ıllıحماسه دورانllı به بهانه سالروز شهادت خلبان شهید عباس دوران
تبهای اولیه
عباس دوران سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۴۸ به خدمت مقدس سربازی می رود و بعد از بازگشت، به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد.
گه به خاک تیره خفتن، گه فراز دار رفتن
رهروان را دوست نیرو می دهد وادی به وادی
پای اگر نبود توان با سر در این تکمار رفتن
طفل عقل از من نشان کوی لیلی جست و گفتم
کس نیاید ره به این در ، جز که مجنون سار رفتن
عاشق باید بی باک باشد گرچه او را بیم هلاک باشد. سخن او عشق است و عاشقی سرداری از سرداران اسلام ،سربازی از سربازان امام زمان (عج) و پاکبازی از یاران ابراهیم زمان:خمینی (ره) بت شکن دوران، شهید خلبان (عباس دوران). خدایا چگونه می توان با زبانی قاصر اوصاف این شهید والامقام بود، شهید که سوخت تا ملتی نسوزد، رفت تا ایمان نرود ، اسطوره شهادتی که مرگ را به بازی گرفت و آن را مقهور خود ساخت .
سر لشکر خلبان شهید عباس دوران در۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد.در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز گردید. ودرهمین سال به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی در آمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت. او ابتدا در پایگاه ((لکلند)) دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی نمود و سپس در پایگاه ((کلمبوس)) در ایالت ((می سی سی پی)) موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ – تی ۳۷ گردید. در یکی از تمرینات ورزش اسکیت، متاسفانه در اثر برخورد با زمین پای چپ او مصدوم شد و به مدت دوماه از برنامه پروازی باز ماند. پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت
نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجاموظیفه گردید.
با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی پرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.
شهید خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همکارانش تاکید می کرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید و همان طور که دیدیم بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدا کرد و مصداق آیه شریفه ((من المومنین رجال صدقوا ما عدوا الله …)) شد.
شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات ((مروارید)) حماسه ای بزرگ آفرید و به کمک شهید خلبان حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را درحوالی اسکله ((الامیه)) و ((البکر)) منهدم ساخت و بقایای آن را در به قعر آب هاب نیلگون خلیج فارس فرستاد.
به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده های دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن نمود.
خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قر اول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظه ای آرام و قرار نداشت. اوسرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱ که لیدری دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذ نا پذیر موردادعای صدام به پنج نفر از زبده ترین خلبان نیروی هوایی در حالی که هنوز ستیغ آفتاب ندمیده بود، با اراده ای پولادین به پالایشگاه ((الدوره)) یورش بردند وچندین تن بمب هواپیماهای خود بر قلب دشمن حاکمان جنگ افروز عراق ریختند و پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگر چه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش((ستوانیکم منصور کاظمیان)) در عقب کابین داد، اما خود به رغم اینکه می توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقه وار خود و هواپیمایش بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیر متعهد ها به ریاست صدام در بغداد شد.
پس از سالها انتظار در تیرماه ۱۳۸۱ بقای پیکر شهید دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمیرسمی با حضور رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی،بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد. پیکر مطهر آن شهید تیز پرواز سپس برای خاک سپاری با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به زادگاهش شیرازمنتقل شد.
شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادتد۳۲ سال داشت و امیر رضا تنها یادگار اوست.
به نقل از: پایگاه اینترنتی شهید عباس دوران
[="Black"]
روز غریبی بود وقتی وارد پایگاه شدم همه چیز حال و هوائی دیگر داشت. سرهنگ خلبان شهید عباس دوران را دیدم در حالی که او نیز همانند من آمادگی کامل انجام ماموریت را داشت دو گروه پرواز ما را رد یان ماموریت یاری می دادند هدفمان پالایشگاه الدوره در محدوه شهر بغداد بود جائی که صدام بیشترین تبلیغات را در مورد امنیت فضای آن تحت پوشش شبکه دفاعی خود انجام می داد.در طول مسیر تا محل استقرار هواپیما سکوت عجیبی حکمفرما بود تا آن زمان عملیات زیادی انجام داده بودم اما نمیدانم چرا اینبار با دیگر ماموریت هایم فرق داشت.
عباس به منظور بازدید به دور هواپیما چرخی زد و تمامی تجهیزات از قبیل بمت ها فیوزها و دماغه هواپیما را چک کرد و پاس ا زحصول اطمینان سوار هواپیما شدیم چیزی نگذشت که دست ه پروازی به لیدری سرهنگ خلبان شهید دوران در موقعیت های مناسب رد کنان هم قرار گرفتیم دو روز قبل که جهت هماهنگی و کارهای مقدماتی پرواز به منظور تعیین مسیر و تعیین هدف از روی نقشه و توجیهات لازم رد اطاق بریفینگ رفته بودیم به من گفت اگر خدای ناکرده سانه ای برای هواپیما پیش آمد سعی کن از صندلی پران خودت استفاده کنی و اجازه نداد تا دسگیره صندلی پران او را به هنگام وقوع سانحه به منظور ترک هواپیما بکشم.در طول مسیر تکانه ای خفیقی را که حاکی از شلیک ضد هوائی دشمن بود احساس می کردم از این رو از مسیر اصلی که صدی از دیوار آتش بود و در آن صبح زود به وضح دیه م یشد کمی انحراف دادمی و به بغداد رسیدیم. هنوز همه در خواب راحت بودند صدای غرش سهمگین هواپیما ها سکوت بغداد را در هم شکست از دور دکل ها و تاسیسات پالایشگاه الدوره نمایان شد اینک به هدف رسیده بودیم لذا با ایجاد سرعت، سمت، ارتفاع و زاویه مناسب و با یک شیرجه تمامی بمب هایمان را بر روی هدف رها کریم شهر در حاله ای از دود و آتش فرو رفت سریعا گردش به راست کردیم و در هیمن لحظه بود که صدای انفجار مهیبی که ناشی از برخورد موشک به هواپیما بود مرا به خود آورد از طریق رادیو به عباس گفتم ما مورد هدف قرار گرفتیم دود غلیظی ناشی از آتش بال و بدنه وارد کابین م یشد چند مایلی از شهر نگذشته بودیم که هواپیما ناگهان در پیچ افتاد و به کلی تعادل خود را از دست داد.از عباس خواستم که آماده باشد تا از هواپیما خارجح شویم او که آمادگی مرا مبنی بر ترک هواپیما شنید زودتر از من ضامن مربوط به صندلی پران مرا کشید و دیگر چیزی نفهمیدم وقتی به هوش آمدم در حالی که از سر و صورتم خون جاری بود و دنده و کتفم به شدت آسب دیده بود خود را در وزارت دفاع عراق در محاصره نیروهای امنیتی رژیم بعث یافتم.
همسر شهید دقیقا سه سال تمام و در این مدت عمده ترین خصوصیاتش را در ایمان قلبی که داشتند مهربانی شان صبوربودنشان و در خیلی موارد سکوت ایشان را دیدم که الان بعد از گذشت این سال ها وقتی به این خصوصیات فکر می کنم واقعاً تحت تاثیر قرار می گیرم آخرین دیدار یک دیدار معمولی مثل همیشه بود چون ایشان پروازش کم نبود ولی آخرین بار بر عکس دفعات گذشته خیلی صبح زود عازم ماموریت شدالبته من خبر نداشتم که ماموریت چه بوده فکر می کردم یک پرواز عادی مثل پروازهای قبلی اش است.
