تازیانه های سلوک**فقط و فقط برای طالبان کمال و سالکان إلی الله**

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تازیانه های سلوک**فقط و فقط برای طالبان کمال و سالکان إلی الله**

بسم الله الرحمن الرحیم

تازیانه های سلوک تلنگری است برای سالکان کوی دوست در بازار هزار رنگ دنیا،امید آنکه شهاب ثاقبی باشد بر دلهای زنگار گرفته ما.آمین

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بسمه تعالی

تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستيم .
ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنيم . وجهه نظر و قلبه آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معراج قرب الهى است ، ما بجا مى آوريم براى قرب به زن هاى بهشت . ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است .
اى بيچاره ! بى خبر از معارف الهيه كه جز اداره شهوت و غضب خود، چيز ديگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سيئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار كارهايى را كه مى كنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردين و هم آغوش شدن با لعبت هاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشيدن لباس هاى حرير و استبرق و سكنا كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى . آيا بايد اين ها را كه تمام براى خود خواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آيا شما با عمله اى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحب كار اين عمل را كردم او را تكذيب مى كنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى گوييد نماز مى كنم براى تقرب به خدا؟ آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است ، يا براى تقرب به زن هاى بهشت است و رسيدن به شهوات است ؟
فاش بگويم ، پيش عرفاى بالله و اولياى خدا، تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است . بيچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربين او، بر خلاف رضاى حق رفتار مى كنى ، و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مى كنى . آن وقت حيا نكرده ، در عبادت چندين دروغ در محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مى گويى و چندين افترا مى زنى و منت گذارى هم مى كنى ، و عجب و تدلل هم مى نمايى و خجالت هم نمى كشى ، اين عبادت من و تو با معصيت اهل عصيان كه اشد آن ها (ريا) است ، چه فرق دارد؟ زيرا كه ريا، شرك است و بدى و بزرگى آن از جهت آن است كه عبادت را براى خدا نكردى . تمام عبادات ما شرك محض است و شائبه خلوص و اخلاق در آن نيست . بلكه رضاى خدا به طريق اشتراك هم در آن مدخليت ندارد. فقط براى شهوات و تعمير (و) اداره بطن و فرج است .
اى عزيز نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنيايى يا بهشتى - اين نماز خدا نيست . نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا اين قدر ناز و غمزه فروشى مى كنى ، و عشوه و غنج و دلال مى كنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى كنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بيچاره تو با همين نماز، مستحق عذابى و مستوب زنجير هفتاد ذراعى هستى .
پس چرا خود را طلبكار مى دانى ، و براى خود در همين طلبكارى و تدلل و عجب ، عذابى ديگر تهيه مى كنى ؟ اعمالى را كه مامورى ، بكن و متوجه باش كه از براى خدا نيست . و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعف بندگانش ‍ به آن ها تخفيف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاريت به روى آن ها پوشيده است . بگذار اين پرده دريده نشود، و حجاب غفران حق به روى اين سيئات كه اسمش را عبادت گذاشتيم ، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كم تر از معصيت هاى موبقه اهل معصيت نيست .


(امام خمینی/چهل حديث ، ص 62 و 63)

بسمه تعالی

اى عزيز اين قدر لاف خدا مزن . اين قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حكيم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقيه ، اى مومن ، اى مقدس ، اى بيچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مكايد نفس و هواى آن ، اى بيچارگان گرفتار آمال و آمانى و حب نفس ! همه بيچاره هستيد. همه از خلوص و خدا خواهى فرسنگ ها دوريد. اين قدر حسن ظن به خود نداشته باشيد. اين قدر عشوه و تدلل نكنيد. از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را مى جويد يا خود خواه است ؟ موخد است و يكى طلب ، يا مشترك است ؟
پس اين عجب ها يعنى چه ؟ اين قدر به عمل باليدن چه معنى دارد؟ عملى كه فرضا تمام اجزا و شرايطش درست باشد و خالى از ريا و عجب و شرك و ساير مفسدات باشد (و) قيمتش رسيدن به شهوات بطن و فرج است چه قابليتى دارد كه اين قدر تحويل ملائكه مى دهيد؟ اين اعمال را بايد مستور از چشم ها داشت . اين اعمال از قبايح و فجايع است . بايد انسان از آن ها خجلت بكشد و ستر آن ها را كند.
خداوندا به تو پناه مى بريم ما بيچاره ها از شر شيطان و نفس اماره . تو خودت ما را از مكائد آن ها حفظ فرما به حق محمد و آله - صلى الله عليهم أجمعین

(امام خمینی/چهل حديث ، ص 65 و 66)

بسمه تعالی

گناهان را، هر چند كوچك به نظرت باشند، سبك مشمار (انظر الى من عصيت-بنگر چه كسى را نافرمانى كرده اى )و با اين نظر، همه گناهان ، بزرگ و كبيره است . به هيچ چيز مغرور مشو و خداى تبارك و تعالى را كه همه چيز از اوست ، و اگر عنايت رحمانيش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه اى منقطع شود اثرى ، حتى از انبياء مرسلين و ملائكه مقربين باقى نخواهد ماند، چون همه عالم جلوه رحمانيت او - جل و علا - است ، و رحمت رحمانى او - جل و علا - بطور استمرار (با كوتاهى لفظ و تدبير) مبقى نظام وجود است (و لا تكرار فى تجليه جل و علا) و گاهى تعبير شود از آن به بسط و قبض فيض على سبيل الاستمرار. در هر حال حضور او را فراموش مكن و مغرور به رحمت او مباش ، چنانكه مايوس نبايد باشى ، و مغرور به شفاعت شافعان عليه السلام مباش كه همه آنها موازين الهى دارد، و ما از آنها بى خبريم . مطالعه در ادعيه معصومين عليه السلام و سوز و گداز آنان از خوف و عذاب او سرلوحه افكار و رفتارت باشد.
هواهاى نفسانى و شيطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى دارد و از اين راه به هلاكت مى كشاند.


(یکی از وصایای امام خمینی رحمة الله علیه خطاب به فرزند گرامیشان)

بسم الله الرحمن الرحيم

از اين مخلوقات ميان تهى ، پوچ و هيچ ، باكى نداشته باش و چشم اميدى هرگز به آنها مبند، كه چشم داشتن به غير او شرك است و باك از غير او جل و علا و كفر.
پسرم ! تا نعمت جوانى را از دست ندادى فكر اصلاح خود باش كه در پيرى همه چيز را از دست مى دهى ، يكى از مكايد شيطان كه شايد بزرگترين آن باشد، كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست - مگر رحمت حق تعالى دستگير او باشد - استدراج است .
در عهد نوجوانى شيطان باطن ، كه بزرگترين دشمنان اوست ، او را از فكر اصلاح خود باز مى دارد، و اميد مى دهد كه وقت زياد است ، اكنون فصل برخوردارى از جوانى است ، و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مى گذرد، درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از اين فكر باز مى دارد تا ايام جوانى را از او بگيرد، و آنگاه كه جوانى رو به اتمام است ، او را به اميد اصلاح در پيرى سرخوش مى كند و در ايام پيرى نيز اين وسوسه شيطانى از او دست نكشد، و وعده توبه در آخر عمر مى دهد، و در آخر عمر و شهود موت ، حق تعالى را در نظر او مبغوض ترين موجود جلوه مى دهد كه محبوب او كه دنياست از دستش گرفته است ، اين حال اشخاصى است كه نور فطرت در آنها به كلى خاموش نشده است ، و اشخاصى هستند كه غرقاب دنيا بر آنها را از فكر اصلاح دور نگهداشته ، و غرور دنيا سرتا پاى آنان را فراگرفته است من خود چنين اشخاصى را در اهل علم اصطلاحى ديده ام و اكنون بعض آنها در قيد حياتند و اديان را هيچ و پوچ مى دانند.
پسرم ! توجه كن كه هيچ يك از ما نمى تواند مطمئن باشد كه به اين دام شيطانى نيفتد. عزيزم ! ادعيه ائمه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مى دانند، و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند، و به جز رحمت حق به چيزى نمى انديشند، و اهل دنيا و آخوندهاى شكم پرور اين ادعيه را تاويل مى كنند، چون حق جل و علا را نشناخته اند.

