جمع بندی آیا بودن و نبودن بشر در دستان اوست ؟

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا بودن و نبودن بشر در دستان اوست ؟

با سلام .

من در سایت های زیادی و با متن های مختلف این سوال را مطرح کرده ام . و تقریبا همه جا یا به بن بست رسیدیم یا جواب همه یکسان بود /

آیا کسی اگر خواست به بودن خود پایان دهد و دیگر نخواست باشد ، اختیار دارد که نباشد ؟ صحبت از خود کشی نمیکنم . اگر کسی خواست عطای وجود داشتند و این همه نعمت این چنان و آنچنان را به لقایش ببخشد آیا خداوند راهی برای این خواسته قرار داده ؟ اگر کسی واقعا ترسید ، مایوس شد ، و با اختیار خود دیگر نخواست که باشد آیا راهی هست ؟

------------------------------------

این سوال خام اولیه من بود که در ادامه و در جواب یک چیزهایی دستگیرم شد . اول اینکه عدم وجود ندارد . انسان عدم نبوده که که الان عدم شود . عدم شدن تناقض است و آنچه در حقیقت قابل اتفاق افتادن هست فنا الی الله میباشد که آنهم الساعه نیست و اختیارش در دست انسان نیست که به یکباره دیگر در جریان هستی و دنیا نباشی و فنا الی الله بشوی و باید آخرش این زندگی را اجبارا ادامه دهی و پی آن را به تنت بمالی و جبرا و زوراً ادامه بدهی حتی اگر خودت نخواهی . // خداوند جامع همه ی صفات هست . خداوند فیاض هست و آفریدن انسان بنابر فیض مطلق خداوندی است و اگر بگویم چرا مرا آفریدی چونکه خداوند خیر مطلق است و خیر در بودن من است . ولی من نمیخواهم باشم و این اجباری بودن وجودم مرا آزار میدهد و عذاب و سوهان روح و زندگی من است // و خیل زیادی از متن خای طولانی و سنگین فلسفی که با چندبار خواندن تازه چیزهایی از آنها را درک کردم

-----------------------------------

تقریبا مطمئن شده ام که جواب همگی یک چیز است : خیر ! هیچ راهی نیست . باید اجبارا زندگی کنی ابزار راه را هم داری !

دیگر می خواهم برای همیشه به این مساله ذهنی ام خاتمه و پایان دهم .

شاید درست باشد . نمیدانم یادم هم نمی آید ، غلطی کرده ام و امانتی را که آن را هم نمیدانم چیست قبول نموده ام . آقا غلط کردم خداوندا بیجا کردم . اشتباه کردم . اندازه یک نفرم اندازه همین کله سرم غلط کردم . از اول خط دویدن را شروع کردم اما غلط کردم . همه ی این امکانات و نعمات و خوشی های بهشتی لذت در جوار خدا بودن و تلاش در دنیا و لذت های دنیا و آخرت همه ی فیاضیت و خیر دهی خداوندی ات همه ی معرفت ها و مهربانی خدا گونه ات همه ی خیر مطلق بودنت ، خوشی و ارزانی این همه خلایق که آفریدی یکی از این چند میلیاردی که آمدند و رفتند کم ، از خدائیت کم میشود ؟ دیگر چگونه التماست کنم ؟

حالا برای آخرین و جواب آخر و اتمام حجت . آیا واقعا هیچ راهی برای نبودن نیست ؟

خب . اگر نیست لااقل به این بیمار دربدر مورفینی افیونی چیزی بدهید . لااقل آرامم کند . من که میدانم میگویید نه . لااقل چاره ی دردم کنید که این اجبار بودن را تحمل کنم .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد رئوف

yaallah_14;365543 نوشت:
با سلام .

من در سایت های زیادی و با متن های مختلف این سوال را مطرح کرده ام . و تقریبا همه جا یا به بن بست رسیدیم یا جواب همه یکسان بود /

آیا کسی اگر خواست به بودن خود پایان دهد و دیگر نخواست باشد ، اختیار دارد که نباشد ؟ صحبت از خود کشی نمیکنم . اگر کسی خواست عطای وجود داشتند و این همه نعمت این چنان و آنچنان را به لقایش ببخشد آیا خداوند راهی برای این خواسته قرار داده ؟ اگر کسی واقعا ترسید ، مایوس شد ، و با اختیار خود دیگر نخواست که باشد آیا راهی هست ؟

....

حالا برای آخرین و جواب آخر و اتمام حجت . آیا واقعا هیچ راهی برای نبودن نیست ؟

خب . اگر نیست لااقل به این بیمار دربدر مورفینی افیونی چیزی بدهید . لااقل آرامم کند . من که میدانم میگویید نه . لااقل چاره ی دردم کنید که این اجبار بودن را تحمل کنم .


با سلام خدمت شما دوست گرامی

اصل بودن یا نبودن ما در اختیار ما نیست. باید به این مسئله به خوبی توجه کنیم که نفس "بودن" قابل مقایسه با "نبودن" نیست و بودن در هر شرایطی بسیار برتر از نبودن است. بودن و وجود داشتن نعمت بسیار بزرگی است که از سوی خداوند به ما داده شده است.

به نظر می رسد علت اینکه در پی رهایی از بودن هستید، امور دیگری است. ممکن است در زندگی با سختی هایی مواجه باشیم. ممکن است به سوالات بنیادینی درباره اساس زندگی بشر برسیم و آن قدر این سوالات بزرگ و سخت باشد که حل کردن آنها امری دشوار باشد و اصل بودن برایمان مسئله شود. این مسائل قابل بحث هستند. آنچه به نظر در مرحله اول مهم است، این است که نعمت بزرگی به نام بودن را به جهت مشکلات خاص دست کم نگیریم و به راحتی از آن دست نشوییم.

برای ادامه بحث منتظر پاسخ شما هستم.
موفق باشید

yaallah_14;365543 نوشت:
حالا برای آخرین و جواب آخر و اتمام حجت . آیا واقعا هیچ راهی برای نبودن نیست ؟

خب . اگر نیست لااقل به این بیمار دربدر مورفینی افیونی چیزی بدهید . لااقل آرامم کند . من که میدانم میگویید نه . لااقل چاره ی دردم کنید که این اجبار بودن را تحمل کنم .


