تبلیغات نادرست، یکی از عوامل مهم مصرف گرایی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تبلیغات نادرست، یکی از عوامل مهم مصرف گرایی


انسان به طور طبیعی نیازهایی دارد؛ خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج، زاد و ولد و ... ؛ او این نیازها را از طریق تعاملات اجتماعی تامین می نماید، یعنی خود به عنوان فردی مفید، گوشه ای از نیازهای جامعه پیرامونش را تامین می کند و از رهاورد آن کار مفید، نیازهای خود را نیز از طریق دیگران جبران و تامین می نماید، پس در یک جامعه به طور طبیعی بین نیاز و مصرف حدی معقول و منطقی وجود دارد. در حالت معمول و ابتدایی بین کار و فعالیت عموم افراد با میزان نیازهایشان، همخوانی منطقی دارد؛ یعنی نوع افراد به مقداری تلاش می کنند که نیازهای معمولشان (و یا کمی بیشتر از آن) برآورده شود. تا اینجا همه چیز خوب است و بر مدار عدالت و منطق می چرخد، اما...

اما در این بین، عواملی وجود دارد که می تواند تعادل منطقی و عادلانه موجود بین این نیاز و مصرف را به هم بزند و فردی که مثلا در طول چند روز به پنج قرص نان نیاز دارد را به گرفتن چند نان بیشتر حریص نماید! چند نان بیشتر مشکلی ایجاد نمی کند، مشکل آن زمانی شروع می شود که این حرص و طمع به سراسر اسباب و اثاثیه دیگر او، و به تمام بندبند زندگی اش گسترش یابد و او دیگر به امکانات و وسایل راحت موجود، قانع نباشد! اینجاست که زنگ خطر به صدا در آمده و مشکلات زندگی اش آغاز می شود!

این فرد ماهانه مثلا 800 هزار تومان درآمد داشت، اما احتیاجات جدیدش به او می گوید که باید درآمدی 1/5 میلون تومانی داشته باشی تا بتوانی نیازهایت را برآورده نمایی! حالا این آدم باید چکار کند؟!

چند راه بیشتر ندارد:
1- یا ساعت کاری اش را دو برابر کند و پدال گاز را بیشتر فشار دهد و با سرعت بیشتری در خیابان ها براند و مسافر بیشتری جمع کند، تا کسری 700 هزار تومانی درآمدش را جبران نماید و آن را به 1/5 میلیون برساند و آمال جدیدش را برآورده سازد!
2- یا به شکلی غیر منطقی و خدای ناکرده نامشروع، هزینه های مذکور را جبران نماید و به نوایش برسد!
3- و یا از خیر آمال و آرزوهای جدیدش _که فوق طاقت معمولش است_ بگذرد و به همین وضع ساده و سالم ِ موجود، قناعت ورزد و به تکامل تدریجی و پله پله، دلخوش نماید!

فرض اول آسیب های زیادی می تواند به همراه داشته باشد: کم توجهی به نیازهای جسمی و روحی خود، خستگی مفرط و گاه افسردگی های مزمن، دوری از کانون گرم خانواده، کم توجهی به همسر، عدم صرف وقت لازم و کافی جهت تربیت صحیح فرزندان و ...؛ این موارد از آسیب های معمول این فرض می تواند باشد.
آسیب های فرض دوم هم روشن است؛ تاثیرات انکارناپذیر مال ناپاک و حرام در زندگی، روشن تر از آنست که بخواهیم درباره اش سخن بگوییم.
اما فرض سوم، در مورد عموم افراد تا حدی منطقی به نظر می رسد؛ من اگر اکنون نمی توانم در خانه ای حیاط دار و 400 متری زندگی کنم (که البته داشتنش یکی از اسباب سعادت شمرده شده)، پس فعلا به خانه ای 80 متری و بدون حیاط قناعت می کنم و زیر بار وام های کلان و طولانی مدت نمی روم! اگر اکنون مثلا ماشین امن و مناسبی در اختیار ندارم، از حمل و نقل عمومی استفاده می کنم و زیر وام ماشین چند ده میلیونی نمی روم! اگر توان خرید کفشی خوب و مناسب را ندارم، به کفشی ساده تر و ارزان قیمت تر قناعت می کنم، تا ان شاء الله به تدریج و در طول زمان و با پس اندازی معقول، مشکلاتم حل شود.