دو سال از جنگ گذشته بود و ما فکرش را نمی کردیم او را از دست بدهیم من یک ایمان خاصی به او پیدا کرده بودم شهید دوران اینجور نبود که بنشیند و از ماموریتش تعریف کند که من اینجور بودم و ماموریتم اینجور بود فکر می کریم یک پرواز جنگی بود و جا خورده بودم و با گذشت سال ها که پی بردم ایشان چه کار بزرگی کرده اند احساس غرور خاصی کردم مخصوصاً الان که بیشتر اوقات گریه هایم بم از شادی است.اصلا فکر نمی کردم روزی بقایای جسد ایشان بیاید چون گفته بودند جس با هواپیما نتلاشی شده تائید فوت هم از طرف صلیب سرخ آمده بود اصلا فکر نمی کردم و به خواب هم نمی دیدم که یک چنین روزهائی در زندگی ام تکرار شود وقتی شنیدم حس غریبی به من دست داد واقعا خوشجال شدم که چیزی از ایشان بعد از سال ها بر می گرد الان احساس می کنم که ایشان را بهتر می شناسم و افتخار می کنم که همسر یک قهرمان ملی هستم احساس غرور می کنم و بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرم روزی که رفتم ستاد معراج و بقایای جسد ایشان را دیدم با اینکه خیلی ناراحت بودم و تمام گریه هایم گریه های خوشجالی بود چون صحنه ای بود که آدم نمی تواند به زبان بیاوردآن روزی که از نیروی هوایی خبر دادند و قرار بود برویم ستاد معراج خانواه های همه خلبانان آمده بودند من آنشب تا صبح خوابم نمی برد یک اضطراب خاصی داشتم احساس می کردم کهخود ایشان را دارم می بینم .چهار یا پنج صبح که از خواب بیدار شدم دیگر خوابم نبرد وقتی رفتیم آنجا امیر رضا، مادر،برادر و خواهران ایشان هم بودند گفتند می خواهید تابوت را باز نکنیم ولی امیر پرسمان گفت من دوست دارم ببینم وقتی باز کردند از پوتین و چیزهای دیگر و یک کیسه خاک که از آنجا پر شده بود من حضور ایشان را احساس می کردم واقعا اححساس می کنم یک آرامش صددرصد پیدا کردم بعد از ورود بقایای جسد ایشان.
دلم می خواهد در پیش مردم فریاد بزنم که شهدا همه شان مردان بزرگی بودند نردم اینها را فراموش نکنید مردم باید به کارهایی که اینها کردند فکر کنید اینها واقعا از همه چیزشان گذشتند از جوانیشان گذشتند برای اینکه ما راحت زندگی کنیم امنیت بیشتری داشته باشین فکر نکنید که این شهیدان فقط مال جنگ بودند این خاطرات با همیشه در زندگیشان نگه دارند و فراموش نکنید که این شهیدان فقط مال جنگ بودند این خاطرات را همیشه در زندگیشان نگه دارند و فراموش نکنید چون امثال عباس دوران ها زیاد بودند من دلم می خواهد مردم اینها را فراموش نکنند.
منبع متن:افسران
منبع تصویر:سایت شهید عباس دوران
[="Black"]
عنوان مستند:حماسه دوران
موضوع: معرفی سرلشکرخلبان شهید عباس دوران در 31 سالروز شهادتش
[SPOILER]تهیه کننده :احمدبختی،کارگردان :حمیدسیدمطهری.نویسنده:علی خدابخشی،گوینده متن:رضا شجاعی،تصویر:علیرضا مرادعلی بیگی.عکس:علی اسفندیاری،رمضانعلی یزدی، تدوین:حمیدمطهری،علیرضا مرادعلی بیگی،۸۶ ،سرلشکرخلبان شهید عباس دوران خلبان همه دوران هاست او ساقط کننده میگ های ۲۳ عراق در آسمان ایران و غرق کننده ناوهای معروف به اوزای عراق در خلیج نیلگون فارس به طوریکه صدام برای سرش جایزه گذاشته بود و از بین برنده سکوهای نفتی البکر والامیه و اجلاس سران غیر متعددها در عراق بود که صدام ادعا میکرد یک پردنده کوچک هم قادر به ورود به حریم هوایی بغداد نیست اما این شهید عزیز در ۳۰ تیر ماه ۱۳۶۱ با پرواز بر فراز بغداد پلایشگاه الدوره در ضلع جنوبی بغداد را به تلی از اتش تبدیل کرد و پس از صدمه دیدن عقاب آهنینش وارد یکی از هتلها[/SPOILER] [/]
[="Black"][h=3]اولین داوطلب بمباران اسرائیل چه کسی بود؟[/h]
[h=3]جنبـش عدم تعهـد و سیاسی ترین حمله هوایی تاریـخ [/h]
[h=3]" خلبانان شهید "[/h][/]
عباس دوران در مهرماه 59 طی نامه ای به همسرش می نویسد:
خاتون من، مهناز خانم گلم سلام
بگو كه خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری. برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه كرد جنگ جنگ است و زن و بچه هم نمی شناسد.
