جمع بندی مسیحی و علوی یا مشرک !؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسیحی و علوی یا مشرک !؟

با عرض سلام
بالاخره مسیحیانی که به تثلیث اعتقاد دارند مشرک هستند یا نه ؟
علویانی که گفته می شود غلات هستند چه؟ آنها که به اولوهیت علی ابن ابی طالب معتقد هستند.
آیا آنها همه باید مخیر بین خروج از مملکت اسلامی یا کشته شدن باشند یا نه !؟

با تشکر.

[=impact]
با نام الله


[=impact]
کارشناس بحث: استاد صادق

[quote=maes;371047]با عرض سلام
بالاخره مسیحیانی که به تثلیث اعتقاد دارند مشرک هستند یا نه ؟
علویانی که گفته می شود غلات هستند چه؟ آنها که به اولوهیت علی ابن ابی طالب معتقد هستند.
آیا آنها همه باید مخیر بین خروج از مملکت اسلامی یا کشته شدن باشند یا نه !؟

با تشکر.

با سلام وآرزوی موفقیت برای شما .
در باره فراز اول پرسش در ابتدا باید گفت : حقیقت تثلیث به گونه ای است که توجیه عقلی و منطقی ندارد و این چیزی است که مسیحیان نیز به آن اعتراف دارند . به همین خاطر برخی از متکلمان مسیحی تثلیث را جزء محدوده ایمان معرفی می کنند ، نه عقل. می گویند باید به این آموزه ایمان داشت و از قلمرو عقل خارج است.
در عین حال چون نمی توانند از این موضع در مقابل مخالفان دفاع کنند و چون ایمان بعد از مرحله فهم و تعقل ایجاد می شود ، سعی نموده اند که با عبارات مختلف آن را توضیح و توجیه نمایند .
مؤلف قاموس کتاب مقدس (مستر هاکس آمریکایى) در معنای آن می گوید : «طبیعت خدایى متشکل از سه« اقنوم » متساوى الجوهر مى باشد ،یعنى خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس. خداى پدر خالق جمیع کائنات است به واسطه پسر، و پسر فادى، و روح القدس پاک کننده مى باشد. امّا باید دانست که این هر سه اقنوم را یک رتبه و عمل است ».(1)
اقنوم در لغت به معنى «اصله» و شخص است . آنان براى هر یک از این سه خدا، یک رتبه و یک درجه و یک عمل معتقد هستند.
اشکال کاملاً واضح در این تعریف تناقضی است که درون خود دارد و تناقض این است که یک در عین یک بودن سه باشد.
چون در توضیح گفته این سه مستقل از هم هستند ، یعنی سه تا بودن حقیقی است ، اما در ابتدا بیان می کند که خدا یگانه است و در درون این یک سه تا وجود دارد. پس نتیجه این که در عین حال که یکی است ، یکی نیست (سه تا) است.
توضیحات بیشتر:
1. هرکدام از خدایان سه گانه وجود مستقل دارند و هرکدام با وجود و تشخص خاصى خود نمایى مى کنند.
مثلاً همان طور که هریک از افراد انسان در خارج براى خود وجود مستقل دارد و هرکدام داراى شخصیتى است، «اقانیم» نیزهم چنینند و هر «اقنومى» براى خود اصلى و شخصیتى و وجود جداگانه اى دارد . به عبارت دیگر: یک طبیعت است اما سه فرد دارد . هر فردى خداى
مستقلى است. چنین تثلیثی همان شرک جاهلى است که در مسیحیت به صورت خدایان سه گانه تجلى کرده است.
در صورتى که دلایل توحید و یگانگى، هرنوع شرک و دوئیتى را براى خدا ابطال کرده است و به حکم دلایل متعدد توحید ممکن نیست که بتوان براى خدا نظیر و شریکى تصور نمود.
خنده آور اینکه بدعت گذاران کلیسا اصرار دارند چنین تثلیث را با توحید هماهنگ سازند و بگویند او در حالى که سه تا است، یکى است و در عین این که یکی است ،سه تا است. آیا چنین توجیه جز تناقض گویى است؟! آیا در جهان فردى پیدا مى شود بگوید سه مساوى است با یک؟ به بیانی بسیار ساده «سه»بودن به معنی وجود تمایز وتفاوت در هر یک است ؛یعنی هریک از این خدایان دارای کمالاتی هستند که دیگری از آنها بی بهره است و گرنه تمایز وتفاوتی بین آنها معنا نداشت ؛ با این وجود باید بپذیریم هر یک از این خدایان مرکب از وجود وعدم هستند ( عدم ویژگی که خدای دیگر داراست )و ترکیب در خداوند به دلایل متعدد فلسفی وعقلی باطل است .
