جمع بندی اختیارات ولی فقیه تا چه حد است؟ (قانونی یا فرا قانونی؟)

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختیارات ولی فقیه تا چه حد است؟ (قانونی یا فرا قانونی؟)

سلام علیکم

بحث مهمی که همواره با گنجاندن اصول 57 و 110 ( به خصوص 110 ) در قانون اساسی به وجود آمده و روز به روز جنجالی تر می شود ، دایره عملی اختیارات ولی فقیه است .

بنابر سخن سید محمد خاتمی در دی ماه 1387 و به گزارش تاریخ در پیش نویس قانون اساسی که در زمان دولت موقت مهندس بازرگان تدوین شده بود و به تایید امام خمینی و تصویب شورای انقلاب رسیده بود ، بحثی از ولایت فقیه نشده بود و این بحث بعدا و در جلسه ای 75یا 70 نفره به ریاست شهید بهشتی به پیش نویس اضافه شد . و با گنجاندن اصل های 57 و 110 در سال 68 بحث ها و اختلافات جدی میان علما و روحانیون به وجود آمد . آیت الله شریعتمداری اصل 110 قانون اساسی را به رسمیت نشناخته و به آن رای نداد . در همین زمان بود که شرط مرجعیت از شرایط ولی فقیه حذف شد و عبارت مطلقه به آن اضافه شد ( چرا این اتفاقات افتاد ؟ )

اما اصل مورد بحث یعنی اصل 110 قانون اساسی که مطابق آن وظایف ولی فقیه و رهبر جامعه به صورت کلی مشخص شده است :


  1. تعیین سیاستها کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام.
  2. نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام.
  3. فرمان همه‏پرسی.
  4. فرماندهی کل نیروهای مسلح.
  5. اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروهای.
  6. نصب و عزل و قبول استعفای‏:
    1. فقه‏های شورای نگهبان.
    2. عالیترین مقام قوه قضاییه.
    3. رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
    4. ریییس ستاد مشترک.
    5. فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
    6. فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.
  7. حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه.
  8. حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.
  9. امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون می‌آید، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبری برسد.
  10. عزل رییس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم.
  11. عفو یا تخفیف مجازات محکومیت در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رییس قوه قضاییه.

بنده در اینجا قصد ندارم که خود قانون را مورد بحث قرار دهم و رابطه آن با آزادی ها و استقلال ارگان های اجرایی کشور و یا احاطه تقریبا کامل بر قسمت های قانونی و اجرایی کشور را بررسی کنم ، هدف من اینست که میزان عمل به همین قانون و اجرای آن توسط رهبری را سوال کنم و از حضرات بپرسم که تعیین مصالح نظام تا چه حدودی را شامل می شود ؟ آیا مثلا عزل و نصب یک وزیر یا مشاور یک مقام یا دخالت در امور مربوط به مجلس را شامل می شود ؟ کلا تعیین مصالح نظام تا کجا پیش می رود ؟

وبعد اینکه آیا اختیارات رهبر قانونی است یا فراقانونی ؟ مثلا آیت الله مصباح اعتقاد راسخ دارد که اختیارات رهبر بنابر یک سری معادلاتی که خود انجام می دهد ، فراقانونی است .

با تشکر

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صالح

با سلام به شما دوست عزیز

حضرتعالی دو سؤال مرقوم داشتید.
سؤال اول

عبدالرسول;359538 نوشت:
تعیین مصالح نظام تا چه حدودی را شامل می شود ؟ آیا مثلا عزل و نصب یک وزیر یا مشاور یک مقام یا دخالت در امور مربوط به مجلس را شامل می شود ؟ کلا تعیین مصالح نظام تا کجا پیش می رود ؟

وقتی رعایت مصلحت نظام هدف باشد، باید تمام قوانین و اوامر و نواهی در همین راستا باشد، به عبارت دیگر اولین و آخرین و مهمترین چیز، حفظ مصلحت اسلام و مسلمین و حراست از اصل نظام است، حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در عزل منتظری از قائم مقامی رهبری فرمودند:
در اسلام مصلحت نظام, از مسائلی است که مقدّم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم(1)

پس ایشان هیچ حدی جز حفظ اسلام و نظام اسلامی قائل نیستند، یا در جائی دیگر به مسئولان ارشد نظام فرمودند:
حضرات آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه‏اى است كه گاهى غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مى‏گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهورى‏ اسلامى ايران را تابلوى تمام نماى حل معضلات خويش مى‏دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه‏اى است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمانهاى دور و نزديك زير سؤال برد، و اسلام امريكايى مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادى داخل و خارج آنان پيروز گرداند. از خداى متعال مى‏خواهم تا در اين مرحله حساس آقايان را كمك فرمايد.(2)

سؤال دوم

عبدالرسول;359538 نوشت:
آیا اختیارات رهبر قانونی است یا فراقانونی ؟

اما آیا برای رعایت چنین مصلحتی سازکاری وجود دارد یا خیر؟
آیا هیچ چارچوب قانونی ندارد؟

در پاسخ به سؤال فوق می توان به متن استفتاء و پاسخش در همین زمیه، اشاره نمود:

چنان كه خاطر مبارك مستحضر است، قسمتى از قوانين كه در مجلس شوراى اسلامى به تصويب مى‏رسد به لحاظ تنظيمات كلّى امور و ضرورت حفظ مصالح يا دفع مفاسدى [است‏] كه بر حسب أحكام ثانويّه به طور موقّت بايد اجرا شود، و در متن واقع مربوط به اجراء أحكام و سياستهاى إسلام و جهاتى است كه شارع مقدّس راضى به ترك آنها نمى‏باشد.
در رابطه با اين گونه قوانين به إعمال ولايت و تنفيذ مقام رهبرى (كه طبق قانون اساسى هم قواى سه گانه را تحت نظر دارند) احتياج پيدا مى‏شود. على هذا تقاضا دارد مجلس شوراى اسلامى را در اين موضوع مساعدت و إرشاد فرمائيد.

و معظم له در پاسخ مرقوم فرمودند:

آنچه در حفظ نظام جمهورى اسلامى دخالت دارد (كه فعل يا ترك آن موجب اختلال نظام مى‏شود) و آنچه ضرورت دارد (كه ترك آن يا فعل آن مستلزم فساد است) و آنچه فعل يا ترك آن مستلزم حرج است، پس از تشخيص موضوع به وسيله اكثريّت وكلاء مجلس شوراى اسلامى با تصريح به «موقّت بودن آن مادام كه موضوع محقّق است، و [اين كه‏] پس از رفع موضوع خود به خود لغو مى‏شود» مجازند در تصويب و اجراء آن، و بايد تصريح شود كه هر يك از متصدّيان اجراء از حدود مقرّر تجاوز نمايد مجرم شناخته مى‏شود، و تعقيب قانونى و تعزير شرعى مى‏شود(3)

البته نا گفته نماند که إعمال مصلحت از سوی رهبر همیشه در قالب مجلس شورا یا مجمع تشخیص مصلحت نیست، اما در همه صورتها تشخیص و إعمال مصلحت همواره پشتوانه قانونی دارد و هیچ چیزی از اختیارات فقیه خارج از قانون نیست.

موفق باشید.
ــــــــــــــــــ
1. صحيفه امام، ج‏21، ص: 336.
2. صحيفه امام، ج‏20، ص: 465.
3
. استفتاءات، ج‏3، ص: 510.

سلام علیکم

صالح;360043 نوشت:
وقتی رعایت مصلحت نظام هدف باشد، باید تمام قوانین و اوامر و نواهی در همین راستا باشد، به عبارت دیگر اولین و آخرین و مهمترین چیز، حفظ مصلحت اسلام و مسلمین و حراست از اصل نظام است،

با توجه به این سخن جنابعالی باید گفت که رهبر حق تصرف در تمامی امور را دارد . اصطلاحا می شود همان استبداد دینی . مصلحت نظام در تمامی امور اقتضا میکند ، به علاوه که تشخیص مصلحت یک نظام توسط یک نفر که نه عصمت دارد و نه علم و عدالت لازم و کافی دارد خود محل بحث است ( به خصوص که مسائل مهمی در مورد اجتهاد رهبر کنونی وجود دارد ) . به هر حال به بهانه تشخیص مصلحت رهبر قدرت دارد که هرکاری را انجام دهد .

با این سخنان هیچ نتیجه ای جز این نمی توان گرفت که رهبر دقیقا تمامی ویژگی های یک شاه ( در چارچوب نظام ارباب و رعیت ) را دارد و به بهانه تشخیص مصلحت تمامی قوانین باید مطابق نظر رهبری باشند و این همان مفهوم استبدادی را می دهد که برخی چون آیت الله منتظری آنرا شرک می دانند .

صالح;360044 نوشت:
البته نا گفته نماند که إعمال مصلحت از سوی رهبر همیشه در قالب مجلس شورا یا مجمع تشخیص مصلحت نیست،

پس خودتان نیز قبول دارید که گاهی ( البته دقیقش اکثر اوقات ) رهبر تنها بنابر نظر خود تصمیم می گیرد که دامنه تصمیم رهبر حتی تا انتخاب شهردار تهران هم پیش می رود . آیا این غیر از خودکامگی ست ؟

صالح;360044 نوشت:
اما در همه صورتها تشخیص و إعمال مصلحت همواره پشتوانه قانونی دارد و هیچ چیزی از اختیارات فقیه خارج از قانون نیست.


تعیین مصلحت همواره در این نظام ارجحیت بر قانون دارد ، پس این سخن بی معناست . به این دلیل که تشخیص مصلحت قانون را تغییر می دهد ، نه اینکه قانون بتواند مصلحت را تغییر دهد .

حال سوال اینجاست که آیا یک فقیهی که در اجتهاد وی نیز تردید وجود دارد ، می تواند به تنهایی همه مصالح را تشخیص دهد ؟ آیا علم وی به اندازه کافی هست ؟

با تشکر

با سلام به شما دوست عزیز

عبدالرسول;360068 نوشت:
حال سوال اینجاست که آیا یک فقیه... می تواند به تنهایی همه مصالح را تشخیص دهد ؟ آیا علم وی به اندازه کافی هست ؟

خیر نمی تواند، به همین دلیل، رهبری مشاوران زیادی (از قبیل مواردی که قانون مشخص کرده مثل تشخیص مصلحت نظام، و یا مشاورانی که خود انتخاب می کنند) دارد.

اصولا هیچ کسی بی نیاز از مشاور نیست، و صد البته ضرورت مشاور به دلیل عالم بودن و نبودن و معصوم بودن و نبودن نیست، یعنی بر خلاف نظر شما که فکر می کنید رهبر غیر معصوم باید مشاور داشته باشد، قرآن برای رهبر معصوم نیز دستور به مشاوره می دهد، خدای بزرگ به پیامبری که عقل کلّ، خیر البشر و عصاره فضائل بشریت است می فرماید مشورت کن!

وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ، و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد(1)

موفق باشید.
ــــــــــــ
1. آل عمران/159.

[="#4169e1"]

عبدالرسول;360068 نوشت:
با این سخنان هیچ نتیجه ای جز این نمی توان گرفت که رهبر دقیقا تمامی ویژگی های یک شاه ( در چارچوب نظام ارباب و رعیت ) را دارد و به بهانه تشخیص مصلحت تمامی قوانین باید مطابق نظر رهبری باشند

اول اینکه وجود یک حاکم برای یک جامعه در همه ی زمان ها امری ضروری است:

قال علي (ع): إِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیر بَرٍّ أَوْ فَاجِر یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ یَسْتَمْتِعُ فِیَها الْکَافِرُ، وَ یُبَلِّغُ اللهُ فِیهَا الاَْجَلَ، وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ، وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ; حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر: به یقین مردم نیازمند امیر و حاکمى هستند خواه نیکوکار باشد یا بدکار (اگر دسترسى به حاکم نیکوکارى نداشته باشند وجود امیر فاجر از نبودن حکومت بهتر است) امیرى که در حکومتش مؤمن به کار خویش بپردازد، و کافر از مواهب مادى بهره مند شود، و به این ترتیب خداوند به مردم فرصت مى دهد که زندگى خود را تا پایان ادامه دهند. به وسیله او اموال بیت المال جمع آورى مى گردد، و به کمک او با دشمنان مبارزه مى شود، جاده ها امن و امان خواهد شد. و حقّ ضعیفان به کمک او از زورمندان گرفته مى شود، و به این ترتیب نیکوکاران در رفاه قرار گرفته و از دست بدکاران در امان مى باشند. -نهج البلاغه خطبه 40)

دوم اینکه

عبدالرسول;360068 نوشت:
به بهانه تشخیص مصلحت تمامی قوانین باید مطابق نظر رهبری باشند

تمامی قوانین باید مطابق با نظر اسلام باشد نه رهبر!
رهبری پاسدار اصول اسلام است و مواظب است که در جایی کسی کاری مخالف و مغایر با اسلام انجام ندهد و اگر چنین شخصی نباشد دیگر نمیشود اسم این مملکت رو مملکت اسلامی گذاشت[/]

عبدالرسول;360068 نوشت:
تشخیص مصلحت قانون را تغییر می دهد ، نه اینکه قانون بتواند مصلحت را تغییر دهد

مشخص است که هیچ وقت هیچ قانونی نباید بتواند مصلحت را تغییر دهد چون مصلحت اسلام جای اما و اگر ندارد و باید در راس همه ی امور و قوانین باشد و این قوانین هستند که باید به نفع مصلحت اسلام عقب نشینی کنند
نه اینکه مصالح اسلام به نفع قانون کنار بروند

سلام علیکم

asad;360529 نوشت:
اول اینکه وجود یک حاکم برای یک جامعه در همه ی زمان ها امری ضروری است:

مسلما همین طور است ، وجود حاکم نیاز هر جامعه مدنیست ، اما این حاکم هم بادی اختیاراتی داشته باشد که طبق قانون تعریف شود . اما متاسفانه در نظام جمهوری اسلامی اختیارات رهبر یا حاکم نظام طبق مصالح اسلامی ای تعیین می شود که خود مصالح را رهبر تشخیص می دهد ، یعنی رهبر خود تشخیص می دهد که مصالحش تا چه حدی باشد ، بدون اینکه قانونی بتواند آنرا محدود کند .

asad;360529 نوشت:
تمامی قوانین باید مطابق با نظر اسلام باشد نه رهبر!

اکثر قریب به کل قوانین اسلام با نظر رهبر تغییر می کند.

asad;360529 نوشت:
رهبری پاسدار اصول اسلام است و مواظب است که در جایی کسی کاری مخالف و مغایر با اسلام انجام ندهد و اگر چنین شخصی نباشد دیگر نمیشود اسم این مملکت رو مملکت اسلامی گذاشت

پس شما قائل به این موضوع هستید که رهبر است که به جامعه مشروعیت می بشخد و نه برعکس .

asad;360529 نوشت:
مشخص است که هیچ وقت هیچ قانونی نباید بتواند مصلحت را تغییر دهد چون مصلحت اسلام جای اما و اگر ندارد و باید در راس همه ی امور و قوانین باشد و این قوانین هستند که باید به نفع مصلحت اسلام عقب نشینی کنند
نه اینکه مصالح اسلام به نفع قانون کنار بروند

سخن من در پاسخ به کلام کارشناس بود ، چنانکه در پست فوق آمده است .

صالح;360513 نوشت:
خیر نمی تواند، به همین دلیل، رهبری مشاوران زیادی (از قبیل مواردی که قانون مشخص کرده مثل تشخیص مصلحت نظام، و یا مشاورانی که خود انتخاب می کنند) دارد.

شما چگونه با قطعیت چنین می گویید ؟ نکند در دستگاه بیت رهبری وظیفه ای دارید ؟ خود شما قائل شدید که برخی جاها رهبر بدون مشاوره با نهادی مثل مجمع تشخیص مصلحت تصمیم میگیرد.

صالح;360513 نوشت:
اصولا هیچ کسی بی نیاز از مشاور نیست، و صد البته ضرورت مشاور به دلیل عالم بودن و نبودن و معصوم بودن و نبودن نیست، یعنی بر خلاف نظر شما که فکر می کنید رهبر غیر معصوم باید مشاور داشته باشد، قرآن برای رهبر معصوم نیز دستور به مشاوره می دهد، خدای بزرگ به پیامبری که عقل کلّ، خیر البشر و عصاره فضائل بشریت است می فرماید مشورت کن!

با شما موافقم .

با تشکر.

عبدالرسول;360575 نوشت:
اکثر قریب به کل قوانین اسلام با نظر رهبر تغییر می کند

با سلام.
اصلاح می کنم.
تغییر نمی کند. یعنی رهبر نمی تواند بگوید که نماز را مثلا جور دیگری بخوانید یا روزه را مثلا در ماه رجب بگیرید یا ..... .
بلکه رهبر صرفا قوانین اجتماعی اسلام را و نه همه قوانین را می تواند برای مدتی تعطیل کند. مانند حج.
اگر منظورتان قوانین کشوری و لشکری و قوانین مربوط به اداره جامعه است که درست می فرمایید. ولی اینها قوانین اسلام نیستند. بلکه صرفا می توان گفت با قوانین اسلام منافاتی ندارند. که تشخیص تعارض یا عدم تعارض آن قوانین با قوانین اسلام هم بر عهده شورای نگهبان منصوب رهبری است.
و من الله توفیق

asad;360529 نوشت:
رهبری پاسدار اصول اسلام است و مواظب است که در جایی کسی کاری مخالف و مغایر با اسلام انجام ندهد

اینکه می فرمایید خیلی خوب است و باید کسی باشد که موظب باشد.
ولی سوال اینجا مطرح می شود که چه کسی مواظب رهبری است؟؟؟؟؟
و من الله توفیق

asad;360529 نوشت:
مشخص است که هیچ وقت هیچ قانونی نباید بتواند مصلحت را تغییر دهد چون مصلحت اسلام جای اما و اگر ندارد و باید در راس همه ی امور و قوانین باشد و این قوانین هستند که باید به نفع مصلحت اسلام عقب نشینی کنند
نه اینکه مصالح اسلام به نفع قانون کنار بروند

بزرگترین مصلحت اسلام و مسلمین بر اساس فرمایش خود رهبر اجرای قانون است. اجرای قانون بالاترین مصلحت نظام اسلامی است. لذا تمامی مصلحت ها باید ابتدا قانونی و سپس از طریق ابزارهای قانونی اجرایی شود. که ظاهرا این وظیفه را قوه قانون گذار یعنی مجلس بر عهده دارد.
البته اختیارات رهبر هم در قانون مشخص شده است. پس بالاترین مصلحت کشور در این است که خود رهبر هم در چهارچوب اختیاراتش عمل کند.

عبدالرسول;360575 نوشت:
اکثر قریب به کل قوانین اسلام با نظر رهبر تغییر می کند.

کاربر گرامی جناب عبد الرسول
سلام و عرض ادب
ضمن تشکر از شرکت شما در مباحث
مراقب باشید سخنان بی اساس و بدون سند و ادعاهای سست را به کار نبرید در غیر این صورت بر اساس قوانین سایت و مرکز با شما رفتار خواهد شد .
با تشکر

[="#4169e1"]

عبدالرسول;360575 نوشت:
مسلما همین طور است ، وجود حاکم نیاز هر جامعه مدنیست ، اما این حاکم هم بادی اختیاراتی داشته باشد که طبق قانون تعریف شود . اما متاسفانه در نظام جمهوری اسلامی اختیارات رهبر یا حاکم نظام طبق مصالح اسلامی ای تعیین می شود که خود مصالح را رهبر تشخیص می دهد ، یعنی رهبر خود تشخیص می دهد که مصالحش تا چه حدی باشد ، بدون اینکه قانونی بتواند آنرا محدود کند

قانون رهبری حفظ ارزشهای اسلام است / حفظ حریم های اسلام / این هم قانون! / یعنی اگر جایی رهبری در امری مداخله کند که مغایر با اسلام باشد حق باشماست اما اگر تمام مداخله هایش به نفع اسلام باشد چه اشکالی دارد؟ شما با این قضیه مشکلی دارید که اسلام پابرجا بماند؟
عبدالرسول;360575 نوشت:
اکثر قریب به کل قوانین اسلام با نظر رهبر تغییر می کند

من تا به حال همچین چیزی ندیده ام
عبدالرسول;360575 نوشت:
پس شما قائل به این موضوع هستید که رهبر است که به جامعه مشروعیت می بشخد و نه برعکس

اولا اسلام است که به جامعه مشروعیت میبخشد و برای همین است که ولی فقیه رهبر شده است وگرنه هر شخص تحصیل کرده ی دیگری که مدیریت قوی تری هم داشت میتونست رهبر بشه!
بنابراین اولین شرط رهبر شدن اینه که مجتهد باشی و به قوانین اسلام تسلط کافی داشته باشی!
فکر میکنی چرا این شرط را گذاشتند؟
دلیلش این است که اسلام در راس امور است نه شخص!

