جمع بندی قتال اهل کتاب این بار تهاجمی !!!!؟؟؟؟؟؟

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قتال اهل کتاب این بار تهاجمی !!!!؟؟؟؟؟؟

سلام علیکم

بحث قتال غیر مسلمانان یک بحث شبهه بر انگیز است که مستشرقین بسیار بر روی آیات خشونت آمیز و جنایی !!!! قرآن بحث می کنند و از خشونت طلبی اسلام و قرآن می گویند .

در بسیاری موارد پاسخ های مناسبی به این افراد داده شده است . اما 29 سوره توبه از درجه بیشتر از شبهه برخوردار است . آیه از این قرار است :


" قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ "

با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏ شمرند، و نه آيين حق را مى‏ پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند! ( ترجمه آیت الله مکارم شیرازی )

در اطراف این آیه شبهات زیر مطرح می شود :

0 ) شان نزول آیه چیست ؟

1) اهل کتاب دقیقا چه افرادی هستند ؟ آیا مردمانی هستند که در آیه بعدی معرفی شده اند و یا گروه های دیگری را هم شامل می شوند ؟

2 ) واژه قاتلوا به چه معناست ؟

3 ) تعیین ایمان به خدا و روز جزا از سوی ما چگونه امکان پذیر است ؟

4 ) اسلام که همواره از صلح و دوستی سخن می گوید چرا در این آیه نهایت خشونت را اعلام می کند ؟

5 ) علت تاکید بر پرداخت جزیه چیست ؟ آیا هدف از حمله به اهل کتاب اجبار آنها به پرداخت جزیه است ؟

6 ) آیا بهتر نیست که به جای قتال افراد با چنین ویژگی هایی با آنها بحث نمود ؟

دو درخواست از همه شرکت کنندگان در بحث دارم : یکی اینکه پاسخ ها با محور قرار دادن همین آیه باشد و دیگر اینکه جواب ها مستند و مستدل باشد.

با تشکر فراوان

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد میقات

عبدالرسول;356549 نوشت:


در اطراف این آیه شبهات زیر مطرح می شود :

0 ) شان نزول آیه چیست ؟

واژه قاتلوا به چه معناست ؟


«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ لَا يحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقّ‏ِ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ‏ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»
با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آن چه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى ‏شمرند، و نه آيين حق را مى ‏پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند! (توبه، 29)

با سلام و درود

در مورد شأن نزول این آیه، نقل شده كه اين آيه در وقتى نازل شد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دستور جنگ با روميان را صادر فرمودند و به دنبال آن به جنگ تبوك رفتند.

و برخى گفته‏ اند اختصاص به آن جنگ ندارد و به طور عموم نازل شده است. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏5، ص 34)

اما تعبیر از «قَاتِلُوا»:

قاتلوا، فعل امر از باب مفاعله و دستور به جنگیدن است. جنگیدن با كسى كه قصد جنگ دارد و آماده جنگ شده است‏. (ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 509)

قرآن کریم هم این قید را تصریح کرده است:

«وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم‏»؛ و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏ جنگند، نبرد كنيد. (بقره، 190)

عبدالرسول;356549 نوشت:

اهل کتاب دقیقا چه افرادی هستند ؟ آیا مردمانی هستند که در آیه بعدی معرفی شده اند و یا گروه های دیگری را هم شامل می شوند ؟

اهل کتاب: (یهودی، مسیحی و مجوس)

علامه طباطبایی در این زمینه چنین می آورد:

از آيات بسيارى بر مى ‏آيد كه منظور از اهل كتاب يهود و نصارى هستند، و آيه شريفه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ» (حج، 17)، دلالت و يا حد اقل اشعار دارد بر اين كه مجوسيان نيز اهل كتابند، زيرا در اين آيه و ساير آياتى كه صاحبان اديان آسمانى را مى‏ شمارد در رديف آنان و در مقابل مشركين به شمار آمده ‏اند، و صابئين يك طائفه از مجوس بوده ‏اند كه به دين يهود متمايل شده و دينى ميان اين دو دين براى خود درست كرده ‏اند.

و از سياق آيه 29 سوره توبه، بر مى ‏آيد كه كلمه "من" در جمله «مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» بيانيه است نه تبعيضى، براى اينكه هر يك از يهود و نصارى و مجوس مانند مسلمين، امت واحد و جداگانه ‏اى هستند، هر چند مانند مسلمين در پاره‏ اى عقايد به شعب و فرقه ‏هاى مختلفى متفرق شده و به يكديگر مشتبه شده باشند.

و اگر مقصود قتال با بعضى از يهود و بعضى از نصارى و بعضى از مجوس بود، و يا مقصود، قتال با يكى از اين سه طائفه اهل كتاب كه به خدا و معاد ايمان ندارند مى ‏بود، لازم بود كه بيان ديگرى غير اين بيان بفرمايد تا مطلب را افاده كند. (‏ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 315)

[="Tahoma"]

عبدالرسول;356549 نوشت:

تعیین ایمان به خدا و روز جزا از سوی ما چگونه امکان پذیر است ؟

اسلام، معیار ایمان کامل و حقیقی

خداى تعالى در قرآن کریم، ميان ايمان به او و ايمان به روز جزا هيچ فرقى نمى‏ گذارد، و كفر به يكى از آن دو را كفر به هر دو مى داند.

در باره كسانى كه ميان خدا و پيغمبرانش تفاوت قائل شده ‏اند و به خود خدا و بعضى از پيغمبران ايمان‏ آورده و به بعضى ديگر ايمان نياورده‏ اند حكم به كفر نموده، و از آن جمله فرموده: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً» (نساء، 150 و 151)

بنا بر اين، اهل كتاب هم كه به نبوت پیامبر(ص) ايمان نياورده ‏اند كفار حقيقى هستند، و لو اين كه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند. علاوه بر اين كه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادى صحيح نيست.

پس ظاهرا علت اين كه ايمان به خدا و روز جزا را از اهل كتاب نفى مى‏ كند اين است كه اهل كتاب، توحيد و معاد را آن طور كه بايد معتقد نيستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهيت را دارا مى ‏باشند، نه اين كه علتش اين باشد كه اين دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نيستند، چون قرآن اعتقاد به وجود اللَّه را از قول خود آنها حكايت مى‏ كند، گر چه در توراتى كه فعلا موجود است اصلا اثرى از مساله معاد ديده نمى‏ شود. (ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 316)

[="Tahoma"]

بیانی دیگر از کافر بودن اهل کتاب

در اين آيه 29 سوره توبه، براى اهل كتاب كه بايد با آنها جنگيد سه ويژگى ذكر مى ‏كند:

1. آن ها به خدا و روز قيامت ايمان ندارند. البته آنها مدّعى اين هستند كه ايمان به خدا و قيامت دارند ولى مى ‏دانيم كه ايمان آنها شرك آلود است و همان گونه كه در آيه بعدى خواهد آمد يهودي ها عزير را پسر خدا مى ‏دانستند و نصارى، مسيح را پسر خدا مى ‏خواندند و نيز آنها دانشمندان خود را ارباب خود قرار داده بودند و ايمان واقعى به خدا و روز قيامت نداشتند.

ضمنا در تورات كنونى ذكرى از قيامت و عالم پس از مرگ به ميان نيامده است.

2. آن ها آن چه را كه خدا و رسول او حرام كرده ‏اند، حرام نمى‏ دانند. منظور از رسول در اينجا پيامبران خودشان است. يعنى آنها حتى به احكام دين خود نيز پاى بند نيستند و چيزهايى را كه موسى و عيسى حرام كرده ‏اند، آنها حرام نمى ‏دانند.

3. آن ها به دين حق گرايش نمى‏ كنند و اسلام را كه دين بر حق است نمى ‏پذيرند.