نان بیشتر، پول بیشتری می طلبد و برای تامینش گریزی از پیمودن فرض های مذکور نداریم! هر کدام را بخواهیم و اراده کنیم می توانیم طی نماییم، اما آسیب هایشان را هم باید بپذیریم و به دوش بکشیم!

یکی از مواردی که تعادل منطقی بین عرضه و تقاضا و نیاز و مصرف را به هم می ریزد، تبلیغات نادرست کالاست! تبلیغات کالاها _آن هم به سبک غربی_، به علت بزرگنمایی بیش از حد، و تبدیل یک کالای غیر ضروری به یک کالای ضروری و حیاتی برای زندگی، اشتهایی کاذب در عموم افراد جامعه به وجود می آورد و آنان را از مسیر سالم و منطقی موجود بین عرضه و تقاضا، و نیاز و مصرف، خارج می نماید!

اشتهای کاذب به وجود آمده، میزان تقاضا را افزون نموده و میل به مصرف را در افراد جامعه شعله ور می نماید و آنان را _که گرسنگی دروغینی در خود احساس می کنند_ به خوردن و بلعیدن بیش از حد نیازشان تشویق می نماید! اینجاست که آسیب های مورد اشاره رخ می نماید و آثار شومش را در جامعه برجا می گذراد و عموم افراد را به بیماری مصرف گرایی و عوارض گریزناپذیر آن مبتلا می سازد! بدون تردید، چنین جامعه ای از نظر رفتاری، «بیمار» تلقی می شود، و عوارض شدید و مزمن این بیماری پنهان، رفته رفته او را به مجموعه ای بی تحرک و بی خاصیت _که تنها هنرش خوب مصرف کردن است_ بدل خواهد کرد و بالاخره او را از پا در خواهد آورد.

فردی که صبح از خواب بیدار می شود و گوشش با هزار ترفند تکراری و ملال آور تبلیغات بازرگانی رسانه های صوتی و تصویری پُر می شود، و چشمش نیز به ده ها پلاکارت و تابلوی رنگین تبلیغاتی که در و دیوار شهر را آذین و آلوده نموده اند خیره می گردد، چنین فرد چشم و گوش بسته ای، دیگر فرصت فکری منطقی و عقلانی ندارد، بلکه به طور طبیعی از جاده ی تعادلِ میان نیاز و مصرف، خارج شده و برای تامین نیازهای کاذبی که صبح و شب در چشم و گوشش خوانده و نشان داده اند، تلاشی فوق طاقت و غیر منطقی انجام می دهد و رفته رفته در مسیر مصرف زدگی گام برداشته و در باتلاق آن گرفتار می گردد.

اینجاست که دست اندرکاران تبلیغات بازرگانی، باید با دقت بیشتر و وجدان کاری افزون تر به موضوع «تبلیغات صحیح کالا» توجه نمایند و این موضوع را از جنبه های مختلف اجتماعی و خانوادگی و فرهنگی و... آسیب شناسی نمایند و صلاح اجتماعی را با چند قِران ثمن بخس بیشتر معاوضه نکنند!

سخن در این گفتار بسیار است، به همین چند سطر ناتمام اکتفا می کنم و ادامه اش را به ذهن پویای خوانندگان فهیم و ارجمند واگذار می نمایم.

بنام او

باسلام خدمت جناب صدیقین

البته همه گفته شما درست میباشند و استدلالهایتان نیز صحیح و البته میشود این بحث را همچنان ادامه داد و حتی به مقدارکمی ازآن و البته ازجهاتی دیگر خورده گرفت واگراجازه دهید مثلا درمورد قناعت ..

