"روز مجادله"

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
"روز مجادله"

باسلام خدمت کارشناسان محترم

"روز مجادله" مجادله انسان با پرودگار که اگر چنان موقعیت را داشتم چنان میکردم وخداوند شرایطی ایجاد میکند تا انسان تمامی راه ها را امتحان کند تا ثابت شود اینطور نبوده

در این باره ...مطالبی میخواستم بدونم که هر چه در اینترنت جستجو کردم چیز قابل ملاحظه ای نیافتم ..
واگر کتابی که بتوانم در این باره مطالعه کنم .. معرفی فرمائید .
تشکر

با نام الله





کارشناس بحث: استاد مجید

gohar e nab;369300 نوشت:
"روز مجادله" مجادله انسان با پرودگار که اگر چنان موقعیت را داشتم چنان میکردم وخداوند شرایطی ایجاد میکند تا انسان تمامی راه ها را امتحان کند تا ثابت شود اینطور نبوده

با صلوات بر محمد و آل محمد
کاربر گرامی لطفا به این مطلب خوب توجه بفرمایید:
مردی زیر درخت گردو نشسته بود و با خود می گفت : چرا خداوند بوته خربزه را چنین کوچک و درخت گردو را چنان بزرگ آفریده ؟ کاشکی با این حال لااقل گردو به اندازه خربزه بود . هنوز از این پندار خارج نشده بود که گردویی از درخت فرو افتاد و بر سرش اصابت کرد . خندید و گفت : خدایا ؛ چه خوب آفریده ای وگرنه الآن سرم داغون شده بود .
در قرآن به يك نوع جدل برمى‏ خوريم كه مخاطبان خود را به تفكّر و تعقّل وادار مى ‏كند و از آنان مى ‏خواهد، در باره ‏ى آن‏ چه مطرح مى‏ شود، بينديشند. اين عمل را قرآن با چهار روش انجام داده‏ است:

1ـ دعوت به "تفكر و تدبر"، با استفاده از "حافظه يا تصورات ذهنى"، بكارگيرى "بديهيات و تحليل‏ هاى فكرى"، بهره‏ بردارى از "نكات تاريخى" و استفاده از "مثال‏ ها" تا انسان را وا دارد، به‏ دنبال شناخت و معرفت حقيقى برگردد:

ـ و مِن آياتِهِ أن خَلَقَ لَكُم مِن أنفُسِكُم أزواجا لِتَسكُنوا اِلَيها و جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَومٍ يَتَفَكَّرون:(1) و از نشانه‏ هاى او آن است كه براى شما از خودتان زوج‏ هايى آفريد تا به آن آرامش پيدا كنيد و بين شما مودّت و رحمت قرار داد به تحقيق در آن، نشانه‏ هايى براى گروهى است كه تفكّر مى‏ كنند.

ـ اِنَّ في خَلقِ السَّمواتِ والأرضِ و اخْتِلافِ اللَّيلِ والنَّهارِ و الفُلكِ الَّتي تَجري في البَحرِ بِما يَنفَعُ النّاسَ و ما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأحيا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوِتها وَ بَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّةٍ و تَصريفِ الرّياحِ و السَّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ و الأرضِ لَآياتٍ لِقَومٍ يَعقِلون(2): در آفرينش آسمان‏ها و زمين، ورفت و آمد شب و روز، و كشتى‏ ها كه در دريا براى منافع مردم در حركتند، و آن چه از آب‏ هايى كه خدا از آسمان فرو مى‏ فرستد تا به‏ وسيله‏ ى آن، زمين را بعد از مدتى دوباره سرسبز نمايد، و در


[/HR][h=5] 1- روم/21.
2- بقره/164.

[/h]آن از هر جنبنده‏اى انواعى را گسترش داد، و بادها و ابرهاى مسخَّر بين زمين و آسمان را به حركت درآوردن، (همه) از نشانه‏ هاى (او) براى گروهى است كه مى‏ انديشند.