2.تفسیر دیگر «تثلیث» این است که اقانیم سه گانه بدون اینکه هرکدام داراى تشخص و استقلال باشد، بر اثر ترکیب و به هم پیوستگى، ذات خداى جهان را تشکیل دهند . درحقیقت هیچ یک از این اجزاى سه گانه خدا نیست بلکه خداى جهان همان نتیجه است که از ترکیب سه گانه تولید مى گردد.
اشکال تفسیر : باز خدا مرکب مى شود و در تشخص و تحقق خود نیاز به اجزای ذات خویش پیدا مى کند . تا این اجزا دست به دست هم ندهند و به هم آمیخته نشوند ،خداى جهان تحقق نمى پذیرد .در این صورت مسیحیت با بن بست هاى بدترى رو به رو مى شود مانند :
الف. خداوند جهان در تحقق خود به غیر (هر یک از اجزای سه گانه غیر از خدا هستند بلکه با تحقق هر سه جزء، خدا تحقق مى پذیرد) نیاز خواهد داشت; در حالى که موجود نیازمند هیچ گاه خدا نخواهد بود. بلکه ممکن و مخلوقى مى باشد که باید نیاز او را بسان ممکنات دیگر، شخص دیگرى بر طرف کند.
ب. هرگاه هر یک از اجزای سه گانه از نظر هستى واجب الوجود و ضرورى باشند ، به جاى خداى یگانه به سه واجب الوجود معتقد شده اند.
. اگر هرکدام از نظر وجود ممکن الوجود بوده و در تحقق خود به علتى نیاز داشته باشند ، براى هستى این اجزا، خدایى لازم است که به آنها تحقق بخشد. نتیجه جز این نیست که هر یک از اجزا و خدایى که از ترکیب این سه به وجود آمده ، معلول و مخلوق آن خدایى باشند که به همه آنها وجود بخشیده است و باید آن خدا بسیط و هیچ جز و ترکیبى نداشته باشد زیرا در غیر این صورت به سرنوشت خداى مرکب دچار مى شوند. پس خدای اول که ترکیب کرده ، خدا است ، نه این سه تا.
ج. آنان مى گویند: در طبیعت خدا سه شخص وجود دارد و هر یک از این سه شخص مالک تمام الوهیت مى باشند. معنى سه شخص این است که هر فردى به طور مستقل و جدا از هم وجود دارد در حالى که ایشان مى گویند طبیعت تثلیث تجزیه بردار نیست.
به عبارت دیگر میان این دو کلام تناقض روشنی وجود دارد زیرا اگر در واقع سه شخصیت داریم، پس تثلیث تجزیه برداشته است . اگر قابل تجزیه نیست ، چگونه سه شخص وجود دارد بلکه مرکبى از سه چیز خواهد بود.
هرگاه شخصیت پسر، خداست، پس چرا پسر، شخصیت پدر را عبادت مى کند و خداى مساوى که نباید یکى به دیگرى دست نیاز دراز کرده و همدیگر را بپرستند؟
مسیحیان هر یک از سه خدا را مالک تمام الوهیت مى دانند و مى گویند : الوهیت در عیسى که از مریم متولد شده، متجسد و مجسم گردید و براى پاک کردن بشر از گناه موروثى، مصلوب و به دار آویخته گردید. پس از چند روزى زنده شد.
در این صورت سؤال مى شود :چگونه خداى نا محدود، به صورت جسم که از هر نظر محدود است ،در آمد و خداى نامحدود و محیط همه ى عوامل، در فلسطین محدود، به دست یهودیان مصلوب و مقتول گردید؟
تکلیف این جهان و همه موجودات ممکن الوجود، تا زنده شدن وى چگونه بود که هیچ اختلالى در دستگاه آفرینش پدید نیامد؟
اینها و ده ها سؤال دیگر در مورد تثلیث کلیسا وجود دارد که با نگاهی اجمالی به آنها انسان به بطلان وبی اساسی آن پى مى برد.(4) در نتیجه تریدی وجود ندارد که تثلیث از مصادق بارز شرک است .
در باره فراز دوم پرسش در ابتدا باید گفت : در باره این که آنها بین دو مسله یاد شده در پرسش مخیر اند و یا حکم دیگر در کار است باید از مراجع تقلید پرسیده شود .
اما از دیدگاه فقه قاعده کلی در خصوص این فرقه این گونه بیان می شود که :