سلام
بنده فقط دعا میکنم که مشکلات جسمی روحی و فکری شما حل شود
خدایا الهنا و ربنا و مولانا ...
و هوالله المنان

رئوف;366120 نوشت:
اصل بودن یا نبودن ما در اختیار ما نیست. باید به این مسئله به خوبی توجه کنیم که نفس "بودن" قابل مقایسه با "نبودن" نیست و بودن در هر شرایطی بسیار برتر از نبودن است. بودن و وجود داشتن نعمت بسیار بزرگی است که از سوی خداوند به ما داده شده است.

به نظر می رسد علت اینکه در پی رهایی از بودن هستید، امور دیگری است. ممکن است در زندگی با سختی هایی مواجه باشیم. ممکن است به سوالات بنیادینی درباره اساس زندگی بشر برسیم و آن قدر این سوالات بزرگ و سخت باشد که حل کردن آنها امری دشوار باشد و اصل بودن برایمان مسئله شود. این مسائل قابل بحث هستند. آنچه به نظر در مرحله اول مهم است، این است که نعمت بزرگی به نام بودن را به جهت مشکلات خاص دست کم نگیریم و به راحتی از آن دست نشوییم.

برای ادامه بحث منتظر پاسخ شما هستم.
موفق باشید

با سلام و تشکر

بخاطر پاسختان تشکر میکنم . من واقعا در حد بحث کردن با شما نیستم . دیگر هم هیچ ،تکلیف مشخص شد . باید تحمل کرد آتش دنیا و آخرت را . درست است اختیار دارم ولی هیچ شوق و انگیزه و امیدی ندارم . هدفی ندارم . هرچقدر هم که خوب باشم بهترین نمیتوانم بشوم . هرچقدر هم که سعی کنم مدینه فاضله که نمیشود . پس فایده ندارد . این همه دربدری را تحمل کردن اینهمه مصیبت خود و دیگران را دیدن و برآشفتن برای چه ؟ بهشت ؟ بهشت به این سرزنش نمی ارزد . برای قرب الی الله ؟ مگر مقام ما قرب الی الله نبود ؟ دیگر چه حاجت به این همه بازی بود ؟ قربانی لذت هایمان هستیم . این لذت هاست که امید را در دلمان زنده نگه میدارد . لذت اینکه خدا دوستمان دارد . از لذت گناه گذشتن برای لذت بهشت رفتن یا قرب الی الله شدن . لذت خوردن لذت خوابیدن لذت موفق بودن لذت مهم و در معرض توجه بودن . لذت ازدواج کردن . به یک کارشناسی اینها را گفتم گفت ما برای لذت غذا نمیخوریم برای نماز خواندن غذا میخوریم دیگر نشد بپرسم برای چه نماز میخوانیم ؟ جز برای لذتی که دارد ؟ هدف لذت است ؟هدف خداست ؟ هدف خودمانیم ؟ دلم برای خودم برای همه ی آدم ها تا اندازه ای دلم برای شیطان هم میسوزد که به خاطر منی جهنمی شد .چه میشد اگر اینجور نمیشد . فقط برای اینکه فیاض است و ثابت کند فیاض است . بودن خوب هست ، اگر معنایی هم داشته باشد .

حامد;366129 نوشت:
سلام
بنده فقط دعا میکنم که مشکلات جسمی روحی و فکری شما حل شود
خدایا الهنا و ربنا و مولانا ...
و هوالله المنان

مچکرم از مهربانیتان .

دعا چیزی را درست نمیکند. امید واهیست

yaallah_14;366171 نوشت:
با سلام و تشکر

بخاطر پاسختان تشکر میکنم . من واقعا در حد بحث کردن با شما نیستم . دیگر هم هیچ ،تکلیف مشخص شد . باید تحمل کرد آتش دنیا و آخرت را . درست است اختیار دارم ولی هیچ شوق و انگیزه و امیدی ندارم . هدفی ندارم . هرچقدر هم که خوب باشم بهترین نمیتوانم بشوم . هرچقدر هم که سعی کنم مدینه فاضله که نمیشود . پس فایده ندارد . این همه دربدری را تحمل کردن اینهمه مصیبت خود و دیگران را دیدن و برآشفتن برای چه ؟ بهشت ؟ بهشت به این سرزنش نمی ارزد . برای قرب الی الله ؟ مگر مقام ما قرب الی الله نبود ؟ دیگر چه حاجت به این همه بازی بود ؟ قربانی لذت هایمان هستیم . این لذت هاست که امید را در دلمان زنده نگه میدارد . لذت اینکه خدا دوستمان دارد . از لذت گناه گذشتن برای لذت بهشت رفتن یا قرب الی الله شدن . لذت خوردن لذت خوابیدن لذت موفق بودن لذت مهم و در معرض توجه بودن . لذت ازدواج کردن . به یک کارشناسی اینها را گفتم گفت ما برای لذت غذا نمیخوریم برای نماز خواندن غذا میخوریم دیگر نشد بپرسم برای چه نماز میخوانیم ؟ جز برای لذتی که دارد ؟ هدف لذت است ؟هدف خداست ؟ هدف خودمانیم ؟ دلم برای خودم برای همه ی آدم ها تا اندازه ای دلم برای شیطان هم میسوزد که به خاطر منی جهنمی شد .چه میشد اگر اینجور نمیشد . فقط برای اینکه فیاض است و ثابت کند فیاض است . بودن خوب هست ، اگر معنایی هم داشته باشد .



با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی در مورد پاسخ تان چند مطلب عرض می کنم:

- دوستانه عرض می کنم و شما هم دوستانه بخوانید، در پاسخ تان ناامیدی زیادی دیده می شود، اینکه قرار است آتش دنیا و آخرت را بچشیم، اینکه هرچه قدر تلاش کنیم، فایده نداردو ... باید عرض کنم این مدعیات درست نیست و احتمالا شما خود هم واقفید که درست نیست. مطلبی که مورد نظر بنده در پاسخ اول بود نیز همین است که گاهی ناامیدی موجب می شود انسان جهان را تیره و تار ببیند و اموری را که حتی خودش هم قبول دارد، به حالت تعلیق در بیاورد. در این گونه شرایط قبل از بحث علمی باید ریشه این ناامیدی پیدا شود و پس از حل کردن آن، در فضای بهتر و معقول تر، به بحث علمی نشست.

- پس از حل کردن مشکل مرحله اول، می توان در مورد معنای زندگی، هدف از زندگی (لذت یا عبودیت) و سوالات دیگر نیز بحث کرد.

- برای ادامه بحث شاید بهتر باشد، شما از دلیل این ناامیدی سخن بگویید.

