیه اول را که ‌به معنای به هم پیوستن نیست، به معنای به هم پیوستن می‌گیرد تا با این آیه تناقض افتد!!
معنای «رتق» و «فتق» در این آیه جالب توجه است که می‌توان با مراجعه به تفاسیر و معنای آنها به مطالب مفید و ارزنده دست یافت.[/]

esmaeel-e;371841 نوشت:
4) الله و تخت او کجاست؟
الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4).

پاسخ خلاصه:

اساس این شبهه، بر سوءتفسیر تناقضجو، از سخنان کنایی قرآن است، خدا از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16)، زیرا او همه جا حاضر است چنانکه می فرماید به هر سو رو کنید، خدا آنجاست(بقره:115).

و در مورد استوی علی العرش که به سوء تعبیر تناقضجو، خدا بر روی تختش نشسته است(!!) عبارت استوی علی العرش در سوره 57 آیه 4، به معنای حاکمیت و مالکیت خدا بر جهان است، چنانکه وقتی گفته می شود پادشاهی بر تخت سلطنت نشست، منظور نشستن او بر یک تخت خاص نیست، بلکه منظور این است که پادشاه سلطنت را به دست گرفته است!

امّا اینکه گفته شده است «كَانَ عَرْشُهُ عَلىَ الْمَاء»(سوره 11 آیه 7) یعنی عرش او بر آب قرار داشت، که تناقضجو اینگونه ترجمه کرده است: تختی که روی آب بنا شده است(!)؛ این آیه در حال توضیح خلقت جهان است، و منظور این است که در حال خلقت آسمان و زمین، عرش و قدر حاکمیتش مستقر بر آب بوده است و ظهور سلطنتش و شروع تدبیرش در آب بوده است.

و در آخر اینکه تناقضجو مدّعی است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد، سوءتفسیر او است از آیات قرآن. چنانکه قرآن می فرماید، خدا همه جا حاضر است، چنانکه به هر سو رو کنید، خدا آنجاست(بقره:115)، و دو آیه مورد نظر هم ابداً نمی گویند که برای رسیدن به خدا 1000 یا 50000 هزار سال زمان نیاز است. سوره 32 آیه 5، اشاره می کند که تدبیر امور در دورانی که مقدارش هزار سال از سالهای ماست به او باز می گردد(دقّت کنید که یوم معانی مختلفی دارد و به نظر می رسد که بهتر باشد در این آیه به جای روز، به دوران ترجمه شود)، مسلّم است که تدبیر امور، پا ندارد که به طرف خدا راه برود، بلکه منظور یک صعود معنوی است، و لذا صحبتی از یک فاصله مکانی نیست. همچنین، سوره 70 آیه 4، می فرماید که ملائکه و روح در دورانی که مقدارش پنجاه هزار سال است به نزد او عروج می کنند، که همان طور که بیان شد منظور از عروج فرشتگان عروج جسمانى نیست بلکه عروج روحانى است یعنى آنها به مقام قرب خدا مى شتابند و در آن روز قیامت آماده گرفتن فرمان از خدا و اجراى آن مى باشند و نیز آن روزى که آنها به مقام قرب الهى مى رسند آن روز به اندازه پنجاه هزار سال بر حسب سالهاى دنیا مى باشد. همچنین نظر به اینکه آیات پیشین در مورد عذاب کافران هستند، ممکن است منظور این باشد که برای کافران به خاطر دشواری مانند پنجاه هزار سال می گذرد و همچنین می توان گفت که عدد پنجاه هزار سال، عدد کثرت است.

پاسخ تفصیلی:

قبل از بررسى آیات فوق لازم است با نظریه توحیدى قرآن آشنا شویم:

1.قرآن مجید خدا را منزه از صفات مخلوقات مخصوصاً از صفات موجودات مادى از قبیل زمان و مکان و سیر و حرکت مى داند، او صفات جسمانى ندارد نه مکانى او را در بر گرفته و نه زمانى بر او مى گذرد و در عین حال احاطه به تمام مکانها و زمانها دارد. به هر سو رو کنید، خدا آنجاست: فانّما تولّو فتّم وجه الله(بقره:115) وجود او چنان گسترده و وسیع است که همه جا حاضر و ناظر مى باشد. و در عین حال محل و مکان براى او نیست و کلمه (وجه) در قرآن عین ذات مقدس خداوند است و چون (وجه) (یعنى صورت) اشراف اعضاى انسان است و مهمترین حواس در آن قرار دارد واژه ى (وجه) کنایه از ذات به کار مى رود.

2. الوهیت خداوند مخصوص جاى معین و مکان خاصى نیست و دامنه ربوبیتش در همه جا گسترده است و به دلیل حضورش در همه جا آگاه و باخبر است. او معبودى است در آسمان و در زمین و او حکیم و علیم است و خلاصه او احاطه به همه ى مکانها و زمانها دارد ولى در عین حال مکان ندارد: وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْعَلِیمُ (زخرف:84)

3. نسبت خداوند به همه زمانها و مکانها و به همه موجودات و احوال مختلف یکسان است و لذا قرآن مى گوید: او با شماست هر جا که باشید: وَ هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ(حدید:4) و در حقیقت او مافوق زمان و مکان و به همین دلیل همه جا حاضر و به همه چیز احاطه دارد و نمى شود اشیاء عالم را نسبت به او به نزدیکى و دورى وصف کرد که یک چیز به او نزدیک و دیگرى از او دور و لکن او به خاطر احاطه وجودى اش به همه اشیاء نزدیک بلکه احاطه دارد.

4. اصولا چیز واحد و محدود نمى تواند با تمام وجودش همه جا باشد و با هر کسى باشد و در مکانهاى متعدد باشد مگر واحد نباشد و داراى اعضاى گوناگون باشد و هر عضوش در جایى باشد و این که مى خوانیم: ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم، مى دانیم ورید و رگ اصلى قلب که با مرکز وجود انسان که قلب او همراه است و لذا خداوند به هر انسان از رگ قلبش نزدیک تر است پس او همه جا حضور دارد و او مافوق مکان است و او به همه انسانها و موجودات نزدیک و احاطه دارد ولى موجودات نسبت به او دور و نزدیک ندارند.

نتیجه و پیامد بحث: خداوند احاطه به همه ى مکانها و زمانها دارد او مافوق مکان است و به همین دلیل هیچ مکان و هیچ فردى و هیچ چیزى نسبت به او دورتر از مکان دیگر و فرد دیگر و چیز دیگر نیست. در تأیید این گفتار بلند از امام صادق(علیه السلام) نقل است که می فرمایند: «ان الله تعالى لایوصف بزمان و لا مکان و لا حرکة و لا انتقال و لا سکون بل هو خالق الزمان و المکان و الحرکة و السکون و الانتقال تعالى عما بقول الظالمون علواً کبیراً.» یعنی: خداوند متعال توصیف به زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون نمى شود بلکه او خالق زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است. خداوند برتر از آن است که ظالمان مى گویند.

بنا بر این اصل که خدا احاطه به همه اشیاء دارد و به همه اشیاء نزدیک است و معیت دارد و چیزى نسبت به او نزدیک یا دور ندارد. چنانچه آیات دیگرى وجود داشته باشند که در ظاهر با آن اصل منافات داشته باشند این آیات را متشابهه مى گویند که باید توجیه و تحلیل بشوند و لذا باید آن آیات را جدا جدا بررسى نمائیم.

الف: آیه و کان عرشهُ على الماء: عرش او بر آب قرار گرفته الرحمن على العرش استوى. خداوند بر عرش قرار گرفته است. بعضى گمان کردند که عرش یعنى تخت بر فراز آسمان ها و خداوند روى آن نشسته و به ملائکه فرمان مى دهد در حالیکه این یک تعبیر کنایى است که در بسیارى از سخنان روزمره به کار مى رود. کنایه از سلطه و قدرت است. توضیح اینکه: پادشاهان در گذشته داراى دو نوع تخت بودند تختهای بلند که عرب آن را عرش مى نامید و در روزهاى رسمى شاه روى آن تخت مى نشست و تخت کوتاهى که در مواقع عادى و همه روزه به محل کار خود مى آمد و به آن مى نشست و تدبیر امور کشور را مى نمود و در زبان عرب (کرسى) گفته مى شد کم کم کلمه ى عرش و کرسى به عنوان دو سمبل و دو کنایه براى قدرت در آمد این معنى در تعبیرات زیر به خوبى دیده مى شود فلان شخص را از تختش فرو کشیدن و یا ثلّ عرشه(=تختش فرو ریخت یعنى حکومتش و قدرتش فرو ریخت) و لذا در تعبیر (عرش و کرسى) گفته مى شود عرش خداوند به معناى عالم بالا و کرسى به معناى عالم پائین است و یا عرش اشاره به دو جهان ماوراء طبیعت و مجرد است و کرسى اشاره به دو عالم ماده است شاهد این سخن آیه ى: وَسِعَ کرْسِیهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ(بقره:255).

وقتى کرسى خداوند تمام آسمان و زمین را فرا گرفته است(بقره:255)، مفهومش آن است که عرش او یعنی ماوراء آسمان و زمین یعنى ماوراء جهان طبیعت. بنابراین وقتى گفته شود خداوند بر عرش قرار گرفت منظور حاکمیت و مالکیت و سلطه او بر پهنه عالم بالا و به طریق او بر سراسر عالم پائین است.

و لذا جمله ى و کان عرشه على الماء جمله حالیه است که مى فرماید: در حال خلقت آسمان و زمین عرش و قدر حاکمیتش مستقر بر آب بوده است و ظهور سلطنتش و شروع تدبیرش در آب بوده است. و نیز آیات دیگرى هم که دست آویز مخالفین شده از جمله آیه 22 سوره فجر که در مورد حوادث روز قیامت مى خوانیم: «وَ جاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صَفًّا صَفًّا» یعنی: و پروردگار تو و فرشتگان صف در صف فرا مى رسند؛ مسلماً همانگونه که غالب مفسران بیان کرده اند منظور فرا رسیدن «فرمان خدا» براى رسیدگى به حساب مردم است با فرارسیدن آیات عظمت و نشانه او چون این آیات و نشانه ها به قدرى باعظمت و فراگیر است که فرارسیدن آن گویى فرارسیدن ذات مقدس پروردگار متعال مى باشد و اسماً حرکت و تغییر مکان براى وجودى که تمام هستى را احاطه کرده و همه جا هست معنا ندارد.

شاید تفسیر فوق آیه 33 سوره نحل مى خوانیم: دارند که فرشتگان (مرگ با عذاب) به سراغشان بیاید یا فرمان پروردگارت فرا رسد. پس معلوم مى شود در آیه فوق آمدن (وجه) همان آمدن فرمان رب مى باشد.

و همین طور آیه 10 سوره فاطر إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكلَِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ يَرْفَعُهُ‏(=سخنان پاک به سوى او بالا مى رود) مسلماً همه اشاره به صعود معنوى و عروج روحانى و قرب باطنى است. و دلیل قرینه این معنى در خود آیه وجود دارد زیرا عمل چیزى نیست که به آسمان بالا رود و هم چنین (تقوى) عروج جسمانى ندارد.

و نیز آیه 4 سوره معارج که مى خوانیم فرشتگان و روح (فرشته ى مخصوص و باعظمت) به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است. (مخرج الملائکه... سنة) همان طور که بیان شد منظور از عروج فرشتگان عروج جسمانى نیست بلکه عروج روحانى است یعنى آنها به مقام قرب خدا مى شتابند و در آن روز قیامت آماده گرفتن فرمان از خدا و اجراى آن مى باشند و نیز آن روزى که آنها به مقام قرب الهى مى رسند آن روز به اندازه پنجاه هزار سال بر حسب سالهاى دنیا مى باشد.

و هم چنین آیه 5 سوره ى 32(یُدْبَرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ فِی یوْم کانَ مِقْدارُهُ...) مى خوانیم امور این جهان را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند پس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى شمارید به سوى او بر مى گردد و دنیا پایان مى یابد بهترین معنى که براى آیه بیان شده این است: خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمین زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است و جز او مدیرى در این جهان ندارد(سپس) مى افزاید تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى شمارید به سوى او باز مى گردد و به تعبیر دیگر خداوند جهان را آفریده و آسمان و زمین را با تدبیر خاص نظم بخشیده و به موجودات حیات داده ولى در پایان جهان این تدبیر را بر مى چیند خورشید و ستارگان بى فروغ مى شوند و... که به این معنى هیچ مفهوم از قرب مکانى و تغییر مکانى خدا مطرح نیست و اگر معنى دیگر که مسئله عروج و طى کردن فرشتگان فاصله بین آسمان و زمین را در مدت پانصد سال و در همین مدت نیز باز مى گردند و به تدبیر این جهان به فرمان خدا مشغولند. باز ربطى به سیر آنها به سوى خدا ندارد و بر فرضیم که چنین استفاده شود بدن شک با توجه به آیات محکم قرآن که خدا مکان ندارد و احاطه بر همه موجودات دارد. این آیه متشابه را مى کنم منظور رسیدن به مقام قرب الهى مى باشد. بنابراین هیچ کدام از این آیات اشاره اى به قرب و ظاهرى و مکانى و زمانى خدا ندارد. و هیچ گونه تعارضى و تناقض بین آیات وجود ندارد.

[="Blue"]

esmaeel-e;371841 نوشت:
5) آیا الله شرک را میبخشد؟
شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه الله شرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند.

