"برای خدا" یعنی چه ؟؟؟
تبهای اولیه
سلام
قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین ( انعام 62)
بگو نماز و عباداتم و زندگی و مرگم برای خدای پروردگار عالمیان است
یک اصطلاح دینی معروف در بین اهل ایمان هست و آن اینکه همه کارهای انسان باید برای خدا باشد
این برای خدا بودن یعنی چه ؟
ارکان برای خدا بودن فعل چیست ؟
وهو الله الموفق
سلام
یعنی حسن فاعلی علاوه بر حسن فعلی. بدنه عمل اهمیت کمی داره چیزی که مهمه نیته که با نفس متحد میشه و نیت هم به میزان ایمان و اعتقادات شخص برمیگرده البته رابطه ایمان و عمل دوطرفه است. لذا ایمان قوی به نیت و عمل خالص منتهی میشه طوری که یک ضربت شمشیر افضل از عبادت جن و انس تا قیامت میشه. میشه شعر عارف رومی رو اینطوری هم گفت:
ای برادر تو همان نیتی
مابقی را استخوان و ریشه ای
سلام
گام اول
همان است که جناب سید فرمودند . صلاح عملی و عاملی
صلاح عملی یعنی مطابقت فعل با دستور شرع مقدس و عقل
صلاح عاملی یعنی نیت صالحه نیت تقرب نیت کسب رضایت حق نیت انجام فرمان الهی
در صلاح عملی مساله فرمان خدای متعال تا حدود زیادی روشن است اما مساله مطابقت با عقل شاید نیاز به توضیحی داشته باشد
منظور از مطابقت با عقل این است که برای تطبیق مصداق و موضوع بر حکم الهی و همچنین در نظر گرفتن جوانب ، شرایط و زمان و مکان عقل حاکم باشد
مثلا اگر فرمودند نماز شب بخوان نماز شب خواندنت موجب بیدار شدن و بدخوابی دیگران نشود اگر فرمودند به نیازمند کمک کن جوری کمک نکنی که آبرویش پیش دیگران برود یا اگر فرمودند بجنگ بدانی کی و کجا بجنگی اگر گفتند ذکر بگو بدانی چطور بگویی ووو
والله الموفق
سلام
گام دوم
این برای خدا بودن چطوری است ؟
یک وقت میگویی این جنس مال فلانی است یک وقت میگویی این سفارش مال فلان آقاست یک وقت میگویی این کار از آن فلان هنرمند است
و یک وقت می گویی این کار من برای خشنودی آن آقاست ووو
شاید از تعبیر برای خدا بودن همان مورد آخر یعنی برای رضایت خدا بودن بیشتر به ذهن بیاید اما تنها این نیست بلکه قرار است نزدیکتر از این باشد یعنی اگر هم باشد برای رضایت بودن اول راه است
قدم دوم در برای خدا بودن یک کار این است که تو جانشین خدا باشی در انجام آن
یعنی چه ؟
یعنی اینکه خدای متعال تورا خلیفه خود ساخت جانشین خود ساخت در زمین تا بجای او حرف بزنی بجای او کار کنی و بجای او آباد کنی بجای او بجنگی یا صلح کنی بجای او تسبیحش را بگویی و شعار توحید بدهی
یک مثال :
میری اتاق دوستت می بینی یک نفرپشت میز کامپیوتر دوستت نشسته و داره مطلبی را تایپ می کنه میگی سلام چیکار میکنی ؟ میگه سلام جانم دارم مطلب آقای فلانی ( دوست شما ) را براشون تایپ میکنم
یعنی این آقا جانشین دوست شما شده پشت او میز کامپیوتر در تایپ کردن اون متنی که خودش نوشته
من و شما هم در انجام فرامین الهی جانشین او در به انجام رساندنیم
این برای خدا بودن یعنی جانشین خدا در انجام فعل او
یا بگو ظهور فعل الهی در دایره وجود انسانی
پس بگو : دین تعیین حدود اخلاق و افعال الهی در حوزه وجود انسانی است
چه اینکه انسان خلیفه خداست
ساده بگم :
وقتی داری کاری انجام میدی تو داری بجای خدا انجام میدی
حالا ببین چطوری انجامش میدی
اگه خدا بود چطور انجام میداد؟
همونطوری انجام بده
اشاره :
شنیدی این آیه رو که میفرماید:
الذی خلق الموت والحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا
یعنی اینکه زندگی و مرگ برای اینه که ما نشون بدیم کدومامون کار رو قشنگتر انجام میدیم
کدوم این فعل الهی رو قشنگتر جلوه گر میسازیم
پس :
فراموش نکن من و تو جانشین خدا در انجام افعال او در دایره وجودی خودمون هستیم
چه ماموریت بزرگی !
والله الموفق
سلام
گام سوم
تا اینجا خلیفه بودی و حالا باید کم کم پاشی ، نه بشین ، از خود برخیز خودت رو حذف کن روی خودت خط بکش و بنویس ...
