نمی دونم به این میگن افسردگی یا دنیا گریزی؟ (كمال‌زدگي)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نمی دونم به این میگن افسردگی یا دنیا گریزی؟ (كمال‌زدگي)

سلام
من درگیر یه مسئله ای شدم که واقعا نمیدونم خوبه یا بد!!!
نمیدونم اسمشو چی بذارم....افسردگی...دنیا گریزی....نمیدونم
تازگیا همه چیز برام بی ارزش و بی اهمیت شده! طوری که نه از چیزی ناراحت میشم نه خوشحال نه حتی غافلگیر!!!!
احساس میکنم این اخلاقم یه جورایی منو از بقیه دوستام متمایز کرده احساس میکنم خیلی این حسم بده چون هیچ کدوم از دوستام مثل من فکر نمیکنن...
احساس میکنم این طرز تفکرم شبیه پیر هاست... چند ماه پیش یکی از دوستام بهم گفت تو خیلی زاهدانه داری زندگی میکنی...چند نمونه بگم:
مثلا دوستام چند روز وقت پیدا میکنند که برن سالن ورزشی که ورزش کنند خیلی خیلی خوشحال میشن و ورزششون رو هم میکنن من هم باهاشون همکاری میکنم ولی مثل اونا خوشحال نمیشم در واقع اصلا حسی به اسم شادی تو من بوجود نمیاد که اصلا بخوام ابرازش کنم
یا مثلا آخرین مدل گوشی رو میخرن دیگه میخوان از خوشحالی دور از جونشون بمیرن ولی وقتی این اتفاق برای من میوفته اصلا خوشحال نمیشم چون با خودم فکر میکنم این گوشی آخرین مدل که برام نمیمونه...آخرش یا خراب میشه یا این که من میمیرم این میمونه برای کس دیگه ای....یا چند ماه پیش گوشیم تو خیابون گم شد باورتون نمیشه اصلا ناراحت نشدم یه زنگ زدم گوشیم بنده خدایی که گوشیمو پیدا کرده بود برام آووردش سر خیابون اون موقع هم خوشحال نشدم اون موقع تنها حسی که داشتم این بود که شدیدا متعجب بودم که این جور آدم هم باز پیدا میشه؟ گوشی به این گرونی رو پس بده!
خلاصه بگم وقتی قراره چیزی بخرم یا چیزی بهم میدن میگم آخرش که چی؟چه سودی برای دنیام داره؟چه سودی برای آخرتم داره؟باهاش میتونم یه کاری کنم برای بقیه؟ وقتی تونستم به همه ی این سوالها جواب بدم اون وقت میپذیرمش...اما باز بهش دل نمیبندم یا بهش وابسته نمیشم...
مثلا اصلا چیزی نمیخرم تا وقتی که واقعا بهش احتیاج پیدا کنم...حالا از همه چی پوشاک..خوراک...همین باعث شده لاغر بمونم

راجع به حرف زدنم هم همینطور شدم مثلا با خودم میگم این حرف رو بزنم؟به درد کسی میخوره؟خبری هست که بقیه ازش خبر نداشته باشن؟خلاصه به خاطر همین شدیدا کم حرف شدم...
آهان یه مشکل دیگه ای هم دارم اونم اینه که شدیدا زود رنج هستم هر وقت چیزی بهم میگن ناراحت میشم اما اصلا به روی خودم نمیارم
چی کار کنم دیگه زود رنج نباشم؟چی کار کنم که بتونم خشمم رو فرو بخورم؟
خودم خیلی سعی کردم که این خصلت های بد رو تو وجود خودم از بین ببرم ها تا حدودی هم موفق شدم مثلا بهم چیزی میگن من نشنیده میگیرم و به روی طرف مقابل نمیارم که بهم بر خورده بعدا هم تلافی نمیکنم یعنی خدا رو شکر اصلا اهل تلافی نیستم ولی از تو داغون میشم.یا مثلا وقتی خشمم رو میخورم وقتی دیگه شدید باشه دستام شروع میکنه لرزیدن و دندونام رو روی هم فشار میدم(این باعث شده لثه ها و دندونام آسیب ببینن) یکی دو بار تا پای سکته پیش رفتم
با این حال هیچ وقت اطرافیانم نفهمیدن که من اصلا عصبانی میشم یا نه!چون اصلا احساساتم رو بروز نمیدم ولی از تو داغون میشم
اینا باعث میشه همش شبا به این مسائل فکر کنم و توی رویای خودم باهاشون دعوا کنم به خاطر همین شبا دیر میخوابم و طبیعتا تا ظهر هم خوابم
اینم ناگفته نمونه همه ی دوستان و آشناهامون من رو یه دختر شاد و شوخ میشناسن و البته زاهد!
ممنون از کسی که همه ی اینا رو میخونه و راهنمایی میده...
:Gol:

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امیدوار

میم مثل مطهره;370694 نوشت:
سلام
من درگیر یه مسئله ای شدم که واقعا نمیدونم خوبه یا بد!!!
نمیدونم اسمشو چی بذارم....افسردگی...دنیا گریزی....نمیدونم
تازگیا همه چیز برام بی ارزش و بی اهمیت شده! طوری که نه از چیزی ناراحت میشم نه خوشحال نه حتی غافلگیر!!!!
احساس میکنم این اخلاقم یه جورایی منو از بقیه دوستام متمایز کرده احساس میکنم خیلی این حسم بده چون هیچ کدوم از دوستام مثل من فکر نمیکنن...
احساس میکنم این طرز تفکرم شبیه پیر هاست... چند ماه پیش یکی از دوستام بهم گفت تو خیلی زاهدانه داری زندگی میکنی...چند نمونه بگم:
مثلا دوستام چند روز وقت پیدا میکنند که برن سالن ورزشی که ورزش کنند خیلی خیلی خوشحال میشن و ورزششون رو هم میکنن من هم باهاشون همکاری میکنم ولی مثل اونا خوشحال نمیشم در واقع اصلا حسی به اسم شادی تو من بوجود نمیاد که اصلا بخوام ابرازش کنم
یا مثلا آخرین مدل گوشی رو میخرن دیگه میخوان از خوشحالی دور از جونشون بمیرن ولی وقتی این اتفاق برای من میوفته اصلا خوشحال نمیشم چون با خودم فکر میکنم این گوشی آخرین مدل که برام نمیمونه...آخرش یا خراب میشه یا این که من میمیرم این میمونه برای کس دیگه ای....یا چند ماه پیش گوشیم تو خیابون گم شد باورتون نمیشه اصلا ناراحت نشدم یه زنگ زدم گوشیم بنده خدایی که گوشیمو پیدا کرده بود برام آووردش سر خیابون اون موقع هم خوشحال نشدم اون موقع تنها حسی که داشتم این بود که شدیدا متعجب بودم که این جور آدم هم باز پیدا میشه؟ گوشی به این گرونی رو پس بده!
خلاصه بگم وقتی قراره چیزی بخرم یا چیزی بهم میدن میگم آخرش که چی؟چه سودی برای دنیام داره؟چه سودی برای آخرتم داره؟باهاش میتونم یه کاری کنم برای بقیه؟ وقتی تونستم به همه ی این سوالها جواب بدم اون وقت میپذیرمش...اما باز بهش دل نمیبندم یا بهش وابسته نمیشم...
مثلا اصلا چیزی نمیخرم تا وقتی که واقعا بهش احتیاج پیدا کنم...حالا از همه چی پوشاک..خوراک...همین باعث شده لاغر بمونم