پاسخ:

به صورت خیلی خلاصه اگر بخواهیم پاسخ بدهیم، باید بگوییم، وقتی گفته می شود: نمی بخشم، دو برداشت می توان از آن کرد:

1) اگر کسی شرک بورزد، حتی اگر پشیمان بشود و توبه هم بکند، خدا او را نخواهد بخشید.

2) اگر کسی شرک بورزد و پشیمان نشود و توبه نکند و به این حال از دنیا برود، خدا او را نخواهد بخشید.

سفسطه ای که تناقضجو به کار برده است، این است که برداشت اوّل را بر آیه تحمیل کرده است، و لذا این مسئله را با آیه 153 سوره 4، در تناقض می بیند!! البته حتی اگر برداشت دوم یک احتمال بود، نیز برای اینکه تناقض برقرار نباشد کفایت می کرد، زیرا در تناقض با هیچ برداشت و احتمال معقولی نمی توان، دو گزاره ی متناقض را در کنار هم قرار داد، ولی اظهر من الشّمس است که منظور قرآن، برداشت دوم است.

قرآن بر رسولی نازل شد، که نخستین مخاطبینش، مشرکین بودند، و آیات بسیاری از قرآن، در دعوت از شرک به توحید هستند، حال آیا به نظر شما معقول است که خدا در حالی مشرکان را به توحید دعوت کند، که حاضر نیست شرک آنها را ببخشد؟! این مسئله ساده ترین و شکّاکانه ترین نگرش به منظور قرآن است، در غیر اینصورت با نگاهی معقولتر، آشکار است که دور از حکمت خداست که انسانها را به خاطر گناهی که بدان خو گرفته اند، نبخشد، حتی اگر توبه کنند.

در آیه 153 سوره 4، بنی اسرائیل مشرک می شوند، ولی بخشیده می شوند، چرا؟ زیرا آنها در همین دنیا پشیمان شدند، و این در داستانهای مشروح مربوط به آنان، در سوره هایی مثل سوره طه، به خوبی دیده می شود.

پس خدا شرک را اگر فرد از آن توبه نکند و به همان حال بمیرد، نمی بخشد(در حالی که ممکن است به خاطر آثار ماتأخر اعمال مثل نیکیهای ماندگار فرد که آثارشان بعد از مرگ او نیز ادامه دارد، مثل ساختن مدارس یا درمانگاه، گناهان دیگر او را علیرغم عدم توبه ببخشد)، ولی در داستان بنی اسرائیل توبه آنها در همین دنیا پذیرفته شده است، و لذا هیچ تناقضی در کار نیست.

توضیحات بیشتر:

داستان شرک و بخشایش خداوند در خصوص آن امری روشن است . تردید و شبهه در خصوص آن یا ناشی از بی اطلاعی از فرهنگ قرآن است و یا ناشی از غرض ورزی دشمنان اسلام ؛ معارف اسلامی حقیقتی یک پارچه و منظومه وار است که باید مجموعه آن را از منابع دینی و عقلی به طور کامل و همخوان به دست آورد . توجه بخشی و جزیره ای به منابع و مفاهیم دینی عامل اصلی اشتباهات و انحرافاتی است که در این زمینه ها رخ می دهد ؛ قرآن کریم هم به عنوان مهم ترین منبع تفکر دینی ما مجموعه ای از تعالیم و آیات است که درک حقیقت مفاهیم و تعالیم دینی از خلال آیات آن تنها در صورتی به نحو کامل و جامع صورت خواهد پذیرفت که این امر به شکل جمع بندی و به ملاحظه همه آیات قرآن و مبانی عقلی و تفسیر و توضیحی که از طرف امامان معصوم در خصوص این آیات آمده صورت بپذیرد.

در زمینه شرک در برخی از آیات تاکید شده که گناهی است که خداوند از آن درنمی گذرد. بزرگ ترین و سنگین ترین گناه برای بشر محسوب می گردد ؛از نگاه خاص علم دقیق اصول فقه که تنها علم خاص و دقیق تفسیر و تحلیل متون است و عملکردی بسیار گسترده تر از علم هرمنوتیک در جوامع غربی دارد، ظاهر این آیات از اطلاق برخوردار است ، یعنی اگر خداوند می فرماید : "خداوند شرک ورزیدن به خود را نمی بخشد " یعنی به شکل مطلق و دائمی نمی بخشد، نه مشروط به امری مانند توبه نکردن یا هر چیز دیگر .

اما هر اطلاقی ممکن است دارای تقییدهایی هم باشد که این اطلاق و دوام را شکسته، آن را منحصر در مواردی خاص نماید ؛ به عنوان مثال وقتی پدری به فرزندش می گوید " اگر در امتحانات نمره خوبی نگیری، تنبیه می شوی" این تعبیر مطلق است ، اما ممکن است پدر در جای دیگر به فرزندش تاکید کرده باشد که "هیچ گاه به خاطر کاری که تقصیر تو نبوده، تنبیه نمی شوی" ؛ در نتیجه کلام پدر مقید به این قید لفظی می شود که در صورتی نمره کم در امتحان تنبیه را به دنبال دارد که در این امر مقصر باشی وگرنه تنبیه نخواهی شد.

گاهی هم ممکن است قید تقیید کننده کلام مطلق لفظی نباشد و اصلا به آن تصریح نشده باشد، ولی عقل آن را درک نماید یا مجموعه شواهد و قرائن آن را برای ما آشکار سازد ، مثلا پدر پس از تهدید اول چیزی نگفته اما کودکداستان ما خوب هم می داند که تنبیه در صورتی است که مقصر باشد. اگر تقصیری نداشت و مثلا به خاطر بیماری نمره مناسب را نیاورد، تنبیه نخواهد شد ، چون هم با عقل جور در نمی آید و هم رو یه پدرش این گونه نیست ؛ بر همین مبنا باید ببینیم که آیا آیات مطلق در خصوص شرک، قید لفظی یا عقلی دارند یا خیر .

اما در خصوص قرائن لفظی باید گفت با مراجعه اجمالی به آیات قرآن در می یابیم که در کنار این چند آیه آیات متعدد دیگری هم وجود دارد که حکایت از تواب و بخشنده بودن مطلق و بدون قید و شرط دارد. خداوند در جای جای قرآن تاکید می فرماید : «وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یعْفُوا عَنِ السَّیئاتِ؛ (شوری(42) آیه25) او است که توبه را از بندگانش مى‏ پذیرد و از گناهان در می گذرد.»

با نهایت مهربانی تاکید می کند : «قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکمْ...؛(زمر (39) آیه و 54) ای بندگان خدا که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید، از رحمت خداوند ناامید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد و به درگاه پروردگارتان انابه کنید».

این دسته از آیات هم دارای عمومیت و اطلاق هستند. در خصوص بخشش و مغفرت الهی استثنایی قایل نشده ،به طور مطلق وعده بخشش گناه و قبولی توبه در آن ها داده شده است . اگر قرار بود که مثلا خداوند توبه همه افراد به غیر از مشرکان را بپذیرد، لازم بود که به نوعی بیان کرده یا مخاطب خود را تنها گنه کاران موحد قلمداد نماید، در حالی که این امر نه با ظاهر این آیات همخوانی دارد و نه با سبک و سیاق و لحن این آیات که در مقام جذب و بازگرداندن همه گنهکاران است .

راهکار جمع بین این دو دسته آن است که بپذیریم آیات توبه همانند قیدی برای آیات مرتبط با بحث شرک هستند ، یعنی خداوند شرک را نمی بخشد مگر آن که فرد از این گناه توبه کرده و به دامان توحید بازگردد .اتفاقا بخش پایانی آیه مورد اشاره هم به روشنی همین امر را تایید می نماید ، زیرا خداوند می فرماید که به غیر از شرک خداوند دیگر گناهان را در مورد هرکه بخواهد می بخشد ، در حالی که در آیات توبه تاکید کرده بود که همه را در صورت توبه خواهد بخشید .

نکته دقیق این آیه همین است که اصولا در مقام بحث از بندگان گنه کاری است که از گناه خود توبه ننموده و بدون توبه به عرصه قیامت وارد شده اند ، در مورد این افراد اگد گناهی غیر از شرک داشته باشند ،ممکن است خداوند از راه هایی مانند شفاعت یا به خاطر اعمال نیک دیگرشان و یا از روی رحمت و مغفرت واسعه آن ها را مورد بخشش قرار دهد، اما در مورد افرادی که گناه شرک را با خود آورده اند، امید بخششی نیست.

به علاوه همین امر با روایات مرتبط با بحث توبه که در حقیقت تفسیرکننده آیات قرآن است ،مطابقت دارد ، زیرا در روایات تاکید شده :

«التائب من الذنب کمن لا ذنب له؛( بحار الانوار، ج 16، ص 75)کسی که از گناه توبه کند، مثل کسی است که گناهی نکرده است».در واقع فرد توبه کرده دیگر گناهی در نامه اعمال خود ندارد تا در آخرت مورد بررسی قرار بگیرد تا در خصوص بخشیده شدن یا نشدن آن بحث شود ، زیرا با انجام توبه گناه شرک همانند همه گناهان دیگر جای خود را به اعمال صالح داده است و دیگر اثری از آن نیست ، همان طور که اگر فردی با اعمال ناشایست خود نیکی های خود را از بین ببرد ، دیگر عمل صالحی در نامه اعمال خود ندارد که بخواهد در قیامت از پاداش آن سوال کند .

اما شواهد و قرائن عقلی هم وجود دارد که اطلاق آیه عدم بخشایش مشرکرا مقید می نماید و آن هم عبارت است از این حقیقت که مخاطب اصلی خدا و پیامبر در اکثر آیات قرآن مشرکان مکه هستند که سال ها در شرک و بت پرستی غوطه ور بودن و قرآن همه آن ها را با بیانات گوناگون به سوی اسلام و توحید دعوت نموده، از آن ها می خواست تا اسلام آورده رستگار شوند ؛ آیا معقول است بگوییم این همه تلاش رسول خدا برای ایمان آوردن این مشرکان بی فایده و لغو بود ،زیرا ایمان آوردن آن ها هیچ سودی نداشته و همه آن ها به خاطر گناه شرکشان در عذاب خواهند بود؟

اصلا با طرح این ادعا عمده تلاش و کوشش همه انبیا در طول تاریخ که مواجه با توده مردم که به انواع و اقسام شرک ها آلوده بودند، لغو و بی معنا خواهد بود. دلیلی ندارد که خداوند برای مردمی مشرک پیامبری بفرستد تا ایمان بیاورند و از گناه شرک خود توبه کنند اما با این حال مورد بخشش او قرار نگیرند ؛ آیا این با حکمت خداوند هیچ تناسبی دارد؟

پس با توبه و بازگشت هر گناهی آمرزیده می شود. منظور از این که شرک بخشیده نمی شود ، آن است که در حال شرک و نبودن توبه این گناه از او آمرزیده نمی شود، اما وقتی از شرک بیرون آمد و به ایمان رسید، یعنی در حقیقت شرک را رها کرده و به حقیقت توحید رسیده، ایمان او به معنی توبه و پشیمانی از شرک است .قبولی اسلام هر فرد مشرک بهترین دلیل بر بخشش گناه و انحراف شرک او خواهد بود.

نکته آخر:

امّا اینکه تناقضجو، سعی می کند مدعی شود که ابراهیم(ع) هم مشرک شده است(!)، ناشی از سوءبرداشت عمدی یا سهوی اوست، زیرا از متن آیات نیز به نیکی روشن است که او مشرک نشده است، بلکه با نشستن در بین مشرکین و تظاهر به همراهی با آنان، سعی در نشان دادن ضعف خدایان آنها دارد. هر کس مطالب قرآن در مورد ابراهیم را بخواند به خوبی متوجه می شود که او هرگز مشرک نشده است، که برای جلوگیری از انحراف بحث، بدانها اشاره نمی کنیم، و تحقیق در این مورد به عهده پژوهشگران.

ولی حتّی اگر به فرض محال ابراهیم آن خدایان شرک را پرستیده باشد نیز، چنانکه در خود آیات مشهود است، او به سرعت از پرستش آنان دست کشیده است، و این عمل توبه و بازگشت به توحید است، و لذا درست مثل بخشیده شدن بنی اسرائیل، بخشیده شدن او نیز، هیچ تناقضی با عدم بخشش شرک در معنای دقیق آن(یعنی عدم بخشش در صورت عدم توبه و عدم بازگشت توحید) ندارد.[/]

[="Blue"]

esmaeel-e;371841 نوشت:
6)یونس به بیابان رسید یا نرسید؟
ما در حالی که ناخوش بود، او را به بیابان رساندیم (سوره 37 آیه 145)؛ اگر نعمت پروردگارش نبود، در حین بد حالی به صحرایی بی آب و گیاه می افتاد (سوره 68، آیه 49).