نکته: درست است كه دين موسى و عيسى هم بر حق بودند ولى با ظهور اسلام آن دين ها نسخ شدند و دين اسلام يگانه دين بر حق است و هر مكلفى بايد آن را بپذيرد.

بنابر این:

طبق اين آيه با اهل كتاب كه اين ويژگی ها را دارند بايد جنگيد تا وقتى كه حاضر به پرداخت جزيه شوند، يعنى شرايط صلح را قبول كنند؛ آن وقت مى ‏توانند به عنوان كافر ذمى در پناه مسلمانان زندگى كنند و جان و مال و ناموس آنها محترم است و آنها در انجام مراسم دينى خود نيز آزاد هستند. (ر.ک: تفسیر كوثر، ج ‏4، ص 456)

[="Tahoma"]

عبدالرسول;356549 نوشت:


اسلام که همواره از صلح و دوستی سخن می گوید چرا در این آیه نهایت خشونت را اعلام می کند ؟

برخورد اسلام‏ با کافران

در يك تقسيم بندى ابتدايى مى ‏توان كافران را از لحاظ برخورد حكومت اسلامى با آنان به دو دسته تقسيم كرد: مشرك و اهل كتاب.

مشركان كسانى هستند كه به يكى از اديان آسمانى عقيده ندارند و به جاى خدا بتها و يا موجودات ديگر را پرستش مى‏كنند و در آغاز ظهور اسلام، پيامبر اسلام با مشركانى روبرو بود كه بت مى ‏پرستيدند.

در مقابل اينها اهل كتاب قرار دارند كه به يك دين آسمانى عقيده دارند اگر چه در دين خود دچار انحراف هم شده و عقيده شرك آلودى هم داشته باشند، مانند يهود و نصارى و مجوس و به قول بعضى‏ها صابئين نيز از آنها هستند.

برخورد حكومت اسلامى با اين دو گروه از كافران متفاوت است:

اسلام با شرك سر سازگارى ندارد و در حكومت خود وجود مشرك را تحمل نمى ‏كند و حكم اين است كه با آنان جنگ شود يا اسلام را بپذيرند و يا كشته شوند و يا از سرزمين هاى اسلامى بيرون روند.

اما در باره اهل كتاب حكم ديگرى وجود دارد. اهل كتاب مى توانند در كنار مسلمانان زندگى كنند مشروط بر اين كه شرائط ذمه را داشته باشند.

آنها اگر آن شرائط خاص را داشته باشند، بر عهده و ذمّه مسلمانان است كه از جان و مال و ناموس آنها حمايت كنند و به آنها كافر ذمّى گفته مى ‏شود.

يكى از شرائط مهم ذمّه كه بايد اهل كتاب به آن ملتزم شوند، دادن «جزيه» است و آن مقدار مالى است كه يا به صورت سرانه يا به صورت ماليات بر زمين مى ‏پردازند و در مقابل آن در امان هستند و اين مشابه زكات و ساير حقوق مالى است كه حكومت اسلامى از مسلمانان وصول مى‏ كند. (تفسیر كوثر، ج ‏4، ص 458)

باید توجه داست که دین اسلام کاملترین و آخرین ادیان الهی است و هر دینی قبل از آن منسوخ شده و زمان آن گذشته است.

حکم جهاد و مبارزه با کافران ـ اعم از مشرکان و اهل کتاب ـ برای این است که دین اسلام برترین دین است و باید اعتلای آن حفظ شود.

[="Tahoma"]

چند نکته:

1. خشونت در برابر دشمنان، هیچ اشکالی ندارد و منطقی و معقول است.

2. این دشمنان، کسانی بوده اند که در دشمنی خود پابرجا بوده و از هر فرصتی برای جنگ و مبارزه بر علیه مسلمانان استفاده می کردند.

3. جامعه اسلامی باید فضایی اسلامی و دینی داشته باشد لذا کافرانی که دست از کفر و عناد بر نمی دارند و در هر لحظه به دنبال ضربه به این جامعه هستند، در آن جایی ندارند.

4. کافران باید انتخاب کنند یعنی این نبوده که همه راهها بر روی آنها بسته شود.

مشرکان یا باید مسلمان شوند و یا باید از آن سرزمین بیرون روند.

اهل کتاب نیز اگر بخواهند در آن سرزمین بمانند باید به صلح پیبند باشند و جزیه بدهند یعنی تحت سلطه حکومت اسلامی باشند و دست از دشمنی بر دارند.

بنابر این:

چنین برخوردی با چنین دشمنی که همیشه در صدد دشمنی است و سر جنگ دارد، برخوردی منطقی و معقول است.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;356549 نوشت:


علت تاکید بر پرداخت جزیه چیست ؟ آیا هدف از حمله به اهل کتاب اجبار آنها به پرداخت جزیه است ؟

فلسفه گرفتن جزیه

"جزيه" يك نوع ماليات سرانه اسلامى است كه به افراد تعلق مى‏ گيرد، و به تعبير ديگر "ماليات سرانه سالانه" است.

جزیه، ماليات و جزاى امنيتى است كه حكومت اسلامى براى اهل کتاب فراهم مى‏ سازد.

جزيه، قبل از اسلام هم بوده و فلسفه اصلى اين چنین ماليات هایی، این است كه دفاع از موجوديت و استقلال و امنيت يك كشور وظيفه همه افراد آن كشور است، لذا هر گاه جمعى عملا براى انجام اين وظيفه قيام كنند، و عده ‏اى ديگر به خاطر اشتغال به كسب و كار نتوانند در صف سربازان قرار گيرند، وظيفه گروه دوم اين است كه هزينه جنگجويان و حافظان امنيت را به صورت يك ماليات سرانه در سال بپردازند.

گواه ديگر اين كه در اسلام جزيه بر مسلمانان لازم نيست، زيرا جهاد بر همه واجب است و به هنگام لزوم همگى بايد در ميدان نبرد در برابر دشمن حاضر شوند، اما چون اقليت هاى مذهبى از شركت در جهاد معافند، به جاى آن بايد جزيه بپردازند، تا از اين طريق در حفظ امنيت كشور اسلامى كه در آن آسوده زندگى مى‏ كنند سهمى داشته باشند.

و نيز معاف بودن كودكان اقليت‏ هاى مذهبى و هم چنين زنان، پير مردان و نابينايان آن ها از حكم جزيه دليل ديگرى بر اين موضوع است.

بنابر این:

جزيه تنها يك نوع كمك مالى است، كه از طرف اهل كتاب در برابر مسئوليتى كه مسلمانان به منظور تأمين امنيت جان و مال آن ها به عهده مى ‏گيرند، پرداخت مى ‏گردد.

___________
(برگرفته از: تفسير نمونه، ج ‏7، ص 355 و 356)

عبدالرسول;356549 نوشت:


آیا بهتر نیست که به جای قتال افراد با چنین ویژگی هایی با آنها بحث نمود ؟

با توجه به تاریخ اسلام، روشن است که پیامبر خدا(ص) بیش از اندازه ای که هر فرد عادی مراعات می کند، ایشان با مخالفان مدارا کرده و لحظه ای از پند و اندز و ارشاد آنها دست نکشیده و از هر فرصتی استفاده کرده و پیام الهی را به گوش آنها رسانده و آنها را بشارت داده و انذار نموده اند.

دشمنی که نه برای یکبار و دو بار، بلکه به دفعات ثابت کرده که همیشه قصدش دشمنی و جنگ با مسلمانان بوده و راضی به غیر از آن نمی شود، دیگر جایی برای گفتگو نمی گذارد.

بحث و گفتگو در جایی است که طرف مقابل هم اهل بحث و گفتگو باشد. وقتی طرف مقابل قصد جنگ و مبارزه دارد و به غیر از نابودی اسلام و مسلمین، به چیز دیگری فکر نمی کند، تنها راه، مبارزه با آن است.