(محرم راز، سفارش نامه حضرت امام قدس سره به جناب احمد آقا در تاريخ 27 ربيع الثانى 1408)

بسمه تعالی

گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نيست . اين ها خيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القاء مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغير و نشاءه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفيه تفاوت مى كند.
البته اول پيدايش صفتى در نفس ، با زحمت و رياضت كمى او را مى توان ازاله كرد. مثل نورسى كه ريشه نداونيده باشد و متمكن در زمين نشده باشد. ولى بعد از آن كه صفت ، متمكن در نفس شد، و از ملكات مستقره نفس ‍ گرديد، زوالش ممكن است ولى زحمتش زياد مى شود. درختى كه كهن سال شده و ريشه كرده ، زحمت كندنش زياد است . تو هر چه ديرتر در فكر قلع ريشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و رياضتت بيش تر گردد.
اى عزيز اولا مگذار مفاسد اخلاقى يا عملى در مملكت ظاهر و باطنت وارد شود كه اين خيلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآيى . و اگر وارد شد، هر چه ديرتر در صدد رفع برآيى ، زحمت زياد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد.
شيخ جليل ما و عارف بزرگوار آقاى شاه آبادى - روحى فداه - فرمودند كه تا قواى جوانى و نشاط آن باقى است ، بهتر مى توان قيام كرد در مقابل مفاسد اخلاقى ، و خوبتر مى توان وظايف انسانيه را انجام داد. مگذاريد اين قوا از دست برود و روزگار پيرى پيش آيد كه موفق شدن در آن حال مشكل است ، و بر فرض موفق شدن ، زحمت اصلاح زياد است . پس انسان عاقل كه تفكر كرد در مفاسد چيزى ، اگر وارد در آن نيست ، گرد آن نمى گردد، و خود را آلوده نمى كند، و اگر خداى نخواسته وارد شد، هر چه زودتر در صدد اصلاح بر مى آيد و نمى گذارد ريشه كند و اگر خداى نخواسته ريشه كرد، با هر زحمت و مشقتى است ، ريشه او را مى كند كه مبادا به ثمره برزخى و آخرتى برسد، و ميوه آن را بار دهد كه اگر با آن خلق فاسد را از اين عالم كه نشاه هيوالنى و تغيرات مادى است ، منتقل شد، قلع آن از دست خود او خارج مى شود و تا (در) آخرت يا برزخ يك خلق از اخلاق نفسانى بخواهد تبديل شود، هيهات است .
در حديث است از
رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه هر يك از اهل بهشت و جهنم مخلدند در آن به واسطه نيات خود. نيات فاسده كه زاييده اخلاق رذيله است ، ممكن نيست زائل شود مگر آن منشاء آن زائل گردد.
در آن عالم ملكات به قدرى با شدت و قوت ظهور مى كند كه زوال آن يا ممكن نيست - آن وقت مخلد است در جهنم - و اگر با فشارها و سختى ها و آتش ها زائل شود، پس از قرن هاى ربوبى ، شايد زائل شود.

پس اى عاقل ! چيزى را (كه ) با يك ماه يا يك سال زحمت جزئى دنيايى با اختيار خود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاك كند.


(امام خمینی/چهل حديث ، ص 94 و 95
)

بسمه تعالی

پس اى عزيز ! بدان كه يك سفر طولانى در پيش است كه هده و هده آن و زاد (و) راحله آن علم و عمل نافع است و وقت سفر، معلوم نيست چه وقت است . ممكن است وقت خيل تنگ باشد و فرصت از دست برود.
انسان نمى داند چه وقت كوس رحيل مى زنند كه بايد ناچار كوچ كند. اين طول امل كه من و تو داريم كه از حب نفس و مكائى شيطان و شاهكارهاى آن ملعون است ، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته كه در فكر هيچ كار نيفتيم .
و اگر مخاطرات سير و موانع حركت داشته باشيم ، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق برناييم ، و هيچ در صدد جمع زاد و راحله نباشيم ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهيه سفر ببرد. نه عمل صالحى داريم و نه علم نافعى ، و موونه آن عالم روى اين دو مطلب چرخ مى زند و ما هيچ يك را تهيه نكرديم . اگر عملى هم كرده باشيم ، خالص و بى غل و غش نبوده ، بلكه با هزاران موانع قبول بجا آورديم ، و اگر علمى تحصيل نموديم ، علم بى حاصل و نتيجه بوده كه خود يا لغو و باطل است و يا از موانع بزرگ راه آخرت است .
اگر اين علم و عمل ما نافع(در اصل : مانع)بود، در ما كه سال هاى سال است . دنبال آن هستيم ، بايد تاثير واضحى كرده باشد و در اخلاق و اطوار ما تفاوتى حاصل شده باشد. چه شده است كه علم و عمل چهل پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشيده و دل هاى ما را از سنگ خارا سخت تر كرده ؟
از نماز كه معراج مومنان است ما را چه حاصل شده ؟ كو آن خوف و خشيتى كه لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با اين حالتى كه هستيم ما را كوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسيارى در پيش داريم كه زايل شدنى نيست . پس نسيان آخرت از امورى است كه اگر ولى الله اعظم امير المومنين عليه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن كه طول امل است ، حق است ، زيرا كه او مى داند اين چه سفر پر خطرى است ، و انسانى كه بايد آنى راحتى نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقيقه اى ننشيند، اگر نسيان كرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهميد كه چنين عالمى هم هست و چنين سيرى هم در پيش است ، چه بر سر او خواهد آمد، و به چه بدبختى هايى خواهد گرفتار شد.
خوب است قدرى در حال آن حضرت و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه اشرف خليفه و معصوم از خطا و نسيان و لغزش و طغيان هستند، تفكر كنيم و بفهميم كه ما در چه حال هستيم ، و آن ها در چه حال بودند؟ علم آنها به بزرگى سفر و خطر آن ، از آن ها راحت را سلب كرده و جهل ما، نسيان در ما ايجاد كرده . حضرت ختمى مرتبت به قدرى رياضت كشيد و قيام در مقابل حق كرد كه قدم هاى مباركش ورم كرد و از طرف ذات مقدسش حق - جل جلاله - آيه نازل شد:
(طه . ما انزلنا عليك القران لتشقى .)(سوره طه ، آيات 1 و 2)
جناب اميرالمومنين عليه السلام كه حالات و عبادات و خوفش از حق تعالى معلوم است .
پس بدان كه سفر خيلى پرخطر است و اين نسيان و فراموشى كه در ما است از مكائد نفس و شيطان است و اين اميدها و آمال طولانى و دراز از دام هاى بزرگ ابليس و از مكائد نفس است .
پس از اين خواب برخيز و تيقظ و تنبه پيدا كن . بدان كه مسافرى و دارى مقصدى . مقصد تو عالم ديگر است و تو را از اين عالم خواهى نخواهى مى برند. اگر تهيه سفر و زاد و راحله آن را ديدى ، در اين سفر درمانده نشوى و در اين سير بيچاره نشوى ، و الا فقير و بيچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتى كه سعادت ندارد، ذلتى كه عزت ندارد، فقرى كه غنا دنبالش نيست ، عذابى كه رحمت ندارد، آتشى كه خاموشى پيدا نكند، فشارى كه بر طرف شدن ندارد، حزن و اندوهى كه خوشحالى در پى آن نيست ، حسرت و ندامتى كه آخر ندارد.
اى عزيز! ببين مولا در دعاى كميل در مناجات با خداى تعالى چه عرض ‍ مى كند: (
انت تعلم ضعفى عن قليل من بلاء الدنيا و عقوباتها) تا آن كه مى گويد: (و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض .) اين چه عذابى است كه آسمانها و زمين طاقت آن را ندارند و براى تو تهيه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسيان و غفلت و خوابت افزوده مى شود.
هان اى دل غافل ! از خواب برخيز و مهياى سفر آخرت شو (
فقد نودى فيكم بالرحيل )(نهج البلاغه فيض ، خطبه 195)
صداى رحيل و بانگ كوچ بلند است . عمال حضرت عزرائيل در كارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و باز غافل و نادانى .
اللهم انى اءساءلك التجافى عن دار الغرور، و الاناله الى دار السرور و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت .(در مفاتيح الجنان ، اعمال شب 27 ماه مبارك رمضان اين چنين آمده (اللهم ارزقنى التجافى عن دار الغرور، و الا نابه دار الخلود و...))

