جمع بندی چرایی تعبیرهای فتنه آمیز قرآن

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرایی تعبیرهای فتنه آمیز قرآن

بعضي تعبيرهاي قرآن موجب فتنه است. اين فتنه گري با توضيف قرآن به هدايت گري و تبيان و نور، چگونه سازگار است؟:
الإسراء : 16 وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً

و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏ داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]

جویا;358991 نوشت:
بعضي تعبيرهاي قرآن موجب فتنه است. اين فتنه گري با توضيف قرآن به هدايت گري و تبيان و نور، چگونه سازگار است؟:
الإسراء : 16 وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً

و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏ داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً»
و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مى‏ داريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدّت درهم مى ‏كوبيم. (اسراء، 16)

با سلام و درود

در این زمینه چند نکته عرض می شود:

1. خداوند هرگز امر به فسق و فجور نكرده، بلكه صريحا فرموده: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»؛ بگو: خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى ‏دهد. (اعراف، 28)

2. خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمى‏ كند، بلكه ابتدا به بيان دستورهایش مى ‏پردازد، اگر مردم اطاعت نکردند و به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند، فرمان عذاب در باره آنها تحقق مى ‏پذيرد و به دنبال آن هلاكت است: «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء، 15)

3. از نظر عقلی جايز نيست كه خداوند پيش از ارتكاب معصيت، اراده عذاب كند، زيرا عذاب عقوبت است و عقوبت، نتيجه گناه است و هر گاه گناهى انجام نگرفته باشد، دادن كيفر روا نيست.

4. در این آيه به چهار مرحله اشاره که با "فاء" تفریع بیان شده: مرحله دستور الهی، مرحله فسق و مخالفت، مرحله استحقاق مجازات، و مرحله هلاكت.

5. تبیان و نور بودن قرآن به معنای این نیست که در تفسیر و برداشت از آیات قرآن، نیاز به دقت نیست و یا بدون توجه به ادله و آیات دیگر می توان قرآن را تفسیر کرد.

بنابر این:

خداوند، آنها را به هدايت و پرهيزگارى فرمان مى ‏دهد، ولى چون آنان به فرمان عمل نمى‏ كنند و بلكه فسق و نافرمانى نسبت به آن از خود نشان مى ‏دهند، مستحق نزول بلا و هلاکت می شوند، و فرمان و سنت الهی در مورد آنها اجرا می شود.

لذا این عذاب و نابودی، نتیجه عصیان و نافرمانی خود آن ها بوده است؛ شاهد آن هم آیه های قبل است:

«مَّنِ اهْتَدَى‏ فَإِنَّمَا يهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا»؛ هر كس هدايت شود، براى خود هدايت يافته و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است‏. (اعراف، 15)

____________
ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏6، ص 626؛ تفسير نمونه، ج ‏12، ص 59؛ ترجمه الميزان، ج ‏13، ص 84؛ تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 321.

[="Tahoma"]

بیان تفسیری دیگر

عذابى الهی، ضابطه و قاعده دارد و بر اساس سنت ‏هاى الهى است.

يكى از آن سنت ها اين است كه پيدايش گروه رفاه زده و اشرافى در يك جامعه كه ارزش‏هاى معنوى را زير پا مى‏ گذارند، باعث سقوط آن جامعه مى ‏شود.

اين گروه كه در قرآن به عنوان «مترفين» خوانده مى ‏شوند، باعث گسترش و شيوع فساد در جامعه مى‏ شوند و جامعه را به فساد و تباهى مى ‏كشند.

طبق اين آيه (اسراء، 16)، وقت سقوط و نابودى يك جامعه زمانى فرا مى ‏رسد كه خداوند با ارسال پيامبر، گروه "مترف" را به اطاعت از خود و پيروى از ارزش ‏هاى معنوى فرمان مى ‏دهد ولى آنان به فسق و فجور روى مى ‏آورند و خدا را نافرمانى مى ‏كنند و چنان مى ‏شود كه آن جامعه سزاوار هلاكت و تباهى مى‏ گردد و قابليت بقا را از دست مى‏ دهد و به دنبال آن خداوند آن جامعه را نابود مى ‏سازد.