ـ و هو الَّذي مَدَّ الاَرضَ و جَعَلَ فيها رواسِيَ و أنهارا و مِن كُلِّ الثَّمراتِ جَعَلَ فيها زَوجَينِ اثْنَينِ يُغشِي الَّيلَ النَّهارَ اِنَّ في ذلكَ لَآياتٍ لِقومٍ يَتَفَكَّرون:(1) او كسى است كه زمين را گسترد، و در آن كوه‏ها و نهرها را قرار داد و از هر ميوه‏اى دو جفت را آفريد؛ شب را به‏ وسيله‏ ى روز مى‏ پوشاند همانا در اين‏ ها نشانه‏ هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏ كنند.

ـ ... قُل هَل يَستَوِي الأعمى و البصيرُ أفلا تَتَفَكَّرون:(2) بگو: «آيا كور و بينا برابرند؟ پس چرا تفكر نمى‏ كنيد؟»

ـ ... فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون:(3) داستان‏هاى (تاريخى) را نقل كن، باشد كه تفكر كنند.

ـ لَو أنزَلنا هذَا القرآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأيْتَهُ خاشِعا مُتَصَدِّعا مِن خَشيَةِ‏اللّهِ و تِلكَ الأمْثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون:(4) اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏ كرديم، مى‏ ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏ شد و از خوف خدا مى‏ شكافت! اين‏ها مثال‏ هايى است كه براى مردم مى‏ زنيم، باشد تا به فكر فرو روند.

2ـ دعوت به "نگاه با دقت" به پديده‏ ها، تا از اين طريق، جرقه‏ اى به عقل و فكر آدميان بزند و نيروى رسيدن به شناخت و معرفت را در آنان پرورش دهد:


[/HR][h=5] 1- رعد/3.
2- انعام/50.

3- اعراف/176.

4- حشر/21. آيه‏ ى 41 و 43 از عنكبوت نيز در باره ‏ى "مثال زدن" آمده است.

[/h]ـ فَليَنظُرِ الانسانُ مِمَّ خُلِقَ ...: انسان بايد نگاهى با تدبر بياندازد كه از چه آفريده شده‏ است. از آب جهنده‏ ى بين صُلب (پدر) و زير سينه‏ ى (مادر) آفريده شده‏ است. (1)

ـ أفلا يَنظُرونَ اِلَى الاِبلِ كَيفَ خُلِقَت؛ و اِلَى السَّماءِ كَيفَ رُفِعَت؛ و اِلَى الجِبالِ كَيفَ نُصِبَت؛ و اِلَى الاَرضِ كيف سُطِحَت: (2) آيا به شتر نگاه نمى‏ كنيد چگونه آفريده شده؟ به آسمان نمى‏ نگريد كه چگونه برافراشته شده؟ به كوه‏ ها نظاره نمى‏ كنيد كه چگونه نصب شده‏ اند؟ و به زمين نمى‏ نگريد كه چگونه گسترده شده‏ است؟

3ـ طرح سؤال با مخاطبان، تا با اين عمل در باره‏ ى آفريده‏ ها و پديده‏ هاى نظام خلقت، مردم را به انديشه وادار و از انحراف باز دارد و بتواند اعتقادات خدايى را در وجودشان زنده نمايد؛ به عبارت ديگر آنان را به عرفان و شناخت رساند:

ـ قُل أرَأيتُم اِن جَعَلَ اللّهُ عَلَيكُمُ اللَّيلَ سَرمَدا اِلى يَومِ القِيامةِ مَن اِلهٌ غَيرُ اللّهِ يَأْتيكُم بِضياءٍ أفَلا تَسمَعون ...:(3) بگو: «اگر ببينيد كه خداوند شب را هميشه تا روز قيامت ادامه داد، كدام خدا غير از اللّه روشنايى (روز) را برايتان مى‏ آورد؟ آيا نمى‏ شنويد؟»(71) بگو: «اگر ببينيد كه خداوند روز را هميشه تا روز قيامت ادامه داد، كدام خدا غير از اللّه شب را برايتان مى‏ آورد تا در آن استراحت كنيد؟ آيا نمى‏ بينيد؟»

ـ ... أ أربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَيرٌ أمِ اللّهِ الواحدِ القَهّار:(4) اى ياران


[/HR][h=5] 1- طارق/7 ـ 5.