قناعت اگرباعث رفاه و امنیت شود بله خوب است ولی اگرموجب توقف یا عدم پیشرفت یک جامعه و کشورشود خیر..

مثلا قناعت ازاین منظر و البته بگمان من خوب نیست:

من پدریک خانواده میباشم .. من از میوه فروش سر کوچه میوه کمی خرید مینمایم .. من از قصاب محل هم گوشت کمی خرید مینمایم .. من از بقال و مرغ فروش و عطار و غیره و ذالک هم کم خرید مینمایم ..

نتیجه :

من یک پدرنیستم و بلکه من تنهانیستم و بلکه منظور همه یا اکثر پدرها و سرپرست خانوارها خواهدبود ..

بنابراین : مرغ فروش .. میوه فروش .. بقال عطار و غیره و ذالک هم کم میفروشند و خود نیز کم میخرند و .... و این سلسله مراتب به لاستیک فروش و دوچرخه فروش و ماشین فروش و همه نیز سرایت نموده و مینماید و این درنهایت به خود دولتها نیز سرایت نموده و مینماید و دولتها نمیتوانند از شهروندان فقیر خود مالیات چندانی طلب نمایند و این یعنی خوابیدن چرخهای اقتصادی یک کشور و این یعنی ...

و این یعنی خیلی چیزهای دیگر ..

درست است یاخیر ؟؟

البته گفتم که از همه منظر حرفتان درست خواهدبود ومخصوصا اگرباعث آن دوراه شود یا فشاربیشترروی پدال گاز و کم توجهی به سایر نیازها و یا رو آوردن به شغلهای حرام و نان حرام بردن سر سفره و ..

وحتی آن قسمت درمورد تبلیغاتهایی که فعلا با شرایطی که مامردم داریم اصلا قابل قبول و تحمل هم نخواهدبود که باعث بیداری ذهن فرزند و همسران جوان و .. میشوند و بلکه پدر صاحب مارا درآورده اند که بچه زبان نفهم ازروی این تبلیغات چه توقعایی که نمیکند و ..
{البته چه رسانه های وطنی یا چه برون مرزی .. تبلیغات؛تبلیغات است}

باسپاس..

سلام دوست عزیز
ممنون از توجهی که به مطلب داشتید

بنده _همان طور که در عنوان بحث اشاره کرده ام_ تنها خواستم آسیب های تبلیغات نادرست کالاها را نشان دهم، و منظورم ترویج کم مصرف کردن، نبوده و نیست!

اجازه دهید مطلب را با یک مثال توضیح دهم.
در برخی تابلوهای شهر برای اصلاح مصرف آب جمله ای به این مضمون نوشته اند: «صرفه جویی، کم مصرف کردن نیست؛ درست مصرف کردن است». این جمله محتوای درستی دارد. بنده هم در بحث خود، مخاطب را به کم مصرف کردن دعوت نکردم، بلکه به استفاده صحیح از داشته ها و پرهیز از زیاده خواهی و در پی زائد بر لوازم زندگی دویدن، فرا خواندم؛ استفاده از امکانات و مواهب دنیا، حق شماست؛ حق تمام اهل ایمان است. اصلا بهترین افراد برای استفاده از نعمتهای الهی، اهل ایمان اند؛ این را خود قرآن به ما یاد داده و فرموده:


قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (اعراف/32)
[اى پيامبر] بگو: «زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و [نيز] روزي هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟» بگو: «اين [نعمت ها] در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده ‏اند و روز قيامت [نيز] خاصّ آنان مى‏ باشد.» اين گونه آيات [خود] را براى گروهى كه مى‏ دانند به روشنى بيان مى‏ كنيم‏

بحث بنده در فرضی است که یک فرد، درآمد مشخص و توان معینی دارد و به همان اندازه هم می تواند نیازهای لازم خود و عائله اش را تامین نماید. حالا این وسط، عاملی بیرونی پیدا می شود که به خاطر ناآگاهی کارگردانش، تعادل بین نیاز و مصرف این فرد را به هم می زند و او را وادار به خرید چیزی که فراتر از توان عادی و درآمد معمولش است می نماید؛ یعنی نیازی کاذب برایش به وجود می آورد و چیزی که ضروری و لازم زندگی اش نیست را ضروری زندگی اش جلوه می دهد!