نوشته بودی دلت می خواهد برگردی بوشهر. مهناز به جان تو كسی اینجا نیست. همه زن و بچه هایشان را فرستادند تهران و شیراز و اصفهان و ...
علی (شهید علیرضا یاسینی) هم امروز و فرداست كه پروانه خانم و بچه ها را بیاورد شیراز. دیشب یك سر رفتم آن جا. علیرضا برای ماموریت رفته بود همدان. از آنجا تلفن زد. من تازه از ماموریت برگشته بودم و می خواستم برای خودم چای بریزم كه گفتند تلفن. علی گفت: مهرزاد مریضه و پروانه دست تنهاست. قول گرفت كه سر بزنم. گفت: نری خونه مثل نعش بیفتی بعد بگی یادم رفت و از خستگی خوابم رفت، می دانی این زن و شوهر چه لیلی و مجنونی هستند.
خیلی فرصت كم می كنم به خونه سر بزنم. علی هم همینطور. حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم. دوش كه پیشكش، پوتین هایم را هم دو سه روز یكبار هم وقت نمی كنم از پایم خارج كنم. علی كه اون همه خوش تیپ بود، رفته موهایش رو از ته تراشیده. من هم شده ام شبیه آن درویشی كه هر وقت می رفتیم چهارراه زند آنجا نشسته بود.
بچه های گردان یك شب وقتی من و علی داشت كم كم خوابمون می برد، دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام، آب را هم رویمان بازكردند. اولش كلی بد و بی راه حواله شان كردیم اما بعد فكر كردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتین هایمان را كه در آوردیم، دیدیم لای انگشتهایمان كپك زده است...
عاشقان را عشق فرمان می دهد منزل به منزل
گه به خاک تیره خفتن، گه فراز دار رفتن
رهروان را دوست نیرو می دهد وادی به وادی
پای اگر نبود توان با سر در این تکمار رفتن
طفل عقل از من نشان کوی لیلی جست و گفتم
کس نیاید ره به این در ، جز که مجنون سار رفتن
عاشق باید بی باک باشد گرچه او را بیم هلاک باشد. سخن او عشق است و عاشقی
سرداری از سرداران اسلام ،سربازی از سربازان امام زمان (عج) و پاکبازی از یاران ابراهیم
زمان:خمینی (ره) بت شکن دوران، شهید خلبان (عباس دوران). خدایا چگونه می توان با
زبانی قاصر اوصاف این شهید والامقام بود، شهید که سوخت تا ملتی نسوزد، رفت تا ایمان
نرود ، اسطوره شهادتی که مرگ را به بازی گرفت و آن را مقهور خود ساخت .
سر لشکر خلبان شهید عباس دوران در۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز در یک خانواده
مذهبی دیده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد.
در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز گردید. ودر
همین سال به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی در آمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده
خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱
برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت. او ابتدا در پایگاه ((لکلند)) دوره تکمیلی زبان انگلیسی
را طی نمود و سپس در پایگاه ((کلمبوس)) در ایالت
((می سی سی پی)) موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ – تی ۳۷ گردید. در یکی از تمرینات ورزش اسکیت، متاسفانه در
اثر برخورد با زمین پای چپ او مصدوم شد و به مدت دوماه از برنامه پروازی باز ماند. پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت
نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام
وظیفه گردید.
با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی پرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از
قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.
شهید خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همکارانش تاکید می کرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن
قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید و همان طور که دیدیم بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدا کرد و مصداق آیه
شریفه ((من المومنین رجال صدقوا ما عدوا الله …)) شد.
شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات ((مروارید)) حماسه ای بزرگ آفرید و به کمک شهید خلبان حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در
حوالی اسکله ((الامیه)) و ((البکر)) منهدم ساخت و بقایای آن را در به قعر آب هاب نیلگون خلیج فارس فرستاد.
به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده های دشمن
رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن نمود.
خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قر اول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظه ای آرام و قرار نداشت. او
سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱ که لیدری دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذ نا پذیر مورد
ادعای صدام به پنج نفر از زبده ترین خلبان نیروی هوایی در حالی که هنوز ستیغ آفتاب ندمیده بود، با اراده ای پولادین به پالایشگاه ((الدوره)) یورش بردند
وچندین تن بمب هواپیماهای خود بر قلب دشمن حاکمان جنگ افروز عراق ریختند و پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام
بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگر چه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش
((ستوانیکم منصور کاظمیان)) در عقب کابین داد، اما خود به رغم اینکه می توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقه وار خود و هواپیمایش
بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیر متعهد ها به ریاست صدام در بغداد شد.
پس از سالها انتظار در تیرماه ۱۳۸۱ بقای پیکر شهید دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمی
رسمی با حضور رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی،
بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد. پیکر مطهر آن شهید تیز پرواز سپس برای خاک سپاری با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به زادگاهش شیراز
منتقل شد.
شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادتد۳۲ سال داشت و امیر رضا تنها یادگار اوست.
آسمان بهشت پهنه پروازش باد
[="DarkRed"]
بسم رب الحسین(ع)
نام عالم تابی که تا ابد بر تارک آسمان میدرخشد نام حسین(ع) است و بس…
سلام آقای مهربانی ها ، سلام ای دلداری که دل وا مانده ام را سامان دادی در جاده ی بی کسی ها ،سلام ای امیر بی سری که تا به قیامت بر عالم سروری میکنی و سلام علی شیب الخضیب.
بر سرِزبان افتادن نامت ،مژده ی آغاز فصل عشق است ، آغاز لحظه شماری برای پا گذاشتنت بر دل های عاشق تا پر بگیرند و پرواز کنند به آن سوی زمانه ،فراتر از عقل و منطق و کرانه ها.
ای ستاره ای که مسیر حق به برکت یک نظر چشمان زیبایت روشن نگاه داشته شده و ای قمری که دل همه ی اهل عالم را به جزر و مد می کشانی.دوباره ماه عشق آغاز شد و دوباره دل هر لحظه به دنبال بهانه ای است که بسوزد برایت تا پاک شود و کدام داغ است که می سوزاند و پاک می کند و می شوید جز داغ عشق تو ؟جز عالم تو؟عالمی که در آن واژه ی عشق چهار حرفی است-ح س ی ن- عالمی که زیبارویان آن سوختگانند ،عالمی که تنها یک راه از آن عبور میکند و آن مسیر حب الحسین(ع) است .
راهی که که همه ی عشاقِ محرم در آن گرد می آیند تا افسار حبل الله المتین ، بر گردن آنان و داغ دیدن روی آخرین فرزندت را بر دلشان بنهی ، برخی تا ابد در این راه میروند و برخی همچون منِ سرگشته که تمام عمرم در شک و تردید به سر می بردم رفتنشان یک ماهه است و باز میگردند تا ماه بعد سال بعد….
دلم بی قرار و مشتاق است تا درِ میخانه ی عشق برویش وا شود و جام “نیـــنوا”به او نوشانده ،جامی که تا ابد مرا مست نگه میدارد بدون هیچ خماری و خدا کند که نصیبم شود وگرنه باز دلم به امید گرفتن حواله ی جام از بر مادرت میرود.
این بار دلم پرمی کشد به صحرای بلا جایی که در آن یلی بود و مشک آبش که چون فرزند خویش از آن مراقبت می نمود و کدامین فرزند است که بتواند داغ عمودی بر سر و شمشیر و تیر و نیزه ها را بر بدن و خندیدن بر چشم خونین زیبای پدر را تحمل کند ، و بغض مشک می شکافد و ای کاش اینچنین نمی شد تا شش ماهه ای برای رفتن به پیش عمو این چنین شتاب نکند،کاش بغض در گلوی مشک باقی می ماند تا سردار کربلا مجبور نشود بدن اِرباً اِربا فرزندش را حمل کند
و ای مشک اشکت را نگهدار مگذار امید پدر قطع شود ، پدر تاب اشک ریختن تو را نداشت او افتاد بر زمین اما کمر برادرش خم گشت.