آﯾﻪای در ﻗﺮآن وﺟﻮد دارد ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﻀﺮت ﯾﻮﻧﺲ(ع) ﺑﻌﺪ از ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ در دھﺎن ﻧﮫﻨﮓ ﺑﻮد، ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻧﺤﯿﻒ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ و ﺑﺪون آب و ﻋﻠﻒ اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ: «(ﺑﻪ ھﺮ ﺣﺎل ﻣﺎ او را رھﺎﯾﻰ ﺑﺨﺸﯿﺪﯾﻢ و) او را در ﯾﮏ ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﺧﺸﮏ ﺧﺎﻟﻰ از ﮔﯿﺎه اﻓﮑﻨﺪﯾﻢ در ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎر ﺑﻮد».[1] آﯾﻪای دﯾﮕﺮ ﻧﯿﺰ اﻋﻼم ﻣﯽدارد ﮐﻪ اﮔﺮ ﻧﻌﻤﺖ ﭘﺮوردﮔﺎرش او را ﻓﺮا ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﻧﮑﻮھﺶ ﺑﻮد، ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ اﻓﮑﻨﺪه ﻣﯽﺷﺪ: «و اﮔﺮ رﺣﻤﺖ ﺧﺪا ﺑﻪ ﯾﺎرﯾﺶ ﻧﯿﺎﻣﺪه ﺑﻮد، (از ﺷﮑﻢ ﻣﺎھﻰ) ﺑﯿﺮون اﻓﮑﻨﺪه ﻣﯽﺷﺪ در ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪﻧﮑﻮھﯿﺪه ﺑﻮد!».[2] ﺷﺎﯾﺪ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻪ وﺟﻮد آﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس آﯾﻪ اول، ﯾﻮﻧﺲ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ع) ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ و ﺑﺮ اﺳﺎس آﯾﻪ دوم، اﮔﺮ ﻧﻌﻤﺖﺧﺪا او را ﻓﺮا ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ، ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﻣﯽﺷﺪ. ﺣﺎل در ﻧﮕﺎه اول ﺑﺎ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ اﯾﻦ دو آﯾﻪ، ﯾﮑﯽ از دو اﺣﺘﻤﺎل ﺑﻪ وﺟﻮدﺧﻮاھﺪ آﻣﺪ:اول: اﯾﻦﮐﻪ، ﭼﻮن ﻣﺸﻤﻮل رﺣﻤﺖ ﺧﺪا ﻧﺸﺪ، ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ!دوم: آنﮐﻪ، ﻣﺸﻤﻮل رﺣﻤﺖ ﺧﺪا ﺷﺪه و ﺑﻪ ھﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﻧﺸﺪ!ھﻤﺎنﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﻼﺣﻈﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ، ھﺮ ﮐﺪام از اﯾﻦ دو اﺣﺘﻤﺎل ﺑﺎ ﯾﮑﯽ از اﯾﻦ آﯾﺎت ﻣﻨﺎﻓﺎت ﺧﻮاھﺪ داﺷﺖ، ﭘﺲ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮد ﺗﺎ
ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎری ﻣﯿﺎن اﯾﻦ دو آﯾﻪ ﺑﺮطﺮف ﺷﻮد؟!در ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ: ﻣﯿﺎن دو آﯾﻪ، ﻣﻨﺎﻓﺎﺗﯽ وﺟﻮد ﻧﺪارد؛ زﯾﺮا ﺑﺎ اﻧﺪﮐﯽ دﻗﺖ در آﯾﻪ دوم ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﭘﯽ ﺧﻮاھﯿﻢ ﺑﺮد ﮐﻪ ﭘﺮوردﮔﺎر اﻋﻼم ﻓﺮﻣﻮده ﮐﻪ اﮔﺮ رﺣﻤﺖ ﭘﺮوردﮔﺎر او را ﻓﺮا ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻧﮑﻮھﯿﺪه ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ اﻓﮑﻨﺪه ﻣﯽﺷﺪ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس، اﮔﺮ ﻓﺮض را ﺑﺮ آن ﻗﺮار دھﯿﻢ ﮐﻪ اﯾﺸﺎن ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻏﯿﺮ ﻧﮑﻮھﯿﺪه ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ – ﮐﻪ واﻗﻌﺎً ﻧﯿﺰ ھﻤﯿﻦ طﻮر ﺑﻮد- ھﻢ آﯾﻪ اول و ھﻢ آﯾﻪ دوم ﻣﻌﻨﺎی ﺻﺤﯿﺢ و ھﻤﺎھﻨﮕﯽ ﺧﻮاھﺪ داﺷﺖ و ﻣﯽداﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ اﮔﺮ اﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اﻟﮫﯽ در اﺑﺘﺪای ﺑﻠﻌﯿﺪه ﺷﺪن ﺗﻮﺳﻂ ﻧﮫﻨﮓ، ﺳﺰاوار اﻧﺪﮐﯽ ﻣﻼﻣﺖ ﺑﻮد،[3] اﻣﺎ ﺑﻌﺪ از اﺳﺘﻐﻔﺎر و ﺗﺴﺒﯿﺢ او در آن ﺣﺎﻟﺖ دﺷﻮار،[4]ھﻨﮕﺎم ﭘﺎﯾﺎن اﯾﻦ آزﻣﺎﯾﺶ ﺳﺨﺖ، دﯾﮕﺮ ﻧﮑﻮھﺸﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ او ﻧﺒﻮده، ﺑﻠﮑﻪ رﺣﻤﺖ ﭘﺮوردﮔﺎر او را ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪ و اﯾﺸﺎن ﺑﺎ آﮐﻨﺪهﺷﺪن از ﻣﺰاﯾﺎی اﯾﻦ رﺣﻤﺖ – ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از آﻧﮫﺎ روﺋﯿﺪه ﺷﺪن ﮔﯿﺎھﯽ در ﮐﻨﺎر او ﺑﻮد[5] – ﻓﺼﻞ ﻧﻮﯾﻨﯽ را در زﻧﺪﮔﯽ
ﺧﻮﯾﺶ آﻏﺎز ﻧﻤﻮد. ھﻤﺎنطﻮر ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ در ﻗﺮآن ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: «ﻣﺎ دﻋﺎى او را اﺟﺎﺑﺖ ﮐﺮدﯾﻢ و از ﻏﻢ و اﻧﺪوه ﻧﺠﺎﺗﺶ دادﯾﻢ واﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎن را ﻧﺠﺎت ﻣﯽدھﯿﻢ».[6]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1] . «ﻓَﻨَﺒَْﺬﻧﺎُه ﺑِﺎْﻟَﻌﺮاِء وَُھﻮََﺳﻘﯿٌﻢ»؛ ﺻﺎﻓﺎت، 145.
[2] . «ﻟَْﻮ ﻻ أَْن ﺗَﺪارَﮐَُﻪ ﻧِْﻌَﻤٌﺔِﻣْﻦ رَﺑِِّﻪ ﻟَﻨُﺒَِﺬ ﺑِﺎْﻟَﻌﺮاِء وَُھﻮََﻣْﺬُﻣﻮم»؛ ﻗﻠﻢ، 49.
.143 ،ﺻﺎﻓﺎت ؛88 - 87 ،اﻧﺒﯿﺎء . [3]
[4] . ﺻﺎﻓﺎت، 143: «ﻓَﻠَْﻮ ﻻ أَﻧﱠُﻪ ﮐﺎَنِﻣَﻦ اْﻟُﻤَﺴﺒِّﺤﯿﻦ»؛ ﭘﺲ اﮔﺮ ﻧﻪ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ او (در ﻣﺪت ﻋﻤﺮش و در ﺷﮑﻢ ﻣﺎھﻰ) از
ﺗﺴﺒﯿﺢﮔﻮﯾﺎن ﺑﻮد. ر.ک: ﻣﮑﺎرم ﺷﯿﺮازی، ﻧﺎﺻﺮ، ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻧﻤﻮﻧﻪ، ج 19، ص 157 – 156، دار اﻟﮑﺘﺐ اﻹﺳﻼﻣﯿﺔ، ﺗﮫﺮان، ﭼﺎپ
اول، 1374ش.
.146 ،ﺻﺎﻓﺎت . [5]
.88 ،اﻧﺒﯿﺎء .[6][/]

[="Blue"]

esmaeel-e;371841 نوشت:
7) پیامبران میان اجنه و فرشتگان؟
الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد (سوره 12 آیه 109 و سوره 21 آیه 7-8 و سوره 25 آیه 20-21) اما گویا در میان اجنه و فرشتگان نیز پیامبرانی وجود دارند (سوره 6 آیه 130، سوره 11 آیه 69 و 77، سوره 22 آیه 75 و...).

پاسخ:
اینجا تناقضجو مرتکب مغالطۀ تحریف شده است و سخن قرآن را وارونه نقل میکند، در هیچیک از دسته آیات اول نیامده است که تنها انسانها پیامبر میشوند(هر چند همینطور است) و در هیچیک از آیات دسته دوم هم نیامده است که پیامبر از بین فرشتگان و اجنه آمده است. مثلا در سوره 6 آیه 130 جنیان و انسانها را خطاب قرار میدهد میفرماید ای گروه جن و انس آیا پیامبرانی از شما به سویتان نیامدند؟ خب مخاطب این جمله گروهی از جن و انس است و اگر تمام پیامبران جن و انس هم از انسانها باشند، باز هم ایرادی نخواهد داشت زیرا نفرموده است که از بر هر یک این دو گروه پیامبری از همان گروه فرستاده شده است.[/]

[="Blue"]

esmaeel-e;371841 نوشت:
8) چند شرق و چند غرب؟
یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه 40).

پاسخ:
بسیار مرسوم است که درباره یک حقیقت با نگاه و زاویه های متفاوت و بر اساس اعتبارات متفاوت تعبیرهای مختلف به کار رود، مثلاً یک موضوع به اعتبارهای مختلف، تقسیم های مختلف بپذیرد و اقسام متفاوت داشته باشد، مثلاً در علم زیست شناسی در بررسی گیاهان، اقسامی مختلف برای آنها ذکر می شود. گاهی به دو قسم تقسیم می شوند گاهی به سه یا چهار و... این نوع تقسیمات بر اساس معیارهای مختلف است و هیچ انسان عاقل حتى اگر دانشمند گیاه شناس نباشد، نمی گوید که دانمشندان زیست شناس دچار تناقض شده اند، مگر این¬که انسانی که نسبت به دانشمندان زیست شناس، دشمنی داشته باشد و بخواهد به هر شکلی که شده و با مغلطه بر آنها ایراد بگیرد، که چرا یک جا دو قسم ذکر کردید و در جای دیگر چهار قسم و...
در مسئله مشرق و مغرب در آیات قرآن نیز مسئله همین است.
هر یک از تقسیمات بر اساس معیار و لحاظ خاصی است.
آنجا که از یک مشرق و مغرب صحبت میکند، مراد آن جنس و ماهیت مشرق و مغرب است که شامل تمام مشرق ها و مغرب های هر روز می شود. اما آنجا که از دو مشرق و مغرب صحبت می کند، چند فرض ممکن است شاید، دو مشرق و دو مغرب باشد که در بین مشرق ها و مغرب ها ممتاز هستند که یکی از آغاز تابستان، یعنی حد اکثر اوج خورشید در مدار شمالی، و یکی در آغاز زمستان، یعنی حداقل پائین آمدن خورشید در مدار جنوبی است.
توضیح اینکه: از آنجا که محور زمین نسبت به سطح مدار آن مایل است و زاویه ای در حدود 23 درجه تشکیل می دهد، و با همین حال به گرد خورشید می چرخد، طلوع و غروب خورشید دائماً متغیر به نظر می رسد و از 23 درجه میل اعظم شمالی (در آغاز تابستان) تا 23 درجه میل اعظم جنوبی (در آغاز زمستان)در تغییر است که مدار اول را مدار «رأس السرطان» و مدار دوم را مدار «رأس الجدی» گویند، و این دو مشرق و دو مغرب خورشید است و بقیه مدارات در درون این دو مدار قرار دارند. و چون این دو مشرق و مغرب کامل مشخص است روی آن تکیه شده است.برخی نیز مقصود آنرا مشرق و مغرب اعتدالی می دانند که در ابتدای بهار و پاییز است.
اما آنجا که از مشارق و مغارب صحبت شده، مراد تعداد روزهای سال می باشد که به تعداد آن مشرق و مغرب داریم، یا منظور مشرق و مغرب هر منطقه یا کشور باشد که به تعداد مناطق و زمین ها در روی زمین مشرق و مغرب داریم و این مسئله می تواند از اعجازهای علمی قرآن باشد در زمانی که زمین مسطح تصور می شد، قرآن از مشرق ها و مغرب ها سخن می گوید که این تنها با کروی بودن زمین می تواند سازگار باشد.[/]

ask;373929 نوشت:
امّا اینکه گفته شده است «كَانَ عَرْشُهُ عَلىَ الْمَاء»(سوره 11 آیه 7) یعنی عرش او بر آب قرار داشت، که تناقضجو اینگونه ترجمه کرده است: تختی که روی آب بنا شده است(!)؛ این آیه در حال توضیح خلقت جهان است، و منظور این است که در حال خلقت آسمان و زمین، عرش و قدر حاکمیتش مستقر بر آب بوده است و ظهور سلطنتش و شروع تدبیرش در آب بوده است.

داداش من معنی این جمله ایی که میگی یعنی چی آخه ؟ : عرش و قدر حاکمیتش مستقر بر آب بوده است ! یا شروع تدبیرش در آب !

ask;373929 نوشت:
مسلّم است که تدبیر امور، پا ندارد که به طرف خدا راه برود، بلکه منظور یک صعود معنوی است، و لذا صحبتی از یک فاصله مکانی نیست

آخه چرا باید تدبیر امور ، این همه سال طول بکشه تا به خدا برسه ؟ یعنی چی ؟ یعنی چی صعود معنوی ؟

ask;373929 نوشت:
همان طور که بیان شد منظور از عروج فرشتگان عروج جسمانى نیست بلکه عروج روحانى است

ببخشید شما چطوری و از کجا به این نتیجه رسیدی که فرشته ها عروج جسمانی ندارن ؟

ask;373929 نوشت:
یعنى آنها به مقام قرب خدا مى شتابند

مگه فرشته ها بهتر از اون چیزی که هستن میتونن بشن ؟!! چه جوری ؟ با غلبه بر نفس ؟! اگر به قول شما بتونن به مقام قرب نزدیک بشن ، باید مکانشون هم از آسمان های پایین تر به آسمان های بالاتر منتقل بشه . پس عروج جسمانی هم میتونن داشته باشن !

ask;373929 نوشت:
می توان گفت که عدد پنجاه هزار سال، عدد کثرت است.

خیلی خیلی ببخشید ولی این دلیل دیگه خیلی مسخره هست . یه لحظه فک کن ، خدا واسه اینکه بخواد طولانی بودن یا زیاد بودن یه چیزی رو بگه ، به جای اینکه بیاد مقدار واقعیش رو بگه ، یه عدد مثلا قلمبه بگه . اونم 50000 هزار ! .

خواهش میکنم از نقد هایی که کردم ناراحت نشو . قصد توهین ندارم .

ask;373929 نوشت:
و هم چنین آیه 5 سوره ى 32(یُدْبَرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ فِی یوْم کانَ مِقْدارُهُ...) مى خوانیم امور این جهان را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند پس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى شمارید به سوى او بر مى گردد و دنیا پایان مى یابد

اگه خوب دقت کنیم ، خداوند نمیگه برگشتن تدبیر به سوی خدا فلان مقدار سال طول میکشه ، میگه این اتفاق یعنی برگشتن تدبیر ها به سوی خدا در روزی اتفاق می افتد که فلان مقدار سال طولش هست . همین . خدا ویژگی اون رو روز گفته نه مدت برگشتن تمام تدبیرها و سرگذشت ها به سوی خدا .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

esmaeel-e;371841 نوشت:
2) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟
اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

آیه 29 سوره البقرة (سوره 2):هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
واژه استوی مطرح شده و لزومی ندارد این واژه معنی خلق کردن را بدهد.بلکه می تواند معنی سامان دادن را بدهد.مترجمین هم این واژه را آفرینش معنی نکرده اند.بلکه سامان بخشیدن و نظم دادن معنی کرده اند.
آیات 27 تا 30 سوره:النازعات (سوره 79):
«أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا»(27)
«رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا»(28)
«وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا»(29)
«وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا»(30)
آیه آخر می گوید دحاها نه خلقها.که آن را معنی کرده اند:و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد.پس باز معنی خلق نمی دهد.پس آن کافر و زندیق (که خدا لعنتش کند) که این ها را گفته،از عمد اصل آیه را نیاورده.خدا لعنتش کند.بررسی سایر شبهات در پست های بعدی انشاء الله.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

ask;373930 نوشت:
ولی حتّی اگر به فرض محال ابراهیم آن خدایان شرک را پرستیده باشد نیز، چنانکه در خود آیات مشهود است، او به سرعت از پرستش آنان دست کشیده است، و این عمل توبه و بازگشت به توحید است، و لذا درست مثل بخشیده شدن بنی اسرائیل، بخشیده شدن او نیز، هیچ تناقضی با عدم بخشش شرک در معنای دقیق آن(یعنی عدم بخشش در صورت عدم توبه و عدم بازگشت توحید) ندارد.

بیخیال پسر . حتی فرضش هم قشنگ نیست . اون پیغمبری که مشرک بشه حتی واسه چند ثانیه ، میشه بهش گفت پیغمبر ؟ میتونه امانت دار الهی بشه ؟ خطا داریم تا خطا . ترک اولا داریم تا ترک اولا . اشتباه داریم تا اشتباه . حضرت آدم اون کار رو کرد ( که اصلا با شرک قابل مقایشه نیست ) اون بلا سرش اومد . حتی فرضش هم درست نیست .

ask;373930 نوشت:
اگر کسی شرک بورزد و پشیمان نشود و توبه نکند و به این حال از دنیا برود، خدا او را نخواهد بخشید.

یعنی اگه هر گناه دیگه ایی به جز شرک بکنی ، و پشیمون نشی و توبه نکنی ، و از این دنیا بری احتمال بخشیده شدنش هست ؟!!! هر گناهی ؟!!

حتی اگر به یگانه بودن خدا اعتقاد داشته باشی ولی محمد رو قبول نداشته باشی و از این کارت هم اصلا پشیمون نباشی و توبه هم نکنی و از دنیا بری خدا میبخشه ؟! رو چه حسابی و با چه توشه ایی ؟!! اگه اهل بیت رو اصلا قبول نداشته باشی و از این کارت هم به هیچ عنوان پشیمون نباشی و توبه هم نکنی و از دنیا بری خدا میبخشه ؟!!! رو چه حسابی و با چه توشه ایی ؟

البته شاید این جواب مناسب باشه :

اگر انسان مشرک باشه ، هیچ وقت به بهشت راه پیدا نمیکنه ، ولی اگر منکر اهل بیت یا پیامبر باشه یا گناه بسیار بزرگ دیگه ایی داشته باشه ، شاید با توبیخ شدن در جهنم و پاک شدن ، مجوز ورود به بهشت رو بدست بیاره .

نظر شما ؟

چگونه می توان قرار گرفتن یونس(ع)درشکم حوت را بااستدلال تفسیر کرد؟در حالیکه در انجا نه غذا و نه هوا و نه نوری بود؟عبادت او چگونه بود؟و تسبیحی که بواسطه ی ان از شکم حوت خارج شد؟؟


بسم الله الرحمن الرحیم

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً


خداوند فرمود:{پس در برابرحکم پروردگارت صبر پیشه کن ومانند صاحب حوت نباش هنگامی که ندا کرد ودر حالیکه مغلوب شده} شد صافات 142-146.همانا یونس(ع)در شکم آن ماهی وفات یافت و روح او به ظلمات جهنم وطبقات و درکات پست آن نظر می کرد و درخت همان دین است بعد از اینکه ماهی، یونس(ع)را بلعید او قبض روح شد و روحش درجهنم نازل شد تا نظاره گر آنجا باشد{ظلماتی برخی بردیگری قرا دارد دستی که از انجا خارج می شود نمی توان دید}او قارون وجزایش را دید و آن جهنمی که یونس(ع)شاهد رؤیت آن بود(جهنم شکل گرفته از اعمال ظالمان بود) و آتش آن کاملا شکل بگیرد و آتش آن با اعمال ظالمان شعله ور شود همانگونه که"بهشتِ نامی براساس اعمال نیک بندگان صالح شکل می گیرد"صالحینی چون انبیاء و اوصیاء و مرسلین و صالحین.
پس جهنم نامی از ظلم و ستم و اعمال ظالمانۀ بنی آدم شکل می گیرد وخداوند فرمود:{وهنگامیکه دوزخ شعله ور می شود}تکویر12.یعنی به قله ای از آتش تبدیل می شود و در روز قیامت با اعمال ظالمان جوشش وخروشش به اوج می رسد ومی فرماید:{هنگامیکه بهشت نزدیک گردد}تکویر13.یعنی بهشت با اعمال فرزندان صالح آدم(ع)به اوج کمال و شکوه خود میرسد و رسول الله(ص)فرمود:هرکس کلمه ی سبحان الله والحمد الله ولااله الا الله واکبر را برزبان آورد، درختی در بهشت برای او کاشته می شود. گفته شد: یا رسول الله (ص)درختها بسیار می گردد؟فرمودند:آری اما برحزر باشید مبادا شعله ای بسوی آنها بیاندازید وآنها را نیست ونابود کنید..پس مردم هرکدام برای خود بهشت وجهنمی بنا می کنند واین جهنم"همان حوت حقیقی" که یونس(ع)را بلعید و در آن زندانی گشت و قبری که در آن قرار گرفت وبه همین دلیل خداوند این دو سخن را از فرمود: (درظاهر برای کسی که حقیقت را انکار میکند) که هردو باهم متناقضند واگرپروردگارش اورا درک نمی کرد عریان و وامانده می گشت از ذکرکنندگان وتسبیح کنندگان نبود و خداوند او را تا روز قیامت در شکم حوت نگه می داشت.قابل تاکید است که خداوند یک امر واحد برای یونس(ع)رقم می زند.عقوبتی که برای نبی خدا یونس(ع)رقم می خورد این است که نجات یابد درحالیکه مذموم است و یا اینکه در شکم حوت تا روز برانگیخته شدن باقی می ماند پس باید دانست که در قرآن تنافضی وجود ندارد زیرا مدبر آن خدای حکیم است که حکمت ازاو سرچشمه می گیرد و منشأ آن یکی می باشد و تعددی ندارد .اما برخی از آنان به تاویلهای از راست وچپ بدون علم آل محمد(ص)که تنها به اهلش اختصاص داده شده می پردازند.اما حقیقت را بیان می کنم:این است که جسد.روح اورا در العراء قرار داده .در طبقات جهنم تا روز برانگیخته شدن باقی می ماند وهمانطور که بیان کردم"آن جهنم نامی است نه تام"که دنیا بسوی آن درحال سیر است همانطور که به سوی بهشت درحال سیراست ودر اینجا اشکار می شود که تناقضی بین آیات دیده نمی شود. سپس باقی ماندن در شکم ماهی تاروز قیامت کبری"یا مقدمه هلاک ملکوتی اهل زمین است"همانند جسم مادی که حیات خود را از دست می دهد و جز معجزه نمی تواند آن را برگرداند.زیرا ان بقای جسد حضرت یونس(ع)را به صورت تام در شکم ماهی خواستار است وهمچنین بقای جسد ماهی بصورت تام چه زنده وچه مرده و بدون ترتیب این مراحل، معجزه میسر نمیگردد وخداوند حکیم است واعمال خود را بیهوده وعبث انجام نمی دهد.پس در برابر این سخن پروردگار چه می گویی که فرمود:"درشکم ان قرار می گرفتی تا روزی که برانگیخته شوند"

و بعثت:
و بعد از مقدمات قیامت کبری وبعداز فنا ونابودی تمام موجودات برزمین وبعداز تبدیل شدن این زمین به زمینی دیگر روی می دهد پس حاصل می شود که باقی ماندن یونس(ع)در شکم حوت.همانند جسد مادی تاروز برانگیخته شدن امری غیرصحیح ومادی می باشد زیرا قبل از ان باید فنای موجودات صورت گرفته باشد وزمین به زمین دیگری تبدیل شده باشد،{روزی که زمین به زمین دیگری تبدیل شده واسمان ها در پیشگاه خداوند یگانه ی قهار حاضر می شوند}ابراهیم48{وهنگامی که رودها به جوشش درایند}تکویر6.شاید بگویید:که خداوند چگونه یونس(ع)را مورد تهدید یا وعده قرار داده درحالیکه او پیامبر است؟درحقیقت خداوند هرگز اورا نه وعده داده ونه تهدید کرده است بلکه خداوند او را پروریده وبراو منت نهاد.هنگامیکه جهنم ومسیری که نتیجه ی مخالفت با خداوندو اعراض از رسالت او باشد را به او نشان داد وتاب وتحمل ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع)رانداشت.پس یونس(ع)همانند ادم(ع)عهد وپیمان خود با خدا را شکست.{وهمانا ازقبل با ادم(ع)عهد کردیم پس فراموش کرده وهرگز عزمی برای او نیافتیم}طه115.پس یونس(ع)بااین تنبیه به حق ومقام ومنزلت علی بن ابیطالب(ع)به عنوان فرماند ه ی سپاه خدا معرفت یقین یافت پس به خداوند وتوسل به حق علی(ع)استغاثه کرد پس خداوند به علی(ع)اذن نجات او ازهم وغم جهنم راداد.پس مرگ او همانند رویایی که دیده سپس به صورت برهنه(ازشکم حوت خارج شد)همانگونه که لباس تقوا از تن ادم درامد وعریان گشت پس برهنگی یونس(ع)اشکار شد واو از لباس تقوا برهنه شد.سپس خداوند را تسبیح کرد وامرزش طلبید وبه حق ومقام علی(ع)که نتوانست ان را تحمل کند اقرار کرد.ازعدم تحمل یونس(ع)تعجب وشگفت زده نشوید تو هم مقام ومنزلت امیرالمومنین(ع)را تحمل نمی کنی اگر در مورد ان به تو بگویم ومقصود ومفهوم قصه ی یونس(ع)اعتراف ایشان به امری عظیم است"کسی که نبی مرسل،ملکی مقرب،یامومنی که خداوند قلب او را لبریز ایمان کرد تحمل نمی کند"سپس نتیجه ی اعتراف یونس(ع)بحق علی(ع)واستغفار وتسبیح ؛ سبب بازگشتن لباس تقوا برتن یونس(ع) شد وان سرسبزی ودین است"و برسر او درخت کدویی رویانیدیم"وبرسر او رویانده شد زیرا قبلا قطع شده بود وان لباس تقوا است که لازم وملاحق متقین است همانطور که ادم(ع)عورت خود را بابرگ بهشتی پوشاند وان نیز لباس دین وتقوا است{ای فرزند ادم......}اعراف26. درمانده عریان وبیمار می گشت و گرفتاری وستم یونس(ع)به سبب ازبین رفتن لباس تقوا بود.بعداز اینکه اعراض وسرکشی کرد (وسرکشی یعنی فرار یا تمرد بنده از صاحب خود می باشد.ودرخت کدو ازجمله درختان بهشتی است همان درختان دین تقوا وباید بدانی:همانا که یونس(ع)زمانی که کودک وطفلی کوچک بود وفات یافت ونبی خدا ایلیاء به اذن پروردگار اورا زنده کرد.پس ایلیای نبی در کنار یونس(ع)دراز کشید تا حرارت جسم نبی خدا ایلیاء به جسم نبی خدا یونس منتقل شود.اوکودکی بیش نبود ودر هنگام وفات به خداوند متوسل شد پس خداوند او را زنده کردو در این حادثه نشانه ای برای اهل عبرت است بعد از ان یونس(ع)در شکم ماهی وفات یافت وعلی(ع) (ایلیاء )او را زنده کرد بعد اینکه حرارت علم علی(ع)به او منتقل شد وحق علی(ع)را شناخت ودر حالت برهنگی وسقیم درخت کدو در کناراو رویانده شد و ان درخت علی و ایلیاء همان دین و درخت تقواست.
و اگر بپرسی چه چیزی برمرگ یونس(ع)درشکم ماهی دلالت می کند؟می گویم این سخن پروردگار است:تاروزی که برانگیخته شوند،یعنی او مرده است پس کسی که در روزی که برانگیخته می شوند،همانطور که بیان می کند مرده برانگیخته می شود.وهمچنین فرموده ی امام علی(ع)به سوال برخی از یهودیان در مورد زندانی که باصاحبش دور زمین گردید فرمودند:ای یهودی ان زندانی که با صاحبش به دور زمین گشت همان حوتی است که یونس(ع)درشکم ان زندانی شد.پس دریای قلزم وارد شد سپس به دریای مصر درامد سپس وارد دریای طبرستان شد وسپس از دجله ی غوراء خارج شد سپس حوت به همراه یونس(ع)به اعماق زمین رفت تا به قارون رسید وقارون در زمان حکومت حضرت موسی(ع)مرده بود و خداوند ملکی را براو موکل کرده تا هرروز اورا به قامت مردی وارد زمین بکند ویونس(ع)در شکم حوت مشغول حمد وستایش وطلب غفران بود پس قارون صدای او را شنیدو به ملک موکل خود گفت:مهلتم ده که من صدای سخن ادمی می شنوم پس خداوند به ملک وحی کرد که به اومهلت دهد پس به او مهلت داد قارون گفت:توچه کسی هستی؟فرمود:من یونس بنده گناکار وعصیان گرمتی:قارون گفت:قضب خداوند برقوم موسی(ع)چه کرد .گفت هیهات هلاک شد،قارون گفت،ورحمت خداوند برهارون ابن عمران چه کرد؟فرمود:هیهات هلاک شد،قارون گفت کلثوم بنت عمران که نامش را برایم ذکر کردی چه شد؟هیهات از ال عمران امری باقی نماند.پس قارون گفت،افسوس برآل عمران وخداوند را بخاطر ان شکر کن پس خداوند ان ملک موکل را امر کرد که از عذاب او بکاهد.پس هنگامیکه یونس(ع)او را در ان ظلمت وگرفتاری دید ندا داد:همانا هیچ خدایی جز تو نیست وپاک ومنزه ای تو من از ظلمات بودم پس خداوند دعای اورا اجابت کرد واز شکم حوت خارج کرد.



امام صادق ع فرمود: يونس ع به دليل گناهان قوم، با عصبانيت از نزد قومش بيرون آمد تا آن كه با عده اي در كشتي اي نشست پس ماهي اي به آنان حمله كرد تا غرقشان كند. پس سه بار قرعه انداختند. يونس ع گفت: ماهي مرا مي خواهد پس مرا در آب بيندازيد. پس همين كه ماهي، يونس ع را گرفت، خداي عزيز و جليل به او وحي كرد كه من او را غذاي تو قرار ندادم پس استخوانهايش را نشكن و گوشتي از او نخور... ماهي يونس را در درياها چرخاند پس يونس ع نداداد: به جز تو اي سبحان و پاك! خدايي نيست من از ستمكارانم.... همين كه ماهي به دريايي رسيد كه قارون در آن بود، قارون صدايي شنيد پس به فرشته گماشته بر خودش گفت كه اين صدا چيست؟ فرشته گفت: صداي يونس نبي ع در شكم ماهي است قارون گفت: آيا اجازه مي دهي با او سخن بگويم؟ فرشته گفت: بله قارون گفت: اي يونس! هارون چه كرد؟ يونس گفت: مرد. پس قارون گريست.قارون گفت: موسي چه كرد؟ يونس گفت: مرد پس قارون گريست.

پس خدايي كه عظمتش بسيار بزرگ است، به فرشته گماشته بر او وحي كرد به دليل رقت قلب قارون بر نزديكانش، عذاب او را كاهش دهيد. (.بحار الأنوار: ج 41 ص 391) آري يونس ع با قارون ديدار و گفتگو مي كند، در حالي كه قارون مرده بود و در عذاب پس ازمرگ بود. و نيز اين سخن خداي متعال دليل بر مرگ يونس است: ﴿و ذا النُّون إذ ذهب مغَاضبا فظنَّ أن لن نَقْدر عليه فنَادى في الظُُّلمات آن لا إَله إلَّا أنْت سبحانَك إنِّي كنْت منَ الظَّالمينَ﴾ (الانبيا 87).و ياد كن صاحب نون را آن گاه كه با غضب آمد و گمان كرد كه تواني بر او نداريم. پس درظلمات ندا داد كه اي سبحان و پاك! خدايي جز تو نيست، همانا من از ستمكارانم.

و ذا النون:
يعني صاحب نون و نون در مرتب هاي يعني محمد ص و در مرتبه اي يعني علي ع. همان گونه كه در كتاب ديگري توضيح دادم.واينجا نون، علي ع است و از يونس ع تعبير به صاحب علي ع مي شود زيرا اصل قضيه گرفتاري يونس ع به دليل عدم تحمل مقام علي ع و مكان او بود. آن مقام را جز نبي مرسل يا فرشته مقرب يا مؤمني كه خدا قلبش را به ايمان آزموده باشد، در نمي يابد. (الكافي: ج 1 ص 401).
و ايمان اينجا يعني امام ع: يعني مومني كه قلبش را براي امام ع آزموده است و يونس ع نبي مرسل است با اين حال در ابتدا مقام علي ع را تحمل نكرد و پس ازآن كه تربيت الهي و آموزش خداي سبحان و متعال، برايش حاصل شد، آن را بر دوش كشيد.

آن كه در عالم جسماني او را بلعيد، ماهي بود (نون دريايي) و آن بزرگترين موجودات در زمين است و آن كه او را در عالم ارواح بلعيد (نون علم) يا علي ابن ابيطالب ع بود پس او را شناخت و به مقامش اعتراف كرد و علي « نعمت خدا » بود.{ امام رضا ع به گروهي كه پيرامونش بودند فرمود در دنيا نعمت حقيقي وجود ندارد، برخي از فقهايي كه درمحضر ايشان بودند گفتند كه خدا مي فرمايد: لتسئلن يومئذ عن النعيم (به درستي در مورد نعمتها مورد بازخواست قرار ميگيريد)اما اين نعمت در دنيا، آب خنك است.پس امام رضا ع با صداي بلند فرمود:به اين ترتيب تفسيرش
مي كنيد و به گمانتان درست است: گروهي مي گويند كه منظور از نعمت آب سرد است و گروهي ديگر مي گويندمنظور غذاي پاكيزه است و گروهي ديگر م يگويند خواب راحت است.... و پدرم از پدرش امام صادق ع نقل كرد كه اين سخنانتان را درباره اين آيه « لتسئلن يومئذ عن النعيم »(به درستي در مورد نعمتها مورد بازخواست قرار مي گيريد ) نزد ايشان مطرح نمودم. پس امام صادق ع خشمگين شد و گفت: همانا خداي عزيز و جليل از بندگانش درباره آنچه به آنان تفضل كرد، بازخواست نميكند و به خاطر آن منت نميگذارد و منت گذاشتن به نعمتها از طرف مخلوقات ناپسند است پس چگونه اين صفت شامل خالق عزيز و جليل شود، در حالي كه آن را در مورد مخلوقات نميپسندد ولي اين نعمت كه در آيه ذكر شده است، حب ما اهل بيت ودوستي ماست كه خدا درباره آن پس از توحيد و نبوت،بازخواست مي كند زيرا بندگان با اداي اين نعمت، از طرف خدا شايسته رفتن به نعمت بي پايان بهشت مي شوند. (عيون أخبار الرضا ج 1 ص -137-136)}
لَولاأن تَداركه نعمةٌ منْ ربه لنُِبذ باْلعرَاء وهو مذْموم﴾ اگر نعمت پروردگارش او را در نمي يافت،با پريشان حالي، ميان بيابان، بي سرپناه و پوشش مي ماند. ﴿ماأنْت بِنعمة ربك بمجنُونٍ﴾ ((تو به واسطه نعمت پروردگارت مجنون نيستي). و ماهي دريايي اي كه يونس را بلعيد، از انواع ماهياني است كه از نرمتنان اعماق درياها استفاده مي كند و هيچ ماهي ديگري نمي تواند به اين عمق تاريك و ظلماني دريا نفوذ كند. بلكه تا امروز انساني هم نتوانسته است به اين عمق نفوذ نمايد و دانشمندان محيط زيست، از طريق اين ماهيان كف دريا به وجود نرمتنان اعماق دريا پي برده اند. اين ماهي به دليل نفوذ به اعماق تاريك و ظلماني دريا تمايز مييابد (فنادي في الظلمات) (يونس در ظلمات ندا داد) و نيزغذاي او از نرمتنان است و دستگاه هاضمه آن، جسم سخت را (مانند جسم انسان) هضم نميكند و به همين دليل جسم يونس ع پس از آن كه بلع شد، تخريب نگرديد.

منبع: متشابهات ج4 /سید احمد الحسن(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

esmaeel-e;371841 نوشت:
3) به هم چسباندن یا از هم جدا کردن؟
در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در (سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از هم جدا شدند.

آیه 11 سوره فصلت (سوره 41):«ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِين»
سپس آهنگ آسمان كرد و آن بخارى بود پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بياييد آن دو گفتند فرمان‏پذير آمديم.
هیچ بخشی از آیه دال بر این نیست که آسمان و زمین جدا بودند و بعد به هم گرویدند.

آیه 30 سوره الانبیاء (سوره 21):«أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ»
آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زنده‏اى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمى‏آورند
همانطور که واضح است،اولاً آیه می گوید پیوسته بودند نه یکی بودند.ثانیاً چون آیه بالا مطلقاً حرفی از جدا بودن یا یکی بودن آسمان و زمین نمی زند،هیچ گونه تناقضی بین این آیه و آیه بالا نیست.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

موضوع بحث ما دو چیزه :

1. آیا یونس به بیابان ( یا ساحل ) رسید ؟

2. آیا یونس با حال خوش به بیابان رسید یا با حال بد ؟

تناقضی که مطرح شده ، اشتباهن در مورد به بیابان ( یا ساحل ) رسیدن یا نرسیدن هست ، در صورتی که باید در مورد حال یونس هنگام رسیدن به بیابان ( یا ساحل ) باشه . سوره 37 و سوره 68 هر دو تایید میکنن که یونس به بیایان ( یا ساحل ) رسیده ، اما آیه ی اول میگه با ناخوشی رسیده ولی آیه ی دوم میگه اگه لطف خدا نبود ، با ناخوشی یرسید و این یعنی اینکه با خوشی رسیده یا حداقل با ناخوشی نرسیده .

اینجاش نتاقض داره .

اما جوابی که آقای ask داده .

ask;373933 نوشت:
ﺷﺎﯾﺪ اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻪ وﺟﻮد آﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس آﯾﻪ اول، ﯾﻮﻧﺲ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ع) ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ و ﺑﺮ اﺳﺎس آﯾﻪ دوم، اﮔﺮ ﻧﻌﻤﺖﺧﺪا او را ﻓﺮا ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ، ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﻣﯽﺷﺪ.

این جمله دقیقا یعنی چی ؟!!

ببینید ، هم آیه ی اول و هم آیه ی دوم ، تایید میکنن که یونس به بیابان یا ساحل بیابانی رسیده . نعمت خدا به نوع رسیدن به بیابان مربوط میشه نه خود رسیدن به بیابان . پس به وجود اومدن پرسش بالا کاملا غلط و بی خود هست .

ask;373933 نوشت:
ﺣﺎل در ﻧﮕﺎه اول ﺑﺎ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ اﯾﻦ دو آﯾﻪ، ﯾﮑﯽ از دو اﺣﺘﻤﺎل ﺑﻪ وﺟﻮدﺧﻮاھﺪ آﻣﺪ:اول: اﯾﻦﮐﻪ، ﭼﻮن ﻣﺸﻤﻮل رﺣﻤﺖ ﺧﺪا ﻧﺸﺪ، ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ!دوم: آنﮐﻪ، ﻣﺸﻤﻮل رﺣﻤﺖ ﺧﺪا ﺷﺪه و ﺑﻪ ھﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ در ﺑﯿﺎﺑﺎن اﻓﮑﻨﺪه ﻧﺸﺪ!

برادر من ، بازم میگم ، از هر دو آیه میشه نتیجه گرفت که یونس به ساحل یا بیابان ساحلی رسیده . آیه ی دوم رسیدن یونس رو نفی نمیکنه ، همون طور که آیه ی اول نفی نمیکنه . به جای اینکه بگی " مشمول رحمت خدا شده و به همین دلیل در بیابان افکنده نشد " باید بگی " ..... با حال بد و در منطقه ایی نامناسب افکنده نشد" .

ask;373933 نوشت:
اﮔﺮ ﻓﺮض را ﺑﺮ آن ﻗﺮار دھﯿﻢ ﮐﻪ اﯾﺸﺎن ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻏﯿﺮ ﻧﮑﻮھﯿﺪه ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ اﻓﮑﻨﺪه ﺷﺪ – ﮐﻪ واﻗﻌﺎً ﻧﯿﺰ ھﻤﯿﻦ طﻮر ﺑﻮد- ھﻢ آﯾﻪ اول و ھﻢ آﯾﻪ دوم ﻣﻌﻨﺎی ﺻﺤﯿﺢ و ھﻤﺎھﻨﮕﯽ ﺧﻮاھﺪ داﺷﺖ

ببخشید میشه بگید در کجای آیه ی اول اومده که با حالت غیر نکوهیده ( یعنی حال خوب و خوش ) به ساحل رسیده ؟!!

ask;373934 نوشت:
مثلا در سوره 6 آیه 130 جنیان و انسانها را خطاب قرار میدهد میفرماید ای گروه جن و انس آیا پیامبرانی از شما به سویتان نیامدند؟ خب مخاطب این جمله گروهی از جن و انس است و اگر تمام پیامبران جن و انس هم از انسانها باشند، باز هم ایرادی نخواهد داشت زیرا نفرموده است که از بر هر یک این دو گروه پیامبری از همان گروه فرستاده شده است.

وقتی داره میگه پیامبرانی از شما ، یعنی چی ؟ ای کلمه از شما یعنی چی ؟ این یعنی اینکه از جنس خودشان . حداقل این معنی رو هم میتونه داشته و ما نمیتونیم به کل ردش کنیم .

بعدش هم ، شما " از شما " رو پیامبری از جنس انسان میدونی ، رو چه حسابی ؟ خب منم میگم " از شما " فقط از جنس اجنه هست . بر اساس همون دلیلی که شما میگی پیامبر انس و جن میتونه فقط یه انسان باشه من میگم میتونه فقط یه جن باشه .

مگر اینکه در روایات پیامبر یا 14 معصوم گفته باشه که پیامبری از جنس غیر انسان نداریم .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

esmaeel-e;371841 نوشت:
4) الله و تخت او کجاست؟
الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4).

سوره ق (50) آیه 16:«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»
و ما انسان را آفريده‏ايم و مى‏دانيم كه نفس او چه وسوسه‏اى به او مى‏كند و ما از شاهرگ به او نزديكتريم.
این آیه راجع به خود خداوند است.آیه حرفی از عرش نمی زند.خدا از شاهرگ به انسان نزدیکتر است.نه این که عرش از شاهرگ به انسان نزدیکتر است.
---------------------------------------------------
سوره الحدید (57) آیه 4:«هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»
اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود [همه را] مى‏داند و هر كجا باشيد او با شماست و خدا به هر چه مى‏كنيد بيناست.
استوی علی العرش به معنی این نیست که روی عرش نشسته است.استیلا یافتن بر عرش یعنی این که بر عرش تسلط دارد.اصولاً یکی از افتخاراتی که ما داریم،این است که سخن معصوم (ع) را حجت می دانیم و آنان را برترین مفسرین قرآن می دانیم.در این باره از ائمه سوال شده است:
محمد بن مارد مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام)، درباره اين آيه شريفه پرسيده شد كه خداوند مهربان بر عرش تسلط دارد. آن حضرت فرمودند: يعنى نسبت به هر چيزى مساوى و برابر است و چيزى به نزديك‏تر از چيز ديگر نيست. (بلكه به همه به يك اندازه نزديك است.)
توحید شیخ صدوق (ره)،باب معنى قول الله عز و جل الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ (باب 48)،روایت اول.
بنابراین این آیه به هیچ وجه به معنی نشستن خدا بر روش عرش نیست.

---------------------------------------------------
سوره هود (11) آیه 7:«وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ»
و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام‏يك نيكوكارتريد و اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد قطعا كسانى كه كافر شده‏اند خواهند گفت اين [ادعا] جز سحرى آشكار نيست.

داود رقعى مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره فرموده خداوند پرسيدم كه مى‏فرمايد: و عرش خداوند بر آب بود آن حضرت به من فرمودند: مردم در اين مورد چه مى‏گويند؟ عرض كردم: آنها مى‏گويند كه عرش، بر روى آب و پروردگار بالاى آن بود. حضرت فرمودند: دروغ مى‏گويند، كسى كه اين چنين گمان كند، خداوند را موجودى حمل شده قرار داده و او را به صفت آفريدگان، وصف كرده است و لازمه‏اش اين است كه آن چه خداوند را حمل مى‏كند از او قويتر باشد. عرض كردم: جانم به فدايت! اين مسئله را براى من روشن فرماييد. امام فرمودند: قبل از آنكه زمين با آسمان يا جن يا انسان يا خورشيد و يا ماه باشد، خداوند علم و دين خود را بر آب حمل نمود و زمانيكه خواست مخلوقات را بيافريند آن را در مقابل خود پراكنده ساخت (كه اشاره به عالم ذر دارد) و به آنها فرمود: پروردگار شما چه كسى است؟ اولين كسى كه به سخن در آمد، رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، امير مؤمنان (عليه السلام) و امامان بزرگوار بودند كه همگى عرضه داشتند: تو پروردگار ما هستى و اين بزرگواران دانش و دين الهى را بر عهده گرفتند. سپس خداوند به فرشتگان فرمود: اين گروه (رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان بزرگوار) حمل كنندگان علم و دين من هستند و مورد اعتماد من در ميان مخلوقاتم مى‏باشند و آنان (بايد توسط مسلمانان) مورد سؤال قرار بگيرند. سپس خداوند به فرزندان آدم (تمام انسانها) فرمودند خداوند را به پروردگارى، و اين گروه را به اطاعت، اقرار نماييد. آنها نيز عرضه داشتند: بله اى پروردگار ما! ما اقرار كرديم و خداوند به فرشتگان فرمود: شهادت بدهيد. فرشتگان هم گفتند: ما شهادت مى‏دهيم تا آنها نگويند ما از اين مسئله غافل بوديم يا بگويند قبل از ما پدران ما مشرك بودند و ما فرزندانشان هستيم. آيا ما را به آنچه اهل باطل انجام مى‏دهند، نابود مى‏سازى؟ اى داود رقعى (راوى اين حديث) ولايت ما اهل بيت در زمان پيمان گرفتن خداوند (از مخلوقات) مورد تأكيد بر آنها بود.

ابا صلت مى‏گويد: مأمون، از امام رضا (عليه السلام) درباره اين سخن خداوند پرسيد كه: خداوند كسى است كه آسمان‏ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را آزمايش كند كه كدام يك از شما از نظر عمل بهتر است. آن حضرت فرمودند: خداوند قبل از آفرينش آسمانها و زمين، عرش و آب و فرشتگان را آفريد و فرشتگان به وسيله خود و عرش و آب به خداوند استدلال مى‏كردند، سپس خداوند عرش خود را بر آب قرار داد تا قدرت خود را به فرشتگان آشكار سازد و آنها بدانند كه خداوند بر هر چيزى توانا است. سپس عرش را با قدرت خود بلند كرد و جا به جا نمود و آن را بالاى آسمان هفتم قرار داد و آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و خداوند بر عرش خود تسلط داشت و اين قدرت را داشت كه آنها را در يك چشم به هم زدن بيافريند و اما آنها را در شش روز آفريد تا آنچه را آفريده است به تدريج به فرشتگان آشكار سازد و آنچه ايجاد مى‏شود پشت سرهم، بر خداوند، استدلال كنند و خداوند، عرش را نيافريد به اين دليل كه به آن نياز دارد. زيرا خداوند از عرش و از تمام آنچه آفريده است، بى‏نياز مى‏باشد. خداوند به نشستن بر عرش وصف نمى‏شود. زيرا او جسم نيست و بزرگتر از آن است كه به صفت مخلوقات، وصف شود. اما اينكه خداوند فرموده است: تا شما را آزمايش كند كه كدام از نظر عمل بهتر هستيد كه خداوند مخلوقات را آفريد تا آنها را بوسيله تكليف بر اطاعت و بندگى خود، آزمايش كند نه اين كه آزمايش مانند امتحان و تجربه باشد زيرا خداوند هميشه نسبت به تمام چيزها آگاه بوده است. مأمون گفت: اى ابوالحسن! گره از مشكل من باز كردى، خداوند گره از مشكل تو باز كند.

توحید شیخ صدوق (ره)،باب معنى قوله عز و جل وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ (باب 49)،روایت های اول و دوم.

فکر می کنم دیگر معلوم است که منظور آیه چیست.

---------------------------------------------------
سوره السجدة (32) آیه 5:«يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ»
كار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمين اداره مى‏كند آنگاه [نتيجه و گزارش آن] در روزى كه مقدارش آن چنان كه شما [آدميان] برمى‏شماريد هزار سال است به سوى او بالا می‏رود.
خب؟این کجایش مربوط به فاصله خدا با اهل زمین و انسان هاست؟!این راجع به تدبیر امور حرف می زند و می گوید سپس در روزی كه مقدار آن هزار سال از سالهایی است كه شما می شماريد به سوی او باز می گردد(نه باز می گردید،مقصود آن نتیجه و گزارش است).

سوره المعارج (70) آیه 4:«تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ»
فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى‏روند.
باز هم آیه معنی نمی دهد که فاصله مکانی میان عرش خدا و یا خود خدا و اهل زمین چقدر است.اگر به آیات قبل رجوع کنیم،می بینیم که آیات از قیامت حرف می زنند.مقصود از روزی که مقدار پنجاه هزار سال است،یحتمل روز قیامت است و واضح است که در روز قیامت فرشتگان و روح به سوی خدا باز می گردند.در روز قیامت،فرشتگان و روح به سوی خدا می روند.این تقرب به مکان خدا نیست (سبحان الله).بلکه تقرب به خود خداست.فرمان پذیری از اوست.
لذا هیچ تناقضی در مورد خدا و عرش او و فاصله او از مخلوقات نیست.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

پاسخهای کوتاه به سوالات کوتاه

esmaeel-e;371841 نوشت:
الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز داشت؟
یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).

سلام
تناقضی نیست چرا که تسخیر باد در ایام بوده اما هلاک در یک روز بوده است و عاملش همان تندباد که سخت و شدید شده است لذا اگر بگوید در ایامی به باد گرفتار ساختیم درست است اگر بگوید به روزی با باد هلاک نمودیم هم درست است به عبارت دیگر یک عموم و خصوصی بین باد و باد هلاک کننده نهایی و روزها و روز هلاکت است
مثل اینکه گفته شود : در فلان روز دشمن را شکست دادیم در حالی که سه روز با او درگیر بودیم .

esmaeel-e;371841 نوشت:
اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟
اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

آیاتی که بر تقدم خلقت آسمان دلالت دارد همان ترتیب عادی را بیان می کند اما منظور از خلقت آسمانی که پس از زمین است خلقت جو زمین است چه اینکه جو بعد از خلقت زمین و از گازهای ناشی از آن پدید آمده است و چون بر فراز قرار دارد جزئی از آسمان محسوب می شود لذا تناقضی نیست هرچند ممکن است این آیه یک تفسیر انفسی هم داشته باشد و منظور از آسمان ، آسمان بعد غیر مادی وجود انسان یا همان روح باشد چه اینکه روح نیز به حسب شرافت وجودی بر فراز بدن قرار دارد

esmaeel-e;371841 نوشت:
به هم چسباندن یا از هم جدا کردن؟
در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در (سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از هم جدا شدند.

این آیات هم با توجه به تفاوتی که در مصداق آسمان در بالا گفته شد بلا اشکال است چه اینکه منظور از جدا شدن جدا شدن گازها و تشکیل جو است و منظور از همگرایی زمین ناشی شدن زمین از مجموعه ای از مواد و اجرام آسمانی است

esmaeel-e;371841 نوشت:
الله و تخت او کجاست؟
الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4).

خدای متعال در متن همه اشیاء عالم است همچنانکه علی ع فرمود : داخل فی الاشیاء لا بالممازجه و این مبنای نزدیک بودن اوست و منظور از نشستن بر تخت حضور او بر اریکه قدرت هستی است و نه تختی کذایی در آنسوی آسمان و منظور از بیان فاصله بیان مراتب و مقاماتی است که ما بین ذات الهی و مراتب نازله هستی می باشد

esmaeel-e;371841 نوشت:
آیا الله شرک را میبخشد؟
شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه الله شرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند.

آیه 4 سوره 153 شرکی را بیان نکرده تا از آن عفو شده باشد بلکه صرف طلب شهود عیانی را از بنی اسرائیل را نقل کرده است که از روی جهالت بوده است و عفو هم در مقابل جهل آنها بوده نه در مقابل شرک ضمن اینکه مشرک تا مشرک است مورد عفو نیست اما اگر توبه کند بخشیده می شود
و اما داستان ابراهیم ع هم بیانگر شرک نیست بلکه بیانگر بطلان عبودیت مخلوقات محدود و انحصار عبودیت در حق لا یتناهی است و بیانات حضرت ابراهیم ع صرف قول است و نه اعتقاد و عبودیت ( قال هذا ربی ) ضمن اینکه
می تواند جمله به نحو پرسشی باشد ( قال هذا ربی ؟ ) بخصوص که پس از هربار طرح این جمله ، جمله ای آمده که به نظر می رسد جواب سوالی باشد

esmaeel-e;371841 نوشت:
یونس به بیابان رسید یا نرسید؟
ما در حالی که ناخوش بود، او را به بیابان رساندیم (سوره 37 آیه 145)؛ اگر نعمت پروردگارش نبود، در حین بد حالی به صحرایی بی آب و گیاه می افتاد (سوره 68، آیه 49).

با توجه به تفات قیدها منافاتی نیست

esmaeel-e;371841 نوشت:
پیامبران میان اجنه و فرشتگان؟
الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد (سوره 12 آیه 109 و سوره 21 آیه 7-8 و سوره 25 آیه 20-21) اما گویا در میان اجنه و فرشتگان نیز پیامبرانی وجود دارند (سوره 6 آیه 130، سوره 11 آیه 69 و 77، سوره 22 آیه 75 و...).

رسول دو معنای عام و خاص دارد
معنای عام : فرستاده شده
معنای خاص : فرستاده شده بسوی انسانها
آنجایی که رسول را برای انسانها استعمال می کند منظور معنای دوم است
آنجایی که صفت رسول را بطور عام مطرح می کند منظور فرستادن پیامبر از نوع فرشته برای انسانها نیست بلکه به معنای فرستاده شده برای انجام ماموریتی دیگر مثل عذاب اقوام طغیانگر و یا نصرت مومنان و یا حتی رساندن وحی به پیامبر الهی است

esmaeel-e;371841 نوشت:
چند شرق و چند غرب؟
یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه 40)

شرق و غرب امری اعتباری است و لذا به اعتبارات مختلف شرق و غرب یکی ، دوتا یا چندتا خواهد بود . هرچند شرق و غرب به لحاظ مراتب وجود هم قابل تصور است که به اعتبارات مختلف متعددند
وهو الله الموفق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

esmaeel-e;371841 نوشت:
5) آیا الله شرک را میبخشد؟
شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه الله شرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند.

سوره النساء (4) آیه 48:«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمً»
مسلما خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى‏بخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مى‏بخشايد و هر كس به خدا شرك ورزد به يقين گناهى بزرگ بربافته است.

سوره النساء (4) آیه 116:«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا»
خداوند اين را كه به او شرك آورده شود نمى‏آمرزد و فروتر از آن را بر هر كه بخواهد مى‏بخشايد و هر كس به خدا شرك ورزد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است.

سوره النساء (4) آیه 153:«يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِينًا»
اهل كتاب از تو مى‏خواهند كه كتابى از آسمان [يكباره] بر آنان فرود آورى البته از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا به ما بنماى پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت‏سپس بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد گوساله را [به پرستش] گرفتند و ما از آن هم درگذشتيم و به موسى برهانى روشن عطا كرديم.

آیه سوم مسئله پرستش گوساله را مطرح می کند.با این حال ما دو بخشش داریم.یکی این که انسان در این دنیا عملی انجام بدهد و توبه کند.در اینصورت خداوند او را خواهد بخشید.دیگر این که عملی را انجام دهد در دنیا.ولی توبه نکند.در اینصورت ممکن است برای مثال با شفاعت معصومین (ع) خداوند از گناه او بگذرد.آیه مربوط به مورد دوم است.یعنی این که انسان شرک بورزد و توبه نکند و انتظار بخشش در آخرت داشته باشد.
---------------------------------------------------------
آیات 74 تا 78 سوره الانعام (6):
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ»
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت آيا بتان را خدايان [خود] مى‏گيرى من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينم.

«وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»
و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏كنندگان باشد.

«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ»
پس چون شب بر او پرده افكند ستاره‏اى ديد گفت اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد گفت غروب‏كنندگان را دوست ندارم.

«فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ»
و چون ماه را در حال طلوع ديد گفت اين پروردگار من است آنگاه چون ناپديد شد گفت اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم.

«فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ»
پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت اين پروردگار من است اين بزرگتر است و هنگامى كه افول كرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شريك مى‏سازيد بيزارم.

آیه اصلاً دلالت بر این ندارد که حضرت (ع) گرفتار بر شرک شده!بلکه حضرت (ع)،فرض خلف می کند که باشد،قبول.بیایید ستاره و ماه و خورشید را بپرستیم.حال اینان چه خدایانی هستند که افول می کنند؟!اگر خدای شماست،چرا افول می کند؟!انقدر محدود و بی قدرت است؟!

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

نقل قول:

وقتی داره میگه پیامبرانی از شما ، یعنی چی ؟ ای کلمه از شما یعنی چی ؟ این یعنی اینکه از جنس خودشان . حداقل این معنی رو هم میتونه داشته و ما نمیتونیم به کل ردش کنیم .

بعدش هم ، شما " از شما " رو پیامبری از جنس انسان میدونی ، رو چه حسابی ؟ خب منم میگم " از شما " فقط از جنس اجنه هست . بر اساس همون دلیلی که شما میگی پیامبر انس و جن میتونه فقط یه انسان باشه من میگم میتونه فقط یه جن باشه .

مگر اینکه در روایات پیامبر یا 14 معصوم گفته باشه که پیامبری از جنس غیر انسان نداریم .


فلسفه خلقت انس و جن جز برای عبادت خدا نبوده است:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم

اما اجنه و رئیس انها ابلیس قبل از انسان بودند و خدا را عبادت میکردند بطوریکه ابلیس در اثر اطاعت و عبادت خدا همرده ملائکه قرار گرفته بود و در این دوره رسولانی نیز از بین خودشان داشتند پس ایه:

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ

یعنی وجود رسولانی از جن برای نوع جن قبل از مقام خلیفه الهی انسان بود اما پس از ان اجنه موظف به اطاعت از پیامبران از نوع انسان میشوند و البته بعد از ان نیز تنها نمایندگانی از اجنه مامور ارتباط و دریافت دستورات از حجت الله نوع انسان و ابلاغ کننده ان به همنوعان خود بودند که هم ایات قران (داستان اوردن تخت بلقیس در کاخ سلیمان ع ) و هم احادیثی از معصومین ع در مورد رسیدن اجنه خدمت ائمه برای پرسیدن امور شرعی خود وجود دارد

اما پس از ارتقا انسان به مقام آدم (ع) یعنی مقام خلیفه الهی و دستور به ملائکه برای سجده( سجده در عالم ملکوت بمعنای اطاعت کامل میباشد) به انسان همه ملائکه سجده کردند ولی ابلیس طغیان کرد

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. گفتند: آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند و حال آن که ما تو را همواره با ستایشت تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم. [پروردگار] فرمود: من [از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری] می دانم که شما نمی دانید

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس [هویت و حقایق ذات موجودات را] به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید، اگر [در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی] راستگویید

قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
گفتند: تو از هر عیب و نقصی منزّهی، ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نیست، یقیناً تویی که بسیار دانا و حکیمی.

قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ
فرمود: ای آدم! فرشتگان را از نام های آنان خبر ده. پس هنگامی که نام هایشان را به فرشتگان خبر داد [خدا] فرمود: آیا به شما نگفتم که من یقیناً نهانِ آسمان ها و زمین را می دانم، و به آنچه شما آشکار می کنید و به آنچه پنهان می دارید، دانایم؟

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
و [یاد کن] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا

و البته سوره 11 آیه 69 و 77، اینها فرشتگان عذاب بودند که بصورت انسان تمثل پیدا کرده بودند و حامل عذاب برای قوم لوط بودند و همچنین حامل بشارت تولد اسحق(ع) به حضرت ابراهیم(ع) بودند.

الحمد لله رب العالمین

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

esmaeel-e;371841 نوشت:
6)یونس به بیابان رسید یا نرسید؟
ما در حالی که ناخوش بود، او را به بیابان رساندیم (سوره 37 آیه 145)؛ اگر نعمت پروردگارش نبود، در حین بد حالی به صحرایی بی آب و گیاه می افتاد (سوره 68، آیه 49).

آیه 145 سوره الصافات (37):«فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ»
پس او را در حالى كه ناخوش بود به زمين خشكى افكنديم.

آیه 49 سوره القلم (68):«لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ»
اگر لطفى از جانب پروردگارش تدارك [حال] او نمى‏كرد قطعا نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مى‏شد

تفاوت آیات در حالتی است که برای حضرت (ع) مطرح می کند.آیه اول می گوید و هو سقیم.آیه دوم می گوید و هو مذموم.اگر به معنی این دو نگاه بیندازیم،یکی معنی ناخوش بودن را می دهد و دیگری معنی نکوهیده شده بودن که مورد دومی نفی شده است.چون معنی این ها فرق می کند،تناقضی نیست.نکوهیده کسی است که به خاطر عملی،نکوهش می شود و دیگران به او خرده می گیرند.اما ناخوش می تواند کسی باشد که فی المثل از نظر جسمانی شرایط خوبی نداشته باشد.مثلاً خسته باشد.پس تناقضی نیست در اینجا.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

خادم الیمانی(ع);374090 نوشت:
یعنی وجود رسولانی از جن برای نوع جن قبل از مقام خلیفه الهی انسان بود

یه دنیا ممنون که جوابمو دادی . فقط میشه به کدوم دلیل یا سند الان پیامبری از جنس جن نداریم ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

تشکر از دوستان و کاربران محترمی که در بحث شرکت کردند.

با توجه به مطالب مختلف و متنوعی که بیان شد، شاید لزومی نداشته باشد که بنده جداگانه به تک تک سوالات پاسخ دهم، در عین حال هر کجا نیاز به توضیح بیشتری بود بفرمایید تا انشاالله عرض کنم.

و من الله التوفیق

esmaeel-e;371841 نوشت:
من این رو از یه سایت ضد قرآنی در آوردم. ممنون میشم جواب موارد رو بدین

1) الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز داشت؟یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).



2) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

3) به هم چسباندن یا از هم جدا کردن؟در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در (سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از هم جدا شدند.


4) الله و تخت او کجاست؟الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4).



5) آیا الله شرک را میبخشد؟شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه الله شرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند.



6)یونس به بیابان رسید یا نرسید؟ما در حالی که ناخوش بود، او را به بیابان رساندیم (سوره 37 آیه 145)؛ اگر نعمت پروردگارش نبود، در حین بد حالی به صحرایی بی آب و گیاه می افتاد (سوره 68، آیه 49).

7) پیامبران میان اجنه و فرشتگان؟الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد (سوره 12 آیه 109 و سوره 21 آیه 7-8 و سوره 25 آیه 20-21) اما گویا در میان اجنه و فرشتگان نیز پیامبرانی وجود دارند (سوره 6 آیه 130، سوره 11 آیه 69 و 77، سوره 22 آیه 75 و...).

Dirol چند شرق و چند غرب؟یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه 40).


اين ايراد گيري از ترجمه كلام بوده و يكجور سو استفاده از زبان عاميانه !
كه عملش چندان ارزش بحث نداره ...

از روي ناداني
تيري در تاريكي رها كرده
بلكن خدمتي به دشمنان خلق و خدا كرده باشه .

حامد;374086 نوشت:
شرق و غرب امری اعتباری است و لذا به اعتبارات مختلف شرق و غرب یکی ، دوتا یا چندتا خواهد بود . هرچند شرق و غرب به لحاظ مراتب وجود هم قابل تصور است که به اعتبارات مختلف متعددند
وهو الله الموفق

سلام

چرا در قران گفته شرق و غری و نگفته شمال و جنوب ؟

بی نظیر;374325 نوشت:
سلام

چرا در قران گفته شرق و غری و نگفته شمال و جنوب ؟


سلام
به نظر می رسد طرح موضوعات و نحوه آنها در قرآن کریم تا حد زیادی تابع میزان کاربرد آنهاست و از آنجا که موضوع شرق و غرب به تبع بحث قبله در ادیان مطرح بوده و زندگی انسانها با طلوع و غروب خورشید در شرق و غرب ارتباط زیادی دارد این موضوع در قرآن کریم هم مطرح شده است اما برای موضوع شمال و جنوب مورد کاربردی به نظر نمی رسد
و هوالله العالم

سلام

در سوره انبیاه ایه 30 می فرماید :

ایا اهل کفر مشاهده نکردند که اسمانها و زمین به هم پیوسته بود و ما ان را شکافتیم و از اب هرچیزی را زنده کردیم
پس ایا ایمان نمی اورند

حال سوال این است :
چگونه اهل کفر می تونستند پیوستگی اسمان و زمین رو مشاهده کنند ؟
چیزی که الان با اطلاعات علمی فهمیده می شود که حتی مشاهده هم نمی شود

همچنین چگونه اهل کفر می توانستند مشاهده گر زنده شدن هرچیزی از اب باشند ؟

سلام
دقت :
تعدد شرق و غرب در قرآن مطرح نیست بلکه تعدد مشرق و مغرب مطرح است و تفاوت این دو مشخص است
شرق و غرب جهت است اما مشرق و مغرب بیانگر زمان یا مکان شروق و غروب است
لذا
تعدد مشرق و مغرب هم به تبع زمان و مکان چیزی که شروق غروب دارد عادی است
مثلا می توان مشرق و مغرب را مربوط به خورشید دانست
مشرقین و مغربین را مربوط به خورشید و ماه
مشارق و مغارب را به لحاظ همه کواکب و سیارات
و هوالله العلیم

بی نظیر;374337 نوشت:
سلام

در سوره انبیاه ایه 30 می فرماید :

ایا اهل کفر مشاهده نکردند که اسمانها و زمین به هم پیوسته بود و ما ان را شکافتیم و از اب هرچیزی را زنده کردیم
پس ایا ایمان نمی اورند

حال سوال این است :
چگونه اهل کفر می تونستند پیوستگی اسمان و زمین رو مشاهده کنند ؟
چیزی که الان با اطلاعات علمی فهمیده می شود که حتی مشاهده هم نمی شود

همچنین چگونه اهل کفر می توانستند مشاهده گر زنده شدن هرچیزی از اب باشند ؟


سلام
حتما خطاب به کفاری است که بدان باور داشته یا بنحوی از آن مطلع بوده اند . از جمله دانشمندانی که امروز هستند و این حقایق را می دانند و همچنان وجود خدای قادر متعال را انکار می کنند
والله الموفق

حامد;374346 نوشت:
سلام
حتما خطاب به کفاری است که بدان باور داشته یا بنحوی از آن مطلع بوده اند . از جمله دانشمندانی که امروز هستند و این حقایق را می دانند و همچنان وجود خدای قادر متعال را انکار می کنند
والله الموفق

سلام

البته بعید است کفار ان زمان از مسایل پیچیده علمی مطلع بوده باشند
درجایی که حتی اهل سواد بسیار اندک بوده است

و کفار می توانسته اند بگویند :نه ما مشاهده نکردیم

و کلا اینگونه خطابات قرانی جدا جای سوال است

حامد;374334 نوشت:
سلام
به نظر می رسد طرح موضوعات و نحوه آنها در قرآن کریم تا حد زیادی تابع میزان کاربرد آنهاست و از آنجا که موضوع شرق و غرب به تبع بحث قبله در ادیان مطرح بوده و زندگی انسانها با طلوع و غروب خورشید در شرق و غرب ارتباط زیادی دارد این موضوع در قرآن کریم هم مطرح شده است اما برای موضوع شمال و جنوب مورد کاربردی به نظر نمی رسد
و هوالله العالم

البته برای بحث قبله بیشتر نیاز به شمال و جنوب است
چون جهت قبله جنوب غربی است

سلام

یک احتمال هم هست !

شاید این آیه یک آیه ی علمی هست و برای کافران آینده بیشتر هست تا گذشته ! یعنی درواقع برای دانشمندان کافر که در آینده (پس از پیامبر) قرار هست بفهمند موضوع را !

ما می دونیم که در قرآن آیه های گوناگونی به شکل های گوناگون برای پند گرفتن گروه های گوناگون آورده شده است

سمیرا خامنه;374358 نوشت:
سلام

یک احتمال هم هست !

شاید این آیه یک آیه ی علمی هست و برای کافران آینده بیشتر هست تا گذشته ! یعنی درواقع برای دانشمندان کافر که در آینده (پس از پیامبر) قرار هست بفهمند موضوع را !

سلام

اما فعل جمله حالت گذشته دارد

بی نظیر;374353 نوشت:
سلام

البته بعید است کفار ان زمان از مسایل پیچیده علمی مطلع بوده باشند
درجایی که حتی اهل سواد بسیار اندک بوده است

و کفار می توانسته اند بگویند :نه ما مشاهده نکردیم

و کلا اینگونه خطابات قرانی جدا جای سوال است


سلام
اما در مورد کفار مدرن صحیح است و همین اندازه در صحت کافی است

البته اگر باز بحث اطلاق را مطرح نکنید و انتظار نداشته باشید خطاب قرآن کریم به کفار به همه آنها و در همه ادوار باشد :_loool:

بی نظیر;374354 نوشت:
البته برای بحث قبله بیشتر نیاز به شمال و جنوب است
چون جهت قبله جنوب غربی است

بحث شمال و جنوب در مساله قبله هم مطرح است اما عمده همان شرق و غرب بوده است به لحاظ موقعیت جغرافیایی ملتهای اهل دین بخصوص که در برخی از ادیان صرف جهت ، قبله است یعنی مثلا شرق نه مکان خاصی در شرق تا شمال و جنوبش مهم باشد
و دیگر اینکه در پست دقت گفته شد تعدد در عنوان شرق و غرب نیست بلکه در مشرق و مغرب است
والله الموفق

بی نظیر;374359 نوشت:
سلام

اما فعل جمله حالت گذشته دارد


سلام
اگر الذین کفروا تنها شامل کفار گذشته باشد تمام الذین امنو های آن هم متوجه مومنان قبل است و ما مخاطب هیچیک از خطابات قرآن در الذین آمنوا های آن نیستیم
اما این صحیح نیست بلکه منظور خطاب اهل ایمان و اهل کفر است . خصوص و عموم خطاب هم با قرینه مشخص می شود .
و هوالله الموفق

با تشکر از همه مخصوصا دوستانی که جوابهای دیگران را به چالش میکشند
از عالمان سایت خواهش میکنم در انتها جمع بندی کلی داشته باشند زیرا خواندن این متنهای طولانی و بعضا ثقیل برای همه ممکن نیست

حامد;374367 نوشت:
سلام
اگر الذین کفروا تنها شامل کفار گذشته باشد تمام الذین امنو های آن هم متوجه مومنان قبل است و ما مخاطب هیچیک از خطابات قرآن در الذین آمنوا های آن نیستیم
اما این صحیح نیست بلکه منظور خطاب اهل ایمان و اهل کفر است . خصوص و عموم خطاب هم با قرینه مشخص می شود .
و هوالله الموفق

-----
بله حرف آقای حامد منطقی تر هست پس فقط برای گذشتگان نیست

یک مسئله ای هم هست : لم یری : مضارع هست !

آیا نمی بینند کسانی که کفر ورزیدند !

شاید منظور کافران حال باشه که کفر ورزیده اند (یعنی از قبل کافر هستند ) ولی وقتی آیه رو می خونند : قرآن میگه مشاهده نمی کنند (نمی دانند)؟!
الذین کفروا هم به صورت کافران ترجمه میشه (و معمولا دلالت بر گذشته و حال و آینده نداره) مانند الذین یومنون ...

به هر حال این تناقضات ناشی از ذهن ماست

بی نظیر خوشم آمد از آمدن این سوالت !!!

فک کنم شرق و غرب علاوه بر اینکه بیان کننده موقعیت جغرافیایی هستن ، نماد آیین و سبک و جبهه های مختلف هم هستن . مقابله ی شرقی ها و غربی ها .

حامد;374341 نوشت:
سلام
دقت :
تعدد شرق و غرب در قرآن مطرح نیست بلکه تعدد مشرق و مغرب مطرح است و تفاوت این دو مشخص است
شرق و غرب جهت است اما مشرق و مغرب بیانگر زمان یا مکان شروق و غروب است
لذا
تعدد مشرق و مغرب هم به تبع زمان و مکان چیزی که شروق غروب دارد عادی است
مثلا می توان مشرق و مغرب را مربوط به خورشید دانست
مشرقین و مغربین را مربوط به خورشید و ماه
مشارق و مغارب را به لحاظ همه کواکب و سیارات
و هوالله العلیم

کره زمین گرد و دایره ایی شکل هست . واسه همین ، مشرق و مغرب یا طلوع و غروب خورشید در هر نقطه از کره زمین ، متفاوت از نقطه ایی دیگه هست .

حامد;374346 نوشت:
سلام
حتما خطاب به کفاری است که بدان باور داشته یا بنحوی از آن مطلع بوده اند . از جمله دانشمندانی که امروز هستند و این حقایق را می دانند و همچنان وجود خدای قادر متعال را انکار می کنند
والله الموفق

حامد جان ، فدات شم نه مربوط جواب میدی ، نه راحت و قابل فهم .

بی نظیر خیلی روشن سوالش رو میپرسه .

بی نظیر;374337 نوشت:
سلام

در سوره انبیاه ایه 30 می فرماید :

ایا اهل کفر مشاهده نکردند که اسمانها و زمین به هم پیوسته بود و ما ان را شکافتیم و از اب هرچیزی را زنده کردیم
پس ایا ایمان نمی اورند

حال سوال این است :
چگونه اهل کفر می تونستند پیوستگی اسمان و زمین رو مشاهده کنند ؟
چیزی که الان با اطلاعات علمی فهمیده می شود که حتی مشاهده هم نمی شود

همچنین چگونه اهل کفر می توانستند مشاهده گر زنده شدن هرچیزی از اب باشند ؟

ببین بی نظیر جان ، شاید جواب سوال اول شما این باشه که ایه "ایا اهل کفر مشاهده نکردند که اسمانها و زمین به هم پیوسته بود" برای این زمان یا حتی زمانی در آینده که علم به اندازه کافی پیشرفت کرده باشه هست . بعدش هم شاید زمانی که این آیه نازل شده ، حضرت محمد تفسیر و توضیحش رو برای مردم چه کفار چه غیر کفا بیان کرده تا موضوع روشن بشه .

اما در مورد این قسمت از آیه : "و از اب هرچیزی را زنده کردیم"

ببین بی نظیر جان ، اولا مراد از مشاهده کردن میتونه درک کردن و فهمیدن هم باشه . دوما حتی همون زمان هم تا قسمتی میشد فهمید که خیلی از چیزها از آب به وجود می آیند . مثلا انسان ، رشد و جیات گیاهان ، خوراکی ها و ....

بی نظیر;374359 نوشت:
سلام

اما فعل جمله حالت گذشته دارد

بی نظیر یه چیز جالب ، شاید این حرف رو خدا در قیامت به کافران میزنه . نه ؟

esmaeel-e;371841 نوشت:
8) چند شرق و چند غرب؟
یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه 40).

با سلام.
وجود بلندترین روز و شب سال و کوتاهترین روز و شب سال، باعث وجود دو مشرق تابستانی و زمستانی و دو مغرب تابستانی و زمستانی میشود. یعنی در بلندترین روز سال خورشید از موضعی به نام مشرق تابستانی و در کوتاهترین روز سال از موضعی بنام مشرق زمستانی طلوع میکند و در بقیه روزهای سال موضع طلوع خورشید بین این دو نقطه مینیمم و ماکسیمم جابجا میشود و بهمین منوال برای مغرب نیز.

بنابراین دو مشرق و دو مغرب منظور مواضع تابستانی و زمستانی طلوع و غروب خورشید است.
و مشارق و مغارب بیانگر تمامی مواضع طلوع و غروب خورشید در طول سال است.
و یک مشرق و مغرب میتواند بیانگر طلوع و غروب خورشید در حد وسط این دو نقطه ماکزیمم و مینیمم باشد.

به افتخار مهندس . حال کردم با جوابت . ایول دادا .

Ali-Reza;374445 نوشت:
ببین بی نظیر جان ، شاید جواب سوال اول شما این باشه که ایه "ایا اهل کفر مشاهده نکردند که اسمانها و زمین به هم پیوسته بود" برای این زمان یا حتی زمانی در آینده که علم به اندازه کافی پیشرفت کرده باشه هست . بعدش هم شاید زمانی که این آیه نازل شده ، حضرت محمد تفسیر و توضیحش رو برای مردم چه کفار چه غیر کفا بیان کرده تا موضوع روشن بشه .

اما در مورد این قسمت از آیه : "و از اب هرچیزی را زنده کردیم"

ببین بی نظیر جان ، اولا مراد از مشاهده کردن میتونه درک کردن و فهمیدن هم باشه . دوما حتی همون زمان هم تا قسمتی میشد فهمید که خیلی از چیزها از آب به وجود می آیند . مثلا انسان ، رشد و جیات گیاهان ، خوراکی ها و ....

سلام برادر گرامی

البته مشاهده پیوستگی اسمان و زمین چیزی است که حتی حالا و در اینده هم امکان پذیر نیست
و فقط می توان به ان علم پیدا کرد

جناب حامد هم این و گفتن که برای کافران زمان اینده ممکن است باشد
ولی وقتی پیامبر خطاب به یک عده کافر حاضر داره این مطلب و می گه دیگه نمیشه گفت خطاب به انها نیست
بلکه به ایندگان است حداقل خطاب به انها هم باید باشد و گرنه گفتنش به ان عده چه لزومی دارد ؟

و اینکه می گید مراد از مشاهده فهمیدن و درک کردن است درست نیست چون کلمات قران بسیار حساب شده
است و نمی شود برای کلمه فهمیدن از کلمه دیدن استفاده کرد

Ali-Reza;374446 نوشت:
بی نظیر یه چیز جالب ، شاید این حرف رو خدا در قیامت به کافران میزنه . نه ؟

نه از ایات قبل و بعد مشخص میشه که خطاب ایه به کافران در همین دنیاست

بی نظیر ،پیوسته گی آسمان ها و زمین یعنی چی ؟

اول باید آسمان رو تعریف کرد ؟

اصلا کلمه ی آسمان درست هست یا فضا ؟

اگر این ها تعریف بشه ، شاید پیوستگی آسمان به زمین ، چیز محیرالعقولی نباشه یا حداقل برای مشاهده کردنشون نیاز به تکنولوژی های پیشرفته نداشته باشه .

نباید آسمان اول رو محدود به ابرها و فضای آبی رنگ بالای سرمون کنیم .

واسه من سواله که آسمان اول یا همون فضا چه شکل هندسی ایی داره ؟

آیا فضا یا همون آسمون اول یک معکب بسیار بسیار بزرگ هست که کره ی زمین در اون قرار داره ؟ اگر این طور باشه که دیگه پیوستگی آسمان به زمین بی معنی میشه . بی معنی میشه چون کره در داخل مکعب هست و پیوستگی این دو معنا نداره مگر اینکه کره به یکی ازز وجه های این مکعب مماس بشه یا حداقل نزدیک بشه .

آیا فضا یا همون آسمون اول یک صفحه هست و کره ی زمین در روی این صفحه یا زیر این صفحه قرار داره ؟ اگر اینطور باشه ، باید زیر این صفحه باشه تو صفحه حکم سقف یا آسمون رو برا زمین داشته باشه . و اگر فضا یک صفحه باشه که کره ی زمین زیرش هست ، اون موقع باید گفت : زیر زمین چی هست ؟

در ضمن شما گفتی کلمات قرآن حساب و کتاب داره . یعنی نمیشه کلمه ایی که فلان معنی رو داره ، معنی دیگه ایی ازش برداشت کرد . اولا که باید دید اون کلمه ی عربی چندتا معنا داره دوما در یکی از آیات دیدم که کلمه ی " ما = چیزی که " اومده بود ولی " من = کسی که " معنا کرده بودن .

موضوع قفل شده است