انقلاب اسلامی آذرخشی از عاشورای حسینی

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انقلاب اسلامی آذرخشی از عاشورای حسینی

پیش درآمد

«انّی لا اَری الموتَ الاّ السعادهَ، و لا الحیاهَ مع الظالمینَ اِلاَّ بَرَماً»؛[1] من قطعاً مرگ در راه حق جز سعادت و زندگی با ستم پیشگان را جز ملال و دلتنگی نمی دانم. (امام حسین(علیه السلام»

این سخن فریاد مشترك و در حقیقت، پلی ارتباطی است میان دو نهضت: قیام عاشورای سال 61 هجری در نینوا، و انقلاب اسلامی سال 1400 در ایران. رهبران این دو انقلاب حركت خود را با یك سخن آغاز نمودند، هرچند رهبری در یكی اصلی و در دیگری فرعی، در اوّلی متبوع و در دومی تابع، در یكی مقتدا و در دیگری مأموم او بود.

رهبری در آنجا به اوج قلّه انسانیت و فراتر از آن، به مقام عصمت رسیده و سكوت برایش حرام گردیده بود. پس لازم دید تا خون خود بیفشاند و از برچیده شدن خوان نعمت خداوندی و سفره شریعت محمّدی(صلی الله علیه وآله)جلوگیری نماید. اما در اینجا، عارف به اوج قلّه معرفت نایل شده پس از انجام چهارمین سفر از «اسفار اربعه»، نتوانست به تنهایی در آن اوج عروج، بر سفره حقیقت بنشیند و به تنهایی از آن نعمت‌های رنگارنگ استفاده كند. پس چاره ای ندید جز اینكه از آن معراج به میانه خلق بازگردد و دست بسیاری را گرفته، مجدداً با خود ببرد. (سیر فی الخلق بالحق)

وحدت یا دوگانگی دو چیز را از وجوه مشترك یا افتراق آن‌ها می یابند. انقلاب اسلامی و نهضت عاشورا وجوه افتراق انكارناپذیری در برخی اركان همچون رهبری و مردم دارند. اما وجوه تشابه این دو نهضت در مبانی ایدئولوژیكشان است، تا آنجا كه می توان گفت: بی تردید، نهضت عاشورا یكی از ریشه‌های انقلاب اسلامی و در حقیقت، اصلی ترین آن‌ها به شمار می آید.

امام خمینی(قدس سره) رهبر این انقلاب، یك مسلمان شیعه دوازده امامی و از مراجع عظام تقلید بود كه یقیناً با تأسّی به نهضت عاشورا و مكتب حسین بن علی(علیه السلام)توانست كاری كند كه پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بشریت هرگز به خود ندیده بود. [/TD]
[/TR]
[/TABLE]

[=arial narrow]ویژگی‌های مشترك نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی

[=arial narrow]1. ایثار و فداكاری

[=arial narrow]شاخص ترین مشخصه و كارآمدترین عنصر این دو نهضت ایثار و فداكاری است. این ویژگی، هم در نهاد رهبری و هم طرف داران هر دو نهضت پررنگ است. امام حسین(علیه السلام)شب عاشورا بیعت خود را از تمام هوادارانش برداشت و از آن‌ها خواست تا او را در میان دشمن تنها بگذارند؛ زیرا با شهادت آن حضرت، مسئله پایان یافته تلقّی می شد و دشمنان دستور داشتند كه در این صورت، به هواداران او آسیبی نرسانند. پس فرمود: «آگاه باشید كه به همه شما اجازه رفتن دادم. همه شما آزادید؛ بدون اینكه هیچ بیعتی از من بر شما باشد، بروید!»[2]

[=arial narrow]فرزند راستین آن حضرت، امام خمینی(قدس سره)هم فرمود: «من مصمّم هستم كه از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدّس حق تعالی با عذر وفود كنم.»[3] «... اگر با كشته شدن من انقلاب به نتیجه كامل خود برسد، چرا به چنین امری راضی نباشم؟!»[4]

[=arial narrow]همچنین در ابتدای نهضتش فرمود: «من اكنون قلب خود را برای سرنیزه‌های مأمورین شما حاضر كرده ام، ولی برای قبول زورگویی‌ها و خضوع در مقابل جبّارهای شما حاضر نخواهم كرد.»[5]