دو نکته:

1. اراده برای هلاکت، به اين معنا نيست كه خداوند اول نابودى آن ها را اراده مى ‏كند، سپس پيامبرى مى ‏فرستد تا آنان نافرمانى كنند و نابود شوند، بلكه منظور بيان يك سنت الهى است، يعنى اراده خداوند از پيش به نابودى جامعه‏ اى كه خدا را نافرمانى كنند و به فسق و فجور بپردازند تعلق گرفته، و اين يك اراده كلى و يك قاعده عمومى است.

حال اگر جامعه ‏اى در برابر فرمان الهى بايستد و به ناسپاسى روى آورد و در گناه و فسق غوطه ‏ور شود، خود را در مسير اين سنت كلى خداوند قرار مى ‏دهد و سزاوار نابودى و هلاكت مى‏ گردد.

2. منظور از «أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها» اين نيست كه ما به مترفين فرمان مى‏ دهيم كه فسق كنند، بلكه منظور اين است كه ما به مترفين فرمان مى ‏دهيم، يعنى دستورهاى لازم را ابلاغ مى ‏كنيم ولى آنان نافرمانى مى ‏كنند. (ر.ک: تفسیر كوثر، ج ‏6، ص 270)

جویا;358991 نوشت:
بعضي تعبيرهاي قرآن موجب فتنه است. اين فتنه گري با توضيف قرآن به هدايت گري و تبيان و نور، چگونه سازگار است؟:
الإسراء : 16 وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً
و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏ داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.

سلام
بیان سنتهای الهی که اغلب سنتهای تکوینی است و آخر و عاقبت امور را و از جمله سرانجام امتها و ملتها را نشان می دهد فتنه گری نیست
از این بیان قرآنی دانسته می شود که :
1- بعضی اقوام و ملتها و فرهنگها پایانی دارند
2- افزایش مترفین جامعه و فسق و فجور آنان با اراده الهی بر هلاک آنها همراه است
3- افزایش مترفین ( ثروتمندان بی درد و فاسق ) جامعه هشداری برای ملتهاست
والله الموفق


با سلام

فتنه يعني چه و خدا يا مردم مسول ان هستند ؟

وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ {المائدة/41}

أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ {التوبة/126}

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ {العنكبوت/2}

إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ {التغابن/15}

[="Tahoma"]

خیر البریه;359593 نوشت:

با سلام

فتنه يعني چه و خدا يا مردم مسول ان هستند ؟

وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ {المائدة/41}

أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ {التوبة/126}

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ {العنكبوت/2}

إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ {التغابن/15}

با سلام و درود

پرداختن به این مطلب موجب خارج از موضوع تاپیک می شود.

موضوع تاپیک راجع به فتنه نیست بلکه استارتر از مطلب دیگری سؤال کرده اند و آن این که چرا برخی تعابیر قرآن واضح و آشکار نیست؛ و این عدم وضوح می تواند موجب اختلاف برداشت شده و مشکل ساز شود.

لذا مراد ایشان از تعبیر به فتنه، آن فتنه مصطلح نیست.

[b]content[/b]
شما و دوست دیگرمان هیچ اشاره ای به چرایی این تعبیر قرآن نکردند! فقط توضیحاتی داده اید که تفسیر ناجور از این آیه نشود و ما هم برداشت ناجور نکردیم! فقط سؤال کردیم چرا باید قرآن که تبیان و نور است طوری حرف بزند که زمینه تفسیر ناجور بوجود بیاید؟ آیا اگر این سخن توسط غیر قرآن نقل میشد بالافاصله به او تاخته نمیشد که «آقا این چه سخنی است؟» و یا لااقل به او گفته می شد: «این چه طرز سخن گفتنی است؟»
شما باید برای من توضیح دهید دلیل این نوع تعبیر قرآن چیست؟

[="Tahoma"]

جویا;366687 نوشت:

شما و دوست دیگرمان هیچ اشاره ای به چرایی این تعبیر قرآن نکردند! فقط توضیحاتی داده اید که تفسیر ناجور از این آیه نشود و ما هم برداشت ناجور نکردیم! فقط سؤال کردیم چرا باید قرآن که تبیان و نور است طوری حرف بزند که زمینه تفسیر ناجور بوجود بیاید؟ آیا اگر این سخن توسط غیر قرآن نقل میشد بالافاصله به او تاخته نمیشد که «آقا این چه سخنی است؟» و یا لااقل به او گفته می شد: «این چه طرز سخن گفتنی است؟»
شما باید برای من توضیح دهید دلیل این نوع تعبیر قرآن چیست؟

با سلام و درود

نمی دانم شما فارسی زیان هستید یا نه؟ این سؤال ممکن است برای فارسی زبان ها پیش بیاید و الا از نظر ادبیات زبان عربی هیچ اشکالی ندارد.

اگر زبان فارسی بود با قرار دادن یک ویرگول (،) بعد از «مُتْرَفيها»، معلوم می شد که یک فاصله ای در این جا هست و این دو کلمه، متصل به هم و دنباله هم نیستند. ولی این در زبان عربی نیست.

لذا تفاوت نگارشی زبانها، به عنوان ایراد بر زبان دیگر نیست. ما باید ببینیم آیا در خود آن زبان، این گونه بیان، عیب محسوب می شود یا نه؛ که نمی شود.

از طرفی باید توجه داشت که قرآن مجموعه ای از تعالیم و ارزشهای دینی است و نباید انتظار داشت که مراجعه به آن مانند سایر کتب باشد. اصلا بطور کلی کتب مقدس و نیز کتب تخصصی، در مراجعه و برداشت از آنها، شیوه خاص خود را دارند.

ضمنا تبیان و نور بودن قرآن، به معنای بی نیازی همه آیات از تفسیر و تبیین نیست.

میقات;359569 نوشت:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً»
و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مى‏ داريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدّت درهم مى ‏كوبيم. (اسراء، 16)

سلام

اول ایه می گوید هنگامی که بخواهیم شهری و دیاری را هلاک کنیم
تا همینجا یک سوال : چرا خداوند ارداه به نابودی یک شهر یا دیار باید بکند در حالی که
ظاهرا هم از ادامه ایه مشخص است که ان شهر استحقاق مجازات و نابود شدن را پیدا نکرده است ؟

میقات;359569 نوشت:
نخست اوامر خود را براى «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مى‏ داريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدّت درهم مى ‏كوبيم. (اسراء، 16)

سپس در ادامه ایه طوری زمینه را می خواهد فراهم کند که حتما این شهر به سمت نابودی برود انگار خداوند اراده به نابودی ان شهر کرده و سپس
مقدمات ان را فراهم می کند

سپس می گوید نخست اوامر خود را به مترفین می گوییم

این اوامر چگونه به مترفین گفته می شود ؟ مگر قران قبلا و برای همه انسانها نیامده ؟
و کلا این خطاب به مترفین به چه نحوی است ؟

در ضمن از لحن ایه اینگونه استنباط می شود که این اوامر به عمد به مترفین گفته می شود تا انها مخالفت کرده و مستحق
نابودی شوند
یعنی از اول خدا اراده به نابودی کرده و سپس عواملش را فرهم می کند ؟

علاوه بر سوالهای بالا سوال دیگر هم ایجاد می شود
مگر نابودی و بقا یک شهر یا جوامع به دست خود انها نیست چرا خداوند فرموده هنگامی که ما اراده کنیم ؟
چون در جایی در قران فرموده ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر خودشان اراده کنند

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام وخداقوت

این موضوع رو دیدم یه مطلبی به ذهنم خطور کرد،
اگر این تفسیر به رای است، لطفاً کارشناسان و پاسخگویان تذکر بدن، خوشحال میشم

جویا;358991 نوشت:
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً
و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏ داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.