اگر کسی ( اهل حق ویا همان علوی ها ) نعوذ بالله حضرت علی علیه السلام را خدا بدانند، منکر معاد و یا ضروریات دین مانند نماز و روزه باشند، کافر محسوب می شوند و اگر این طور نباشند، کافر نیستند و پاک می باشند. (5)
فرقه اهل حق و یا همان عولی ها به فرض این که علی را بانننیز علی رغم نزدیکی و شباهت فکری و رفتاری که به شیعه دارند ، اگر در مورد امام علی علیه السلام و سایر مبانی کلی دینی به انحرافاتی که در ابتدا بیان شد کشیده شده باشند، علی رغم همه خوبی های اخلاقی و رفتاری و محبت داشتن به اهل بیت و برخی امامان، مرتد و منحرف و به دور از اصول اسلامی به حساب می ایند و به یقین نجس و کافر هستند.
در واقع درستی برخی رفتارها در آنان دلیل بر درستی مجموعه اعتقادات و باورهای آنان نیست و چه بسا یک فرد انحرافات و اشکالات عدیده فکری و عملی داشته باشد، اما به واسطه آن ها خود را از دائره مومنان بیرون نکند، اما فرد دیگر علی رغم همه خوبی ها و خصلت های نیک بواسطه یک عقیده نادرست خود را از زمره مومنان خارج نماید همانند خوارج در زمان امام علی علیه السلام که در عین تعبد و تقیدات سخت دینی به خاطر انحراف فکری در مورد امام مسلمین و خروج بر حکومت اسلامی مستحق مرگ شدند .
در این جا بد نیست برخی از اعتقادات عمومی این فرقه را بیان کنیم تا عمق فاصله ای که ایشان از تفکر اصیل شیعی گرفته اند روشن گردد :
اهل حق، علی‏اللهی، سرسپردگان، غُلات، نُصیریه، علویان و ... نام‏هایی است برای افراد و گروه ‏هایی که درباره امام علی (ع) راه غُلو را پیموده و او را به درجه خدایی رسانیده ‏اند. برای خود آداب و رسوم خاصی وضع کرده ‏اند. برخی از این گروه‏ ها حتی درباره رؤسای خود نیز غُلو می‏ کنند. در کشور ما ایران درباره این گروه ‏ها معمولاً از اسامی و عناوین «اهل حق» و «علی‏اللهی» استفاده می‏شود، گرچه خود آن ها ترجیح می‏دهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و القاب علی‏اللهی و غُلات خوشایندشان نیست. در ترکیه به این گروه بکتاشی و علوی و در سوریه نُصیریه و علویان می‏گویند. (6)
در هر حال چنان که ابتدا نیز گفتیم چه بسا همه این افراد را نتوان در زمره کفار به حساب آورد و تنها بخشی از انان در این مجموعه محسوب گردند ؛ نظرات و فتاوای مراجع نیز به خوبی این تفاوت را نشان می دهد . در مجموع به نظر می رسد گروهی از اهل حق یقینا کافر و نجس هستند؛ اما نباید در خصوص همه این افراد که به این عنوان مشهورند ، به یک شکل و به صورت مطلق قضاوت کرد. باید دید دقیقا به این مسایل که به آن ها نسبت داده می شود، معتقدند و در اعتقادات شان انکار ضروریات دین وجود دارد یا نه .
(7)
پی نوشت ها:
1 . قاموس کتاب مقدس، ص344.
2. منشور جاوید، ج2، ص 213ـ 216.
3. . آیت الله فاضل لنکرانی، توضیح المسائل، م 111، و جامع المسائل، ج 1 ، ص 390، س 1478 .
4. رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،نشر طه، قم، 1385 ش، ص 160.
5. سید محمد علی خواجه الدین، تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم اهل حق (یارسان)،کتابفروشی منوچهری، تهران، 1363. ص 13 و 107.
6. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 160 - 168؛اسکندر اسفندیاری، طوایف غلاة، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، ص 163 - 165.
7. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، نشر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1378 ش، ج 10، ص 467 ـ 470.