2- غاشيه/20 ـ 17؛ در ذاريات/21؛ فصلت/53؛ نمل/14، روم/50 نيز راجع به انديشيدن و نگاه آگاهانه به پديده‏ هاى مختلف اشاره شده است.

3- قصص/72ـ71.
4- يوسف/39.

[/h]زندانى‏ ام! آيا پروردگاران پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى چيره‏ گر؟(1)

ـ ... أنّى يَكونُ لَهُ ولدٌ و لَم تَكُن لَهُ صاحِبَةٌ و خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ...:(2) چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد حال آن‏ كه همسرى براى او وجود ندارد؟ و او همه چيز را آفريده‏ است ...

- وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاوءُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ ...(3) يهود و نصارا گفتند ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. بگو: پس (اگر اين طور است) چرا شما را به خاطر گناهانتان عذاب مى‏ كند؟ بنابراين شما هم بشرى هستيد (كه مانند ديگران) او، از انسان آفريده است.

آيات در اين باره فراوان است به عنوان نمونه چند آيه مطرح شد.
4ـ طرح سؤال و پاسخ، از ديگر روش‏ هاى گفتارى قرآن در نجات انسان‏ ها از ناآگاهى است كه نيازهاى فكرى بشريت را برطرف كند و گرايش فطرى او را كه علم‏گرايى است پرورش دهد:

ـ قُل مَن يُنَجّيكُم مِنَ الظُّلُماتِ البَرِّ و البَحرِ ...؟:(4) بپرس: «چه كسى شما را از تاريكى‏ هاى خشكى و دريا نجات مى‏ دهد؟»

ـ قُل اللّهُ يُنَجّيكُم مِنها ...:(5) درپاسخ بگو: «خدا شما را از آن نجات مى‏ دهد.»

ـ قالَ مَن يُحيِي العِظامَ و هِيَ رَميمٌ؟ ...: پرسيد: «چه كسى زنده مى‏ كند استخوان‏ ها را در حالى‏ كه پوسيده‏ است؟»
ـ قُل يُحييهَا الَّذي أنشَأَها أوَّلَ مَرَّةٍ...:(6) پاسخ بده: «كسى‏ كه اول دفعه آن را آفريد، زنده‏ اش مى‏ كند.»(7)


[/HR][h=5] 1- فاطر/27، واقعه/72ـ 71 و 59 ـ 58، غافر/28، ابراهيم/19، نحل/17، انعام/71؛ نمونه ‏هايى از مطلب فوق را ارائه مى‏ دهند.

2- انعام/101.

3- مائده / 18

4- انعام/63.

5- انعام/64.

[/h]6- يس/79 ـ 78.

7- صافات/18ـ 16، واقعه/49ـ 47، رعد/16، نمل/65ـ 64، نمونه‏ هايى از مطلب فوق را بيان مى‏ كنند.

[h=5] [/h]
[h=5]
[/h][h=5]
[/h]

باسلام خدمت استاد مجید .. وتشکر از توضیحات شما
دلیل اصلی من برای مطرح کردن سوال در مورد روز مجادله ... بیان احادیث و روایاتی است که این مطلب را بیان کرده اند ..و بیان شرح ماوقع
و اینکه انسان در مجادله و بحثی ، از شرایط نامناسب خود گلایه میکند و بیان میدارد که اگر مرکبی دیگر داشت بهتر عمل میکرد.
بطور مثال ما روزمره مرتب از این شکایات داریم که اخلاق ذاتی و ارثی تاثیر بیشتری بر خلقیات ما دارد و ژن و ترشحات هورمونی و خصوصیات ارثی ما ، اگر طور دیگری بود ما این نبودیم
که فردی که خصلتا ارام و صبور است چه هنری کرده ... و ادمی که ترشحات هورمونی او را عصبی و خشن کرده چه گناهی کرده ...
این مجادله همچنان ادامه دارد...
که چه شده محبوب خداوند محبوب او شده و حضرت علی دوست خداوند
و جواب خداوند در ان روز برای انسان چه بوده؟

