آیا قتل کسی صرفا به خاطر عقیده اش ، از نظر اخلاقی و اسلامی مجاز است؟

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا قتل کسی صرفا به خاطر عقیده اش ، از نظر اخلاقی و اسلامی مجاز است؟

سلام

در مشهورترین ایه قرانی داریم لااکراه فی الدین یعنی هیچ اجباری در دین نیست
از طرفی شبهاتی مطرح می شود که امام علی ع خوارج را بخاطر عقایدشان کشت
یا قتل مرتد یعنی ازدین برگشته مجاز است
چطور این داستانها را می توان با این ایه از قران تطبیق داد ؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدیق

بی نظیر;366760 نوشت:
در مشهورترین ایه قرانی داریم لااکراه فی الدین یعنی هیچ اجباری در دین نیست
از طرفی شبهاتی مطرح می شود که امام علی ع خوارج را بخاطر عقایدشان کشت.
یا قتل مرتد یعنی ازدین برگشته مجاز است
چطور این داستانها را می توان با این ایه از قران تطبیق داد ؟

باسلام
در مورد ایه شریفه، بحث از دو جهت قابل بحث است. ایه شریفه ای که بیان شد، یکی از اصول اساسی تبلیغ دین است و نشان دهنده این است که تبلیغ دین با اکراه و اجبار فایده ندارد و ایمانی از این راه برای فرد ایجاد نمیشود. اسلام نمى‏گويد براى اينكه توحيد را تحميل كنيد بجنگيد، چون تحميل شدنى نيست، چون ايمان است، ايمان را بايد تشخيص داد و انتخاب كرد. تشخيص كه زورى نمى‏شود، انتخاب هم زورى نمى‏شود، لا اكْراهَ فِى الدّين يعنى شما كسى را مجبور نكنيد، يعنى ايمان اجباربردار نيست.[1] به همین جهت است که تقلید در اصول دین پذیرفتنی نیست و هر کس باید اصول عقائدش را خودش کسب کند و نسبت به انها اطمینان داشته باشد. این یک مسأله است.
اما از سوی دیگر، اگر در راه ایمان دیگران و تفکر انان در مورد مذهب صحیح، مانعی وجود داشت و عده ای خواستند که جلوی ایمان دیگران را بگیرند و با تبلیغات مسموم خود، اذهان دیگران(مومنان یا کافران) را مملو از شبهاتی نمایند و اجازه طرح پاسخ انها نیز داده نشود، در این صورت اسلام در صدد مقابله با این موانع بر می اید و به حسب نوع ان مانع، دستورات پیشگیرانه و برطرف کننده ای دارد.
بعلاوه این آیه به نظر مفسران و علمای شیعه و اهل تسنن، مربوط به انتخاب اولیه دین است نه بقای بر دین. یعنی اگر کسی هنوز به اسلام ایمان نیاورده و معتقد به مسلک ومرامی دیگر است، نمیتوان او را مجبور کرد که به اسلام و اموزه های ان ایمان بیاورد. نگاهی به شأن نزول این آیه موید این نکته است.
حال به سوال شما می پردازیم و به دو نقضی که بیان کردید.

در مورد نقض اول: جنگ حضرت علی ع با خوارج ربطی به مسأله ازادی انتخاب عقیده و دین نداشت. حضرت تا زمانی که انان دست به شمشیر نبردندو به صورت رسمی از شهر بیرون و در منطقه مخصوص جمع اوری لشگر در بیرون شهر نرفتند، با انان جهاد ننمود. اما زمانی که وجود انان خطری برای جان و ناموس مردم شد و انان برای حکومت مرکزی خطر ایجاد کردند، حضرت با شرایط خاص و با هشدارهای زیادی که به انان دادند به مقابله با انان پرداختند.

در مورد نقض دوم:
ارتداد عبارتست از انکار خدا، صفات قطعی و مسلم خدا، نبوت پیامبر یا انکار یکی از ضروریات دین که به صورت مسلم در میان مسلمانان پذیرفته شده است. بنابراین انکار ضروریات مذهب مانند انکار اصل امامت، به نظر معروف فقها موجب ارتداد نیست،[2] به شرطی که همراه با توهین نباشد که در این صورت فحش و ناسزایش موجب قتل او میشود.[3]
قتل مرتد نیاز به شرایط و ضوابط زیادی دارد.
اولا: این شخص باید مرتد فطری باشد یعنی قبل از بلوغ یکی از والدینش مسلمان بوده باشند و خودش نیز قبل از ارتداد در حالی که بالغ بوده و توان فکر کردن داشته مسلمان بوده و سپس مرتد شده است.[4]
دوم: باید متوجه لوازم حرفش باشد و با علم و قصد اعلام ارتداد کرده باشد.[5]
سوم: قتل مرتد مخصوص مردان است و شامل زنان نمیشود.[6]
چهارم: ارتداد او از روی تحقیق نباشد. یعنی اگر شخصی بنابر تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که مثلا دین اسلام، خوب نیست و از اسلام برگشت، این شخص از نظر حقوقی به قتل نمیرسد. البته باید شرایط تحقیق را رعایت کرده باشد و ناشی از کج فهمی و تحت تأثیر شرایط و احساسات و عواطف نباشد.
پنجم: باید ارتداد خود راعلنی کرده باشد تا جرم او جنبه اجتماعی پیدا کند. بنابراین اگر کسی از دین برگشته باشد ولی ارتداد خود را جار نزند و اعتقاد جدیدش را در بوق و کرنا نکند، اعدام نمیشود.[7]
ششم: شخص مرتد باید به ضروری دین بودن آنچه انکار می نماید علم داشته باشد.[8]
هفتم: ارتدادش را باید با کلام و الفاظ بیان کند. بنابراین اگر ضروریات مذهب را در عمل و فعل ترک کرده باشد، حکم مرتد شامل او نمیشود.[9] اگر انکار فعلی او مستلزم اهانت و مسخره کردن ضروری دین باشد نیز همین حکم را دارد و در غیر این صورت نه.[10]
هشتم: شرایط کلی تکلیف را داشته باشد. یعنی شخص در صورت وجود شرایط بالا در صورتی حکم ارتداد را دارد که درحال ارتداد بالغ بوده، عاقل بوده و ارتدادش از روی اختیار باشد.[11]

بنابراین با توجه به این شرایط و ضوابط مشخص میشود که عقوبتی که برای مرتد بیان شده، مصادیق بسیار نادر و کمی پیدا میکند. ولی بااین حال، سوال مورد نظر شما باز هم جای دارد و میتوان پرسید که با توجه به اکراهی نبودن ایمان پس چرا این شخص که شرایط و ضوابط مورد نظر را دارد، به قتل میرسد و احکام خاصی را می یابد.
با توجه به مطالبی که در ابتدای این پست بیان شد، جواب این سوال نیز مشخص میشود. این شخص با توجه به این مشخصات، جرمش جنبه عمومی و اجتماعی پیدا کرده و خودش مانعی بر سر تبلیغ دین و ایمان مردم شده است و اعلام دشمنی با خدا و رسولش نموده است. این دیگر بحث اعتقاد شخصی و خصوصی این فرد نیست بلکه مقابل ایمان جامعه و سایر مردم شده است و گفتیم که ایه مورد نظر مربوط به ایمان و عقیده شخصی یا مربوط به آزادی تفکر است و اگر بی اعتقادی او جنبه عمومی بیابد از دایره ایه خارج است.


[/HR][1] . مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏20، ص: 249

[2] . قوانین الاصول ج 2 ص 212؛ کتاب الطهاره، امام خمینی، ج3 ص 441

[3] . المقنعه ص 743

[4] . موسوعه الفقه الاسلامی ج 8 ص 380

[5] . القواعد ج3 ص 573

[6] . وسائل الشيعه، ج 18ص 612.

[7] . الکافی فی الفقه ص 311؛ مجله فقه اهل بیت، ج5 و 6، ص 283

[8] . مجمع الفائده ج 3 ص 199

[9] . مجمع الفائده ج 13 ص 334

[10] . الدروس ج 2 ص 51

[11] . الشرایع، ج 4 ص 183

سلام خدمت شما

صدیق;369434 نوشت:
سوم: قتل مرتد مخصوص مردان است و شامل زنان نمیشود
چرا این حکم هست جناب صدیق؟خب به نظرم همه ی مفاسدی که یک مرد مرتد ممکنه ایجاد کنه و اسیب های اجتماعیی که میتونه بزنه توسط زن هم ممکنه.
و البته یک نمونه رو در مورد زنان در همین سایت خواندم:http://www.askdin.com/thread22680.html#post273385

ممنون از شما

صدیق;369434 نوشت:
بعلاوه این آیه به نظر مفسران و علمای شیعه و اهل تسنن، مربوط به انتخاب اولیه دین است نه بقای بر دین. یعنی اگر کسی هنوز به اسلام ایمان نیاورده و معتقد به مسلک ومرامی دیگر است، نمیتوان او را مجبور کرد که به اسلام و اموزه های ان ایمان بیاورد. نگاهی به شأن نزول این آیه موید این نکته است.

سلام

اصلا نمیشه توجیه کرد که در ایمان اوردن اولیه شخص ازاد باشه ولی در بقای بر دین ازادی وجود نداشته باشه
چون انسان ممکنه در هرزمانی از زندگیش شروع به تحقیق کنه و متوجه اشتباهش باشه
و اینکه حکم بشه باید بر اشتباهت باشی وگرنه کشته می شوی حرف منطقی و عقلانی و دینی نیست

صدیق;369434 نوشت:
اولا: این شخص باید مرتد فطری باشد یعنی قبل از بلوغ یکی از والدینش مسلمان بوده باشند و خودش نیز قبل از ارتداد در حالی که بالغ بوده و توان فکر کردن داشته مسلمان بوده و سپس مرتد شده است.[4]

سلام

این بند عادلانه نیست چون
ممکن است شخص چون در خانواده مسلمان بدنیا امده مسلمان ارثی باشد و واقعا به اسلام ایمان نداشته باشد
و بعد که به بلوغ می رسد و درباره ادیان تحقیق می کند به نتیجه ای برسد که خواسته باشد دینش را عوض کند

تکلیف این شخص چیست ؟

صدیق;369434 نوشت:
با توجه به مطالبی که در ابتدای این پست بیان شد، جواب این سوال نیز مشخص میشود. این شخص با توجه به این مشخصات، جرمش جنبه عمومی و اجتماعی پیدا کرده و خودش مانعی بر سر تبلیغ دین و ایمان مردم شده است و اعلام دشمنی با خدا و رسولش نموده است. این دیگر بحث اعتقاد شخصی و خصوصی این فرد نیست بلکه مقابل ایمان جامعه و سایر مردم شده است و گفتیم که ایه مورد نظر مربوط به ایمان و عقیده شخصی یا مربوط به آزادی تفکر است و اگر بی اعتقادی او جنبه عمومی بیابد از دایره ایه خارج است.

سلام

به نظر حقیر بهترین مجازات برای چنین شخصی زندان یا تبعید است
چون در زندان یا تبعید فرصت دارد دوباره بیندیشد و ممکن است اصلاح شود

در اینکه حکم مرگ برای مرتد غیرانسانی است شکی نیست و هر انسانی که از حداقل عاطفه انسانی برخوردار باشد نمیتواند چنین فاجعه ای را بپذیرد . معنی عملی حکم مرگ برای مرتد اینست که ای کسی که در خانواده مسلمان به دنیا آمدی حق انتخاب دین و عقیده نداری یا اسلام یا مرگ! این توجیهات که باعث تفرقه در امت اسلام! میشود خیلی مضحک و غیرمنطقی است . معنی ندارد که انسان یک بار حق انتخاب داشته باشد. تازه در اسلام عملا همان یک بار انتخاب هم نیست کسی که در کودکی و حتی سن بلوغ دین انتخاب نمیکند و تحت تاثیر خانواده و محیط است در جوانی هم میگویند مسلمان زاده ای پس مسلمانی! این یعنی دین ارثی و اجباری. تازه مثلا یک جوان 18 ساله هم به حدی از آگاهی و رشد نرسیده که بخواهد تحقیق گسترده ای کند و دینی را انتخاب کند. . مگر عرصه فکر و اندیشه را میتوان با اجبار و حبس و تهدید محدود کرد! اصلا واژه بی معنی امت اسلام و اینکه دینداری یا بی دین بودن افراد جامعه را با حکومت گره بزنیم از عجایب خود ساخته است تا دکانداران دین بتوانند به لطائف الحیل و با تحمیق انسانها و به دست گرفتن رگ خواب مذهب به حاکمیت تحمیلی خود ادامه دهند. اگر جز این است آیا ترس از این وجود دارد که مسلمانان دسته دسته از اسلام خارج شوند؟ واقعا اگر چنین باشد که اینها با تهدید به اسلام بر نمیگردند . چرا بقیه دنیا چنین ترسی ندارند؟ اصلا ایمانی که از سر ترس و اجبار باشد به چه درد میخورد؟ اگر کسی از نظر فکر و اندیشه به درجه ارتداد به دینی رسید که نمیشود با تهدید عقیده اش را عوض کرد و اگر بگوییم اعتقاد خود را علنی نکند باید گفت اعتقادی که علنی و عملی نشود که اعتقاد نیست و به درد نمیخورد . چرا مسیحیان امروز دنیا چنین واهمه ای ندارند چرا زرتشتیان امروز دنیا با جمعیتی فوق العاده اندک چنین احکام مضحکی ندارند. به قوانین گذشته و عصر سیاه و بی منطق قرون وسطی کاری ندارم. در دنیای امروز تنها دینی که از پیروان خود امت اجباری ساخته اسلام است. اگر یک مسیحی مسلمان شد آنرا در بوق و کرنا میکنید چرا فکر نمیکنید او هم نسبت به دین سابق خود مرتد شده است. ولی چرا یک مسلمان نباید این اختیار را داشته باشد که در هر لحظه از زندگی خود حق و اختیار انتخاب داشته باشد؟ نکند باید گفت که اسلام دین حق است و بقیه باطل! خب همین حرف را بقیه هم میتوانند بزنند و این عین انحصارطلبی است . اصلا دینداری یا بی دین بودن یا عوض کردن دین چیزی نیست که جایی ثبت شود و انسان بر اساس آن حقوق انسانی و شهروندی خود را بدست بیاورد یا از دست دهد.. دین صرفا یک اعتقاد قلبی و عقیده شخصی است که هر لحظه ممکن است تغییر کند و به حکومت و به هیچ کس ارتباطی ندارد. این که بگوییم انسان آزاد است ولی باید اسلام را انتخاب کند مثل اینست که بگوییم آزادی هر رنگی را انتخاب کنی به شرط آنکه مثلا آن رنگ مشکی باشد و این تناقض مضحک به شارلاتانی بیشتر شبیه است . حکم مرگ مرتد در دنیای امروز بی معنی است و موضوعیتی ندارد و صرفا باعث وهن اسلام و مسلمانان و بی منطق جلوه دادن آنها میشود و با هزاران دلیل و آیه و لطائف الحیل نمیتوان آنرا توجیه کرد. در قران هم حکم دنیوی برای آن تعیین نشده و انسان عقلمدار باید فرزند زمانه خود باشد نه اینکه عقل و منطق را تعطیل کنیم و با روایت 1400 سال پیش زندگی کنیم. مطمئنا اکثریت مردم دنیا چنین احکام غیرمنطقی را نمیپذیرند و آن چه اصل است آزادی انتخاب عقیده است و عرصه اعتقاد هیچ قانون و نیروی قهریه ای را بر نمیتابد. دنیا به این سمت میرود و با عوض شدن نسلها چنین احکامی منسوح شده و فقط باعث تعجب و تحیر و تمسخر آیندگان میشود چه بخواهیم چه نخواهیم. به هر حال آزادی تفسیر ندارد . آزادی " آزادی است نه بازی با الفاظ و مصادره به مطلوب کردن واژه ها . حتی در قانون اساسی فعلی ایران با همه جنبه های ایدئولوژی زدگی و خلاف حقوق بشری اش جرات نکرده اند چنین بندی وارد کنند و به صراحت گفته شده هیچ كس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. به طور حتم منظور عقیده ای بوده که ابراز شود وگرنه عقیده ای که ابراز نشود که کسی اطلاعی ندارد تا مواخذه بکند یا نکند. عقیده ای که در درون فکر انسان باشد که احتیاجی به قانون گذاری ندارد . کلمه عقیده هم بدون قید و شرط آمده پس میتواند هر چیزی را شامل شود از جمله تغییر عقیده دینی و یا کفر مطلق. البته در منطق امثال شما همواره حربه ای به نام تفسیر وجود دارد که با توسل به آن واضح تین امور را میتوان وارونه جلوه داد و شاید با تفسیر شورای محترم نگهبان ناگهان ببینیم ماست سیاه است! [=Times New Roman]الفبای عقل و منطق حکم میکند اگر مطلبی غیر عقلانی و ضد انسانی در هر آیینی بود آن را دور بریزیم نه اینکه سعی کنیم به زور و با رنگ و لعاب آن را با منطق سازگار جلوه دهیم . حداقل در دنیای امروز نه من( که معتقدم ادیان را خود انسانها ساخته و پرداخته اند) بلکه هر کسی با هر عقیده مذهبی در صورتیکه از حداقل چارچوبهای انسانی برخوردار باشد نمیتواند چنین حکم فاجعه باری را بپذیرد و با اعدام یک انسان (با هر شرایطی که باشد) آنهم بخاطر ابراز اعتقاد و عقیده (ولو کفر) کنار بیاید. این یک مسئله انسانی است ربطی به درون دینی و برون دینی هم ندارد. مگر اینکه خاصیت افیونی ایدئولوژی و مذهب چنان انسان را ساقط کرده باشد که واقعیت فاجعه را نبیند و نشنود و دلخوش داشته باشد که این حکم خداست! و حتما حکمتی در کار است که در حیطه ادراک ما نیست! خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند .

atila133f;375099 نوشت:
در اینکه حکم مرگ برای مرتد غیرانسانی است شکی نیست و هر انسانی که از حداقل عاطفه انسانی برخوردار باشد نمیتواند چنین فاجعه ای را بپذیرد . معنی عملی حکم مرگ برای مرتد اینست که ای کسی که در خانواده مسلمان به دنیا آمدی حق انتخاب دین و عقیده نداری یا اسلام یا مرگ! این توجیهات که باعث تفرقه در امت اسلام! میشود خیلی مضحک و غیرمنطقی است . معنی ندارد که انسان یک بار حق انتخاب داشته باشد. تازه در اسلام عملا همان یک بار انتخاب هم نیست کسی که در کودکی و حتی سن بلوغ دین انتخاب نمیکند و تحت تاثیر خانواده و محیط است در جوانی هم میگویند مسلمان زاده ای پس مسلمانی! این یعنی دین ارثی و اجباری. تازه مثلا یک جوان 18 ساله هم به حدی از آگاهی و رشد نرسیده که بخواهد تحقیق گسترده ای کند و دینی را انتخاب کند. . مگر عرصه فکر و اندیشه را میتوان با اجبار و حبس و تهدید محدود کرد! اصلا واژه بی معنی امت اسلام و اینکه دینداری یا بی دین بودن افراد جامعه را با حکومت گره بزنیم از عجایب خود ساخته است تا دکانداران دین بتوانند به لطائف الحیل و با تحمیق انسانها و به دست گرفتن رگ خواب مذهب به حاکمیت تحمیلی خود ادامه دهند. اگر جز این است آیا ترس از این وجود دارد که مسلمانان دسته دسته از اسلام خارج شوند؟ واقعا اگر چنین باشد که اینها با تهدید به اسلام بر نمیگردند . چرا بقیه دنیا چنین ترسی ندارند؟ اصلا ایمانی که از سر ترس و اجبار باشد به چه درد میخورد؟ اگر کسی از نظر فکر و اندیشه به درجه ارتداد به دینی رسید که نمیشود با تهدید عقیده اش را عوض کرد و اگر بگوییم اعتقاد خود را علنی نکند باید گفت اعتقادی که علنی و عملی نشود که اعتقاد نیست و به درد نمیخورد . چرا مسیحیان امروز دنیا چنین واهمه ای ندارند چرا زرتشتیان امروز دنیا با جمعیتی فوق العاده اندک چنین احکام مضحکی ندارند. به قوانین گذشته و عصر سیاه و بی منطق قرون وسطی کاری ندارم. در دنیای امروز تنها دینی که از پیروان خود امت اجباری ساخته اسلام است. اگر یک مسیحی مسلمان شد آنرا در بوق و کرنا میکنید چرا فکر نمیکنید او هم نسبت به دین سابق خود مرتد شده است. ولی چرا یک مسلمان نباید این اختیار را داشته باشد که در هر لحظه از زندگی خود حق و اختیار انتخاب داشته باشد؟ نکند باید گفت که اسلام دین حق است و بقیه باطل! خب همین حرف را بقیه هم میتوانند بزنند و این عین انحصارطلبی است . اصلا دینداری یا بی دین بودن یا عوض کردن دین چیزی نیست که جایی ثبت شود و انسان بر اساس آن حقوق انسانی و شهروندی خود را بدست بیاورد یا از دست دهد.. دین صرفا یک اعتقاد قلبی و عقیده شخصی است که هر لحظه ممکن است تغییر کند و به حکومت و به هیچ کس ارتباطی ندارد. این که بگوییم انسان آزاد است ولی باید اسلام را انتخاب کند مثل اینست که بگوییم آزادی هر رنگی را انتخاب کنی به شرط آنکه مثلا آن رنگ مشکی باشد و این تناقض مضحک به شارلاتانی بیشتر شبیه است . حکم مرگ مرتد در دنیای امروز بی معنی است و موضوعیتی ندارد و صرفا باعث وهن اسلام و مسلمانان و بی منطق جلوه دادن آنها میشود و با هزاران دلیل و آیه و لطائف الحیل نمیتوان آنرا توجیه کرد. در قران هم حکم دنیوی برای آن تعیین نشده و انسان عقلمدار باید فرزند زمانه خود باشد نه اینکه عقل و منطق را تعطیل کنیم و با روایت 1400 سال پیش زندگی کنیم. مطمئنا اکثریت مردم دنیا چنین احکام غیرمنطقی را نمیپذیرند و آن چه اصل است آزادی انتخاب عقیده است و عرصه اعتقاد هیچ قانون و نیروی قهریه ای را بر نمیتابد. دنیا به این سمت میرود و با عوض شدن نسلها چنین احکامی منسوح شده و فقط باعث تعجب و تحیر و تمسخر آیندگان میشود چه بخواهیم چه نخواهیم. به هر حال آزادی تفسیر ندارد . آزادی " آزادی است نه بازی با الفاظ و مصادره به مطلوب کردن واژه ها . حتی در قانون اساسی فعلی ایران با همه جنبه های ایدئولوژی زدگی و خلاف حقوق بشری اش جرات نکرده اند چنین بندی وارد کنند و به صراحت گفته شده هیچ كس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. به طور حتم منظور عقیده ای بوده که ابراز شود وگرنه عقیده ای که ابراز نشود که کسی اطلاعی ندارد تا مواخذه بکند یا نکند. عقیده ای که در درون فکر انسان باشد که احتیاجی به قانون گذاری ندارد . کلمه عقیده هم بدون قید و شرط آمده پس میتواند هر چیزی را شامل شود از جمله تغییر عقیده دینی و یا کفر مطلق. البته در منطق امثال شما همواره حربه ای به نام تفسیر وجود دارد که با توسل به آن واضح تین امور را میتوان وارونه جلوه داد و شاید با تفسیر شورای محترم نگهبان ناگهان ببینیم ماست سیاه است! [=Times New Roman]الفبای عقل و منطق حکم میکند اگر مطلبی غیر عقلانی و ضد انسانی در هر آیینی بود آن را دور بریزیم نه اینکه سعی کنیم به زور و با رنگ و لعاب آن را با منطق سازگار جلوه دهیم . حداقل در دنیای امروز نه من( که معتقدم ادیان را خود انسانها ساخته و پرداخته اند) بلکه هر کسی با هر عقیده مذهبی در صورتیکه از حداقل چارچوبهای انسانی برخوردار باشد نمیتواند چنین حکم فاجعه باری را بپذیرد و با اعدام یک انسان (با هر شرایطی که باشد) آنهم بخاطر ابراز اعتقاد و عقیده (ولو کفر) کنار بیاید. این یک مسئله انسانی است ربطی به درون دینی و برون دینی هم ندارد. مگر اینکه خاصیت افیونی ایدئولوژی و مذهب چنان انسان را ساقط کرده باشد که واقعیت فاجعه را نبیند و نشنود و دلخوش داشته باشد که این حکم خداست! و حتما حکمتی در کار است که در حیطه ادراک ما نیست! خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند .

انسان در اوج آزاداندیشی و اختیار به اسلام خواهد رسید. بجای اعدام مرتدان افکارشان را نقد کنید

sahebihagh;375188 نوشت:
انسان در اوج آزاداندیشی و اختیار به اسلام خواهد رسید. بجای اعدام مرتدان افکارشان را نقد کنید

سلام.از مطلب بنده راجع به ارتداد بازدید نمایید.

نقل قول:
چهارم: ارتداد او از روی تحقیق نباشد. یعنی اگر شخصی بنابر تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که مثلا دین اسلام، خوب نیست و از اسلام برگشت، این شخص از نظر حقوقی به قتل نمیرسد. البته باید شرایط تحقیق را رعایت کرده باشد و ناشی از کج فهمی و تحت تأثیر شرایط و احساسات و عواطف نباشد.

سلام و وقت بخیر
ببخشید جناب صدیق میشه بیشتر توضیح بدید... یعنی ممکنه کسی در مورد اسلام تحقیق کنه و شرایط تحقیق رو هم رعایت کنه و کج فهمی و نتیجه گیری احساسی و.... هم نداشته باشه ولی به این نتیجه برسه که دین اسلام خوب نیست؟

بی نظیر;375088 نوشت:
سلام

اصلا نمیشه توجیه کرد که در ایمان اوردن اولیه شخص ازاد باشه ولی در بقای بر دین ازادی وجود نداشته باشه
چون انسان ممکنه در هرزمانی از زندگیش شروع به تحقیق کنه و متوجه اشتباهش باشه
و اینکه حکم بشه باید بر اشتباهت باشی وگرنه کشته می شوی حرف منطقی و عقلانی و دینی نیست


سلام
این باعصث میشه فرد در انتخاب اسلام نهایت دقت و تحقیق رو بکار ببره چون خروج از این دین پذیرفته نیست
این یک قانونه که متضمن ایمان شخصه یعنی فرد ایمان آورنده در ضمن باورش به اسلام می داند و باور دارد که خروج از آن ممنوع است
مثل شرط ضمن عقد
والله المفق

حامد;375403 نوشت:
سلام
این باعصث میشه فرد در انتخاب اسلام نهایت دقت و تحقیق رو بکار ببره چون خروج از این دین پذیرفته نیست
این یک قانونه که متضمن ایمان شخصه یعنی فرد ایمان آورنده در ضمن باورش به اسلام می داند و باور دارد که خروج از آن ممنوع است
مثل شرط ضمن عقد
والله المفق

سلام

بزرگوار کدوم یک از ما در انتخاب اسلام نهایت دقت رو کردین ؟
پس تکلیف بچه هایی که بطور ارثی مسلمون می شن چیه ؟
مثلا یک بچه ای از پدر مادر مسلمون بدنیا میاد و بعد در 20 سالگی می ره تحقیق می کنه
و دین دیگه ای انتخاب می کنه
حالا این فرد جرمش چیه ؟ چرا باید مرتد لقب بگیره ؟

بی نظیر;375417 نوشت:
سلام

بزرگوار کدوم یک از ما در انتخاب اسلام نهایت دقت رو کردین ؟
پس تکلیف بچه هایی که بطور ارثی مسلمون می شن چیه ؟
مثلا یک بچه ای از پدر مادر مسلمون بدنیا میاد و بعد در 20 سالگی می ره تحقیق می کنه
و دین دیگه ای انتخاب می کنه
حالا این فرد جرمش چیه ؟ چرا باید مرتد لقب بگیره ؟


سلام
اگر به ما بگویند شما از آن پدر و مادرتان هستید بطور تعارفی قبول می کنیم . اگر بگویند ادامه و استمرار وجود آنهایید باز هم تعارفی قبول نمی کنیم اما هیچیک از این حرفها را آنطور که هست قبول نداریم .
اما واقعیت کدام است ؟ آیا ما از آن پدر و مادر و استمرار وجود آنهاییم ؟
واقعیت همین است . آغاز حیات و بودن ما چیزی جز نطفه برامده از جسم و جان والدین نبود . بلکه آنها ما را رشد دادند . در درون وجودشان در درون خانه شان ووو . از این نگاه است که مفهوم ولایت پدر بر فرزند مشخص می شود .
حکم اسلام بر قتل مرتد فطری نشان دهنده آنستکه اسلام در تحقق جوهره وجوده یک فرزند مسلمان به نحو محوری دخیل است .
چرا که برانگزاننده پدر و مادر به ازدواج و و حلال کننده رابطه آنها و تلاش انها در تربیت و مراقبت از فرزند همه و همه تحت فرمان و برنامه دین صورت گرفته است لذا او به اسلام تعلق دارد پس وقتی که بخواهد از این دین منقطع گردد آنچه را که به او داد از او پس می گیرد که همان حیات اوست
والله الموفق

حامد;375434 نوشت:
چرا که برانگزاننده پدر و مادر به ازدواج و و حلال کننده رابطه آنها و تلاش انها در تربیت و مراقبت از فرزند همه و همه تحت فرمان و برنامه دین صورت گرفته است لذا او به اسلام تعلق دارد پس وقتی که بخواهد از این دین منقطع گردد آنچه را که به او داد از او پس می گیرد که همان حیات اوست
والله الموفق
با درود . دوست عزیز ا واقعا قصد توهین ندارم ولی این استدلال شما مرغ پخته را در دیگ به خنده می اندازد! انسان آزاد به دنیا آمده و در هر لحظه از زندگی حق انتخاب دارد . معنی ندارد که بگوییم او به اسلام تعلق دارد! آیا کسی که در خانواده زرتشتی یا مسیحی و یا بودایی متولد شد مثلا به زرتشت و یا مسیحیت و یا بودا تعلق دارد؟! اساسا کسی به دین و عقیده مذهبی خاصی تعلق ندارد . همانطور که گفتم پیام آشکار و معنی عملی حکم مرگ برای مرتد این است که ای کسی در خانواده مسلمان به دنیا آمدی حق انتخاب نداری یا اسلام یا مرگ!!! اینکه بگوییم حق انتخاب دارد ولی باید اسلام را انتخاب کند مثل اینست که بگوییم حق داری هر رنگی را انتخاب کنی به شرط آنکه مشکی باشد! و این به شارلاتانی و شامورتی بازی بیشتر شبیه است تا استدلال منطقی.

من فکر میکنم حل همه ی این مسائل در چهارمین موردی است که جناب صدیق گفتند یعنی:

صدیق;369434 نوشت:
چهارم: ارتداد او از روی تحقیق نباشد. یعنی اگر شخصی بنابر تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که مثلا دین اسلام، خوب نیست و از اسلام برگشت، این شخص از نظر حقوقی به قتل نمیرسد. البته باید شرایط تحقیق را رعایت کرده باشد و ناشی از کج فهمی و تحت تأثیر شرایط و احساسات و عواطف نباشد.

منظور از این بخش اینه که کسی که خوب تحقیق کرده و نه به خاطر اطلاعات غلطی که بهش رسیده یا احساسات که با وجود فهم کامل مبانی دین مرتد شده این فرد حکم اعدام دارد دلیلش هم اینه که قطعا اسلام حق است پس اگر کسی تحقیق کنه و با داشتن اطلاعات درست باز هم اون رو انکار کنه یعنی دارد حق رو انکار میکنه پس چنین کسی قصدش از تغییر دین حق طلبی نیست که بخواهیم ستدلالهایی که دوستان اوردند رو بپذیریم.
یعنی پیش زمینه ی تفسیر این حکم این است که :"اسلام حق است و درست" (بدون پذیرش این پیش فرض نمیشود این حکم ور تفسیر درست کرده) در نتیجه کسی که با وجود اطلاعات درست از اسلام بر میگردد قطعا اشتباه میکنه پس اینکه بگوییم
:
بی نظیر;375088 نوشت:
اصلا نمیشه توجیه کرد که در ایمان اوردن اولیه شخص ازاد باشه ولی در بقای بر دین ازادی وجود نداشته باشه
چون انسان ممکنه در هرزمانی از زندگیش شروع به تحقیق کنه و متوجه اشتباهش باشه
و اینکه حکم بشه باید بر اشتباهت باشی وگرنه کشته می شوی حرف منطقی و عقلانی و دینی نیست
اساسا در این مورد غلط است چون امکان وقوعش وجود ندارد و هرگز رخ نمیدهد.یعنی امکان ندارد فرد بعد از تحقیق درست به این برسد که اشتباه کرده.

حامد;375434 نوشت:
سلام
اگر به ما بگویند شما از آن پدر و مادرتان هستید بطور تعارفی قبول می کنیم . اگر بگویند ادامه و استمرار وجود آنهایید باز هم تعارفی قبول نمی کنیم اما هیچیک از این حرفها را آنطور که هست قبول نداریم .
اما واقعیت کدام است ؟ آیا ما از آن پدر و مادر و استمرار وجود آنهاییم ؟
واقعیت همین است . آغاز حیات و بودن ما چیزی جز نطفه برامده از جسم و جان والدین نبود . بلکه آنها ما را رشد دادند . در درون وجودشان در درون خانه شان ووو . از این نگاه است که مفهوم ولایت پدر بر فرزند مشخص می شود .
حکم اسلام بر قتل مرتد فطری نشان دهنده آنستکه اسلام در تحقق جوهره وجوده یک فرزند مسلمان به نحو محوری دخیل است .
چرا که برانگزاننده پدر و مادر به ازدواج و و حلال کننده رابطه آنها و تلاش انها در تربیت و مراقبت از فرزند همه و همه تحت فرمان و برنامه دین صورت گرفته است لذا او به اسلام تعلق دارد پس وقتی که بخواهد از این دین منقطع گردد آنچه را که به او داد از او پس می گیرد که همان حیات اوست
والله الموفق

سلام

با عرض معذرت و ببخشیدا شما سوفسطایی نیستین :tajob::Moteajeb!:

یعنی چی که فرزند به پدر مادرش تعلق ندارد بلکه به اسلام تقلق دارد ؟!!!!!!!!!!!!

بله همه به خداوند تعلق دارند و از خدا هستند و تمام ادیان هم از خدا هستند
خدا هم همه بندگانش از جمله کافر را هم دوست دارد
و کشتن بی جهت کافر را هم اجازه نداده است
برفرض کسی که به اسلام تعلق دارد اگر قهر کرد اسلام باید ان شخص را بکشد ؟

مگراسلام منطق جواب دادن ندارد ؟
اصلا اسلام به کنار
اگر کسی عقاید شمارو قبول نداشت باید بکشیدش ؟

من باز هم می گویم کشتن مرتد یک حکم قرانی نیست و در قران نیامده است
و برداشتی از احادیث است که هرگز منطقی و عاقلانه در هیچ دین و مذهبی و فرهنگی قابل قبول نیست
پس باید بپذیریم احادیث دارای اشکال است و نمی شود به حدیث اعتماد کرد

hoorshid;375512 نوشت:
اساسا در این مورد غلط است چون امکان وقوعش وجود ندارد و هرگز رخ نمیدهد.یعنی امکان ندارد فرد بعد از تحقیق درست به این برسد که اشتباه کرده.
این ادعای شما را پیروان بقیه ادیان هم میتوانند داشته یاشند . شما اگر با یک کشیش مسیحی حتی شخصی در حد پاپ هم صحبت کنید ابتدا از از منطق و برهان دم میزند ولی نهایتا میرسد به اینکه تنها راه نجات بشریت فقط مسیحیت و ایمان به عیسی مسیح است! همینطور یک روحانی شیعه ابتدا میگوید عقاید اسلام و تشیع همه مستدل و علمی و منطقی هستند ولی عملا مناظره و مباحثه را جوری به پیش میبرد تا نهایتا برسد به اینکه ولایت علی و مظلومیت حسین و انتظار مهدی حقیقتی ناب است! همینطور یک روحانی مسلمان اهل تسنن ابتدا دم از عدالت و منطق میزنه ولی هدفش اینه که نهایتا حقانیت خلفای راشدین و برتری عایشه را نشان بده و اینکه عقاید اهل سنت اسلام ناب است و شیعه منحرف شده است! یعنی هیچکدام نمیخواهند بپذیرند که عقایدشان میتواند درست نباشد و همه با این پیش فرض مناظره میکنند که حق مطلق نزد آئین و عقیده خودشان است . واقعیت امر این است که هیچ دینی حق مطلق نیست و باطل مطلق هم نیست و همه ادیان ملغمه ای هستند از درست و غلط که در بستر زمان شاخ و برگ پیدا کرده اند. اینکه کسی بگوید هر انسانی اگر تحقیق درست انجام دهد نهایتا میرسد به اسلام بیشتر نوعی شارلاتانیسم دینی و قیم مابی برای انسان است تا منطق و استدلال. این نوعی خودپسندی و خود را حق مطلق دانستن است و انسان امروز زیر بار این زیاده خواهی ها نمیرود. دیدم بعضیها میگویند انسان یک بار حق انتخاب دارد! سخنی به غایت کودکانه و سبک سرانه و گزاف! بگذریم از اینکه در اسلام حکومتی عملا همان یک بار حق انتخاب هم نیست . میگویند تو مسلمان زاده ای پس مسلمانی!!! هر انسان در طول زندگی در هر لحظه و بینهایت بار میتواند هر عقیده مذهبی داشته باشد یا نداشته باشد و یا اصلا بدون دین باشد و حتی کافر مطلق باشد. هر کس میتواند عقاید مذهبی خود را در هر لحظه عوض کند. این عقیده مذهبی قرار نیست جایی ثبت شود و انسان بر اساس آن حقوق اجتماعی خاصی به دست آورد و یا از دست دهد پس اینکه بگوییم نظم اجتماع بهم میخورد اشتباهی فاحش و مبالغه ای آشکار است. این امری بدیهی و اولیه و حقی مثل نفس کشیدن است. این آزادی اولیه انسان هیچ نوع باید و نباید و قانون و حکومت و حکمی را برنمی تابد. یا بعضیها میگویند شخص مرتد نباید اعلام کند چون امنیت جامعه مسلمانان به خطر می افتد! باز هم سخنی بینهایت بی منطق. اولا هیچ جامعه ای صرفا متعلق به مسلمانان نیست در هر کشور و جامعه ای دوستداران همه ادیان و بی دینان زندگی میکند و در یک کشور اکثریت و اقلیت دینی مفهوم ندارد چون دین در ذات و ماهیتش اکثریت بردار نیست. اعتقادات دینی هر کس به خودش مربوط است نه مردم و نه جامعه و نه حکومت. آیا اگر یک مسیحی در امریکا مسلمان شود امنیت اعتقادی مسیحیان امریکا سست میشود؟! آیا اگر یک زرتشتی در ایران مسلمان شود و آن را اعلام کند بر علیه زرتشتیان ایران( با جمعیتی فوق العاده اندک) اعلام جنگ کرده است؟! چطور این تغییر دین و ارتداد از آئین زرتشت را با آب و تاب و ذوق و شوق اعلام میکنید و اگر لازم شد رسانه ملی! با آن مصاحبه میکند . نکند فقط اسلام حق است و بقیه باطل! خب این نطر شماست قرار نیست همه انسانها با عقاید مسلمانان زندگی کنند و احکام آن را معیار و محک زندگی خود قرار دهند که این عین انحصار طلبی و خود برتر بینی است و در دنیای امروز انسان متمدن زیر بارش نمیرود. و باز به همین دلیل حکومت باید غیر مذهبی و عرفی باشد تا بتواند احکام و قوانینی داشته باشد که نسبت به همه ادیان و همه افراد بی طرف بوده و عدالت را رعایت کند. حکومتی که اسلام و مسلمانی را برتر از سایر ادیان و عقاید بداند نمیتواند بدون تبعیض و عادلانه رفتار کند. اتفاقا باید مسلمانی که مرتد شده عقیده اش را مثل سایر تغییر دین داده ها اعلام کند یک بام و دو هوا که نمیشود . دین و عقیده ای که انسان نتواند اعلام کند به چه درد میخورد؟ آیا این نشانه عدم تحمل و بی ظرفیتی در بین مسلمانان نیست؟ آیا این نشانه کم آوردن نیست که بگوییم اگر اعلام کنی مثلا مسیحی شدی میکشیمت! یا در باره زن مرتد گفته شده حبس میشود و موقع نماز میزنندش تا توبه کند! این با کدام منطق و انسانیت سازگار است. اصلا دینی که اینقدر سست باشد که با بیرون رفتن عده ای از آن پایه های اعتقادی پیروانش متزلزل شود که نمیتواند ادعای کاملترین بودن داشته باشد. خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند.

hoorshid;375512 نوشت:
منظور از این بخش اینه که کسی که خوب تحقیق کرده و نه به خاطر اطلاعات غلطی که بهش رسیده یا احساسات که با وجود فهم کامل مبانی دین مرتد شده این فرد حکم اعدام دارد دلیلش هم اینه که قطعا اسلام حق است پس اگر کسی تحقیق کنه و با داشتن اطلاعات درست باز هم اون رو انکار کنه یعنی دارد حق رو انکار میکنه پس چنین کسی قصدش از تغییر دین حق طلبی نیست که بخواهیم ستدلالهایی که دوستان اوردند رو بپذیریم.
یعنی پیش زمینه ی تفسیر این حکم این است که :"اسلام حق است و درست" (بدون پذیرش این پیش فرض نمیشود این حکم ور تفسیر درست کرده) در نتیجه کسی که با وجود اطلاعات درست از اسلام بر میگردد قطعا اشتباه میکنه پس اینکه بگوییم:

بزرگوار از نظر همه ادیان انها حق هستند
حتی اون موش پرست خودش را حق می داند
پس پیش فرض حق بودن اسلام
پیش فرض درستی نیست

بی نظیر;375572 نوشت:
بزرگوار از نظر همه ادیان انها حق هستند
حتی اون موش پرست خودش را حق می داند
پس پیش فرض حق بودن اسلام
پیش فرض درستی نیست

خب حق بدونه!مهم نیست!حقیقتی که در خارج هست با عدم اعتقاد دیگران تیغیری نمیکنه.اون به قول شما موش پرستم یا کسی است که حرف حق و اطلاعات درست بهش نرسیده یا رسیده داره حق رو انکار میکنه.مهم ینه که اعتقادش درست و به حق نیست.

atila133f;375570 نوشت:
این ادعای شما را پیروان بقیه ادیان هم میتوانند داشته یاشند . شما اگر با یک کشیش مسیحی حتی شخصی در حد پاپ هم صحبت کنید ابتدا از از منطق و برهان دم میزند ولی نهایتا میرسد به اینکه تنها راه نجات بشریت فقط مسیحیت و ایمان به عیسی مسیح است! همینطور یک روحانی شیعه ابتدا میگوید عقاید اسلام و تشیع همه مستدل و علمی و منطقی هستند ولی عملا مناظره و مباحثه را جوری به پیش میبرد تا نهایتا برسد به اینکه ولایت علی و مظلومیت حسین و انتظار مهدی حقیقتی ناب است! همینطور یک روحانی مسلمان اهل تسنن ابتدا دم از عدالت و منطق میزنه ولی هدفش اینه که نهایتا حقانیت خلفای راشدین و برتری عایشه را نشان بده و اینکه عقاید اهل سنت اسلام ناب است و شیعه منحرف شده است! یعنی هیچکدام نمیخواهند بپذیرند که عقایدشان میتواند درست نباشد و همه با این پیش فرض مناظره میکنند که حق مطلق نزد آئین و عقیده خودشان است . واقعیت امر این است که هیچ دینی حق مطلق نیست و باطل مطلق هم نیست و همه ادیان ملغمه ای هستند از درست و غلط که در بستر زمان شاخ و برگ پیدا کرده اند. اینکه کسی بگوید هر انسانی اگر تحقیق درست انجام دهد نهایتا میرسد به اسلام بیشتر نوعی شارلاتانیسم دینی و قیم مابی برای انسان است تا منطق و استدلال. این نوعی خودپسندی و خود را حق مطلق دانستن است
این نظر شماست!جناب این یک بحث درون دینی استسیش شرط دارد که ان هم حقانیت اسلام است.شما این پیش شرط رو نپذیرفته در مورد ان بحث میکنید.
در شمن اسلام یک دین اجتماعیست و اساس دین هم یک مسئله ی اجتماعیست!انسانها بر اساس عقایدشان عمل میکنند پس نمیشود گفت عقاید هر کس به خودش مربوط است!تا وقتی عقاید افراد در حوزه ی اجتماعی موثر است با همه ی جامعه مربوط میشود به حکومت هم مربوط میشود!
atila133f;375570 نوشت:
آیا اگر یک مسیحی در امریکا مسلمان شود امنیت اعتقادی مسیحیان امریکا سست میشود؟! آیا اگر یک زرتشتی در ایران مسلمان شود و آن را اعلام کند بر علیه زرتشتیان ایران( با جمعیتی فوق العاده اندک) اعلام جنگ کرده است؟! چطور این تغییر دین و ارتداد از آئین زرتشت را با آب و تاب و ذوق و شوق اعلام میکنید و اگر لازم شد رسانه ملی! با آن مصاحبه میکند . نکند فقط اسلام حق است و بقیه باطل! خب این نطر شماست قرار نیست همه انسانها با عقاید مسلمانان زندگی کنند و احکام آن را معیار و محک زندگی خود قرار دهند که این عین انحصار طلبی و خود برتر بینی است و در دنیای امروز انسان متمدن زیر بارش نمیرود. و باز به همین دلیل حکومت باید غیر مذهبی و عرفی باشد تا بتواند احکام و قوانینی داشته باشد که نسبت به همه ادیان و همه افراد بی طرف بوده و عدالت را رعایت کند. حکومتی که اسلام و مسلمانی را برتر از سایر ادیان و عقاید بداند نمیتواند بدون تبعیض و عادلانه رفتار کند. اتفاقا باید مسلمانی که مرتد شده عقیده اش را مثل سایر تغییر دین داده ها اعلام کند یک بام و دو هوا که نمیشود . دین و عقیده ای که انسان نتواند اعلام کند به چه درد میخورد؟ آیا این نشانه عدم تحمل و بی ظرفیتی در بین مسلمانان نیست؟ آیا این نشانه کم آوردن نیست که بگوییم اگر اعلام کنی مثلا مسیحی شدی میکشیمت! یا در باره زن مرتد گفته شده حبس میشود و موقع نماز میزنندش تا توبه کند! این با کدام منطق و انسانیت سازگار است. اصلا دینی که اینقدر سست باشد که با بیرون رفتن عده ای از آن پایه های اعتقادی پیروانش متزلزل شود که نمیتواند ادعای کاملترین بودن داشته باشد. خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند
یقینا موثر است دیدن تغییر عقیه دیگران

اما خطها ی اخر هم پاسخش همان است که قبلا گفتم:

hoorshid;375512 نوشت:
پیش زمینه ی تفسیر این حکم این است که :"اسلام حق است و درست"

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

ببینید، حکم در مورد کسی است که از اسلام برگشته
یعنی جار میزند که خدا را قبول ندارد، پیغمبر و .....

در این سایت شبهات زیادی مطرح میشود،
برخی مواقع طرف هم قانع نمیشود(یا نمیخواهد قانع شود)
ولی در بیشتر موارد و در بدترین حالات مخالفان هیچ وقت دلیلی برای رد کردن عناصر دینی ندارند

دقت کردید؟
یعنی فقط من باب احتمال است
تازه اون احتمال هم براساس یک سری ذهنیات خودشان است
که مثلاً مسئله رو خوب تحلیل نکرده اند(یا شاید ...)

حالا کدوم محقق(درون دینی) میاید من باب احتمال، نظر بدهد که دین اسلام اعتبار ندارد؟؟؟؟؟؟

به عبارتی تمام مخالفین مشکوک هستند، حالا اگه اسلام در یک بحث درون دینی حکم بدهد که مشکوک حق ندارد اعلام ارتداد کند، مانعی دارد؟
محقق هم که طبق گفته های جناب صدیق میتوانند نظر بدهند،

پس اگر کسی از دین برگشت(نه از روی تحقیق، نه از روی بی اطلاعی از اینکه اون موضوع ضروری دین بوده و نه ......) این یعنی چه؟
یعنی بداند اون موضوع مهم است
تحقیق نکرده باشد
عاقل باشد
بالغ باشد
پیش همه علناً بگوید(جار بزند)

خب این فرد در نظر خود شما حکمش چیست؟

hoorshid;375717 نوشت:
این نظر شماست!جناب این یک بحث درون دینی استسیش شرط دارد که ان هم حقانیت اسلام است.شما این پیش شرط رو نپذیرفته در مورد ان بحث میکنید.
در شمن اسلام یک دین اجتماعیست و اساس دین هم یک مسئله ی اجتماعیست!انسانها بر اساس عقایدشان عمل میکنند پس نمیشود گفت عقاید هر کس به خودش مربوط است!تا وقتی عقاید افراد در حوزه ی اجتماعی موثر است با همه ی جامعه مربوط میشود به حکومت هم مربوط میشود
البته که نظر منه. مگه من گفتم نظر شماست! طبیعیه که هر کس با نظر خودش زندگی میکند ولی مهم اینست که دنیا و عقلایش به این سمت حرکت میکنند و رشد سکولاریزه شدن انسانها از رشد گرایش به هر دینی بیشتر است . درون دینی و برون دینی چه صیغه ای هست؟! مسئله جان و سرنوشت زندگی انسانهاست با مغلطه و بازی با کلمات نمیشود ذره ای از غیر منطقی و غیر انسانی بودن این حکم چیزی کاست. این پیش شرط را چه کسی گذاشته ؟ همه انسان هستند و برابر . معنی ندارد پیش شرط بگذاریم و بحث کنیم. دقیقا بحث بر سر نقد احکام همین پیش شرط شماست. دین اجتماعی یعنی چی؟ همه ادیان ادعا میکنند برای اصلاح انسانها و از این طریق اصلاح جوامع آمده اند. ولی به بهانه اجتماعی بودن کسی حق ندارد عقاید مذهبی خودش را (ولو اکثریت) برای کل یک جامعه بخواهد . این عین انحصار طلبی و زیاده خواهی است . پیروان هیچ دینی کشور و جامعه مخصوص به خود ندارند و اصلا قرار هم نیست چنین چیزی باشد .جامعه متعلق به همه است مسلمان و یهودی و بهایی و بت پرست و کافر . حکومت و قوانینش باید نسبت به همه بی طرف باشند . این منطقی بدیهی و روشن و عادلاته است که خوشبختانه دنیا به این سمت میرود. حقانیت اسلام صرفا برای معتقدینش معتبر و محترم است. حقانیت یک دین که در خلاء اثبات نمیشود. همه ادیان مدعی اند حقانیتشان در عالم واقعیت اثبات میشود . مسئله همین است که مرجع اثبات حقانیت یک دین کیست و کجاست؟ شما هستید؟ روحانیون شما هستند؟ هر کس باشد که میشود زیر سوالش برد. این مرجع پیامبر این دین بخصوص است؟ خب کسی که این دین را حق نمیداند پیامبرش را هم پیامبر نمیداند. آیا این مرجع خداست؟ خدا که شخص نیست و مستقیما با کسی حرف نمیزند در نتیجه ادعای وجود کلام خدا ما به ازای عینی و خارجی پیدا نمیکند و البته طبیعی است آنچه شما از کتب دینی خودتان کلام خدا مینامید برای یک غیر معتقد چنین مفهومی ندارد. حال میگویید واقعیتی در خارج وجود دارد به نام کلام خدا و حکم خدا. دیگران هم ادعا میکنند کلام خدا نزد آنان است( مثلا مسیحیان هم چهار انجیل را کلام خدا میداند) یک بی دین میگوید چیزی به نام حکم خدا نداریم و قرار هم نیست چنین چیزی داشته باشیم و این دور باطل همینطور ادامه پیدا میکند. پس چگونه باید به این واقعیت خارجی دست پیدا کرد؟! به هر حال ما برای رسیدن به این حقیقت ثابت و خارجی(مورد ادعای شما) باید به کسی و شخصی و یا کتابی رجوع کنیم و به آن اعتماد کنیم این اجماع جهانی برای وجود چنین مرجعی که همه را اقناع کند وجود ندارد. اینجاست که امثال شما جوابی ندارید و چون به تناقض و بن بست میرسید و حرف دیگری برای گفتن ندارید جز اینکه بگویید مرغ یک پا دارد! و صرفا تکرار میکنید چون اسلام حق است و بقیه باطل . چون اسلام منطق دارد! خب همین حرف را بقیه هم میزنند و اثبات میکنند واقعیت خارجی حق و حقیقت بر پایه فطرت اصیل انسان نزد دین آنان است و به لطائف الحیل آن را توجیه میکنند و البته راضی هم به خانه بر میگردند. بهترین راه حل بی طرفی حکومت و قوانین آن نسبت به همه ادیان و عقاید است و اینکه بگذاریم هر کسی واقعیت زندگی را آنجور که دوست دارد ببیند و زندگی کند نه با پیش شرط ما و کلامی که صرفا ما میگوییم کلام خداست در حالیکه عملا حتی اعتقاد به وجود خدا هم امری شخصی و آزاد است.

سلمان14;375750 نوشت:
ببینید، حکم در مورد کسی است که از اسلام برگشته
یعنی جار میزند که خدا را قبول ندارد، پیغمبر و .....
از اسلام برگشته که برگشته. نظر و اعتقادش همین است مگر جنایت کرده؟! تازه چه ربطی به اعتقاد به خدا دارد مگر خدا در چارچوب اسلام حبس شده است که انکار اسلام به معنی انکار خدا باشد! میشود به خدا اعتقاد داشت بدون اعتقاد به اسلام و با اعتقاد به دین دیگری و یا اصلا بدون اعتقاد به هر دین و مذهبی. حتی اگر کسی بقول شما جار بزند خدا را هم قبول ندارد. خب نداشته باشد به جایی بر میخورد؟ نظر و اعتقادش همین است. حداقل صداقت داشته اعتقاد قلبی خود را بدون ترس از عوام ظاهر بین و خواص نان به نرخ روز خور اعلام کرده است این صداقت شایسته تقدیر هم هست. اعلام کردن بی اعتقادی به خدا بهتر است از اینکه شخصی با جای مهر بر پیشانی و ادا و اطوار مذهبی صدها ظلم به دیگران روا دارد و مثلا موقع برگشت از یک مراسم مذهبی و یا حج احساس آرامش کند و از شنیدن کلمه حاج آقا قند توی دلش آب شود!

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب

atila133f;375769 نوشت:
از اسلام برگشته که برگشته. نظر و اعتقادش همین است مگر جنایت کرده؟! تازه چه ربطی به اعتقاد به خدا دارد مگر خدا در چارچوب اسلام حبس شده است که انکار اسلام به معنی انکار خدا باشد! میشود به خدا اعتقاد داشت بدون اعتقاد به اسلام و با اعتقاد به دین دیگری و یا اصلا بدون اعتقاد به هر دین و مذهبی. حتی اگر کسی بقول شما جار بزند خدا را هم قبول ندارد. خب نداشته باشد به جایی بر میخورد؟ نظر و اعتقادش همین است. حداقل صداقت داشته اعتقاد قلبی خود را بدون ترس از عوام ظاهر بین و خواص نان به نرخ روز خور اعلام کرده است این صداقت شایسته تقدیر هم هست.

1- دوست عزیز، آروم باشید، حقیر هم مثل شما دارم نظرم رو بیان میکنم.

2- همینکه این موضوع شما ر وبرآشفته کرده، یعنی انتخاب یک دین فوق العاده مهم است.

3- صداقت این است، که انسان تحقیق کند و نتیجه تحقیقاتش را بیان کند، نه اینکه از روی سادگی گول بخورد، یا عشقش بکشه، دینش رو عوض کنه(به نظرم).

4- کاری به خواص نان به نرخ روز خور ندارم(اگر همچین چیزی باشه) ولی حقیر با عوام خیلی گشتم،
اینطوریا نیست که شما فکر میکنید،
عوام ظاهر بین نیستن، خیلی زیاد میفهمن،

5- بنا به گفته های جناب صدیق، کسی که تحقیق کرده و لوازم تحقیقش درست بوده، میتواند نظر مخالف و موافق داشته باشد(و این هم منطقی است) شما دگه چه میخواید؟

6- نمیدونم واقعاً، آقا اعتقاد مهم است یا نه؟
اگر مهم است که تغییر بی دلیلش ممکن از جنایت هم بدتر باشه
اگر مهم نیست(از نظر شما) خب این تغییر دادنش چه صیغعه ای است؟


[/HR]بعضی موقع تا مرز شاخ درآوردن پیش میرم، از افکار بعضی از خودمان:
- نه میتوانیم دست از تحقیق در مورد درستی یا نادرستی گزاره های دینی بپردازیم
- نه میتوانیم مانند یک محقق و کسی که دارد مسئله ای را حل میکند، گزاره های دینی را حل کنیم
- نه حواسمون هست که هر چی بدبختی در دنیا است از عقاید نادرست است(کشتار مسلمانان میانمار، جنگهای بزرگ، خودکشی های دست جمعی و....)
- نه میتونیم بی اعتقاد زندگی کنیم

فقط چسبیدیم به یک چیز:
- باید آزاد باشم، هر جوری دلم میخواد زندگی کنم
خب مگه دنیا الان غیر از این است که تو دلت میخواد
یه نگاه به دنیا بیانداز!!!!!!!!!!!!(منظور شما مخاطب عزیز نیستی)

atila133f;375763 نوشت:
البته که نظر منه. مگه من گفتم نظر شماست! طبیعیه که هر کس با نظر خودش زندگی میکند ولی مهم اینست که دنیا و عقلایش به این سمت حرکت میکنند و رشد سکولاریزه شدن انسانها از رشد گرایش به هر دینی بیشتر است . درون دینی و برون دینی چه صیغه ای هست؟! مسئله جان و سرنوشت زندگی انسانهاست با مغلطه و بازی با کلمات نمیشود ذره ای از غیر منطقی و غیر انسانی بودن این حکم چیزی کاست. این پیش شرط را چه کسی گذاشته ؟ همه انسان هستند و برابر . معنی ندارد پیش شرط بگذاریم و بحث کنیم. دقیقا بحث بر سر نقد احکام همین پیش شرط شماست. دین اجتماعی یعنی چی؟ همه ادیان ادعا میکنند برای اصلاح انسانها و از این طریق اصلاح جوامع آمده اند. ولی به بهانه اجتماعی بودن کسی حق ندارد عقاید مذهبی خودش را (ولو اکثریت) برای کل یک جامعه بخواهد . این عین انحصار طلبی و زیاده خواهی است . پیروان هیچ دینی کشور و جامعه مخصوص به خود ندارند و اصلا قرار هم نیست چنین چیزی باشد .جامعه متعلق به همه است مسلمان و یهودی و بهایی و بت پرست و کافر . حکومت و قوانینش باید نسبت به همه بی طرف باشند . این منطقی بدیهی و روشن و عادلاته است که خوشبختانه دنیا به این سمت میرود. حقانیت اسلام صرفا برای معتقدینش معتبر و محترم است. حقانیت یک دین که در خلاء اثبات نمیشود. همه ادیان مدعی اند حقانیتشان در عالم واقعیت اثبات میشود . مسئله همین است که مرجع اثبات حقانیت یک دین کیست و کجاست؟ شما هستید؟ روحانیون شما هستند؟ هر کس باشد که میشود زیر سوالش برد. این مرجع پیامبر این دین بخصوص است؟ خب کسی که این دین را حق نمیداند پیامبرش را هم پیامبر نمیداند. آیا این مرجع خداست؟ خدا که شخص نیست و مستقیما با کسی حرف نمیزند در نتیجه ادعای وجود کلام خدا ما به ازای عینی و خارجی پیدا نمیکند و البته طبیعی است آنچه شما از کتب دینی خودتان کلام خدا مینامید برای یک غیر معتقد چنین مفهومی ندارد. حال میگویید واقعیتی در خارج وجود دارد به نام کلام خدا و حکم خدا. دیگران هم ادعا میکنند کلام خدا نزد آنان است( مثلا مسیحیان هم چهار انجیل را کلام خدا میداند) یک بی دین میگوید چیزی به نام حکم خدا نداریم و قرار هم نیست چنین چیزی داشته باشیم و این دور باطل همینطور ادامه پیدا میکند. پس چگونه باید به این واقعیت خارجی دست پیدا کرد؟! به هر حال ما برای رسیدن به این حقیقت ثابت و خارجی(مورد ادعای شما) باید به کسی و شخصی و یا کتابی رجوع کنیم و به آن اعتماد کنیم این اجماع جهانی برای وجود چنین مرجعی که همه را اقناع کند وجود ندارد. اینجاست که امثال شما جوابی ندارید و چون به تناقض و بن بست میرسید و حرف دیگری برای گفتن ندارید جز اینکه بگویید مرغ یک پا دارد! و صرفا تکرار میکنید چون اسلام حق است و بقیه باطل . چون اسلام منطق دارد! خب همین حرف را بقیه هم میزنند و اثبات میکنند واقعیت خارجی حق و حقیقت بر پایه فطرت اصیل انسان نزد دین آنان است و به لطائف الحیل آن را توجیه میکنند و البته راضی هم به خانه بر میگردند. بهترین راه حل بی طرفی حکومت و قوانین آن نسبت به همه ادیان و عقاید است و اینکه بگذاریم هر کسی واقعیت زندگی را آنجور که دوست دارد ببیند و زندگی کند نه با پیش شرط ما و کلامی که صرفا ما میگوییم کلام خداست در حالیکه عملا حتی اعتقاد به وجود خدا هم امری شخصی و آزاد است.
سلام
درون دینی ست یعنی مقدمه ی بحث در موردش پذیرفتن دین است.
اما انچه در مورد دیگر ادیان گفتید و اسلام
اسلام با عقلانیت حقانیتش اثبات میشه ولی گاهی در مسیحیت میبینیم گفته میشه قبل از ورود به کلیسا عقلت رو پشت در بذار!
شما در پست دیگه هم در مورد مسیحیت حرف هی زدید بنده جواب ندادم .ولی نشان دهنده ی اطلاعات کم شما در مورد این دین و در عین حال اظهار نظر در همین مورد است!!!خود مسیحیان ادعایی که شما کردید مبنی بر وحی بودن عهد جدید یا به قول شما اناجیل چهار گانه ندارند!نویسنده های انها معلوم است!مسلمانان میگویند عیسی ع کتابی داشته که کلام الله بوه ولی الان در دسترس نیست...!بگذریم!
مرجعی هم که گفتید همه را اقناع کند داریم!قران!(که معجزه ی زنده ی دین ماست)بری اثبات حقانیت و صحتش هم از عقل استفاده میکنیم که همه ان رو قبول دارند!(یعنی تحدی)
اگر یگر ادیان توانستند در مقابل منطق اسلام حرفی بزنند بسم الله!مسئله این است که نمیتوانند!اصول اعتقادی انها مثل تثلیث و...بر خلاف عقلانیت است!
اینکه میگویم این بحث حکم مرتد درون دینی است به این خاطر ایت که از فروع محسوب میشه نه اصول!اصول که اثبات بشوند حقانیت کلیه ی فروع به عنوان یک پک کلی(مجموعه) اثبات میشود!ادیان دیگر در اصول اعتقادیشان هم مشکلات جدی دارند!...

در مورد سکولاریسم هم موضوع بحث نیست و جوابش هم طولانی است به همین دلیل جواب نمیدم(گرچه مختصری در پست قبل پاسخ دادم)

hoorshid;375717 نوشت:
خب حق بدونه!مهم نیست!حقیقتی که در خارج هست با عدم اعتقاد دیگران تیغیری نمیکنه.اون به قول شما موش پرستم یا کسی است که حرف حق و اطلاعات درست بهش نرسیده یا رسیده داره حق رو انکار میکنه.مهم ینه که اعتقادش درست و به حق نیست.

سلام

حقیقتی که در خارج هست رو چطور می خواین ثابت کنین حقیقته ؟معیارتون چیست ؟
بازم به این بر میگرده که شما خودتون و از قبل محق می دونین و این مشکل سازه

شما حرفتون این هست که اسلام بر حقه
خوب بزرگوار یک مسیحی هم می گه مسیح بر حقه
شما استدلال خودتون و دارین و مسیحی هم استدلال خودش و داره
حالا باهم بحث می کنین و هیچ کدوم نمی تونه دیگری رو قانع کنه
حالا تکلیف چیه ؟ حق کدومه ؟

در اخر شما خودتونو محق می دونین و ان مسیحی هم محق
حالا معیار قضاوت چیه ؟
پس چاره ای نیست که حق رو نسبی بدونیم و برای هرشخصی با شخص دیگه حق فرق می کنه

سلمان14;375750 نوشت:
پس اگر کسی از دین برگشت(نه از روی تحقیق، نه از روی بی اطلاعی از اینکه اون موضوع ضروری دین بوده و نه ......) این یعنی چه؟
یعنی بداند اون موضوع مهم است
تحقیق نکرده باشد
عاقل باشد
بالغ باشد
پیش همه علناً بگوید(جار بزند)

خب این فرد در نظر خود شما حکمش چیست؟

سلام

بالاخره شخصی که از دین بر می گرده بدون هیچ تحقیقی نیست و حتما یک سری تحقیقاتی هرچند ناکافی کرده
باید به این شخص فرصت تحقیق داد
نه اینکه زود کشتش
کشتن در هیچ کجای دنیا منطق درستی نیست

بعد از تحقیق اگر با تحقیق کامل از دین برگشت که خوب شامل مورد تحقیق می باشد و قتلش جایز نیست
و اگر به دین باز گشت که خوب نجات جان یک انسان یعنی نجات جان همه انسانها

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

بی نظیر;375894 نوشت:

بالاخره شخصی که از دین بر می گرده بدون هیچ تحقیقی نیست و حتما یک سری تحقیقاتی هرچند ناکافی کرده
باید به این شخص فرصت تحقیق داد

وقتی خود شخص به خودش فرصت نمی دهد چه میفرمایید

ببینید، اسلام برای شخص ارزش خیلی زیادی قایل است،
مرتد اگر اعدام هم شود و قبل از اعدام توبه کند، ظاهراً گفته اند که پذیرفته است.
اما مسئله اجتماع متفاوت است
نمیشه هر کسی با یک تحقیق ناکافی بیاد بگه:
«امرزو a درست است، فردا b درست، پس فردا c درست است و ....»

اتفاقاً از جمله شما حقیر این موضوع به ذهنم آمد که این مسئله اعدام مرتد،
ابزار بسیار خوبی است برای فرصت دادن به محققینی که تحقیق ناکافی داشته اند.

بی نظیر;375889 نوشت:
حقیقتی که در خارج هست رو چطور می خواین ثابت کنین حقیقته ؟معیارتون چیست ؟
بازم به این بر میگرده که شما خودتون و از قبل محق می دونین و این مشکل سازه

شما حرفتون این هست که اسلام بر حقه
خوب بزرگوار یک مسیحی هم می گه مسیح بر حقه
شما استدلال خودتون و دارین و مسیحی هم استدلال خودش و داره
حالا باهم بحث می کنین و هیچ کدوم نمی تونه دیگری رو قانع کنه
حالا تکلیف چیه ؟ حق کدومه ؟

در اخر شما خودتونو محق می دونین و ان مسیحی هم محق
حالا معیار قضاوت چیه ؟
پس چاره ای نیست که حق رو نسبی بدونیم و برای هرشخصی با شخص دیگه حق فرق می کنه


سلام
مشکل شما همین نگاه نسبیتون است!
اینکه مسیحیت بر حق است یا اسلام قضاوتش با عقل است و استدلالهای عقلانی.یک مسیحی به هیچ عنوان نمیتونه اصول دینش مثل تثلیث و...رو با عقل توضیح بده.به همین خاطر در بعضی مواردسوال کردن در مسیحیت ممنوع است.وقتی حقانیت اسلام اثبات شد توسط عقل(که موضوع این تاپیک نیست البته) اون پیش فرض که عرض کردم اثبات میشه در مرحله ی دوم میرسیم به انچه در پستهای قبل عرض شد.

اما نسبیت حق
اول انکه یک مسلمان نمیتونه هم به حقانیت اسلام معتقد باشه وو هم زمان مسیحیت و...و هم درست بدونه.چون این نقض عقیده خودش است
دوم به طور کل اینکه همه چیزو نسبی بدونیم یک تفکر پارادکسیکال است.وقتی بگوییم همه چیز نسبی است و هیچ چیز به طور مطلق حق و درست نیست یک جمله ی خود متناقض رو بیان کردیم مثل کسی که میگوید من همیشه دروغ میگویم!شما در هر صوت چه حرفش رو بپذیرید چه نه به تناقض میرسید!
وقتی بگوییم همه چیز نسبی است داریم یک واقعیت مطلق رو بیان میکنیم یعنی نسبی بودن همه چیز!
حالا اگر درستی این جمله رو بپذیریم این جمله باید خودش شامل خودش هم بشه!...تناقض!

پس در خارج یک قاعده ی درست و یک قاعده غلط به طور مطلق وجود دارد.که با استدلالهای عقلانی اثبات میکنیم اسلام تنها مطلق درست است و تنها معیار تشخیص و هیچ مکتب دیگه اینطور نیست.

نکته اخر اینکه
عرض کردم حقیقت خارجی با باور ما تغییر نمیکنه منظورم این بود که باور داشتن یا نداشتن یک مسیحی به اسلام تاثیری در حقانیت اسلام ندارد.مثلا کوزه ای از طلا در دست شماست و شما میدانی طلاست حالا همه ی عالم جمع بشن و بگن کوزه ی شما جنسش از خاک است جنس کوزه تغییر میکنه؟!...میشود خاک؟!!

hoorshid;375873 نوشت:
سلام
درون دینی ست یعنی مقدمه ی بحث در موردش پذیرفتن دین است.
اما انچه در مورد دیگر ادیان گفتید و اسلام
اسلام با عقلانیت حقانیتش اثبات میشه ولی گاهی در مسیحیت میبینیم گفته میشه قبل از ورود به کلیسا عقلت رو پشت در بذار!
شما در پست دیگه هم در مورد مسیحیت حرف هی زدید بنده جواب ندادم .ولی نشان دهنده ی اطلاعات کم شما در مورد این دین و در عین حال اظهار نظر در همین مورد است!!!خود مسیحیان ادعایی که شما کردید مبنی بر وحی بودن عهد جدید یا به قول شما اناجیل چهار گانه ندارند!نویسنده های انها معلوم است!مسلمانان میگویند عیسی ع کتابی داشته که کلام الله بوه ولی الان در دسترس نیست...!بگذریم!
مرجعی هم که گفتید همه را اقناع کند داریم!قران!(که معجزه ی زنده ی دین ماست)بری اثبات حقانیت و صحتش هم از عقل استفاده میکنیم که همه ان رو قبول دارند!(یعنی تحدی)
اگر یگر ادیان توانستند در مقابل منطق اسلام حرفی بزنند بسم الله!مسئله این است که نمیتوانند!اصول اعتقادی انها مثل تثلیث و...بر خلاف عقلانیت است!
اینکه میگویم این بحث حکم مرتد درون دینی است به این خاطر ایت که از فروع محسوب میشه نه اصول!اصول که اثبات بشوند حقانیت کلیه ی فروع به عنوان یک پک کلی(مجموعه) اثبات میشود!ادیان دیگر در اصول اعتقادیشان هم مشکلات جدی دارند!...
نه خیر . این یک مسئله انسانی است و مربوط به نوع بشریت. که دینی از طریق روحانیون خود پیروان خود را به کشتار منتقدین این دین فرا میخواند و اسمش را میگذارد حکم مرتد (نگاه کنید به تعیین جایزه نقدی برای کشتن سلمان رشدی) شما با بازی با کلمات و برون دینی و درون دینی کردن این فاجعه سعی در سر پوش گذاشتن بر غیر عقلانی بودن و غیر انسانی بودن این حکم دارید. در باره مسیحیت من کی گفتم منطقی هست و یا نیست . من مسیحیت را مثال زدم و گفتم آن ها هم ادعا میکنند درست مثل امثال شما. شما میگوید منطق داریم الان پاپ هم برایتان اثبات میکند تنها راه نجات بشر مسیحیت است و بس . خودش هم اقناع میشود و مسیحیت را همان حقیقت ثابت خارجی(به قول شما طلا) میداند. قران و اسلام و روحانیون این دین هم صرفا ادعا میکنند و فقط خودشان برای خودشان اثبات میکنند و راضی هم بر میگردند. اصلا هیچ دینی بر پایه تعقل و منطق محض بنا نشده است. آن منطق مورد ادعا هم صرفا یک ویترین و دکور است و وقتی وارد جزییات شدید با انبوهی مسائل بی منطق و خلاف ابتدایی ترین اصول انسانی مواجه میشوید که فقط باید قبول کنی چون اینها کلام خداست و وظیفه بنده اطاعت محض است و چند و چون ندارد. در طی این 1400 سال کی و کجا و چه مرجعی حقانیت اسلام و قران را به اجماع جهانی رسانده است ؟! این حقیقت خارجی را چه کسی میخواهد نشان دهد؟ این منطق و عقل مورد نظر شما کجاست و چه کسانی صاحب آنند و چه کسانی فاقد آن؟ به هر حال نهایتا انسانی باید این حرف را بزند و اثبات کند. خود این انسان صلاحیتش زیر سوال است. قران که کتاب است و در عالم مادی حرف نمیزند! این مفسرین محترم قران هستند که تفسیر میکنند و بقیه هم وظیفه ای جز تایید ندارند . اینکه قران در عالم واقعیت مرجع باشد با کدام عقل اثبات میشود؟ از 6 میلیارد جمعیت کره زمین یک و نیم میلیارد به ظاهر مسلمانند( بگذریم که رقم کثیری از این جمعیت صرفا از سر ترس و تقیدات خانوادگی و هم رنگ جماعت شدن به ظاهر خود را مسلمان معرفی میکنند) آیا آن چهار و نیم میلیارد از آن تعقل مورد نظر شما بی بهره اند و یا ندای منطق اسلام به گوششان نرسیده است؟ الان در بعضی کشور های آفریقایی در یک کشور میبینید 90 درصد جمعیت از ادیان قبیله ای هستند و چند درصدی مسلمان. آیا این 90 درصد منطق اسلام را نمیبینند و نمیشنود چرا فطرت خدا جویشان بیدار نمیشود تا با منطق اسلام اقناع شود و دست از باورها و خرافات قبیله ای بر دارند؟! همینطور کشور هند با صدها آیین و صدها میلیون هندو و جمعیت کمتری مسلمان. از کدام اجماع حرف میزنید؟! حتی در خود همین اسلام ده ها فرقه داریم که هر کدام خودشان را ملاک عقلانیت و حقیقت محض میدانند. البته منطق اسلام را در جای جای احکام و دستوراتش میتوان دید. همین یک مورد حکم مرتد خود مشتی از نمونه خروار است. مرگ یک انسان برای ابراز عقیده ! و عجیب تر زن مرتد حبس میشود تا توبه کند!!! و موقع نماز میزنندش تا یادش بیاید اسلام حق محض و طلاست که واقعیت خارجی دارد!!! و البته منطق شما برای یک کمدی درام خیلی جالب است که نعل وارونه میزنید و به جای حل مسئله سعی در پاک کردن صورت مسئله دارید و برای یک بحث انتقادی پیش شرط میگذارید و میگویید ابتدا باید اسلام را در کلیتش قبول کرد و آن را حق مطلق دانست و سپس حکم مرگ مرتد که از فرعیات است! خود به خود اثبات میشود چون در اسلام ( که حق مطلق است) آمده و این حکم خداست!

hoorshid;375993 نوشت:
پس در خارج یک قاعده ی درست و یک قاعده غلط به طور مطلق وجود دارد.که با استدلالهای عقلانی اثبات میکنیم اسلام تنها مطلق درست است و تنها معیار تشخیص و هیچ مکتب دیگه اینطور نیست.

نکته اخر اینکه
عرض کردم حقیقت خارجی با باور ما تغییر نمیکنه منظورم این بود که باور داشتن یا نداشتن یک مسیحی به اسلام تاثیری در حقانیت اسلام ندارد.مثلا کوزه ای از طلا در دست شماست و شما میدانی طلاست حالا همه ی عالم جمع بشن و بگن کوزه ی شما جنسش از خاک است جنس کوزه تغییر میکنه؟!...میشود خاک؟

باز اینجا این شما هستید(به عنوان یک شخص) که دارید ادعا میکنید این حقیقت خارجی به این شکل وجود دارد. در اینجا حقیقت خارجی وجود ندارد و این صرفا برداشت و احساس شما و بخشی از انسانهاست. اگر بطور طبیعی اکثریت انسانها دارای مقداری از قوه تشخیص و تعقل باشند تا جنس طلا را از خاک تمیز و تشخیص دهند قطعا طلا را طلا و خاک را خاک میدانند . ولی این مثال شما قیاسی مع الفارق و مغلطه ای آشکار است در باره یک دین بخصوص هیچ راهی عقلانی برای اثبات برتری و به قول شما طلا بودن وجود ندارد. در اینجا ما با یک واقعیت محض روبرو نیستیم و ده ها فاکتور از قبیل روحیات شخصی و تربیت خانوادگی و محیط پرورش شخص و سلائق فردی در این باور و برتر بینی و احساس منطق داشتن دخیل است. پس میبینید که تعقل با تعقل متفاوت است و همه به نتیجه یکسانی( حق مطلق بودن اسلام) نمیرسند. شما سعی دارید زمین و زمان را به هم بدوزید تا اثبات کنید اگر انسانها بدون تعصب و از روی خرد و منطق تعقل کنند لزوما به حق مطلق بودن اسلام و قران میرسند. این خود یک پیش فرض است. شما همین را از کجا آورده اید؟ صرف ادعای خود اسلام و خود قران در حق و حقیقت بودن که آن را اثبات نمیکند . در حقیقت هیچ ملاک و معیار معتبر و جهان شمولی برای برتری( حقیقت محض بودن و یا به قول شما طلا بودن) هیچ دینی وجود ندارد و هر چه هر کس بگوید صرفا ادعا است و به هیچ طریقی اثبات نمیشود.. اینکه شما میگویید اسلام حقانیتش با عقلانیت اثبات میشود. این عقلانیت در امور اعتقادی کاملا نسبی است و در ذات و ماهیتش نمیتواند مطلق باشد . اصلا ملاک این عقلانیت چیست و سرانجام و مقصدش کجاست؟ الان همین یک نمونه حکم غیر انسانی مرگ مرتد که به قول شما از فرعیات و مثلا کم اهمیت است و چون نمیتوانید پاسخ قانع کننده ای برای بشر آزاد اندیش امروز در همین مورد ابتدایی داشته باشید فوری به جاده خاکی میزنید و برای بحث پیش شرط میگذارید!! این با کدام عقلانیت سازگار است؟ لابد عقلانیتی که باید ابتدا اسلام را در کلیتش قبول کرد و سپس به لطائف الحیل سعی در توجیه احکامش نمود. آیا بقیه عقلانیت و منطق شما هم در همین وسع و اندازه است؟ پس معلوم است که نتیجه چیست و طلای شما طلایی است که خیلی ها نمیبینند چون وجود خارجی ندارد.

بی نظیر;366760 نوشت:
سلام

در مشهورترین ایه قرانی داریم لااکراه فی الدین یعنی هیچ اجباری در دین نیست
از طرفی شبهاتی مطرح می شود که امام علی ع خوارج را بخاطر عقایدشان کشت
یا قتل مرتد یعنی ازدین برگشته مجاز است
چطور این داستانها را می توان با این ایه از قران تطبیق داد ؟


مظهر بی اخلاقی در اسلام
اعدام مرتد است
مخصوصا تبعیض بین مرتد ملی و فطری
و تبعیض بین زن و مرد
مثلا می گویند مرتد فطری مرد حتی توبه اش هم پذیرفته نمی شود و اعدام خواهد شد
ولی مرتد فطری زن چنین نیست و توبه اش پذیرفته خواهد شد.
اگر این بی اخلاقی نیست پس چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای من قضیه اعدام المرتد ولو بتوبه قبیح
واضح تر از قضیه الکذب قبیح است.
باتشکر

عقیده داریم تا عقیده!

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

بعید میدانم شما پاسخ استاد صدیق ( کلیک ) را مطالعه کرده باشید ( و احتمالا سهوا ) خلط مبحث میکنید و عجیب است نمیدانید این احکام مبنای وحیانی دارند مثلا :

atila133f;376205 نوشت:
دینی از طریق روحانیون خود پیروان خود را به کشتار منتقدین این دین فرا میخواند و اسمش را میگذارد حکم مرتد (نگاه کنید به تعیین جایزه نقدی برای کشتن سلمان رشدی)

پاسخ استاد صدیق :

این شخص با توجه به این مشخصات، جرمش جنبه عمومی و اجتماعی پیدا کرده و خودش مانعی بر سر تبلیغ دین و ایمان مردم شده است و اعلام دشمنی با خدا و رسولش نموده است. این دیگر بحث اعتقاد شخصی و خصوصی این فرد نیست بلکه مقابل ایمان جامعه و سایر مردم شده است ...

شما میفرمائید روحانیون اشتباه کرده اند که این شخص محارب است بفرمائید این آیات قرآن و احادیث و این هم شما

اعلام دشمنی با خدا و رسولش را با دقت بیشتری مطالعه بفرمائید اگر برخورد مناسب تر با دشمن را در جائی سراغ دارید که انجام شده و میشود را هم بفرمائید.

یاحق

hoorshid;376205 نوشت:
مرجعی هم که گفتید همه را اقناع کند داریم!قران!(که معجزه ی زنده ی دین ماست)بری اثبات حقانیت و صحتش هم از عقل استفاده میکنیم که همه ان رو قبول دارند!(یعنی تحدی)
اگر یگر ادیان توانستند در مقابل منطق اسلام حرفی بزنند بسم الله!مسئله این است که نمیتوانند!اصول اعتقادی انها مثل تثلیث و...بر خلاف عقلانیت است!
اینکه میگویم این بحث حکم مرتد درون دینی است به این خاطر ایت که از فروع محسوب میشه نه اصول!اصول که اثبات بشوند حقانیت کلیه ی فروع به عنوان یک پک کلی(مجموعه) اثبات میشود!ادیان دیگر در اصول اعتقادیشان هم مشکلات جدی دارند!...

با سلام اعدام مرتد صرفا امری درون دینی نیست و می تواند برون دینی هم بررسی میشود و از نگاه صرفا عقلی کل عقاید را زیر سؤال ببرد.
همان راهی که شما ادعا می کنید اسلام دوستش دارد
اما چگونه؟
با این دلیل:
اگر دین اسلام را خدا فرستاده بود هرگز مخالف عقل سخنی نمی گفت
لکن مخالف وجدان و حکم عقل سخن گفته
پس این دین اسلام را خدا نفرستاده
اثبات صغری:خدا متناقض گو نیست و عقل هم به عنوان منبع خودش به ما داده به قول ایت الله جوادی ما الهمه الله است و نقل هم که ما انزله الله است .ااگر این دو متعارض باشند بالنتیجه خدا متناقض گو خواهد شد و بالنتیجه خدا دارای اوصاف کمالیه نخواهد بود که مخالف پیش فرض بحث است.
اثبات کبری:مانند همین حکم مرتد(البته مصادیق این امر زیاد است ولی به تناسب بحث همین یکی گفته می شود)که مخالف عقل سلیم بشری است مخصوصا تبعیضهای این حکم که در پست قبلی ام به تعدادی اش اشاره شد

سلام

velayat;376305 نوشت:
با سلام اعدام مرتد صرفا امری درون دینی نیست و می تواند برون دینی هم بررسی میشود و از نگاه صرفا عقلی کل عقاید را زیر سؤال ببرد.
همان راهی که شما ادعا می کنید اسلام دوستش دارد
اما چگونه؟
با این دلیل:
اگر دین اسلام را خدا فرستاده بود هرگز مخالف عقل سخنی نمی گفت
لکن مخالف وجدان و حکم عقل سخن گفته
پس این دین اسلام را خدا نفرستاده
اثبات صغری:خدا متناقض گو نیست و عقل هم به عنوان منبع خودش به ما داده به قول ایت الله جوادی ما الهمه الله است و نقل هم که ما انزله الله است .ااگر این دو متعارض باشند بالنتیجه خدا متناقض گو خواهد شد و بالنتیجه خدا دارای اوصاف کمالیه نخواهد بود که مخالف پیش فرض بحث است.
اثبات کبری:مانند همین حکم مرتد(البته مصادیق این امر زیاد است ولی به تناسب بحث همین یکی گفته می شود)که مخالف عقل سلیم بشری است مخصوصا تبعیضهای این حکم که در پست قبلی ام به تعدادی اش اشاره شد

شما این حکم رو متضاد با عقل میدونید ولی از نظر بنده و با توجه به دلیلی که عرض کردم د رپست های قبل یعنی:

hoorshid;375512 نوشت:
من فکر میکنم حل همه ی این مسائل در چهارمین موردی است که جناب صدیق گفتند یعنی:
صدیق;369434 نوشت:
چهارم: ارتداد او از روی تحقیق نباشد. یعنی اگر شخصی بنابر تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که مثلا دین اسلام، خوب نیست و از اسلام برگشت، این شخص از نظر حقوقی به قتل نمیرسد. البته باید شرایط تحقیق را رعایت کرده باشد و ناشی از کج فهمی و تحت تأثیر شرایط و احساسات و عواطف نباشد.

منظور از این بخش اینه که کسی که خوب تحقیق کرده و نه به خاطر اطلاعات غلطی که بهش رسیده یا احساسات که با وجود فهم کامل مبانی دین مرتد شده این فرد حکم اعدام دارد دلیلش هم اینه که قطعا اسلام حق است پس اگر کسی تحقیق کنه و با داشتن اطلاعات درست باز هم اون رو انکار کنه یعنی دارد حق رو انکار میکنه پس چنین کسی قصدش از تغییر دین حق طلبی نیست که بخواهیم ستدلالهایی که دوستان اوردند رو بپذیریم.
یعنی پیش زمینه ی تفسیر این حکم این است که :"اسلام حق است و درست" (بدون پذیرش این پیش فرض نمیشود این حکم ور تفسیر درست کرده) در نتیجه کسی که با وجود اطلاعات درست از اسلام بر میگردد قطعا اشتباه میکنه پس اینکه بگوییم
:
بی نظیر;375088 نوشت:
اصلا نمیشه توجیه کرد که در ایمان اوردن اولیه شخص ازاد باشه ولی در بقای بر دین ازادی وجود نداشته باشه
چون انسان ممکنه در هرزمانی از زندگیش شروع به تحقیق کنه و متوجه اشتباهش باشه
و اینکه حکم بشه باید بر اشتباهت باشی وگرنه کشته می شوی حرف منطقی و عقلانی و دینی نیست
اساسا در این مورد غلط است چون امکان وقوعش وجود ندارد و هرگز رخ نمیدهد.یعنی امکان ندارد فرد بعد از تحقیق درست به این برسد که اشتباه کرده..

اتفاقا این حکم کاملا منطقی و عقلانی است!اتفاق اگر غیر این بود عقلانی نبود چون معنای ان این بود که اسلام ادیان تحریف شده دیگه رو هم درست میدونه!این رو در پست قبلی در پاسخ به جناب بینظیر توضیح دادم.مشکل شما فقط نگاهی نسبی داشتن به درست و غلط است که یک عقیده کاملا پارادکسیکال است.

در ضمن

این حرف شما نشان دهنده تعریف غلطی است که از دین در ذهنتان است
فلسفه ی وجود دین این است که عقل انسان با وجود توانایی های زیاد قادر به درک همه چیز نیست و کمترین دلیل ان هم پشیمان شدن انسانهاست.پس در حیطه ای که عقل قدرت تشخیص ندارد دین ورد میشه در اصول تقلیدی نیست و باید عقلانی فهم بشن ولی در فروع تعبدو تقلید محض است حتی اگر عقل ناقص بشر توان درک حکمتش رو نداشته باشه چون:
hoorshid;375873 نوشت:
اصول که اثبات بشوند حقانیت کلیه ی فروع به عنوان یک پک کلی(مجموعه) اثبات میشود!ادیان دیگر در اصول اعتقادیشان هم مشکلات جدی دارند!...

atila133f;376220 نوشت:
باز اینجا این شما هستید(به عنوان یک شخص) که دارید ادعا میکنید این حقیقت خارجی به این شکل وجود دارد. در اینجا حقیقت خارجی وجود ندارد و این صرفا برداشت و احساس شما و بخشی از انسانهاست. اگر بطور طبیعی اکثریت انسانها دارای مقداری از قوه تشخیص و تعقل باشند تا جنس طلا را از خاک تمیز و تشخیص دهند قطعا طلا را طلا و خاک را خاک میدانند . ولی این مثال شما قیاسی مع الفارق و مغلطه ای آشکار است در باره یک دین بخصوص هیچ راهی عقلانی برای اثبات برتری و به قول شما طلا بودن وجود ندارد. در اینجا ما با یک واقعیت محض روبرو نیستیم و ده ها فاکتور از قبیل روحیات شخصی و تربیت خانوادگی و محیط پرورش شخص و سلائق فردی در این باور و برتر بینی و احساس منطق داشتن دخیل است. پس میبینید که تعقل با تعقل متفاوت است و همه به نتیجه یکسانی( حق مطلق بودن اسلام) نمیرسند. شما سعی دارید زمین و زمان را به هم بدوزید تا اثبات کنید اگر انسانها بدون تعصب و از روی خرد و منطق تعقل کنند لزوما به حق مطلق بودن اسلام و قران میرسند. این خود یک پیش فرض است. شما همین را از کجا آورده اید؟ صرف ادعای خود اسلام و خود قران در حق و حقیقت بودن که آن را اثبات نمیکند . در حقیقت هیچ ملاک و معیار معتبر و جهان شمولی برای برتری( حقیقت محض بودن و یا به قول شما طلا بودن) هیچ دینی وجود ندارد و هر چه هر کس بگوید صرفا ادعا است و به هیچ طریقی اثبات نمیشود.. اینکه شما میگویید اسلام حقانیتش با عقلانیت اثبات میشود. این عقلانیت در امور اعتقادی کاملا نسبی است و در ذات و ماهیتش نمیتواند مطلق باشد . اصلا ملاک این عقلانیت چیست و سرانجام و مقصدش کجاست؟ الان همین یک نمونه حکم غیر انسانی مرگ مرتد که به قول شما از فرعیات و مثلا کم اهمیت است و چون نمیتوانید پاسخ قانع کننده ای برای بشر آزاد اندیش امروز در همین مورد ابتدایی داشته باشید فوری به جاده خاکی میزنید و برای بحث پیش شرط میگذارید!! این با کدام عقلانیت سازگار است؟ لابد عقلانیتی که باید ابتدا اسلام را در کلیتش قبول کرد و سپس به لطائف الحیل سعی در توجیه احکامش نمود. آیا بقیه عقلانیت و منطق شما هم در همین وسع و اندازه است؟ پس معلوم است که نتیجه چیست و طلای شما طلایی است که خیلی ها نمیبینند چون وجود خارجی ندارد.

atila133f;376205 نوشت:
نه خیر . این یک مسئله انسانی است و مربوط به نوع بشریت. که دینی از طریق روحانیون خود پیروان خود را به کشتار منتقدین این دین فرا میخواند و اسمش را میگذارد حکم مرتد (نگاه کنید به تعیین جایزه نقدی برای کشتن سلمان رشدی) شما با بازی با کلمات و برون دینی و درون دینی کردن این فاجعه سعی در سر پوش گذاشتن بر غیر عقلانی بودن و غیر انسانی بودن این حکم دارید. در باره مسیحیت من کی گفتم منطقی هست و یا نیست . من مسیحیت را مثال زدم و گفتم آن ها هم ادعا میکنند درست مثل امثال شما. شما میگوید منطق داریم الان پاپ هم برایتان اثبات میکند تنها راه نجات بشر مسیحیت است و بس . خودش هم اقناع میشود و مسیحیت را همان حقیقت ثابت خارجی(به قول شما طلا) میداند. قران و اسلام و روحانیون این دین هم صرفا ادعا میکنند و فقط خودشان برای خودشان اثبات میکنند و راضی هم بر میگردند. اصلا هیچ دینی بر پایه تعقل و منطق محض بنا نشده است. آن منطق مورد ادعا هم صرفا یک ویترین و دکور است و وقتی وارد جزییات شدید با انبوهی مسائل بی منطق و خلاف ابتدایی ترین اصول انسانی مواجه میشوید که فقط باید قبول کنی چون اینها کلام خداست و وظیفه بنده اطاعت محض است و چند و چون ندارد. در طی این 1400 سال کی و کجا و چه مرجعی حقانیت اسلام و قران را به اجماع جهانی رسانده است ؟! این حقیقت خارجی را چه کسی میخواهد نشان دهد؟ این منطق و عقل مورد نظر شما کجاست و چه کسانی صاحب آنند و چه کسانی فاقد آن؟ به هر حال نهایتا انسانی باید این حرف را بزند و اثبات کند. خود این انسان صلاحیتش زیر سوال است. قران که کتاب است و در عالم مادی حرف نمیزند! این مفسرین محترم قران هستند که تفسیر میکنند و بقیه هم وظیفه ای جز تایید ندارند . اینکه قران در عالم واقعیت مرجع باشد با کدام عقل اثبات میشود؟ از 6 میلیارد جمعیت کره زمین یک و نیم میلیارد به ظاهر مسلمانند( بگذریم که رقم کثیری از این جمعیت صرفا از سر ترس و تقیدات خانوادگی و هم رنگ جماعت شدن به ظاهر خود را مسلمان معرفی میکنند) آیا آن چهار و نیم میلیارد از آن تعقل مورد نظر شما بی بهره اند و یا ندای منطق اسلام به گوششان نرسیده است؟ الان در بعضی کشور های آفریقایی در یک کشور میبینید 90 درصد جمعیت از ادیان قبیله ای هستند و چند درصدی مسلمان. آیا این 90 درصد منطق اسلام را نمیبینند و نمیشنود چرا فطرت خدا جویشان بیدار نمیشود تا با منطق اسلام اقناع شود و دست از باورها و خرافات قبیله ای بر دارند؟! همینطور کشور هند با صدها آیین و صدها میلیون هندو و جمعیت کمتری مسلمان. از کدام اجماع حرف میزنید؟! حتی در خود همین اسلام ده ها فرقه داریم که هر کدام خودشان را ملاک عقلانیت و حقیقت محض میدانند. البته منطق اسلام را در جای جای احکام و دستوراتش میتوان دید. همین یک مورد حکم مرتد خود مشتی از نمونه خروار است. مرگ یک انسان برای ابراز عقیده ! و عجیب تر زن مرتد حبس میشود تا توبه کند!!! و موقع نماز میزنندش تا یادش بیاید اسلام حق محض و طلاست که واقعیت خارجی دارد!!! و البته منطق شما برای یک کمدی درام خیلی جالب است که نعل وارونه میزنید و به جای حل مسئله سعی در پاک کردن صورت مسئله دارید و برای یک بحث انتقادی پیش شرط میگذارید و میگویید ابتدا باید اسلام را در کلیتش قبول کرد و آن را حق مطلق دانست و سپس حکم مرگ مرتد که از فرعیات است! خود به خود اثبات میشود چون در اسلام ( که حق مطلق است) آمده و این حکم خداست!

جواب سوالهای شما ربطی به این تاپیک ندارد و بنده هم پاسخی نمیدم.مشکل شما جای دیگس!!!حقانیت اسلام هم قرار نیست با توضیح فروعش اثبات یا در بشه.اون توضیح من برای یک مسلمان بود.برای یک غیر مسلمان من هیچ حرفی به جز بحث در مورد اصول دین ندارم تا اون حل نشه نمیشود در مورد باقی چیزها حرف زد.که موضوع این تاپیک هم نیست.
[SPOILER](امیدوارم شما هم یک روز به ارامش برسید!)[/SPOILER]

سلمان14;375917 نوشت:
اتفاقاً از جمله شما حقیر این موضوع به ذهنم آمد که این مسئله اعدام مرتد،
ابزار بسیار خوبی است برای فرصت دادن به محققینی که تحقیق ناکافی داشته اند.

:Ghamgin::aatash:

سلمان14;375917 نوشت:
وقتی خود شخص به خودش فرصت نمی دهد چه میفرمایید

ببینید، اسلام برای شخص ارزش خیلی زیادی قایل است،
مرتد اگر اعدام هم شود و قبل از اعدام توبه کند، ظاهراً گفته اند که پذیرفته است.
اما مسئله اجتماع متفاوت است
نمیشه هر کسی با یک تحقیق ناکافی بیاد بگه:
«امرزو a درست است، فردا b درست، پس فردا c درست است و ....»

خود شخص اگر فرصت نداد ما موظفیم به او فرصت بدیم هدایتش کنیم و نه اینکه فرصتو ازش بگیریم

اگر اسلام پایه های محکم و کافی داشته باشه از مرتد شدن چند نفر نباید بترسه و خودشو در خطر ببینه
باید جواب بده
در دنیا هم منطق جواب در مقابل سواله
اصلا شاید بعدا طرف عقیدش برگرده

البته بزرگوار حکم اعدام مرتد از نظر حقیر حکم اسلامی نیست و در قران هم نیامده
و بنا بر احادیثی است که پیامبر در چند مورد این کارو کرده
و البته شرایط ان زمان را باید کلا باهم ببینیم و شاید هزار دلیل دیگر وجود داشته
که پیامبر انها رو دستور قتل داده

velayat;376258 نوشت:
مظهر بی اخلاقی در اسلام
اعدام مرتد است
مخصوصا تبعیض بین مرتد ملی و فطری
و تبعیض بین زن و مرد
مثلا می گویند مرتد فطری مرد حتی توبه اش هم پذیرفته نمی شود و اعدام خواهد شد
ولی مرتد فطری زن چنین نیست و توبه اش پذیرفته خواهد شد.
اگر این بی اخلاقی نیست پس چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای من قضیه اعدام المرتد ولو بتوبه قبیح
واضح تر از قضیه الکذب قبیح است.
باتشکر

سلام

البته بزرگوار دقت بفرمایید حکم اعدام مرتد یک حکم قرانی نیست و در قران نداریم

و از روی احادیث است و احادیث منبع موثقی برای احکام نیستند

بی نظیر;376443 نوشت:
احادیث منبع موثقی برای احکام نیستند
:Moteajeb!:
؟؟؟

فاتح;376296 نوشت:
این شخص با توجه به این مشخصات، جرمش جنبه عمومی و اجتماعی پیدا کرده و خودش مانعی بر سر تبلیغ دین و ایمان مردم شده است و اعلام دشمنی با خدا و رسولش نموده است. این دیگر بحث اعتقاد شخصی و خصوصی این فرد نیست بلکه مقابل ایمان جامعه و سایر مردم شده است ...
کجا مانعی بر سر تبلیع دین و ایمان مردم شده بود؟!!! هر کس میتواند تبلیغ خودش را بکند او هم حرف خود را زده است. چه مانعی برای دیگران ایجاد کرده است؟ اصلا واژه دشمنی در اینجا بی معنی است و محلی از اعراب ندارد . آنکه شما رسول خدا مینامید که فوت شده اند و حضور ندارند تا کسی دشمنی بکند و یا نکند. ثمره فکری ایشان هم تحت عنوان اسلام که وجود دارد و البته میشود همواره هر فکری را نقد کرد و زیر سوال برد. دشمنی با خدا هم از آن عبارات خود ساخته و من در آوردی است که از ریشه بی اساس است. مگر خدا شخص است که با آن دشمنی بشود یا نشود. این عبارت به غایت سبک سرانه و کودکانه و بی معنی است و بیشتر به جوک شبیه است تا یک عبارت منطقی و عقلانی. در اینجا اساسا جرمی مرتکب نشده است داستانی نوشته تخیلی. حالا گیریم به قران و پیامبر اسلام بی احترامی کرده بالاتر از این که نیست. خب نظر و عقیده اش همین بوده و شخصیت خود را نشان داده است. آیا در همین اسلام شما (که خود را حق مطلق میپندارد) کافران و حتی غیر مسلمانان را با انواع عبارات توهین آمیز مورد عنایت قرار نداده است و آنها را با سگ و خوک مقایسه نکرده است. پس آیا باید مسلمانان را از این بابت محاکمه و محکوم کرد؟! آیا توهین را باید با اعدام و مرگ و کشتار پاسخ داد؟! در روایات خودتان نوشته شده که پیامبر اسلام با کسانی که به او توهین میکردند و حتی خاکروبه به سرش میریختند مدارا میکرد و حتی به عیادت آن شخص رفت. مقابل ایمان مردم یعنی چی؟ مگر کسی سخنگو و وکیل عقاید مردم است؟ اصلا مردم در اینجا واژه ای بی معناست . هر کس با عقاید خود زنگی میکند. طبیعی است که کسی که به چیزی اعتقادی ندارد برای آن چیز احترامی هم قائل نیست. در همان انگلستان و کشورهای آزاد هفته ای نیست که در مطبوعات کاریکاتور مسیح و خدا را نکشند .( اساسا کاریکاتور را توهین نمیدانند) آیا ایمان انسانهای مسیحی به خطر می افتد؟! حداقل کلیسا این ظرفیت و تحمل را دارد در برابر توهین ها و حتی فحاشیها هم با گذشت و آرامش برخورد میکند. اینکه کسی به من توهین کرد پس بگیرید و بکشید کار انسانهایی است که کم آورده و فاقد حداقل منطق هستند.

hoorshid;375993 نوشت:
سلام
مشکل شما همین نگاه نسبیتون است!
اینکه مسیحیت بر حق است یا اسلام قضاوتش با عقل است و استدلالهای عقلانی.یک مسیحی به هیچ عنوان نمیتونه اصول دینش مثل تثلیث و...رو با عقل توضیح بده.به همین خاطر در بعضی مواردسوال کردن در مسیحیت ممنوع است.وقتی حقانیت اسلام اثبات شد توسط عقل(که موضوع این تاپیک نیست البته) اون پیش فرض که عرض کردم اثبات میشه در مرحله ی دوم میرسیم به انچه در پستهای قبل عرض شد.

سلام

خوب دوست من حرفات از روی نااگاهی هست
اتفاقا
انها مساله تثلیث و عقایدشون رو انچنان دقیق و عقلانی توضیح می دن که گاها ممکنه ماهم باورمون بشه
از طرفی ما هم نمی تونیم تمام مسایل اسلامو توضیح عقلانی بدیم و موارد شبهه زیاد وجود داره

hoorshid;375993 نوشت:
اما نسبیت حق
اول انکه یک مسلمان نمیتونه هم به حقانیت اسلام معتقد باشه وو هم زمان مسیحیت و...و هم درست بدونه.چون این نقض عقیده خودش است

نسبی بودن حق برای اینه که هرکسی خودشو حق می دونه و معیاری فرادینی برای بررسی وجود نداره
و اگه کسی خودشو حق ندونه که مریضه به دینش اصرار داشته باشه یا ازون دفاع کنه

hoorshid;375993 نوشت:
اما نسبیت حق
اول انکه یک مسلمان نمیتونه هم به حقانیت اسلام معتقد باشه وو هم زمان مسیحیت و...و هم درست بدونه.چون این نقض عقیده خودش است
دوم به طور کل اینکه همه چیزو نسبی بدونیم یک تفکر پارادکسیکال است.وقتی بگوییم همه چیز نسبی است و هیچ چیز به طور مطلق حق و درست نیست یک جمله ی خود متناقض رو بیان کردیم مثل کسی که میگوید من همیشه دروغ میگویم!شما در هر صوت چه حرفش رو بپذیرید چه نه به تناقض میرسید!
وقتی بگوییم همه چیز نسبی است داریم یک واقعیت مطلق رو بیان میکنیم یعنی نسبی بودن همه چیز!
حالا اگر درستی این جمله رو بپذیریم این جمله باید خودش شامل خودش هم بشه!...تناقض!

این استدلال شما هم درست نیست

شما می گویید همه چیز نسبی است شامل خودش هم می شود بله و خودش خودش را اثبات می کند نه اینکه نقض کند
همه چیز نسبی است پس این جمله هم نسبی است
کجایش تناقض است ؟

hoorshid;375993 نوشت:
نکته اخر اینکه
عرض کردم حقیقت خارجی با باور ما تغییر نمیکنه منظورم این بود که باور داشتن یا نداشتن یک مسیحی به اسلام تاثیری در حقانیت اسلام ندارد.مثلا کوزه ای از طلا در دست شماست و شما میدانی طلاست حالا همه ی عالم جمع بشن و بگن کوزه ی شما جنسش از خاک است جنس کوزه تغییر میکنه؟!...میشود خاک؟!!

این مثال هم درست نیست
کوزه را می توان با معیارهای قابل قبول دو طرف امتحان کرد
ولی ایا معیار قابل قبولی برای هر دوطرف اسلام و مسیحیت وجود دارد ؟

hoorshid;376444 نوشت:
؟؟؟

دوست من تعجب نکن

قران و خود خدا حفاظتشو بهعهده گرفته
ولی احادیث چنین تضمینی نداره
کدوم امام گفته من حفاظت از حرفامو به عهده می گیرم
از طرفی ان زمان نه ثبت و ضبطی بوده و نه کتابی
بلکه احادیث از طریق دهان به دهانی ب
می گشته و در این بین از خطای انسان نمی تونه حفظ باشه
همچنین احادیث در شرایط خاص گفته شده
که باید اون شرایط لحاظ بشه
که متاسفانه اغلب مورد دقت و بررسی قرار نمی گیره
مثل همون حدیث امام علی که در پایان حنگ جمل برای عایشه گفته
و حالا خیلی ها شرایط جنگ و این چیزا رو در نظر نمی گیرن و از این خطبه حضرت مثل چماغی
بر علیه زنان استفاده می کنند

بی نظیر;376465 نوشت:
دوست من تعجب نکن

قران و خود خدا حفاظتشو بهعهده گرفته
ولی احادیث چنین تضمینی نداره
کدوم امام گفته من حفاظت از حرفامو به عهده می گیرم
از طرفی ان زمان نه ثبت و ضبطی بوده و نه کتابی
بلکه احادیث از طریق دهان به دهانی ب
می گشته و در این بین از خطای انسان نمی تونه حفظ باشه
همچنین احادیث در شرایط خاص گفته شده
که باید اون شرایط لحاظ بشه
که متاسفانه اغلب مورد دقت و بررسی قرار نمی گیره
مثل همون حدیث امام علی که در پایان حنگ جمل برای عایشه گفته
و حالا خیلی ها شرایط جنگ و این چیزا رو در نظر نمی گیرن و از این خطبه حضرت مثل چماغی
بر علیه زنان استفاده می کنن

بزرگوار حرف پست قبلی شما به معنی حسبنا کتاب الله است!!میدونید که این حرف رو چه کسی و کجا و در چه زمانی زد؟!....

وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله میگویند برای گمراه نشدن ثقلین لازم است یعنی یکی بدون دیگری کافی نیست...یکی بدون دیگری گمراهیست.

اشکالات شما در این پست هم مسئله ی لا ینحلی نیست!پس علما این همه سال چه میخوانند؟علم رجال و حدیث شناسی و...بری حل همین مشکل است.من و شما شاید از پس تشخیص حدیث درست و غلط و فهم درست معنیش بر نیایم ولی وقتی مرجعی چنین حکمی میدهد درست نیست ما که علمشو نداریم به راحتی قضاوت کنیم و حکم به غلط بودن حرفش بدیم.حرف او غلط باشد عیبی بر او نیست چون اندازه عمر من و شما مطالعه کرده و در حد توان و درکش حکم داده ولی من و شما اگر بدون مطالعه راحت بگوییم فلان چیز غلط است یا درست به خدا و پیغمبرش دروغ بستیم...

hoorshid;375083 نوشت:
چرا این حکم هست جناب صدیق؟خب به نظرم همه ی مفاسدی که یک مرد مرتد ممکنه ایجاد کنه و اسیب های اجتماعیی که میتونه بزنه توسط زن هم ممکنه

فلسفه این حکم را مانند دیگر احکام الهی، تنها خداوند میداند و کسانی که به علم غیب دسترسی دارند و عقل ما از درک علت این احکام ناتوان است. عللی نیز که ذکر شده یا در روایات به عنوان فلسفه و علل الاحکام ذکر شده، تنها به یک جنبه آن نظر دارد و جنبه های دیگری نیز ممکن است داشته باشد که به هر دلیلی بیان نشده است . البته درست است که احکام الهی تابع مصالح و مفاسد است اما مصالح و مفاسد منحصر در مفاسد و مصالح خود ان عمل نیست بلکه گاه در صرف خود این امر و نهی و ناشی از تعبد به ان است. یعنی گاه خداوند برخی از دستورات را صرفا برای اینکه تعبد بنده اش مشخص شود صارد میکند. همانند دستور کشتن اسماعیل به ابراهیم ع. در مورد احکام نیز در کنار مصالحی که خود ان عمل میتواند واقعا داشته باشد، مصلحت بندگی یکی از مصالح مهمی است که بر عمل به واجبات و ترک منهیات مترتب میگردد.

بی نظیر;375088 نوشت:
چون انسان ممکنه در هرزمانی از زندگیش شروع به تحقیق کنه و متوجه اشتباهش باشه

دوست عزیز اگر در متن بالا دقت میکردید، گفته شد که ارتداد از روی تحقیق و علم حکم قتل را ندارد به شرطی که ارتدادش را جار نزند.

بی نظیر;375088 نوشت:
و اینکه حکم بشه باید بر اشتباهت باشی وگرنه کشته می شوی حرف منطقی و عقلانی و دینی نیست

منطقی نیست! کدام قضیه منطقی این حکم را دارد.
عقلانی نیست. این مطلب چه ربطی به عقل و حکم عقل دارد.
دینی نیست!!!! قضیه ای که از خود دین است با دین نمیسازد؟؟؟ دین مگر تنها یک حکم یا گزاره است؟

بی نظیر;375091 نوشت:
و بعد که به بلوغ می رسد و درباره ادیان تحقیق می کند به نتیجه ای برسد که خواسته باشد دینش را عوض کند

جواب این سوال در بند هفتم پست اینجانب امده است.
چهارم: ارتداد او از روی تحقیق نباشد. یعنی اگر شخصی بنابر تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که مثلا دین اسلام، خوب نیست و از اسلام برگشت، این شخص از نظر حقوقی به قتل نمیرسد. البته باید شرایط تحقیق را رعایت کرده باشد و ناشی از کج فهمی و تحت تأثیر شرایط و احساسات و عواطف نباشد.
پنجم: باید ارتداد خود راعلنی کرده باشد تا جرم او جنبه اجتماعی پیدا کند. بنابراین اگر کسی از دین برگشته باشد ولی ارتداد خود را جار نزند و اعتقاد جدیدش را در بوق و کرنا نکند، اعدام نمیشود.

بی نظیر;375889 نوشت:
در اخر شما خودتونو محق می دونین و ان مسیحی هم محق
حالا معیار قضاوت چیه ؟

باسلام
معیار قضاوت مجموعه قضایا و اموزه های یک دین است. البته با رعایت شرایط تحقیق.

بی نظیر;375889 نوشت:
پس چاره ای نیست که حق رو نسبی بدونیم و برای هرشخصی با شخص دیگه حق فرق می کنه

اگر حق نسبی است، پس ایا جمله بالای شما نیز نسبی است و برای خود شما معتبر است نه برای دیگران، بنابراین شما نمیتوانید به نظر دیگران ایراد بگیرید و انرا به صورت قاطع باطل و خلاف اخلاق بدانید.

[=microsoft sans serif]آیا قتل کسی صرفا به خاطر عقیده اش ، از نظر اخلاقی و اسلامی مجاز است؟

پرسش: در مشهورترین ایه قرانی داریم لااکراه فی الدین یعنی هیچ اجباری در دین نیست. از طرفی شبهاتی مطرح می شود که امام علی ع خوارج را بخاطر عقایدشان کشت، یا قتل مرتد یعنی ازدین برگشته مجاز است. چطور این داستانها را می توان با این ایه از قران تطبیق داد ؟

پاسخ:
در مورد ایه شریفه، بحث از دو جهت قابل بحث است. ایه شریفه ای که بیان شد، یکی از اصول اساسی تبلیغ دین است و نشان دهنده این است که تبلیغ دین با اکراه و اجبار فایده ندارد و ایمانی از این راه برای فرد ایجاد نمیشود. اسلام نمى‏گويد براى اينكه توحيد را تحميل كنيد بجنگيد، چون تحميل شدنى نيست، چون ايمان است، ايمان را بايد تشخيص داد و انتخاب كرد. تشخيص كه زورى نمى‏شود، انتخاب هم زورى نمى‏شود، «لا اكْراهَ فِى الدّين»[1] يعنى شما كسى را مجبور نكنيد، يعنى ايمان اجباربردار نيست.[2] به همین جهت است که تقلید در اصول دین پذیرفتنی نیست و هر کس باید اصول عقائدش را خودش کسب کند و نسبت به انها اطمینان داشته باشد. این یک مسأله است.
اما از سوی دیگر، اگر در راه ایمان دیگران و تفکر انان در مورد مذهب صحیح، مانعی وجود داشت و عده ای خواستند که جلوی ایمان دیگران را بگیرند و با تبلیغات مسموم خود، اذهان دیگران(مومنان یا کافران) را مملو از شبهاتی نمایند و اجازه طرح پاسخ انها نیز داده نشود، در این صورت اسلام در صدد مقابله با این موانع بر می اید و به حسب نوع ان مانع، دستورات پیشگیرانه و برطرف کننده ای دارد.
بعلاوه این آیه به نظر مفسران و علمای شیعه و اهل تسنن، مربوط به انتخاب اولیه دین است نه بقای بر دین. یعنی اگر کسی هنوز به اسلام ایمان نیاورده و معتقد به مسلک ومرامی دیگر است، نمیتوان او را مجبور کرد که به اسلام و اموزه های ان ایمان بیاورد. نگاهی به شأن نزول این آیه موید این نکته است.
حال در مورد دو نقضی که بیان کردید نسبت به این آیه:

در مورد نقض اول: جنگ حضرت علی ع با خوارج ربطی به مسأله ازادی انتخاب عقیده و دین نداشت. حضرت تا زمانی که انان دست به شمشیر نبردندو به صورت رسمی از شهر بیرون و در منطقه مخصوص جمع اوری لشگر در بیرون شهر نرفتند، با انان جهاد ننمود. اما زمانی که وجود انان خطری برای جان و ناموس مردم شد و انان برای حکومت مرکزی خطر ایجاد کردند، حضرت با شرایط خاص و با هشدارهای زیادی که به انان دادند به مقابله با انان پرداختند.

در مورد نقض دوم:
ارتداد عبارتست از انکار خدا، صفات قطعی و مسلم خدا، نبوت پیامبر یا انکار یکی از ضروریات دین که به صورت مسلم در میان مسلمانان پذیرفته شده است. بنابراین انکار ضروریات مذهب مانند انکار اصل امامت، به نظر معروف فقها موجب ارتداد نیست،[3]به شرطی که همراه با توهین نباشد که در این صورت فحش و ناسزایش موجب قتل او میشود.[4]
قتل مرتد نیاز به شرایط و ضوابط زیادی دارد:

اول: این شخص باید مرتد فطری باشد یعنی قبل از بلوغ یکی از والدینش مسلمان بوده باشند و خودش نیز قبل از ارتداد در حالی که بالغ بوده و توان فکر کردن داشته مسلمان بوده و سپس مرتد شده است.[5]

دوم: باید متوجه لوازم حرفش باشد و با علم و قصد اعلام ارتداد کرده باشد.[6]

سوم: قتل مرتد مخصوص مردان است و شامل زنان نمیشود.[7]

چهارم: ارتداد او از روی تحقیق نباشد. یعنی اگر شخصی بنابر تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که مثلا دین اسلام، خوب نیست و از اسلام برگشت، این شخص از نظر حقوقی به قتل نمیرسد. البته باید شرایط تحقیق را رعایت کرده باشد و ناشی از کج فهمی و تحت تأثیر شرایط و احساسات و عواطف نباشد.

پنجم: باید ارتداد خود راعلنی کرده باشد تا جرم او جنبه اجتماعی پیدا کند. بنابراین اگر کسی از دین برگشته باشد ولی ارتداد خود را جار نزند و اعتقاد جدیدش را در بوق و کرنا نکند، اعدام نمیشود.[8]

ششم: شخص مرتد باید به ضروری دین بودن آنچه انکار می نماید علم داشته باشد. [9]

هفتم: ارتدادش را باید با کلام و الفاظ بیان کند. بنابراین اگر ضروریات مذهب را در عمل و فعل ترک کرده باشد، حکم مرتد شامل او نمیشود.[10] اگر انکار فعلی او مستلزم اهانت و مسخره کردن ضروری دین باشد نیز همین حکم را دارد و در غیر این صورت نه.[11]

هشتم: شرایط کلی تکلیف را داشته باشد. یعنی شخص در صورت وجود شرایط بالا در صورتی حکم ارتداد را دارد که درحال ارتداد بالغ بوده، عاقل بوده و ارتدادش از روی اختیار باشد.[12]

بنابراین با توجه به این شرایط و ضوابط مشخص میشود که عقوبتی که برای مرتد بیان شده، مصادیق بسیار نادر و کمی پیدا میکند. ولی بااین حال، سوال مورد نظر شما باز هم جای دارد و میتوان پرسید که با توجه به اکراهی نبودن ایمان پس چرا این شخص که شرایط و ضوابط مورد نظر را دارد، به قتل میرسد و احکام خاصی را می یابد.
با توجه به مطالبی که در ابتدای این پست بیان شد، جواب این سوال نیز مشخص میشود. این شخص با توجه به این مشخصات، جرمش جنبه عمومی و اجتماعی پیدا کرده و خودش مانعی بر سر تبلیغ دین و ایمان مردم شده است و اعلام دشمنی با خدا و رسولش نموده است. این دیگر بحث اعتقاد شخصی و خصوصی این فرد نیست بلکه مقابل ایمان جامعه و سایر مردم شده است و گفتیم که ایه مورد نظر مربوط به ایمان و عقیده شخصی یا مربوط به آزادی تفکر است و اگر بی اعتقادی او جنبه عمومی بیابد از دایره ایه خارج است.
البته فلسفه این قیود و شروط را خود خداوند می داند که این احکام را وضع نموده است. عقل ما از درک علت این احکام ناتوان است. عللی نیز که ذکر شده یا در روایات به عنوان فلسفه و علل الاحکام ذکر شده، تنها به یک جنبه آن نظر دارد و جنبه های دیگری نیز ممکن است داشته باشد که به هر دلیلی بیان نشده است. البته درست است که احکام الهی تابع مصالح و مفاسد است اما مصالح و مفاسد منحصر در مفاسد و مصالح خود ان عمل نیست بلکه گاه در صرف خود این امر و نهی و ناشی از تعبد به ان است. یعنی گاه خداوند برخی از دستورات را صرفا برای اینکه تعبد بنده اش مشخص شود صادر میکند. این نیز به این دلیل است که ما ابتدا موظف هستیم در مورد اصول دین خود تحقیق کنیم و با حفظ شرایط و اصول روش تحقیق، اصولی که عقلی هستند مانند وجود خدا و صفات او، اصل ارسال نبوت و انزال کتاب و نیز بهشت و جهنم به عنوان محل تحقق پاداش و جزا، در مابقی فروع عقائد و احکام به مباحث درون دینی اکتفا کنیم هرچند فلسفه آنها را ندانیم. زیرا وقتی به خدایی ایمان اوردیم که حکیم است و صادق و عادل، به برنامه ای که او فرستاده نیز ایمان می آوریم و به کسانی که او به عنوان هدایت گر معرفی کرده و سخنان آنان اعتماد میکنیم. نهایتا باید از سند و دلالت آن موارد بحث کنیم نه از اینکه مصالح تک تک سخنان ایشان را بخواهیم بفهمیم که نه شدنی است و نه فایده دارد.


[/HR][=microsoft sans serif][1] . سوره بقره، ایه 256

[=microsoft sans serif][2] . مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏20، ص: 249

[=microsoft sans serif][3] . قوانین الاصول ج 2 ص 212؛ کتاب الطهاره، امام خمینی، ج3 ص 441

[=microsoft sans serif][4] . المقنعه ص 743

[=microsoft sans serif][5] . موسوعه الفقه الاسلامی ج 8 ص 380

[=microsoft sans serif][6] . القواعد ج3 ص 573

[=microsoft sans serif][7] . وسائل الشيعه، ج 18ص 612.

[=microsoft sans serif][8] . الکافی فی الفقه ص 311؛ مجله فقه اهل بیت، ج5 و 6، ص 283

[=microsoft sans serif][9] . مجمع الفائده ج 3 ص 199

[=microsoft sans serif][10] . مجمع الفائده ج 13 ص 334

[=microsoft sans serif][11] . الدروس ج 2 ص 51

[=microsoft sans serif][12] . الشرایع، ج 4 ص 183
موضوع قفل شده است