(امام خمینی/
چهل حديث ، ص 151 و 152)

بسمه تعالی

مهم و کلیدی:

بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى ، تفكر است ، و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدايات در مرتبه پنجم قرار داده اند، و آن نيز در مقام خود صحيح است .
و تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه ، انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى - ولو كم هم باشد - فكر كند در اين كه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده ، و تمام اسباب آسايش و راحت را از براى او فراهم كرده ، و بدن سالم و قواى صحيحه ، كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را حيران مى كند، به او عنايت كرده ، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده ، و از طرفى هم اين همه انبيا را فرستاده ، و كتاب نازل كرده ، و راهنمايى ها نموده ، و دعوت ها كرده است ، آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست ؟
آيا تمام اين بساط، فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهرت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم ، يا مقصود ديگر در كار است ؟
آيا انبيا كرام ، و اوليا معظم ، و حكماى بزرگ و علماى هر ملت كه مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى كردند، و آن ها را از شهوات حيوانى ، و از اين دنياى فانى پرهيز مى دادند، با آن ها دشمنى داشتند و دارند، يا راه صلاح ما بيچاره هاى فرو رفته در شهوات را مثل ما نمى دانستند؟

(امام خمینی/چهل حديث ، ص 5 و 6)

بسمه تعالی

اى عزيز! بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنيا هجرت كنى ، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است . و جرات بر معاصى كم كم انسان را بى عزم مى كند، و اين جوهر شريف را از انسان مى ربايد. استاد معظم ما - دام ظله - مى فرمودند: (بيش تر از هر چه ، گوش كردن به تغنيات سلب اراده و عزم از انسان مى كند )
پس اى برادر! از معاصى احتراز كن ، و عزم هجرت به سوى حق تعال نما، و خود را در سلك ارباب شرايع داخل كن ، و از خداوند تبارك و تعالى در خلوات بخواه كه تو را در اين مقصد همراهى فرمايد، و
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او را شفيع قرار ده ، كه خداوند به تو عنايت فرمايد، و از تو دستگيرى نمايد در لغزش هايى كه در پيش دارى . زيرا كه انسان در ايام حيات لغزشگاه هاى بسيار دارد كه ممكن است در آن واحد به پرتگاه هلاكت چنان افتد كه ديگر نتواند از براى خود چاره بكند، بلكه در صدد چاره جويى هم برنيايد، بلكه شايد شفاعت شافعين هم شامل حال او نشود. نعوذ بالله منها.

(امام خمینی/چهل حدیث ، ص 7 و Dirol


1-کوشش برای صاحب عزم شدن و درمان ضعف اراده.
2-موسیقی بیش از هر چیز اراده را ضعیف می کند.
3-گناهان اراده را ضعیف می کنند.
4-برای پیدا کردن عزم و اراده حتما باید متوسل به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شد.
5-نداشتن عزم و اراده صورت انسانی انسان را از بین می برد
.

بسمه تعالی

اى عزيز! در علوم عاليه(حکمت متعالیه) ثابت شده است كه (مراتب اشتداد غير متناهى است) هر چه تو تصور كنى و تمام عقول تصور كنند شدت عذاب را، از آن شديدتر هم ممكن است . اگر برهان حكما را نديدى يا كشف اهل رياضت را باور ندارى ، تو كه - بحمدالله - مومنى، انبيا - صلوات الله عليهم - را صادق مى دانى . تو اخبار وارده در كتب معتبر ما را كه همه علماى اماميه قبول دارند درست مى دانى . تو كه ادعيه و مناجات وارده از ائمه معصومين - سلام الله عليهم - را صحيح مى دانى
تو كه مناجات مولاى متقيان ، اميرالمومنين - سلام الله عليه - را ديدى تو كه مناجات سيد الساجدين عليه السلام را در دعاى ابوحمزه ديدى . قدرى تامل كن در مضمون آن ها قدرى تفكر نما در فقرات آن ها لازم نيست يك دعاى طولانى را يك دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفكر در معانيش ‍ نكنى . بنده و شما حال سيد سجاد عليه السلام را نداريم كه آن دعاى مفصل را با حال بخوانيم شبى يك ربع آن را تا يك ثلث آن را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شايد صاحب حال شوى از همه گذشته ،
قدرى تفكر در قرآن كن ببين چه عذابى را وعده كرده كه اهل جهنم از مالك مى خواهند كه آن ها را بكشد. هيهات كه مرگ در كار نيست . ببين خداى تعالى مى فرمايد: (يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله )(سوره زمر: آيه 55) آيا اين چه حسرتى است ؟ كه خداى تعالى با آن عظمت ، با اين تعبير ذكر مى فرمايد. تدبر كن در آيه شريفه قرآن بى تامل و تدبر از آن مگذر (يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها وترى الناس ‍ سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شديد )(سوره حج : آيه 2)
وصف روز قيامت را مى كند. مى فرمايد: روزى كه فراموش مى كند هر شير دهى از آنچه شير مى دهد، و مى اندازد هر آبستنى بچه خود را، ومى بينى مردم را مست ، با اين كه آن ها مست نيستند ولكن عذاب خدا سخت است .

درست تفكر كن عزيزم ! قرآن - نعوذ بالله - كتاب قصه نيست شوخى با شما نمى كند ببين چه مى فرمايد؟ اين چه عذابى است كه عزيز ما را از ياد مى برد. حامله را بى بار مى كند. آيا چه عذابى است كه خداوند تبارك و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى كند به شدت و جاى ديگر به عظمت چيزى را كه خداى تبارك و تعالى كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد، توصيف به شدت و عظمت كند آيا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فكر همه بشر از تصورش عاجز است . اگر مراجعه به اخبار و آثار اهل علم بيت عصمت و طهارت كنى و تامل در آن ها نمايى ، مى فهمى كه قضيه عذاب آن عالم ، غير از اين عذاب هايى است كه فكر كردى . قياس به عذاب اين عالم كردن ، قياس باطل غلطى است .

(امام خمینی/چهل حديث ، ص 2 و 21)

بسمه تعالی

اى عزيز بيدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون كن ، و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان كه تو را خداى تعالى براى خود آفريده است
. چنان چه در حديث قدسى مى فرمايد:
(
يابن آدم خلقت الاشياء لا جلك و خلقتك لاجلى .)(المنهج القوى ، ج 5، ص 516 - علم اليقين ، ج 1، ص 381)
يعنى اى پسر آدم همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خود آفريدم و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ، تو و قلب تو، يكى از نواميس الهيه هستيد.
حق تعالى غيور است نسبت به ناموس خود.اين قدر پرده درى مكن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار.بترس از غيرت حق تعالى كه تو را در اين عالم همچنان رسوا كند كه هر چه خواهى اصلاح كنى ، نتوانى .
تو در ملكوت خود در حضور حضرات ملائكه و انبياى عظام ، پرده ناموس ‍ الهى را پاره كنى ، و اخلاق فاضله را كه به واسطه آن ها اوليا تشبه به حق پيدا مى كنند، تسليم غير حق مى كنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرك مى ورزى در باطن ملكوت خود. بترس از آن كه حق تعالى علاوه بر آن كه ناموس مملكت تو را پاره كند، و تو را پيش انبيا عظام و ملائكه مقربين ، مفتضح و رسوا كند، در همين عالم تو را مفتضح كند، و مبتلا كند به فضيحتى كه جبران پذير نباشد و پاره شدن عصمتى كه وصله بردار نباشد. حق تعالى (
ستار) است ، ولى (غيور) هم هست . (ارحم الراحمين ) است ، ولى (اشد المعاقبين ) هم هست . ستر مى فرمايد تا وقتى از حد نگذرد. ممكن است خداى نخواسته اين كار بزرگ و اين رسوايى ناهنجار، غيرت را بر ستر غلبه دهد چنان چه در حديث شريف شنيدى پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا كن و بازگشت به سوى او نما كه خداى تعالى رحيم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت .اگر رجوع كردى ، به غفران خود ستر مى فرمايد عيوب گذشته را و نمى گذارد كسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضيلت مى كند، و اخلاق كريمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفاى خود مى فرمايد، و اراده تو را در آن عالم كار كن مى فرمايد، چنان چه اراده خود (او) در همه عالم نافذ است ، چنان چه در حديثى منقول است كه وقتى كه اهل بهشت قرار گرفتند، نامه اى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آيد كه مضمونش اين است :
از جانب زنده پاينده اى كه نمى ميرد به سوى زنده پاينده اى كه نمى ميرد.من هر چه را مى خواهم موجود شود به او مى گويم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروز قرار دادم كه هر چه را مى خواهى بشود، امر كن ، مى شود.تو خود خواهى اين قدر نداشته باش . تو اراده خود را تسليم حق كن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرمايد.تو را متصرف در امور قرار مى دهد. مملكت ايجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار مى دهد، و اين غير تفويض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .

هان اى عزيز! تو خود دانى ، مى خواهى اين را بپذير يا آن را، كه خداى تعالى بى نياز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما و همه موجودات عالم.

(امام خمینی/چهل حديث ، ص 38 و 39)

استاد;372540 نوشت:
(بيش تر از هر چه ، گوش كردن به تغنيات سلب اراده و عزم از انسان مى كند )

استاد;372540 نوشت:
2-موسیقی بیش از هر چیز اراده را ضعیف می کند.

[=century gothic]سلام علیکم. در اینجا منظور از موسیقی و اراده چیست؟

اولا اینجا منظور موسیقی های حرام منظور است یا حتی موسیقی های مباح را هم شامل میشود؟

ثانیا منظور از ضعیف شدن اراده چیست؟ (چون عده ای معتقداند موسیقی اراده خیلی کارها رو چند برابر میکند )

استاد;370638 نوشت:
ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنيم . ... ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است .

استاد;370638 نوشت:
نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد.

استاد;370639 نوشت:
از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را مى جويد يا خود خواه است ؟

با سلام و سپاس فراوان.

از دید حقیر هیچ انسانی برای غیر خودش کاری نمی کند. هر عبادتی هست برای آرامش و لذت ابدی است.

برای درک بهتر دیدگاه حقیر می توانید حالتی را فرض کنید که به شما بگویند اگر خدا را اطاعت کنید او از شما راضی خواهد شد اما شما را در رنج و عذاب قرار خواهد داد. آیا باز هم او را اطاعت می کنید؟
البته این مثالی فرضی است اما نشان می دهد که انسان عقلاً هر کاری را برای رسیدن به آرامش و لذت انجام می دهد و اگر غیر از این باشد باید به عقل او شک کرد.

انسان هر چه می کند برای خودش انجام می دهد. فقط صحت محاسبات افراد است که با یکدیگر متفاوت است. یکی لذت و آرامش را در تفریحی گذرا می بیند و دیگری در عبادت فردی و دیگری در ایثار. از این منظر عبادت برای نعمت های بهشت اشکال خاصی ندارد بلکه عقلانی هم هست. هرچند انسان باهوش ممکن است لذت های فراتری هم بخواهد!

از دید حقیر عبارت فقط بخاطر تو دروغی مصلحتی یا نوعی بازی با کلمات است. به طور مشابه عبارت فقط بخاطر خدا عبارتی مبهم است. چرا که هر موجودی غیر از خداوند هر کاری که انجام می دهد برطرف کردن نیازی از نیازهایش را هدف قرار داده است. پس هر دو عبارت بالا یعنی فقط بخاطر خود واقعی یا ابدی ام.

به طور خلاصه برای رضای خدا از دید بنده یعنی نهایتاً برای آسودگی و آرامش خاطر خود و از همین روی است که بنده تناقضی بین عبادت برای خدا و عبادت برای آرامش و لذت ابدی نمی بینم.

همیشه موفق و سلامت باشید.

:Gol:

سلوک دقیقا یعنی چه استاد؟

یعنی هرکی عرفان ابن عربی و فلسفه ارسطو رو بخونه عارف الله هست؟ توضیح بدید با تشکر

مؤمن;383552 نوشت:
با سلام و سپاس فراوان.

از دید حقیر هیچ انسانی برای غیر خودش کاری نمی کند. هر عبادتی هست برای آرامش و لذت ابدی است.

برای درک بهتر دیدگاه حقیر می توانید حالتی را فرض کنید که به شما بگویند اگر خدا را اطاعت کنید او از شما راضی خواهد شد اما شما را در رنج و عذاب قرار خواهد داد. آیا باز هم او را اطاعت می کنید؟
البته این مثالی فرضی است اما نشان می دهد که انسان عقلاً هر کاری را برای رسیدن به آرامش و لذت انجام می دهد و اگر غیر از این باشد باید به عقل او شک کرد.

انسان هر چه می کند برای خودش انجام می دهد. فقط صحت محاسبات افراد است که با یکدیگر متفاوت است. یکی لذت و آرامش را در تفریحی گذرا می بیند و دیگری در عبادت فردی و دیگری در ایثار. از این منظر عبادت برای نعمت های بهشت اشکال خاصی ندارد بلکه عقلانی هم هست. هرچند انسان باهوش ممکن است لذت های فراتری هم بخواهد!

از دید حقیر عبارت فقط بخاطر تو دروغی مصلحتی یا نوعی بازی با کلمات است. به طور مشابه عبارت فقط بخاطر خدا عبارتی مبهم است. چرا که هر موجودی غیر از خداوند هر کاری که انجام می دهد برطرف کردن نیازی از نیازهایش را هدف قرار داده است. پس هر دو عبارت بالا یعنی فقط بخاطر خود واقعی یا ابدی ام.

به طور خلاصه برای رضای خدا از دید بنده یعنی نهایتاً برای آسودگی و آرامش خاطر خود و از همین روی است که بنده تناقضی بین عبادت برای خدا و عبادت برای آرامش و لذت ابدی نمی بینم.

همیشه موفق و سلامت باشید.


سلام علیکم
شما فصل 4 کتاب طریق عرفان را بخوانید متوجه می شوید که نظر شخصیه تان اشتباه است.
موفق باشید:Gol:

.:MOBAREZ:.;383153 نوشت:
[=century gothic]سلام علیکم. در اینجا منظور از موسیقی و اراده چیست؟

اولا اینجا منظور موسیقی های حرام منظور است یا حتی موسیقی های مباح را هم شامل میشود؟

ثانیا منظور از ضعیف شدن اراده چیست؟ (چون عده ای معتقداند موسیقی اراده خیلی کارها رو چند برابر میکند )

سلام علیکم
واضح است که موسیقی حرام علاوه بر ضعیف کردن اراده،به علت مخالفت با امر پروردگار،باعث تیرگی دل نیز شده و موجب سقوط معنوی انسان خواهد شد.
اما هر نوع موسیقی ای که با آلات و ابزار موسیقی نواخته می شود،به علت تأثیر خاصی که روی قوه خیال دارد سبب ضعف اراده می شود(البته اراده ای که در اینجا منظور است،اراده حَسَن و نیک است که قوه ی مُحرکه ی انسان در مسیر کمال است) زیرا اراده قوی معلول نیروی عقل است.پس هر قدر عقل قوی تر باشد و کمتر آمیخته با وهم و خیال باشد،اراده نیز قوی تر خواهد شد.

مؤمن;383552 نوشت:


با سلام و سپاس فراوان.

از دید حقیر هیچ انسانی برای غیر خودش کاری نمی کند. هر عبادتی هست برای آرامش و لذت ابدی است.

برای درک بهتر دیدگاه حقیر می توانید حالتی را فرض کنید که به شما بگویند اگر خدا را اطاعت کنید او از شما راضی خواهد شد اما شما را در رنج و عذاب قرار خواهد داد. آیا باز هم او را اطاعت می کنید؟
البته این مثالی فرضی است اما نشان می دهد که انسان عقلاً هر کاری را برای رسیدن به آرامش و لذت انجام می دهد و اگر غیر از این باشد باید به عقل او شک کرد.

انسان هر چه می کند برای خودش انجام می دهد. فقط صحت محاسبات افراد است که با یکدیگر متفاوت است. یکی لذت و آرامش را در تفریحی گذرا می بیند و دیگری در عبادت فردی و دیگری در ایثار. از این منظر عبادت برای نعمت های بهشت اشکال خاصی ندارد بلکه عقلانی هم هست. هرچند انسان باهوش ممکن است لذت های فراتری هم بخواهد!