مثلا در حالت معمول، این فرد از داشتن یک تلویزیون رنگی معمولی رضایت دارد، اما وقتی صبح و شب، در رسانه ها و در و دیوار شهر، تبلیغات ال سی دی و ال ای دی را می بیند و می شنود، این فرد پس از مدتی، احساس می کند که دیگر از تلویزیون فعلی اش خوشش نمی آید، و نسبت به ال سی دی و ال ای دی احساس نیاز می کند و آن را برای زندگی خود، ضروری و لازم می پندارد، در حالی تا همین چند وقت پیش با همان تلویزیون معمولی اش هیچ مشکلی نداشت!

اینجا چه اتفاقی افتاد؟!

آنقدر این ال سی دی و ال ای دی را در گوشش خواندند و با زرق و برق دل فریبش جلوی چشمش نشان دادند تا ذائقه اش تشنه شد، به گونه ای که جز با خرید آن، آرام نمی گیرد و سیراب نمی شود! این یعنی همان تبلیغات نادرستی که عرض کردم که یک چیز غیر ضروری و غیر لازم را به شکل ضروری و لازم برای زندگی این فرد درآورد و ذائقه اش را تغییر دهد! فقط ال سی دی و ال ای دی نیست؛ صدها کالای رنگارنگ و متنوع است که شبانه روز با تبلیغات نادرست در گوشش می خوانند و جلوی چشمش قرار می دهند و آن قدر هم زرق و برق دارند که فرصت فکر را از او می گیرند! وقتی برای این فرد نیاز کاذب فراتر از توان و درآمد معمولش درست شد، چنین کسی در سه راهی انتخابی که در نوشتار قبلی توضیح دادم، گرفتار می شود؛ پس بحث بنده، کم مصرف کردن نیست، بلکه بیان تاثیرات مخرب تبلیغات نادرست کالاهاست که افراد جامعه را افرادی مصرف کننده (به شکل منفی اش) تبدیل می کند و پیوسته ذائقه آنها را به شکلی که خود می خواهد تغییر می دهد. بدبختانه این تبلیغات نادرست آن هم به سبک غربی، در جامعه ما رونق گرفته و در این باره هم فکری جدی نمی شود!

سلام علیکم و رحمه الله

سپاس از استاد صدیقین بزرگوار بابت نقد شیوایشان از فرهنگ مصرف گرائی و ترویج نیازهای کاذب در جامعه در قالب تبلیغات .

وقتی شب دوم مناظرات کاندیدا ها رو تماشا میکردم با موضوعیت فرهنگ بالاخص در آخر تایم که مجری محترم مجبور شد که از کاندیداها بخواهد که در مورد برنامه های خود را در قالب موضوعات اجتماعی فرهنگی بیان کنند چون بیش از 1500 سوال از 2000 سوال متخصصان در این قالب بود منتظر امثال چنین نقدها و برنامه هائی بودیم که ...

دکترین سرمایه داری با تبلیغ مصرف گرائی در بین جامعه است که میتواند به حیات خود ادامه دهد.
الان
جامعه ما خواسته یا ناخواسته دارد از این الگو پیروی می نماید چون الگوی اسلامی ای که شما اشاره کردید در این فرهنگ تزریقی به ظاهرا اسلامی ایرانی !! کاملا رنگ باخته.

حال
در دکترین قناعت و انفاق و ایثار ساده زیستی و... (که اسلامی است) این تشنگی نیازهای کاذب در برابر سبک زندگی مطلوب و مطبوع اسلامی و آگاهی مغلوب شدنی است و
آفت نیازهای کاذب دنیای مصرف گرائی بشرط تبئین و تبلیغ صحیح فرهنگ اجتماعی اسلامی قابل رفع است.