شریعت عقلانی;360640 نوشت:
پس بالاترین مصلحت کشور در این است که خود رهبر هم در چهارچوب اختیاراتش عمل کند

اگر پست های قبل را خوانده باشید اینجور پیش رفت که فرض کنیم اختیارات رهبر محدودیت ندارد[/]

asad;360648 نوشت:
قانون رهبری حفظ ارزشهای اسلام است / حفظ حریم های اسلام / این هم قانون! / یعنی اگر جایی رهبری در امری مداخله کند که مغایر با اسلام باشد حق باشماست اما اگر تمام مداخله هایش به نفع اسلام باشد چه اشکالی دارد؟ شما با این قضیه مشکلی دارید که اسلام پابرجا بماند؟

asad;360648 نوشت:
من تا به حال همچین چیزی ندیده ام

اصلا مهم نیست که شما دیده باشید یا خیر. ندیدن شما چیزی را اثبات نمی کند. مهم امکان بروز آن است که فراهم است و البته مفسده آور. خارج از این مگر شما اسلام شناسید یا اسلام را بهتر از رهبر تشخیص می دهید که بخواهید مغایرت با اسلام را مشخص کنید؟
در ضمن سوال قبلی بنده را پاسخ نگفتید : چه کسی مواظب این مداخله های رهبر است که مغایر با اسلام باشد یا نباشد؟
و من الله توفیق

مدیر سایت;360645 نوشت:
کاربر گرامی جناب عبد الرسول
سلام و عرض ادب
ضمن تشکر از شرکت شما در مباحث
مراقب باشید سخنان بی اساس و بدون سند و ادعاهای سست را به کار نبرید در غیر این صورت بر اساس قوانین سایت و مرکز با شما رفتار خواهد شد .
با تشکر

سلام علیکم

با تشکر از تذکر شما مدیر گرامی

البته با توجه به عنوان تاپیک و مسئله اجتماعی که در این بحث جریان دارد ، منظور بنده همان قوانین اجتماعی اسلامی است ، که جناب شریعت عقلانی به درستی به آن اشاره کردند ، مثلا تعطیلی رفتن به حج ( حتی اگر بگوییم که مصلحت نیز داشته ) همان مصداق تغییر قوانین اجتماعی اسلامی است که در سال 66 و به فرمان امام خمینی رخ داد . به هر حال چه با مصلحت و چه بی مصلحت این یک نمونه تغییر بوده است و لذا کلام اشتباه نمی باشد .

شریعت عقلانی;360640 نوشت:
البته اختیارات رهبر هم در قانون مشخص شده است.

ضمن عرض سلام به شما دوست گرامی

بند اول اصل 110 قانون اساسی می گوید که ولی فقیه باید سیاست های کلی را تعیین کند ، خب این تعیین سیاست ها که بنابر تشخیص مصالح اسلام است می تواند یک اعمال نفوذ و قدرت فراوانی در پی داشته باشد ،

برای اینکه گفته نشود که بدون دلیل و سست سخن گفته شده مثالی می زنم : رهبری در اواخر سال گذشته از طرح سوال از رئیس جمهور تا مدتی جلوگیری کردند ، اینکار دخالت آشکار در وظایف مجلس است ولی هیچ کس نمی تواند اعتراضی کند ، چون با پوشش تعیین مصالح قدرت فراوانی به رهبر داده شده است و گفته شد که ایشان مصلحت دیده اند . البته بعدها مثل اینکه مصالح جور دیگری تشخیص داده شده بود و در نهایت رئیس جمهور با اصرار فراوان نمایندگان و رئیس مجلس به مجلس رفت . خب این چه طور مصلحتی است که بعد از چند هفته تغییر می کند ؟ در طول این چند هفته چه اتفاقی افتاد ، اشاره می شد که به علت اختلاف و دعوای مجلس و دولت و جلوگیری از تشنج این ممانعت صورت گرفته است ولی دیدیم که رئیس جمهور به مجلس در نهایت رفت ولی همچنان اختلاف دو رئیس حل شنده هیچ ، کار به دادگاه نیز کشیده شده است !

asad;360648 نوشت:
اولا اسلام است که به جامعه مشروعیت میبخشد و برای همین است که ولی فقیه رهبر شده است وگرنه هر شخص تحصیل کرده ی دیگری که مدیریت قوی تری هم داشت میتونست رهبر بشه!

این سخن شما مخالف نظر مجتهد بزرگ ! جناب علامه مصباح یزدی است : ایشان در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه خود تصریح می کند که این نظام است که مشروعیت خود را از ولی فقیه می‌گیرد و نه برعکس . ( کتاب ، ص 161 و 162 )

و اضافه یکی از دوستان که در این بحث هم شرکت کرده اند مطلب جالبی بیان کردند ، حال که باید در جامعه ایران اصل ، اسلام باشد ابتدا یک مدیر و مدبر قوی و سیاست مدار انتخاب شود و بنابر قوانین نهادی وجود داشته باشد که مستقل از شخص حاکم و متشکل از فقهای بزرگ اسلامی ، قوانین مصوبه و جاری در کشور را از دید اسلامی بررسی کند ( تقریبا مشابه حکومت عثمانی ولی با جدیت بیشتر از آن ) . البته این صرفا یک پیشنهاد است که به نظر مناسب هم می رسد . دوستان اگر اشکالی در آن می بینند بیان کنند .

[="#4169e1"]

شریعت عقلانی;360657 نوشت:
اصلا مهم نیست که شما دیده باشید یا خیر. ندیدن شما چیزی را اثبات نمی کند. مهم امکان بروز آن است که فراهم است و البته مفسده آور.

وقتی میگم من ندیدم منظورم این نیست که چون من ندیدم پس همچین چیزی وجود نداره! منظورم اینه که اصلا همچین چیزی وجود نداره و این حرف دروغی بیش نیست
یعنی چی که
اکثر قوانین اسلام با نظر رهبر تغییر میکند؟
خب اگر اینطور است بیا قوانین اسلام رو بنویس تا همه ببینند آیا آنها با نظر شخصی تغییر کرده است یا خیر!
شریعت عقلانی;360657 نوشت:
خارج از این مگر شما اسلام شناسید یا اسلام را بهتر از رهبر تشخیص می دهید که بخواهید مغایرت با اسلام را مشخص کنید؟

مگر من به صورت مصداقی اینکار را کردم که شما این حرف رو میزنید؟
شریعت عقلانی;360657 نوشت:
چه کسی مواظب این مداخله های رهبر است که مغایر با اسلام باشد یا نباشد؟

خبرگان دیگه[/]

asad;360648 نوشت:
بنابراین اولین شرط رهبر شدن اینه که مجتهد باشی و به قوانین اسلام تسلط کافی داشته باشی!

دوست عزیز در مورد خود ولایت داشتن و یا نداشتن فقیه نیز بحث های مختلفی مطرح شده که اگر مایل بود نظر مراجع عظام و علما و فقهای بزرگ را نیز برایتان می آورم.

[="#4169e1"]

عبدالرسول;360662 نوشت:
مثلا تعطیلی رفتن به حج ( حتی اگر بگوییم که مصلحت نیز داشته ) همان مصداق تغییر قوانین اجتماعی اسلامی است که در سال 66 و به فرمان امام خمینی رخ داد

جالبه! من تغییری تو قوانین اسلام نمیبینم ! یعنی از نظر شما امام خمینی آمد و قانون الهی را تغییر داد و هم اکنون قانون رفتن به حج تغییر کرده است و تعطیل شده است؟؟؟؟
پس کو این تغییر قوانین اسلام؟
اگر تغییر کرده است چرا هنوز از 1400سال پیش این قانون پابرجاست؟ و اگر تغییر نکرده است حرفتان را پس بگیرید[/]

عبدالرسول;360662 نوشت:
ین سخن شما مخالف نظر مجتهد بزرگ ! جناب علامه مصباح یزدی است : ایشان در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه خود تصریح می کند که این نظام است که مشروعیت خود را از ولی فقیه می‌گیرد و نه برعکس

ولی فقیه مشروعیت خود را از کی میگیرد؟ از خودش یا از درس اجتهادی که خوانده است؟

عبدالرسول;360669 نوشت:
دوست عزیز در مورد خود ولایت داشتن و یا نداشتن فقیه نیز بحث های مختلفی مطرح شده که اگر مایل بود نظر مراجع عظام و علما و فقهای بزرگ را نیز برایتان می آورم.

اینطور که من میدانم اکثر مراجع ولایت فقیه را قبول دارند اما به نظرم این مساله اعتقادی است و تحقیقی است نه تقلیدی! پس بهتر است به جای اینکه نظر فقها را بنویسید با روایات ثابت کنید که ولایت ندارد! من هم با روایات ثابت میکنم ولایت دارد (الیته اگر موضوع تاپیک اجازه بدهد)

عبدالرسول;360662 نوشت:
و اضافه یکی از دوستان که در این بحث هم شرکت کرده اند مطلب جالبی بیان کردند ، حال که باید در جامعه ایران اصل ، اسلام باشد ابتدا یک مدیر و مدبر قوی و سیاست مدار انتخاب شود و بنابر قوانین نهادی وجود داشته باشد که مستقل از شخص حاکم و متشکل از فقهای بزرگ اسلامی ، قوانین مصوبه و جاری در کشور را از دید اسلامی بررسی کند ( تقریبا مشابه حکومت عثمانی ولی با جدیت بیشتر از آن ) . البته این صرفا یک پیشنهاد است که به نظر مناسب هم می رسد . دوستان اگر اشکالی در آن می بینند بیان کنند .

ما خودمان الگو داریم و نیازی نیست از عثمانی ها الگو برداری کنیم ! الگوی ما پیامبر ص و ائمه ع هستند! اگر این پیشنهادی که دادید را بدون اشکال هم فرض کنیم اما باز بهتر است به شیوه ی پیامبر رجوع کنیم و از ایشان الگوبرداری کنیم! اگر قرار بود این شیوه بهترین شیوه اداره ی حکومت اسلامی باشد پیامبر آن را ابداع میکرد نه عثمانی ها!

جناب اسد چیزی که معلوم است شما خیلی زیبا مغالطه می کنید . آیا رفتن به حج در سال 66 ممنوع شد یا خیر ؟

قانون اسلام می گوید که شما باید به حج بروید . اما رهبر جامعه می گوید شما نروید ، این تغییر هست یا نه ؟

البته این را بگویم که من با درستی و یا نادرستی موضوع کاری ندارم ، شما بفرمایید حکم تغییر کرده است یا خیر ؟

asad;360671 نوشت:
ولی فقیه مشروعیت خود را از کی میگیرد؟ از خودش یا از درس اجتهادی که خوانده است؟

هیچ کدام ، مشروعیت با نصب مستقیم الهی صورت می گیرد . مثل پیامبر و ائمه معصوم . که البته ولی فقیه این مشروعیت را ندارد . ( منصوب الهی نیست )

بحث را عوض نکن دوست عزیز ، شما گفتی اسلام به جامعه مشروعیت می دهد ، من سخن صریح را آوردم که ولی فقیه مشروعیت می دهد . این هم نوعی مغلطه است .

asad;360671 نوشت:
اینطور که من میدانم اکثر مراجع ولایت فقیه را قبول دارند

اطلاعات شما ناقص است ، بحث ها و کتاب ها در مورد این موضوع و رد موضوع و گاها نوع مطلقه آن شده است .

asad;360671 نوشت:
اما به نظرم این مساله اعتقادی است و تحقیقی است نه تقلیدی!

یعنی می فرمایید ولایت فقیه از اصول دین است ؟

چون تا آنجاییکه رساله ها را خواندیم می گوید که اصول دین تقلیدی نیست .

asad;360671 نوشت:
پس بهتر است به جای اینکه نظر فقها را بنویسید


دوست عزیز ، لطفا نظر فقها را زیر سوال نبر . این فقها کسانی هستند که طبق حدیث حوادث الواقعه ما باید به آنها رجوع کنیم . امام زمان حجت خدا بر آنهاست . تجدید نظر بفرما لطفا .

asad;360671 نوشت:
با روایات ثابت کنید که ولایت ندارد

آها ! یعنی همان استدلالی که می گوید من مجرمم مگر اینکه عکسش را ثابت کنم ؟؟؟؟؟؟

شما اگر می توانی ولایت مطلقه فقیه را از روایات ثابت کن . ( هم مشروعیت ولایت و هم محدوده ولایت )

[="#4169e1"]

عبدالرسول;360693 نوشت:
جناب اسد چیزی که معلوم است شما خیلی زیبا مغالطه می کنید . آیا رفتن به حج در سال 66 ممنوع شد یا خیر ؟

قانون اسلام می گوید که شما باید به حج بروید . اما رهبر جامعه می گوید شما نروید ، این تغییر هست یا نه ؟

البته این را بگویم که من با درستی و یا نادرستی موضوع کاری ندارم ، شما بفرمایید حکم تغییر کرده است یا خیر ؟

پس شما یا معنای تغییر را نفهمیده اید یا فقط سعی دارید با بیان این موضوع به ولایت فقیه خدشه وارد کنید (که به نظرم همین مورد باشد چون در عرایض اولتان گفتید "اکثر قوانین" در حالی که من هیچ اکثریتی نمیبینم حتی اقلیتی هم وجود ندارد)
وقتی میگوییم قانون اسلام تغییر کرده است یعنی دیگر به قانون قبلی عمل نمیشود! خب سوال: به کدامیک از قوانین الهی عمل نمیشود؟

حالا بیا فرض کنیم در همون زمان هستیم و امام خمینی این حکم را میدهد:
آیا امام خمینی گفته است هیچ وقت به حج نروید؟ اگر گفته باشد ای مردم دیگر حق رفتن به حج را ندارید بله حق باشماست و ایشان قانون خدا را تغییر داده است! اما زمانی که برای مدتی این حکم را داده است هیچ تغییری صورت نگرفته است برادر من! (واتفاقا پیشنهاد میکنم به مصلحت داشتن و نداشتن قضیه دقت کنید تا متوجه این حرف امام بشوید و دچار این سوء برداشت فاحش نشوید! ) فرق است بین تغییر دادن قوانین و تعلیق دادن به آن!
گاهی ممکن است شرایط طوری باشد که نشود به یک قانون عمل کرد و حکم به عمل نکردن آن صادر شود! آیا این به این معناست که قانون تغییر کرده است؟ شاید یکی از علت هایی که خداوند در تمام زمانها یک پیامبر و معصوم را قرار داده همین تغییر شرایط باشد تا مردم بین حکم خدا و شرایط بوجود آمده سردرگم نشوند

عبدالرسول;360693 نوشت:
هیچ کدام ، مشروعیت با نصب مستقیم الهی صورت می گیرد . مثل پیامبر و ائمه معصوم . که البته ولی فقیه این مشروعیت را ندارد

شما هم اطلاعاتتان ناقص است چون خود پیامبر و ائمه این مشروعیت را به ولی فقیه داده اند این از روایات بدست میاید! این هم فقط یک نمونش:

مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین ‏علیه السلام نقل مى کند که رسول الله ‏صلى الله علیه و آله فرمودند: "اللهم ارحم خلفایى" (خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده ) از آن حضرت‏ صلى الله علیه وآله سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى" (آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.)
وقتی پیامبر از لفظ خلیفه استفاده کرده است و با رجوع به وظایف خلیفه همه چیز روشن میشود (وظیفه اش این نیست که فقط در خانه اش بشیند و احکام را بیان کند)

عبدالرسول;360693 نوشت:
اطلاعات شما ناقص است ، بحث ها و کتاب ها در مورد این موضوع و رد موضوع و گاها نوع مطلقه آن شده است

خب شما اطلاعاتم را کامل کنید! کدام مراجع میگویند ولایتش مشروعیت ندارد ؟ فعلا همان ها را بیان کنید با ذکر منبع!
عبدالرسول;360693 نوشت:
یعنی می فرمایید ولایت فقیه از اصول دین است ؟

چون تا آنجاییکه رساله ها را خواندیم می گوید که اصول دین تقلیدی نیست .


گفتم مطمئن نیستم اما یک بار زنگ زدم و پرسیدم و گفتند تحقیقی است! و اگر دقت کنید متوجه میشوید که به نوعی به اصل امامت برمیگردد چون ائمه این افراد را جانشین خود کرده اند!
خب بر فرض هم که تقلیدی باشد! کدام مرجع گفته ولایت ندارد؟
عبدالرسول;360693 نوشت:
دوست عزیز ، لطفا نظر فقها را زیر سوال نبر . این فقها کسانی هستند که طبق حدیث حوادث الواقعه ما باید به آنها رجوع کنیم . امام زمان حجت خدا بر آنهاست . تجدید نظر بفرما لطفا .

اتفاقا یکی از احادیثی که میخواستم در اثباتم بیاورم همین بود! این حدیث را خوانده اید؟
خب سوال من اینه که اگر برای مردم یک حادثه ی سیاسی حکومتی اجتماعی رخ دهد باید به چه کسی رجوع کنند به طاغوت یا به راویان حدیث؟
اگر به طاغوت که مخالف نص صریح قران است و اگر به راویان حدیث که میشود همین ولایت فقیه! چون اگر یک فقیه بر سر کار نباشد هرج و مرج میشود و با نظر ده ها نفر فقیه نمیشود یک جامعه را کنترل کرد!
در ضمن من غلط بکنم نظر فقها را زیر سوال ببرم! سه باره میپرسم کدام مرجع گفته است ولایتش مشروعیت ندارد؟
عبدالرسول;360693 نوشت:
آها ! یعنی همان استدلالی که می گوید من مجرمم مگر اینکه عکسش را ثابت کنم ؟؟؟؟؟؟

شما اگر می توانی ولایت مطلقه فقیه را از روایات ثابت کن . ( هم مشروعیت ولایت و هم محدوده ولایت )


منظورم از اینکه ثابت کن این بود که روایاتی که آن را ثابت میکند با دلیل و برهان و یا با روایاتی دیگر رد کن[/]

[="#4169e1"]به صورت‏هاى گوناگونى مى‏توان "ولایت فقیه" را اثبات کرد ما در اینجا به دلیل عقلى و نقلى در مسأله "ولایت فقیه" اکتفا مى‏کنیم:

أ) دلیل عقلى:

عقل حکم مى‏کند که در رأس یک حکومت اعتقادى و آرمانى، باید شخصى قرار بگیرد که از آرمان آگاهى دارد و در شریعت اسلام، که آیین، احکام و قوانین الهى است، مصداق چنین شخصى فقیهان هستند.

ب) دلیل نقلى:

براى اثبات ولایت فقیه به روایات فراوانى استناد شده است که برخى از آنها عبارتند از:

1. مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین ‏علیه السلام نقل مى کند که رسول الله ‏صلى الله علیه و آله فرمودند: "اللهم ارحم خلفایى" (خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده ) از آن حضرت‏ صلى الله علیه وآله سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى" (آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.)

2. توقیع شریفى که مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین از اسحاق بن یعقوب نقل مى کند که حضرت ولى عصر (عج) در پاسخ به پرسش‏هاى او به خط مبارکشان مرقوم فرمودند:

أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتى علیکم و أنا حجّة الله علیهم" (در رویدادهایى که اتّفاق مى افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.)