[=arial narrow]در ماجرای شهادت استاد مطهّری هم فرمود: «بیایید بكشید ما را! اسلام زنده تر می شود.» همچنین فرمود: «هیهات كه خمینی در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشركان و كافران به حریم قرآن كریم و عترت رسول خدا و امّت محمّد و پیروان ابراهیم حنیف ساكت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه‌های ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوكران آنان مطمئن باشند اگر خمینی یكّه و تنها بماند، به راه خود، كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستی است، ادامه می دهد و به یاری خدا، در كنار بسیجیان جهان اسلام، خواب را از دیدگان جهان خواران و سرسپردگانی كه به ستم و ظلم خویش اصرار می نمایند، سلب خواهد كرد.»[6]

[=arial narrow]روشن است كه آبشخور این همه سخن حماسه خیز آموزه‌های آموزگار بزرگ شهادت، امام حسین(علیه السلام)، است.

[=arial narrow]شهادت طلبی، از جان گذشتگی و درس «خود بمیر تا دیگران به سعادت برسند» در طرف داران این دو نهضت قابل تقدیر است.

[=arial narrow]میزان فداكاری و ایثار هواداران را شاید هیچ كس به اندازه رهبر نهضت نتواند به خوبی احساس كند. پس بهتر است از خود آن‌ها در این خصوص بشنویم: امام حسین(علیه السلام) فرمود: «من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بیتی نیكوتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. پس خداوند از طرف من به شما پاداش خیر دهد!»[7]

[=arial narrow]گویند: شمر در شب عاشورا، برای ایجاد تفرقه و اختلاف در سپاه امام حسین(علیه السلام)، اما تحت پوشش خویشاوندی خود با ابوالفضل العباس(علیه السلام)، برای او امان نامه آورد. آن مردِ غیرت و شجاعت حتی پاسخ شمربن ذی الجوشن را نداد. امام حسین(علیه السلام) فرمود: ای برادر! او را پاسخ بده. حضرت ابوالفضل(علیه السلام)به سوی شمر رفت، فرمود: لعنت خدا بر شما و امان نامه شما! چگونه من در امان باشم و فرزند بتول(علیها السلام)در خطر؟!

[=arial narrow]زمانی كه امام حسین(علیه السلام) بیعت خود را از یاران خویش برداشت، پیش از همه حضرت عبّاس(علیه السلام)، برادران او، فرزندان آن ها، فرزندان حضرت زینب(علیها السلام) و دیگر اقوام امام(علیه السلام)، در یك بسیج همگانی به سوی خیمه امام(علیه السلام) شتافتند و با او تجدید عهد و میثاق نمودند. پس از اقوام، نوبت به اصحاب رسید. مسلم بن عوسجه به امام(علیه السلام) عرض كرد: «به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته می شوم، سپس زنده می شوم، آن گاه زنده زنده سوزانده می شوم و دوباره زنده ام كنند و مجدداً سوزانده شوم و خاكسترم را بر باد دهند و هفتاد بار این كار تكرار شود، دست از تو برندارم تا مرگ خویش را در یاری ات دریابم! چگونه این كار را نكنم با اینكه جز یك بار كشته نشوم، اما برای آن كرامتی است كه هرگز پایان نمی پذیرد؟»[8]

[=arial narrow]رهبر انقلاب اسلامی نیز در ترسیم روحیه فداكاری و ایثار هواداران انقلاب، فرمود: «این جانب از فداكاری ملت ایران تشكر كرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احكام اسلام از خداوند متعال با تضرّع خواهانم.»[9] «روزهایی كه بر ما گذشت عاشورای مكرّر بود و میدان‌ها و خیابان‌ها و كوی و برزن هایی كه خون فرزندان اسلام در آن ریخت بلای مكرّر... هفده شهریور مكرّرِ عاشوراومیدان شهدا مكرّرِ كربلا، كاخ ستمگری را با خون در هم كوبید كه بلای ما كاخ سلطنت شیطانی رافرو ریخت.»[10] «پیروان خالص و مخلص امام خمینی(قدس سره) نیز، كه خود را با نارنجك به زیر تانك می افكندند، عاشقانه شهید شدند، نه عاقلانه. شهادت حسین فهمیده، كه نموداری از شهادت ده‌ها ایثارگر ناب و مجاهد نستوه مشتاق و عاشق بود، با شهادت دیگران فرق می كند؛ زیرا پیدا بود كه اینان حقیقتی می دیدند كه دیگران یا آن را ادراك نمی كردند یا اگر از آن آگاه بودند، در محدوده فهم حصولی آنان بود، نه شهود حضوری. آنكه مقصود خود را می بیند، این گونه جانش را بر كف دست می نهد و به روی مرگ لبخند می زند.»[11]