البته بدیهی است که برای داشتن یک سیاست اسلامی و جامعه اسلامی لازم است ابتداعا اقتصاد اسلامی شکل بگیرد که بنده از چند و چون این اقتصاد اطلاعات چندانی ندارم.

نتیجه اینکه

انسان موجودی اجتماعی است و دین اسلام نیز دینی اجتماعی با احکامی مختص اجتماع که در کنار احکام فقهی فردی چه در کتاب و چه در سنت بیان گردیده.
ولی ما به این مقوله توجه چندانی نداریم و افراد اگر بخواهند بوحده با این مقوله فرهنگ تزریقی و دکترین سرمایه محور مبارزه کنند نمی گویم چه کار دارند میکنند.

من یک مبارز عالی را در این باب به شما معرفی کنم که ایشان فرد قابل احترامی هستند بخاطر عمل به آنچه که اعتقاد داشتند.

کلیک کنید.

البته توضیحات مبسوط ایشان در اینجا بصورت تصویری برای دانلود و نمایش آنلاین موجود است .

التماس دعا
یاحق

چند وقتي ميشه كه يه تبليغي از تلويزيون ميذاره كه اگر يه روز پاي تلويزيون بشينيد حداقل 5 بار اين تبليغ سه چهار دقيقه‌اي را مي‌بينيد.خانواده من هم كه اعصابشون از اين تبليغ خيلي خط خطي ميشه :Narahat: و ميگن صداش رو قطع كن.:Ealam:
واقعا جامعه ما داره به سمت جامعه مهدوي ميره يا داره از اون دور ميشه؟؟؟آخه چقدر تبليغ؟؟؟مگه اگر اين جنس خوب باشه نيازي به اين همه تبليغ هم داره؟؟؟؟واقعا چقدر خرج اين تبليغ ها ميشه؟؟؟؟(با توجه به اينكه تبليغ در تلويزيون تقريبا گرانترين نوع تبليغ است.)

جامعه ما هم داره مثل جوامع غربي پذيراي فرهنگ كانزيومركراسي(consumercracy) ميشه (يعني مردم يك جامعه به قدري كه مصرف مي‌كنند براي جامعه اهميت دارند نه به قدر ارزش هاي ديگرشان).مردم طوري شده‌اند كه اگر مصرف نكنند مريض مي شوند.بهتر است بدانيد اين بازي ها همه از آمريكا آمده‌است .بعد از جنگ جهاني اول در آمريكا مردم دچار رخوت خاصي شدند و سياستمداران آمريكا دست به دامان روانشناسان خود شدند .آنها هم راه‌حل هاي زيادي ارائه كردند كه يكي از آنها اين بود كه مردم بايد از چيزي كه مي‌خرند احساس لذت كنند.مثلا تا قبل از آن مردم آمريكا فقط لباس مي‌پوشيدند تا پوشيده باشند ولي بعد از آن به مردم القا شد كه بايد با پوشيدن لباس احساس لذت هم كرد!!!و بدين ترتيب مدهاي عجيب و غريب پديدار شد و همچنين مردم به جاي خريدن يك لباس بايد چندين دست لباس مي‌خريدند تا لباس برايشان تكراري نشود.واينطور شد كه مصرف جامعه آمريكا بالا رفت و صنعتشان پوياتر شد و شد اين آمريكايي كه حالا مي‌بينيد.اگر اكنون به اطراف خود نگاه كنيد مي‌توانيد تاثير آن كار روانشناسان 70 سال پيش را در مردم خودمان ببينيد: بعد از دو بار پوشيدن لباس، لباس ديگر قديمي به نظر مي‌رسد و بايد رفت دوباره لباس خريد! همچنين هر 6 ماه يكبار بايد كل لوازم خانه را عوض كرد!!(اين حرف ها را از دكتر حسن عباسي شنيده‌ام)
اين جامعه به كجا دارد مي‌رود؟ اللهم عجل لوليك الفرج