موفق باشید

رئوف;366188 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی در مورد پاسخ تان چند مطلب عرض می کنم:

- دوستانه عرض می کنم و شما هم دوستانه بخوانید، در پاسخ تان ناامیدی زیادی دیده می شود، اینکه قرار است آتش دنیا و آخرت را بچشیم، اینکه هرچه قدر تلاش کنیم، فایده نداردو ... باید عرض کنم این مدعیات درست نیست و احتمالا شما خود هم واقفید که درست نیست. مطلبی که مورد نظر بنده در پاسخ اول بود نیز همین است که گاهی ناامیدی موجب می شود انسان جهان را تیره و تار ببیند و اموری را که حتی خودش هم قبول دارد، به حالت تعلیق در بیاورد. در این گونه شرایط قبل از بحث علمی باید ریشه این ناامیدی پیدا شود و پس از حل کردن آن، در فضای بهتر و معقول تر، به بحث علمی نشست.

- پس از حل کردن مشکل مرحله اول، می توان در مورد معنای زندگی، هدف از زندگی (لذت یا عبودیت) و سوالات دیگر نیز بحث کرد.

- برای ادامه بحث شاید بهتر باشد، شما از دلیل این ناامیدی سخن بگویید.

موفق باشید

دوباره سلام . مچکرم و مچکرم که به دید مهربانی دارید .

حق دارید . نا امیدی درونم موج میزند . نا امیدی و ترس . ترس از ادامه زندگی ترس از رویداد های روبرو . ناامیدی و ترسی که حاصل تجربه گذشته است . ترس از پیری از مرگ اطرافیان از موفق نشدن از خیلی مسائل دیگر . به نظر من اینکه من واقعیت زندگی و اینکه چرا باید باشم را بدانم به نظرم بهتر است تا گره گشایی از تک تک مشکلاتم . چیزی که الان در ذهن من نقش بسته این است . چرا باید ادامه بدهم ؟ مگر فایده ای دارد ؟ خدا که همه ی عالمش را برای یک شخصی مثل پیامبر خلق کرده یا 5 تن . یا 14 معصوم من دیگر بودن و نبودنم چه فایده ای دارد ؟ چرا هستی مال آنها باشد و سختی هایش برای من تازه آخر کشیدن این سختی ها مقامم کمتر باشد ؟ انسان حسودیم . نه دوست دارم کمتر از بقیه سختی بکشم نه دوست دارم دیگری از من موفق تر و بالاتر باشد هم رنج بیشتر را می خواهم هم مقامش را . میگویند آنها ظرفیت دارند پس چرا به من آن ظرفیت را نداده اند ؟ این می شود یکی از مسائلی که ذهن و قلب و روحم را آشفته می کند نا امیدم می کند . مقایسه خودم با دیگران روح و روانم را آزرده کرده . من نمیفهمم چرا باید این سختی ها را تحمل کنم ؟ برای کامل شدن ؟ چرا باید کامل شوم ؟ می گویند هدف از غذا خوردن تامین نیرو برای عبادت است ؟ چرا باید عبادت کرد ؟ انسان برای آزمایش خلق شده ؟ آزمایش شود که چه ؟ به مقام بالا تری برسم ؟ آن وقت چه ؟ چه شق القمری صورت میگیرد ؟ در ان مقام بالاتر چه چیزی هست ؟ لذت بیشتری هست ؟ هدف از آفرینش ما لذت است ؟

اگر این مسائل حل شود مطمئنا من برای حل مشکلات روزانه زندگی ام انگیزه پیدا میکنم . ولی من هر بار که به مشکل جدی ای بر میخورم . دوباره به همین نقطه صفر میرسم که خدایا مرا چرا آفریدی ؟ چرا باید باشم ؟ چرا نمیگذاری که نباشم . این اگر حل بشود خوب است . من الان 21 سال دارم . یادم میاد این درگیری ذهنی را از دوران راهنمایی و دبیرستان یدک میکشم . میخواهم یک بار برای همیشه تمامش کنم . که دیگر هر بار سنگ بزرگی دیدم به جای صرف انرژی جهت خورد کردنش زمان و اعصاب و روانم را صرف این مسائل نکنم .

مچکرم

yaallah_14;366451 نوشت:
حق دارید . نا امیدی درونم موج میزند . نا امیدی و ترس . ترس از ادامه زندگی ترس از رویداد های روبرو . ناامیدی و ترسی که حاصل تجربه گذشته است . ترس از پیری از مرگ اطرافیان از موفق نشدن از خیلی مسائل دیگر

سلام گرامی

به نظر می رسد بخاطر مشکلات گذشته دچار بیماری افسردگی و اضطراب می باشین و تا مریضیتون خوب نشه
پاسخ این سوالات شمارو قانع نمی کنه و دور باطل هست
من با تجربه ای که دارم این مطلب و عنوان می کنم
شما اگر افسردگی و اضطراب خودتان را درمان کنین 90 درصد دیدتان به این مسایل تغییر می کند
و تا ان زمان همانطور که گفتین هیچ جواتبی برایتان قانع کننده نیست
و اب در هاون کوبیدن است

yaallah_14;366451 نوشت:
دوباره سلام . مچکرم و مچکرم که به دید مهربانی دارید .

حق دارید . نا امیدی درونم موج میزند . نا امیدی و ترس . ترس از ادامه زندگی ترس از رویداد های روبرو . ناامیدی و ترسی که حاصل تجربه گذشته است . ترس از پیری از مرگ اطرافیان از موفق نشدن از خیلی مسائل دیگر . به نظر من اینکه من واقعیت زندگی و اینکه چرا باید باشم را بدانم به نظرم بهتر است تا گره گشایی از تک تک مشکلاتم . چیزی که الان در ذهن من نقش بسته این است . چرا باید ادامه بدهم ؟ مگر فایده ای دارد ؟ خدا که همه ی عالمش را برای یک شخصی مثل پیامبر خلق کرده یا 5 تن . یا 14 معصوم من دیگر بودن و نبودنم چه فایده ای دارد ؟ چرا هستی مال آنها باشد و سختی هایش برای من تازه آخر کشیدن این سختی ها مقامم کمتر باشد ؟ انسان حسودیم . نه دوست دارم کمتر از بقیه سختی بکشم نه دوست دارم دیگری از من موفق تر و بالاتر باشد هم رنج بیشتر را می خواهم هم مقامش را . میگویند آنها ظرفیت دارند پس چرا به من آن ظرفیت را نداده اند ؟ این می شود یکی از مسائلی که ذهن و قلب و روحم را آشفته می کند نا امیدم می کند . مقایسه خودم با دیگران روح و روانم را آزرده کرده . من نمیفهمم چرا باید این سختی ها را تحمل کنم ؟ برای کامل شدن ؟ چرا باید کامل شوم ؟ می گویند هدف از غذا خوردن تامین نیرو برای عبادت است ؟ چرا باید عبادت کرد ؟ انسان برای آزمایش خلق شده ؟ آزمایش شود که چه ؟ به مقام بالا تری برسم ؟ آن وقت چه ؟ چه شق القمری صورت میگیرد ؟ در ان مقام بالاتر چه چیزی هست ؟ لذت بیشتری هست ؟ هدف از آفرینش ما لذت است ؟