[=arial narrow]نگاهی بی غرضانه به نهضت امام خمینی(قدس سره) و یاران باوفای او، چنان تحسین برانگیز است كه در عاشورا و سرهای بی تن كربلا. یاران در آنجا امام زمان خویش را می دیدند و پروانهوار در یاری اش پناه می جستند، اما در اینجا، با اشارت یكی از نوادگان و برجستگان مكتبش خویشتن به آب و آتش می زدند و فدا می كردند.

[=arial narrow]

[=arial narrow]2. نجات دین خدا

[=arial narrow]از جمله مشتركات اساسی این دو نهضت تلاش برای احیای دین خدا و ارزش‌های فراموش شده در میان مسلمانان بود. حسین بن علی(علیهما السلام) در آغاز حركتش فرمود: «مگر نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل روگردانی وجود ندارد؟! شایسته است (در چنین وضعی) انسان مؤمن به دیدار پروردگار خود بشتابد. من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملال و دلتنگی نمی دانم.»[12] فرزندش امام خمینی(قدس سره)نیز گفت: «سیدالشهداء(علیه السلام)برای اسلام خودش را به كشتن داد... حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)را كشتند، اما (این كشته شدن) اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود. از این حیث، هیچ شكستی در كار نبود.»[13]

[=arial narrow]3. امر به معروف و نهی از منكر

[=arial narrow]اهمیت عنصر «امر به معروف و نهی از منكر» در آیات و روایات بی شماری گوشزد گردیده است. سلامت هر جامعه، مسلمان یا غیر آن، مذهبی یا سكولار، مؤمن یا ملحد، بسته به آن است كه آنچه را آن جامعه «معروف» یا «منكر» می داند، بر آن امر یا نهی كند و برای آن هزینه بپردازد. این نكته هرچند با نگاهی عقلی یا تجربی به دست می آید، اما قرآن كریم نیز آن را فرموده است: (یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَكَ)(لقمان: 17)؛ پسرم! نماز را بپادار و امر به معروف و نهی از منكر كن و بر آنچه به تو می رسد استقامت و پایداری داشته باش.

[=arial narrow]لقمان حكیم فرزند خود را به پس لرزه‌ها و مشكلات پس از بپا داشتن نماز، امر به معروف و نهی از منكر ـ چنانچه واقعی باشند ـ هشدار جدّی می دهد تا مبادا بلافاصله پس از انجام این سه تكلیف مهم، منتظر دست مریزاد و پاداش از سوی انسان‌های نابخرد جامعه باشد.

[=arial narrow]

[=arial narrow]پس آنچه كار یك نهضت را دشوار و آن را با خشونت روبه رو می كند همین امر است. این دو نهضت نیز از این قاعده مستثنا نبودند. امام حسین(علیه السلام)هنگام خروج از مدینه، ضمن وصیّت به برادرش، محمّدبن حنیفه، فرمود: «من برای تفریح و تكبّر و فساد و ستم قیام نكردم، بلكه برای طلب اصلاح در امت جدّم قیام نمودم. من می خواهم امر به معروف و نهی از منكر كنم. من می خواهم به سیره و سنّت جدّم و پدرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام)رفتار كنم.»[1] فرزند او خمینی كبیر(قدس سره) نیز گفت: «ما، كه تابع حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) هستیم، باید ببینیم ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه اش نهی از منكر بود كه هر منكری باید از بین برود؛ من جمله، قضیه حكومت جور باید از بین برود.»[2]

[=arial narrow]