maes;371047 نوشت:
بالاخره مسیحیانی که به تثلیث اعتقاد دارند مشرک هستند یا نه ؟
علویانی که گفته می شود غلات هستند چه؟ آنها که به اولوهیت علی ابن ابی طالب معتقد هستند.
آیا آنها همه باید مخیر بین خروج از مملکت اسلامی یا کشته شدن باشند یا نه !؟

سلام
هرکس به الوهیت یا استقلال چیزی غیر از خدای متعال باور داشته باشد مشرک است حال هر اسمی که می خواهد داشته باشد
والله الموفق

حامد;375393 نوشت:
سلام
هرکس به الوهیت یا استقلال چیزی غیر از خدای متعال باور داشته باشد مشرک است حال هر اسمی که می خواهد داشته باشد
والله الموفق

شما اهل قران هستید از شما می پرسم. بنده از سایت ایت الله مکارم هم استعلام کردم جواب سر بالا به من دادند.
از شما می پرسم که کدام مشرکان مخیر به اسلام اوردن یا جلای وطن و یا کشته شدن می باشند ؟
ببینید به خاطر ابهام در این مسائل خیلی از مسلمانها و غیر مسلمانها دارند به ناحق کشته می شوند.
وهابیت منحوس اینگونه اسلام را دارند در دنیا تبلیغ می کنند.
اسلامی که معتقد است کره زمین صاف است و شیعه مشرک است .... !؟
بد جوری هم زورشون می رسد. سوار بر اکثریت اهل سنت هستند و انواع امکانات تبلیغاتی.

سلام..
برخي مفسرين قرآن، معتقدند كه شايد بتوان از آيات استنباط كرد كه كلمة مشرك به معناي اسمي آن به اهل كتاب اطلاق نشده اما كافر اطلاق شده. قرآن مي فرمايد: «كافران اهل كتاب و مشركان رها نمي شوند تا دليلي آشكار برايشان بيايد.» و اگر در برخي آيات (همچون سورة توبة، آيات 30 و 31) مشرك بر اهل كتاب اطلاق شده مراد شرك وصفي است كه با توحيد و اقرار به نبوت پيامبران منافات ندارد.

پرسش :
مسیحیانی که به تثلیث اعتقاد دارند مشرک هستند یا نه ؟
علویانی که گفته می شود غلات هستند چه؟ آنها که به اولوهیت امام علی(ع) معتقد هستند.

پاسخ :
درباره فراز اول پرسش در ابتدا باید گفت : حقیقت تثلیث به گونه ای است که توجیه عقلی و منطقی ندارد و این چیزی است که مسیحیان نیز به آن اعتراف دارند . به همین خاطر برخی از متکلمان مسیحی تثلیث را جزء محدوده ایمان معرفی می کنند ، نه عقل. می گویند باید به این آموزه ایمان داشت و از قلمرو عقل خارج است.