چی ؟
خدا
و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی
تو کار رو انجام ندادی خدا انجام داد
وقتی خلیفه گری رو درست انجام بدی یعنی با باور تام به اینکه جانشینی سر خود نیستی در تمام شوونت حتی در قلبت حتی در نگاهت جانشین او هستی یک وقت می بینی که شاه جهان به مملکتش برگشته و تو دیگر نیستی
از این به بعد او همه کارها رو انجام میده
تو خلیفه او بودی در وجود خودت حالا او مملکت وجود تو رو اداره میکنه
بجای تو حرف میزنه راه میره دوست میشه دشمن میشه سوال میکنه و جواب میده ووو
اگه به اینجا رسیدی تو انسان خدایی هستی
تو برای خدایی
یعنی تمام تو مال خداست
همانطور که تمام او مال توست
( حلوای تن تنانی تا نخوریم ندانیم )
و هوالله الموفق
سلام
جناب حامد گام دوم و سوم که با تصور و تخیل و مسائل ذهنی حل نمیشه نیاز به سلوک داره اینکه تصور کنی اراده خدا جانشین اراده خودت شده خوبه ولی مشکل اینه که کار با تصور و صور ذهنی حل نمیشه باید حقیقتا نفس این مسئله رو با خرق حجب ادراک کنه و خرق حجب نیاز به سلوک و استاد داره بعیده با تصور موضوع محقق بشه.
جناب حامد گام دوم و سوم که با تصور و تخیل و مسائل ذهنی حل نمیشه نیاز به سلوک داره اینکه تصور کنی اراده خدا جانشین اراده خودت شده خوبه ولی مشکل اینه که کار با تصور و صور ذهنی حل نمیشه باید حقیقتا نفس این مسئله رو با خرق حجب ادراک کنه و خرق حجب نیاز به سلوک و استاد داره بعیده با تصور موضوع محقق بشه.
سلام برادر
بنده فقط نحوه خدایی بودن را ذکر کردم و نه راه رسیدن به آنرا
بله رسیدن سلوک علمی و عملی در تحت تربیت ولی الهی می خواهد
والله الموفق
سلام
و تشکر از اینکه مطلب خیلی جالبی بود درباره تفاوت کار برای خدا و برای خود
سوالی اینجا برام مطرح است البته شاید خارج از تاپیک باشه عذر می خوام
ساده بگم :
وقتی داری کاری انجام میدی تو داری بجای خدا انجام میدی
حالا ببین چطوری انجامش میدی
اگه خدا بود چطور انجام میداد؟
همونطوری انجام بده
اشاره :
اگر من نوعی کاری انجام بدم غیر خدایی
در حالی که خدا شرایط انجام اون کارو در اختیار من قرار داده و یعنی اراده به انجام اون کرده
چه اگه اینکه اراده به انجام ان کار نمی کرد ان کار اصلا وجود نداشت و انجام نمی شد
حال چرا خدایی که اراده به انجام کار غیر خدایی کرده و وسایلشم با اراده خودش فراهم کرده
ان وقت برای همان کار مجازات قرار دهد ؟
مثلا من شکلاتی را جلوی بچه ای می گذارم و می گویم این شکلات برات ضرر داره ولی تو ازادی بخوری یا نخوری
ان وقت اگر ان بچه شکلات را خورد من مجازاتش کنم ؟
با تشکر
سلامو تشکر از اینکه مطلب خیلی جالبی بود درباره تفاوت کار برای خدا و برای خود
سوالی اینجا برام مطرح است البته شاید خارج از تاپیک باشه عذر می خوام
اگر من نوعی کاری انجام بدم غیر خدایی
در حالی که خدا شرایط انجام اون کارو در اختیار من قرار داده و یعنی اراده به انجام اون کرده
چه اگه اینکه اراده به انجام ان کار نمی کرد ان کار اصلا وجود نداشت و انجام نمی شد
حال چرا خدایی که اراده به انجام کار غیر خدایی کرده و وسایلشم با اراده خودش فراهم کرده
ان وقت برای همان کار مجازات قرار دهد ؟مثلا من شکلاتی را جلوی بچه ای می گذارم و می گویم این شکلات برات ضرر داره ولی تو ازادی بخوری یا نخوری
ان وقت اگر ان بچه شکلات را خورد من مجازاتش کنم ؟با تشکر
دوست عزیز بحث اختیار که وسط باشه قطعا پاداش و جزا هم میاد وسط.
چون اختیار ما کاملا به دست خودمونه پس نتیجه اعمالمون رو باید بدیم.
اگر کار نیک کنیم پاداش و اگر کاری بد و غیر انسانی انجام دهیم جزا یا همون مجازات اعمالمون رو دریافت میکنیم نه بیشتر نه کمتر.
دوست عزیز به صورت کلی انسان تمایل داره به سمت خوبی بره ولی این وسط چون اختیار وجود داره ممکنه که ما به سمت بدی و تاریکی یا هر چه که بگویید برویم
وقتی اختیار وسط باشه نمیتوانیم بگوییم کار های انسان ها خواست خداست ولی میتوانیم بگوییم این اختیار رو خدا به ما عطا کرده که ما با انتخاب هایمان میتوانیم سرنوشتمان را رقم بزنیم.