اگر این مسائل حل شود مطمئنا من برای حل مشکلات روزانه زندگی ام انگیزه پیدا میکنم . ولی من هر بار که به مشکل جدی ای بر میخورم . دوباره به همین نقطه صفر میرسم که خدایا مرا چرا آفریدی ؟ چرا باید باشم ؟ چرا نمیگذاری که نباشم . این اگر حل بشود خوب است . من الان 21 سال دارم . یادم میاد این درگیری ذهنی را از دوران راهنمایی و دبیرستان یدک میکشم . میخواهم یک بار برای همیشه تمامش کنم . که دیگر هر بار سنگ بزرگی دیدم به جای صرف انرژی جهت خورد کردنش زمان و اعصاب و روانم را صرف این مسائل نکنم .

مچکرم



با سلام خدمت شما دوست گرامی

حالتی که ترسیم کردید، قابل فهم است، گاهی انسان حجم زیادی از سوالات را در ذهن خود دارد که امکان حرکت را از او سلب میکند. اما راه حل چیست؟ شما سوالات متعددی را مطرح کردید که طبیعتا نمی توان به همه آنها به سرعت و در یک تاپیک رسیدگی کرد. پیشنهاد اصلی بنده این است که ابتدا سوالات خود را به صورت مشخص بیان کنید و سپس در تلاش برای یافتن پاسخ هایی برای آنها باشید. در این زمینه (با توجه به گستردگی سوالات) در کنار یک سیر مطالعاتی، در سایت هم می توانید سوالات خود را به صورت مجزا به بحث بگذارید تا انشالله کم کم و پس از مدتی پاسخ سوال های خود را به دست بیاورید.

با توجه به مطالب فوق و نیز مطالبی که قبلا عرض شد، پیشنهاد بنده این است که شما به این سوالات (که خودتان بیان کردید) بپردازید:

- معنای زندگی در چیست؟
- کمال انسان ها در چیست؟ آیا راه برای انسان های غیر معصوم بسته است؟
- رنج ها و تلاش های ما چگونه نتیجه می دهند؟

این لیست می تواند توسط شما تکمیل شود. با توجه به اینکه این مباحث بارها در سایت مطرح شده است، برای یافتن هرکدام ابتدا به بحث های موجود در سایت مراجعه کنید و اگر برای شما کافی نبود و همچنان مطالبی برای ارائه داشتید یا پرسشی باقی مانده بود، می توانید در قالب سوالی جدید، آنها را مطرح کنید.

موفق باشید

با سلام مجدد .

مدت زيادي روي اين مسائل فکر کردم و مطالعه . ( البته شما هم خوب توپ را داخل ميدان ما انداختيد ) ديگر از هر سايت و وبلاگ و پرسشکده اي که بود سوال را پرسيدم . و ديگر مطمئن شدم که در نظر اسلاميان خير هيچ راهي براي نبودن نيست . طي اين چند وقتي که در حد و طاقت اينترنت جستجو کردم ديدم تعداد افراد زيادي با اين مسائل روبرو هستند . متاسفانه همه ي اينها هم بر ميگردد به يک چيز ، عدم داشتن مهارت هاي لازم براي حل کردن مسائل و مشکلات . و يک مرتبه قبل از آن که خود من هم دچارش هستم عدم تشخيص ايراد و عيب يابي که از درمان هم مهم تر هستند . پس اينجاست که ديگر صبر آدم به اخر ميرسد و هيچ راه حلي نمي يابد و فکرش معطوف به يک جا مي شود و آن هم خداست ( سرگذشت خودم را ميگويم ) و بعد خدا را صدا ميزنم نه اين که معجزه کند و در يک کار خارق عاده جهان مشکل من حل شود بلکه اسبابابش فراهم شود يا اينکه سر راه من بگذارد که اين مشکل من چيست يا از طريق چه کسي ميتوانم بفهمم مشکل من چيست ؟ آيا اين خواسته نيز مثل عدم خواهي غلط است ؟ اينکه از خدا بخواهي کسي را سر راهت بگذارد تا مسائلي را که نميتواني درک کني و روح و جانت را به عذاب کشيده برايت روشن کند اين گناه است ؟ اين هم نه اينکه لااقل آن راهي را نشانت دهد تا به آن فرد برسي يا به راه حل ها برسي و خودت هم بروي آن غلط است ؟ آيت الله بهجت فرمودند به آنچه ميدانيد عمل کنيد تا آنچه نميدانيد براي شما آشکار شود . حال من آنچه ميدانستم را که به کار گرفتم ديگر چه کنم . فردي را در چند قرن پيش در نظر بگيريد که چشم هايش ضعيف بوده ؛ زماني که عينک نبود حال هرچه اين فرد زجه و زاري کند ، خدا برايش چه ميکند ؟ اين دربدر اصلا از کجا بداند قرار است خدا برايش چه کند ؟ حال من از کجا بدانم دردم چيست ؟ راهش چيست به که بگويم ؟ ميشود مثل همين سوالاتي که پرسيدم و نصفشان که جواب نيامد آن ها هم که آمد مثل شما صبر و حوصله به خرج نداند و جواب دادند در خانه اگر کس است يک سخن بس است . خب بي انصاف ها در خانه يک کسي هست که انقدر بالا و پايين ميپرد و راضي نميشود و آرام نميگيرد . خداوند ابراهيم نبي الله با آن عظمت را با پرندگان آرامش بخشيد من که خدا را هم در آن انداز نميشناسم .

اما جواب اين سال هايي که گذاشتيد .

در مورد معنای زندگی هر چقدر بالا و پایین کردم چیزی عایدم نشد .اما همه چیز حول لذت ها میچرخه . لذت خدا پرستی لذت شکم پرستی لذت شهوت . لذت راضی نگه داشتن خدا . لذت مفید بودن . این لذت و پاداش ذهنی و خوش آمدن همه چیزه . لذت ارتباط با خدا . لذائذی که اگر حاصل هم نشد افسردگی میاره .