[=arial narrow]4. مبارزه با علت فساد

[=arial narrow]یكی دیگر از عناصر مشترك این قیام‌ها آن بود كه هر دوی آن‌ها قلب فساد را نشانه رفتند. امام حسین(علیه السلام) ذرّه ای با یزید پلید به بیعت و مصلحت ننشست؛ چرا كه وی غیر از معاویه بود و تحمّل او بر مسلمانان جایز نبود، چه رسد به امام مسلمانان. یزید فردی بی شخصیت، میمون باز، شرابخوار و بی كفایت بود كه برای برچیدن سفره توحید، از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود، و چاره ای نبود جز آنكه پیكان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. پس به قول فیلسوف شهید مرتضی مطهّری، چنانچه دعوت كوفیان برای قیام در كار نبود و حتی اگر معاویه نیز بیعتش را از امام حسین(علیه السلام) برمی داشت و او را به حال خود رها می كرد، سیدالشهداء(علیه السلام) دست از یزید برنمی داشت؛[3] زیرا یزید اسلام را پوستین وارونه كرده بود. پس باید تنبیه می شد و به سزایش، كه دست كم بركناری از قدرت بود، می رسید.

[=arial narrow]امام خمینی(قدس سره) نیز با فراگیری این درس از استاد خود، حسین بن علی(علیه السلام) تنها وظیفه خود را مبارزه با شاه و ارباب او آمریكا دانست و از زمانی كه نهضت او شكل گرفت، بر خلاف دیگر مبارزانی كه تنها به جهاد با معلول اكتفا می كردند، با ریشه فساد به مبارزه برخاست و شاه و شاهان را در ایران مورد انتقاد قرار داد. وی گفت: «فقط خدا می داند كه سلطنت در ایران از آغاز پیدایش خود، چه جنایت هایی كرده است! جنایات پادشاهان تمام تاریخ ما را سیاه كرده است.»[4]

[=arial narrow]

[=arial narrow]5. ظلم ستیزی و طاغوت زدایی

[=arial narrow]از جمله مشتركات یاد شده و از كارویژه‌های رهبران راستین، ظلم ستیزی و طاغوت زدایی است. «طاغوت» در منظر قرآن كریم، به نظام هایی اطلاق می شود كه در جایگاه حق نشسته و قانون و قضاوت را از خدا نمی گیرند، هرچند چنین رژیم هایی مورد پذیرش عده ای و یا حتی اكثریت افراد یك جامعه باشند. در قرآن و روایات، «طاغوت» یا حاكم نامشروع یعنی: كسی كه از طرف خدا مأذون و منصوب نباشد و مبارزه با چنین نظامی در صورت توان، واجب است. خداوند متعال انگیزه بعثت انبیا(علیهم السلام)را اساساً دو نكته معرفی می كند: «عبادت خدا؛ و كناره گیری و مبارزه با طاغوت.»[5]

[=arial narrow]در این صورت، چگونه می شود كه فرزندان پاك این رسولان با حكومت‌های نامشروع كنار بیایند و دم نزنند؟! اگر گفته شود امام حسین(علیه السلام) و فرزند او خمینی كبیر(قدس سره)چنین كردند، اما اگر مبارزه با طاغوت و ظلم ستیزی واجب است پس چرا دیگران چنین نكردند؟ چرا امام حسن(علیه السلام) و از علمای معاصر مرحوم آیه اللّه العظمی بروجردی سكوت اختیار كردند؟

[=arial narrow]پاسخ آن است كه ائمّه اطهار(علیهم السلام) و شاگردان حقیقی آن‌ها برای تكمیل یك هدف آمدند. كار آن‌ها همچون زمینه سازی است؛ همچون ورزش كارانی كه در یك زمین فوتبال همه فعالیت می كنند، اما در نهایت، یك نفر توپ را به كنج دروازه حریف می نشاند. یا همچون یك جورچین كه تكه آخرش را یك نفر می چسباند. پس در میان ائمّه اطهار(علیهم السلام) یك نفر حسین(علیه السلام) است و البته آخرین آن عزیزان هم حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)؛ در میان علما هم یك نفر كارش حسینی است و آن خمینی است و دیگران باید حسنی یا سجّادی و زینبی عمل كنند؛ چنان كه مرحوم آیه اللّه العظمی بروجردی حسنی عمل كرده و زمینه قیام اسلامی را فراهم آورد.[6]