راجع به حرف زدنم هم همینطور شدم مثلا با خودم میگم این حرف رو بزنم؟به درد کسی میخوره؟خبری هست که بقیه ازش خبر نداشته باشن؟خلاصه به خاطر همین شدیدا کم حرف شدم...
آهان یه مشکل دیگه ای هم دارم اونم اینه که شدیدا زود رنج هستم هر وقت چیزی بهم میگن ناراحت میشم اما اصلا به روی خودم نمیارم
چی کار کنم دیگه زود رنج نباشم؟چی کار کنم که بتونم خشمم رو فرو بخورم؟
خودم خیلی سعی کردم که این خصلت های بد رو تو وجود خودم از بین ببرم ها تا حدودی هم موفق شدم مثلا بهم چیزی میگن من نشنیده میگیرم و به روی طرف مقابل نمیارم که بهم بر خورده بعدا هم تلافی نمیکنم یعنی خدا رو شکر اصلا اهل تلافی نیستم ولی از تو داغون میشم.یا مثلا وقتی خشمم رو میخورم وقتی دیگه شدید باشه دستام شروع میکنه لرزیدن و دندونام رو روی هم فشار میدم(این باعث شده لثه ها و دندونام آسیب ببینن) یکی دو بار تا پای سکته پیش رفتم
با این حال هیچ وقت اطرافیانم نفهمیدن که من اصلا عصبانی میشم یا نه!چون اصلا احساساتم رو بروز نمیدم ولی از تو داغون میشم
اینا باعث میشه همش شبا به این مسائل فکر کنم و توی رویای خودم باهاشون دعوا کنم به خاطر همین شبا دیر میخوابم و طبیعتا تا ظهر هم خوابم
اینم ناگفته نمونه همه ی دوستان و آشناهامون من رو یه دختر شاد و شوخ میشناسن و البته زاهد!
ممنون از کسی که همه ی اینا رو میخونه و راهنمایی میده...
:Gol:

بسمه‌تعالي
با عرض سلام و تحيت
ضمن تشكر، توجه حضرتعالي را به مطالب زير جلب مي‌كنم :

1- به نظر مي رسد يكي از ملاكهاي تشخيص رفتار افسرده‌وار با زهد و يا دنياگريزي مطلوب (چرا كه دنيا گريزي نامطلوب خود يكي از نشانه‌هاي افسردگي است) در اين است كه فرد افسرده در عين نااميدي از خود يا تلاشي نشان نمي‌دهد و يا اينكه فعاليتهاي وي بدون ميل و رغبت صورت مي‌پذيرد و زندگي وي متاثر از اين رويكرد است و حال اينكه يك فرد زاهد، فردي اميدوار، با نشاط، سرزنده، اهل تلاش و پشتكار و...است، ولي در عين حال دلبسته به دنيا نيست.

2- علائم عمومي افسردگي عبارتند از:
فراگيري فقدان انرژي
بي حوصلگي مستمر
اندوه فراگير
نا اميدي و بدبيني به آينده
فقدان لذت از زندگي
پرخوابي يا كم خوابي
بي اشتهايي يا پراشتهايي
افكار و رفتارهاي آسيب زا
و... در يك مدت 6 ماهه

3- آنچه كه بنده از فرمايشات شما استنباط مي‌كنم اين است كه حضرتعالي فردي مضطرب و البته كمال‌زده هستيد. اينكه شما براي هر كاري دنبال دليل مي‌گرديد و...بيانگر جزيي نگري و كمال زدگي شماست كه از لوازم وسواس است. بنابراين بر فرض افسردگي شما (با اين حد از توضيحات شما، تشخيص افسردگي حضرتعالي براي بنده امري دشوار است) به نظر مي‌رسد، قبل از آن شما گرفتار اضطراب، وسواس و كمال‌زدگي باشيد. حالات شما به هنگام عصبانيت مويد اين برداشت است.

4- لازم است شما مهارت ابراز وجود را فرا بگيريد و از خودخوري كردن فاصله بگيريد. چرا كه اين نوع از فرو بردن خشم، رفتاري انفعالي است كه موجب آسيب به جسم و جان شما مي‌گردد. فرو بردن خشم زماني مفيد است كه شخص در عين حالي كه از قدرت ابراز وجود و همچنين آشكار نمودن خشم برخوردار است، خشم خود را فرو ببرد.
فرو بردن خشم به صورت انفعالي چيزي جز اسيب در پي ندارد چرا كه رفتاري از سر اجبار است و نه انتخاب و اختيار. پس به هنگام عصبانيت يا عصبانيت خود را مخفي نكنيد و يا اينكه با فراگيري مهارت ابراز وجود و افزايش سطح اعتماد به نفس خود آگاهانه و از روي اختيار كظم غيظ نماييد.

5- لازم است براي خود ارزش و احترام بيشتري قائل شويد و از بيان نظرات خود هرچند مخالف با ديگران باشد واهمه و ترسي نداشته باشيد. با توكل به خداي بزرگ گام به گام در اين مسير حركت كنيد.