در عین حال چون نمی توانند از این موضع در مقابل مخالفان دفاع کنند و چون ایمان بعد از مرحله فهم و تعقل ایجاد می شود ، سعی نموده اند که با عبارات مختلف آن را توضیح و توجیه نمایند .
مؤلف قاموس کتاب مقدس (مستر هاکس آمریکایى) در معنای آن می گوید : «طبیعت خدایى متشکل از سه« اقنوم » متساوى الجوهر مى باشد ،یعنى خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس. خداى پدر خالق جمیع کائنات است به واسطه پسر، و پسر فادى، و روح القدس پاک کننده مى باشد. امّا باید دانست که این هر سه اقنوم را یک رتبه و عمل است ».(1)

اقنوم در لغت به معنى «اصله» و شخص است . آنان براى هر یک از این سه خدا، یک رتبه و یک درجه و یک عمل معتقد هستند.
اشکال کاملاً واضح در این تعریف تناقضی است که درون خود دارد و تناقض این است که یک در عین یک بودن سه باشد.
چون در توضیح گفته این سه مستقل از هم هستند ، یعنی سه تا بودن حقیقی است ، اما در ابتدا بیان می کند که خدا یگانه است و در درون این یک سه تا وجود دارد. پس نتیجه این که در عین حال که یکی است ، یکی نیست (سه تا) است.

توضیحات بیشتر:
1. هرکدام از خدایان سه گانه وجود مستقل دارند و هرکدام با وجود و تشخص خاصى خود نمایى مى کنند.
مثلاً همان طور که هریک از افراد انسان در خارج براى خود وجود مستقل دارد و هرکدام داراى شخصیتى است، «اقانیم» نیزهم چنینند و هر «اقنومى» براى خود اصلى و شخصیتى و وجود جداگانه اى دارد . به عبارت دیگر: یک طبیعت است اما سه فرد دارد . هر فردى خداى
مستقلى است. چنین تثلیثی همان شرک جاهلى است که در مسیحیت به صورت خدایان سه گانه تجلى کرده است.

در صورتى که دلایل توحید و یگانگى، هرنوع شرک و دوئیتى را براى خدا ابطال کرده است و به حکم دلایل متعدد توحید ممکن نیست که بتوان براى خدا نظیر و شریکى تصور نمود.
خنده آور اینکه بدعت گذاران کلیسا اصرار دارند چنین تثلیث را با توحید هماهنگ سازند و بگویند او در حالى که سه تا است، یکى است و در عین این که یکی است ،سه تا است. آیا چنین توجیه جز تناقض گویى است؟! آیا در جهان فردى پیدا مى شود بگوید سه مساوى است با یک؟ به بیانی بسیار ساده «سه»بودن به معنی وجود تمایز وتفاوت در هر یک است ؛یعنی هریک از این خدایان دارای کمالاتی هستند که دیگری از آنها بی بهره است و گرنه تمایز وتفاوتی بین آنها معنا نداشت ؛ با این وجود باید بپذیریم هر یک از این خدایان مرکب از وجود وعدم هستند ( عدم ویژگی که خدای دیگر داراست )و ترکیب در خداوند به دلایل متعدد فلسفی وعقلی باطل است .