پاسخ تفصیلی

به صورت‏هاى گوناگونى مى‏توان "ولایت فقیه" را اثبات کرد. ما در اینجا به دلیل عقلى و نقلى در مسأله "ولایت فقیه" اکتفا مى‏کنیم:

أ.) دلیل عقلى:

بدون شک از یک سو جامعه به زمامدار و رهبر نیاز دارد. از سوى دیگر مسایل حکومتى امورى نیست که از حوزه‏ى دین خارج باشد: بلکه عناصر جهان شمول دین در این زمینه به صورت یک نظام کامل در دین خاتم ارایه شده است و عقل نه تنها در دخالت دین در زمینه زمامدارى منعى نمى‏بیند، بلکه به مقتضاى حکمت بر ضرورت آن اصرار دارد. حال اگر حکومت را از منظر دین نگاه کنیم و وظیفه‏ى اصلى آن را صیانت از ارزش‏هاى الهى و آرمان‏هاى اسلامى و احکام شرعى بدانیم، عقل حکم مى‏کند، بر قله‏ى چنین حکومتى مى‏بایست کسى قرار بگیرد که به احکام الهى و وظایف دینى آگاهى دارد و مى‏تواند زمامدار مردم باشد. اگر معصوم در میان مردم بود، عقل او را سزاوار این منصب مى‏شمرد، ولى اکنون که او نیست، فقیهان عادل قادر بر اداره‏ى جامعه را لایق این مقام معرفى مى‏کند.

به دیگر سخن، عقل حکم مى‏کند که در رأس یک حکومت اعتقادى و آرمانى، باید شخصى قرار بگیرد که از آرمان آگاهى دارد و در شریعت اسلام، که آیین احکام و قوانین الهى است، مصداق چنین شخصى فقیهان هستند.

ب) دلیل نقلى:

براى اثبات ولایت فقیه به روایات فراوانى استناد شده است که برخى از آنها عبارتند از:

1. مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین‏علیه السلام نقل مى کند که رسول الله‏صلى الله علیه وآله فرمودند:

"اللهم ارحم خلفایى"(خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده )از آن حضرت‏صلى الله علیه و آله سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى"(آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.)

در هر روایت دو بحث ضرورت دارد:

بحث سندى تا اعتبار آن احراز شود.

بحث دلالى تا نحوه‏ى دلالت آن بر مطلوب ارزیابى گردد.

از آنجا که روایت مزبور به سندهاى مختلف و در کتب گوناگون نقل شده،[1] به صدور آن اطمینان داریم و شکى در اعتبار آن راه ندارد.

براى توضیح چگونگى دلالت این روایت بر "ولایت فقیه" باید به دو نکته توجّه کرد:

أ.) نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله از سه شأن عمده برخوردار بودند:

رسالت: تبلیغ آیات‏ الهى و رساندن احکام شرعى و راهنمایى مردم.

قضاوت: داورى در موارد اختلاف و رفع خصومت.

ولایت: زمامدارى جامعه‏ى اسلامى و تدبیر آن.

ب. مراد از "کسانى که بعد از حضرت ‏صلى الله علیه وآله مى آیند و حدیث و سنّت او را نقل مى کنند" فقیهان است، نه راویان و محدّثان، زیرا یک راوى که تنها نقل حدیث مى کند، نمى تواند تشخیص دهد که آیا آنچه نقل مى نماید، حدیث و سنت خود آن حضرت ‏صلى الله علیه و آله است یا نه؟ او تنها الفاظى که شنیده، یا عملى را که دیده، حکایت مى کند، بدون آنکه وجه صدور این الفاظ یا اعمال را بداند و معارض یا مخصّص یا مقیّد آن را بشناسد و نحوه‏ى جمع آن را با چنین معارض هایى بداند. کسى که از این امور آگاه است، فردى است که به مقام اجتهاد و افتاء رسیده و به درجه شامخ فقاهت نائل شده باشد.

حال با توجّه به این دو نکته، حاصل مفاد این حدیث چنین خواهد بود: "فقیهان جانشینان نبى اکرم ‏صلى الله علیه و آله مى باشند" و چون آن حضرت ‏صلى الله علیه و آله شئون مختلفى داشته و در اینجا شأن خاصّى براى جانشین ذکر نشده، پس فقیهان در تمامى آن شئون، جانشین آن حضرت‏ صلى الله علیه و آله مى باشند.[2]

برخى در استدلال به این روایت و امثال آن که در آن واژه "خلیفه" وارد شده، مناقشه و ادّعا کرده اند:[3]

"خلیفه داراى دو معنا مى باشد:

1. مفهوم لغوى و اصلى، که در قرآن همین معنا مورد نظر بوده است، مانند: "إنّى جاعل فى الأرض خلیفة[4]"]من در زمین جانشینى قرار مى دهم.( یا آیه‏ى "یا داود إنّا جعلناک خلیفة فى الأرض فاحکم بین الناس بالحقّ[5]")اى داود! ما تو را جانشین(خود) بر روى زمین قرار دادیم. پس میان مردم به حقّ حکم کن.[ در آیه‏ى اوّل خلافت یک امر تکوینى و غیر قابل وضع و تشریع است و در دومى هر چند یک امر تشریعى است، ولى فقط مربوط به مسئله‏ى داورى و قضاوت مى باشد.

2. مفهوم سیاسى و تاریخى، که در اسلام پس از رحلت رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله ظهور کرد. این مفهوم یک مفهوم یا پدیده‏ى دنیایى و غیر الهى است که از سوى مردم به حقّ یا ناحقّ به شخصى ارزانى مى شود و این به کلّى از مقام رفیع امامت یا رسالت که یک مقام و منصب الهى است، جدا مى باشد".

اگر در معناى لغوى "خلیفه" که همان "جانشین" است، دقّت شود، آشکار خواهد شد که در تمام کاربردهاى قرآنى، روایى، و حتّى تاریخى، همین مفهوم مورد نظر بوده است و اگر تفاوتى هست، تنها در موارد جانشینى مى باشد. گاه این خلافت و جانشینى در امور تکوینى و مقامات عینى و واقعى است و زمانى در امور تشریعى و مناصب قانونى. حتّى در تاریخ اسلام، اگر اصطلاح "خلیفه" بعد از رحلت رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله پیدا شد، این مفهوم مورد نظر بود که شخص خلیفه، جانشین حضرت ‏صلى الله علیه و آله در زمامدارى و اداره‏ى جامعه است. بنابر این "خلیفه" مفاهیم و معانى مختلفى ندارد، بلکه در تمام کاربردها به یک معناست، هر چند موارد جانشینى داراى تفاوت است. در روایت مزبور نیز خلیفه به معناى جانشین آمده و چون در آن مورد خاصّى براى جانشینى ذکر نشده، اطلاق،[6] اقتضاى شمول مى کند و از آن استفاده مى شود که فقها در تمام شئون نبى اکرم ‏صلى الله علیه و آله جانشین آن حضرت هستند.

2. توقیع[7] شریفى که مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین از اسحاق بن یعقوب نقل مى کند که حضرت ولى عصر(عج) در پاسخ به پرسش‏هاى او به خط مبارکشان مرقوم فرمودند:

أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتى علیکم و أنا حجّة الله علیهم"]در رویدادهایى که اتّفاق مى افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.[8]]

همین روایت را مرحوم شیخ طوسى در کتاب الغیبة نقل مى‏کند، با این تفاوت که در انتهاى آن به جاى "أنا حجّة الله علیهم" آمده است: "أنا حجّة الله علیکم" (من حجّت خدا بر شما هستم.[9]) در نقل مرحوم طبرسى در کتاب "الاحتجاج" تنها "أنا حجّة الله": ]من حجت خدا هستم، [آمده است.[10] البته این تفاوت در نقل، هیچ تأثیرى در دلالت این روایت، به توضیحى که خواهد آمد، ندارد.

از حیث سند، این روایت تا "اسحاق بن یعقوب" تقریباً قطعى است؛ زیرا آن را گروهى از راویان از گروه دیگرى از مرحوم کلینى از اسحاق بن یعقوب نقل کرده اند. نسبت به شخص "اسحاق بن یعقوب" توثیق[11] خاصّى در کتاب‏هاى رجال وارد نشده است و برخى کوشیده اند او را برادر مرحوم کلینى معرفى کنند.[12] ولى این تلاشِ نه‏چندان کامیاب، مفید نیست. راه صحیح آن است که بگوییم با توجّه به وضعیت امام زمان(عج) در دوران غیبت صغرا و فشار و خفقان موجود در آن روزگار - که باعث شده بود حضرت ‏علیه السلام از انظار عموم پنهان شود و تنها از طریق نوّاب خاصّ با مردم ارتباط برقرار کند - صدور توقیعات، که یک سند رسمى بر حیات امام‏ علیه السلام و زمامدارى او بود، جز نسبت به افراد بسیار قابل اعتماد صورت نمى گرفت. پس خود ارسال نامه از سوى حضرت ‏علیه السلام براى شخصى در آن دوران، دلیل وثاقت آن شخص مى باشد.[13]

اگر پرسیده شود: از کجا معلوم که اسحاق بن یعقوب توقیعى دریافت کرده است، شاید او در این ادعا دروغ گفته باشد؟

در پاسخ خواهیم گفت: کلینى که این توقیع را از او نقل مى کند - با توجّه به آنچه گذشت - حتماً او را مورد اعتماد مى‏دانسته و الاّ هرگز اقدام به این عمل نمى کرده است. با این وصف، جاى تردیدى در سند این روایت باقى نمى ماند.[14]

بهترین شیوه‏ى استدلال به این روایت - که در سخنان برخى از فقهاى پیشین نیز شاهد آن بودیم - این است:

حضرت‏علیه السلام دو جمله‏ى: "فإنّهم حجّتى علیکم" و "أنا حجّة الله" را به گونه اى آورده که بوضوح مى رساند حجّیت راویان حدیث آنان - که همان فقیهان هستند و در روایت قبلى علت تطبیق را توضیح دادیم - بسان حجّیت خود آنهاست؛ یعنى فقها نایب امام زمان (عج) در میان مردم مى‏باشند. حال اگر زمان صدور این توقیع - یعنى غیبت صغرا - را در نظر بگیریم و توجّه کنیم که حضرت‏علیه السلام در این دوران شیعیان را براى غیبت کبرا آماده مى کردند و در واقع آخرین وصایا و آخرین احکام را صادر مى نمودند، به وضوح در خواهیم یافت که این روایت به زمان غیبت نظر دارد و همان گونه که بسیارى از فقهاى گذشته اشاره کرده اند، فقیهان شیعه را به عنوان جانشینان امام در تمام امور، از جمله زمامدارى جامعه‏ى اسلامى معرّفى مى کند.

برخى در استدلال به این حدیث نیز مناقشه و تمسّک به آن را - که در بسیارى از نصوص فقهى شاهد آن بودیم و آنان از آن بى خبرند و تنها از عوائد نراقى خبر دارند - نتیجه‏ى عدم بررسى معناى حجّت و فقدان اجتهاد در لغت‏شناسى دانسته‏اند! سپس با جستجوى کاربردهاى واژه‏ى "حجّت" در منطق، فلسفه و اصول فقه در کلاف سردرگمى گرفتار شده اند که هرگز راه خلاصى از آن تصوّر نمى شود![15]

مقصود از "حجّت" در این روایت، مانند سایر موارد، چیزى است که مى‏توان به آن احتجاج[16] کرد. پس امام‏ علیه السلام حجّت خداست؛ زیرا اگر او چیزى بگوید و مردم عمل نکنند، خدا به همان گفته‏ى او علیه مخالفت کنندگان احتجاج مى کند و آنها نمى توانند عذرى در این مخالفت بیابند. همچنان که اگر به گفته‏ى او عمل کنند، در مقابل این سؤال که چرا چنین کردید؟ همین جواب کافى است که به دلیل گفته‏ى او با این وصف، اگر فقیه حجّت امام است، یعنى اگر امرى کند - چه از باب فتوا و استنباط حکم، چه از باب ولایت و انشاى حکم - و مردم مخالفت کنند، حضرت ‏علیه السلام بر علیه مخالفان به همین امر فقیه احتجاج مى کند. همان گونه که مطعیان به این امر براى توجیه عمل خود استدلال مى‏نمایند. به هر تقدیر، همان‏گونه که بارها در سخن فقیهان پیشین دیدیم، دلالت روایت بر "ولایت فقیه" و نیابت او از امام معصوم‏علیه السلام جاى تردید نیست.

منابع مطالعه بیشتر:

1. مهدى هادوى تهرانى، ولایت و دیانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.

2. مهدى هادوى تهرانى، الحکم الاسلامى فى عصر الغیبة.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] ر.ک: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420 (باب النوادر، حدیث 5919)؛ صدوق، کتاب الأمالى، ص 109 (مجلس 34، حدیث 4)؛ صدوق، عیون اخبار الرضا7، ج2، ص37 (حدیث 94)؛ صدوق، معانى الأخبار، ج 2، ص 374 (باب 423)؛ الحرّالعاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 65 و 66 (کتاب القضاء أبواب صفات القاضى، باب 8، احادیث 50 و 53)؛ مرحوم نورى، مستدرک الوسائل (کتاب القضاء، أبواب صفات القاضى باب 8، احادیث 52، 48، 11، 10؛( مجلسى، بحارالأنوار، ج 20، ص 25 )،(کتاب العلم، باب 8، حدیث 83)؛ هندى، کنزالعمال، ج 10، ص 229 (کتاب العلم من قسم الاقوال، باب 3، حدیث 29209).

[2] در اصطلاح به این مطلب »اطلاق ناشى از حذف متعلّق« مى گویند. براى تحقیق بیشتر، ر.ک: امام خمینى، کتاب البیع، ج2، ص468؛ سیّد کاظم حائرى، أساس الحکومة الاسلامیة، ص150؛ منتظرى، ولایة الفقیه، ج1، ص463.

[3] ر.ک: مهدى حائرى یزدى، حکمت و حکومت صص187 - 186(به اختصار).

[4] سوره بقره، آیه 30.

[5] سوره ص، آیه 26.

[6] اطلاق«یعنى عدم تقیّد و اختصاص به مورد خاص».

[7] به روایاتى که در دوره‏ى غیبت صغرا به صورت کتبى از ناحیه‏ى امام زمان(عج) به وسیله‏ى نوّاب خاص به دست راویان مى رسید، »توقیع« مى گویند.

[8] صدوق، اکمال الدین، ج2، ص483 باب 45، التوقیعات، التوقیع الرابع).

[9] شیخ طوسى، الغیبة، ص177.

[10] ر.ک: شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج18، ص101(کتاب القضاء، أبواب صفات القاضى، باب 11، حدیث 9).

[11] بیان این نکته که راوى مورد اعتماد و وثوق است، در اصطلاح علم رجال «توثیق» نامیده مى شود.

[12] ر.ک: التسترى، قاموس الرجال، ج1، ص786.

[13] این مطلب به عنوان یکى از راه‏هاى توثیق که عمومیت دارد در کتاب تحریر المقال فى کلیات علم الرجال آمده است.(ر.ک: مهدى هادوى تهرانى، تحریر المقال فى کلیات علم الرجال، صص111 - 109).

[14] ر.ک: سید کاظم حائرى، ولایة الأمر فى عصر الغیبة، صص125 - 122.

[15] ر.ک: مهدى حائرى یزدى، حکمت و حکومت، صص214 - 207.

[16] احتجاج« یعنى استدلال و اقامه‏ى حجت.»[/]

asad;360663 نوشت:
خبرگان دیگه

1. یکی از مشکلات قانون در مورد مجلس خبرگان عدم استقلال آن است. 90 درصد اعضای آن زیر نظر ولی فقیه به عنوان نماینده او در استان ها فعالیت می کنند.
2. صلاحیت خود خبرگان توسط شورای نگهبانی تایید می شود که منصوب خود رهبری هستند. در واقع رهبری خود به صورت غیر مستقیم ناظرین بر خود را تایید صلاحیت می کند.
3. معمولا باید ناظر بر امری خود وقوف کامل بر آن امر داشته باشد. اگر خبرگان رهبری می توانند بر رهبر نظارت کنند یعنی ظاهرا بهتر از وی مصالح کشور را تشخیص می دهند و اگر قدرت تشخیص بالاتری دارند چرا خود رهبر نشده اند.
پر واضح است وجود مجلس خبرگان صرفا برای خالی نبودن عریضه است و بس. وگرنه خود تابع تمام و کمال ولی فقیه هستند. اکثر آنها هم ولی فقیه را منصوب الهی می دانند. مسلما دید چنین اشخاصی نسبت به ولی فقیه نمی تواند نظارتی باشد.

asad;360707 نوشت:
بدون شک از یک سو جامعه به زمامدار و رهبر نیاز دارد. از سوى دیگر مسایل حکومتى امورى نیست که از حوزه‏ى دین خارج باشد: بلکه عناصر جهان شمول دین در این زمینه به صورت یک نظام کامل در دین خاتم ارایه شده است و عقل نه تنها در دخالت دین در زمینه زمامدارى منعى نمى‏بیند، بلکه به مقتضاى حکمت بر ضرورت آن اصرار دارد. حال اگر حکومت را از منظر دین نگاه کنیم و وظیفه‏ى اصلى آن را صیانت از ارزش‏هاى الهى و آرمان‏هاى اسلامى و احکام شرعى بدانیم، عقل حکم مى‏کند، بر قله‏ى چنین حکومتى مى‏بایست کسى قرار بگیرد که به احکام الهى و وظایف دینى آگاهى دارد و مى‏تواند زمامدار مردم باشد. اگر معصوم در میان مردم بود، عقل او را سزاوار این منصب مى‏شمرد، ولى اکنون که او نیست، فقیهان عادل قادر بر اداره‏ى جامعه را لایق این مقام معرفى مى‏کند.
به دیگر سخن، عقل حکم مى‏کند که در رأس یک حکومت اعتقادى و آرمانى، باید شخصى قرار بگیرد که از آرمان آگاهى دارد و در شریعت اسلام، که آیین احکام و قوانین الهى است، مصداق چنین شخصى فقیهان هستند

برای اداره جامعه علوم بسیار زیادی لازم است. علوم دینی و علوم انسانی و علوم اجتماعی و علوم تجربی و مهندسی و ... . مسلم است که هیچ فردی نمی تواند از همه این علوم آگاهی داشته باشد و اعلم در آنها باشد.
از طرفی علم فقه هم از جهت اکتسابی بودن و خطاپذیر بودن و حصولی بودن مانند تمام علوم است و از این حیث برتری ای نسبت به سایر علوم ندارد.
از طرف دیگر قانون اساسی کشور ما بر اساس همین قوانین الهی وضع شده است و شورایی هم به نام شورای نگهبان وجود دارد که مدام قوانین جدید وضع شده را با فقه و شریعت اسلام مطابقت می دهند.
لذا با این اوصاف باید شخصی در راس باشد که اعلم در مدیریت و سیاست باشد هم به لحاظ آکادمیک و هم به لحاظ تجربی تا بتواند از همه استعداد های جامعه در تمام علوم ( چه دینی و چه غیر دینی ) با یک مدیریت مدبرانه استفاده کند.
شما بگویید که مشکلی پیش می آید که یک انسان مدیر و مدبر ولی غیر فقیه در راس باشد و شوراهای مختلفی را در تخصص های مختلف مثل فقه در کنار خود داشته باشد و با مشورت آن شوراها کشور را اداره کند.
مثلا همین رهبر کنونی اگر حتی فرض کنیم در فقه اعلم است به جای اینکه در راس جامعه باشد در راس شورای فقیهان بنشیند و بازوی مشورتی حاکم باشد.

asad;360707 نوشت:
مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین‏علیه السلام نقل مى کند که رسول الله‏صلى الله علیه وآله فرمودند:
"اللهم ارحم خلفایى"(خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده )از آن حضرت‏صلى الله علیه و آله سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى"(آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند

ثابت کنید که این حدیث بر غیر معصوم هم دلالت می کند. چرا که می دانیم 12 امام بعد از رسول خدا آمدند که جانشینان وی بودند. به طور قطع و به صورت مصداقی. ولی در مورد فقیهان در حدیث مصداقی وجود ندارد.
از طرفی همانطور که در پست قبل هم عرض کردم علم فقه علمی است اکتسابی و حصولی و علم معصوم علمی است اعطایی و حضوری. لذا در علم فقه خطا وجود دارد و بدلیل اینکه خطا وجود دارد نمی توان فقیهان را جانشینان رسول خدا به صورت تام و کمال دانست. لذا مسلما نمی توان آنها را واجد تمامی ابعاد رسول خدا یعنی رسالت - قضاوت و ولایت دانست. حداکثر می توان از روی ناچاری و به دلیل نبود معصوم از آنها به عنوان مرجعیت دینی استفاده کرد نه ولی و قیم.
از طرف دیگر اکثریث قاطع امامان ما در حالی جانشین پیامبر بودند که حاکم نبودند بلکه صرفا مرجعیت دینی را بر عهده داشتند. فلذا می شود جانشین پیامبر بود و حاکم نبود. در نتیجه این استدلال که چون پیامبر حاکم حکومت اسلامی بود پس جانشینان وی هم که فقیهان باشند باید حاکم باشند موضوعیت ندارد.

asad;360705 نوشت:
گاهی ممکن است شرایط طوری باشد که نشود به یک قانون عمل کرد و حکم به عمل نکردن آن صادر شود! آیا این به این معناست که قانون تغییر کرده است؟ شاید یکی از علت هایی که خداوند در تمام زمانها یک پیامبر و معصوم را قرار داده همین تغییر شرایط باشد تا مردم بین حکم خدا و شرایط بوجود آمده سردرگم نشوند

شما هم مثل اینکه نیت خوانی بلد هستید ، قصد مرا از کجا فهمیدید ؟

بالاتر از این سخنانی که انتخاب کردم ، قدری سخنان ضد و نقیض زده اید که همدیگر را رد می کنند ، همین جا برای ما کافیست ، اعتراف غیر مستقیم شما هم برای من کفایت می کند ، البته من نمی دانم لغو رفتن به حج اگر تغییر نباشد پس چیست ؟ لابد تکمیل است ؟ شاید هم ترمیم !