کمال انسان ها به هرچه شبیه تر شدن به یک انسان الگو و باور پذیر در همه ی جهاته . برای افراد غیر معصوم بسته نیست اما یک حس نا امیدی ایجاد میشه که من صد در صد و مطمئنا به مقام یک امام یا یک معصوم نمی رسم چون باعث آفرینش من 5 تن بوده اند پس من نسبت به آنها کم ارزش و یا اصلا ببی ارزشم . پس چه فایده موقعی که در آن حد نمیتوانم بشوم . و هیچ وقت مثل آنها نمیتوانم بشوم .

رنج ها و تلاش های ما چگونه نتیجه میدهند ؟ ببینید گاهی وقتی صحبت از سختی نیست . صحبت از بد بختیه . بر میگردم به مثالم حساب کنید هزار سال پیش یک نفر چشم های ضعیفی داشته و به طبع دارای مشکلات عدیده و زیادی بوده و یک عمر باید این بدبختی و زجر را تحمل کنه ! گاهی وقتا زندگی آدم پر میشه از این بد بختی ها . دلش میخواد دلش خوش باشه ولی خوب نمیشه و از اون بدتر و غم انگیز تر و عذاب آور تر اینه که نمیتونه دلیل اون رو بفهمه و اینکه نمی تونه به چرایی ها جواب بده و اینکه چرا باید این ها در جهان باشه و در تفسیر اونها میومنه .

من بیست ساله ام شاید 14 یا 15 سالم بود که یک روز صبح نمیدونم چرا ولی از مادرم این سوال را پرسیدم . من به چه دردی میخورم . خدا برای چی منو آفرید .

داستان و مسخره بازی شروع شد . هر بار که کم آورم که همش کم آورده ام . اول این سوالات در ذهنم نقش بسته . اول چند هفته روی این سوالات مانور میدهم . از خدا عدم میخواهم همه یکصدا میگویند خیر نمیشود . خدا نمیگذارد بروی اصلا خدا را با آنچیزی که فکر میکنی اشتباه گرفته ای این جهان و خداوند خیر محض است این رنجی هم که میکشی خیر محض است و علتی دارد و باید درب درست و از طریق قوانین الهی حل شود . میگویم خب . باز هم میگذارم پشتش و میدوم و میدوم و باز هم بی نتیجه میماند کارم . مثل حکایت یک سرطانی میماند که بخواهند با آیه شفا درمانش کنند ! وضو می گیرم و لای قران را باز میکنم فال میگیرم روانپزشک مراجعه میکنم مطالعه میکنم آن ریگی که در بیابانست را هم در دیگ میریزم میجوشانم و میخورم اما دردی دوا نمی شود . مرحله دوم می شود خود کشی . عدم که نمی شود بشوی . راه حل هم که ندارد . مرگ هر چه شد بادا باد . اما از آنجایی که عرزه ی این کار را هم ندارم و نه جسارتش را این هم ملغی می شود . خواب ! دوای درد خواب است . جایی که دیگر فکر نمی کنی . خودت را مقایسه نمی کنی . خبر تلخی نمی خوانی اصلا هیچ . آرامش آرامش . چند روزی هم به ضرب و زور قرص خوابی و بعد خب نمی شود .... خلاصه مسخره بازی ادامه دارد . خودتان را بگذازید جای من تحمل این درد چقدر صبر میخواهد . آنوقت ابز خدا چه بخواهم ؟ عینک اختراع کند ؟

yaallah_14;373081 نوشت:
من بیست ساله ام شاید 14 یا 15 سالم بود که یک روز صبح نمیدونم چرا ولی از مادرم این سوال را پرسیدم . من به چه دردی میخورم . خدا برای چی منو آفرید .

داستان و مسخره بازی شروع شد . هر بار که کم آورم که همش کم آورده ام . اول این سوالات در ذهنم نقش بسته . اول چند هفته روی این سوالات مانور میدهم . از خدا عدم میخواهم همه یکصدا میگویند خیر نمیشود . خدا نمیگذارد بروی اصلا خدا را با آنچیزی که فکر میکنی اشتباه گرفته ای این جهان و خداوند خیر محض است این رنجی هم که میکشی خیر محض است و علتی دارد و باید درب درست و از طریق قوانین الهی حل شود . میگویم خب . باز هم میگذارم پشتش و میدوم و میدوم و باز هم بی نتیجه میماند کارم . مثل حکایت یک سرطانی میماند که بخواهند با آیه شفا درمانش کنند ! وضو می گیرم و لای قران را باز میکنم فال میگیرم روانپزشک مراجعه میکنم مطالعه میکنم آن ریگی که در بیابانست را هم در دیگ میریزم میجوشانم و میخورم اما دردی دوا نمی شود . مرحله دوم می شود خود کشی . عدم که نمی شود بشوی . راه حل هم که ندارد . مرگ هر چه شد بادا باد . اما از آنجایی که عرزه ی این کار را هم ندارم و نه جسارتش را این هم ملغی می شود . خواب ! دوای درد خواب است . جایی که دیگر فکر نمی کنی . خودت را مقایسه نمی کنی . خبر تلخی نمی خوانی اصلا هیچ . آرامش آرامش . چند روزی هم به ضرب و زور قرص خوابی و بعد خب نمی شود .... خلاصه مسخره بازی ادامه دارد . خودتان را بگذازید جای من تحمل این درد چقدر صبر میخواهد . آنوقت ابز خدا چه بخواهم ؟ عینک اختراع کند ؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

اولا باید عرض کنم که به علت مشکلی که برایم پیش آمده بود چند روزی نمی توانستم در سایت حاضر شوم و به همین جهت از تاخیر در پاسخگویی عذرخواهی می کنم.

- خداوند به انسان ها کمک می کند در صورتی که خود آنها تلاش کنند. شما می گوید تلاش بسیاری کرده اید. بهتر است با هم مروری به این مسئله داشته باشیم.
- آیا در زندگی هدفی برای خود مشخص کرده اید؟
- آیا در انتخاب هدف، استعداد، علاقه خود و مزایا و معایب هدف را در نظر گرفته اید؟
- آیا متناسب با هدفتان برنامه ریزی و تلاش کردید؟ طبیعتا قبل از برنامه ریزی باید اطلاعات کافی به دست آورد
بررسی این مسائل بسیار مهم است. گاهی شکست در رسیدن به اهداف، موجب دلسردی و ناامیدی می شود. ناامیدی که اولین لغزشگاه برای از دست دادن ایمان به خداست.
در زندگی ایام خوش و ایام تلخ اتفاق می افتند و همه ما کم و بیش آنها را تجربه کرده ایم (هرکس به نوعی) مهم ان است که تعادل خود را از دست ندهیم و ببینم ایراد کار از کجاست و با توکل بر خدا در پی حل آن باشیم.

