آرامش پيشوايان
تبهای اولیه
آدمى همواره در معرض برخوردها، پيشآمدها و سختىهاست. هركس به گونهاى با اين رخدادها روبهرو مىشود و واكنش نشان مىدهد. نوع برخورد فرد با اين مسائل، نشان دهنده تجربه، درايت و مبانى اعتقادى و اخلاقى اوست. يكى از نشانههاى بزرگوارى، خودساختگى و بلند طبعى انسان، حفظ آرامش و اطمينان واعتدال در برابر اينگونه رخدادهاست. آرامش، همراه با تحمّل و بردبارى قهرمانانه از اصول برجسته اخلاق اسلامى است كه سرلوحه شيوههاى رفتارىِ پيشوايان ما بوده است. در بررسى سيره عملى پيشوايان معصوم، به نمونههاى جالبى از اين ويژگى اخلاقى برمىخوريم كه حكايات زير، از آن جملهاند.
1- آرامش در برابر خدا
هنگامى كه حضرت امير(ع) مشغول نماز مىشد، با همه وجود، متوجّه خدا بود و از دنيا و آنچه در اوست بريده مىشد؛ به گونهاى كه فقط در اين هنگام مىشد تير و تيغ بر جاى مانده از جنگ را از بدنش خارج كرد.
روزى به پاى آن حضرت، تيرى اصابت كرد و پارهاى از آن در پاى ايشان مانْد كه درآوردنش مشكل بود. در اين باره، حضرت زهرا (س) فرمودند: «هنگام نماز، آن را از پايش بيرون آوريد؛ چون در آن حالت، متوجّه آنچه بر او مىگذرد نيست». آنها نيز چنين كردند.[1]
2- آرامش در برابر خشونت
حضرت اميرالمؤمنين على(ع) در بازار خرمافروشان قدم مىزد. كنيزى را ديد كه گريه مىكند. از او علتش را پرسيد. كنيز گفت: «اربابم پولى داد تا خرمايى بخرم. حال كه خريدم، مىگويد مرغوب نيست و مىخواهد كه آن را به فروشنده باز گردانم. فروشنده هم آن را پس نمىگيرد»
امام على(ع) همراه كنيز نزد فروشنده رفت و فرمود: «اى بنده خدا، اين زن خادم است و هيچ اختيارى ندارد. پولش را بده و خرما را بگير». فروشنده مشتى بر سينه حضرت كوبيد. امام، مشت آن مرد را تحمّل كرد و چيزى نگفت. در اين هنگام همسايگان به او گفتند كه اين شخص، اميرالمؤمنين است. ناگهان نفس فروشنده در سينهاش حبس شد. خرما را از كنيز گرفت و پولش را برگرداند. آن گاه از امام عذرخواهى كرد و گفت: «از من راضى باش و بگذر!». امام(ع) فرمود: «از چه چيز تو بگذرم، وقتى كه اشتباهت را اصلاح كردى؟».[2]
3- آرامش در برابر گستاخى
يكى از بستگان امام صادق(ع)، به خاطر موضوعى، در غياب آن حضرت، نزد مردم از آن بزرگوار، بدگويى مىكرد. امام(ع) همين كه توسط شخصى، از بدگويى او با خبر شد، بدون عكسالعمل شديد و با آرامش خاصّى برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد. يكى از حاضران مىگويد: گمان كردم كه حضرت مىخواهد آن شخص را نفرين كند؛ ولى ديدم ايشان بعد از نماز، چنين دعا فرمود:
«خدايا! من حقّم را به او بخشيدم، تو از من بزرگوارتر و بخشندهترى، او را به من ببخش و كيفرش نكن»
آن شخص در ادامه مىگويد: از آن پس مىديدم كه آن حضرت همچنان وى را دعا مىنمود و من از آنهمه بزرگمنشى و مداراى امام، شگفتزده شدم.[3]
4- آرامش در جنگ
در موقعيت حسّاس جنگ جمل، در حالى كه امام على(ع) لشكر دشمن را شكافته بود و به سختى مىجنگيد، به عقب برگشت و فرمود: «آب، آب!». مردى با مشك كوچكى از عسل آمد و به امام گفت: «آب در اين وضعيت براى شما مناسب نيست؛ امّا از اين عسل به شما مىدهم». امام، مقدارى از آن چشيد، سپس فرمود: «عسل تو از نوع طائفى است». آن مرد گفت: «به خدا قسم كار شما عجيب است اى امير مؤمنان! در چنين روزى كه جانها به لب رسيده، شما عسل طائف را از غير آن مىشناسيد»
على(ع) فرمود: «به خدا قسم، تاكنون چيزى در دلم دلهره نيفكنده و هيچ چيز مرا به وحشت نينداخته است».[4]
5- آرامش براى هدايت
در جنگ جمل، مردى از باديهنشينان عرب، نزد اميرالمؤمنين على(ع) آمد و گفت: «شما مىگويى كه خدا يكى است؟». اطرافيان به او اعتراض كردند و گفتند: «اى اعرابى، آيا نمىبينى اميرالمؤمنين گرفتار است و دل مشغولىهاى بسيار دارد». امام فرمود: «رهايش كنيد تا سؤالش را بپرسد. آنچه اين اعرابى مىخواهد، همان است كه ما از دشمن مىخواهيم (يعنى بههمين دليل با آنها مىجنگيم)». سپس با حوصله و آرامش، پاسخ مفصّل و كاملى به وى داد.[5]
[1] - إرشاد القلوب، ص 217.
[2] - المحجّة البيضاء، ج 1، ص 397.
[3] - كشف الغمّة، ج 2، ص 135.
[4] - دعائم الإسلام، ج 1، ص 393.
[5] - اللهوف، ص 62؛ تاريخ ابن أثير، ج 4، ص 70.