دوست عزیز بحث اختیار که وسط باشه قطعا پاداش و جزا هم میاد وسط.
چون اختیار ما کاملا به دست خودمونه پس نتیجه اعمالمون رو باید بدیم.
اگر کار نیک کنیم پاداش و اگر کاری بد و غیر انسانی انجام دهیم جزا یا همون مجازات اعمالمون رو دریافت میکنیم نه بیشتر نه کمتر.
دوست عزیز به صورت کلی انسان تمایل داره به سمت خوبی بره ولی این وسط چون اختیار وجود داره ممکنه که ما به سمت بدی و تاریکی یا هر چه که بگویید برویم
وقتی اختیار وسط باشه نمیتوانیم بگوییم کار های انسان ها خواست خداست ولی میتوانیم بگوییم این اختیار رو خدا به ما عطا کرده که ما با انتخاب هایمان میتوانیم سرنوشتمان را رقم بزنیم.
سلام و تشکر
یک جورایی شما هم سوال و منو تکرار کردید
و علت و نگفتید
به قول خود شما خدا خودش اختیار داده و وسایلشم فراهم کرده و اذن هم صادر کرده
خوب در چنین شرایطییگه مجازات بی معناست ؟ ایا غیر از این است ؟
اگر من نوعی کاری انجام بدم غیر خدایی
در حالی که خدا شرایط انجام اون کارو در اختیار من قرار داده و یعنی اراده به انجام اون کرده
چه اگه اینکه اراده به انجام ان کار نمی کرد ان کار اصلا وجود نداشت و انجام نمی شد
حال چرا خدایی که اراده به انجام کار غیر خدایی کرده و وسایلشم با اراده خودش فراهم کرده
ان وقت برای همان کار مجازات قرار دهد ؟مثلا من شکلاتی را جلوی بچه ای می گذارم و می گویم این شکلات برات ضرر داره ولی تو ازادی بخوری یا نخوری
ان وقت اگر ان بچه شکلات را خورد من مجازاتش کنم ؟با تشکر
سلام
همانطور که خودتان اشاره فرمودید این بحث خارج از موضوع تاپیک است لذا خیلی خلاصه جواب میدهیم و ادامه آنرا به جای مناسبش موکول می نماییم
اول اینکه ارتباط بحث ما با بحث اختیار به این نحو است که وقتی کسی می خواهد در انجام فعلی جانشین خدا شود قاعدتا باید اختیا الهی را نیز جایگزین اختیار خود کند و از آنجا که در اختیار الهی گناه اراده نمی شود پس موضوع مد نظر شما منتفی است
اما اینکه چرا خدای متعال بخاطر انجام فعلی که ما را در آن مختار ساخته عقاب می کند :
اول اینکه اختیار امری تکوینی است یعنی ما در مقام عمل ( تکوین ) مختاریم نه در مقام تشریع وگرنه مارا امر و نهی نمی کردند یعنی برای اینکه ما امر و نهی شویم باید اختیار تکوینی واقعی داشته باشیم در غیر اینصورت مفهومی نداشت امر و نهیی به ما تعلق بگیرد
از طرف دیگر با صدور امر تشریعا ما اختیار نداریم به این معنا که از نظر شرع ما موظف به انجام فرمان و ترک تخلف از آن هستیم
نکته حساس این بحث آنستکه بدانیم : رابطه پاداش و عقاب با عمل چیست ؟
قرآن کریم در مورد اهل جهنم می فرماید : هل تجزون الا ما کنتم تعملون ( آیا چیزی جز آنچه انجام اده اید پاداش داده شده اید ؟ ) این به آن معناست که در فرهنگ قرآن کریم پاداش عین عمل است البته در مورد اهل بهشت مثلا تعبیر "بما کانوا یکسبون" را دارد که از محوریت عمل در پاداش سخن می گوید علتش اینستکه پاداش اهل بهشت فراتر از عمل آنهاست اما در حقیقت پاداش بهشتی همان عمل رشد یافته و متعالی تر شده است بر خلاف عمل جهنمی که عینا خود آن است .
لازم به توضیح است که منظور از عینیت عینیت معنوی است و نه ظاهری . به این معنا که هر فعل صواب یا ناصوابی که از ما سر می زند یک بعد معنوی در روح ما دارد که باقی و جاودانه است . این بعد معنوی در آخرت جلوه گر می شود که یا بصورت عقاب جهنمی همچنان ظلمانی و تاریک مانده همانطور که بود یا بصورت پاداش بهشتی نورانی تر و برتر شده است و البته این افزایش نوریت فعل بهشتی از ناحیه استعداد تعالی در خود فعل است .
امید است با دقت در این اصول مشکل حل شود .
والله الموفق
دوست عزیز بحث اختیار که وسط باشه قطعا پاداش و جزا هم میاد وسط.