موفق باشید

yaallah_14;365543 نوشت:
با سلام .

خب . اگر نیست لااقل به این بیمار دربدر مورفینی افیونی چیزی بدهید . لااقل آرامم کند . من که میدانم میگویید نه . لااقل چاره ی دردم کنید که این اجبار بودن را تحمل کنم .


هوالقادر

اولين تجويز هميشه اميد بوده و حركت
متاسفانه بعضي از ما. مايه حيات و حركتي كه براي پيشرفت در وجود ذخيره شده رو بخاطر يك لحظه خوشي يا فرار از ناخوشي موقت از دست ميدن يا دو دستي تقديم دشمن انسان ميكنند . براي همين توان حركت ندارند و ازينرو خود را نا اميد ميبينن ..

فرار از حقيقت يعني پناه به گناه و روزهاي سياه ...

بگو پناه ميبرم به نور

رئوف;374392 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

اولا باید عرض کنم که به علت مشکلی که برایم پیش آمده بود چند روزی نمی توانستم در سایت حاضر شوم و به همین جهت از تاخیر در پاسخگویی عذرخواهی می کنم.

- خداوند به انسان ها کمک می کند در صورتی که خود آنها تلاش کنند. شما می گوید تلاش بسیاری کرده اید. بهتر است با هم مروری به این مسئله داشته باشیم.
- آیا در زندگی هدفی برای خود مشخص کرده اید؟
- آیا در انتخاب هدف، استعداد، علاقه خود و مزایا و معایب هدف را در نظر گرفته اید؟
- آیا متناسب با هدفتان برنامه ریزی و تلاش کردید؟ طبیعتا قبل از برنامه ریزی باید اطلاعات کافی به دست آورد
بررسی این مسائل بسیار مهم است. گاهی شکست در رسیدن به اهداف، موجب دلسردی و ناامیدی می شود. ناامیدی که اولین لغزشگاه برای از دست دادن ایمان به خداست.
در زندگی ایام خوش و ایام تلخ اتفاق می افتند و همه ما کم و بیش آنها را تجربه کرده ایم (هرکس به نوعی) مهم ان است که تعادل خود را از دست ندهیم و ببینم ایراد کار از کجاست و با توکل بر خدا در پی حل آن باشیم.

موفق باشید

با سلام مجدد و آرزوی آمرزش و عاقبت به خیری و سلامتی و امنیت برای همه در این شبهای مبارک .

خواهش میکتم از اینکه وقت خودتونو در اختیار مثل منی قرار میدید تشکر و قدردانی میکنم .

کمک خدا در گرو تلاش انسان است درست . حال اگر کسی از خداوند بخواهد تا رسم تلاش صحیح را به او یاد دهد چطور ؟ اصلا اگر کسی انقدر سکون و ناامیدی وجودش را فرا گرفته باسشد که از هر تلاشی ناامید شده باشد چه ؟ خدا برای این فرد چه میکند ؟ آیا میشود که دست اورا بگیرد ؟ مطمئنا خداوند مبرا و پاک است . سبحان الله . ایراد از من است . اما سوال اینجاست چگونه این امید و انرژی را از خدا بگیریم ؟ چگونه خداوند راه را نشان میدهد ؟ کسی که بار ها بلند شده دویده و باز زمین خورده دیگر بعد از مدتی به این نتیجه میرسد که یک جای کار میلنگد یا این تعریفی که از خدا میکنند غلط است یا او از چشم این خدایی که میگویند افتاده . دیگر وقتی یک انسانی بیاید و با پهنای صورتی پر از اشک و قلب و دلی شکسته بگوید خدا ! و ای خدا کمکم کن حال هر جور خود میدانی لااقل یک موجی به من بده نمیگویم کارم را راه بینداز لااقل یک نشانه ای یک اتفاقی لا اقل دلمان به وجودت گرم شود حال راه نمایی و جواب سوالات و تفسیر چرایی این مشکلات عجیب و غریب پیش کش . شما این سوال را جواب میدهید که آیا این خواسته به نظر شما غلط است ؟ خواهش میکنم خواهش میکنم این را جواب دهید .

هدف اصلی من در زندگی زنده بودن و ادامه زندگی است ! هدف یعنی چه ؟ مگر میشود برای این زندگی پر افت و خیز هدف قرار داد ؟ هر گاه در هر مسیر و جریانی قرار میگیرم تنها تلاشم این است که بهترین باشم . این هدف من است بهترین بودن . یگانه بودن . منظورتان را از هدف متوجه نمیشوم .

اگر خواسته ها ی در مسیر و جریان زندگی منظور هدف مورد نظر شما باشد آن وقت سوال بعدی جوابش این میشود که ، من هیچ گاه واقعا نفهمیدم در چه چیز استعداد دارم اصلا هیچ گاه نه توانستم خودم را بشناسم و نه توانستم بفهمم اصلا مشکل من چیست ؟؟ از کجا من میتوانم بفهمم در چه چیزی استعداد دارم ؟ من که همیشه در هر راهی دویدن به جای اولین بودن افتضاح کردم ! استعداد من در شکست خوردن است ! علاقه و مزایا و معایب هدف هم جبرا گریبانگیر من شده . من نه رشته های ورزشی که میرفتم به اختیار خودم بود . نه رشته تحصیلی که خواندم و من علاقه به رشته های فنی داشتم ولی در ریاضی ضعیف بودم و بالاجبار و از روی بی خیالی تجربی رفتم . و این جبر در لباس پوشیدن به دلیل نداری آن زمان خانواده در سطح پایین فرهنگی و پایین شهری بودنمان و خلاصه زندگی من از مجموعه ای از اجباریتی که در آن نقش نداشتم شکل گرفته . حتی الان ! الان که 21 ساله ام . دانشجو ام اینجا هم رشته ام را دوست ندارم یک بار هم تغییر رشته دادم دیگر نمیتوانم تغییر رشته بدهم و اگر بی خیال هم بشوم که باید بروم سربازی و جالب اینکه تک فرزند خانواده هستم و جالب تر از آن اینکه 4 سال نیاز است تا پدر من 64 ساله شود تا من معافیت کفالت بگیرم پ باید این رشته لعنتی را هم تحمل کنم ! مجبورم کار کنم . کارم هیچ ربطی به رشته تحصیلی ام ندارد و برای رفع و رجوع مخارج باید آن را هم تحمل کنم . من واقعا وامانده ام این اختیار که میگویید دقیقا کجای زندگی من بوده ؟؟ آن از زندگی در کودکی . آن نوجوانی و این هم به اصطلاح جوانی . البته به اقتضای تحمل خواننده مختصری توضیح دادم . مگر نه میشود مثنوی هفتاد و سه من ! هنوز هم سر خودم معطلم . هیچ چیز عذاب آور تر از در برزخ بودن نیبست . این اختیار واقعا کجاست ؟؟