[=arial narrow]امام خمینی(قدس سره)، كه در مكتب تربیتی حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) رشد یافته بود، با تعالیم عاشورایی خویش، مردم ایران را متحوّل ساخت. او گفت: «حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)به همه ما آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم و در مقابل حكومت جائر چه باید كرد.»[7] همچنین فرمود: «سیدالشهداء و اصحاب و اهل بیت او(علیهم السلام)آموختند تكلیف را، فداكاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان، آن‌ها به ما فهمانیدند كه در مقابل حكومت جور نباید زن‌ها بترسند، نباید مردها بترسند.»[8] امام خمینی(قدس سره) برپایی نظام اسلامی را با توجه به تعالیم قرآنی و مكتب عاشورا، یك ضرورت اجتناب ناپذیر می دانست.[9]

[=arial narrow]

[=arial narrow]6. تضاد با لیبرالیسم

[=arial narrow]ویژگی هایی كه ذكر شدند و صدها ویژگی دیگر، كه از مختصات مكتب عاشورا یا مشتركات آن با انقلاب اسلامی هستند، همه در یك چالش جدّی با مكتب جهان شمول امروزین یعنی «لیبرالیسم» قرار دارند. در حقیقت، انقلاب اسلامی به تبع نهضت عاشورا، در حالت دوگانگی و چالش عمیق با مكتب یاد شده قرار دارد. «ایثار و فداكاری» به عنوان شاخص ترین مشخصه و كارآمدترین عنصری كه در هر دوی این نهضت‌ها بسیار پررنگ و جلوه گر است، نام برده شد. این عنصر در مكتب لیبرالیسم نه تنها جایی ندارد، بلكه عكس آن حاكم است. پررنگ ترین آموزه‌ها و شاخص ترین مشخصه‌های لیبرالیسم عبارتند از: «آزادی فردی و محدود كردن قدرت دولت»،[10] كه نتیجه ای جز «سود شخصی» و «جامعه فدای فرد» ندارد.

[=arial narrow]از دیدگاه لیبرالی، فرد بر جامعه و مصلحت فردی بر مصلحت اجتماعی اولویت دارد. لیبرالیسم از آغاز، همزاد و همراه سكولاریسم (جداانگاری دین از دولت)، مدرنیسم (سنّت ستیزی)، فلسفه اختیار (جبرستیزی)، بازار آزاد، رقابت كامل، فردگرایی، مشاركت سیاسی، نظام نمایندگی، عقل گرایی، ترقّی خواهی و علم گرایی بوده و ضد وحدت گرایی (مونیسم)، تمركزگرایی، انحصارگرایی، اقتدارگرایی و ضد نخبه گرایی است.[11]

[=arial narrow]در فرهنگ علوم سیاسی، لیبرالیسم «نوعی ایدئولوژی و گونه ای از جهان بینی (است) كه فرد را پایه ارزش‌های اخلاقی می شمارد و همه افراد را دارای ارزش برابر می داند؛ از این رو، فرد باید در انتخاب هدف‌های زندگی خویش آزاد باشد.»[12] بنابراین و به بیانی تقریبی، آزادی برای لیبرالیسم عدم محدودیت یا مداخله اجباری است.[13]

[=arial narrow]پس لیبرالیسم پیوسته انسان را به خود می خواند، اما كربلا و عاشورا به خدای خود! و صد البته كه در مكتب عاشورا نیز سنّت ستیزی، اختیار، بازار آزاد، رقابت كامل، مشاركت، نمایندگی، ترقّی خواهی و این قبیل كالاها یافت می شوند، اما با تفسیر خاص و ویژه خود و بر این همه باید افزود: عشق گرایی، امام محوری و جامعه گرایی را، تا آنكه مترقّی ترین مكاتب همچون لیبرالیسم را میلیون‌ها سال نوری در فاصله با مكتب عاشورا و مكتب جاوید حسینی ببینیم.

[=arial narrow]رقابت كامل در كربلا، در بازار آزادی بود كه سنّت ستیزان با اختیار و آزادی و هوش و هواس كامل، تحفه‌های ناقابلی (به گفته خودشان) همانند جان‌های خویش را به نمایندگی از همه مشاركتورزان تاریخ در این امر مهم، عاشقانه نثار خاك پاك قدم دوست و امام خود كردند و پای كوبان به استقبال مرگ شتافتند تا جامعه پس از آن‌ها بهبود یابد و سود برد.