* تبلیغات نادرست، یکی از عوامل مهم مصرف گرایی *


انسان به طور طبیعی نیازهایی دارد؛ خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج، زاد و ولد و ... ؛ او این نیازها را از طریق تعاملات اجتماعی تامین می نماید، یعنی خود به عنوان فردی مفید، گوشه ای از نیازهای جامعه پیرامونش را تامین می کند و از رهاورد آن کار مفید، نیازهای خود را نیز از طریق دیگران جبران و تامین می نماید، پس در یک جامعه به طور طبیعی بین نیاز و مصرف حدی معقول و منطقی وجود دارد. در حالت معمول و ابتدایی بین کار و فعالیت عموم افراد با میزان نیازهایشان، همخوانی منطقی دارد؛ یعنی نوع افراد به مقداری تلاش می کنند که نیازهای معمولشان (و یا کمی بیشتر از آن) برآورده شود. تا اینجا همه چیز خوب است و بر مدار عدالت و منطق می چرخد، اما...

اما در این بین، عواملی وجود دارد که می تواند تعادل منطقی و عادلانه موجود بین این نیاز و مصرف را به هم بزند و فردی که مثلا در طول چند روز به پنج قرص نان نیاز دارد را به گرفتن چند نان بیشتر حریص نماید! چند نان بیشتر مشکلی ایجاد نمی کند، مشکل آن زمانی شروع می شود که این حرص و طمع به سراسر اسباب و اثاثیه دیگر او، و به تمام بندبند زندگی اش گسترش یابد و او دیگر به امکانات و وسایل راحت موجود، قانع نباشد! اینجاست که زنگ خطر به صدا در آمده و مشکلات زندگی اش آغاز می شود!

این فرد ماهانه مثلا 800 هزار تومان درآمد داشت، اما احتیاجات جدیدش به او می گوید که باید درآمدی 1/5 میلون تومانی داشته باشی تا بتوانی نیازهایت را برآورده نمایی! حالا این آدم باید چکار کند؟!

چند راه بیشتر ندارد:
1- یا ساعت کاری اش را دو برابر کند و پدال گاز را بیشتر فشار دهد و با سرعت بیشتری در خیابان ها براند و مسافر بیشتری جمع کند، تا کسری 700 هزار تومانی درآمدش را جبران نماید و آن را به 1/5 میلیون برساند و آمال جدیدش را برآورده سازد!
2- یا به شکلی غیر منطقی و خدای ناکرده نامشروع، هزینه های مذکور را جبران نماید و به نوایش برسد!
3- و یا از خیر آمال و آرزوهای جدیدش _که فوق طاقت معمولش است_ بگذرد و به همین وضع ساده و سالم ِ موجود، قناعت ورزد و به تکامل تدریجی و پله پله، دلخوش نماید!

فرض اول آسیب های زیادی می تواند به همراه داشته باشد: کم توجهی به نیازهای جسمی و روحی خود، خستگی مفرط و گاه افسردگی های مزمن، دوری از کانون گرم خانواده، کم توجهی به همسر، عدم صرف وقت لازم و کافی جهت تربیت صحیح فرزندان و ...؛ این موارد از آسیب های معمول این فرض می تواند باشد.
آسیب های فرض دوم هم روشن است؛ تاثیرات انکارناپذیر مال ناپاک و حرام در زندگی، روشن تر از آنست که بخواهیم درباره اش سخن بگوییم.
اما فرض سوم، در مورد عموم افراد تا حدی منطقی به نظر می رسد؛ من اگر اکنون نمی توانم در خانه ای حیاط دار و 400 متری زندگی کنم (که البته داشتنش یکی از اسباب سعادت شمرده شده)، پس فعلا به خانه ای 80 متری و بدون حیاط قناعت می کنم و زیر بار وام های کلان و طولانی مدت نمی روم! اگر اکنون مثلا ماشین امن و مناسبی در اختیار ندارم، از حمل و نقل عمومی استفاده می کنم و زیر وام ماشین چند ده میلیونی نمی روم! اگر توان خرید کفشی خوب و مناسب را ندارم، به کفشی ساده تر و ارزان قیمت تر قناعت می کنم، تا ان شاء الله به تدریج و در طول زمان و با پس اندازی معقول، مشکلاتم حل شود.