افزون بر آن، اسلام برای کافران، راه انتخاب قرار داده که یا مسلمان شوند و از سرزمین مسلمانان بیرون بروند (در خصوص مشرکان)؛ و در مورد اهل کتاب نیز اگر بخواهند در آن سرزمین بمانند باید شرائط صلح را قبول کنند و جزیه بدهند. در این صورت جان و مال آنها محفوظ و در امان حکومت اسلامی است.

میقات;358344 نوشت:
«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ لَا يحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقّ‏ِ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ‏ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»

سلام
به نظر حقیر
اولا من من تبعیض است نه من بیان لذا شامل همه اهل کتاب نمی شود لذا آنها که خود تسلیم می شوند یا آن اوصاف را ندارند مشمول فرمان قاتلو نیستند
ثانیا چون مقصود دادن جزیه است قاتلوا به معنای جنگ منجر به قتل نیست بلکه جنگ منتهی به دادن جزیه مقصود است لذا آنچه که می تواند کشتن را منجر شود مقاومت بی مورد خود اهل کتاب است
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;358362 نوشت:
سلام
به نظر حقیر

من من تبعیض است نه من بیان لذا شامل همه اهل کتاب نمی شود لذا آنها که خود تسلیم می شوند یا آن اوصاف را ندارند مشمول فرمان قاتلو نیستند

با سلام و درود

این "مِن" برای تبعیض نیست بلکه بیان است برای «الَّذينَ لا يُؤْمِنُون‏....»؛ یعنی همه پيروان كتب آسمانى پيشين، گرفتار اين انحرافات مذهبى شده‏ اند و اين حكم در باره همه آن ها است.

این تفسیر مشهور و غالب مفسران است و بنده مخالفی پیدا نکردم. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏5، ص 34؛ تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 48؛ تفسير كنز الدقائق، ج ‏5، ص 430؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج ‏9، ص 214؛ تفسير نمونه، ج ‏7، ص 354)

طبق بیان شما، آن بعضی که تسلیم می شوند اعتقاداتشان نسبت به توحید و معاد و ... صحیح و کامل است، در حالی قرآن کریم می فرماید همه آن ها به انحراف کشیده شده و ایمانشان صحیح نیست لذا با آن ها بجنگید، البته اگر در مقابل شما تسلیم شدند، آن ها را نکشید ولی از آن ها جزیه بگیرید.

سلام علیکم

میقات;358344 نوشت:
در مورد شأن نزول این آیه، نقل شده كه اين آيه در وقتى نازل شد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دستور جنگ با روميان را صادر فرمودند و به دنبال آن به جنگ تبوك رفتند.

و برخى گفته‏ اند اختصاص به آن جنگ ندارد و به طور عموم نازل شده است.



پس در شان نزول آن اختلاف می باشد . اگر لفظ عامیت نزول را بپذیریم آن وقت صریح آیه دستور به جنگ و یا کشتار اهل کتاب می دهد و این یعنی جهاد ابتدایی . و می توان گفت که شبهه (( اسلام دین خون و خونریزی ! )) شدت می یابد و با این شان نزول و مفهوم آیه تقویت می شود.

میقات;358344 نوشت:
اما تعبیر از «قَاتِلُوا»

قاتلوا فعل امر و از باب فعال ( مفاعله ) می باشد و افعال در این باب معنای متعدی پیدا می کنند . اما اینکه چرا شما قاتلوا را فقط جنگیدن معنا کردید جای تعجب است ! قتال به معنای کشتن هم می باشد و اگر ما این آیات را با لفظ کشتن ( که نزدیک تر است ) معنا کنیم هیچ مشکلی پیش نمی آید . اما اینکه شاهد از قرآن آوردید خود همان شاهد قرآنی را هم می توان با لفظ کشتن معنا کرد . چه مشکلی پیش می آید ؟

میقات;358344 نوشت:
خداى تعالى در قرآن کریم، ميان ايمان به او و ايمان به روز جزا هيچ فرقى نمى‏ گذارد، و كفر به يكى از آن دو را كفر به هر دو مى داند.

در باره كسانى كه ميان خدا و پيغمبرانش تفاوت قائل شده ‏اند و به خود خدا و بعضى از پيغمبران ايمان‏ آورده و به بعضى ديگر ايمان نياورده‏ اند حكم به كفر نموده، و از آن جمله فرموده: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً» (نساء، 150 و 151)

بنا بر اين، اهل كتاب هم كه به نبوت پیامبر(ص) ايمان نياورده ‏اند كفار حقيقى هستند، و لو اين كه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند. علاوه بر اين كه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادى صحيح نيست.

پس ظاهرا علت اين كه ايمان به خدا و روز جزا را از اهل كتاب نفى مى‏ كند اين است كه اهل كتاب، توحيد و معاد را آن طور كه بايد معتقد نيستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهيت را دارا مى ‏باشند، نه اين كه علتش اين باشد كه اين دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نيستند، چون قرآن اعتقاد به وجود اللَّه را از قول خود آنها حكايت مى‏ كند، گر چه در توراتى كه فعلا موجود است اصلا اثرى از مساله معاد ديده نمى‏ شود. (ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 316)



اولا آیتنی که آوردید در مورد افراد مطلع ، مغرض ، معاند و حربی است ، اما آیه مورد بحث بنده یک حکم کلی را صادر میکند : کسانی ایمان ندارند را بکشید . حال چه کسانی که بی آزارند و چه افراد با آزار !

وثانیا مخبر این اخبار خود خداوند است . سوال من همچنان باقی است : شما چگونه می خواهید ایمان یک فرد را بسنجید ؟ فکر کنید یک فرد مسلمان بخواهد به این آیه عمل کند ، چگونه باید مومنین اهل کتاب را از بقیه تشخیص دهد ؟

میقات;358344 نوشت:
1. آن ها به خدا و روز قيامت ايمان ندارند. البته آنها مدّعى اين هستند كه ايمان به خدا و قيامت دارند ولى مى ‏دانيم كه ايمان آنها شرك آلود است و همان گونه كه در آيه بعدى خواهد آمد يهودي ها عزير را پسر خدا مى ‏دانستند و نصارى، مسيح را پسر خدا مى ‏خواندند و نيز آنها دانشمندان خود را ارباب خود قرار داده بودند و ايمان واقعى به خدا و روز قيامت نداشتند.

ضمنا در تورات كنونى ذكرى از قيامت و عالم پس از مرگ به ميان نيامده است.



آیا ملاک برای ما ظاهر است یا واقعیت باطنی ؟ وقتی کسی مدعی داشتن ایمان شود شما چرا نباید از او بپذیرید ؟ آیا شما بهتر از پیامبر می دانید ؟ مگر خود رسول الله اسلام ظاهری ابوسفیان را نپذیرفت ؟

و بعدهم شرک آلود بودن ایمان را خدا تشخیص داده . آیا شما می توانید شرکی بودن ایمان یک مسیحی را در میدان نبرد تشخیص دهید ؟

میقات;358344 نوشت:

طبق اين آيه با اهل كتاب كه اين ويژگی ها را دارند بايد جنگيد تا وقتى كه حاضر به پرداخت جزيه شوند، يعنى شرايط صلح را قبول كنند؛ آن وقت مى ‏توانند به عنوان كافر ذمى در پناه مسلمانان زندگى كنند و جان و مال و ناموس آنها محترم است و آنها در انجام مراسم دينى خود نيز آزاد هستند.

دوست عزیز ! شرایط صلح را قبول کنند ؟؟؟؟؟ ما به آنها حمله کرده ایم و باید شرایطی را نیز به آنها تحمیل کنیم ؟ یعنی اسلام واقعا به خاطر جزیه حاضر است یک انسان را بکشد ؟ و بعدهم ایمان ندارد که ندارد . افکار شرکی دارد خب داشته باشد . دیگر چه دلیلی دارد ما به زور اجبار کنیم ؟ آیا با دیدن روحیه جنگاوری و خونریزی اسلام ، دین حق را از اعماق وجودش حس می کند ؟ و یا اینکه بدتر از اسلام و مسلمین متنفر می شود .

اصلا آیا این عقلانی ست که ما به خاطر عقیده یک نفر او را بکشیم تا هنگامی که مجبور شود باج بدهد ؟

میقات;358344 نوشت:
حکم جهاد و مبارزه با کافران ـ اعم از مشرکان و اهل کتاب ـ برای این است که دین اسلام برترین دین است و باید اعتلای آن حفظ شود.


اتفاقا نه تنها متعالی نمی شود بلکه با نسبت خشونت و زور و تهدید به آن روز به روز در میان جوامع از عظمت آن کاسته می شود . به نظر بنده این انسانی نیست که به خاطر عقیده یک نفر کشته شود .

میقات;358344 نوشت:
1. خشونت در برابر دشمنان، هیچ اشکالی ندارد و منطقی و معقول است.

2. این دشمنان، کسانی بوده اند که در دشمنی خود پابرجا بوده و از هر فرصتی برای جنگ و مبارزه بر علیه مسلمانان استفاده می کردند.

3. جامعه اسلامی باید فضایی اسلامی و دینی داشته باشد لذا کافرانی که دست از کفر و عناد بر نمی دارند و در هر لحظه به دنبال ضربه به این جامعه هستند، در آن جایی ندارند.

4. کافران باید انتخاب کنند یعنی این نبوده که همه راهها بر روی آنها بسته شود.

مشرکان یا باید مسلمان شوند و یا باید از آن سرزمین بیرون روند.

اهل کتاب نیز اگر بخواهند در آن سرزمین بمانند باید به صلح پیبند باشند و جزیه بدهند یعنی تحت سلطه حکومت اسلامی باشند و دست از دشمنی بر دارند.

دقت کنید : در این آیه بحث دشمنی و جنگ و مبارزه با اسلام مطرح نیست . بحث بر سر عقیده افراد است . چون او مشرک است پس باید کشته شود ، مگر اینکه باج بدهد .

میقات;358344 نوشت:
جزيه تنها يك نوع كمك مالى است، كه از طرف اهل كتاب در برابر مسئوليتى كه مسلمانان به منظور تأمين امنيت جان و مال آن ها به عهده مى ‏گيرند، پرداخت مى ‏گردد.

من تعریف جزیه را نخواستم . گفتم چرا باید یک انسان را در دو راهی مردن یا جزیه دادن قرار دهیم . آنهم به دلیل عقیده اش . آیا این عمل انسانی ست ؟

بنده در پایان یک نکته را دوباره توضیح دهم که آیه قتال را به خاطر عقاید افراد بیان می کند و نه به خاطر دشمنی و جنگ و حمله آنها به اسلام.

میقات;358593 نوشت:
این "مِن" برای تبعیض نیست بلکه بیان است برای «الَّذينَ لا يُؤْمِنُون‏....»؛ یعنی همه پيروان كتب آسمانى پيشين، گرفتار اين انحرافات مذهبى شده‏ اند و اين حكم در باره همه آن ها است.

این تفسیر مشهور و غالب مفسران است و بنده مخالفی پیدا نکردم. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏5، ص 34؛ تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 48؛ تفسير كنز الدقائق، ج ‏5، ص 430؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج ‏9، ص 214؛ تفسير نمونه، ج ‏7، ص 354)

طبق بیان شما، آن بعضی که تسلیم می شوند اعتقاداتشان نسبت به توحید و معاد و ... صحیح و کامل است، در حالی قرآن کریم می فرماید همه آن ها به انحراف کشیده شده و ایمانشان صحیح نیست لذا با آن ها بجنگید، البته اگر در مقابل شما تسلیم شدند، آن ها را نکشید ولی از آن ها جزیه بگیرید.

سلام
اما این آیات و امثال این آیه بر وجود اهل کتابی دلالت دارد که عقاید حق دارند :

[سوره البقرة (2): آيه 62]
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)
ترجمه:
62- كسانى كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‏اند، و يهود و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده‏ اند و عمل صالح انجام داده‏ اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچگونه ترس و غمى براى آنها نيست

[سوره المائدة (5): آيات 82 تا 86]
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (82) وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83) وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84) فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (86)
ترجمه:
82- بطور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت، ولى
آنها را كه مى‏گويند مسيحى هستيم نزديكترين دوستان به مؤمنان مى‏يابى، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبر نمى ‏ورزند.
83- و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مى‏بينى كه (از شوق) اشك مى‏ ريزد بخاطر حقيقتى را كه دريافته‏اند، آنها مى‏گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس.
84- چرا ما ايمان به خدا و آنچه از حق به ما رسيده نياوريم در حالى كه آرزو داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد؟! 85- خداوند آنها را به خاطر اين سخن باغهايى از بهشت پاداش داد كه از زير درختان آن نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين جزاى نيكوكاران است.
86- و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اهل دوزخند

لذا من می تواند من تبعیض باشد
والله الموفق

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:
سلام علیکم

پس در شان نزول آن اختلاف می باشد . اگر لفظ عامیت نزول را بپذیریم آن وقت صریح آیه دستور به جنگ و یا کشتار اهل کتاب می دهد و این یعنی جهاد ابتدایی . و می توان گفت که شبهه (( اسلام دین خون و خونریزی ! )) شدت می یابد و با این شان نزول و مفهوم آیه تقویت می شود.

با سلام و درود

روش برداشت از قرآن این نیست که با توجه به این آیات، یک قانون کلی درست کنیم و بگوییم همیشه باید با اهل کتاب جنگید.

اولا حکم به قتال و جنگیدن، در جایی و با کسی است که او قصد قتال و جنگ با مسلمانان دارد: «وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم‏»؛ و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏جنگند، نبرد كنيد! (بقره، 190)

ثانیا خود این آیه می فرماید اگر کسی از اهل کتاب، شرائط صلح را پذیرفت، یعنی دست از مبارزه و دشمنی با مسلمانان برداشت، با دادن جزیه در امان است.

ثالثا سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام، چیزی غیر از آن چیزی که شما می گویید را نشان می دهد.

بر همین اساس شیعه معتقد است که جهاد ابتدایی بدون اذن امام معصوم، مشروع نیست.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:

قاتلوا فعل امر و از باب فعال ( مفاعله ) می باشد و افعال در این باب معنای متعدی پیدا می کنند . اما اینکه چرا شما قاتلوا را فقط جنگیدن معنا کردید جای تعجب است ! قتال به معنای کشتن هم می باشد و اگر ما این آیات را با لفظ کشتن ( که نزدیک تر است ) معنا کنیم هیچ مشکلی پیش نمی آید . اما اینکه شاهد از قرآن آوردید خود همان شاهد قرآنی را هم می توان با لفظ کشتن معنا کرد . چه مشکلی پیش می آید ؟

بله،قتال حکم جنگ است و در جنگ کشتن و کشته شدن است

نقل قول:

اولا آیتنی که آوردید در مورد افراد مطلع ، مغرض ، معاند و حربی است ، اما آیه مورد بحث بنده یک حکم کلی را صادر میکند : کسانی ایمان ندارند را بکشید . حال چه کسانی که بی آزارند و چه افراد با آزار !

وثانیا مخبر این اخبار خود خداوند است . سوال من همچنان باقی است : شما چگونه می خواهید ایمان یک فرد را بسنجید ؟ فکر کنید یک فرد مسلمان بخواهد به این آیه عمل کند ، چگونه باید مومنین اهل کتاب را از بقیه تشخیص دهد ؟

خیر، این یک حکم و قانون کلی نیست. برای این که از آیات قرآن یک برداشت قانونی و کلی داشته باشیم، نیاز به معصوم داریم، و چنین برداشتی که هر جا اهل کتاب یا مشرکان را دیدید بکشید، در هیچ جای از کلام معصومین ـ که مفسران قرآن هستند ـ نیست.

خداوند می فرماید غیر از اسلام، بقیه اعتقادات صحیح و کامل نیست. لذا اهل کتاب هم ایمانشان صحیح و کامل نیست. این یک معیار کلی است و بر اساس آن می توان ایمان اولیه را سنجید.

ضمنا قرار نیست هر جا مشرک یا اهل کتابی را دیدیم، او را به قتل برسانیم، لذا الزامی به تشخیص دادن ایمان طرف مقابل نیست.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:


آیا ملاک برای ما ظاهر است یا واقعیت باطنی ؟ وقتی کسی مدعی داشتن ایمان شود شما چرا نباید از او بپذیرید ؟ آیا شما بهتر از پیامبر می دانید ؟ مگر خود رسول الله اسلام ظاهری ابوسفیان را نپذیرفت ؟

و بعدهم شرک آلود بودن ایمان را خدا تشخیص داده . آیا شما می توانید شرکی بودن ایمان یک مسیحی را در میدان نبرد تشخیص دهید ؟

خداوند قرار است ایمان را بپذیرد که می فرماید این ایمان پذیرفتنی نیست. قید هم نزده بلکه اهل کتاب را فرموده که در توحید و معاد و ... اعتقاد صحیحی ندارند.

پیامبر خدا(ص) هم وقتی دستور جنگ با مشرکان و کفار آمد، این گونه نبود که تک تک آنها را جدا کنند، بلکه هر کس مسلمان نشده بود و بر کفر و شرک باقی بود، جزو مشرکان و کافران بود.

توجه داشته باشید که مباحث با هم خلط نشود. این که پیامبر(ص) به ابوسفیان مهلت دادند، نه به معنای بر حق بودن او بوده است، لذا می بینیم وقتی حکم جهاد آمد دیگر به او مهلت ندادند.

پس بین موقعیت جنگی و غیر جنگی فرق است. و این دشمنی که حکم جنگ با او داده شده، دشمنی است که کمر به نابودی مسلمانان بسته و وارد جنگ شده یا قصد ورود به جنگ دارد. به بیان دیگر، کافر حربی است.

کافر چند قسم دارد: حربی، ذمی، معاهد

ما فقط با کافر حربی می توانیم وارد جنگ شویم. و کافر حربی کسی است که کمر به نابودی مسلمانان بسته و قصد جنگ و کشتن دارد.

لذا از این آیات نمی توان قاونی کلی بر جنگ با اهل کتاب در هر زمان را برداشت نمود.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:

شرایط صلح را قبول کنند ؟؟؟؟؟ ما به آنها حمله کرده ایم و باید شرایطی را نیز به آنها تحمیل کنیم ؟ یعنی اسلام واقعا به خاطر جزیه حاضر است یک انسان را بکشد ؟ و بعدهم ایمان ندارد که ندارد . افکار شرکی دارد خب داشته باشد . دیگر چه دلیلی دارد ما به زور اجبار کنیم ؟ آیا با دیدن روحیه جنگاوری و خونریزی اسلام ، دین حق را از اعماق وجودش حس می کند ؟ و یا اینکه بدتر از اسلام و مسلمین متنفر می شود .

اصلا آیا این عقلانی ست که ما به خاطر عقیده یک نفر او را بکشیم تا هنگامی که مجبور شود باج بدهد ؟

نمی توان فرض ذهنی داشت و قرآن را بر اساس آن تفسیر نمود.

به تاریخ اسلام مراجعه کنید تا این گونه برداشت نداشته باشید که اسلام برای جزیه بخواهد انسان بکشد. آیا این برداشت شما با آیات قرآن که کشتن یک انسان را کشتن همه انسانها می داند سازگار است؟؟ نمی توان بدون توجه به سایر تعالیم و آیات قرآن، برداشتی از قرآن داشت و به قرآن نسبت داد.

این آیات از کسی سخن می گویند که همیشه در جنگ و مبارزه با مسلمانان بوده و از هر فرصتی با هم دست شدن با مشرکان در صدد ضربه زدن به مسلمانان بوده اند.

لذا اعلام جنگ با دشمنی است که دست از دشمنی خود بر نمی دارد و در حال جنگ و مبارزه با مسلمانان است.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:


اتفاقا نه تنها متعالی نمی شود بلکه با نسبت خشونت و زور و تهدید به آن روز به روز در میان جوامع از عظمت آن کاسته می شود . به نظر بنده این انسانی نیست که به خاطر عقیده یک نفر کشته شود .

بله، ولی شما یک فرض ذهنی دارید که با آن به سراغ قرآن می روید.

با کسی که ایمان صحیح به خداوند و معاد و ... ندارد و هیچ وقت هم دست از دشمنی برنداشته و برای نابودی مسلمانان اقدام می کند، چگونه باید رفتار کرد؟

وقتی پیامبر اکرم(ص) این همه سال با مشرکان و اهل کتاب مدارا کرده اند ولی آنها همیشه سوء استفاده نموده و بر علیه مسلمان اقدام نموده اند، آیا اگر پاسخ جنگ طلبی آنها با جنگ داده شود، غیر معقول و غیر منطقی است؟

نقل قول:

بحث بر سر عقیده افراد است . چون او مشرک است پس باید کشته شود ، مگر اینکه باج بدهد .

این همه ی مطلب نیست. حقیقت این است که چون او مشرک است و با مسلمانان دشمنی می کند و دست از دشمنی و جنگ بر نمی دارد، باید با او جنگید.

لذا اگر او دشمنی نکند و بر علیه مسلمانان اقدام نکند، با او جنگی نداریم.

تاریخ زندگی پیامبر(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام همین گونه است.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:

من تعریف جزیه را نخواستم . گفتم چرا باید یک انسان را در دو راهی مردن یا جزیه دادن قرار دهیم . آنهم به دلیل عقیده اش . آیا این عمل انسانی ست ؟

قبلا هم اشاره کردم. اگر تاریخ را مطالعه کنیم، جنگ با مشرکان و اهل کتاب، صرفا به خاطر عقیده آنها نیست. بلکه آنها علاوه بر عقیده باطلی که دارند، اقدام به دشمنی و مبارزه با مسلمانان می کنند.

لذا اهل کتاب اگر بخواهند در جامعه اسلامی بمانند، یا باید عقیده صحیح داشته باشند و یا باید دست از دشمنی بردارند.

شما اگر در فلسفه جزیه دقت می کردید متوجه این مطلب می شدید که جزیه برای آنها قرار داده می شود و در مقابل آنها دیگر نسبت به دفاع و حراست از سرزمین مسلمانان، وظیفه و مسئولیتی ندارند، در حالی که مسلمانان وظیفه دارند در برابر دشمن از سرزمین و آیین اسلام دفاع نمایند، ولو زخمی یا کشته شوند، این همان جهاد فی سبیل الله است.

علاوه بر این، مال و جان و ... آنها در امان حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی موظف است امنیت آنها را تضمین کند.

[="Tahoma"]

عبدالرسول;358655 نوشت:

بنده در پایان یک نکته را دوباره توضیح دهم که آیه قتال را به خاطر عقاید افراد بیان می کند و نه به خاطر دشمنی و جنگ و حمله آنها به اسلام.

نمی توان بدون دلیل و بدون توجه به آیات دیگر قرآن، چیزی را به قرآن نسبت داد.

در کنار این آیه، قرآن کریم در جای دیگر می فرماید: «وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم‏»؛ و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏ جنگند، نبرد كنيد! (بقره، 190)

سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام نیز همین را نشان می دهد.

لذا با کسی که قصد دشمنی و جنگ ندارد و اقدام بر علیه مسلمانان نکرده و در حال مبارزه و دشمنی نیست، جنگی نیست.

دادن جزیه هم که اختصاص به جنگ ندارد زیرا همان طور که عرض کردم نوعی مالیات است و حکومت اسلامی در برابر جزیه ای که از اهل کتاب می گیرد باید امنیت آنها را تضمین کند و در جنگ هم آنها نسبت به شرکت در میدان جنگ و به خطر انداختن جان خود، وظیفه ای ندارند.

[="Tahoma"]

حامد;358695 نوشت:
سلام
اما این آیات و امثال این آیه بر وجود اهل کتابی دلالت دارد که عقاید حق دارند :

[سوره البقرة (2): آيه 62]
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)
ترجمه:
62- كسانى كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‏اند، و يهود و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده‏ اند و عمل صالح انجام داده‏ اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچگونه ترس و غمى براى آنها نيست

[سوره المائدة (5): آيات 82 تا 86]
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ

مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (82) وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83) وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84) فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (86)
ترجمه:
82- بطور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت، ولى
آنها را كه مى‏گويند مسيحى هستيم نزديكترين دوستان به مؤمنان مى‏يابى، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبر نمى ‏ورزند.
83- و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مى‏بينى كه (از شوق) اشك مى‏ ريزد بخاطر حقيقتى را كه دريافته‏اند، آنها مى‏گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس.
84- چرا ما ايمان به خدا و آنچه از حق به ما رسيده نياوريم در حالى كه آرزو داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد؟! 85- خداوند آنها را به خاطر اين سخن باغهايى از بهشت پاداش داد كه از زير درختان آن نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين جزاى نيكوكاران است.
86- و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اهل دوزخند

لذا من می تواند من تبعیض باشد
والله الموفق

با سلام و درود

این که از اهل کتاب، گروهی که ایمان به توحید و قیامت داشته و عمل صالح انجام دهند، از نیکان آنها هستند، شکی نیست؛ ولی مخاطبان در آیه 29 سوره توبه، به قرینه آیات بعدی، کسانی هستند که ایمان به توحید ندارند و برای خدا فرزند قائل هستند و ....؛ لذا خداوند در مورد اینها می فرمایند: «قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ».

به بیان دیگر، در برداشت از آیات بایستی شأن نزول را هم مورد توجه قرار داد. این آیات نمی خواهد یک قانون کلی و دائمی را بیان نماید بلکه با توجه به همان واقعه و موقعیت در آن زمان، نازل شده و تکلیف یهودیان و نصارا را مشخص کرده است، و ما اگر بخواهیم از این خطاب یک قانون کلی و دائمی برداشت کنیم نیاز به بیان معصومین علیهم السلام داریم.

لذا این آیات ناظر به همان موقعیت خودش است و نمی توان از آن یک قانون دائمی و کلی برداشت کرد و آن حکم را برای همه اهل کتاب و همه زمانها جاری دانست. این چنین برداشتی نیاز به بیان معصوم دارد و ما چنین بیانی از معصوم نداریم.

بنا بر این، این آیات "قضایا فی وقایع" و ناظر به یک واقعه خاص است؛ نه یک قضیه حقیقیه.

اگر قضیه حقیقیه باشد، اول دعوا و مناقشه است که این ایمان داشتن و نداشتن افراد را چگونه باید تشخیص داد. در حالی که تشخیص ایمان واقعی، فقط با خداوند است و بطور عادی نمی توان آن را تشخیص داد.

این همان سؤالی است که جناب "عبدالرسول" مطرح کردند. بله اگر این موارد از آیات قرآن را قضایای حقیقیه بگیریم و هر کدام را یک قانون کلی و دائمی بدانیم، این اشکال پیش می آید؛ در حالی که این گونه نیست و برای قانون بودن و دائمی بودن آنها، نیاز به بیان معصوم داریم. و در این جا چنین بیانی که بتوان از این آیات برداشت قانونی داشت نداریم.

میقات;359519 نوشت:
برای قانون بودن و دائمی بودن آنها، نیاز به بیان معصوم داریم

سلام
این بیان خلاف عقیده عموم دانشمندان اسلامی در مورد قرآن است . دانشمندان شیعه و سنی همه باور دارند که احکام قرآن ابدی و عام است مگر اینکه در خود قرآن یا دوره رسالت حضرت نسخ شده باشد ضمن اینکه داب قرآن کریم بر بیان احکام در ضمن مسائل شخصیه ووقایع است لذا اگر اینطور باشد که شما می فرمایید خیلی از احکام قرآن معتبر نیست مگر اینکه دلیلی از سنت داشته باشد .
والله الموفق

حامد;365713 نوشت:
سلام
این بیان خلاف عقیده عموم دانشمندان اسلامی در مورد قرآن است . دانشمندان شیعه و سنی همه باور دارند که احکام قرآن ابدی و عام است مگر اینکه در خود قرآن یا دوره رسالت حضرت نسخ شده باشد ضمن اینکه داب قرآن کریم بر بیان احکام در ضمن مسائل شخصیه ووقایع است لذا اگر اینطور باشد که شما می فرمایید خیلی از احکام قرآن معتبر نیست مگر اینکه دلیلی از سنت داشته باشد .
والله الموفق

با سلام و درود

عموم دانشمندان اسلامی گرچه به این مطلب تصریح ندارند ولی برخورد ایشان با آیات به همین شیوه است.

بحث اعتبار و حجیت قرآن نیست بلکه بحث شمول و نوع برداشت از آیات است. ما در برداشت از آیات باید تابع معصومین علیهم السلام باشیم زیرا آنها به فهم مراد الهی بیش از هر کسی واقف هستند.

اگر بخواهیم همه تعالیم آیات را قانونی ـ به این معنا که این حکم به عنوان یک قانون برای همه زمانها و به همین شیوه لازم الاجراء است ـ بدانیم باید طبق این آیات که حکم جهاد با اهل کتاب و یا مشرکین را دارد، هر جا مشرک یا اهل کتابی دیدیم با او به قتال بپردازیم؛ در حالی که چنین نیست و دانشمندان اسلامی هم چنین نمی گویند.

ما روایات زیادی داریم که لزوم مراجعه به معصومین در برداشت از قرآن را به ما متذکر می شود. این معنایش این نیست که قرآن در حیطه حجیت و اعتبارش محدودیتی دارد بلکه معنایش این است معصوم به سنخ کلام الهی بیش از هر کسی واقف است و ما در همه حال برای برداشت از قرآن به مراجعه به معصوم نیازمندیم.

البته روشن است که این سخن در قدر متیقن ها و مواردی که قانون و کلی بودن آن واضح و روشن است، منظور نیست.

بنابر این، سرایت دادن حکم آیه به بیش از محدوده ای که آن آیه در آن مناسبت نازل شده است نیاز به بیان معصوم دارد، و نمی توان بدون پشتوانه بیان معصوم، آن را به قرآن نسبت داد.

پرسش:
بحث قتال غیر مسلمانان یک بحث شبهه بر انگیز است که مستشرقین بسیار بر روی آیات خشونت آمیز و جنایی! قرآن بحث می کنند و از خشونت طلبی اسلام و قرآن می گویند.
در بسیاری موارد پاسخ های مناسبی به این افراد داده شده است. اما آیه 29 سوره توبه از درجه بیشتر از شبهه برخوردار است. در اطراف این آیه شبهات زیر مطرح می شود: شان نزول آیه چیست؟ واژه قاتلوا به چه معناست؟

پاسخ:
«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ لَا يحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقّ‏ِ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ‏ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»؛ با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آن چه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى ‏شمرند، و نه آيين حق را مى ‏پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند!(1)
با سلام و درود
در مورد شأن نزول این آیه، نقل شده كه اين آيه در وقتى نازل شد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دستور جنگ با روميان را صادر فرمودند و به دنبال آن به جنگ تبوك رفتند.
و برخى گفته‏ اند اختصاص به آن جنگ ندارد و به طور عموم نازل شده است.(2)
اما تعبیر از «قَاتِلُوا»:
قاتلوا، فعل امر از باب مفاعله و دستور به جنگیدن است. جنگیدن با كسى كه قصد جنگ دارد و آماده جنگ شده است‏.(3)
قرآن کریم هم این قید را تصریح کرده است: «وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم‏»؛ و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏ جنگند، نبرد كنيد.(4)

اهل کتاب: (یهودی، مسیحی و مجوس)
از آيات بسيارى بر مى ‏آيد كه منظور از اهل كتاب يهود و نصارى هستند، و آيه شريفه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ»(5)، دلالت و يا حد اقل اشعار دارد بر اين كه مجوسيان نيز اهل كتابند، زيرا در اين آيه و ساير آياتى كه صاحبان اديان آسمانى را مى‏ شمارد در رديف آنان و در مقابل مشركين به شمار آمده ‏اند، و صابئين يك طائفه از مجوس بوده ‏اند كه به دين يهود متمايل شده و دينى ميان اين دو دين براى خود درست كرده ‏اند.
و از سياق آيه 29 سوره توبه، بر مى ‏آيد كه كلمه "من" در جمله «مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» بيانيه است نه تبعيضى، براى اينكه هر يك از يهود و نصارى و مجوس مانند مسلمين، امت واحد و جداگانه ‏اى هستند، هر چند مانند مسلمين در پاره‏ اى عقايد به شعب و فرقه ‏هاى مختلفى متفرق شده و به يكديگر مشتبه شده باشند.
و اگر مقصود قتال با بعضى از يهود و بعضى از نصارى و بعضى از مجوس بود، و يا مقصود، قتال با يكى از اين سه طائفه اهل كتاب كه به خدا و معاد ايمان ندارند مى ‏بود، لازم بود كه بيان ديگرى غير اين بيان بفرمايد تا مطلب را افاده كند.(‏6)

اسلام، معیار ایمان کامل و حقیقی
خداى تعالى در قرآن کریم، ميان ايمان به او و ايمان به روز جزا هيچ فرقى نمى‏ گذارد، و كفر به يكى از آن دو را كفر به هر دو مى داند.
در باره كسانى كه ميان خدا و پيغمبرانش تفاوت قائل شده ‏اند و به خود خدا و بعضى از پيغمبران ايمان‏ آورده و به بعضى ديگر ايمان نياورده‏ اند حكم به كفر نموده، و از آن جمله فرموده: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً»(7)
بنا بر اين، اهل كتاب هم كه به نبوت پیامبر(ص) ايمان نياورده ‏اند كفار حقيقى هستند، و لو اين كه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند. علاوه بر اين كه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادى صحيح نيست.
پس ظاهرا علت اين كه ايمان به خدا و روز جزا را از اهل كتاب نفى مى‏ كند اين است كه اهل كتاب، توحيد و معاد را آن طور كه بايد معتقد نيستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهيت را دارا مى ‏باشند، نه اين كه علتش اين باشد كه اين دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نيستند، چون قرآن اعتقاد به وجود اللَّه را از قول خود آنها حكايت مى‏ كند، گر چه در توراتى كه فعلا موجود است اصلا اثرى از مساله معاد ديده نمى‏ شود.(8)
بیانی دیگر از کافر بودن اهل کتاب:
در اين آيه 29 سوره توبه، براى اهل كتاب كه بايد با آنها جنگيد سه ويژگى ذكر مى ‏كند:
1. آن ها به خدا و روز قيامت ايمان ندارند. البته آنها مدّعى اين هستند كه ايمان به خدا و قيامت دارند ولى مى ‏دانيم كه ايمان آنها شرك آلود است و همان گونه كه در آيه بعدى خواهد آمد يهودي ها عزير را پسر خدا مى ‏دانستند و نصارى، مسيح را پسر خدا مى ‏خواندند و نيز آنها دانشمندان خود را ارباب خود قرار داده بودند و ايمان واقعى به خدا و روز قيامت نداشتند.
ضمنا در تورات كنونى ذكرى از قيامت و عالم پس از مرگ به ميان نيامده است.
2. آن ها آن چه را كه خدا و رسول او حرام كرده ‏اند، حرام نمى‏ دانند. منظور از رسول در اينجا پيامبران خودشان است. يعنى آنها حتى به احكام دين خود نيز پاى بند نيستند و چيزهايى را كه موسى و عيسى حرام كرده ‏اند، آنها حرام نمى ‏دانند.
3. آن ها به دين حق گرايش نمى‏ كنند و اسلام را كه دين بر حق است نمى ‏پذيرند.
نکته: درست است كه دين موسى و عيسى هم بر حق بودند ولى با ظهور اسلام آن دين ها نسخ شدند و دين اسلام يگانه دين بر حق است و هر مكلفى بايد آن را بپذيرد.
بنابر این: طبق اين آيه با اهل كتاب كه اين ويژگی ها را دارند بايد جنگيد تا وقتى كه حاضر به پرداخت جزيه شوند، يعنى شرايط صلح را قبول كنند؛ آن وقت مى ‏توانند به عنوان كافر ذمى در پناه مسلمانان زندگى كنند و جان و مال و ناموس آنها محترم است و آنها در انجام مراسم دينى خود نيز آزاد هستند.(9)

چرا اسلام در این آیه نهایت خشونت را اعلام می کند؟

برخورد اسلام‏ با کافران
در يك تقسيم بندى ابتدايى مى ‏توان كافران را از لحاظ برخورد حكومت اسلامى با آنان به دو دسته تقسيم كرد: مشرك و اهل كتاب.
مشركان كسانى هستند كه به يكى از اديان آسمانى عقيده ندارند و به جاى خدا بتها و يا موجودات ديگر را پرستش مى‏كنند و در آغاز ظهور اسلام، پيامبر اسلام با مشركانى روبرو بود كه بت مى ‏پرستيدند.
در مقابل اينها اهل كتاب قرار دارند كه به يك دين آسمانى عقيده دارند اگر چه در دين خود دچار انحراف هم شده و عقيده شرك آلودى هم داشته باشند، مانند يهود و نصارى و مجوس و به قول بعضى‏ها صابئين نيز از آنها هستند.
برخورد حكومت اسلامى با اين دو گروه از كافران متفاوت است:
اسلام با شرك سر سازگارى ندارد و در حكومت خود وجود مشرك را تحمل نمى ‏كند و حكم اين است كه با آنان جنگ شود يا اسلام را بپذيرند و يا كشته شوند و يا از سرزمين هاى اسلامى بيرون روند.
اما در باره اهل كتاب حكم ديگرى وجود دارد. اهل كتاب مى توانند در كنار مسلمانان زندگى كنند مشروط بر اين كه شرائط ذمه را داشته باشند.
آنها اگر آن شرائط خاص را داشته باشند، بر عهده و ذمّه مسلمانان است كه از جان و مال و ناموس آنها حمايت كنند و به آنها كافر ذمّى گفته مى ‏شود.
يكى از شرائط مهم ذمّه كه بايد اهل كتاب به آن ملتزم شوند، دادن «جزيه» است و آن مقدار مالى است كه يا به صورت سرانه يا به صورت ماليات بر زمين مى ‏پردازند و در مقابل آن در امان هستند و اين مشابه زكات و ساير حقوق مالى است كه حكومت اسلامى از مسلمانان وصول مى‏ كند.(10)
باید توجه داست که دین اسلام کاملترین و آخرین ادیان الهی است و هر دینی قبل از آن منسوخ شده و زمان آن گذشته است.
حکم جهاد و مبارزه با کافران ـ اعم از مشرکان و اهل کتاب ـ برای این است که دین اسلام برترین دین است و باید اعتلای آن حفظ شود.
چند نکته:
1. خشونت در برابر دشمنان، هیچ اشکالی ندارد و منطقی و معقول است.
2. این دشمنان، کسانی بوده اند که در دشمنی خود پابرجا بوده و از هر فرصتی برای جنگ و مبارزه بر علیه مسلمانان استفاده می کردند.
3. جامعه اسلامی باید فضایی اسلامی و دینی داشته باشد لذا کافرانی که دست از کفر و عناد بر نمی دارند و در هر لحظه به دنبال ضربه به این جامعه هستند، در آن جایی ندارند.
4. کافران باید انتخاب کنند یعنی این نبوده که همه راهها بر روی آنها بسته شود.
مشرکان یا باید مسلمان شوند و یا باید از آن سرزمین بیرون روند.
اهل کتاب نیز اگر بخواهند در آن سرزمین بمانند باید به صلح پیبند باشند و جزیه بدهند یعنی تحت سلطه حکومت اسلامی باشند و دست از دشمنی بر دارند.
بنابر این؛ چنین برخوردی با چنین دشمنی که همیشه در صدد دشمنی است و سر جنگ دارد، برخوردی منطقی و معقول است.

"جزيه" يك نوع ماليات سرانه اسلامى است كه به افراد تعلق مى‏ گيرد، و به تعبير ديگر "ماليات سرانه سالانه" است.
جزیه، ماليات و جزاى امنيتى است كه حكومت اسلامى براى اهل کتاب فراهم مى‏ سازد.
جزيه، قبل از اسلام هم بوده و فلسفه اصلى اين چنین ماليات هایی، این است كه دفاع از موجوديت و استقلال و امنيت يك كشور وظيفه همه افراد آن كشور است، لذا هر گاه جمعى عملا براى انجام اين وظيفه قيام كنند، و عده ‏اى ديگر به خاطر اشتغال به كسب و كار نتوانند در صف سربازان قرار گيرند، وظيفه گروه دوم اين است كه هزينه جنگجويان و حافظان امنيت را به صورت يك ماليات سرانه در سال بپردازند.
گواه ديگر اين كه در اسلام جزيه بر مسلمانان لازم نيست، زيرا جهاد بر همه واجب است و به هنگام لزوم همگى بايد در ميدان نبرد در برابر دشمن حاضر شوند، اما چون اقليت هاى مذهبى از شركت در جهاد معافند، به جاى آن بايد جزيه بپردازند، تا از اين طريق در حفظ امنيت كشور اسلامى كه در آن آسوده زندگى مى‏ كنند سهمى داشته باشند.
و نيز معاف بودن كودكان اقليت‏ هاى مذهبى و هم چنين زنان، پير مردان و نابينايان آن ها از حكم جزيه دليل ديگرى بر اين موضوع است.
بنابر این؛ جزيه تنها يك نوع كمك مالى است، كه از طرف اهل كتاب در برابر مسئوليتى كه مسلمانان به منظور تأمين امنيت جان و مال آن ها به عهده مى ‏گيرند، پرداخت مى ‏گردد.(11)


آیا بهتر نیست که به جای جنگ، با آنها بحث نمود؟

با توجه به تاریخ اسلام، روشن است که پیامبر خدا(ص) بیش از اندازه ای که هر فرد عادی مراعات می کند، ایشان با مخالفان مدارا کرده و لحظه ای از پند و اندز و ارشاد آنها دست نکشیده و از هر فرصتی استفاده کرده و پیام الهی را به گوش آنها رسانده و آنها را بشارت داده و انذار نموده اند.
دشمنی که نه برای یکبار و دو بار، بلکه به دفعات ثابت کرده که همیشه قصدش دشمنی و جنگ با مسلمانان بوده و راضی به غیر از آن نمی شود، دیگر جایی برای گفتگو نمی گذارد.
بحث و گفتگو در جایی است که طرف مقابل هم اهل بحث و گفتگو باشد. وقتی طرف مقابل قصد جنگ و مبارزه دارد و به غیر از نابودی اسلام و مسلمین، به چیز دیگری فکر نمی کند، تنها راه، مبارزه با آن است.
افزون بر آن، اسلام برای کافران، راه انتخاب قرار داده که یا مسلمان شوند و از سرزمین مسلمانان بیرون بروند (در خصوص مشرکان)؛ و در مورد اهل کتاب نیز اگر بخواهند در آن سرزمین بمانند باید شرائط صلح را قبول کنند و جزیه بدهند. در این صورت جان و مال آنها محفوظ و در امان حکومت اسلامی است.


روش برداشت از قرآن این نیست که با توجه به این آیات، یک قانون کلی درست کنیم و بگوییم همیشه باید با اهل کتاب جنگید.
اولا حکم به قتال و جنگیدن، در جایی و با کسی است که او قصد قتال و جنگ با مسلمانان دارد: «وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم‏»؛ و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏جنگند، نبرد كنيد!(12)
ثانیا خود این آیه می فرماید اگر کسی از اهل کتاب، شرائط صلح را پذیرفت، یعنی دست از مبارزه و دشمنی با مسلمانان برداشت، با دادن جزیه در امان است.
ثالثا سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام، چیزی غیر از آن چیزی که شما می گویید را نشان می دهد.
بر همین اساس شیعه معتقد است که جهاد ابتدایی بدون اذن امام معصوم، مشروع نیست.

این آیات "قضایا فی وقایع" و ناظر به یک واقعه خاص است؛ نه یک قضیه حقیقیه.
اگر قضیه حقیقیه باشد، این سؤال پیش می آید که این ایمان داشتن و نداشتن افراد را چگونه باید تشخیص داد. در حالی که تشخیص ایمان واقعی، فقط با خداوند است و بطور عادی نمی توان آن را تشخیص داد.
به بیان دیگر، در برداشت از آیات بایستی شأن نزول را هم مورد توجه قرار داد. این آیات نمی خواهد یک قانون کلی و دائمی را بیان نماید بلکه با توجه به همان واقعه و موقعیت در آن زمان، نازل شده و تکلیف یهودیان و نصارا را مشخص کرده است، و ما اگر بخواهیم از این خطاب یک قانون کلی و دائمی برداشت کنیم نیاز به بیان معصومین علیهم السلام داریم.
لذا این آیات ناظر به همان موقعیت خودش (یعنی قضایا فی وقایع) است، و نمی توان از آن یک قانون دائمی و کلی برداشت کرد و آن حکم را برای همه اهل کتاب و همه زمانها جاری دانست (یعنی قضایای حقیقیه نیستند).
این چنین برداشتی (قضیه حقیقیه و قانونی کلی و دائمی) نیاز به بیان معصوم دارد و ما چنین بیانی از معصوم نداریم و در در هیچ جای از کلام معصومین ـ که مفسران قرآن هستند ـ چنین مطلبی نیست.
لذا این گونه نیست که هر جا مشرک یا اهل کتابی را دیدیم، او را به قتل برسانیم. این تصور باطلی است و هیچ فقیهی هم چنین فتوایی نداده است.

____________________

  1. توبه، 29.
  2. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏5، ص 34.
  3. ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 509.
  4. بقره، 190.
  5. حج، 17.
  6. ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 315.
  7. نساء، 150 و 151.
  8. ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 316.
  9. ر.ک: تفسیر كوثر، ج ‏4، ص 456.
  10. تفسیر كوثر، ج ‏4، ص 458.
  11. برگرفته از: تفسير نمونه، ج ‏7، ص 355 و 356.
  12. بقره، 190.
موضوع قفل شده است