شنیدم که میگن خدا بخواهد کسی را گمراه کند او را به حال خود رها می سازد
پس اگر خدا دیار را به حال خود رها سازد چه می شود؟
انگار که به اسراف کنندگان امر کرده که دیار را نابود کنند، چرا؟
چون اسراف کنندگان، مثلاً پولداران و .... وقتی به حال خود رها شوند، اونقدر پیش می ورند که خودشان و بقیه را به انحراف می کشانند و در نتیجه عذاب الهی نازل میشود.
با این معنی مشکلی هم پیش نمیاد با آیه شریفه ای که می فرماید:
«اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم»

[="Tahoma"]

بی نظیر;366786 نوشت:
سلام

اول ایه می گوید هنگامی که بخواهیم شهری و دیاری را هلاک کنیم
تا همینجا یک سوال : چرا خداوند ارداه به نابودی یک شهر یا دیار باید بکند در حالی که
ظاهرا هم از ادامه ایه مشخص است که ان شهر استحقاق مجازات و نابود شدن را پیدا نکرده است ؟

با سلام و درود

به اين معنا نيست كه خداوند اول نابودى آن آبادى را اراده مى ‏كند، سپس پيامبرى مى ‏فرستد تا آنان نافرمانى كنند و نابود شوند، بلكه منظور بيان يك سنّت الهى است، يعنى اراده خداوند از پيش به نابودى جامعه‏ اى كه خدا را نافرمانى كنند و به فسق و فجور بپردازند تعلّق گرفته، و اين يك اراده كلى و يك قاعده عمومى است.

حال اگر جامعه ‏اى در برابر فرمان الهى بايستد و به ناسپاسى روى آورد و در گناه و فسق غوطه ‏ور شود، خود را در مسير اين سنّت كلى خداوند قرار مى ‏دهد و سزاوار نابودى و هلاكت مى ‏گردد. (تفسیر كوثر، ج ‏6، ص 270)

بیانی دیگر:

علامه طباطبایی می فرماید مراد از ارده کردن در این جا، نزدیک شدن است یعنی وقتی زمان هلاک کردن قومی نزدیک شد چنین و چنان می کنیم.

این گونه تعبیر آوردن متعارف است، مانند این که گفته می شود "وقتى فلانى مى‏ خواست بميرد چنين و چنان گفت"، در حالی که واضح است كه هيچ كس به حقيقت معناى اراده، اراده مردن نمى ‏كند؛ لذا روشن است که معنای این گفتار این است که وقتی زمان مردنش نزدیک شد چنین گفت.

بنابر این، اراده در این جا به معناى نزديك شدن وقت عمل است. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏13، ص 81)

[="Tahoma"]

بی نظیر;366786 نوشت:

این اوامر چگونه به مترفین گفته می شود ؟ مگر قران قبلا و برای همه انسانها نیامده ؟
و کلا این خطاب به مترفین به چه نحوی است ؟

با فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی، خداوند اوامر و دستورهایش را به انسان ها می رساند.

توجه داشته باشید که این آیه می تواند کلی و بدون نظر به قوم خاصی باشد لذا مختص به زمان خاصی نیست.

نقل قول:

در ضمن از لحن ایه اینگونه استنباط می شود که این اوامر به عمد به مترفین گفته می شود تا انها مخالفت کرده و مستحق
نابودی شوند
یعنی از اول خدا اراده به نابودی کرده و سپس عواملش را فرهم می کند ؟

به عمد گفته می شود تا بر آن ها اتمام حجت شده باشد، نه این که تا آن ها نافرمانی کنند. علم خدا به نافرمانی، موجب اجبار انسان ها نمی شود و این گونه نیست که اختیار را از آن ها سلب کند.

نقل قول:

علاوه بر سوالهای بالا سوال دیگر هم ایجاد می شود
مگر نابودی و بقا یک شهر یا جوامع به دست خود انها نیست چرا خداوند فرموده هنگامی که ما اراده کنیم ؟
چون در جایی در قران فرموده ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر خودشان اراده کنند

فکر می کنم با توضیحات پست قبلی، پاسخ این سؤالات هم روشن شود.