تغییر شرایط هم سخن جالبی بود ، دوست عزیز یک حکم فقهی ( چه مناسب و چه غیر مناسب ) تغییر کرده ( چون شما در همان زمان هستید با فعل گذشته ساده می گویم ) ، دیگر اینهمه بحث ندارد ، ما که دنبال نقطه ضعف گیری نیستم ، فقط می خواهیم بگوییم که ولی فقیه این توانایی را دارد که احکام اجتماعی اسلام را تغییر دهد ، نمونه هم آوردیم . دیگر شما هر قدر می خواهی تاویل کن .

asad;360705 نوشت:
شما هم اطلاعاتتان ناقص است چون خود پیامبر و ائمه این مشروعیت را به ولی فقیه داده اند

پیامبر و یا ائمه هیچ گاه نمی توانند از جانب خود مشروعیت به کسی بدهند ، منشا تمام مشروعیت ها خداست و بس . اگر هم پیامبر کسی را مشروع دانسته باشد ، امر خداست که بر زبان پیامبر جاری شده است ( وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحا ) این اشتباه را تصحیح کنید .

asad;360705 نوشت:
مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین ‏علیه السلام نقل مى کند که رسول الله ‏صلى الله علیه و آله فرمودند: "اللهم ارحم خلفایى" (خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده ) از آن حضرت‏ صلى الله علیه وآله سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى" (آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.)
وقتی پیامبر از لفظ خلیفه استفاده کرده است و با رجوع به وظایف خلیفه همه چیز روشن میشود (وظیفه اش این نیست که فقط در خانه اش بشیند و احکام را بیان کند)

اولا سند حدیث کجاست ؟ از کدام کتاب نقل شده است ؟

ثانیا با این حدیث مشکلاتی برای شما به عنوان یک شیعه پیش می آید :

1 ) این حدیث با حدیث انی تارک فیکم خلیفتین : کتاب الله و عترتی اهل بیتی نمی سازد . یکی از این دو باید پذیرفته شود . در حقیقت این حدیث مشروعیت خلافت خلفای ثلاث را نیز تلویحا تایید می کند .

2) در لفظ حدیث ، روات کلام و سخن پیامبر آمده است ، پس در این صورت در هر دوره تعداد جانشینان پیامبر بسیار زیاد است ، چرا که راویان حدیث پیامبر فراوان هستند و محدود به یکی دوتا نیستند .

3 ) روایت با عامیت بخشیدن به گروه راویان حدیث مردم را در هاله ای از ابهام قرار می دهد . در صورتی که در مورد جانشینان حقیقی پیامبر ( امامان معصوم ) مردم هیچ سردرگمی ندارند . اما اینجا نمی شود راویان را دسته بندی کرد .

4 ) حدیث به هیچ نوع ولایتی اشاره نمی کند . بلکه همچون سایر احادیث هم مفهوم دیگر فقط مرجعیت دینی را شامل می شود . نقل روایت پیامبر و بازگو کردن سنت ایشان جز امور دینی است ، نه امور سیاسی و حکومتی . لطفا بیشتر دقت کنید .

خود پیامبر فرموده که وظایف این خلفا چیست ، شما نیازی نیست که بگویید باید احکام را اجرا کنند . بیان سنت و بازگو کردن روایات پیامبر کجا و تشکیل حکومت کجا ؟

اینکه می گویید وظیفه اش نیست در خانه بنشیند را از کجا فهمیدید ؟

پیامبر دو گستره وسیع اجتماعی داشته اند : ولایت ظاهری ( همان حکومت و زمامت امور که انتصاب الهی دارد ) و دیگری مرجعیت دینی ( شامل تعلیم قرآن و سنت و احادیث و ... ) . خلیفه حقیقی پیامبر جانشین ایشان در اجرای هر دو مورد است . اما شما دقت کنید که در همین حدیث هم پیامبر ولایت ظاهری را استثنا کرده است و فقط از قسمت مرجعیت دینی سخن می گوید .

پس از این حدیث ولایتی برای ولی فقیه ثابت نمی شود .

asad;360705 نوشت:
خب شما اطلاعاتم را کامل کنید! کدام مراجع میگویند ولایتش مشروعیت ندارد ؟ فعلا همان ها را بیان کنید با ذکر منبع!

مراجع زیادی می گویندکه در تاپیک آیا ولی فقیه منصوب از سوی خداست ؟ شماری از آنان را با ذکر سند و منبع آورده ام . اما برای اینکه اندکی دید شما باز شود توصیه می کنم که کتاب حکومت صالحان یا ولایت فقیهان آیت الله العظمی محمد صادقی تهرانی را مطالعه کنید تا ببینید ایشان چگونه این نظریه را با براهین و استدلالهای متقن رد کرده است .

علاوه بر این آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی هیچ گونه ولایتی برای فقها در نظر نمی گیرد و در کتاب التنقیح خود می گوید : (( ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقیهان اثبات نمی‌شود. )) .

اضافه ایشان ولایت فقیه را یک بدعت بدون پشتوانه نقلی و علمی می داند . ( احیای تشیع ، ص 44 )

asad;360705 نوشت:
کدام مرجع گفته ولایت ندارد؟

در بالا گفتم ، اگر هم کافی نبود بیشتر برایتان می آورم .

asad;360705 نوشت:
ائمه این افراد را جانشین خود کرده اند


اولا " فرد " را بیان نکرده اند ، گروه راویان حدیث که شما آنها را فقیه معنی کردید را فرموده اند .

ثانیا جانشینی طبق احادیث فقط مربوط به حوزه مرجعیت دینی است ، ائمه هیچ جا تشکیل حکومت را به فقیه یا فقها دستور نداده اند .

asad;360705 نوشت:
اتفاقا یکی از احادیثی که میخواستم در اثباتم بیاورم همین بود! این حدیث را خوانده اید؟


این حدیث را بنده بررسی هم کرده ام. شما فکر میکنید که من اگر احادیث را مطالعه نمی کردم جرئت می کردم و بیایم این گونه بحث کنم ؟

خیلی دوست دارم که جمله حضرت امام خمینی که فرمودند " ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است را بپذیرم " اما حیف که نه علمی می شود پذیرفت و نه عملی !

asad;360705 نوشت:
خب سوال من اینه که اگر برای مردم یک حادثه ی سیاسی حکومتی اجتماعی رخ دهد باید به چه کسی رجوع کنند به طاغوت یا به راویان حدیث؟


وقتی خود فقها میان خود اختلاف دارند ما به کدام مراجعه کنیم ؟ و جالب اینجاست که امام زمان بر سخن همه این فقها با اینهمه اختلافاتی که در این زمینه دارند حجت است !!!!

asad;360705 نوشت:
چون اگر یک فقیه بر سر کار نباشد هرج و مرج میشود و با نظر ده ها نفر فقیه نمیشود یک جامعه را کنترل کرد!

هیچ می دانید که خود آیت الله خامنه ای نیز در ابتدای کار به همراه آیت الله رفسنجانی معتقد به ولایت جمعی فقها بودند ؟ هیچ می دانید که خود آیت الله خامنه ای مخالف ولایت فرد بود ( نقل قول از هاشمی رفسنجانی در گفتگو با ابتکار نیوز ) ؟

لطفا شما کاسه داغ تر از آش نشوید ، خود رهبری مخالف ولایت فرد بودند و از ولایت جمعی فقها طرفداری می کردند ، آنوقت شما می گویید که ولایت جمعی فقها نمی شود ؟ فاین تذهبون ؟

asad;360705 نوشت:
در ضمن من غلط بکنم نظر فقها را زیر سوال ببرم

برادر عزیزم ، بنده احترام ویژه ای برای شما قائل هستم ، اما شما تلویحا فرمودید که نظر فقها اینجا ملاک نیست ، چون ولایت فقیه تحقیقی است .

asad;360705 نوشت:
سه باره میپرسم کدام مرجع گفته است ولایتش مشروعیت ندارد؟

شما هزار بار هم در یک پست مطلب خود را تکرار کنید ، بازهم موثر واقع نمی شود و حکم یک بار را دارد ،

لذا به شما توصیه می کنم که فقط یک بار بپرسید تا خسته نشوید :ok:

جناب اسد ، فکر می کنم که پاسخ اکثر بحث های شما را داده ام . لطفا به جای کپی پیست های کیلویی قدری از خود استدلال کنید و بحث نمایید . هرچند فکر می کنم که بحثی بدون جواب نمانده ، اما با این حال اگر مطلبی نیاز به توضیح بیشتر داشت و یا به مطلبی پاسخ نداده بودم ، ممنون می شوم که متذکر شوید.

یک درخواست هم از حضرتعالی دارم که اگر امکان دارد با رنگی دیگر نگارش کنید ، چشم برایم نمانده .

با تشکر.

asad;360707 نوشت:
توقیع[7] شریفى که مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین از اسحاق بن یعقوب نقل مى کند که حضرت ولى عصر(عج) در پاسخ به پرسش‏هاى او به خط مبارکشان مرقوم فرمودند:
أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتى علیکم و أنا حجّة الله علیهم"]در رویدادهایى که اتّفاق مى افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم

1. خود امام زمان حاکم نبود. چگونه باید راویان حدیثش حاکم حکومت اسلامی باشند؟؟!!

[="#4169e1"]

عبدالرسول;360769 نوشت:
شما هم مثل اینکه نیت خوانی بلد هستید ، قصد مرا از کجا فهمیدید ؟

از آنجایی که ابتدا از لفظ اکثریت استفاده کردید و نوشتید "اکثریت قوانین اسلامی را رهبر تغییر میدهد" اما فقط یک مورد را ذکر کردید که آن هم به زور خودتان قصد دارید نشان دهید نه عقل سلیم
عبدالرسول;360769 نوشت:
البته من نمی دانم لغو رفتن به حج اگر تغییر نباشد پس چیست ؟ لابد تکمیل است ؟ شاید هم ترمیم !

اگر چشمانتان را باز میکردید نوشته بودم تعلیق! تعلیق یک قانون با تغییر آن متفاوت است! اگر از ابتدا مینوشتید رهبری قدرت تعلیق قوانین اسلامی اجتماعی را دارد بنده بحثی نداشتم اما شما نوشتید : اکثریت قوانین اسلامی با نظر رهبری تغییر میکند"
آیا شما هنوز معتقدید که امام خمینی این قانون را تغییر داده است؟ میتوانم بپرسم این از کدام نوع تغییری است که الان حج رفتن آزاد است؟؟؟؟؟؟؟ مگر امام خمینی قانون حج رفتن را لغو نکرد؟؟؟؟ میتوانم بپرسم چرا الان ما به حج میرویم؟؟؟؟؟ (اگر به همین یک سوال جواب دهی همه چیز روشن میشود) هرچقدر تلاش میکنم که کلمه ی تغییر قوانین را به این عمل امام خمینی ربط دهم هیچ سیم رابطی پیدا نمیکنم! احتمالا شما از امواج وایرلس استفاده کرده اید و تشخیص داده اید که امام خمینی قانون خدا را تغییر داده است!:Cheshmak:
عبدالرسول;360769 نوشت:
تغییر شرایط هم سخن جالبی بود ، دوست عزیز یک حکم فقهی ( چه مناسب و چه غیر مناسب ) تغییر کرده

اگر کسی در بیابان گیر کند و فقط خوک برای خوردن داشته باشد گوشت خوک بر او حلال میشود
حکم فقهی هم هست که گوشت خوک حرام است! اما اگر شرایط تغییر کند این حکم فقهی هم تا زمانی که در آن شرایط هستی تعلیق میابد تا بتوانی خودت را از بیابان نجات دهی!
پس اینجا شما باید بلند شوی و با یک دندگی هرچه تمام تر داد بزنی: آآآآآآی مردم فقها حکم خدا را تغییر داده اند و گوشت خوک را برای اون فرد حلال کرده اند! و در ادامه اضافه کنی: من کار ندارم که شرایطش چه جوری بوده! من کار ندارم که برای چه مدت حلال شده مهم اینه که حلال شده و حکم فقهی تغییر کرده آآآآآی مردم حکمتونو کشتند.....:ok:

عبدالرسول;360769 نوشت:
پیامبر و یا ائمه هیچ گاه نمی توانند از جانب خود مشروعیت به کسی بدهند ، منشا تمام مشروعیت ها خداست و بس . اگر هم پیامبر کسی را مشروع دانسته باشد ، امر خداست که بر زبان پیامبر جاری شده است ( وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحا ) این اشتباه را تصحیح کنید

بله هرآنچه که این عزیزان بر زبان جاری میکنند امر خداست! مسلما اگر خدا اجازه نمیداد هیچ وقت این عزیزان راویان حدیث و سنت را جانشین خود نمیکردند و به آنها مشروعیت نمیبخشیدند! پس این حرف آنها هم از خودشان نیست به امر خداست! (با شما موافقم)
عبدالرسول;360769 نوشت:
اولا سند حدیث کجاست ؟ از کدام کتاب نقل شده است ؟

[1] ر.ک: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420 (باب النوادر، حدیث 5919)؛ صدوق، کتاب الأمالى، ص 109 (مجلس 34، حدیث 4)؛ صدوق، عیون اخبار الرضا7، ج2، ص37 (حدیث 94)؛ صدوق، معانى الأخبار، ج 2، ص 374 (باب 423)؛ الحرّالعاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 65 و 66 (کتاب القضاء أبواب صفات القاضى، باب 8، احادیث 50 و 53)؛ مرحوم نورى، مستدرک الوسائل (کتاب القضاء، أبواب صفات القاضى باب 8، احادیث 52، 48، 11، 10؛( مجلسى، بحارالأنوار، ج 20، ص 25 )،(کتاب العلم، باب 8، حدیث 83)؛ هندى، کنزالعمال، ج 10، ص 229 (کتاب العلم من قسم الاقوال، باب 3، حدیث 29209).
عبدالرسول;360769 نوشت:
ثانیا با این حدیث مشکلاتی برای شما به عنوان یک شیعه پیش می آید

مگه شما شیعه نیستی؟:Gig:
عبدالرسول;360769 نوشت:
1 ) این حدیث با حدیث انی تارک فیکم خلیفتین : کتاب الله و عترتی اهل بیتی نمی سازد . یکی از این دو باید پذیرفته شود . در حقیقت این حدیث مشروعیت خلافت خلفای ثلاث را نیز تلویحا تایید می کند

چرا روایت رو تغییر میدی مرد حسابی؟؟؟؟ انی تارک فیکم خلیفتین رو از کجا آوردی؟؟؟؟
عجبا...... این مدلیشو دیگه ندیده بودیم! صحیحش اینه:
اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي اهل بيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً ولن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض؛
در ضمن روایات را باید در کنار هم بگذارید تا همه چیز مشخص شود! با یکی دو روایت چیزی رد یا اثبات نمیشود!
با توجه به این روایت و روایت های ائمه و همچنین همان روایت پیامبر مشخص میشود که جانشینان پیامبر بعد از این 12 امام این افرادی هستند که پیامبر گفته است! نه اینکه همزمان با 12 امام همه ی راویان حدیث و سنت جانشین باشند!

عبدالرسول;360769 نوشت:
حدیث به هیچ نوع ولایتی اشاره نمی کند . بلکه همچون سایر احادیث هم مفهوم دیگر فقط مرجعیت دینی را شامل می شود . نقل روایت پیامبر و بازگو کردن سنت ایشان جز امور دینی است ، نه امور سیاسی و حکومتی

دین که از سیاست جدا نیست برادر من! در ضمن
بهت گفتم پیامبر از لفظ خلیفه استفاده کرده است! خلیفه یعنی جانشین! کسی که خلیفه ی پیامبر میشود وظایف پیامبر به او سپرده میشود! سوال اینجاست که آیا وظیفه ی پیامبر فقط بازگو کردن احکام است یا حکومت کردن بر مردم را هم شامل میشود؟؟؟ (اگر به این سوال جواب بدی همه چیز روشن میشه)
عبدالرسول;360769 نوشت:
خود پیامبر فرموده که وظایف این خلفا چیست ، شما نیازی نیست که بگویید باید احکام را اجرا کنند . بیان سنت و بازگو کردن روایات پیامبر کجا و تشکیل حکومت کجا ؟

اگر به حرفهای خودت یک بار دقت کنی متوجه اشتباهاتت میشوی!
شما میگی پیامبر خودش وظایف جانشینش را تعیین کرده است و اگر منظورش حکومت کردن بود حتما پیامبر آن را بیان میکرد!
مرد حسابی آیا اگر پیامبر میفرمود: جانشینان من همان کسانی هستند که بر مردم حکومت میکنند میدانی چه اتفاقی می افتاد؟؟؟؟؟ هرحاکم ظالمی که به حکومت میرسید طبق این روایت خود را جانشین پیامبر میدانست!
اما پیامبر شرط جانشینی اش را حکومت کردن بیان نکرده است بلکه عالم به دین و سنت بودن بیان کرده است و چون از لفظ خلیفه استفاده کرده است همه ی وظایف خود از جمله حکومت را به این شخص (شخصی که این شرط را داشته باشد) تعمیم داده است! (کلام عرب فصیح است برادر من)
شما هرگز نخواهی توانست از این روایت برداشت شخصی است را به من تحمیل کنی! روایت صریح است و صریحا میگوید همچین اشخاصی خلیفه های پیامبر هستند!

عبدالرسول;360769 نوشت:
در لفظ حدیث ، روات کلام و سخن پیامبر آمده است ، پس در این صورت در هر دوره تعداد جانشینان پیامبر بسیار زیاد است ، چرا که راویان حدیث پیامبر فراوان هستند و محدود به یکی دوتا نیستند

گفتم روایات در کنار هم معنا میشوند در حدیث دیگری از امام صادق فرموده اند که از میان این افراد یکی را به عنوان حاکم در بین خود انتخاب کنید و حرف او حرف ما است و حرف ما حرف خداست!
عبدالرسول;360769 نوشت:
اینکه می گویید وظیفه اش نیست در خانه بنشیند را از کجا فهمیدید ؟

از اینجا که وظیفه ی پیامبر این نبود که در خانه اش بنشیند پس وظیفه ی خلیفه اش هم این نیست!