باتشکر فراوان
خداقوت

gohar e nab;372214 نوشت:
باسلام خدمت استاد مجید .. وتشکر از توضیحات شما
دلیل اصلی من برای مطرح کردن سوال در مورد روز مجادله ... بیان احادیث و روایاتی است که این مطلب را بیان کرده اند ..و بیان شرح ماوقع
و اینکه انسان در مجادله و بحثی ، از شرایط نامناسب خود گلایه میکند و بیان میدارد که اگر مرکبی دیگر داشت بهتر عمل میکرد.
بطور مثال ما روزمره مرتب از این شکایات داریم که اخلاق ذاتی و ارثی تاثیر بیشتری بر خلقیات ما دارد و ژن و ترشحات هورمونی و خصوصیات ارثی ما ، اگر طور دیگری بود ما این نبودیم
که فردی که خصلتا ارام و صبور است چه هنری کرده ... و ادمی که ترشحات هورمونی او را عصبی و خشن کرده چه گناهی کرده ...
این مجادله همچنان ادامه دارد...
که چه شده محبوب خداوند محبوب او شده و حضرت علی دوست خداوند
و جواب خداوند در ان روز برای انسان چه بوده؟

باتشکر فراوان
خداقوت


با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب واحترام وقبولی طاعات وعبادات
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (11/رعد)
در آيات گذشته آمده است كه خدا بحكم عالم الغيب و الشهادة بودن، از پنهان و آشكار مردم با خبر و همه جا حاضر و ناظر است.
در آيه مورد بحث اضافه مى‏ كند كه خداوند علاوه بر اين حافظ و نگاهبان بندگان خود نيز مى‏ باشد:" براى انسان مامورانى است كه پى در پى از پيش رو، و پشت سر او قرار مى‏ گيرند و او را از حوادث حفظ مى‏ كنند" (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ)
اما براى اين كه كسى اشتباه نكند كه اين حفظ و نگاهبانى بى‏ قيد و شرط است و انسان مى‏ تواند خود را به پرتگاه ها بي فكند و دست به هر ندانم كارى بزند و يا مرتكب هر گونه گناهى كه مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد كه خدا و ماموران او حافظ وى باشند اضافه مى‏ كند كه:" خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى‏ دهد مگر اين كه آنها تغييراتى در خود ايجاد كنند"! (إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).
و باز براى اين كه اين اشتباه پيش نيايد كه با وجود ماموران الهى كه عهده دار حفظ انسان هستند، مساله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پايان آيه اضافه مى‏ كند كه" هر گاه خداوند به قوم و جمعيتى اراده سوء و بدى كند هيچ راه دفاع و بازگشت ندارد" (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).
" و هيچ كس غير خدا نمى‏ تواند والى و ناصر و ياور آنها باشد" (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).
به همين دليل هنگامى كه فرمان خدا به عذاب و مجازات يا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مى‏ شوند و انسان را تسليم حوادث مى‏ كنند!
نكته‏ ها:
1- معقبات چيست؟
" معقبات" چنان كه طبرسى در مجمع البيان و بعضى ديگر از مفسران بزرگ گفته ‏اند جمع" معقبه" است و آن هم به نوبه خود جمع" معقب" مى‏ باشد و به معنى گروهى است كه پى در پى و به طور متناوب به دنبال كارى مى‏ روند.
ظاهر اين آيه آن است كه خداوند به گروهى از فرشتگان، ماموريت داده كه در شب و روز به طور متناوب به سراغ انسان بيايند و از پيش رو و پشت سر نگاهبان و حافظ او باشند.