[=arial narrow]به هر حال، «لیبرالیسم یك دشمن دیرینه داشت كه از آن بی خبر نبود، اما احساس خطر جدّی در این مورد از سال 1979 مسیحی به او دست داد. این خصم خطرناك، "اسلام و انقلاب اسلامی" بود؛ زیرا اسلام تنها ایدئولوژی است كه هر كجا برود، بی رقیب می ماند. محتوای مكتب حیات بخش اسلام چنان بی عیب، بی رقیب و غنی است كه در هر قالبی ریخته شد، پر جاذبه ترین ایدئولوژی و نظام را به نمایش خواهد گذاشت. اكنون فرض كنیم قالبی به نام "مردم سالاری" وجود دارد كه می توان محتواهای گوناگونی در آن ریخت. چنانچه لیبرالیسم در این ظرف گنجانیده شود، "لیبرال ـ دموكراسی" خواهیم داشت و اما اگر اسلام در این ظرف قرار گیرد، نظام "مردم سالاری دینی" به بار خواهد نشست. شدیدترین چالش میان اسلام و لیبرالیسم نیز در اینجاست كه انسان در جامعه لیبرال ـ دموكراسی، پشت به خدا نشسته، اما در جامعه مردم سالاری دینی، پیوسته و بیوقفه رو به خدا در حركت است. در چنین جامعه ای، هم خدا سالار است و هم مردم، در حالی كه در جامعه لیبرال ـ دموكراسی، در حقیقت یك اقلیّت حاكمند. امروزه هرچند طرفداران دموكراسی لیبرال كم نیستند، اما حركت جهان به سویی است كه حامیان این نوع نظام‌ها رو به كاهش اند.»[14]

[=arial narrow]امروزه در سراسر جهان، روزی نیست كه با نام امام خمینی(قدس سره) و یاد انقلاب شكوهمند او، چندین كافر به اسلام نپیوندند. این همه بركت به خوبی گویای آن است كه این انقلاب ریشه در كربلا و نهضت‌های عاشورای حسینی دارد.


[/HR][1]. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 174 / سیدبن طاووس، اللهوف، ص 69.
[2]. شیخ عبّاس قمی، نفس المهموم، ص 227 و 228.
[3]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 45.
[4]. همان، ص 60.
[5]. امام خمینی، كلمات قصار (پندها و اندرزها)، ص 228.
[6]. همو، صحیفه نور، چ بیستم، ص 227.
[7]. محمّدبن جریر طبری، تاریخ طبری، چ پنجم، ص 418 / ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 285 / شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص 227.
[8]. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص 227 و 228.
[9]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 2، ص 97.
[10]. همان، چ نهم، ص 57.
[11]. عبداللّه جوادی آملی، شكوفایی عقل در پرتو نهضت عاشورا، قم، انتشارات اسلامی، 1381، ص 195.
[12]. سیدبن طاووس، پیشین، ص 69 / ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص 174.
[13]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 4، ص 20.

[/HR][1]. خوارزمی، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188.
[2]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 20، ص 189.
[3]. مرتضی مطهّری، حماسه حسینی، ج 3، ص 178 به بعد.
[4]. پریر كلر وبلانش، ایران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صفری، ص 13.
[5]. نحل: 36.
[6]. اشاره به فرمایش امام خمینی در جواب شاه كه گفته بود: سیدی هم پیش از تو بود كه با ما كار چندانی نداشت و این قدر ما را اذیت نمی كرد، امام فرموده بود: او سید حسنی بود، اما من سید حسینی ام.
[7]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 3، ص 225.
[8]. همان، ج 17، ص 59.
[9]. امام خمینی، كتاب البیع، ج 2، ص 461.
[10]. آر. بروس داكلاس، كنت آر. هاردر، تام باتلمور و استنلی پین، ایدئولوژی های معاصر، ترجمه علیرضا كاهر، تهران، دفتر پژوهش و تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، 1384، ص 34.
[11]. همان، ص 34 و 35.
[12]. علی آقابخشی و مینو افشاری، فرهنگ علوم سیاسی، ش 1682، ص 325.
[13]. اندرولوین، نظریه لیبرال دموكراسی، ترجمه و تحشیه سعید زیباكلام، تهران، سمت، 1380، ص 43.
[14]. نصراللّه سخاوتی، اسلام و دموكراسی، قم، مركز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه، 1383، ص 44.