عبدالرسول;360769 نوشت:
مراجع زیادی می گویندکه در تاپیک آیا ولی فقیه منصوب از سوی خداست ؟ شماری از آنان را با ذکر سند و منبع آورده ام . اما برای اینکه اندکی دید شما باز شود توصیه می کنم که کتاب حکومت صالحان یا ولایت فقیهان آیت الله العظمی محمد صادقی تهرانی را مطالعه کنید تا ببینید ایشان چگونه این نظریه را با براهین و استدلالهای متقن رد کرده است .

علاوه بر این آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی هیچ گونه ولایتی برای فقها در نظر نمی گیرد و در کتاب التنقیح خود می گوید : (( ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقیهان اثبات نمی‌شود. )) .

اضافه ایشان ولایت فقیه را یک بدعت بدون پشتوانه نقلی و علمی می داند . ( احیای تشیع ، ص 44 )

اگر انسان نظامی را انکار می کند و در مراحل بالاتر با آن به مبارزه بر خیزد، باید تشکیل نظامی بهتر از آن را به عنوان هدف در نظر بگیرد.
افرادی که به نظام مرجعیت و تقلید اعتقاد چندانی ندارند، شاید مدل های حکومتی دیگری که در جهان رایج است را به عنوان نظام جایگزین معرفی کنند،
اما سوال اینجاست مراجعی که خود حاضر به تشکیل حکومت نیستند، آیا مقلدانشان، حتی اگر پشتیبان حکومت فقیه حاکم نباشند، می توانند انگیزه ای برای مبارزه با او داشته و چه هدفی را از این مبارزه دنبال خواهند کرد؟
اگر این نظام باید ور بیفتد پس این آقایان مراجع چه نظامی را پیشنهاد میکنند؟ و اگر پیشنهاد نمیکنند که مخالف با سخن امام علی است که فرموده است وجود یک حاکم برای مردم امری ضروری است (در همه ی دوران ها!)

عبدالرسول;360769 نوشت:
اولا " فرد " را بیان نکرده اند ، گروه راویان حدیث که شما آنها را فقیه معنی کردید را فرموده اند .

ثانیا جانشینی طبق احادیث فقط مربوط به حوزه مرجعیت دینی است ، ائمه هیچ جا تشکیل حکومت را به فقیه یا فقها دستور نداده اند


چرا دستور داده اند! در پست های اولم روایتی از امام علی ذکر کردم که وجود یک حاکم را ضروری میداند! حال شما به من بگو : اگر یک فقیه حاکم باشد بهتر است یا یک نفر مثل رضا شاه؟

عبدالرسول;360769 نوشت:
برادر عزیزم ، بنده احترام ویژه ای برای شما قائل هستم ، اما شما تلویحا فرمودید که نظر فقها اینجا ملاک نیست ، چون ولایت فقیه تحقیقی است

البته باید دانست که اصل ولایت فقیه در معنای محدودتر آن مورد پذیرش اکثریت قریب به اتفاق فقهای شیعه بوده و گفت و گوها تنها در مقدار گستره آن است.
عبدالرسول;360770 نوشت:
لطفا به جای کپی پیست های کیلویی قدری از خود استدلال کنید و بحث نمایید

این سخن شما را با سخن خودتان پاسخ میدهم:
عبدالرسول;360693 نوشت:
آها ! یعنی همان استدلالی که می گوید من مجرمم مگر اینکه عکسش را ثابت کنم ؟؟؟؟؟؟

شما اگر می توانی ولایت مطلقه فقیه را از روایات ثابت کن . ( هم مشروعیت ولایت و هم محدوده ولایت )


وقتی از من میخواهی چیزی را اثبات کنم باید حوصله ی خواندن آن را هم داشته باشی و از پست قبلی تان فهمیدم آن را نخوانده اید چون جواب دوتا از سوالات رو از تو پست قبلیم کپی کردم !
در ضمن شما به متن پستها اهمیت میدهی یا به اینکه آیا کپی پست شده اند یا نه؟
اگر ملاک ناحق بودن مطلبی در کپی پست شدن آن باشد پس اگر من عبارات قران را اینجا کپی کنم شما چه میکنید؟[/]

نمیدونم چرا تغییر رنگ نداره تو اینجا

از کارشناسان یه سوالی رو دارم که بسیار هم متدوال هست، آیا ولی فقیه قابل خلع است؟ اگر آری بر مبنی چه چیزی؟ و با انجام چه کاری؟ و دربیرون از چه قانونی؟

[="Black"]

شریعت عقلانی;360753 نوشت:
صلاحیت خود خبرگان توسط شورای نگهبانی تایید می شود که منصوب خود رهبری هستند

این قانون رو هم مجلسی وضع کرده است که به رای مردم روی کار امده است! :Cheshmak:
شریعت عقلانی;360753 نوشت:
. معمولا باید ناظر بر امری خود وقوف کامل بر آن امر داشته باشد. اگر خبرگان رهبری می توانند بر رهبر نظارت کنند یعنی ظاهرا بهتر از وی مصالح کشور را تشخیص می دهند و اگر قدرت تشخیص بالاتری دارند چرا خود رهبر نشده اند

چون یک نفر باید رهبر باشد و هیچ کدام به تنهایی کفایت رهبر را ندارند
شریعت عقلانی;360753 نوشت:
پر واضح است وجود مجلس خبرگان صرفا برای خالی نبودن عریضه است و بس. وگرنه خود تابع تمام و کمال ولی فقیه هستند. اکثر آنها هم ولی فقیه را منصوب الهی می دانند. مسلما دید چنین اشخاصی نسبت به ولی فقیه نمی تواند نظارتی باشد.

از نوشتن نظرات شخصی جدا خودداری کنید:Nishkhand:
شریعت عقلانی;360753 نوشت:
برای اداره جامعه علوم بسیار زیادی لازم است. علوم دینی و علوم انسانی و علوم اجتماعی و علوم تجربی و مهندسی و ... . مسلم است که هیچ فردی نمی تواند از همه این علوم آگاهی داشته باشد و اعلم در آنها باشد

همانطور که کارشناس گفت حق باشماست و برای همین است که رهبر مشاوران زیادی دارند
شریعت عقلانی;360753 نوشت:
از طرفی علم فقه هم از جهت اکتسابی بودن و خطاپذیر بودن و حصولی بودن مانند تمام علوم است و از این حیث برتری ای نسبت به سایر علوم ندارد.

کسی نگفت ولی فقیه معصوم است! گفتیم شایسته ترین فرد برای اداره ی یک حکومت اسلامی یک فقیه است!
اگر نام این حکومت به جای حکومت اسلامی مثلا حکومت پزشکی بود باید یک متخصص در امر پزشکی در راس میبود و مشاوران دینی و غیر میداشت!
گرفتی؟
شریعت عقلانی;360753 نوشت:
لذا با این اوصاف باید شخصی در راس باشد که اعلم در مدیریت و سیاست باشد

دقیقا! به همین خاطر هم هست که هرکه فقیه شد حق ندارد رهبر باشد! بلکه علاوه بر فقیه بودن شرایط دیگری از جمله اینها که شما گفتی هم لازم است! که رهبر معظم انقلاب این شرایط را دارد!
شریعت عقلانی;360753 نوشت:
شما بگویید چه مشکلی پیش می آید که یک انسان مدیر و مدبر ولی غیر فقیه در راس باشد و شوراهای مختلفی را در تخصص های مختلف مثل فقه در کنار خود داشته باشد و با مشورت آن شوراها کشور را اداره کند

فرق این انسان با یک فرد مجتهد و مرجع این است که یک فرد مجتهد و مرجع مراتبی را طی کرده است که یک مدیر معمولی طی نکرده است لذا اعتماد مردم به صداقت و معنویت و درستکاری یک مرجع بع مراتب بیشتر از یک مدیر معمولی است!
شریعت عقلانی;360768 نوشت:
ثابت کنید که این حدیث بر غیر معصوم هم دلالت می کند. چرا که می دانیم 12 امام بعد از رسول خدا آمدند که جانشینان وی بودند. به طور قطع و به صورت مصداقی. ولی در مورد فقیهان در حدیث مصداقی وجود ندارد.

در حدیث نوشته شده است :
شریعت عقلانی;360768 نوشت:
آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند

ولی فقیه هم حدیث و سنت پیامبر را نقل میکند پس شامل این روایت میشود! اثباتش در متن حدیث است !
شریعت عقلانی;360768 نوشت:
حداکثر می توان از روی ناچاری و به دلیل نبود معصوم از آنها به عنوان مرجعیت دینی استفاده کرد نه ولی و قیم.

ما دوست داریم کسی که حاکم جامعه مان است امام معصوم باشد! وقتی امام معصوم نداریم دوست داریم نزدیک ترین شخص به او را انتخاب کنیم و او را حاکم کنیم! دوست نداریم حاکم جامعه ی اسلامی ما یک فردی باشد که از اهل بیت فاصله دارد! بنابراین به این نظام رای آری 99درصدی دادیم!
شریعت عقلانی;360768 نوشت:
از طرف دیگر اکثریث قاطع امامان ما در حالی جانشین پیامبر بودند که حاکم نبودند بلکه صرفا مرجعیت دینی را بر عهده داشتند.

سوال: اگر شرایط حکومت داشتند آیا از آن سرباز میزدند؟
اگر بلی به چه دلیل؟ آنها که دیگر معصوم بودند
و اگر خیر که هیچ[/]

[=courier new]إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا

asad;360799 نوشت:
از آنجایی که ابتدا از لفظ اکثریت استفاده کردید و نوشتید "اکثریت قوانین اسلامی را رهبر تغییر میدهد" اما فقط یک مورد را ذکر کردید که آن هم به زور خودتان قصد دارید نشان دهید نه عقل سلیم

مشت نمونه خروار است ! گفته شد بدون مدرک سخن نگو من هم نمونه آوردم ، نمی دانستم تا این حد برایتان گران باشد .

اما از عقل سلیم سخن گفتید: قرآن ( به حج بروید ) ، امام خمینی ( به حج نروید ) ، شما که از این تغییر رو احساس نمی کنی ، تقصیر از خودتونه و نوع عقل سلیمتون .

asad;360799 نوشت:
اگر چشمانتان را باز میکردید نوشته بودم تعلیق! تعلیق یک قانون با تغییر آن متفاوت است!

دوست عزیز ، امام خمینی رسما از رفتن به حج نهی کردند ، دیگه اینقدر با کلمات بازی نکن . اصل قانون حج که رفتن بود ( در آن زمان ) به نرفتن تغییر کرد . ساده تر از این بلد نیستم بنویسم .

asad;360799 نوشت:
هرچقدر تلاش میکنم که کلمه ی تغییر قوانین را به این عمل امام خمینی ربط دهم هیچ سیم رابطی پیدا نمیکنم! احتمالا شما از امواج وایرلس استفاده کرده اید و تشخیص داده اید که امام خمینی قانون خدا را تغییر داده است!

من از استیل کولین استفاده کردم ، شماهم اگر موندی که من چطور تشخیص دادم از نورون رابط استفاده کن .

تعلیقی که شما اینجا میگی ، لازمه اش تغییره . بالا به صورت سلیس و روان بیان کردم .

asad;360799 نوشت:
مگه شما شیعه نیستی؟

من پیرو قرآن و سنت صحیح پیامبرم ، اینو میخوای شیعه بدون ، سنی بدون ، هیچ فرقی نداره .

ولی شما یه جا تاپیک زده بودی که فکر کردم شیعه نیستی :
چرا اعتقادات شیعه همیشه به زور اثبات میشه؟

asad;360799 نوشت:
چرا روایت رو تغییر میدی مرد حسابی؟؟؟؟ انی تارک فیکم خلیفتین رو از کجا آوردی؟؟؟؟
عجبا...... این مدلیشو دیگه ندیده بودیم! صحیحش اینه:
اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي اهل بيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً ولن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض؛
در ضمن روایات را باید در کنار هم بگذارید تا همه چیز مشخص شود! با یکی دو روایت چیزی رد یا اثبات نمیشود!

جنابعالی عادت داری هرچیزی نبینی رو میگی نیست ؟

روایت صحیح فوق از کتاب مسند احمد و معجم الکبیر طبرانی آمده . به جای درشت گویی کمی مطالعه کن . که بعدا شرمنده نشی .

asad;360799 نوشت:
با توجه به این روایت و روایت های ائمه و همچنین همان روایت پیامبر مشخص میشود که جانشینان پیامبر بعد از این 12 امام این افرادی هستند که پیامبر گفته است! نه اینکه همزمان با 12 امام همه ی راویان حدیث و سنت جانشین باشند!

سفسطه نکن ، یا روایتی که از شیخ صدوق آوردی را قبول کن ، یا این روایتی که آوردم . طبق روایتی که شما آوردی تمام راویان حدیث خلفای پیامبر هستند ، طبق روایتی که من آوردم خلفای پیامبر فقط از اهل بیت ایشان هستند و اتفاقا معلوم و مشخص اند ( طبق حدیث جابر ) . ولی فقهای مورد نظر شما نه تنها معلوم نیستند ، بلکه خود با یکدیگر به شدت در اختلاف اند .

asad;360799 نوشت:
دین که از سیاست جدا نیست برادر من! در ضمن
بهت گفتم پیامبر از لفظ خلیفه استفاده کرده است! خلیفه یعنی جانشین! کسی که خلیفه ی پیامبر میشود وظایف پیامبر به او سپرده میشود! سوال اینجاست که آیا وظیفه ی پیامبر فقط بازگو کردن احکام است یا حکومت کردن بر مردم را هم شامل میشود

دوست عزیز ، کسی مثل آیت الله بروجردی هم از این می ترسید که یک روز بگویند دین و سیاست از هم جداناپذیرند . سیاست می گوید دروغ بگو ، دین می گوید دروغ نگو . جمع نقیضین که نمی شود .

اولا شما باید بین این حدیثی که آوردی و حدیث تارک فیکم خلیفتین یکی رو انتخاب کنی بعد من برات می گم .

ثانیا خود پیامبر می فرماید : روایت مرا نقل می کنند و سنت مرا بازگو میکنند . ما خودمان حدیث را می بینیم و می خوانیم ، نیازی نیست که شما دست به توجیه بزنی . بر فرض صحت و قبول حدیث ، خود پیامبر ویژگی و وظایف خلفای خود را بیان کرده است ، نیازی نیست شما تفسیر کنی . حدیث صریح و واضح است .

asad;360799 نوشت:
مرد حسابی آیا اگر پیامبر میفرمود: جانشینان من همان کسانی هستند که بر مردم حکومت میکنند میدانی چه اتفاقی می افتاد

شما ثابت کردی که خوب نیت خوانی می کنی . عزیز ! پیامبر خود می گوید خلفای من کیایند ، شما فقط داری حرفو کش میدی .

میگی گفته خلیفه ! این که چیزی رو ثابت نمی کنه . تو خود حدیث وظایف اون خلفا آمده .

اما سوالت : پیامبر تو حدیث وظایف را بیان کرده . اگر منظور ایشان حکومت فقها بود حداقل از اجرای قوانین توسط آنها سخن می گفت . اما پیامبر فقط نقش بیان کننده و ناقل را برای فقها قائل شده است .

امیدوارم درک کرده باشی.

asad;360799 نوشت:
هرحاکم ظالمی که به حکومت میرسید طبق این روایت خود را جانشین پیامبر میدانست!

ما کم راوی و فقیه ظالم نداشتیم . این توجیه ابطل به درد خودتان می خورد تا تصور کنید که دلیلی برای خود دارید .

asad;360799 نوشت:
اما پیامبر شرط جانشینی اش را حکومت کردن بیان نکرده است بلکه عالم به دین و سنت بودن بیان کرده است و چون از لفظ خلیفه استفاده کرده است همه ی وظایف خود از جمله حکومت را به این شخص (شخصی که این شرط را داشته باشد) تعمیم داده است! (کلام عرب فصیح است برادر من)

عزیز من شما نیازی نیست که فصاحت عرب رو به رخ من بکشی ، من خودم چندین سال با این فصحا زندگی کردم .

علت اشتباه شما اینه که فکر میکنی این حدیث شرایط رو بیان می کنه ، در صورتی که حدیث وظایف رو بیان کرده . می فرماید : احادیث را بیان می کنند و سنت را بازگو می نمایند .فکر کنم شما باید به معنی که کردی و تو پست خودت آوردی رجوع کنی .

بعد هم : این حدیث فعلا معلقه . اول باید صحتش نسبت به سایر موارد و احادیث مسلم ثابت بشه .

asad;360799 نوشت:
شما هرگز نخواهی توانست از این روایت برداشت شخصی است را به من تحمیل کنی! روایت صریح است و صریحا میگوید همچین اشخاصی خلیفه های پیامبر هستند!

عزیز من از توهم بیا بیرون . من دارم صریح حدیث رو بیان می کنم : خلفای بعد از من سنت من و احادیث مرا بازگو می کنند . یعنی وظیفه شان همین است و بس .

اگر برداشت شخصی شما صحیبح بود می فرمود وظیفه اجرای احکام را نیز دارند ، نه اینکه صرفا ناقل احادیث و سنت باشند .

asad;360799 نوشت:
از میان این افراد یکی را به عنوان حاکم در بین خود انتخاب کنید و حرف او حرف ما است و حرف ما حرف خداست!

اینکه شد انتخاب مردم ، دیگه این وسط امام معصوم چه نقشی داره ؟

یادم میاد که شما یک جا گفتید پیامبر و ائمه به فقیه مشروعیت می دهند :

asad;360705 نوشت:
خود پیامبر و ائمه این مشروعیت را به ولی فقیه داده اند

این وسط ائمه و پیامبر چه نقشی دارند ؟

asad;360799 نوشت:
از اینجا که وظیفه ی پیامبر این نبود که در خانه اش بنشیند پس وظیفه ی خلیفه اش هم این نیست!

یعنی شما خانه نشینی حضرت علی و بقیه ائمه رو محکوم می کنی ؟ مگر اینکه راویان حدیث پیامبر ( مثل ابوبکر و عمر و عثمان ) رو خلفای ایشون بدونی ؟

asad;360799 نوشت:
اگر انسان نظامی را انکار می کند و در مراحل بالاتر با آن به مبارزه بر خیزد، باید تشکیل نظامی بهتر از آن را به عنوان هدف در نظر بگیرد.
افرادی که به نظام مرجعیت و تقلید اعتقاد چندانی ندارند، شاید مدل های حکومتی دیگری که در جهان رایج است را به عنوان نظام جایگزین معرفی کنند،
اما سوال اینجاست مراجعی که خود حاضر به تشکیل حکومت نیستند، آیا مقلدانشان، حتی اگر پشتیبان حکومت فقیه حاکم نباشند، می توانند انگیزه ای برای مبارزه با او داشته و چه هدفی را از این مبارزه دنبال خواهند کرد؟

خوب مراجع و علما را نقد کردید ، برادر من الکی بحث را نپیچان ، تو گفتی مراجع مخالف ولایت فقیه را بیار ، من هم آوردم ، اگه سوالی داری برو از خود مراجع بپرس. من نماینده آنها نیستم .

هدف من این بود که بهت بفهمانم که وقتی شما میگید امام زمان گفته که به فقها مراجعه کنید ، چه مشکلاتی پیش می آید ؟ مثلا تو همین موضوع شما بگو من به کی مراجعه کنم و چرا ؟

خود فقها در اختلاف اند ، این موضوع مهمی است .

asad;360799 نوشت:
اگر این نظام باید ور بیفتد پس این آقایان مراجع چه نظامی را پیشنهاد میکنند؟

به شما هشدار می دم که احترام مراجع را نگه دار و مودبانه آنها را مورد خطاب قرار بده . من توهین به هیچ مرجعی را تحمل نمی کنم .

asad;360799 نوشت:
و اگر پیشنهاد نمیکنند که مخالف با سخن امام علی است که فرموده است وجود یک حاکم برای مردم امری ضروری است (در همه ی دوران ها!)