من از آن هدف هایی که در برنامه ریزی و تلاش برایشان کمی کم گذاشته و یا ناسنجیده عمل کرده ام صرف نظر میکنم اما یکجای زندگی واقعا آنچنان تلاش کردم که باورم شود واقعا تلاش ها نتیجه دارد یا خیر .. 19 ساله بودم که مجدد برای کنکور زین و یراق کردم . با وام و کار کردن خودم نزدیک به دو میلیون تومان فقط پول استاد خصوصی و کلاس و کتاب دادم . میخوابیدم میخوردم کتاب میخواندم و کار میکردم . و در آخر هم یکی از بزرگترین شکست هایم را خوردم . نشد . هم با برنامه بودم از چندین نفر آدم باسواد مشاوره گرفتم واقعا تلاش کردم و نشد !

من چنیدن سال است کار میکنم . تقریبا در هیچ کاری استعداد ندارم هر بار هر جایی و شکست ! گیچ شده ام که واقعا چرا ؟؟ برای همه همینطور است . اصلا چرا باید 14 نفر معصوم شوند و بی هیچ اشتباهی تا شکست نخورند ؟؟ و یکی مثل من که اثال من هم کم نیستند اینجور روی دور بدبختی باشیم . قبلا گفتم بد بختی یک چیز است و سختی کشیدن یک چیز . سختی ثمره دارد ولی بد بختی سختی شکیدن همراه با شکست همیشگیست .

yaallah_14;374478 نوشت:

با سلام مجدد و آرزوی آمرزش و عاقبت به خیری و سلامتی و امنیت برای همه در این شبهای مبارک .

خواهش میکتم از اینکه وقت خودتونو در اختیار مثل منی قرار میدید تشکر و قدردانی میکنم .

کمک خدا در گرو تلاش انسان است درست . حال اگر کسی از خداوند بخواهد تا رسم تلاش صحیح را به او یاد دهد چطور ؟ اصلا اگر کسی انقدر سکون و ناامیدی وجودش را فرا گرفته باسشد که از هر تلاشی ناامید شده باشد چه ؟ خدا برای این فرد چه میکند ؟ آیا میشود که دست اورا بگیرد ؟ مطمئنا خداوند مبرا و پاک است . سبحان الله . ایراد از من است . اما سوال اینجاست چگونه این امید و انرژی را از خدا بگیریم ؟ چگونه خداوند راه را نشان میدهد ؟ کسی که بار ها بلند شده دویده و باز زمین خورده دیگر بعد از مدتی به این نتیجه میرسد که یک جای کار میلنگد یا این تعریفی که از خدا میکنند غلط است یا او از چشم این خدایی که میگویند افتاده . دیگر وقتی یک انسانی بیاید و با پهنای صورتی پر از اشک و قلب و دلی شکسته بگوید خدا ! و ای خدا کمکم کن حال هر جور خود میدانی لااقل یک موجی به من بده نمیگویم کارم را راه بینداز لااقل یک نشانه ای یک اتفاقی لا اقل دلمان به وجودت گرم شود حال راه نمایی و جواب سوالات و تفسیر چرایی این مشکلات عجیب و غریب پیش کش . شما این سوال را جواب میدهید که آیا این خواسته به نظر شما غلط است ؟ خواهش میکنم خواهش میکنم این را جواب دهید .

هدف اصلی من در زندگی زنده بودن و ادامه زندگی است ! هدف یعنی چه ؟ مگر میشود برای این زندگی پر افت و خیز هدف قرار داد ؟ هر گاه در هر مسیر و جریانی قرار میگیرم تنها تلاشم این است که بهترین باشم . این هدف من است بهترین بودن . یگانه بودن . منظورتان را از هدف متوجه نمیشوم .

اگر خواسته ها ی در مسیر و جریان زندگی منظور هدف مورد نظر شما باشد آن وقت سوال بعدی جوابش این میشود که ، من هیچ گاه واقعا نفهمیدم در چه چیز استعداد دارم اصلا هیچ گاه نه توانستم خودم را بشناسم و نه توانستم بفهمم اصلا مشکل من چیست ؟؟ از کجا من میتوانم بفهمم در چه چیزی استعداد دارم ؟ من که همیشه در هر راهی دویدن به جای اولین بودن افتضاح کردم ! استعداد من در شکست خوردن است ! علاقه و مزایا و معایب هدف هم جبرا گریبانگیر من شده . من نه رشته های ورزشی که میرفتم به اختیار خودم بود . نه رشته تحصیلی که خواندم و من علاقه به رشته های فنی داشتم ولی در ریاضی ضعیف بودم و بالاجبار و از روی بی خیالی تجربی رفتم . و این جبر در لباس پوشیدن به دلیل نداری آن زمان خانواده در سطح پایین فرهنگی و پایین شهری بودنمان و خلاصه زندگی من از مجموعه ای از اجباریتی که در آن نقش نداشتم شکل گرفته . حتی الان ! الان که 21 ساله ام . دانشجو ام اینجا هم رشته ام را دوست ندارم یک بار هم تغییر رشته دادم دیگر نمیتوانم تغییر رشته بدهم و اگر بی خیال هم بشوم که باید بروم سربازی و جالب اینکه تک فرزند خانواده هستم و جالب تر از آن اینکه 4 سال نیاز است تا پدر من 64 ساله شود تا من معافیت کفالت بگیرم پ باید این رشته لعنتی را هم تحمل کنم ! مجبورم کار کنم . کارم هیچ ربطی به رشته تحصیلی ام ندارد و برای رفع و رجوع مخارج باید آن را هم تحمل کنم . من واقعا وامانده ام این اختیار که میگویید دقیقا کجای زندگی من بوده ؟؟ آن از زندگی در کودکی . آن نوجوانی و این هم به اصطلاح جوانی . البته به اقتضای تحمل خواننده مختصری توضیح دادم . مگر نه میشود مثنوی هفتاد و سه من ! هنوز هم سر خودم معطلم . هیچ چیز عذاب آور تر از در برزخ بودن نیبست . این اختیار واقعا کجاست ؟؟

من از آن هدف هایی که در برنامه ریزی و تلاش برایشان کمی کم گذاشته و یا ناسنجیده عمل کرده ام صرف نظر میکنم اما یکجای زندگی واقعا آنچنان تلاش کردم که باورم شود واقعا تلاش ها نتیجه دارد یا خیر .. 19 ساله بودم که مجدد برای کنکور زین و یراق کردم . با وام و کار کردن خودم نزدیک به دو میلیون تومان فقط پول استاد خصوصی و کلاس و کتاب دادم . میخوابیدم میخوردم کتاب میخواندم و کار میکردم . و در آخر هم یکی از بزرگترین شکست هایم را خوردم . نشد . هم با برنامه بودم از چندین نفر آدم باسواد مشاوره گرفتم واقعا تلاش کردم و نشد !