چون اختیار ما کاملا به دست خودمونه پس نتیجه اعمالمون رو باید بدیم.
اگر کار نیک کنیم پاداش و اگر کاری بد و غیر انسانی انجام دهیم جزا یا همون مجازات اعمالمون رو دریافت میکنیم نه بیشتر نه کمتر.
دوست عزیز به صورت کلی انسان تمایل داره به سمت خوبی بره ولی این وسط چون اختیار وجود داره ممکنه که ما به سمت بدی و تاریکی یا هر چه که بگویید برویم
وقتی اختیار وسط باشه نمیتوانیم بگوییم کار های انسان ها خواست خداست ولی میتوانیم بگوییم این اختیار رو خدا به ما عطا کرده که ما با انتخاب هایمان میتوانیم سرنوشتمان را رقم بزنیم.
سلام
متشکرم
چون بحث اختیار خارج از موضوع است لطفا ادامه پیدا نکند
والله الموفق
انسان خلیفه خداست
با سلام.
یکی از اساتید فاضل حوزه و دانشگاه (اگر خواستید نام ایشان را هم عرض می کنم) می فرمودند این تصور که انسان خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین است تصور اشتباهی است و اگر خیلی بخواهیم تخفیف بدهیم فقط انسان کامل می تواند خلیفه خداوند متعال باشد.
ایشان با اشاره به «انی جاعل فی الارض خلیفه» می فرمودند اینجا هم منظور از خلیفه جانشین خداوند نیست. ...
نهایت انسان بندگی حقیقی برای خداست و انسان نه قرار است و نه می تواند جانشین خداوند باشد.
ظاهراً با توضیحات ایشان دیگر نیازی به استدلال زیر نیست:
وقتی کسی می خواهد در انجام فعلی جانشین خدا شود قاعدتا باید اختیا الهی را نیز جایگزین اختیار خود کند
یعنی انسان در نهایت قرار است بنده واقعی خداوند باشد و هرچه او خواست همان بشود. اما این هرچه لزوماً خلیفه خداوند نیست.
نظر حضرتعالی در این باره چیست؟
کی از اساتید فاضل حوزه و دانشگاه (اگر خواستید نام ایشان را هم عرض می کنم) می فرمودند این تصور که انسان خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین است تصور اشتباهی است و اگر خیلی بخواهیم تخفیف بدهیم فقط انسان کامل می تواند خلیفه خداوند متعال باشد.ایشان با اشاره به «انی جاعل فی الارض خلیفه» می فرمودند اینجا هم منظور از خلیفه جانشین خداوند نیست. ...
نهایت انسان بندگی حقیقی برای خداست و انسان نه قرار است و نه می تواند جانشین خداوند باشد.
ظاهراً با توضیحات ایشان دیگر نیازی به استدلال زیر نیست:
سلام
از ذکر وحیی که بی استدلال قبولش فرمودید متشکرم
خدای متعال میفرماید : انی جاعل فی الارض خلیفه ، آقای استاد دانشگاه می فرماید خلیفه بودن معنا ندارد
خوب اگر معنا ندارد پس خدای متعال اینجا چی فرموده ؟ نکنه کلمه خلیفه در عربی معنایی نداره ؟ یا در قرآن ؟
برادر جان
خلیفه یعنی جانشین
این بهترین تعبیر برای عبودیت است
چه اینکه عبد جایگاه تحقق اراده الهی است
پس او جانشین خداست در تحقق اراده
هرچه این خلیفه گری کاملتر باشد عبد در خلافتش برتر و بالاتر است
و اتم مراتب خلافت در انسان کامل است که عبد محض است
پس دقت در حقیقت عبودیت همان خلافت را نتیجه می دهد
این به حسب تشریع است
اما به حسب تکوین که مساله خیلی خیلی روشنتر است
البته در منظر کسی که هستی را تجلی حق می داند و نه مباین و جدا از او
والله الموفق
با سلام و عرض ادب
از ذکر وحیی که بی استدلال قبولش فرمودید متشکرم
متأسفانه منظورتان را از این جمله متوجه نشدم.
آقای استاد دانشگاه می فرماید خلیفه بودن معنا ندارد
خوب اگر معنا ندارد پس خدای متعال اینجا چی فرموده ؟ نکنه کلمه خلیفه در عربی معنایی نداره ؟ یا در قرآن ؟
خیر ایشان نفرمودند معنایی ندارد. فرمودند معنای «جانشینی خداوند» را ندارد. بلکه با توجه به تنوین نصب خلیفه و سیاق آیات مربوطه منظور جانشین موجوداتی است که قبل از انسان بر روی زمین زندگی می کردند.
موفق باشید و التماس دعا.:Hedye:
خیر ایشان نفرمودند معنایی ندارد. فرمودند معنای «جانشینی خداوند» را ندارد. بلکه با توجه به تنوین نصب خلیفه و سیاق آیات مربوطه منظور جانشین موجوداتی است که قبل از انسان بر روی زمین زندگی می کردند.