جناب آقای مدافع ! پست قبلی گفتم که خود رهبر کنونی مخالف حکومت یک حاکم بود ، منبعش رو هم آوردم ، شما اولا به اون قسمت جواب ندادی و ثانیا اینجا داری مقام معظم رهبری و رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام را مخالف سخن امام علی معرفی میکنی . من این را تحمل نمی کنم . سخن خودت را پس بگیر .

حضرت امیر یک ضرورت عقلی را بیان کرده اند ، گفته که این حاکم باید فقیه باشد ؟ چرا به نفع خودت سخنان معصومین را تفسیر می کنی ؟

asad;360799 نوشت:
چرا دستور داده اند! در پست های اولم روایتی از امام علی ذکر کردم که وجود یک حاکم را ضروری میداند!

asad;360799 نوشت:
لبته باید دانست که اصل ولایت فقیه در معنای محدودتر آن مورد پذیرش اکثریت قریب به اتفاق فقهای شیعه بوده و گفت و گوها تنها در مقدار گستره آن است.

یک بار دیگر سخن آیت الله خویی را بخوان تا بدانی که بحث در مورد اصل ولایت فقیه است . کتابی که گفتم را بخوان تا بدانی اصل ولایت فقیه مورد بحث قرار گرفته شده .

asad;360799 نوشت:
وقتی از من میخواهی چیزی را اثبات کنم باید حوصله ی خواندن آن را هم داشته باشی و از پست قبلی تان فهمیدم آن را نخوانده اید چون جواب دوتا از سوالات رو از تو پست قبلیم کپی کردم !
در ضمن شما به متن پستها اهمیت میدهی یا به اینکه آیا کپی پست شده اند یا نه؟
اگر ملاک ناحق بودن مطلبی در کپی پست شدن آن باشد پس اگر من عبارات قران را اینجا کپی کنم شما چه میکنید؟

لطفا مغلطه نکن .

[=courier new]إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا

asad;360799 نوشت:
از آنجایی که ابتدا از لفظ اکثریت استفاده کردید و نوشتید "اکثریت قوانین اسلامی را رهبر تغییر میدهد" اما فقط یک مورد را ذکر کردید که آن هم به زور خودتان قصد دارید نشان دهید نه عقل سلیم

مشت نمونه خروار است ! گفته شد بدون مدرک سخن نگو من هم نمونه آوردم ، نمی دانستم تا این حد برایتان گران باشد .

اما از عقل سلیم سخن گفتید: قرآن ( به حج بروید ) ، امام خمینی ( به حج نروید ) ، شما که از این تغییر رو احساس نمی کنی ، تقصیر از خودتونه و نوع عقل سلیمتون .

asad;360799 نوشت:
اگر چشمانتان را باز میکردید نوشته بودم تعلیق! تعلیق یک قانون با تغییر آن متفاوت است!

دوست عزیز ، امام خمینی رسما از رفتن به حج نهی کردند ، دیگه اینقدر با کلمات بازی نکن . اصل قانون حج که رفتن بود ( در آن زمان ) به نرفتن تغییر کرد . ساده تر از این بلد نیستم بنویسم .

asad;360799 نوشت:
هرچقدر تلاش میکنم که کلمه ی تغییر قوانین را به این عمل امام خمینی ربط دهم هیچ سیم رابطی پیدا نمیکنم! احتمالا شما از امواج وایرلس استفاده کرده اید و تشخیص داده اید که امام خمینی قانون خدا را تغییر داده است!

من از استیل کولین استفاده کردم ، شماهم اگر موندی که من چطور تشخیص دادم از نورون رابط استفاده کن .

تعلیقی که شما اینجا میگی ، لازمه اش تغییره . بالا به صورت سلیس و روان بیان کردم .

asad;360799 نوشت:
مگه شما شیعه نیستی؟

من پیرو قرآن و سنت صحیح پیامبرم ، اینو میخوای شیعه بدون ، سنی بدون ، هیچ فرقی نداره .

ولی شما یه جا تاپیک زده بودی که فکر کردم شیعه نیستی :
چرا اعتقادات شیعه همیشه به زور اثبات میشه؟

asad;360799 نوشت:
چرا روایت رو تغییر میدی مرد حسابی؟؟؟؟ انی تارک فیکم خلیفتین رو از کجا آوردی؟؟؟؟
عجبا...... این مدلیشو دیگه ندیده بودیم! صحیحش اینه:
اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي اهل بيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً ولن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض؛
در ضمن روایات را باید در کنار هم بگذارید تا همه چیز مشخص شود! با یکی دو روایت چیزی رد یا اثبات نمیشود!

جنابعالی عادت داری هرچیزی نبینی رو میگی نیست ؟

روایت صحیح فوق از کتاب مسند احمد و معجم الکبیر طبرانی آمده . به جای درشت گویی کمی مطالعه کن . که بعدا شرمنده نشی .

asad;360799 نوشت:
با توجه به این روایت و روایت های ائمه و همچنین همان روایت پیامبر مشخص میشود که جانشینان پیامبر بعد از این 12 امام این افرادی هستند که پیامبر گفته است! نه اینکه همزمان با 12 امام همه ی راویان حدیث و سنت جانشین باشند!

سفسطه نکن ، یا روایتی که از شیخ صدوق آوردی را قبول کن ، یا این روایتی که آوردم . طبق روایتی که شما آوردی تمام راویان حدیث خلفای پیامبر هستند ، طبق روایتی که من آوردم خلفای پیامبر فقط از اهل بیت ایشان هستند و اتفاقا معلوم و مشخص اند ( طبق حدیث جابر ) . ولی فقهای مورد نظر شما نه تنها معلوم نیستند ، بلکه خود با یکدیگر به شدت در اختلاف اند .

asad;360799 نوشت:
دین که از سیاست جدا نیست برادر من! در ضمن
بهت گفتم پیامبر از لفظ خلیفه استفاده کرده است! خلیفه یعنی جانشین! کسی که خلیفه ی پیامبر میشود وظایف پیامبر به او سپرده میشود! سوال اینجاست که آیا وظیفه ی پیامبر فقط بازگو کردن احکام است یا حکومت کردن بر مردم را هم شامل میشود

دوست عزیز ، کسی مثل آیت الله بروجردی هم از این می ترسید که یک روز بگویند دین و سیاست از هم جداناپذیرند . سیاست می گوید دروغ بگو ، دین می گوید دروغ نگو . جمع نقیضین که نمی شود .

اولا شما باید بین این حدیثی که آوردی و حدیث تارک فیکم خلیفتین یکی رو انتخاب کنی بعد من برات می گم .

ثانیا خود پیامبر می فرماید : روایت مرا نقل می کنند و سنت مرا بازگو میکنند . ما خودمان حدیث را می بینیم و می خوانیم ، نیازی نیست که شما دست به توجیه بزنی . بر فرض صحت و قبول حدیث ، خود پیامبر ویژگی و وظایف خلفای خود را بیان کرده است ، نیازی نیست شما تفسیر کنی . حدیث صریح و واضح است .

asad;360799 نوشت:
مرد حسابی آیا اگر پیامبر میفرمود: جانشینان من همان کسانی هستند که بر مردم حکومت میکنند میدانی چه اتفاقی می افتاد

شما ثابت کردی که خوب نیت خوانی می کنی . عزیز ! پیامبر خود می گوید خلفای من کیایند ، شما فقط داری حرفو کش میدی .

میگی گفته خلیفه ! این که چیزی رو ثابت نمی کنه . تو خود حدیث وظایف اون خلفا آمده .

اما سوالت : پیامبر تو حدیث وظایف را بیان کرده . اگر منظور ایشان حکومت فقها بود حداقل از اجرای قوانین توسط آنها سخن می گفت . اما پیامبر فقط نقش بیان کننده و ناقل را برای فقها قائل شده است .

امیدوارم درک کرده باشی.

asad;360799 نوشت:
هرحاکم ظالمی که به حکومت میرسید طبق این روایت خود را جانشین پیامبر میدانست!

ما کم راوی و فقیه ظالم نداشتیم . این توجیه ابطل به درد خودتان می خورد تا تصور کنید که دلیلی برای خود دارید .

asad;360799 نوشت:
اما پیامبر شرط جانشینی اش را حکومت کردن بیان نکرده است بلکه عالم به دین و سنت بودن بیان کرده است و چون از لفظ خلیفه استفاده کرده است همه ی وظایف خود از جمله حکومت را به این شخص (شخصی که این شرط را داشته باشد) تعمیم داده است! (کلام عرب فصیح است برادر من)

عزیز من شما نیازی نیست که فصاحت عرب رو به رخ من بکشی ، من خودم چندین سال با این فصحا زندگی کردم .

علت اشتباه شما اینه که فکر میکنی این حدیث شرایط رو بیان می کنه ، در صورتی که حدیث وظایف رو بیان کرده . می فرماید : احادیث را بیان می کنند و سنت را بازگو می نمایند .فکر کنم شما باید به معنی که کردی و تو پست خودت آوردی رجوع کنی .

بعد هم : این حدیث فعلا معلقه . اول باید صحتش نسبت به سایر موارد و احادیث مسلم ثابت بشه .

asad;360799 نوشت:
شما هرگز نخواهی توانست از این روایت برداشت شخصی است را به من تحمیل کنی! روایت صریح است و صریحا میگوید همچین اشخاصی خلیفه های پیامبر هستند!

عزیز من از توهم بیا بیرون . من دارم صریح حدیث رو بیان می کنم : خلفای بعد از من سنت من و احادیث مرا بازگو می کنند . یعنی وظیفه شان همین است و بس .

اگر برداشت شخصی شما صحیبح بود می فرمود وظیفه اجرای احکام را نیز دارند ، نه اینکه صرفا ناقل احادیث و سنت باشند .

asad;360799 نوشت:
از میان این افراد یکی را به عنوان حاکم در بین خود انتخاب کنید و حرف او حرف ما است و حرف ما حرف خداست!

اینکه شد انتخاب مردم ، دیگه این وسط امام معصوم چه نقشی داره ؟

یادم میاد که شما یک جا گفتید پیامبر و ائمه به فقیه مشروعیت می دهند :

asad;360705 نوشت:
خود پیامبر و ائمه این مشروعیت را به ولی فقیه داده اند

این وسط ائمه و پیامبر چه نقشی دارند ؟

asad;360799 نوشت:
از اینجا که وظیفه ی پیامبر این نبود که در خانه اش بنشیند پس وظیفه ی خلیفه اش هم این نیست!

یعنی شما خانه نشینی حضرت علی و بقیه ائمه رو محکوم می کنی ؟ مگر اینکه راویان حدیث پیامبر ( مثل ابوبکر و عمر و عثمان ) رو خلفای ایشون بدونی ؟

asad;360799 نوشت:
اگر انسان نظامی را انکار می کند و در مراحل بالاتر با آن به مبارزه بر خیزد، باید تشکیل نظامی بهتر از آن را به عنوان هدف در نظر بگیرد.
افرادی که به نظام مرجعیت و تقلید اعتقاد چندانی ندارند، شاید مدل های حکومتی دیگری که در جهان رایج است را به عنوان نظام جایگزین معرفی کنند،
اما سوال اینجاست مراجعی که خود حاضر به تشکیل حکومت نیستند، آیا مقلدانشان، حتی اگر پشتیبان حکومت فقیه حاکم نباشند، می توانند انگیزه ای برای مبارزه با او داشته و چه هدفی را از این مبارزه دنبال خواهند کرد؟

خوب مراجع و علما را نقد کردید ، برادر من الکی بحث را نپیچان ، تو گفتی مراجع مخالف ولایت فقیه را بیار ، من هم آوردم ، اگه سوالی داری برو از خود مراجع بپرس. من نماینده آنها نیستم .

هدف من این بود که بهت بفهمانم که وقتی شما میگید امام زمان گفته که به فقها مراجعه کنید ، چه مشکلاتی پیش می آید ؟ مثلا تو همین موضوع شما بگو من به کی مراجعه کنم و چرا ؟

خود فقها در اختلاف اند ، این موضوع مهمی است .

asad;360799 نوشت:
اگر این نظام باید ور بیفتد پس این آقایان مراجع چه نظامی را پیشنهاد میکنند؟

به شما هشدار می دم که احترام مراجع را نگه دار و مودبانه آنها را مورد خطاب قرار بده . من توهین به هیچ مرجعی را تحمل نمی کنم .

asad;360799 نوشت:
و اگر پیشنهاد نمیکنند که مخالف با سخن امام علی است که فرموده است وجود یک حاکم برای مردم امری ضروری است (در همه ی دوران ها!)

جناب آقای مدافع ! پست قبلی گفتم که خود رهبر کنونی مخالف حکومت یک حاکم بود ، منبعش رو هم آوردم ، شما اولا به اون قسمت جواب ندادی و ثانیا اینجا داری مقام معظم رهبری و رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام را مخالف سخن امام علی معرفی میکنی . من این را تحمل نمی کنم . سخن خودت را پس بگیر .

حضرت امیر یک ضرورت عقلی را بیان کرده اند ، گفته که این حاکم باید فقیه باشد ؟ چرا به نفع خودت سخنان معصومین را تفسیر می کنی ؟

asad;360799 نوشت:
چرا دستور داده اند! در پست های اولم روایتی از امام علی ذکر کردم که وجود یک حاکم را ضروری میداند!

asad;360799 نوشت:
لبته باید دانست که اصل ولایت فقیه در معنای محدودتر آن مورد پذیرش اکثریت قریب به اتفاق فقهای شیعه بوده و گفت و گوها تنها در مقدار گستره آن است.

یک بار دیگر سخن آیت الله خویی را بخوان تا بدانی که بحث در مورد اصل ولایت فقیه است . کتابی که گفتم را بخوان تا بدانی اصل ولایت فقیه مورد بحث قرار گرفته شده .

asad;360799 نوشت:
وقتی از من میخواهی چیزی را اثبات کنم باید حوصله ی خواندن آن را هم داشته باشی و از پست قبلی تان فهمیدم آن را نخوانده اید چون جواب دوتا از سوالات رو از تو پست قبلیم کپی کردم !
در ضمن شما به متن پستها اهمیت میدهی یا به اینکه آیا کپی پست شده اند یا نه؟
اگر ملاک ناحق بودن مطلبی در کپی پست شدن آن باشد پس اگر من عبارات قران را اینجا کپی کنم شما چه میکنید؟

لطفا مغلطه نکن .

[="Black"]

عبدالرسول;360769 نوشت:
هیچ می دانید که خود آیت الله خامنه ای نیز در ابتدای کار به همراه آیت الله رفسنجانی معتقد به ولایت جمعی فقها بودند ؟ هیچ می دانید که خود آیت الله خامنه ای مخالف ولایت فرد بود ( نقل قول از هاشمی رفسنجانی در گفتگو با ابتکار نیوز ) ؟

لطفا شما کاسه داغ تر از آش نشوید ، خود رهبری مخالف ولایت فرد بودند و از ولایت جمعی فقها طرفداری می کردند ، آنوقت شما می گویید که ولایت جمعی فقها نمی شود ؟ فاین تذهبون ؟

من کاسه ی داغتر ا آش نمیشوم! منتهی شما در تشخصی آش و کاسه کمی دچار اشتباه شدید!
ملاک برای من نظر آقای خامنه ای نیست بلکه نظر مولایم علی ع است:

امام علي(ع) مي‏فرمايد: «أيها الناس ان احق الناس بهذا الامر أقواهم عليه و أعلمهم بأمر الله فيه»؛ «اي مردم! سزاوارترين مردم به امارت و خلافت كسي است كه بدان تواناتر و در آن به فرمان خدا داناتر باشد».( خطبه 173.)[/]

[="Black"]

عبدالرسول;360836 نوشت:
مشت نمونه خروار است ! گفته شد بدون مدرک سخن نگو من هم نمونه آوردم ، نمی دانستم تا این حد برایتان گران باشد

خروارش را من برایت ذکر کردم اما به شکل بسیار جالبی هیچ نظری راجبش ندادی! بفرمایید به من جواب دهید راجب گوشت خوک هم قانون تغییر کرده است یا نه؟

عبدالرسول;360836 نوشت:
اما از عقل سلیم سخن گفتید: قرآن ( به حج بروید ) ، امام خمینی ( به حج نروید ) ، شما که از این تغییر رو احساس نمی کنی ، تقصیر از خودتونه و نوع عقل سلیمتون .

عقل سلیم شما در این مورد نظری ندارد؟
قران : گوشت خوک حرام فقها= گوشت خوک حلال
عبدالرسول;360836 نوشت:
دوست عزیز ، امام خمینی رسما از رفتن به حج نهی کردند ، دیگه اینقدر با کلمات بازی نکن . اصل قانون حج که رفتن بود ( در آن زمان ) به نرفتن تغییر کرد . ساده تر از این بلد نیستم بنویسم .

دوست عزیزتر از جانم فقها رسما خوردن گوشت خوک رو در اون شرایط حلال کردند ! شما هم کلمات را با جواب ندادن پنهان نکن! مثال از این شبیه تر نمیتوانستم بزنم
عبدالرسول;360836 نوشت:
تعلیقی که شما اینجا میگی ، لازمه اش تغییره . بالا به صورت سلیس و روان بیان کردم

البته اینجا هم همین طوره:
اینجا==== گوشت خوک در بیابان
عبدالرسول;360836 نوشت:
ولی شما یه جا تاپیک زده بودی که فکر کردم شیعه نیستی :
چرا اعتقادات شیعه همیشه به زور اثبات میشه؟

در دفاع از اعتقادات شیعه اینکارو کردم! پست اول همین تاپیک رو بخون بعد قضاوت کن!
عبدالرسول;360836 نوشت:
سفسطه نکن ، یا روایتی که از شیخ صدوق آوردی را قبول کن ، یا این روایتی که آوردم . طبق روایتی که شما آوردی تمام راویان حدیث خلفای پیامبر هستند ، طبق روایتی که من آوردم خلفای پیامبر فقط از اهل بیت ایشان هستند و اتفاقا معلوم و مشخص اند ( طبق حدیث جابر ) . ولی فقهای مورد نظر شما نه تنها معلوم نیستند ، بلکه خود با یکدیگر به شدت در اختلاف اند .

من هیچ تناقضی بین این دو روایت نمیبینم فلذا هردو را باجان و دل میپذیرم! چون این شکل روایات رو ائمه دیگر ما هم ذکر کرده اند پس اگر بخواهیم دچار سردرگمی بشویم درمورد تک تک این سخنان ائمه نیز باید دچار سردرگمی بشویم چون جانشین هر ائمه کاملا مشخص بود و فرزندش بود پس این چه حرفی است که ائمه زده اند؟ کدام را بپذیریم؟ فرزندانشان را جانشین آنها بدانیم یا راویان سنت را؟؟؟؟؟
همه ی این روایات برای زمانی است که مردم از وجود معصوم بی بهره اند ! نمیدانم شما چرا دوست دارید با مخلوط کردن حدیث ثقلین و این روایات من را به زور دچار سردرگمی کنید! اما من سردرگم نمیشوم چون روایات واضح است!
عبدالرسول;360836 نوشت:
بعد هم : این حدیث فعلا معلقه . اول باید صحتش نسبت به سایر موارد و احادیث مسلم ثابت بشه .

عزیزم اسنادش رو که برات گذاشتم! برو بررسی کن! من چون علم بررسی احادیث رو ندارم از کسانی که علمش رو داشتم پرسیدم و تایید کردند ! شما اگر علم بررسی اسناد حدیث رو دارید همین جا برای ما هم بررسی کنید و جعلی بودنش را اثبات کنید و اگر علمش را ندارید لطفا تا پایان تحقیقاتتان حرف ما را بپذیرید! یا لااقل به ما تهمت آوردن حدیث نامعتبر نزنید!
عبدالرسول;360769 نوشت:
مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین ‏علیه السلام نقل مى کند که رسول الله ‏صلى الله علیه و آله فرمودند: "اللهم ارحم خلفایى" (خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده ) از آن حضرت‏ صلى الله علیه وآله سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى" (آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.)