سلمان14;366937 نوشت:

شنیدم که میگن خدا بخواهد کسی را گمراه کند او را به حال خود رها می سازد

با سلام و درود

خداوند بنده اش را رها نمی کند، این بنده است که با غوطه ور شدن در گناه و نافرمانی، از حد می گذراند که دیگر قابلیت هدایت شدن پیدا نمی کند یعنی وقتی از حد گذشت، هر چقدر هم پیامبر و کتاب و ... برای او فرستاده شود او انکار می کند زیرا قابلیت هدایت شدن را در خود از بین برده است.

پرسش:
بعضي تعبيرهای قرآن موجب فتنه است. اين فتنه گري با توصيف قرآن به هدايت گري و تبيان و نور، چگونه سازگار است؟
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً» (الإسراء : 16) و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏ داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.

پاسخ:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً»؛ و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مى‏ داريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدّت درهم مى ‏كوبيم.(1)
با سلام و درود
در این زمینه چند نکته عرض می شود:
1. خداوند هرگز امر به فسق و فجور نكرده، بلكه صريحا فرموده: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»؛ بگو: خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى ‏دهد.(2)
2. خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمى‏ كند، بلكه ابتدا به بيان دستورهایش مى ‏پردازد، اگر مردم اطاعت نکردند و به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند، فرمان عذاب در باره آنها تحقق مى ‏پذيرد و به دنبال آن هلاكت است: «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»(3)
3. از نظر عقلی جايز نيست كه خداوند پيش از ارتكاب معصيت، اراده عذاب كند، زيرا عذاب عقوبت است و عقوبت، نتيجه گناه است و هر گاه گناهى انجام نگرفته باشد، دادن كيفر روا نيست.
4. در این آيه به چهار مرحله اشاره که با "فاء" تفریع بیان شده: مرحله دستور الهی، مرحله فسق و مخالفت، مرحله استحقاق مجازات، و مرحله هلاكت.
5. تبیان و نور بودن قرآن به معنای این نیست که در تفسیر و برداشت از آیات قرآن، نیاز به دقت نیست و یا بدون توجه به ادله و آیات دیگر می توان قرآن را تفسیر کرد.
بنابر این:
خداوند، آنها را به هدايت و پرهيزگارى فرمان مى ‏دهد، ولى چون آنان به فرمان عمل نمى‏ كنند و بلكه فسق و نافرمانى نسبت به آن از خود نشان مى ‏دهند، مستحق نزول بلا و هلاکت می شوند، و فرمان و سنت الهی در مورد آنها اجرا می شود.
لذا این عذاب و نابودی، نتیجه عصیان و نافرمانی خود آن ها بوده است؛ شاهد آن هم آیه های قبل است:
«مَّنِ اهْتَدَى‏ فَإِنَّمَا يهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا»؛ هر كس هدايت شود، براى خود هدايت يافته و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است‏.(4). (5)
بیان تفسیری دیگر:
عذابى الهی، ضابطه و قاعده دارد و بر اساس سنت ‏هاى الهى است.
يكى از آن سنت ها اين است كه پيدايش گروه رفاه زده و اشرافى در يك جامعه كه ارزش‏هاى معنوى را زير پا مى‏ گذارند، باعث سقوط آن جامعه مى ‏شود.
اين گروه كه در قرآن به عنوان «مترفين» خوانده مى ‏شوند، باعث گسترش و شيوع فساد در جامعه مى‏ شوند و جامعه را به فساد و تباهى مى ‏كشند.
طبق اين آيه (6)، وقت سقوط و نابودى يك جامعه زمانى فرا مى ‏رسد كه خداوند با ارسال پيامبر، گروه "مترف" را به اطاعت از خود و پيروى از ارزش ‏هاى معنوى فرمان مى ‏دهد ولى آنان به فسق و فجور روى مى ‏آورند و خدا را نافرمانى مى ‏كنند و چنان مى ‏شود كه آن جامعه سزاوار هلاكت و تباهى مى‏ گردد و قابليت بقا را از دست مى‏ دهد و به دنبال آن خداوند آن جامعه را نابود مى ‏سازد.
دو نکته:
1. اراده برای هلاکت، به اين معنا نيست كه خداوند اول نابودى آن ها را اراده مى ‏كند، سپس پيامبرى مى ‏فرستد تا آنان نافرمانى كنند و نابود شوند، بلكه منظور بيان يك سنت الهى است، يعنى اراده خداوند از پيش به نابودى جامعه‏ اى كه خدا را نافرمانى كنند و به فسق و فجور بپردازند تعلق گرفته، و اين يك اراده كلى و يك قاعده عمومى است.
حال اگر جامعه ‏اى در برابر فرمان الهى بايستد و به ناسپاسى روى آورد و در گناه و فسق غوطه ‏ور شود، خود را در مسير اين سنت كلى خداوند قرار مى ‏دهد و سزاوار نابودى و هلاكت مى‏ گردد.
2. منظور از «أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها» اين نيست كه ما به مترفين فرمان مى‏ دهيم كه فسق كنند، بلكه منظور اين است كه ما به مترفين فرمان مى ‏دهيم، يعنى دستورهاى لازم را ابلاغ مى ‏كنيم ولى آنان نافرمانى مى ‏كنند.(7)