از دید حقیر عبارت فقط بخاطر تو دروغی مصلحتی یا نوعی بازی با کلمات است. به طور مشابه عبارت فقط بخاطر خدا عبارتی مبهم است. چرا که هر موجودی غیر از خداوند هر کاری که انجام می دهد برطرف کردن نیازی از نیازهایش را هدف قرار داده است. پس هر دو عبارت بالا یعنی فقط بخاطر خود واقعی یا ابدی ام.

به طور خلاصه برای رضای خدا از دید بنده یعنی نهایتاً برای آسودگی و آرامش خاطر خود و از همین روی است که بنده تناقضی بین عبادت برای خدا و عبادت برای آرامش و لذت ابدی نمی بینم.

همیشه موفق و سلامت باشید.

:Gol:

سلام علیکم
ظاهرا اشکال کلام شما بحث معرفت است،معرفت توحیدی.
علامه طباطبایی رحمة الله علیه در همان آدرسی که جناب آیدی Amir بیان کردند،می فرمایند:
علت برترى محبت مومن به خدا، از محبت مشرك به بت ، اين است كه بت اگر چه زيبا باشد زيبايى بصرى و سمعى يا زيبايى خيالى و وهمى دارد و درك اين زيباييها به وسيله گوش و چشم و تاثير اين محبوبهات در حد و هم و خيال است ؛ چون انسان ناآگاه ، مى پندارد از بتان و به طور كلى از غير خدا كارى ساخته است . بنابراين ، معرفت بت پرستها در حد تو هم و تخيل و زيبايى شناسى آنها هم در حد خيال ، و هم ، سمع و بصر است و به همين دليل ، محبت و عشق آنها از محدوده چشم و گوش از يك سو و از محور و هم و خيال از سوى ديگر نمى گذرد؛ ولى مومن نه تنها از راه چشم و گوش ، آثار طبيعى و از راه وهم و خيال ، آثار مثالى و برزخى ، مطلوب و محبوب حقيقى را مى نگرد، بلكه از راه عقل ، كامل معقول و اسماى حسناى الهى را مى نگرد و قهرا او قوى تر است و چون درك قوى تر است ، مدرك هم قوى تر است و چون مدرك قوى تر است ، درنتيجه محبت هم بيشتر است ... در محبت الهى ، خداى سبحان لطف و فيض منبسط خود را گسترده است تا محب خود را به فضاى باز در آورد و به او پر و بال بدهد تا پرواز كند. از اين رو قرآن مى فرمايد: و الذين امنوا اشد حبااللّه ؛ بنابراين ، اگر محبت كسى به دنيا و آخرت يا به خدا و غير خدا يكسان باشد، او به اين معنا، مومن نيست ؛ زيرا معرفتش تام نيست و از همين جا معلوم مى شود كه محور بحث ها، معرفت است نه محبت ، چنانكه درمرحله بعد تعيين مى شود. چون خود محبت از فروعات بحث هاى محورى معرفت است .

ََAmir;384117 نوشت:
شما فصل 4 کتاب طریق عرفان را بخوانید متوجه می شوید که نظر شخصیه تان اشتباه است.

با سلام و احترام

بنده از این مطالب کم نخوانده ام و اتلاف وقت با مطالب انتزاعی و ادبی را به صلاح دنیا و آخرت نمی دانم. اگر فکر می کنید نکته مهم و ملموسی در مورد عرض حقیر در این فصل از کتاب وجود دارد که در کتابهای مشابه نیست ممنون می شوم اینجا بطور گزیده و مشخص بفرمایید تا استفاده کنیم.

تشکر از شما. :Gol:

استاد;385087 نوشت:
سلام علیکم
ظاهرا اشکال کلام شما بحث معرفت است،معرفت توحیدی.
علامه طباطبایی رحمة الله علیه در همان آدرسی که جناب آیدی Amir بیان کردند،می فرمایند:
علت برترى محبت مومن به خدا، از محبت مشرك به بت ، اين است كه بت اگر چه زيبا باشد زيبايى بصرى و سمعى يا زيبايى خيالى و وهمى دارد و درك اين زيباييها به وسيله گوش و چشم و تاثير اين محبوبهات در حد و هم و خيال است ؛ چون انسان ناآگاه ، مى پندارد از بتان و به طور كلى از غير خدا كارى ساخته است . بنابراين ، معرفت بت پرستها در حد تو هم و تخيل و زيبايى شناسى آنها هم در حد خيال ، و هم ، سمع و بصر است و به همين دليل ، محبت و عشق آنها از محدوده چشم و گوش از يك سو و از محور و هم و خيال از سوى ديگر نمى گذرد؛ ولى مومن نه تنها از راه چشم و گوش ، آثار طبيعى و از راه وهم و خيال ، آثار مثالى و برزخى ، مطلوب و محبوب حقيقى را مى نگرد، بلكه از راه عقل ، كامل معقول و اسماى حسناى الهى را مى نگرد و قهرا او قوى تر است و چون درك قوى تر است ، مدرك هم قوى تر است و چون مدرك قوى تر است ، درنتيجه محبت هم بيشتر است ... در محبت الهى ، خداى سبحان لطف و فيض منبسط خود را گسترده است تا محب خود را به فضاى باز در آورد و به او پر و بال بدهد تا پرواز كند. از اين رو قرآن مى فرمايد: و الذين امنوا اشد حبااللّه ؛ بنابراين ، اگر محبت كسى به دنيا و آخرت يا به خدا و غير خدا يكسان باشد، او به اين معنا، مومن نيست ؛ زيرا معرفتش تام نيست و از همين جا معلوم مى شود كه محور بحث ها، معرفت است نه محبت ، چنانكه درمرحله بعد تعيين مى شود. چون خود محبت از فروعات بحث هاى محورى معرفت است .

سلام و عرض ادب خدمت شما.

حقیر هرچه فکر کردم ارتباطی بین مطالب فوق با عرض قبلی خودم نیافتم و اصولاً مؤثر ندانستن بت ها یا مخلوقات دیگر در نعمت های الهی منافاتی با عرض بنده ندارد. عرض بنده چیز دیگری بود که به نظرم با توضیحات کافی به محضر دوستان رسید. اما اگر ابهامی در آن هست ممنون می شوم بفرمایید تا بیشتر توضیح بدهم.

تشکر از توجه شما. :Hedye:

مؤمن;385151 نوشت:

سلام و عرض ادب خدمت شما.

حقیر هرچه فکر کردم ارتباطی بین مطالب فوق با عرض قبلی خودم نیافتم و اصولاً مؤثر ندانستن بت ها یا مخلوقات دیگر در نعمت های الهی منافاتی با عرض بنده ندارد. عرض بنده چیز دیگری بود که به نظرم با توضیحات کافی به محضر دوستان رسید. اما اگر ابهامی در آن هست ممنون می شوم بفرمایید تا بیشتر توضیح بدهم.

تشکر از توجه شما.

:Hedye:

سلام علیکم
برادر گرامی و عزیز،دیدگاه شما شبیه دیدگاه اومانیست هاست.شما محور را انسان و لذت و نیاز او قلمداد کرده اید،در معرفت توحیدی خدا محور است،شناخت او اصل است،رضایت او اصل و کمال است.
الهی اگر بهشت شیرین است،بهشت آفرین شیرین تر است.
اراده ی رسیدن به بهشت آفرین ممکن است در ابتدای حرکت نوعی کسب لذت عالی قلمداد شود که البته با زحمات و مشقات زیاد همراه است،اما تا وقتی که محور خود انسان باشد سلوک نتیجه نخواهد داد و مانند اسب استاری دور خود گردیدن است.
زمانی سلوک نتیجه می دهد که خدا محور شود و توحید به معنای واقعی کلمه در متن جان انسان پیاده شود.

بسمه تعالی

داستانی در مثنوی است که با این حدیث، خوب تطبیق می‏کند. می‏گوید یک مرد زاهد و عابدی بود که همه واجبات و مستحبات را بجا می‏آورد. یک‏ وقت با خودش فکر کرد که من همه کارهای ثواب را انجام داده ‏ام مگر جهاد را. نماز زیاد خوانده ‏ا م، روزه زیاد گرفته‏ ام، زکات زیاد داده‏ ام، حج‏ رفته‏ ام ولی جهاد نکرده ‏ام. به مجاهدینی که در آن زمان بودند زمان صلیبیها، گفت اگر یک وقت جهادی پیش آمد ما را هم خبر کن که به این ثواب نائل‏ بشویم. گفتند بسیار خوب، تو را هم خبر می‏ کنیم. یک روز آمدند این‏ آقایی را که به عمرش جهاد ندیده بود خبر کردند که آقای زاهد بفرمایید برویم جهاد. اسبی هم برای او تهیه کردند و راه افتادند. یک روز توی‏ خیمه نشسته بودند یک مرتبه شیپور به صدا در آمد، حمله شروع شد. آنها که سرباز بودند و سربازی کرده بودند مثل کبوتر پریدند روی اسبهایشان و رفتند. این آقای زاهد تا جنبید و رفت لباسهایش را به تن کرد، تیر و کمانش را به پشتش انداخت، شمشیرش را برداشت و اسبش را آماده کرد یکی دو ساعت طول کشید. آنها برگشتند. گفت قضیه چه بود؟ گفتند: بله‏، رفتیم و دشمن چنین بود، از کجا حمله کرده بود، زدیم و کشتیم و چنین‏ کردیم و برگشتیم.

گفت عجب کاری شد! پس ما چی؟! گفتند تو که‏ نجنبیدی. گفت پس ما از درک این ثواب و از این فیض محروم ماندیم. یکی از سربازها گفت حالا برای اینکه دستت خالی نماند، یکی از آن‏ شریرهای دشمن که خیلی مسلمان کشته بود ما او را به اسارت گرفتیم و اکنون‏ در یک خیمه‏ ای است و کتش(دستانش) را بسته ‏ایم و اصلا باید اعدام بشود. خیلی آدم بدی است. برای اینکه تو هم به ثواب نائل شده باشی برو او را گردن بزن. زاهد رفت. تا رفت جلو ، اسیر که یک آدم گردن کلفتی‏ بود یک مرتبه چشم قره‏ ای به او رفت و نعره ‏ای کشید و گفت برای چه آمدی؟ تا این را گفت، زاهد بیهوش شد و افتاد. اسیر در حالی که کتش بسته‏ بود آمد روی سینه او خوابید و با دهانش شروع کرد گلوی او را گاز گرفتن‏ تا کم کم بلکه شاهرگ او را قطع کند. مجاهدین دیدند زاهد دیر کرد. گفتند نکند حادثه ‏ای پیش آمده باشد. وقتی که رفتند، دیدند زاهد بیهوش‏ افتاده و کافر هم نزدیک است شاهرگ او را ببرد. او را گرفتند عقب‏ زدند و از بین بردند و زاهد را آب به رویش پاشیدند و حال آوردند. گفتند قضیه چه بود؟ گفت و الله من نفهمیدم. همین که نزدیک او رفتم چشم‏ قره ‏ای به من رفت و فریادی کشید و من دیگر چیزی نفهمیدم. این است معنی: «من لم یغز و لم یحدث نفسه بغزو مات علی شعبه من النفاق ترجمه: کسی که جهاد نکرده یا این اندیشه را نداشته که مجاهد باشد چنین کسی می میرد با نوعی از نفاق».


ما عبادت هائی بی مایه و کم مایه را، از نظر بدنی انجام می‏ دهیم. این‏ عبادتهای ما، این نمازهای ما، این قرآن خواندن های ما، این ذکر گفتن های‏ ما که روح ندارد و هیکلش هم چیز کوچکی است، اغلب در ما ایجاد غرور می‏کند و در نتیجه خودمان را از همه مردم دنیا بهتر می‏ دانیم. چنین‏ مسلمانی مسلمان واقعی نیست و همانطور که پیغمبر اکرم فرمودند اگر بمیرد هم در درونش یک نفاق و دو روئی وجود دارد.

استاد;385657 نوشت:
برادر گرامی و عزیز،دیدگاه شما شبیه دیدگاه اومانیست هاست.شما محور را انسان و لذت و نیاز او قلمداد کرده اید،در معرفت توحیدی خدا محور است،شناخت او اصل است،رضایت او اصل و کمال است.

سلام و عرض ادب محضر شما استاد عزیز :Gol:

بله شباهت هایی دارد. اما هر گردی هم گردو نیست.

دیدگاه حقیر شاید تفسیر یا نقد عقلی و فلسفی فرمایشات نخستین جنابعالی بود. با پاسخ مثال فرضی که حقیر آوردم این دیدگاه برای خواننده روشن تر می شود.

اتفاقاً عرض بنده همین بود که اگر معرفت توحیدی را که در آن رضایت خالق محور همه چیز است کمی عمیق تر بررسی کنیم به این می رسیم که انسان جز برای خود کاری انجام نمی دهد. یعنی غایت عمل او خداوند نیست. بلکه خود فرد است و این همان است که قرآن کریم بارها فرموده است.

پس «برای خدا» لزوماً با «برای خود» منافاتی ندارد و بلکه دومی واقع بینانه تر است. در بالاترین درجات از خودگذشتگی که فرد حاضر است برای کسی یا مکتبی جان خود را فدا کند نیز هدف غایی فرد گرایشی متعالی در عقل خود اوست.

این دیدگاه بر اساس تجربه می تواند آموزه های دین را ملموس و قابل فهم سازد که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد (همچنان که در اینجا نیز بلافاصله با کمترین تأملی با تقبیح و تکفیر مواجه شد). همان طور که عرض شد ما در زندگی روزمره نیز عبارت «فقط بخاطر تو» را زیاد می شنویم که اگر دروغ نباشد همه حقیقت و اصل حقیقت هم نیست.

بنده اصراری ندارم که شرکت کنندگان محترم در بحث این دیدگاه را بپذیرند یا نپذیرند چون به نظرم کسی که اهل تأمل باشد و کمبودی در مباحث احساس کند آن را درخواهد یافت.

تشکر فراوان از شما. :Hedye:

مؤمن;385690 نوشت:

سلام و عرض ادب محضر شما استاد عزیز
:Gol:

بله شباهت هایی دارد. اما هر گردی هم گردو نیست.

دیدگاه حقیر شاید تفسیر یا نقد عقلی و فلسفی فرمایشات نخستین جنابعالی بود. با پاسخ مثال فرضی که حقیر آوردم این دیدگاه برای خواننده روشن تر می شود.

اتفاقاً عرض بنده همین بود که اگر معرفت توحیدی را که در آن رضایت خالق محور همه چیز است کمی عمیق تر بررسی کنیم به این می رسیم که انسان جز برای خود کاری انجام نمی دهد. یعنی غایت عمل او خداوند نیست. بلکه خود فرد است و این همان است که قرآن کریم بارها فرموده است.

پس «برای خدا» لزوماً با «برای خود» منافاتی ندارد و بلکه دومی واقع بینانه تر است. در بالاترین درجات از خودگذشتگی که فرد حاضر است برای کسی یا مکتبی جان خود را فدا کند نیز هدف غایی فرد گرایشی متعالی در عقل خود اوست.

این دیدگاه بر اساس تجربه می تواند آموزه های دین را ملموس و قابل فهم سازد که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد (همچنان که در اینجا نیز بلافاصله با کمترین تأملی با تقبیح و تکفیر مواجه شد). همان طور که عرض شد ما در زندگی روزمره نیز عبارت «فقط بخاطر تو» را زیاد می شنویم که اگر دروغ نباشد همه حقیقت و اصل حقیقت هم نیست.

بنده اصراری ندارم که شرکت کنندگان محترم در بحث این دیدگاه را بپذیرند یا نپذیرند چون به نظرم کسی که اهل تأمل باشد و کمبودی در مباحث احساس کند آن را درخواهد یافت.

تشکر فراوان از شما.

:Hedye:

سلام علیکم
فقط به خاطر خود وقتی ایراد ندارد که نفس فانی در حق شده باشد نه در غیر این حالت.زیرا قبل از فنا همین نفس در قرآن کریم بارها مورد مذمت و ریشه انحرافات شمرده شده است.

استاد;385756 نوشت:
فقط به خاطر خود وقتی ایراد ندارد که نفس فانی در حق شده باشد نه در غیر این حالت.زیرا قبل از فنا همین نفس در قرآن کریم بارها مورد مذمت و ریشه انحرافات شمرده شده است.

با سلام و عرض ادب و احترام.