عبدالرسول;360834 نوشت:
عزیز من از توهم بیا بیرون . من دارم صریح حدیث رو بیان می کنم : خلفای بعد از من سنت من و احادیث مرا بازگو می کنند . یعنی وظیفه شان همین است و بس .

اگر برداشت شخصی شما صحیبح بود می فرمود وظیفه اجرای احکام را نیز دارند ، نه اینکه صرفا ناقل احادیث و سنت باشند


روایت رو کامل در بالا نوشتم! خوب بخونش! از پیامبر پرسیدند جانشینان شما چه کسانی هستند!
از پیامبر نپرسیدند جانشینان شما چه وظیفه ای دارند!
پیامبر دارد به آن شخص پرسش کننده نشانی و مشخصه های جانشینانش را میدهد نه وظایفشان را!
پیامبر میفرماید: کسانی هستند که بعد از من میایند و حدیث و سنت من را بازگو میکنند!
یعنی ما باید دنبال کسانی بگردیم که حدیث و سنت پیامبر را بازگو میکنند ! و اینها را جانشین پیامبر بدانیم!

عبدالرسول;360834 نوشت:
اینکه شد انتخاب مردم ، دیگه این وسط امام معصوم چه نقشی داره ؟

یادم میاد که شما یک جا گفتید پیامبر و ائمه به فقیه مشروعیت می دهند


این روایات مربوط به زمانی است که مردم به امام معصوم دسترسی ندارند! امام صادق به دونفر که بر سر مسئله ای نزاع داشتند فرمود نباید پیش حاکم طاغوت بروید بلکه باید سراغ کسانی بروید که راوی احادیث ما هستند و یکی را به عنوان حاکم انتخاب کنید و حکم او حکم ما و حکم ما حکم خداست!
این هم روایتش:
مرحوم كلینى به سند از عمر بن حنظله روایت مى‏كند كه: [از امام صادق(ع) پرسیدم: درباره دو نفر از ما (شیعیان) كه در باب [دین] و [میراث] نزاعى دارند، آن گاه به نزد سلطان یا قاضیان (قضات حكومت‏هاى جور)جهت حل آن مى‏روند. آیا این عمل جایز است؟

حضرت فرمود: هر كس در موارد حق یا باطل به آن‏ها مراجعه كند، در واقع به سوى طاغت گرفته و از طاغوت مطالبه قضاوت كرده است؛ از این رو آنچه بر اساس حكم او (كه خود فاقد مشروعیت است) دریافت مى‏ دارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد زیرا آن رابر اساس حكم طاغوت گرفته است، در حالى كه خداوند امر فرموده است: كه باید به طاغوت كافر باشند (و آن را به رسمیت نشناسند).

خداوند متعال مى‏ فرماید: یریدون ان یتحاكموا الى الطّاغوت و قد امروا انیكفروا به آنگاه عمر بن حنظله مى‏پرسد: پس در این صورت چه باید كنند؟ امام(ع) فرمود: باید به كسانى از شما (شیعیان) كه حدیث و سخنان ما را روایت مى‏كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى‏شناسند (عالم عادل) مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذیرند. من چنین كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذیرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و مارد شده، و آن كه ما را رد كرده و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنین چیزى در حد شرك به خداونداست.]

این حدیث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقهاى شیعه است.

عبدالرسول;360834 نوشت:
یعنی شما خانه نشینی حضرت علی و بقیه ائمه رو محکوم می کنی ؟ مگر اینکه راویان حدیث پیامبر ( مثل ابوبکر و عمر و عثمان ) رو خلفای ایشون بدونی ؟

شما یا نمیدانی یا موضوع دیگریست! سوالی که از شریعت عقلانی پرسیدم از شما هم میپرسم!
از نظر شما اگر هرکدام از ائمه شرایط و فرصت برپایی حکومت اسلامی را داشتند حکومت را برپا میکردند یا خانه نشین میشدند؟؟؟
عبدالرسول;360834 نوشت:
خوب مراجع و علما را نقد کردید ، برادر من الکی بحث را نپیچان ، تو گفتی مراجع مخالف ولایت فقیه را بیار ، من هم آوردم ، اگه سوالی داری برو از خود مراجع بپرس. من نماینده آنها نیستم .

شما بالاخره باید مقلد یک مرجعی باشی (طبق روایات)! حالا سوال من از شما اینه:
شمایی که با این نظام مخالفت میکنید چه نظامی را پیشنهاد میکنید؟
عبدالرسول;360834 نوشت:
به شما هشدار می دم که احترام مراجع را نگه دار و مودبانه آنها را مورد خطاب قرار بده . من توهین به هیچ مرجعی را تحمل نمی کنم

من قصد اهانت به کسی رو نداشتم در نوشتار این چیزها پیش میاید! بازم چاکر همه مراجع هستیم!:chakeretim:
عبدالرسول;360834 نوشت:
حضرت امیر یک ضرورت عقلی را بیان کرده اند ، گفته که این حاکم باید فقیه باشد ؟ چرا به نفع خودت سخنان معصومین را تفسیر می کنی ؟

اره گفته در پست قبلیم نوشتم!
عبدالرسول;360834 نوشت:
لطفا مغلطه نکن .

اینکه میگم ملاک حق بودن مطالب در کپی پست بودنشان نیست مغلطه است؟؟؟؟ عجبا ! معنای جدید مغلطه را هم فهمیدیم[/]

عبدالرسول;360693 نوشت:
شما بفرمایید حکم تغییر کرده است یا خیر ؟

با سلام.

در این که از حکم شناخته شده و اولیه تغییر کرده شکی نیست. یا به تعبیر جناب شریعت عقلانی برای مدتی تعطیل شده است.

این نکته نیز شایان ذکر است که تغییر احکام بر طبق مصلحت حکومتی محدود به مثال دوستان نیست و مثال های فراوان دیگری هم هست که واقعاً مصداق تغییر و شاید حتی مصداق استحاله حکم اند. اما بیان آنها اینجا به صلاح (!) نیست و قطعاً حذف خواهد شد. ضمن این که موضوع تاپیک هم چیز دیگری است.

موفق باشید.:Hedye:

asad;360707 نوشت:
به صورت‏هاى گوناگونى مى‏توان "ولایت فقیه" را اثبات کرد ما در اینجا به دلیل عقلى و نقلى در مسأله "ولایت فقیه" اکتفا مى‏کنیم: ...

با سلام.

منبع اصلی این مطالب آدرس زیر است:
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa258

با سلام و احترام.

شریعت عقلانی;360753 نوشت:
پر واضح است وجود مجلس خبرگان صرفا برای خالی نبودن عریضه است و بس. وگرنه خود تابع تمام و کمال ولی فقیه هستند. اکثر آنها هم ولی فقیه را منصوب الهی می دانند. مسلما دید چنین اشخاصی نسبت به ولی فقیه نمی تواند نظارتی باشد.

با کسب اجازه از جناب شریعت عقلانی، جهت اطلاع خوانندگانی که کمتر در جریان مباحث سایت بوده اند عرض می شود که مطلب فوق به طور مجزا در تاپیک زیر مطرح شده است:
http://www.askdin.com/thread28205.html

شریعت عقلانی;360753 نوشت:
شما بگویید که مشکلی پیش می آید که یک انسان مدیر و مدبر ولی غیر فقیه در راس باشد و شوراهای مختلفی را در تخصص های مختلف مثل فقه در کنار خود داشته باشد و با مشورت آن شوراها کشور را اداره کند.

به نظر حقیر نیز مدیریت و تدبیر اولویت اصلی ویژگی های رهبری است و چه بسا هر چه حاکم جامعه دید کلی تر و غیرتخصصی تری (بجز در خود مدیریت) داشته باشد برای بی طرفی و جامع نگری او بهتر باشد.
جهت استحضار خوانندگانی که اطلاع کمتری از مباحث سایت دارند مطلب مشابهی مدت ها قبل در تاپیک زیر مطرح شد و بحث نسبتاً جامع و خوبی در زمینه های مختلف مربوط به ولایت فقیه بین دوستان و کارشناسان محترم انجام شد.
http://www.askdin.com/thread25642-9.html#post313235

شریعت عقلانی;360768 نوشت:
علم فقه علمی است اکتسابی و حصولی و علم معصوم علمی است اعطایی و حضوری. لذا در علم فقه خطا وجود دارد و بدلیل اینکه خطا وجود دارد نمی توان فقیهان را جانشینان رسول خدا به صورت تام و کمال دانست. لذا مسلما نمی توان آنها را واجد تمامی ابعاد رسول خدا یعنی رسالت - قضاوت و ولایت دانست. حداکثر می توان از روی ناچاری و به دلیل نبود معصوم از آنها به عنوان مرجعیت دینی استفاده کرد نه ولی و قیم.
از طرف دیگر اکثریث قاطع امامان ما در حالی جانشین پیامبر بودند که حاکم نبودند بلکه صرفا مرجعیت دینی را بر عهده داشتند. فلذا می شود جانشین پیامبر بود و حاکم نبود. در نتیجه این استدلال که چون پیامبر حاکم حکومت اسلامی بود پس جانشینان وی هم که فقیهان باشند باید حاکم باشند موضوعیت ندارد.

در تأیید فرمایش بالا عرض می شود که چه بسا امروزه سخن گفتن از این که چه کسی در تمام ابواب فقهی سرآمد فقهاست غیرممکن بوده و شاید بهتر باشد بگوییم فلان فقیه در فلان زمینه فقهی اعلم است.

عبدالرسول;359538 نوشت:
آیا اختیارات رهبر قانونی است یا فراقانونی ؟

با سلام.

اگر فردی بر اساس قانون اختیارات تام داشته باشد که بتواند قوانین موجود را بر اساس مصالحی معلق یا ملغی کند آیا اختیاراتش قانونی است؟ به نظر می رسد هم قانونی است (چون طبق قانون به این اختیارات رسیده) و هم فراقانونی (چون در محدوده و گیروبند قانون عمومی گرفتار نیست).

پس ظاهراً باید بگوییم: نه خربزه و نه هندوانه. بلکه هردوانه!

[="Black"]

عبدالرسول;360836 نوشت:
هدف من این بود که بهت بفهمانم که وقتی شما میگید امام زمان گفته که به فقها مراجعه کنید ، چه مشکلاتی پیش می آید ؟ مثلا تو همین موضوع شما بگو من به کی مراجعه کنم و چرا ؟

این موضوع جزو اصول دین است و هرشخص باید خودش تحقیقا به آن برسد و هرگز نباید از مراجع تقلید کند! بنابراین همانطور که گفتم شما باید پاسخگو باشید که هدفتان از مبارزه با این نظام چیست و نظام پیشنهادی شما چه چیزی است که با روایات مطابقت کامل دارد؟؟؟؟؟؟؟
مسلما باید پیشنهادتان با روایات تطابق کامل داشته باشد و اگر پیشنهادی ندارید با چه هدفی با این نظام مخالفت میکنید؟؟؟[/]

عبدالرسول;360836 نوشت:
جناب آقای مدافع ! پست قبلی گفتم که خود رهبر کنونی مخالف حکومت یک حاکم بود ، منبعش رو هم آوردم ، شما اولا به اون قسمت جواب ندادی و ثانیا اینجا داری مقام معظم رهبری و رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام را مخالف سخن امام علی معرفی میکنی . من این را تحمل نمی کنم . سخن خودت را پس بگیر .

نگران نباش ! بر فرض هم که این سخن شما درست باشد بازهم هیچ کس مخالف سخن امام علی ع عمل نکرده است! میبینید که این اتفاقی که شما تعریف کردید نیفتاده و تنها یک حاکم وجود دارد! بنابراین مسلم بدانید آنها هم این روایت را دیده اند و به آن عمل کرده اند...

در ضمن پست شماره 32 شما دوبار فرستاده شده است! یکیش رو پاک کن که فضا اشغال نشه!

عبدالرسول;360769 نوشت:
بیان سنت و بازگو کردن روایات پیامبر کجا و تشکیل حکومت کجا ؟

عبدالرسول;360836 نوشت:
سیاست می گوید دروغ بگو ، دین می گوید دروغ نگو . جمع نقیضین که نمی شود .

البته این نظر شخصی شماست و از گفتن نظرات شخصی در میان یک بحث علمی جدا خودداری کنید:offlow:
ائمه ی شیعه ، تنها رهبران دینی مردم نبوده و سیاستمدار ترین افراد روزگار خود نیز بوده و شعار جدایی دین از سیاست توطئه ای پرورش یافته توسط دشمنان دین است .
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست؛ زیرا خود آن حضرت ضمن تشکیل حکومت مسؤولیت اجرایی و قضایی آن را بر عهده داشت. امیرالمومنین علی(ع) نیز حکومتی بر اساس عدل و اجرای دستورات الهی بنا نهاد و حکومت کوتاه‏ مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏های وقت از سوی دیگر امامان(ع) همه بیان کننده این واقعیت هستند که تشکیل حکومت از ضروریات دین اسلام است.

از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله روایت شده است که فرمود: «هیچ یک از ما نیست مگر آن که یا به قتل مى رسد ویا با زهر کشته مى شود». در تفسیر این حدیث شریف گفته اند که مراد از آن خود پیامبر ودخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها ودوازده امام معصوم سلام الله علیهم است.
سؤالى که پیرامون این حدیث شریف مطرح مى شود این است که: چرا این چهارده معصوم سلام الله علیه، با آن که بهترین انسانهاى روى زمین هستند، باید سرنوشتشان کشته شدن ومسموم شدن وشهادت در راه خدا باشد؟
این پرسش تنها یک پاسخ دارد وآن این که: این بزرگواران فعالیت سیاسى مى کرده اند و با شجاعت وپایمردى تمام در برابر ستمگران مى ایستاده اند. به همین دلیل از جانب ستمگران یا به قتل مى رسیدند ویا مسموم مى شدند.
از این جا مى توانیم بفهمیم که چرا علماى پاک ما نیز در طىّ تاریخ طولانى اسلام همواره در معرض قتل ویا مسموم شدن بوده اند.
پاسخش همان است که گفتیم؛ چون علماى دین همواره در عرصه سیاست فعال بودند ودر برابر ستمگران ومستبدّین مى ایستادند، لذا یا به قتل مى رسیدند ویا مسموم مى شدند

عبدالرسول;360836 نوشت:
یک بار دیگر سخن آیت الله خویی را بخوان تا بدانی که بحث در مورد اصل ولایت فقیه است . کتابی که گفتم را بخوان تا بدانی اصل ولایت فقیه مورد بحث قرار گرفته شده

خب با تحقیقاتی که من انجام دادم متوجه شدم این بحث تقلیدی نیست! پس با احترام تمام نسبت به نظرات مراجع باید بگم فقط نظرات شما برای من مهم است چون شما با من بحث میکنید نه آیت الله خویی!
شما اگر دلیلی بر رد ادله ی من دارید بیان کنید و اگر مدام میخواهید حرف مراجع را پیش بکشید من هم مراجع زیادی را میتوانم مثال بزنم که ولایت فقیه را قبول دارند!
بیا این هم نظرات مراجع و بزرگان و عالمان خوب بخوان :

نظر امام خمینی (قدس سره) درباره ولایت فقیه
ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه برای کسی شان و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر برد.

نظر آیت الله العظمی سید علی خامنه ای(دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
ولایت فقیه در رهبری جامعه اسلامی و اداره امور اجتماعی ملت اسلامی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقه دوازده امامی است که ریشه در اصل امامت دارد.

نظر آیت الله العظمی سید علی سیستانی (دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
حکم کسی که ولایت شرعی دارد در امور عامه (که نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است.) بر همه نافذ است. حتی بر مجتهدین دیگر

نظر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (قدس سره) درباره ولایت فقیه
مسئله ولایت فقیه از فروع فقهی نیست تا ما بگوییم فلان روایت دلالت دارد یا نه، کدام روایت سندش حجت است ، کدام روایت نیست. این یک مسئله عقلی و بدیهی است.

نظر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
همه بر این عقیده محکم خود استوارند که با نظام امامت هیچ مشکلی در اداره امور و اجتماع و مسائل فرهنگی و سیاسی مردم پیش نمی آید و ولایت فقیه هم نشات گرفته از نظام امامت است.

نظرآیت الله العظمی حسین نوری همدانی (دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
بافت فقه در دوران غیبت کبری به گونه ای طراحی شده که باید حاکم و ولی برای اجرای قوانین فقهی در تمام ابواب فقه وجود داشته باشد و فقه بدون ولی فقیه ناکار آمد است.

نظر آیت الله شهید دستغیب (ره) درباره ولایت فقیه
مخالفت با ولایت فقیه ، مخالفت با امام زمان (عج) است.

نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی ( دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
معتقدیم اداره شئون جامعه اسلامی باید از سوی خداوند باشد که خالق همه انسانهاست اجازه داده شود. (هرچند پذیرش مردم وسیله پیشرفت این هدف است.) و نیز معتقدیم که ولی فقیه نماینده امام عصر (علیه السلام) در زمان غیبت است.

نظر آیت الله العظمی خویی (قدس سره) درباره ولایت فقیه
جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام (علیه السلام) برعهده
فــقـیه است

نظر آیت الله العظمی بروجردی (ره) درباره ولایت فقیه
اگر کسی ولایت فقیه را مردود بداند ، نه تنها منکر فقه تشیع بلکه منکر ضروری فقه اسلام است.

نظر آیت الله العظمی جعفر سبحانی (دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
در عصر غیبت به حکم روایات و احادیث ، امور وظایف امامت به مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است اجرای احکام الهی و پیاده کردن نظام اسلامی ، بدون هدایت و نظارت فقیه امکانپذیر نیست.

نظر آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) درباره ولایت فقیه
در حکومتی که براساس ولایت باشد ، فقیه جامع الشرایط نائب امام عصر (علیه السلام) است.

نظر شیخ صانعی درباره ولایت فقیه
هنگامی که ولی امر حکمی داد مراجعه به دیگران معصیت و خلاف شرع است.حاکمیت ولی امر همه جا است و بر همه چیز مقدم است و هیچ چیز نمی تواند مقام ولی امر را تهدید کند. (متن کامل در زندگینامه عالم

نظر شیخ مفید درباره ولایت فقیه
اما مساله اجراى حدود الهى، مربوط به‏ سلطان و زمام‏دار اسلام است که از جانب خداوند نصب شده است، این‏ها همان امامان آل محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و کسانى از امرا و حاکمان هستندکه از طرف امامان علیه‌السلام براى این امور نصب شده‏ اند، امامان علیه‌السلام اظهار نظر در این امور را به فقهاى شیعه خود، در صورت امکان،واگذار نموده‏اند.

نظر سلار بن عبد العزیز دیلمی
امامان معصوم علیه‌السلام اجراى حدود و برپا داشتن احکام انتظامى بین‏ مردم را به طور دقیق به فقهاى شیعه واگذار کردند، و به عموم‏ شیعیان دستور دادند که فقها را در این راستا پشتیبانى کنند، وآنان را در موارد اجرایى کمک نمایند.»

نظر شیخ طوسی درباره ولایت فقیه
حکم نمودن و قضاوت بر عهده کسانى است که از جانب‏ سلطان عادل (امام معصوم) به آن‏ها اذن و اجازه داده شده باشد،و این وظیفه از جانب امامان علیه‌السلام به فقهاى شیعه واگذار شده‏است.

نظر علامه حلی درباره ولایت فقیه
اما اجراى حدود(احکام جزایى) در عصر حضور، مخصوص امام معصوم علیه‌السلام یا کسى است‏ که امام معصوم علیه‌السلام به او اذن داده باشد، و در عصر غیبت‏ با "فقهاى شیعه" است، و بر عهده فقها است که در صورت امن از گزندظالمان، بین مردم حکم و قضاوت کنند، و زکات‏ها و خمس‏ها رابگیرند و به مصرف برسانند

نظر محقق کرکی درباره ولایت فقیه
فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه جامع‏ الشرایط که از آن به «مجتهد» تعبیر مى‏شود، از سوى امامان‏ معصوم علیه‌السلام در همه امورى که نیابت در آن دخالت دارد، نایب است.