من چنیدن سال است کار میکنم . تقریبا در هیچ کاری استعداد ندارم هر بار هر جایی و شکست ! گیچ شده ام که واقعا چرا ؟؟ برای همه همینطور است . اصلا چرا باید 14 نفر معصوم شوند و بی هیچ اشتباهی تا شکست نخورند ؟؟ و یکی مثل من که اثال من هم کم نیستند اینجور روی دور بدبختی باشیم . قبلا گفتم بد بختی یک چیز است و سختی کشیدن یک چیز . سختی ثمره دارد ولی بد بختی سختی شکیدن همراه با شکست همیشگیست .



با سلام خدمت شما دوست گرامی

در پاسخ به مطالب شما سه مطلب به ذهنم می رسد:

- در مورد اینکه شما تا به حال برنامه ریزی هایی داشته اید و تلاش کرده اید ولی به هدف خود نرسیده اید، دو نکته وجود دارد: 1 اینکه تا به حال به حیطه ی کاری مورد علاقه خود نرسیده اید، به معنای این نیست که شما در هیچ رشته ای استعداد و علاقه ندارید. معنای این مسئله تنها این است که شما باید به جستجوی خود ادامه دهید. فضاهای بیشتری را تجربه کنید. رشته ها و شغل های بیشتری را ببنید. قرار نیست همه انسان ها تحصیلات عالیه داشته باشند، برخی از انسان ها علاقه و استعداد خود را در اموری دیگری می یابند. جستجو کنید و از پیگیری خسته نشوید.
2 قرار نیست همه انسان ها نفر اول بشوند. نفر اول یک نفر است در حالیکه در هر رشته هزاران نفر وجود دارد. اینکه ما از خودمان توقع داشته باشیم نفر اول بشویم باعث می شود که اگر اول نشدیم احساس شکست داشته باشیم در حالیکه ممکن است پیشرفت های خوبی هم کسب کرده باشیم ولی فقط نفر اول نشدیم. زندگی نامه بزرگان علم را وقتی مطالعه میکنید، می بینید که در اوایل زندگی در بسیاری از امور زندگی ناتوان بودند و تنها تلاش و پیگیری آنها بوده که نتیجه داشته است. شما در ابتدای جوانی هستید و راه طولانی در پیش دارید، رشته مورد علاقه خود را پیدا کنید و به قصد موفقیت در آن تلاش کنید. تلاش کردن منحصر در 6 ماه و یک سال نیست. تلاش کنید تا به نتیجه برسید. به فکر نفر اول شدن هم نباشید. نفر اول شدن اساسا ملاک خوبی نیست، زیرا افرادی که در یک رقابت هستند دارای شرایط مختلفی هستند و برخی از آنها اساسا شرایط خوبی ندارند وطبیعتا نمی توانند اول شوند. برای بررسی نفر برتر باید این گونه بررسی کرد که هر کسی چه میزان امکانات داشته است و پس از تلاش هایش به چه جایگاهی رسیده است. در این حالت تلاش های فرد اندازه گیری میشود و طبیعتا می تواند ملاک ارزشمندی باشد.

- در مورد انسان های عادی هنر در این نیست که هیچ گاه اشتباه نکنند، بلکه هنر در این است که از اشتباه های خود درس بگیرند برای آینده. هنر در این نیست که هیچ گاه زمین نخورند، بلکه هنر در این است که اگر زمین خوردند بلند شوند و به مسیر خود ادامه بدهند.

- خداوند نشانه های خود را در قرآن بیان کرده است. خداوند نشانه های خود را در طبیعت نشان داده است. در قرآن می فرماید: وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ﴿1﴾ و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست .
در طبیعت موجودات زحمت کشی را می بینیم که با تلاش بسیار سر انجام برای خود شرایط زندگی را فراهم می آورند، موجوداتی چون مورچه و زنبور..
در این بین باید در کارها نیز نیت خدایی داشته باشیم که در این صورت یاری خداوند نیز شامل حال ما خواهد شد، چنانچه فرمود: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (2) کسانی را که در راه ما مجاهدت کنند ، به راههای خويش هدايتشان می کنيم ، و خدا با نيکوکاران است.

موفق باشید

1. نجم 39
2. عنکبوت 69

سوال:
آیا بودن و نبودن بشر در دستان اوست ؟

پاسخ:

اصل بودن یا نبودن ما در اختیار ما نیست. باید به این مسئله به خوبی توجه کنیم که نفس "بودن" قابل مقایسه با "نبودن" نیست و بودن در هر شرایطی بسیار برتر از نبودن است. بودن و وجود داشتن نعمت بسیار بزرگی است که از سوی خداوند به ما داده شده است.

به نظر می رسد علت اینکه در پی رهایی از بودن هستید، امور دیگری است. ممکن است در زندگی با سختی هایی مواجه باشیم. ممکن است به سوالات بنیادینی درباره اساس زندگی بشر برسیم و آن قدر این سوالات بزرگ و سخت باشد که حل کردن آنها امری دشوار باشد و اصل بودن برایمان مسئله شود. این مسائل قابل بحث هستند. آنچه به نظر در مرحله اول مهم است، این است که نعمت بزرگی به نام بودن را به جهت مشکلات خاص دست کم نگیریم و به راحتی از آن دست نشوییم.
در ادامه این تاپیک به زمینه هایی پرداخته شده که ممکن است نعمت هستی و بودن را در نظر ما کم ارزش جلوه دهد. اگرچه مستقیما به موضوع اصلی مربوط نبود ولی برای اطلاع بیشتر از آنها می توان به پست های تاپیک مراجعه کرد.

موضوع قفل شده است