6- از خودسانسوري در مقابل ديگران فاصله بگيريد و اجازه دهيد ديگران از احساسات و هيجانات شما آگاه شوند. اين مطلوب نيست كه تاكنون كسي علي الرغم اينكه شما از درون در حال شعله ور شدنيد، متوجه ناراحتي شما نشود.

7- لازم است در يك مشاوره جداگانه تكنيكهاي كاهش اضطراب، مقابله با كمال زدگي و همچنين كسب مهارتهاي ابراز وجود را فرا بگيريد.

8- زودرنجي هم يكي ديگر از آثار كمال زدگي است. چرا كه معناي زود رنجي اين است كه شما انتظار و توقع اشتباه از ديگران را نداريد و اين يعني ايده‌ال گرايي و كمال زدگي. لذا با مبارزه كردن با كمال زدگي و فاصله گرفتن از سخت گيري نسبت به خود و ديگران، اشتباهات ديگران را يك فاجعه ندانيد. مضافا اينكه افرادي كه از بيان احساسات خود خودداري مي‌كنند دچار زودرنجي خواهند شد.
به اين منظور لازم است
آنگونه كه در روايات به آن توصيه شده‌ايم، براي اشتباهات ديگران توجيه بياوريد
زياد از حد از ديگران توقع و انتظار نداشته باشيد
در موقعيتهاي مختلف احساسات خود را بيان كنيد
بيشتر به خود احترام بگذاريد و در عين حال از گرفتار شدن به غرور و تكبر اجتناب نماييد.

در پايان ضمن اينكه براي شما از درگاه الهي توفيق روزافزون را مسئلت دارم، پيشنهاد مي‌كنم جهت روشنتر شدن زواياي مسئله با شماره 09640 بخش مشاوره تماس بگيريد.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

سلام
جناب امیدوار میشه بیشتر درباره ی کمال زدگی توضیح بدین؟

آرامش;371968 نوشت:
سلام
جناب امیدوار میشه بیشتر درباره ی کمال زدگی توضیح بدین؟

بسمه‌تعالي
با عرض سلام و تحيت محضر حضرتعالي

كمال‌زدگي خصيصه‌اي است كه معمولا در بسياري از مسائل و مشكلات رواني رد پاي آن مشاهده مي‌شود. و به اين معناست كه فرد به چيزي كمتر از نهايت راضي نمي‌شود. اين افراد براي جزيي ترين كارها مثل خريد، راه رفتن و ... دنبال يك دليل موجه مي‌گردند. و تفكر انها گرفتار قاعده غلط " همه يا هيچ" است! يا موضوعات را سياه سياه مي‌بينند و يا سفيد سفيد. البته سفيد ديدن موضوعات براي ايشان امري بعيد است چرا كه همانطور كه گفته شد يا بايد چيزي صد در صد كامل باشد و يا در غير اينصورت مساوي با صفر است و بي ارزش!
از اينرو كسي كه گرفتار كمال‌زدگي باشد معمولا در تصميم گيري دچار مشكل است، زودرنج است، در زندگي سختگير است و... و در يك كلام از زندگي خود لذت نمي‌برد چرا كه آنچه در جهان خارج در حال تحقق است با آنچه كه وي در ذهن خود مي‌پروراند، متفاوت است!

درمان كمال‌زدگي بسته به ميزان و شدت آن با مداخله يك روانشناس، گاهي سالها به طول مي انجامد! اما در موارد سطحي‌تر استفاده از اين تكنيك پيشنهاد مي‌شود:
ناقص سازي: فعاليتها را عمدا و بر خلاف رويه گذشته كامل انجام ندهيد. مثلا به هنگام مطالعه يك كتاب عمدا از هر صفحه يك پراگراف را جا بياندازيد و هرگز براي مطالعه آن باز نگرديد. و يا در مهماني‌ها وقتي مهمان دعوت مي‌كنيد، سفره را ناقص بچينيد مثلا به جاي دو خورشت يك خورشت به جاي نوشابه، آب خالي و به جاي چيني در بشقاب ملامين غذا بكشيد. يا به هنگام شستن خودروي خود، وقتي شيشه هاي آن را پاك مي كنيد، عمدا نصف شيشه را در حالي كه كثيف است رها كنيد. يا و قتي براي خريد ميرويد، دقت چندان به خرج ندهيد، لباس معمولي، خوراكي يا ميوه چيدن بدون دقت ووو