سلام
خیلی جالب است
صدر و ذیل آیات مربوط به این موضوع شکی باقی نمی گذارد که منظور از خلیفه آدم ع بوده است
ایشان برچه مبنایی این نظر را داده اند ؟
یعنی هرجا که تنوین آمد یعنی موجود کاملا ناشناخته است ؟
سیاق آیات هم دقیقا روشن می سازد که منظور از خلیفه آدم ع است
ضمن اینکه این تعبیر باز هم در قرآن آمده است :
یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض ( ص 26)
این که صراحتش بیشتر است
والله الموفق
سلام
خیلی جالب است
صدر و ذیل آیات مربوط به این موضوع شکی باقی نمی گذارد که منظور از خلیفه آدم ع بوده است
ایشان برچه مبنایی این نظر را داده اند ؟
یعنی هرجا که تنوین آمد یعنی موجود کاملا ناشناخته است ؟
سیاق آیات هم دقیقا روشن می سازد که منظور از خلیفه آدم ع است
ضمن اینکه این تعبیر باز هم در قرآن آمده است :
یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض ( ص 26)
این که صراحتش بیشتر است
والله الموفق
بله حق با شماست.
این استادی که بنده عرض کردم حجت الاسلام دکتر احمد عابدی بودند که در تلویزیون این مطلب را فرمودند و متأسفانه بدلیل سؤالات پراکنده مجری برنامه بحثشان ادامه پیدا نکرد. بنده هم به ایشان دسترسی نداشتم. گفتم شاید مبنایی یا سابقه ای در مطالعات شما داشته باشد. این شد که از شما پرسیدم.
ممنون از توضیحات خوبتان.
ولی خودمانیم، بالاخره نفرمودید منظورتان از آن جمله کنایه آمیز چه بود! :ok:
با سلام خدمت جناب حامد و مومن بزرگوار. سه بخش اول کتاب مبانی شریعت احمد قابل دقیقا در همین مورد اخیر مورد بحث شماست که می توانید آن را از اینجا دانلود کنید.
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم جناب شریعت عقلانی.
تشکر از شما بخاطر معرفی این اثر ارزشمند.:Gol:
جهت اطلاع سایر دوستان عرض می شود که در این اثر ابتدا دلایل موافقان و مخالفان نظریه رایج «خلیفةالله بودن انسان» مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده پس از تحلیل آیات مربوط به خلافت انسان چنین نتیجه گیری می کند:
نتیجهی این بررسی، نه تنها امکان ترجیح نظریهی رایج در خصوص «خلیفةالله بودن انسان» را منتفی میسازد، بلکه ترجیح علمی نظریهی مخالف را آشکار میگرداند.
چنان که در این تحقیق آمده است، در تفسیر معنای خلافت در آیه 30 سوره مبارکه بقره و آیات مشابه، شیخ طوسی و سید مصطفی خمینی و برخی دیگر از عالمان شیعی به معنای «جایگزینی انسان برای موجوداتی که پیش از او در زمین ساکن بودهاند» گرایش داشته و یا قاطعانه آن را برگزیدهاند.
نویسنده در خلال بحث خود آورده است:
به نظر میآید که «تفکر جانشینی انسان برای خدا، ریشه در باور یهودیان دارد».
همچنین در ادامه به برتری انسان در خلقت پرداخته شده و دو دیدگاه مطرح شده است: دیدگاه رایج که در آن «انسان اشرف مخلوقات» معرفی می شود و دیدگاه دوم که از «تساوی ذاتی مخلوقات الهی» دفاع می کند. نویسنده این اثر منتقد دیدگاه نخست و مدافع دیدگاه دوم است.
وی در انتهای این بخش چنین نتیجه گیری می کند:
بنابراین، باید از نظریهی «أشرف مخلوقات بودن انسان» یا «جانشین خدا بودن آدمی» پرهیز کرد و این «برتریجوییهای مطلق» را کناری نهاد و از شر آن به خدا پناه برد. این تصورات غیرطبیعی، سبب شکل گیری «زندگی غیرطبیعی آدمی» در طول تاریخ بوده و منجر به «فسادها، سرکشیها و طغیانها»ی بیشماری شده است که نوع «فرعونی» آن از شناختهشدهترین انواع «طغیان»ها است.
موفق و مؤید باشید.:Hedye:
خیلی جالب است
صدر و ذیل آیات مربوط به این موضوع شکی باقی نمی گذارد که منظور از خلیفه آدم ع بوده است
ایشان برچه مبنایی این نظر را داده اند ؟
یعنی هرجا که تنوین آمد یعنی موجود کاملا ناشناخته است ؟
سیاق آیات هم دقیقا روشن می سازد که منظور از خلیفه آدم ع است
با سلام و احترام.