ای مشک نفرین بر تو که ناله ی جانسوز مادری برای غربت فرزندش را نشنیده ای و الا هیچ وقت اشکت در نمی آمد ، ای تویی که با اشکت تمام عالم را سوزاندی، تا آخرین لحظه در آغوش پدرت بودی و هیچگاه به زمین نخوردی اما چطور آن طفل سه ساله را ندیدی که نیمه های شب از “جمل” به زمین افتاد و پدری نبود که او را در آغوش بگیرد آخر او تنها نظاره گر بود ،نه دستی داشت و نه بدنی و نه پای راه رفتنی و هیچ ، تنها به فرزندش که در خاک بی رحم گم شده بود می نگریست ،می گریست می نگریست ، می گریست.
مشک؛ به عمرت دیده بودی نامردانی بزرگ با دستانی بزرگ بروی صورت کوچکی با انگشتان بزرگشان بکوبند و بخندند؟وبخندند….
ندیده بودی و نخواهی دید.اما تو هم حق داشتی اشک بریزی چون من اینها را ندیده ام و تو همه را دیدی….
و حسین (ع) کشته ی اشک است کشته ی اشکِ مشک[/]
[h=1][/h] [h=3]نگاهی به قهرمانیهای خلبانان نیروی هوایی ارتش[/h]
[/HR]
[/HR]
در این پرواز که صبح30تیر 1361 انجام شد، عباس دوران وخلبان کابین عقب ستوان منصور کاظمیان به اتفاق قهرمان افسانهای عملیات هوایی محمود اسکندری، از دیوار پدافندی بسیار فشرده و چندلایه بغداد گذر کرده و پالایشگاه شهر بغداد را به آتش کشیدند.
البته هدف اصلی آنها غیر امن نشان دادن بغداد به جهانیان بود تا صدام موفق به برگزاری اجلاس بزرگ سران غیرمتعهدها در پایتخت عراق نشود. خلبانان شجاع این پرواز پس از بمباران موفق پالایشگاه، عاقبت در اثر برخورد دو موشک ارتفاع پست رولاند(فرانسوی)، ترکشهای موشک سام و دهها گلوله توپ پدافند در مرکز شهر سقوطکردند.
منصور کاظمیان توسط سرهنگ دوران از هواپیما جدا میشود، اما خلبان جلو ترجیح میدهد با هدایت هواپیما به مناطق سیاسی- دیپلماتیک شهر و کوبیدن خود به ساختمانها جاودانه شود.سرتیپ آزاده کاظمیان زنده ماند تا حکایت آن یک ساعت پرواز بدون بازگشت را برای همگان روایت کند. دوران و اسکندری بیشک از بزرگترین خلبانان کشور در جنگ 8 ساله بودند که بارها به جنگ مرگ رفته و این قویترین تقدیر عالم را به سخره گرفتند. ردیف نامهای درخشان
حکایات غریب اما واقعی از پروازهای جنگی هنوز ورد زبانها است. پروازهای ارتفاع پایینش، اکثر کمک خلبانان را از پرواز با او هراسان می کرد.منصور کاظمیان کمک خلبانی کم نظیر (خندهرو ،سریعالانتقال و شجاع) و یک استثنا بود که در آن پرواز بزرگ چند موشک دشمن را منحرف کرد.اما در گنجینه ارزشمند نهاجا چه تعداد خلبان بزرگ و قهرمان وجود داشته و دارد؟
نام شهید دوران، شهید بابایی، شهید فکوری و شهید اردستانی را همگان بارها و بارها شنیدهاند اما شاید لازم باشد ملت ایران و علاقهمندان بدانند مردان بزرگی نظیر بابایی و دوران در نیروی هوایی ارتش در زمان جنگ کم نبودند.
سرگرد محمود اسکندری خلبانی بینظیر بود که شاید بیش از هر خلبان دیگری به ارتش و اقتصاد عراق صدمه زده باشد. او نیز پا به پای دوران پالایشگاه الدوره بغداد را بمباران کرد و از جهنم بغداد زنده بازگشت در حالی که کمکش با ترکشی در گردن بیهوش بود. در آن لحظات او بدون سوخت و با هواپیمایی نیمه نابود شده ، 300کیلومتر با پایگاه همدان فاصله داشت.