البته استاد عزیزم بهتر از بنده به معانی نفس و خود واقفند و بهتر از بنده می دانند که نفس مورد مذمت در قرآن چه نفسی است. اما می توانم تا این حد با شما موافق باشم که «فقط بخاطر خود» در مقام عمل ممکن است گمراه کننده باشد. ولی همچنان معتقدم که غایت امر همان «بخاطر خود» است. یعنی اگر کسی بپرسد برای چه باید نیکی کنم یا برای چه دیندار باشم بنده به او نمی گویم «برای خدا»! می گویم «بخاطر خودت».

اگر بگویم برای خدا بعد از مدتی یا همان لحظه می گوید خدا که نیازی به من ندارد! آن وقت است که باید به او بگویم پس برای خودت.

ضمن این که ممکن است اختلاف نظر در این زمینه به دلالت مبهم الفاظ برگردد: یعنی به فرمایش شما برای (رضایت) خدا فقط زمانی با برای (رضایت) خودم منطبق است که نفس فانی در حق شده باشد. اما برای (رضایت) خدا با برای (سعادت) خودم یا برای (صلاح) خودم همیشه موافق است.

بحث ما هم از سنخ دوم بود و به همین دلیل در نقد مطالب نخستین عرض شد که عبادت برای خدا با عبادت برای رسیدن به لذت ها در بهشت و قرب خداوند متعال منافاتی ندارد و بلکه دومی واقعی تر و ملموس تر است.

تشکر از توضیحات ارزنده و حسن توجه شما. :Gol:

بسمه تعالی

ببايد دانست كه مشكل ترين امور و سخت ترين چيزها ديندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى ، حفظ قلب نمودن است در اين طريقه . و از اين جهت است كه اگر كسى در اين طبقه به وظايف خود عمل كند و با اخلاص نيت وارد اين مرحله شود و گليم خود را از آب بيرون كشد و پس از اصلاح خود به اصلاح ديگران پردازد و نگهدارى از ايتام آل رسول نمايد، چنين شخصى از زمره مقربين و سابقين بشمار آيد. چنان چه حضرت صادق عليه السلام در خصوص چهار نفر حواريين حضرت باقر عليه السلام چنين تعبير فرمود. و در (وسائل ) از (رجال كشى ) سند به ابى عبيده الحذا رساند قال : (سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول : زراره و محمد بن مسلم و ابوبصير و بريد من الذين قال الله تعالى : و السابقون السابقون اولئك المقربون )(وسائل الشيعه ، ج 18، ص 85 ص 105)
و احاديث در اين مقوله بسيار است و فضيلت اهل علم بيش از آن است كه در حوصله بيان آيد، و كفايت مى كند درباره آنها حديث منقول از رسول اكرم صلى الله عليه وآله
(من جاءه الموت و هو يطلب العلم ليحيى به الاسلام كان بينه و بين الانبيا درجه واحدة فى الجنه )(سنن دارمى ، ج 1، ص 100)
كسى كه بيايد او را مرگ در صورتى كه طلب كند علم براى زنده كردن سلام ، در بهشت مقام او با مقام پيغمبران يك درجه بيش فاصله ندارد
و پس از اين ان شاء الله ذكرى از فضيلت آنان پيش مى آيد و اگر خداى نخواسته از طريق خلوص بركنار شد و راه باطل پيش گرفت از علما سو كه بدترين خلق الله هستند و درباره آنها احاديث سخت و تعبيرات غريب وارد شده است به شمار آيد. و بايد اهل علم و طلاب اين راه پر خطر، اول چيزى را كه در نظر گيرند اين باشد كه اصلاح خود كنند در خلال تحصيل ، و آن را حتى الامكان بر جميع امور مقدم شمارند كه از تمام واجبات عقليه و فرائض شرعيه واجب تر و سخت تر همين امر است .
هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف ! از خواب برخيزيد و بدانيد كه حجت خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شما بيشتر بازخواست فرمايد، و ميزان اعمال و علوم شما با ميزان ساير بندگان خيلى فرق دارد، و صراط شما باريك تر و دقيق تر است ، و مناقشه در حساب شما بيشتر شود. واى به حال طالب علمى كه علوم در قلب او كدورت و ظلمت آورد. چنان چه ما در خود مى بينيم كه اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بى حاصل تحصيل نموديم از طريق حق بازمانديم و شيطان و نفس بر ما مسلط شدند ، و ما را از طريق انسانيت و هدايت منصرف كردند، و حجاب بزرگ ما همين مفاهيم بى سرو پا شد، و چاره اى نيست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى.
بارالها ما معترف به تقصير و مقر به گناهيم . نه يك قدمى در راه رضاى تو برداشتيم و نه يك عبادتى و اطاعتى از روى اخلاص بجا آورديم . تو خود با لطف عميم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما و چنانچه در اين دنيا ستر عيوب ما فرمودى در آن عالم نيز بفرما كه در آنجا نيازمنديم به ستر و غفران.

(امام خمینی /چهل حديث ، ص 322 و 323)

بسمه تعالی

امام خمینی رحمة الله علیه:

دنيا آنى است كه در ما هست ، كه ما را از مبدا كمال دور مى كند، و به نفس و نفسانيت خودمان مبتلا مى كند.
هر چه توجه نفس به دنيا بيشتر گردد، به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد
تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى ، از حب به دنيا، و غفلت از حق تعالى و آخرت است
علمى كه انسان را به خدا نزديك مى كند، در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد
هر چه وجهه قلب به تدبير امور و تعمير دنيابيشتر شد و علاقه افزون گرديد، غبار ذلت و مسكنت ، بر او بيشتر ريزد، و ظلمت مذلت و احتياج ، زيادتر آن را فراگيرد
اى عزيز! تو اگر عار ندارى از طلب دنيا، لااقل از مخلوق ضعيف ، كه مثل خود توست ، طلب مكن
توجه و تعلق نفس به ماديات ، انسان رااز كاروان انسانها باز مى دارد، و بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى ، انسان را به مقام انسانيت مى رساند
دنياى مذموم همين است كه انسان توجه داشته باشد ولوبه يك تسبيح ، و لو به يك كتاب
توجه به زرق و برق دنيا انسان را از آن احساس انسانى اش مى برد
اگر بخواهند در ضيافت خدا وارد بشوند، به اندازه وسع خودشان ، بايد از دنيا اعراض كنند و قلبشان را از دنيا برگردانند
ثروتمندان فقرايى هستند در صورت اغنيا، و نيازمندانى هستند در لباس ‍ بى نيازان
بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى ، انسان را به مقام انسانيت مى رساند
بدان كه اين عالم دنيا، براى نقص و قصور و ضعفى كه در آن است ، نه دار كرامت و جاى ثواب حق تعالى است ، و نه محل عذاب و عقاب است
ترس از مرگ براى كسانى است كه دنيا را مقر خود قرار داده ، و از قرارگاه ابدى و جوار رحمت ايزدى بى خبرند.
هر مقامى كه براى بشر حاصل مى شود، چه مقامهاى معنوى و چه مقامهاى مادى ، روزى گرفته خواهند شد، و آن روز هم نامعلوم است
كسى كه رابطه با خدا دارد شكستن ندارد. شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد
آنها جان خودشان را براى اسلام و براى مصلحت كشور اسلامى فدا مى كنند، و ما سر خون آنها اين جا بنشينيم و با هم جنگ و ستيز كنيم ! اين در منطق اسلام از بزرگترين گناهان است
قدرت طلبى از هر كه باشد، از شيطان است
اين قدر دنبال اين نباشيد كه ما خانه مان چه جور است و زندگى مان چه جور است و چه ...، دنبال آن شرافت انسانى باشيد. دنبال آن معناباشيد كه شما را پيروز كرد.
امورى كه مربوط به اين عالم است گذر است ، زودگذر هم هست ، و پيروزيها و شكستها و خوشيها و ناخوشيهاى اين دنيا بيش از چند روزى و مقدار اندكى پايدار نيست.