بله همان طور که قبلاً عرض شد ایشان فرمودند نهایتاً می توانیم خلیفة الله بودن معصومین و پیامبران (از جمله حضرت آدم و نه هم انسان ها) را با احتیاط بپذیریم. البته به عقیده ایشان سیاق آیات تناسبی با این برداشت نیز ندارد. در اثری که جناب شریعت عقلانی معرفی کردند نیز در مورد این برداشت آمده است:
برخی از مفسران معتقدند که «صرفاً حضرت آدم و انبیاء و اولیاء الهی جانشین خدا در زمیناند و این موضوع، دربارهی سایر آدمیان مطرح نیست». ... باید پرسید اگر مقصود در «انی جاعل فی الأرض خلیفة» صرفا حضرت آدم (یا سایر اولیاء الهی) بوده، چرا ملائکة الله معترضانه میگویند: «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء»؟! آیا حضرت آدم و یا سایر انبیاء و اولیاء، مفسد فی الأرض و خونریز اند؟!!
ضمن اینکه این تعبیر باز هم در قرآن آمده است :
یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض ( ص 26)
این که صراحتش بیشتر است
قبول دارم که صراحت این آیه بیشتر است. اما باز هم ثابت نمی کند منظور از خلیفه، جانشین چه کسی است.
به قول جناب قابل قرآن کریم به «لسان عربیّ مبین = زبان عربی آشکار و بدون ابهام» نازل شده است و اگر مقصود خدای سبحان «خلیفة الله» بودن انسان بود، با عباراتی چون «خلیفتی فی الأرض» و یا «خلیفة الله فی الأرض» آن را بیان میکرد. تکرار «خلیفة» که لفظی «نکره» است و تنوین مخصوص اسماء «نکره» را باخود دارد (که فارسی آن نیز با «ی» نکره می آید)، نشانگر آن است که در این واقعه عمداً «موجودی که انسان جانشین وی شده» را معرفی نکرده است.
حداقل می توان گفت که معنای خلیفة الله بودن انسان نص آیات قرآن کریم نیست بلکه ظاهر آنهاست و چه بسا منظور اصلی و ظهور غالب آیات همان معنای واژگانی خلیفه باشد (جانشین و خلیفه، کسی است که پس از دیگری و به جای او میآید).
موفق و مؤید باشید.:Hedye:
با سلام و احترام.بله همان طور که قبلاً عرض شد ایشان فرمودند نهایتاً می توانیم خلیفة الله بودن معصومین و پیامبران (از جمله حضرت آدم و نه هم انسان ها) را با احتیاط بپذیریم. البته به عقیده ایشان سیاق آیات تناسبی با این برداشت نیز ندارد. در اثری که جناب شریعت عقلانی معرفی کردند نیز در مورد این برداشت آمده است:
برخی از مفسران معتقدند که «صرفاً حضرت آدم و انبیاء و اولیاء الهی جانشین خدا در زمیناند و این موضوع، دربارهی سایر آدمیان مطرح نیست». ... باید پرسید اگر مقصود در «انی جاعل فی الأرض خلیفة» صرفا حضرت آدم (یا سایر اولیاء الهی) بوده، چرا ملائکة الله معترضانه میگویند: «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء»؟! آیا حضرت آدم و یا سایر انبیاء و اولیاء، مفسد فی الأرض و خونریز اند؟!!
سلام
ما قائل به مراتب در خلافت الهی هستیم چه اینکه خدای متعال در قرآن کریم خطاباتی دارد که از آن عمومیت خلافت را می توان برداشت کرد و البته اگر انبیاء و رسل به معیار و میزانی خلافت را دارا هستند دیگران نیز به همان میزان مراتب نازلتر را می توانند حائز باشند
قبول دارم که صراحت این آیه بیشتر است. اما باز هم ثابت نمی کند منظور از خلیفه، جانشین چه کسی است.به قول جناب قابل قرآن کریم به «لسان عربیّ مبین = زبان عربی آشکار و بدون ابهام» نازل شده است و اگر مقصود خدای سبحان «خلیفة الله» بودن انسان بود، با عباراتی چون «خلیفتی فی الأرض» و یا «خلیفة الله فی الأرض» آن را بیان میکرد. تکرار «خلیفة» که لفظی «نکره» است و تنوین مخصوص اسماء «نکره» را باخود دارد (که فارسی آن نیز با «ی» نکره می آید)، نشانگر آن است که در این واقعه عمداً «موجودی که انسان جانشین وی شده» را معرفی نکرده است.
حداقل می توان گفت که معنای خلیفة الله بودن انسان نص آیات قرآن کریم نیست بلکه ظاهر آنهاست و چه بسا منظور اصلی و ظهور غالب آیات همان معنای واژگانی خلیفه باشد (جانشین و خلیفه، کسی است که پس از دیگری و به جای او میآید).
اگر منظور از خلیفه جایگزین افراد یا موجودات دیگر است آن موجودات و افراد کیانند ؟ و چرا از تعبیر معمولی دیگر که قرآن در مورد بردن و آوردن استعمال می کند استعمال نکرده است مثل اینجا :
ان یشا یذهبکم ایها الناس و یات بآخرین ( نساء 133)
این تعبیر سه بار دیگر در قرآن تکرار شده است و هیچ اشاره ای در آن نیست که انسانها بجای موجودات دیگری آمده باشند و اگر منظور جایگزینی انسان بجای جن است چگونه ممکن است در عین حضور مستخلف عنه خلیفه ای باشد ؟ اگر جنیان از میان می رفتند شاید حرف ایشان درست بود .