به گواه خلبانان ، اسکندری، صمیمیترین دوست دوران بود و او با چشمانی اشکبار شهادت آن مرد شجاع را به چشم دید اما با شرایط اضطراری آن روز، همزمان از چنگ 3 میگ 23 و دو میراژ گریخت تا مأموریت آن روز تنها با یک سقوط به پایان برسد. این خلبان بیباک کسی بود که چند هفته قبل با نابود کردن پل لجستیک عراق بر روی اروند رود، درست در میانه عملیات آزادسازی خرمشهر، نیمی از سربازان سپاه سوم دشمن را به دام انداخت. شجاعت و مهارت او باوجود زندگی پرماجرا، همواره زبانزد فرماندهان و افسران عالیرتبه ارتش بود.
اما زمانی که سخن از بهترینهای نیروی هوایی است مگر میتوان نام شهیدان یاسینی و اردستانی را فراموش کرد؟ دو خلبانی که همانند برخی از همرزمانشان تعدادی از رکوردهای پروازی را شکسته و تا آخرین روزهای جنگ یک تنه نیروی پدافندی عراق را هدف گرفتند و تقدیر چنین بود در هواپیمایی که خود خلبانش نبودند با شهید ستاری همه با هم شهید
شوند!
آیا خلبانانی نظیر سرگرد براتپور(سرتیپ کنونی) فرمانده یگان حملهکننده به اچ -3 و از بهترینهای اف -4 که بارها از دیوارهای آتش توپهای 23 و 35 میلیمتری گذر کرد را میتوان از یاد برد؟ آیا عنوان بهترینها، زیبنده خلبانان خستگیناپذیر اف -14 که با پروازهای 8 تا 12 ساعتی، در طول 8 سال دفاع مقدس بیش از 120هواپیمای دشمن را نابود کردند نیست؟
خلبانان فضلالله جاویدنیا، یدالله خلیلی، فرخی، خورشیدی، محمد مسبوق و عطایی که بارها و بارها با موشکهای فونیکس و اسپارو طعم مرگ را به خلبانان میگ 25، میراژ، میگ 23، سوخو و سوپراتاندارد عراقی چشاندند. یا حسین خلیلی که در یک روز در پروازی با فاصله کمتر از یک ساعت 3 هواپیما را در خلیجفارس ساقط کرد.
مردان اف -5 نیز نباید هرگز فراموش شوند. خلبانانی نظیر بالازاده، دانشپور، عباس رمضانی و شهید اردستانی که با هواپیمایی فاقد تجهیزات هشداردهنده، به جنگ لشکرهای زرهی دشمن رفته و شمال خوزستان و دزفول را از دست جناح راست سپاه سوم عراق نجات دادند.
آیا میتوان نام خلبانانی نظیر سیاوش مشیری و اسماعیل موسوی را فراموش کرد که بارها هواپیماهای صدمه دیده و موشک خورده خود را به زحمت به پایگاهها رساندند تا حتی یک هواپیما از ذخیره نهاجا کسر نشود. به همین دلیل بود که به حساب عراقیها ایران 400 هواپیما از دست داده بود اما رقم دقیق سقوطها نیمی از این رقم بود چرا که مردان بیادعای نهاجا، این پرندههای بیسوخت، بیرادار و حتی بدون بال را به هر زحمت به پایگاههای همدان، دزفول، تبریز و بوشهر
میرساندند.
در یک مورد استثنایی مشیری فانتوم بدون چرخ را در پایگاه بوشهر بر زمین نشاند یا جاوید نیا اف-14 بدون استیک (عملاً کار فرمان را در هواپیما انجام میدهد) را فرود آورد با توجه به اینکه به هر دو خلبان دستور ترک هواپیما داده شده بود.