بدون ترديد انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى زيادى است، حوادثى از درون و برون، انواع بيماريها، ميكربها، انواع حادثه‏ ها و خطراتى كه از زمين و آسمان مى‏ جوشد، انسان را احاطه كرده‏ اند، مخصوصا به هنگام كودكى كه آگاهى انسان از اوضاع اطراف خود بسيار ناچيز است و هيچ گونه تجربه‏ اى ندارد، در هر گامى خطرى در كمين او نشسته است، و گاه انسان تعجب مى‏ كند كه كودك چگونه از لابلاى اين همه حوادث جان به سلامت مى‏ برد و بزرگ مى‏ شود، مخصوصا در خانواده‏ هايى كه پدران و مادران چندان آگاهى از مسائل ندارند و يا امكاناتى در اختيار آنها نيست مانند كودكانى كه در روستاها بزرگ مى‏ شوند و در ميان انبوه محروميت ها، عوامل بيمارى و خطرات قرار دارند.
اگر براستى در اين مسائل بينديشيم احساس مى‏ كنيم كه نيروى محافظى هست كه ما را در برابر حوادث حفظ مى‏ كند و هم چون سپرى از پيش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است.
در بسيارى از مواقع، حوادث خطرناك براى انسان پيش مى‏ آيد و او معجزه‏ آسا از آنها رهايى مى‏ يابد بطورى كه احساس مى‏ كند همه اين ها تصادف نيست بلكه نيروى محافظى از او نگهبانى مى‏ كند.
در روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده نيز روى اين تاكيد شده است، از جمله:
در روايتى از امام باقر ع مى‏ خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود:
يحفظ بامر اللَّه من ان يقع فى ركى او يقع عليه حائط او يصيبه شى‏ء حتى اذ جاء القدر خلوا بينه و بينه يدفعونه الى المقادير و هما ملكان يحفظانه بالليل و ملكان من نهار يتعاقبانه
يعنى:" به فرمان خدا انسان را حفظ مى‏كند از اينكه در چاهى سقوط كند يا ديوارى بر او بيفتد يا حادثه ديگرى براى او پيش بيايد تا زمانى كه مقدرات حتمى فرا رسد در اين هنگام آنها كنار مى ‏روند و او را تسليم حوادث مى ‏كنند، آنها دو فرشته‏ اند كه انسان را در شب حفظ مى ‏كنند و دو فرشته‏ اند كه در روز كه به طور متناوب به اين وظيفه مى‏ پردازند" «1».
در حديثى ديگر از امام صادق ع مى ‏خوانيم:
ما من عبد الا و معه ملكان يحفظانه فاذا جاء الامر من عند اللَّه خليا بينه و بين امر اللَّه:
" هيچ بنده‏اى نيست مگر اين كه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مى‏ كنند، اما هنگامى كه فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسليم حوادث مى‏ كنند" «2» (بنا بر اين آنها تنها او را از حوادثى كه به فرمان خدا قطعيت نيافته حفظ مى‏ كنند).
در نهج البلاغه نيز مى ‏خوانيم كه امير مؤمنان على ع فرمود:
ان مع كل انسان ملكين يحفظانه فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه:
" با هر انسانى دو فرشته است كه او را حفظ مى ‏كنند، اما هنگامى كه مقدرات حتمى فرا رسد او را رها مى ‏سازند" «3» هم چنين در خطبه اول نهج البلاغه در توصيف فرشتگان و گروه‏ هاى مختلف آنها مى ‏خوانيم:
و منهم الحفظة لعباده:
" گروهى از آنها حافظان بندگان اويند" البته عدم آگاهى از وجود اين فرشتگان از طريق حس يا از طريق علوم و دانش هاى طبيعى هرگز نمى ‏تواند دليل بر نفى آنها باشد چرا كه اين منحصر به مورد بحث ما نيست، قرآن مجيد و هم چنين مذاهب ديگر خبر از امور فراوانى كه ما وراء حس انسان است داده ‏اند كه بشر از طرق عادى نمى‏ تواند از آنها آگاهى يابد.
از اين گذشته همان گونه كه در بالا گفتيم ما در زندگى روزانه خود، نشانه ‏هاى واضحى از وجود چنين نيروى محافظى مى‏ بينيم و احساس مى‏ كنيم كه در برابر
__________________________________________________
(1) و (2) تفسير برهان جلد 2 صفحه 283. [.....]
(3) نهج البلاغه كلمات قصار جمله 201.