اگر سوال شودکه:
چرا باید قرآن که تبیان و نور است طوری حرف بزند که زمینه تفسیر ناجور بوجود بیاید؟ دلیل این نوع بیان قرآن چیست؟


پاسخ:
نمی دانم شما فارسی زبان هستید یا نه؟ این سؤال ممکن است برای فارسی زبان ها پیش بیاید و الا از نظر ادبیات زبان عربی هیچ اشکالی ندارد.
اگر زبان فارسی بود با قرار دادن یک ویرگول (،) بعد از «مُتْرَفيها»، معلوم می شد که یک فاصله ای در این جا هست و این دو کلمه، متصل به هم و دنباله هم نیستند. ولی این در زبان عربی نیست.
لذا تفاوت نگارشی زبانها، به عنوان ایراد بر زبان دیگر نیست. ما باید ببینیم آیا در خود آن زبان، این گونه بیان، عیب محسوب می شود یا نه؛ که نمی شود.
از طرفی باید توجه داشت که قرآن مجموعه ای از تعالیم و ارزشهای دینی است و نباید انتظار داشت که مراجعه به آن مانند سایر کتب باشد. اصلا بطور کلی کتب مقدس و نیز کتب تخصصی، در مراجعه و برداشت از آنها، شیوه خاص خود را دارند.
ضمنا تبیان و نور بودن قرآن، به معنای بی نیازی همه آیات از تفسیر و تبیین نیست.

توجه داشته باشید که خداوند هرگز امر به فسق و فجور نكرده، و صريحا فرموده: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»؛ بگو: خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى ‏دهد.(10)
لذا این اوامر، دستورات الهی و وظایف شرعی و دینی آن ها بوده است که خداوند آن دستورات را از طریق پیامبران و کتب آسمانی، به انسان ها رسانده است.
این که آن ها مستحق نابودی شدند، به خاطر آن است که از فرمان الهی نافرمانی کرده اند، و چون دیگر حجت بر آن ها تمام شده و آن ها با علم و آگاهی و از روی عمد، عصیان می کنند، مستحق عذاب شدند.
لذا نه خداوند دستور به فسق داده، و نه آن ها در انجام فسق مجبور بوده اند. این فقط احاطه علم و آگاهی الهی است که می داند آن ها از دستوراتش سرپیچی و نافرمانی می کنند، و این هم هیچ اجباری به دنبال ندارد.

____________

  1. اسراء، 16.
  2. اعراف، 28.
  3. اسراء، 15.
  4. اعراف، 15.
  5. ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏6، ص 626؛ تفسير نمونه، ج ‏12، ص 59؛ ترجمه الميزان، ج ‏13، ص 84؛ تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 321.
  6. اسراء، 16.
  7. ر.ک: تفسیر كوثر، ج ‏6، ص 270.
  8. تفسیر كوثر، ج ‏6، ص 270.
  9. ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏13، ص 81.
  10. اعراف، 28.
موضوع قفل شده است