بسمه تعالی

آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:

گويا بنا بر اين است كه در عمل ، خدا ناديده گرفته شود، با اين كه در روايت كافى دارد كه : در هر شهرى عمودى از نور است كه امام - عليه السلام - اعمال بندگان را در آن مى بيند، و يا ملكى براى او خبر مى آورد.(ر.ك : اصول كافى ، ج 1، ص 387 . نيز ر.ك : بحارالانوار، ج 25، ص 38، 39 و 42؛ ج 26، ص 133، 134 و 318) هم چنين روح القدس مؤ يد او و با او است ، غير از آن وحى كه هر سال يك بار در شب قدر بر او نازل مى شود.(ر.ك : اصول كافى : ج 1، ص 398؛ بحارالانوار، ج 25، ص 47، روايات باب 3؛ بصائر الدرجات ، ص 415، روايات باب 15) بنابراين ، اگر مثلا پرده اى هم دور عمل بكشيم ، فايده ندارد و ديد امام - عليه السلام - نافذتر است ، و در برابر چشمان واقع بين او - عليه السلام - مانع و حايل ايجاد نمى كند. هم چنين در رؤ يت امام - عليه السلام - مقابله و محاذات (هم سويى) شرط نيست ، بلكه هر جا كه نشسته ، بر ارضين سفلى و سماوات سبع و ما فيهن و ما بينهن اشراف دارد. خداوند متعال مى فرمايد:
(و ءاتينه الحكم صبيا)(سوره ى مريم ، آيه ى 12 )در حال كودكى ، حكم را به او عطا كرديم .
و نيز مى فرمايد:
قال انى عبدالله اءتئنى الكتب و جعلنى نبيا(سوره ى مريم ، آيه ى 30)
گفت : من بنده ى خدايم ، خداوند به من كتاب عطا كرده و پيامبر قرار داده است . اگر مساءله ى امام شناسى بالا رود، خداشناسى هم بالا مى رود؛ زيرا چه آيتى بالاتر از امام - عليه السلام ؟!امام آيينه اى است كه حقيقت تمام عالم را نشان مى دهد؟!

استاد;385657 نوشت:
برادر گرامی و عزیز،دیدگاه شما شبیه دیدگاه اومانیست هاست.شما محور را انسان و لذت و نیاز او قلمداد کرده اید،در معرفت توحیدی خدا محور است،شناخت او اصل است،رضایت او اصل و کمال است.
الهی اگر بهشت شیرین است،بهشت آفرین شیرین تر است.

باسلام و احترام

با حساب سخن شما اين ايراد به قرآن هم وارد است كه چرا خداوند براي تشويق به عمل صالح رسيدن به لذات را( در بهشت) مورد توجه قرار داده؟
البته همانطور كه از عنوان موضوع پيداست تبليغ و ترويج اين نوع عرفان متناسب با عموم نيست
بدون شك يكي از عوامل دين زدگي عموم مردم تعابير لذت گريز از دين و آخرت است

در مواجهه با رويكرد مورد نظر شما در جامعه اين جمله(روح آن) كم شايعه پيدا نكرده است كه ميگويند:
«ما اگر نخواهيم به قرب الهي برسيم چه كسي را بايد ببينيم؟»
بخش مهمي از دلايل اين نوع سوالات نامفهوم شدن دين و معارف در تعريف از سعادت است

باتشكر و عرض معذرت

معلق;389719 نوشت:
باسلام و احترام

با حساب سخن شما اين ايراد به قرآن هم وارد است كه چرا خداوند براي تشويق به عمل صالح رسيدن به لذات را( در بهشت) مورد توجه قرار داده؟
البته همانطور كه از عنوان موضوع پيداست تبليغ و ترويج اين نوع عرفان متناسب با عموم نيست
بدون شك يكي از عوامل دين زدگي عموم مردم تعابير لذت گريز از دين و آخرت است

در مواجهه با رويكرد مورد نظر شما در جامعه اين جمله(روح آن) كم شايعه پيدا نكرده است كه ميگويند:
«ما اگر نخواهيم به قرب الهي برسيم چه كسي را بايد ببينيم؟»
بخش مهمي از دلايل اين نوع سوالات نامفهوم شدن دين و معارف در تعريف از سعادت است

باتشكر و عرض معذرت


قران درجات مختلفی رو برای لذتهای بهشتی بیان کرده.
بهش سیب و گلابی(!!!) از پایین تین درجات بهشته که شامل همون لذات مادی است
برای بهشتیان نعمتهای زیادی ذکر شده متناسب با درجه و مقام انها
مثلا به شهدا دیدن وجه الله وعده داده شده و....

hoorshid;394758 نوشت:
بهش سیب و گلابی(!!!) از پایین تین درجات بهشته که شامل همون لذات مادی است

باسلام و تشكر
پس چرا دوست گرامي!
به عنوان مثال در سوره هاي ارحمن و واقعه آياتي كه مربوط به مقربان است كاملا با توصيفات جسماني و با آب و تاب بهتر و بيشتري بيان شده؟
عرفا و مقربان را چه نياز به اين تشويق ها ؟ ناز دارند يا خدا بيهوده(برخلاف ميل آنها) آن وعده ها را داده؟ كدام

سلام خدمت شما

معلق;395914 نوشت:
ارحمن و واقعه آياتي كه مربوط به مقربان

اگر ممکنه بگید دقیقا چه ایه ای؟گرچه فکر میکنم این بخش رو دیگه باید در بخش تفسیر مطرح کنید.

اما اجمالا میشه گفت که این طور نیست که لذات درجات پایینتر بهشت برای کسانی که در درجات بالاتر هستند حذف بشود

hoorshid;395943 نوشت:
اگر ممکنه بگید دقیقا چه ایه ای؟گرچه فکر میکنم این بخش رو دیگه باید در بخش تفسیر مطرح کنید.

اما اجمالا میشه گفت که این طور نیست که لذات درجات پایینتر بهشت برای کسانی که در درجات بالاتر هستند حذف بشود


واقعه14-24 و الرحمن54-59
بنده هم نميگويم منتفي است
اما اگر بي رغبتند و جز به فناي در حق نمي انديشند پس اين ايات چيست؟ آيا شما هم مي خواهيد بگوييد اين ها مجاز و مثال است و زنان بكر يعني علم بكر؟ نعوذبلله خدا عوام فريبي كرده؟
با عرفا و مقربين هم عوام فريبي؟ بنده با عرفان و فلسفه مخالف نيستم اما نه با عرفان و فلسفه ايي كه آخرش انكار معاد جسماني است

از همگي معذرت مي خواهم
مربوط به موضوع اين تاپيك نبود

معلق;395958 نوشت:
واقعه14-24 و الرحمن54-59
بنده هم نميگويم منتفي است
اما اگر بي رغبتند و جز به فناي در حق نمي انديشند پس اين ايات چيست؟ آيا شما هم مي خواهيد بگوييد اين ها مجاز و مثال است و زنان بكر يعني علم بكر؟ نعوذبلله خدا عوام فريبي كرده؟
با عرفا و مقربين هم عوام فريبي؟ بنده با عرفان و فلسفه مخالف نيستم اما نه با عرفان و فلسفه ايي كه آخرش انكار معاد جسماني است

از همگي معذرت مي خواهم
مربوط به موضوع اين تاپيك نبود


خب همونطور که عرض شد اینها مربوط به بخش تفسیر است
و البته کلام.
موردی که در مورد تفسیر ایه گفتید رو راستش من جایی ندیده بودم....!

در مورد معاد جسمانی تا جایی که بنده اطلاع دارم بیشتر تکیه بر احادیث است تا براهین فلسفی(جایی شنیدم از مواردی که ابن سینا گفته نتوانستم در فلسفه اثبات کنم و فقط با توجه به نقل ان رو میپذیرم همین مسئله است) به هر حال بنده فکر میکنم به این بحث مربوط نباشد
در مورد ایات الرحمن هم بنده متوجه نشدم چه طور میگویید مخاطب وعده های داده شده مقربان هستند(چون مقربین در قران به افراد خاصی گفته شده. که با بررسی ایات و مراجعه به تفاسیر ویژگی هاشون رو میتونید ببینید...)

مردم از نظر درک مسائل معنوی در سطوح مختلفی اند. بعضی به امید داشتن همین لذات در قیامت از لذات حرام مادی میگذرند و مخاطب این نوع ایات هم همین افراد است
برای بعضی هم مقامات معنوی رو بهتر درک کردند این موارد جذابیت چندانی ندارد و برای انها میشه همان توضیحات پست قبل...

موفق باشید

سلام!!!
چه مطالب شیرینی!
کامتان پر لبخند باد

موضوع قفل شده است