يادآوري: در اصطلاحات روانشناسي واژه "perfectionism " به "كمالگرايي" ترجمه شده است، البته برخي نيز آن را به "تماميت‌خواهي" ترجمه نموده‌اند. اما بنده با اجازه اساتيد فن و با قدري مسامحه بخاطر اينكه كمالگرايي بار معنايي مثبت دارد و تماميت خواهي نيز گوياي منظور نيست واژه كمال‌زدگي را ترجيح مي‌دهم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

با سلام و تشکر از استاد امیدوار و کسب اجازه از ایشان

بنظرم اگه پرسشگر محترم مقداری از خاطرات و تجربیات گذشتشون ( هم خوب و هم بد) شرح بدن و عادات رفتاری در گذشته و الان کمک کننده باشه.

در مورد فرو بردن خشم خیلی مواقع شما باید ابراز ناراحتی کنید یا بقولی گله کنید چرا که حضرت علی علیه السلام فرموده اند: گله موجب تدارم دوستیست و در جای دیگر امده غصه نیمی از پیریست.

وقتی از طرف که باعث ناراحتی شما شده سئوال بپرسید اصلا ممکن است متوجه شوید وی قصد ناراحتی شما را نداشته. و با توضیحاتش ناراحتی شما برطرف شود.

در مورد زودرنجی بنظرم اگر این مسئله را با خودتان حل و فصل کنید بدین معنی که به عوامل رنجشتان فکر کنید و انها را بمعنی یا انقدر کم ارزش برای ناراحت شدن بپندارید از بار فشار کمتر میشود. یا از خودتان بیرون بیایید و صحنه ای که موجب ناراحتیتان شده را تصور کنید و ببینید واقعا ارزش ناراحتی دارد اگر دارد سودش بیشتر است یا ضررش.....بهرحال فکر ادم بر اعمالش موثر است.

بعضی روزها و ساعات را نتخاب کرده و در ان موقع ها نقش ادم راحت ، خونسرد و شاد را بازی کنید.

با عرض سلام و با کسب اجازه از کارشناس محترم
چند توصیه
1- در صورتی که مسایل دنیوی باعث رضایت و خوشنودی شما نمی شود به انجام مسایلی که نتایج اخروی برای شما دارد بپردازید.
2- اهداف کوتاه مدت و بلند مدت برای خود تعیین کنید. کارهایی که به نتیجه رسیدن آنها باعث افزایش شادی شما می شود. و برای رسیدن به آنها تلاش کنید.
3- سعی کنید نگرش خود را به مذموم دانستن دنیا تغییر دهید.
http://library.tebyan.net/newindex.aspx?pid=102834&ParentID=0&BookID=96580&MetaDataID=32573&Volume=1&PageIndex=0&PersonalID=0&NavigateMode=CommonLibrary&Content=

در مورد ابراز ناراحتی
در صورتی که از ابراز ناراحتی خود به صورت مستقیم خجالت می کشید به طنز یا کنایه ناراحتی خود را از شرایط را ابراز کنید.

با سلام و احترام

من فکر می کنم مشکل شما فقدان اعتماد به نفس در مواجهه با روحیات و احساسات درونی تان است.

این را به تجربه عرض می کنم :
هر وقت سعی در خفه کردن احساسات منفی می کنید ، به تبع آن ، احساسات مثبت شما هم ناخودآگاه خفه می شوند.
گاه لازم است تا با بروز خشم موجه و منطقی یا حتی ابراز ناراحتی خود از موضوعی که شما را آزار می دهد، به غلیان احساسات مثبت خود کمک کنید.
دل من صندوقچه ی درداندود بقیه نیست که حق خالی کردنشو نداشته باشم و احساسم رو از اتفاقی که افتاده بیان نکنم...

ما فقط یک بار حق زندگی داریم
نمیدونیم چند لحظه بعد چه اتفاقی می افته
پس تا سرپاییم باید به بهترین نحو از زنده بودنمان استفاده کنیم

موضوع قفل شده است