اما داراییهای نیروی هوایی به همینها خلاصه نمیشود. بهترین بمبارانها و برنامهریزیها را مردان اف-4 و اف-5 نظیر علیرضا نمکی، توانگریان، عتیقه چی، عمادی و ذبیحی انجام دادند؛ خلبانانی که در ماههای اول جنگ 13 هزار تن بمب بر سر دشمن ریختند. مگر میتوان خلبانان شناسایی را فراموش کرد. آنها که سوار بر هواپیماهای بدون سلاح تا عمق خاک دشمن یا خطوط مقدم رفته و با عکسهای مناسب، شرایط را برای خلبانان دیگر یا فرماندهان زمینی فراهم میکردند. مردان بزرگی نظیر شهید سرگرد ذوالفقاری که عاقبت در دام 7 هواپیمای عراقی افتاد و از روبهرو مورد اصابت موشکهای
میراژ قرار گرفت.
جنگی بدون قهرمان یا آکنده از قهرمان
بیش از 100 خلبان ایران در ماههای اول جنگ شهید شدند تا تولید نفت عراق از 5/2 میلیون بشکه در روز به 800 هزار بشکه رسیده و بندرها، نیروگاههای برق و پالایشگاههای آن از بین برود.این مردان از میان ما رفتند اما نباید نام آنها فراموش شود.
در روزهای دشوار جنگ تنها غرش موتورهای جنگندهها و البته خلبانان شجاع هوانیروز بود که به مردان تنها مانده در دشتهای خوزستان و ایلام و کوهستانهای غرب قوت قلب میداد.
گردانهای شجاع و بدون پشتیبانی لشکر 92، لشکر 84 و تکاوران دریایی و سپاه و عشایر به جای سلاحهای سنگین زمینی کافی، تنها از پشتیبانی نزدیک هوایی برخوردار بودند.
اکنون باز گردیم به پرسش نخستین،چه کسی را میتوان بهترین خلبان ایران دانست؟ بیتردید نمیتوان پاسخی درخور به این پرسش داد.
خلبانی در جنگ تحمیلی، به چیزی بیش از شجاعت نیاز داشت. تصور کنید در پروازی شرکت کنید که شانس بازگشت کمتر از 25درصد باشد و شما نتوانید حتی به خانواده خود درباره آن بگویید.
یا در دستهای دو فروندی به میان صدها واحد آتشبار موشکی و توپخانه در منطقهای به وسعت 300 کیلومتر مربعی بروید یا مجبور به بمباران پلی در دور دستها شوید در حالی که دو پایگاه هوایی دشمن قادر به بلند کردن دو دسته شکاری در کمتر از چند دقیقه هستند و شما پس از گذر از پدافندها تازه باید با دشمن مجهز به موشک هوا به هوا مواجه شوید در حالی که نه سوخت کافی و نه سلاح مناسب هوا به هوا دارید.
با نگاهی به جنگهای مدرن امروزی متوجه میشویم تقریباً تمامی خلبانان ایرانی در جنگ 8ساله قهرمانانی بیبدیل بودند.
آنها نه از آواکس برخوردار بودند که اطلاعات لحظهای به آنها بدهد و نه از پشتیبانی یک قدرت صنعتی که مرتباً جدیدترین تجهیزات را در اختیار آنها قرار دهد.
جنگ 8 ساله ایران و عراق مملو از استثناها است. جنگ بسیجیها با سلاحهای سبک، لشکر زرهی بدون تانک (!) با لشکرهای عراقی به ظرفیت بیش از 240 تانک برای هر لشکر. جنگ نیروی دریایی و قایقهای تندرو با ناوگان ششم و هفتم ایالات متحده و سرانجام 8 سال نبرد هوایی بدون تقریباً هیچ کمکی از خارج در برابر نیروی هوایی 3 بار بازسازی شده عراق که از کمک راداری و تجهیزاتی حداقل 12 کشور عرب بطور مستقیم برخوردار بود.
آواکسهای عربستانی – امریکایی بارها اطلاعات لحظه به لحظه در اختیار خلبانان جنگندههای عراق میگذاشتند.
آری جنگ ایران و عراق قهرمان هوایی نداشت چرا که تمام خلبانان نهاجا را باید قهرمان این جنگ دانست.
سربازان بی ادعایی که متأسفانه نام بسیاری از آنها در رسانهها خالی است و نمیدانم جوانان ایران تا چه اندازه با نام آنها آشنا هستند.
[/HR] منبع: ایران