نان بیشتر، پول بیشتری می طلبد و برای تامینش گریزی از پیمودن فرض های مذکور نداریم! هر کدام را بخواهیم و اراده کنیم می توانیم طی نماییم، اما آسیب هایشان را هم باید بپذیریم و به دوش بکشیم!

یکی از مواردی که تعادل منطقی بین عرضه و تقاضا و نیاز و مصرف را به هم می ریزد، تبلیغات نادرست کالاست! تبلیغات کالاها _آن هم به سبک غربی_، به علت بزرگنمایی بیش از حد، و تبدیل یک کالای غیر ضروری به یک کالای ضروری و حیاتی برای زندگی، اشتهایی کاذب در عموم افراد جامعه به وجود می آورد و آنان را از مسیر سالم و منطقی موجود بین عرضه و تقاضا، و نیاز و مصرف، خارج می نماید!

اشتهای کاذب به وجود آمده، میزان تقاضا را افزون نموده و میل به مصرف را در افراد جامعه شعله ور می نماید و آنان را _که گرسنگی دروغینی در خود احساس می کنند_ به خوردن و بلعیدن بیش از حد نیازشان تشویق می نماید! اینجاست که آسیب های مورد اشاره رخ می نماید و آثار شومش را در جامعه برجا می گذراد و عموم افراد را به بیماری مصرف گرایی و عوارض گریزناپذیر آن مبتلا می سازد! بدون تردید، چنین جامعه ای از نظر رفتاری، «بیمار» تلقی می شود، و عوارض شدید و مزمن این بیماری پنهان، رفته رفته او را به مجموعه ای بی تحرک و بی خاصیت _که تنها هنرش خوب مصرف کردن است_ بدل خواهد کرد و بالاخره او را از پا در خواهد آورد.

فردی که صبح از خواب بیدار می شود و گوشش با هزار ترفند تکراری و ملال آور تبلیغات بازرگانی رسانه های صوتی و تصویری پُر می شود، و چشمش نیز به ده ها پلاکارت و تابلوی رنگین تبلیغاتی که در و دیوار شهر را آذین و آلوده نموده اند خیره می گردد، چنین فرد چشم و گوش بسته ای، دیگر فرصت فکری منطقی و عقلانی ندارد، بلکه به طور طبیعی از جاده ی تعادلِ میان نیاز و مصرف، خارج شده و برای تامین نیازهای کاذبی که صبح و شب در چشم و گوشش خوانده و نشان داده اند، تلاشی فوق طاقت و غیر منطقی انجام می دهد و رفته رفته در مسیر مصرف زدگی گام برداشته و در باتلاق آن گرفتار می گردد.

اینجاست که دست اندرکاران تبلیغات بازرگانی، باید با دقت بیشتر و وجدان کاری افزون تر به موضوع «تبلیغات صحیح کالا» توجه نمایند و این موضوع را از جنبه های مختلف اجتماعی و خانوادگی و فرهنگی و... آسیب شناسی نمایند و صلاح اجتماعی را با چند قِران ثمن بخس بیشتر معاوضه نکنند!

این نکته را هم عرض کنم که بنده _همان طور که در عنوان بحث اشاره کرده ام_ تنها خواستم آسیب های تبلیغات نادرست کالاها را نشان دهم، و منظورم ترویج کم مصرف کردن، نبوده و نیست! در برخی تابلوهای شهر برای اصلاح مصرف آب، جمله ای به این مضمون نوشته اند: «صرفه جویی، کم مصرف کردن نیست؛ درست مصرف کردن است». بنده هم در بحث خود، مخاطب را به کم مصرف کردن دعوت نکردم، بلکه به استفاده صحیح از داشته ها و پرهیز از زیاده خواهی و در پی زائد بر لوازم زندگی دویدن، فرا خواندم؛ استفاده از امکانات و مواهب دنیا، حق طبیعی انسان هاست؛ اصلا بهترین افراد برای استفاده از نعمتهای الهی، اهل ایمان اند؛ این را خود قرآن به ما یاد داده و فرموده:


قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (اعراف/32)
[اى پيامبر] بگو: «زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و [نيز] روزي هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟» بگو: «اين [نعمت ها] در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده ‏اند و روز قيامت [نيز] خاصّ آنان مى‏ باشد.» اين گونه آيات [خود] را براى گروهى كه مى‏ دانند به روشنى بيان مى‏ كنيم‏

بحث بنده در فرضی است که یک فرد، درآمد مشخص و توان معینی دارد و به همان اندازه هم می تواند نیازهای لازم خود و عائله اش را تامین نماید. حالا این وسط، عاملی بیرونی پیدا می شود که به خاطر ناآگاهی کارگردانش، تعادل بین نیاز و مصرف این فرد را به هم می زند و او را وادار به خرید چیزی که فراتر از توان عادی و درآمد معمولش است می نماید؛ یعنی نیازی کاذب برایش به وجود می آورد و چیزی که ضروری و لازم زندگی اش نیست را ضروری زندگی اش جلوه می دهد!

مثلا در حالت معمول، این فرد از داشتن یک تلویزیون رنگی معمولی رضایت دارد، اما وقتی صبح و شب، در رسانه ها و در و دیوار شهر، تبلیغات ال سی دی و ال ای دی را می بیند و می شنود، این فرد پس از مدتی، احساس می کند که دیگر از تلویزیون فعلی اش خوشش نمی آید، و نسبت به ال سی دی و ال ای دی احساس نیاز می کند و آن را برای زندگی خود، ضروری و لازم می پندارد، در حالی تا همین چند وقت پیش با همان تلویزیون معمولی اش هیچ مشکلی نداشت!

اینجا چه اتفاقی افتاد؟!

آنقدر این ال سی دی و ال ای دی را در گوشش خواندند و با زرق و برق دل فریبش جلوی چشمش نشان دادند تا ذائقه اش تشنه شد، به گونه ای که جز با خرید آن، آرام نمی گیرد و سیراب نمی شود! این یعنی همان تبلیغات نادرستی که عرض کردم که یک چیز غیر ضروری و غیر لازم را به شکل ضروری و لازم برای زندگی این فرد درآورد و ذائقه اش را تغییر دهد! فقط ال سی دی و ال ای دی نیست؛ صدها کالای رنگارنگ و متنوع است که شبانه روز با تبلیغات نادرست در گوشش می خوانند و جلوی چشمش قرار می دهند و آن قدر هم زرق و برق دارند که فرصت فکر را از او می گیرند! وقتی برای این فرد نیاز کاذب فراتر از توان و درآمد معمولش درست شد، چنین کسی در سه راهی انتخابی که در نوشتار قبلی توضیح دادم، گرفتار می شود؛ پس بحث بنده، کم مصرف کردن نیست، بلکه بیان تاثیرات مخرب تبلیغات نادرست کالاهاست که افراد جامعه را افرادی مصرف کننده (به شکل منفی اش) تبدیل می کند و پیوسته ذائقه آنها را به شکلی که خود می خواهد تغییر می دهد. بدبختانه این تبلیغات نادرست آن هم به سبک غربی، در جامعه ما رونق گرفته و در این باره هم فکری جدی نمی شود!

سخن در این گفتار بسیار است، به همین چند سطر ناتمام اکتفا می کنم و ادامه اش را به ذهن پویای خوانندگان فهیم و ارجمند واگذار می نمایم. امیدوارم ذکر همین نکته های ساده اما مهم، بسان جرقه یا شمع یا مشعلی کوچک، گوشه ای از راه سعادت را فراروی کسانی که درد جامعه را احساس می کنند و به دنبال پیشگیری یا درمان بیماری های اجتماعی هستند روشن نماید؛ ان شاء الله.

موضوع قفل شده است