و هوالله الموفق
[=Times New Roman]
اگر منظور از خلیفه جایگزین افراد یا موجودات دیگر است آن موجودات و افراد کیانند ؟ و چرا از تعبیر معمولی دیگر که قرآن در مورد بردن و آوردن استعمال می کند استعمال نکرده است مثل اینجا :
ان یشا یذهبکم ایها الناس و یات بآخرین ( نساء 133)
این تعبیر سه بار دیگر در قرآن تکرار شده است و هیچ اشاره ای در آن نیست که انسانها بجای موجودات دیگری آمده باشند و اگر منظور جایگزینی انسان بجای جن است چگونه ممکن است در عین حضور مستخلف عنه خلیفه ای باشد ؟ اگر جنیان از میان می رفتند شاید حرف ایشان درست بود .
با سلام و احترام.
البته همان طور که عرض شد برای دیدگاه رایج نیز دلایلی وجود دارد که آن دلایل از منظری قابل قبول و برخی نیز قابل نقدند.
لذا به نظر حقیر نمی توان گفت که تنها یک دیدگاه صراحت دارد. بلکه هر دو کمابیش محتمل اند.
در مورد سؤال حضرتعالی این که آن موجودات چه بوده اند مشخص نشده است. مثل خیلی از مصادیق که در قرآن کریم به مصالحی معین نشدند. نکره بودن خلیفه شاید به همین دلیل بوده است که نگوید جانشین چه کسانی. اما این که چرا جای دیگری از بیان متفاوتی برای جانشینی امت ها استفاده شده است نیز به نظرم انحصاری برای معنای خلیفه (جانشین خداوند بودن) ایجاد نمی کند. چرا که ظاهراً معنای جانشینی بجای اقوام گذشته نیز با مشتقات «خلف» در آیات فراوانی آمده است (مانند آیات 59 مریم، 74 اعراف، 69 اعراف، 169 اعراف و 55 نور).
ضمن این که ممکن است (و چه بسا) جانشینی مکانی بجای جنیان زمینی مطرح نباشد بلکه جانشینی در مقام عبودیت یا موجود قوی تر بر روی زمین یا جانشینی بجای انسان نماها مد نظر باشد (که لزوماً به معنای جانشینی خداوند نیست).
در مجموع احساس بنده تا بدینجا این است که خداوند نیازی به جانشین بر روی زمین ندارد. همچنان که نیازی به جانشین در آسمان ها ندارد! هرچند انسان احتمالاً بهترین موجودی است که می تواند جلوه گر برخی صفات الهی باشد.
اگر اشتباهی در عرایضم بود ممنون می شوم تصحیح بفرمایید.:Gol:
در مجموع احساس بنده تا بدینجا این است که خداوند نیازی به جانشین بر روی زمین ندارد. همچنان که نیازی به جانشین در آسمان ها ندارد! هرچند انسان احتمالاً بهترین موجودی است که می تواند جلوه گر برخی صفات الهی باشد.
سلام
خلافت از خدای متعال تابع نیاز ذات حق تعالی نیست همچنانکه تجلی ، نشان از نیاز ذاتی او نیست بلکه اقتضای جلوه گری حقیقت صرف بسیط این است که در مخلوقات جلوه گری کند و به همین وزان اقتضای ظهور اسماءوصفات علیای او در تجلیاتش و بخصوص انسان که اعظم تجلیات اوست خلافت است چه اینکه انسان در مرتبه خودش جانشین حق تعالی در برخورداری از صفات کمالیه است ( دقت فرمایید )
والله الموفق
انسان در مرتبه خودش جانشین حق تعالی در برخورداری از صفات کمالیه است ( دقت فرمایید )
سلام.
با این وصف آیا اشکالی دارد که تمام موجودات را خلیفه خداوند بدانیم؟ چون هر یک در مرتبه خودشان از برخی صفات الهی برخوردارند.
سلام.با این وصف آیا اشکالی دارد که تمام موجودات را خلیفه خداوند بدانیم؟ چون هر یک در مرتبه خودشان از برخی صفات الهی برخوردارند.
سلام
انسان خلیفه الله است یعنی جانشین تجلی جامع الهی چه اینکه الله اسم جامع است و همه اسماء را داراست لذا نمی توان هرچیزی را خلیفه الله دانست بلکه موجودی خلیفه اسم جامع الهی است که در مظهریت اسماء جامع باشد و انسان چنین است
و هوالله الموفق
انسان خلیفه الله است یعنی جانشین تجلی جامع الهی چه اینکه الله اسم جامع است و همه اسماء را داراست لذا نمی توان هرچیزی را خلیفه الله دانست بلکه موجودی خلیفه اسم جامع الهی است که در مظهریت اسماء جامع باشد و انسان چنین است
سلام.