نظر سید جواد بن محمد عاملی (ره) در مورد ولایت فقیه
مجتهد جامع الشرایط قائم مقام حضرت صاحب الزمان (عج) است.

نظر مقدس اردبیلی در مورد ولایت فقیه
فقیه جامع شرایط،خلیفه و جانشین امام معصوم است، پس رساندن مال به دست فقیه،همانند رساندن آن به دست‏ شخص امام معصوم علیه‌السلام است.

نظر ملا احمد نراقى درباره ولایت فقیه
بر آن چه پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امام معصوم علیه‌السلام بر آن ولایت دارند (و جزو اختیاراتشان به حساب می آید) ، فقیه عادل نیز بر آن ولایت رادارد.

نظر محمد حسین کاشف الغطا در مورد ولایت فقیه
همانا فقیه جامع الشرایط بر همه شوون عمومى ونیازهاى اجتماعى مردم، ولایت دارد.

نظر شیخ محمد حسن نجفى درباره ولایت فقیه
هرکس منکر اصل ولایت فقیه باشد معلوم می شود که از مزه فقه چیزی نچشیده است.

نظر شیخ انصارى درباره ولایت فقیه
فقیه جامع شرایط مانند حاکمان منصوب در زمان پیامبر و صحابه هستند. بنابراین مردم ملزم هستند که درامور یاد شده به آنها مراجعه کنند، ونظر آنها را بپذیرند.

نظر آیت الله وحید بهبهانی (ره) در مورد ولایت فقیه
فقیه نسبت به جان و مال اولی است اعم از اینکه خودش یا حاکمانی از جانب او بر امر مومنین نظارت و اقدام نمایند.

میرزای قمی (ره)
همان گونه که اطاعت از امام بر مکلفین واجب است ، اطاعت از فقیه نیز در زمان غیبت به همین منوال است.

نظر شیخ عبدالله مامقانی (ره) درباره ولایت فقیه
تمام آنچه امام به عنوان ولی امر متولی آن است ، فقیه نیز در عصر غیبت ، تولیت آن را بر عهده خواهد داشت.

عبدالرسول;360836 نوشت:
مشت نمونه خروار است ! گفته شد بدون مدرک سخن نگو من هم نمونه آوردم ، نمی دانستم تا این حد برایتان گران باشد .

اما از عقل سلیم سخن گفتید: قرآن ( به حج بروید ) ، امام خمینی ( به حج نروید ) ، شما که از این تغییر رو احساس نمی کنی ، تقصیر از خودتونه و نوع عقل سلیمتون .

[=arial black]با عرض سلام.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black]
"ولايت فقيه و ولايت مطلقه فقيه به معناى آن نيست كه فقيه بدون در نظر گرفتن هيچ مبنا و ملاكى، تنها و تنها بر اساس سليقه و نظر شخصى خود عمل مى‌كند و هر چه دلش خواست انجام مى‌دهد و هوى و هوس و اميال شخصى اوست كه حكومت مى‌كند. بلكه ولىّ فقيه، مجرى احكام اسلام است و اصلاً مبناى مشروعيت و دليلى كه ولايت او را اثبات كرد عبارت از اجراى احكام شرع مقدّس اسلام و تأمين مصالح جامعه اسلامى در پرتو اجراى اين احكام بود؛ بنابراين بديهى است كه مبناى تصميم‌ها و انتخاب‌ها و عزل و نصب‌ها و كلّيه كارهاى فقيه، احكام اسلام و تأمين مصالح جامعه اسلامى و رضايت خداى متعال است و بايد اين چنين باشد و اگر ولىّ فقيهى از اين مبنا عدول كند خودبه خود صلاحيتش را از دست خواهد داد و ولايت او از بين خواهد رفت و هيچ يك از تصميم‌ها و نظرات او مطاع نخواهد بود."(کتاب نگاهی گذرا بر نظریه ی ولایت فقیه آیت الله مصباح یزدی ، ص 110 و 111).
[=arial black]"دشمنان اسلام و روحانيت در برخى گفته‌ها و نوشته هاى خود دروغ هايى به اين نظريه بسته‌اند و مثلاً مى‌گويند ولايت مطلقه فقيه يعنى اين كه فقيه اختيار همه چيز را دارد؛ حتّى مى‌تواند توحيد را تغيير دهد و انكار كند و يا مثلاً نماز را از دين بردارد. و صد البتّه اينها وصله هاى بى قواره و ناهمگونى است كه دشمنان و غرضورزان درصدد بوده و هستند كه به اين نظريه بچسبانند؛ وگر نه احدى تا به حال چنين چيزى نگفته و نمى‌تواند بگويد."(همان)


دوست عزیز شما خیلی متعصبانه با مسئله بر خورد می کنید. یک مثال می زنم تا بتوانید مسئله ای که در ذهنتان هست را حل کنید.(فقط تقاضام اینه که با آزادیه فکر و اندیشه به مثال من توجه کنید ، نه با ذهنیتی قبلی و متعصبانه):

لطفاً برید پست بعد!

[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black] مثال معروفى در اين رابطه هست كه در اغلب كتاب هاى فقهى ذكر مى‌كنند:[=arial black]
اگر شما بر حسب اتّفاق مشاهده كنيد كودكى در استخر خانه همسايه در حال غرق شدن است و صاحب خانه هم در منزل نيست و براى نجات جان آن كودك لازم است كه بى اجازه وارد خانه مردم شويد كه اين كار از نظر فقهى غصب محسوب مى‌شود و حرام است. آيا در اين جا شما مى‌توانيد بگوييد چون من اجازه ندارم وارد خانه مردم بشوم پس گر چه آن كودك هلاك شود من اقدامى نمى‌كنم؟ هيچ عاقلى شك نمى‌كند آن چه در اين جا حتماً بايد انجام داد نجات جان كودك است و حتّى اگر صاحب خانه هم بود و صريحاً مى‌گفت راضى نيستم وارد خانه من شوى، در حالى كه خودش هم هيچ اقدامى براى نجات جان كودك نمى‌كرد، به حرف او اعتنايى نمى‌كرديم و سريعاً دست به كار نجات جان كودك مى‌شديم. در اين قضيه، دو مسأله پيش روى ما وجود دارد: يكى اين كه تصرّف در ملك ديگران بدون اجازه و رضايت آنان، غصب و حرام است؛ و ديگر اين كه نجات جان مسلمان واجب است. و شرايط هم به گونه‌اى است كه ما نمى‌توانيم به هر دو مسأله عمل كنيم. اين جاست كه بايد سبك و سنگين كنيم و ببينيم كدام مسأله مهم تر از ديگرى است و همان را رعايت كنيم و تكليف ديگر را كه اهميت كم ترى دارد به ناچار ترك نماييم. در فقه، اصطلاحاً به اين كار، تقديم اهمّ بر مهم گفته مى‌شود كه در واقع ريشه عقلانى هم دارد نه اين كه فقط مربوط به شرع باشد. در مثال حج و نماز هم كه ذكر كرديم فقيه، حكم تعطيل موقّت حج يا تأخير نماز از اوّل وقت را بر اساس همين ملاك صادر مى‌كند نه بر اساس هوى و هوس و هر طور كه دلش بخواهد.

[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black]به هر حال با توضيحاتى كه داده شد اكنون واضح است كه معناى درست ولايت مطلقه فقيه چيست و اين مفهوم به هيچ وجه مستلزم استبداد و ديكتاتورى و امثال آنها نيست و آن چه در اين رابطه تبليغ مى‌شود غالباً تهمت‌ها و دروغ هايى است كه بر اين نظريه روا داشته اند.(کتاب نگاهی گذرا بر نظریه ی ولایت فقیه علامه مصباح یزدی ، ص 112 و 113)

با تشکر فراوان از تذکرات به جای شما جناب مومن.
تاپیک اول قفل بود. ولی بنده پستی را در ادامه بحث های این تاپیک و تاپیک دوم مورد اشاره شما یعنی بحث ولایت در ایران در همان تاپیک ارسال کردم که ارتباط بیشتری با موضوع آن تاپیک داشت. از جناب اسد هم تقاضا دارم اگر مایل به ادامه بحث هستند به آن تاپیک تشریف بیاورند.

عبدالرسول;359538 نوشت:
وبعد اینکه آیا اختیارات رهبر قانونی است یا فراقانونی ؟ مثلا آیت الله مصباح اعتقاد راسخ دارد که اختیارات رهبر بنابر یک سری معادلاتی که خود انجام می دهد ، فراقانونی است .

"دوست عزیز از آیت الله مصباح یزدی باید حلالیت بگیرید ، چون به او تهمت زده اید"


[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black]"ولىّ فقيه، مجرى احكام اسلام است و اصلاً مبناى مشروعيت و دليلى كه ولايت او را اثبات كرد عبارت از اجراى احكام شرع مقدّس اسلام و تأمين مصالح جامعه اسلامى در پرتو اجراى اين احكام بود؛ بنابراين بديهى است كه مبناى تصميم‌ها و انتخاب‌ها و عزل و نصب‌ها و كلّيه كارهاى فقيه، احكام اسلام و تأمين مصالح جامعه اسلامى و رضايت خداى متعال است و بايد اين چنين باشد و اگر ولىّ فقيهى از اين مبنا عدول كند خودبه خود صلاحيتش را از دست خواهد داد و ولايت او از بين خواهد رفت و هيچ يك از تصميم‌ها و نظرات او مطاع نخواهد بود.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black]بر اين اساس، به يك تعبير مى‌توانيم بگوييم ولايت فقيه در واقع ولايت قانون است؛ چون فقيه ملزم و مكلّف است در محدوده «قوانين اسلام» عمل كند و حقّ تخطّى از اين محدوده را ندارد؛ همان‌گونه كه شخص پيامبر و امامان معصوم(عليهما السلام) نيز چنين هستند. بنابراين به جاى تعبير ولايت فقيه مى‌توانيم تعبير «حكومت قانون» را به كار بريم البته با اين توجه كه منظور از قانون در اين جا قانون اسلام است. و نيز از ياد نبريم كه در فصل چهارم اشاره كرديم كه از شرايط ولىّ فقيه، «عدالت» است و شخص عادل كسى است كه بر محور امر و نهى و فرمان خدا، و نه بر محور خواهش نفس و خواسته دل، عمل مى‌كند. و با اين وصف، بطلان اين سخن كه ولىّ فقيه هر كارى كه «دلش» بخواهد انجام مى‌دهد و خواسته و سليقه «خود» را بر ديگران تحميل مى‌كند روشن تر مى‌شود؛ بلكه بايد گفت ولىّ فقيه عادل يعنى كسى كه بر اساس احكام «دين» و در جهت اراده و خواست «خدا» حركت و حكومت مى‌كند. البتّه دشمنان اسلام و روحانيت در برخى گفته‌ها و نوشته هاى خود دروغ هايى به اين نظريه بسته‌اند و مثلاً مى‌گويند ولايت مطلقه فقيه يعنى اين كه فقيه اختيار همه چيز را دارد؛ حتّى مى‌تواند توحيد را تغيير دهد و انكار كند و يا مثلاً نماز را از دين بردارد. و صد البتّه اينها وصله هاى بى قواره و ناهمگونى است كه دشمنان و غرضورزان درصدد بوده و هستند كه به اين نظريه بچسبانند؛ وگر نه [=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black]احدى تا به حال چنين چيزى نگفته و نمى‌تواند بگويد[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=arial black]."

کتاب نگاهی گذرا بر نظریه ی ولایت فقیه ، علامه مصباح یزدی ، ص 110 و 111

سلام بر همگی

آقا جان این صفحه چهارم تاپیک چه مشکلی داره ، هرچی روش کلیک می کنم ، باز نمیشه . لطفا مدیران مربوطه اقدامی بکنند.

اما شما جناب دوستدار اهل بیت :

دوستار اهل بیت;361129 نوشت:
"دوست عزیز از آیت الله مصباح یزدی باید حلالیت بگیرید ، چون به او تهمت زده اید"

بهتر بود که ابتدا کمی مطالعه می کردید و سپس به بنده تهمت بزنید .

جناب آیت الله مصباح یزدی در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ص ۴۲ تا44 ، مطالبی را بیان می کند که در نهایت فراقانونی بودن اختیارات ولی فقیه را نتیجه می گیرد . اصلا ایشان با آوردن شواهدی از اعمال و گفتار امام خمینی سعی در اثبات نظر خود ( فراقانونی بودن اختیارات ولی فقیه ) دارد . از جمله شواهدی که می آورد به این ترتیب است : امام خمینی در جریان تنفیذ حکم نخست وزیری دولت موقت مهندس مهدی بازرگان با استفاده از لفظ " منصوب می کنم " اختیار فراقانونی خود را ثابت کردند ، عین این عمل در زمان تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر و رجایی و آیت الله خامنه ای نیز اتفاق افتاد . مصباح همچنین فرمان تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که در چارچوب اختیارات قانونی ولی فقیه نبود را شاهدی بر فراقانونی بودن اختیارات ولی فقیه و اعمال ولایت مطلقه فقیه در جامعه می داند . وی همچنین اصول 57 و 110 قانون اساسی را شاهد دیگری بر ادعای خود می داند .

پس فکر کنم این شما باشید که باید از من حلالیت بخواهید ، چون در حقیقت شما مرا به تهمت متهم کردید . خداوند از همه ما بگذرد .

اما اینکه گفته شده ولایت فقیه ، ولایت قانون است نیز کلامی نادرست است . قانون تابع مصالح است و مصالح نیز توسط ولی فقیه تشخیص داده می شود . پس این سخن خودبخود با بند اول اصل 110 قانون اساسی همخوانی ندارد .

البته بندهایی ا متن همین کتاب نیز با سخنان خود علامه و سایر مبانی ولایت فقیه مشکل دارد که اگر بخواهید تضاد ها را مشخص می کنم .

باردیگر از مدیران مربوطه درخواست بررسی صفحه چهارم این تاپیک را دارم .

با سلام به همه دوستان و شرکت کنندگان در بحث

بارها به دلیل رعایت نکردن محتوا، مطالبی مطرح می شود که یا در تاپیکهای دیگر بحثش شده یا نیاز به تاپیک جدید دارد، یکی از آن مباحث،‌اصل مشروعیت ولایت فقیه یا نظارت بر ولی فقیه است، این دو موضوع هیچ ربطی به اختیارات ولی فقیه ندارد، لذا تا حذف و جابجائی پستهای غیر مربوط، تاپیک موقتا قفل خواهد بود.

موفق باشید.

پرسش:
بحث مهمی که همواره با گنجاندن اصول 57 و 110 در قانون اساسی به وجود آمده و روز به روز جنجالی تر می شود، دایره عملی اختیارات ولی فقیه است، میخواستم در این رابطه سوال کنم که تعیین مصالح نظام تا چه حدودی را شامل می شود؟ آیا مثلا عزل و نصب یک وزیر یا مشاور یک مقام یا دخالت در امور مربوط به مجلس را شامل می شود؟ کلا تعیین مصالح نظام تا کجا پیش می رود؟ و اینکه آیا اختیارات رهبر قانونی است یا فراقانونی؟

پاسخ:
برای تعیین محدوده و قلمرو اختیارات ولی فقیه، و پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول: ولایت فقیه در چارچوب شریعت

فقیه مجری شریعت است، و هرگز ولایت بر شرع ندارد، یعنی اخیاراتش اولا در چارچوب شریعت است، او مجتهد و اسلام شناسی است که فقط باید ایده های اسلامی را پیاده کند، و اجازه افزودن بر احکام، یا تعطیل کردن آن را ندارد، البته رفع تزاحم بین احکام شرعی بر عهده فقیه است، اما این به معنای تعطیل کردن احکام شرعی نیست، بلکه هر گاه اجرای هم‌زمان دو یا چند دستور دینی امکان پذیر نباشد و اجرای هر کدام، سبب ترک حکم دیگر گردد، چاره‌ای جز ترجیح و تقدیم حکم اهمّ بر حکم مهم نیست. قاعده‌ی «تقدیم اهمّ بر مهم» یک قاعده‌ی عقلی مورد تأیید اسلام است، تعطیل نمودن موقتی حج توسط امام خمینی(ره) در سال 66 از این باب است.

نکته دوم: ولایت فقیه در چارچوب قانون

اختیارات ولی فقیه قانونمند است، هرگز اینطور نیست که از نظر حقوقی هیچ قید و بندی برای اختیارات ولی فقیه لحاظ نشده باشد، چنین نگرشی با صریح سخنان خود مقام معظم رهبری ناسازگار است:

«رهبر هم باید از قانون تبعیّت کند، بعضیها خیال میکنند که این «ولایت مطلقه‌ی فقیه» که در قانون اساسی آمده، معنایش این است که رهبری مطلق‌العنان است و هر کار که دلش بخواهد، میتواند بکند! معنای ولایت مطلقه این نیست. رهبری بایستی موبه‌مو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد. منتها در مواردی اگر مسؤولان و دست‌اندرکاران امور بخواهند قانونی را که معتبر است موبه‌مو عمل کنند، دچار مشکل میشوند. قانون بشری همین‌طور است. قانون اساسی راه چاره‌ای را باز کرده و گفته آن‌جایی که مسؤولان امور در اجرای فلان قانون مالیاتی یا سیاست خارجی، بازرگانی، صنعتی و دانشگاهی دچار مضیقه میشوند و هیچ‌کار نمیتوانند بکنند - مجلس هم این‌طور نیست که امروز شما چیزی را ببرید و فردا تصویب کنند و به شما جواب دهند - رهبری مرجع است».(1)
و نیز می فرمایند:

«رهبری در مسؤولیت های این دستگاه ها دخالت نمیکند، ... بنده به خیلی از این قوانینی که در مجلس تنظیم میشود، اعتقادی ندارم و آنها را قبول ندارم، ولی وقتی قانون شد، بنده هم به‌صورت یک قانون عمل میکنم و مخالفت نمیکنم. موارد متعدّدی پیش می‌آید از اقدامهایی که در دولت انجام میگیرد و مورد قبول من نیست؛ اما مسؤولانی دارد که تنظیم و تصمیم‌گیری کرده‌اند؛ وظیفه‌ی آنهاست. اگر آن تصمیم‌گیری شامل خودِ رهبری هم باشد، ما طبق آن تصمیم‌گیری عمل میکنیم و نمیگوییم نه».(2)

و در مناسبتی دیگر اظهار داشته‌اند:
«مسئولان قوه مجریه، نمایندگان مجلس و مسئولان قوه قضاییه با اختیارات کامل و قانونی، وظایف خود را انجام میدهند و ممکن است تصمیماتی بگیرند که رهبری با آن مخالف باشد اما رهبری نه حق دارد نه میتواند و نه قادر است که در این مسائل دخالت کند مگر در جاییکه اتخاذ سیاستی، به کج شدن راه انقلاب منجر میشود که طبعا در این هنگام به مسئولیت‌های خود عمل خواهد کرد».(3)

نتیجه گیری
بنابراین رهبری نیز در چارچوب قانون عمل می کند، منتهی از آنجا که ممکن است قانون کاستی هایی داشته باشد که به مرور زمان خود را نشان بدهد، در خود قوانین، رهبری به عنوان مرجع در این خصوص معرفی شده است، یعنی خود این هم امری قانونی است، نه فراقانونی.
همچنین در خصوص تشخیص موضوعات و مصلحت ها، قانون و شرع این اختیار را به ولی فقیه داده است که آنچه را که در چارچوب شرع به مصلحت می داند إعمال کند، لذا ولو اینکه اشتباه در این خصوص از او نفی نمی شود، اما با توجه به اینکه پیش فرض انتخاب او به عنوان ولی، اصلحیت او در تشخیص و تدبیر است، و او به عنوان فردی اصلح انتخاب شده که با او درصد خطا به حداقل میرسد، بنابراین پیروی از ولی فقیه در تشخیص، هرگز نامعقول، و غیر منطقی نیست.

منابع__________________________________
1. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین، 1382/9/26.
2. همان.
3. دیدار دانشجویان کرمانشاه با رهبر انقلاب، 1390/7/24.

موضوع قفل شده است