2.تفسیر دیگر «تثلیث» این است که اقانیم سه گانه بدون اینکه هرکدام داراى تشخص و استقلال باشد، بر اثر ترکیب و به هم پیوستگى، ذات خداى جهان را تشکیل دهند . درحقیقت هیچ یک از این اجزاى سه گانه خدا نیست بلکه خداى جهان همان نتیجه است که از ترکیب سه گانه تولید مى گردد.
اشکال تفسیر : باز خدا مرکب مى شود و در تشخص و تحقق خود نیاز به اجزای ذات خویش پیدا مى کند . تا این اجزا دست به دست هم ندهند و به هم آمیخته نشوند ،خداى جهان تحقق نمى پذیرد .در این صورت مسیحیت با بن بست هاى بدترى رو به رو مى شود مانند :
الف. خداوند جهان در تحقق خود به غیر (هر یک از اجزای سه گانه غیر از خدا هستند بلکه با تحقق هر سه جزء، خدا تحقق مى پذیرد) نیاز خواهد داشت; در حالى که موجود نیازمند هیچ گاه خدا نخواهد بود. بلکه ممکن و مخلوقى مى باشد که باید نیاز او را بسان ممکنات دیگر، شخص دیگرى بر طرف کند.

ب. هرگاه هر یک از اجزای سه گانه از نظر هستى واجب الوجود و ضرورى باشند ، به جاى خداى یگانه به سه واجب الوجود معتقد شده اند.
. اگر هرکدام از نظر وجود ممکن الوجود بوده و در تحقق خود به علتى نیاز داشته باشند ، براى هستى این اجزا، خدایى لازم است که به آنها تحقق بخشد. نتیجه جز این نیست که هر یک از اجزا و خدایى که از ترکیب این سه به وجود آمده ، معلول و مخلوق آن خدایى باشند که به همه آنها وجود بخشیده است و باید آن خدا بسیط و هیچ جز و ترکیبى نداشته باشد زیرا در غیر این صورت به سرنوشت خداى مرکب دچار مى شوند. پس خدای اول که ترکیب کرده ، خدا است ، نه این سه تا.

ج. آنان مى گویند: در طبیعت خدا سه شخص وجود دارد و هر یک از این سه شخص مالک تمام الوهیت مى باشند. معنى سه شخص این است که هر فردى به طور مستقل و جدا از هم وجود دارد در حالى که ایشان مى گویند طبیعت تثلیث تجزیه بردار نیست.
به عبارت دیگر میان این دو کلام تناقض روشنی وجود دارد زیرا اگر در واقع سه شخصیت داریم، پس تثلیث تجزیه برداشته است . اگر قابل تجزیه نیست ، چگونه سه شخص وجود دارد بلکه مرکبى از سه چیز خواهد بود.
هرگاه شخصیت پسر، خداست، پس چرا پسر، شخصیت پدر را عبادت مى کند و خداى مساوى که نباید یکى به دیگرى دست نیاز دراز کرده و همدیگر را بپرستند؟

مسیحیان هر یک از سه خدا را مالک تمام الوهیت مى دانند و مى گویند : الوهیت در عیسى که از مریم متولد شده، متجسد و مجسم گردید و براى پاک کردن بشر از گناه موروثى، مصلوب و به دار آویخته گردید. پس از چند روزى زنده شد.
در این صورت سؤال مى شود :چگونه خداى نا محدود، به صورت جسم که از هر نظر محدود است ،در آمد و خداى نامحدود و محیط همه ى عوامل، در فلسطین محدود، به دست یهودیان مصلوب و مقتول گردید؟
تکلیف این جهان و همه موجودات ممکن الوجود، تا زنده شدن وى چگونه بود که هیچ اختلالى در دستگاه آفرینش پدید نیامد؟
اینها و ده ها سؤال دیگر در مورد تثلیث کلیسا وجود دارد که با نگاهی اجمالی به آنها انسان به بطلان وبی اساسی آن پى مى برد.(4) در نتیجه تریدی وجود ندارد که تثلیث از مصادق بارز شرک است .

درباره فراز دوم پرسش در ابتدا باید گفت :
در باره این که آنها بین دو مسئله یاد شده در پرسش مخیر اند و یا حکم دیگر در کار است باید از مراجع تقلید پرسیده شود .
اما از دیدگاه فقه قاعده کلی در خصوص این فرقه این گونه بیان می شود که :
اگر کسی ( اهل حق ویا همان علوی ها ) نعوذ بالله حضرت علی علیه السلام را خدا بدانند، منکر معاد و یا ضروریات دین مانند نماز و روزه باشند، کافر محسوب می شوند و اگر این طور نباشند، کافر نیستند و پاک می باشند. (5)
فرقه اهل حق و یا همان علوی ها علی رغم نزدیکی و شباهت فکری و رفتاری که به شیعه دارند ، اگر در مورد امام علی علیه السلام و سایر مبانی کلی دینی به انحرافاتی که در ابتدا بیان شد کشیده شده باشند، علی رغم همه خوبی های اخلاقی و رفتاری و محبت داشتن به اهل بیت و برخی امامان، مرتد و منحرف و به دور از اصول اسلامی به حساب می ایند و به یقین نجس و کافر هستند.
در واقع درستی برخی رفتارها در آنان دلیل بر درستی مجموعه اعتقادات و باورهای آنان نیست و چه بسا یک فرد انحرافات و اشکالات عدیده فکری و عملی داشته باشد، اما به واسطه آن ها خود را از دائره مومنان بیرون نکند، اما فرد دیگر علی رغم همه خوبی ها و خصلت های نیک بواسطه یک عقیده نادرست خود را از زمره مومنان خارج نماید همانند خوارج در زمان امام علی (علیه السلام) که در عین تعبد و تقیدات سخت دینی به خاطر انحراف فکری در مورد امام مسلمین و خروج بر حکومت اسلامی مستحق مرگ شدند .

در این جا بد نیست برخی از اعتقادات عمومی این فرقه را بیان کنیم تا عمق فاصله ای که ایشان از تفکر اصیل شیعی گرفته اند روشن گردد :
اهل حق، علی‏ اللهی، سرسپردگان، غُلات، نُصیریه، علویان و ... نام‏هایی است برای افراد و گروه ‏هایی که درباره امام علی (ع) راه غُلو را پیموده و او را به درجه خدایی رسانیده ‏اند. برای خود آداب و رسوم خاصی وضع کرده ‏اند. برخی از این گروه‏ ها حتی درباره رؤسای خود نیز غُلو می‏ کنند. در کشور ما ایران درباره این گروه ‏ها معمولاً از اسامی و عناوین «اهل حق» و «علی‏ اللهی» استفاده می‏شود، گرچه خود آن ها ترجیح می‏دهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و القاب علی‏ اللهی و غُلات خوشایندشان نیست. در ترکیه به این گروه بکتاشی و علوی و در سوریه نُصیریه و علویان می‏گویند. (6)
در هر حال چنان که ابتدا نیز گفتیم چه بسا همه این افراد را نتوان در زمره کفار به حساب آورد و تنها بخشی از انان در این مجموعه محسوب گردند ؛ نظرات و فتاوای مراجع نیز به خوبی این تفاوت را نشان می دهد . در مجموع به نظر می رسد گروهی از اهل حق یقینا کافر و نجس هستند؛ اما نباید در خصوص همه این افراد که به این عنوان مشهورند ، به یک شکل و به صورت مطلق قضاوت کرد. باید دید دقیقا به این مسایل که به آن ها نسبت داده می شود، معتقدند و در اعتقادات شان انکار ضروریات دین وجود دارد یا نه .(7)

پی نوشت ها:
1 . قاموس کتاب مقدس، نشر اساطیر . تهران بی تا . ص344.
2. سبحانی . منشور جاوید، نشر موسسه امام صادق . قم 1378 ش . ج2، ص 213ـ 216.
3. . آیت الله فاضل لنکرانی، توضیح المسائل، م 111، و جامع المسائل، ج 1 ، ص 390، س 1478 .
4. رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،نشر طه، قم، 1385 ش، ص 160.
5. سید محمد علی خواجه الدین، تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم اهل حق (یارسان)،کتابفروشی منوچهری، تهران، 1363. ص 13 و 107.
6. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 160 - 168؛اسکندر اسفندیاری، طوایف غلاة، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، ص 163 - 165.
7. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، نشر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1378 ش، ج 10، ص 467 ـ 470.

موضوع قفل شده است