بابت مزاحمت های پی در پی پوزش می طلبم.
در این که انسان احتمالاً قابلیت بیشترین جلوه گری صفات الهی را دارد بحثی نیست. اما به نظر می رسد این جلوه گری نمی تواند جامع باشد. زیرا برخی صفات الهی مختص خداوند است. اگر اشتباه نکنم مثل متکبر، رحمن، ملک، بارئ، غفور، رزاق، ودود، مبدئ، محیی، ممیت، حی، قیوم، صمد، اول، آخر، متعال، مالک الملک، غنی، مغنی، بدیع، باقی، ...
و اگر جامع نباشد هر موجودی به فراخور قابلیت خود جلوه گر صفات الهی خواهد بود. پس با تعبیر شما هر موجودی می تواند در سطحی خلیفه خدا باشد.
سلام.
فکر می کنم شما در ارائه مثالتان دچار اشتباه شدید. اگر من به بچه بگویم که این شکلات ضرر دارد و تو آزادی بخوری یا نخوری، دیگر مجازات من جایگاهی نداشته و همان اثر وضعی شکلات که در بدن بچه بوجود می آید مجازات حقیقی او است.
خداوند متعال نیز اگر به ما آزادی و اختیار داده، عاقبت هر کدام از راه ها را فرموده. حالا اگر ما با اختیار خود راه شقاوت را برگزینیم نتیجه عمل خود را می بینیم نه اینکه مجازاتی خارج از محدوده عمل و عکس العمل باشد.
سلام.بابت مزاحمت های پی در پی پوزش می طلبم.
در این که انسان احتمالاً قابلیت بیشترین جلوه گری صفات الهی را دارد بحثی نیست. اما به نظر می رسد این جلوه گری نمی تواند جامع باشد. زیرا برخی صفات الهی مختص خداوند است. اگر اشتباه نکنم مثل متکبر، رحمن، ملک، بارئ، غفور، رزاق، ودود، مبدئ، محیی، ممیت، حی، قیوم، صمد، اول، آخر، متعال، مالک الملک، غنی، مغنی، بدیع، باقی، ...
و اگر جامع نباشد هر موجودی به فراخور قابلیت خود جلوه گر صفات الهی خواهد بود. پس با تعبیر شما هر موجودی می تواند در سطحی خلیفه خدا باشد.
سلام
انسان مظهر جامع است و همه صفات را جلوه گری می کند بلکه ذات او هم ذات الهی را نشان می دهد
فکر می کنم شما در ارائه مثالتان دچار اشتباه شدید. اگر من به بچه بگویم که این شکلات ضرر دارد و تو آزادی بخوری یا نخوری، دیگر مجازات من جایگاهی نداشته و همان اثر وضعی شکلات که در بدن بچه بوجود می آید مجازات حقیقی او است.
خداوند متعال نیز اگر به ما آزادی و اختیار داده، عاقبت هر کدام از راه ها را فرموده. حالا اگر ما با اختیار خود راه شقاوت را برگزینیم نتیجه عمل خود را می بینیم نه اینکه مجازاتی خارج از محدوده عمل و عکس العمل باشد.
سلام خواهر
این مطلب شما اشکال به کدام مطلب مطرح شده در این تاپیک است ؟
والله الموفق
انسان مظهر جامع است و همه صفات را جلوه گری می کند بلکه ذات او هم ذات الهی را نشان می دهد
سلام.
مطلب شما به نظرم به طور قطعی از قرآن کریم به دست نمی آید. احتمالاً از روایاتی همچون «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی ...» برداشت شده است. ولی به نظرم این برداشت یا خیلی سنگین است یا قابل خدشه است. بنده تابحال ندیده و حتی نشنیده ام که انسانی چیزی را از عدم به وجود آورده باشد و به نظرم این فقط کار خداست. با این تفکر به نظرم یا اصلاً جانشینی خداوند معنایی ندارد یا اگر دارد هر موجودی در سطحی از خلقت جانشین خداست.
تشکر از توجه شما.:Gol:
سلام.مطلب شما به نظرم به طور قطعی از قرآن کریم به دست نمی آید. احتمالاً از روایاتی همچون «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی ...» برداشت شده است. ولی به نظرم این برداشت یا خیلی سنگین است یا قابل خدشه است. بنده تابحال ندیده و حتی نشنیده ام که انسانی چیزی را از عدم به وجود آورده باشد و به نظرم این فقط کار خداست. با این تفکر به نظرم یا اصلاً جانشینی خداوند معنایی ندارد یا اگر دارد هر موجودی در سطحی از خلقت جانشین خداست.
سلام
اثبات مطلب بماند در تاپیک مناسب
و اما بنده گفتم انسان مظهر الله است که اسم جامع است وگرنه بله همه چیز به نوعی مظهر و خلیفه خدا هستند
به کتاب مصباح الهدایه امام ره مراجعه فرمایید
والله الموفق:Gol::Gol: