اشعار دعبل

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
اشعار دعبل

علامه مجلسى به نقل از برخى تاليفات متاخرين از قول دعبل خزاعى چنين نقل مى كند:
در مثل چنين روزهايى خدمت مولايم على بن موسى الرضا (ع)رسيدم . اندوهگين و ماتم زده نشسته بود و اصحابش پيرامون او بودند. چون مرا ديد كه مى آيم ، فرمود: آفرين بر تو اى دعبل ! مرحبا به ياور ما با دست و زبانش ! آنگاه در مجلس كنار خودش برايم جا بز كرد و مرا كنار خود نشاند و فرمود: دعبل ! دوست دارم برايم شعر بخوانى . اين روزها روز اندوه ما اهل بيت است و روز شادى دشمنان ما بخصوص بنى اميه بوده است . اى دعبل ! هر كس بر مصيبت ما بگيرد يا حتى يك نفر را بگرياند، اجر او بر خداست اى دعبل ! هر كس بر مصيبت ما بگريد. يا حتى يك نفر را بگرياند، اجر او بر خداست . اى دعبل ! هر كس در مصيبت هر كس بر مصيبت ما بگريد يا حتى يك نفر را بگرياند، اجر او بر خداست . اى دعبل ! هر كس در مصيبت ما چشمش اشكبار شود و بر مصيبتى كه از دشمنانمان بر ما رسيده بگريد، خداوند او را با ما محشور مى كند. اى دعبل ! هر كسى بر مصيبت جدم حسين (ع)گريه كنند، آنگاه رو به من كرد و فرمود: اى دعبل ! براى حسين مرثيه بخوان . تو تا زنده اى ستايشگر و ياور مايى . پس تا مى توانى از يارى ما كوتاهى مكن .
دعبل گويد: اشكم جارى شد و اين اشعار را خواندم :
اى فاطمه ! اگر به خيال تو مى گذشت كه روزى حسين تو كنار شط فرات ، لب تشنه جان دهد، بر صورت خويش مى زدى و اشك از ديدگان جارى مى ساختى .
اى فاطمه ! اى دختر پيامبر نيكى ! برخيز و مويه كن بر اختران آسمانها كه بر خاك تيره افتاده اند؛
قبرهايى كه در كوفه است و برخى در مدينه و بعضى در فخ ، كه درود من بر آنها باد.
قبرهايى در دل نهر كنار كربلا كه در ساحل فرات آرميده است .
همه تشنه و عريان جان داده اند. كاش پيش از آنان من جان باخته بودم .
شكوه به درگاه خدا مى برم از درد و داغى كه با ياد آنان جام مرگ و تلخكامى بر جانم مى ريزد.
اينان وقتى روزى افتخار كنند، محمد و جبرئيل و قرآن و سوره ها را مى آورند و على و فاطمه زهرا و حمزه و عباس و جعفر طيار را مى آورند، اما آن تيره بختان هند و حرب و سميه را كه نا پاكند مى آورند.
آنان پدر را از حقشان باز داشتند. و اينان فرزندان را آواره ساختند.
پيوسته تا سواره اى به حج مى رود، تا مرغى بر درختى مى خواند، بر آنان خواهم گريست .
اى چشم ! اشك بريز كه اكنون وقت اشك ريختن است .
دختران زياد در كاخها ايمنند، اما دختران پيامبر آواره بيابان .
سرزمين رسول خدا، خشك و بى حاصل شده و آل زياد در غرفه ها ساكنند.
خاندان پيامبر نحيف و لاغرند و آل زياد مرفهان و قصر نشين .
آل رسول ، گلوها شان بريده است و آل زياد آسوده خاطرند.
پيوسته تا خورشيد مى درخشد، تا منادى خير به نماز فرا مى خواند، بر آنان خواهم گريست .