بسيارى از حوادث مرگ بار بطور اعجاز آميزى نجات مى‏ يابيم كه تفسير و توجيه همه آنها از طريق عادى و يا حمل بر تصادف مشكل است، (و من خود بعضى نمونه‏ هاى آن را در زندگى ديده‏ ام كه راستى حيرت‏ آور بوده، حتى براى شخص ديرباورى مثل من دليلى بوده است براى وجود آن محافظ نامرئى!)
2- هميشه تغييرات از خود ما است! (يك قانون كلى).
جمله إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، يك قانون كلى و عمومى را بيان مى ‏كند، قانونى سرنوشت‏ ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده! اين قانون كه يكى از پايه‏ هاى اساسى جهان بينى و جامعه‏ شناسى در اسلام است، به ما مى‏ گويد مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شما است، و هر گونه تغيير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى‏ كند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثير اوضاع فلكى و مانند اينها هيچ كدام پايه ندارد، آنچه اساس و پايه است اين است كه ملتى خود بخواهد سربلند و سرفراز و پيروز و پيشرو باشد، و يا به عكس خودش تن به ذلت و زبونى و شكست در دهد، حتى لطف خداوند، يا مجازات او، بى‏ مقدمه، دامان هيچ ملتى را نخواهد گرفت، بلكه اين اراده و خواست ملتها، و تغييرات درونى آنهاست كه آنها را مستحق لطف يا مستوجب عذاب خدا مى‏ سازد.
به تعبير ديگر: اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه‏ هاى اجتماعى اسلام را بيان مى‏ كند به ما مى‏ گويد هر گونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است، و هر گونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همين جا سرچشمه مى‏ گيرد، بنا بر اين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال" عوامل برونى" مى‏ گردند، و قدرت هاى سلطه‏ گر و استعمار كننده را همواره عامل بدبختى خود مى‏ شمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهى در درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست.
مهم آن است كه پايگاه هاى سلطه‏ گران و استعمار كنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بكوبيم، تا آنها هيچ گونه راهى براى نفوذ نداشته باشند.
آنها بمنزله شيطانند، و مى‏ دانيم شيطان به گفته قرآن بر كسانى كه عباد اللَّه مخلصين هستند راه ندارد، او تنها بر كسانى چيره مى‏ شود كه پايگاهى در درون وجود خود براى شيطان ساخته‏ اند.
اين اصل قرآنى مى‏ گويد: براى پايان دادن به بدبختي ها و ناكامي ها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم، يك انقلاب فكرى و فرهنگى، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختي ها بايد فورا به جستجوى نقطه‏ هاى ضعف خويشتن بپردازيم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوئيم، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكامي ها و شكست ها را به پيروزى مبدل سازيم، نه اينكه اين نقطه‏ هاى ضعف كه عوامل شكست است در زير پوشش هاى خود خواهى مكتوم بماند و به جستجوى عوامل شكست در بيرون جامعه خود در بيراهه‏ ها سرگردان بمانيم! تا كنون كتاب ها يا مقالات زيادى در باره عوامل پيروزى مسلمانان نخستين، و عوامل عقب‏ نشينى مسلمين قرون بعد، نوشته شده است، كه بسيارى از بحث هاى آنان به كاوش در سنگلاخ و بيراهه مى‏ ماند، اگر بخواهيم از اصل فوق كه از سرچشمه وحى به ما رسيده الهام بگيريم بايد هم آن پيروزى و هم آن شكست و ناكامى را در تغييرات فكرى و عقيدتى و اخلاقى و برنامه‏ هاى عملى مسلمانان جستجو كنيم و نه غير آن، در انقلاب هاى معاصر از جمله انقلاب ملت ما (مسلمانان ايران) انقلاب الجزائر، انقلاب افغانستان، و مانند آن به وضوح حاكميت اين اصل قرآنى را مشاهده مى‏ كنيم. يعنى بى‏ اينكه دولت هاى استعمارى و ابرقدرت هاى سلطه‏ گر روش خود را تغيير دهند، هنگامى كه ما از درون دگرگون شديم همه چيز دگرگون شد.
و به هر حال اين درسى است براى امروز و فردا، و فرداهاى ديگر، براى همه مسلمانها، و همه نسل هاى آينده! و مى‏ بينيم تنها رهبرانى پيروز و موفق شدند كه ملت خود را بر اساس اين اصل رهبرى كردند و دگرگون ساختند، تاريخ اسلام و تاريخ معاصر مملو است از شواهدى بر اين اصل اساسى و جاودانى كه ذكر آنها ما را از روش بحثمان در اين تفسير دور مى‏ سازد.
تفسير نمونه، ج‏10، صص: 148-142

موضوع قفل شده است