اثبات واجب الوجود بودن خداوند

تب‌های اولیه

98 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات واجب الوجود بودن خداوند

از واجب الوجود بودن خداوند در تاپیک های مختلف صحبت شده اما من اثباتی نیافتم با توجه به ارتباط موضوع با بخش براهین اثبات خدا ممنون میشوم به صورت جداگانه به این موضوع پرداخته شود

فرق واجب الوجود و ممکن الوجود

هر موجودی بنا به تقسیم عقلی از یکی از دو قسم ممکن و واجب خارج نیست یعنی هر موجود بنا به تقسیم عقلی یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر واجب الوجود باشد نیاز جهان به یک علت یا فاعل واجب الوجود ثابت میشود و اگر ممکن الوجود باشد لامحاله باید به واجب الوجودی منتهی شود تا بتواند موجود شود زیرا می دانیم که ممکن الوجود از ناحیه ی خود ایجاب نمی کند که موجود یا معدوم باشد. مهم ترین ویژگی واجب الوجود یگانگی اوست. همان عقلی که وجود واجب را در هستی ضروری تشخیص می دهد، فقط یک واجب الوجود برایش قابل پذیرش است. بر اساس معیارهای منطقی، تنها یک واجب الوجود بالذات ثابت می شود و وجود دو واجب در هستی معقول نیست بنابراین هر آنچه غیر اوست ممکن الوجود و در نتیجه معلول ذات اوست. این موضوع با دلایل متعدد عقلی قابل توضیح و اثبات است؛ موجودی که واجب باشد به هیچ چیزی وابسته و نیازمند نیست و هیچ نقص و محدودیتی ندارد زیرا اگر نقصی در ذات او فرض شود برای رفع آن نقص نیازمند به غیر خود خواهد بود و باید کمال و وجودی را که ندارد به دست آورد اما واجب به چیزی غیر خودش وابسته و نیازمند نیست، به عبارت دیگر واجب حقیقتی بی انتها و بدون نقص است.

مقام تفویض شده موجودات، لازمه نحوه وجود و مرتبه وجودی آنهاست. واجب بودن واجب و ممکن بودن ممکن، ذاتی آنها است یعنی نه این است که ممکن الوجود ممکن بود واجب باشد و واجب الوجود ممکن بود که ممکن باشد ولی تصادفا و یا به واسطه یک علت خارجی، آن یکی واجب شد و این یکی ممکن. خیر، ممکن الوجود واجب الامکان است و واجب الوجود، واجب الوجوب. همچنین است مراتب ممکنات، هر مرتبه از مراتب ممکنات در هر درجه و هر مقامی از وجود که هستند همین حال را دارند مثلا آنکه موکل بر بسط و رزق دادن موجودات است یا آنکه مأمور قبض و دریافت موجودات است، مقامی که به او تفویض شده است لازمه نحوه وجود و مرتبه وجودی است که به او افاضه شده است. نه چنین است که مثلا ممکن بود یک پشه با یک ابلاغ جای میکائیل را بگیرد و یک مورچه با ابلاغ دیگر جای عزرائیل را و یک انسان جای جبرائیل را. در فلسفه الهی ثابت شده است که " واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است " یعنی همانطوری که واجب الوجود در ذات خود، معلول غیر نیست در صفات و افعال خود نیز امکان ندارد که تحت تأثیر علتی قرار گیرد، او مؤثر محض است و از هیچ چیزی انفعال و تأثر پیدا نمی کند، خداوند متعال همانطور که واجب الوجود بالذات است، واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است از این رو واجب الافاضه و واجب الوجود است.

محال است که موجودی امکان وجود یا امکان کمال وجود پیدا کند و از طرف خداوند افاضه فیض و اعطاء وجود نشود. آنچه به نظر می رسد که در مواردی یک موجود قابلیت یک کمالی را دارد و از آن بی نصیب است، امکان به حسب علل جزئی و اتفاقی است نه امکان به حسب علل کلی و ضروری. وحدت ذات واجب از نوع وحدت عددی نیست و عدد در مرتبه متاخر از ذات او است و اینکه وجود او مساوی با وحدت است و دیگر بسیط الحقیقه بودن ذات واجب و با همه چیز بودن او و برخی مسائل دیگر، توحید ذاتی یعنی این حقیقت " دوئی " بردار و تعددپذیر نیست، مثل و مانند ندارد (لیس کمثله شیء؛ شوری/11)، در مرتبه وجود او موجودی نیست (و لم یکن له کفوا احد؛ توحید/4). اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود مثلا حسن فردی از نوع انسان است - و قهرا برای انسان، افراد دیگر قابل فرض است - از مختصات مخلوقات و ممکنات است، ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست و چون ذات واجب الوجود یگانه است پس جهان از نظر مبدا و منشا و از نظر مرجع و منتهی یگانه است.

لطفا تعریف در کنار اثبات رو هم قرار بدین.ممنون از مقایسه

با سلام

از شما و جناب گمنام، که پاسخ دقیقی در اثبات واجب الوجود ارائه دادند تشکر می کنم.


مقدمه بحث

دلایلى كه براى اثبات وجود خداى متعال اقامه شده فراوان و داراى اسلوبهاى گوناگونى است و بطور كلى مى‏توان آنها را به سه دسته تقسیم كرد.

دسته اول دلایلى است كه از راه مشاهده آثار و آیات الهى در جهان اقامه مى‏شود مانند دلیل نظم و عنایت كه از راه انسجام و همبستگى و تناسب پدیده‏ها وجود طرح و هدف و تدبیر حكیمانه كشف و ناظم حكیم و مدبر علیم براى جهان اثبات مى‏گردد این دلایل در عین حال كه روشن و دلنشین و خرسند كننده است پاسخگوى همه شبهات و وساوس نیست و در واقع بیشتر نقش بیدار كردن فطرت و به آگاهى آوردن معرفت فطرى را ایفاء مى‏كند.

دسته دوم دلایلى است كه از راه نیازمندى جهان وجود آفریدگار بى نیاز را اثبات مى‏كند مانند برهان حدوث كه از راه مسبوق بودن پدیده‏ها به عدم و نیستى نیازمندى ذاتى آنها اثبات مى‏شود و سپس به كمك ابطال دور و تسلسل آفریننده بى‏نیاز اثبات مى‏گردد یا برهان حركت كه از راه نیازمندى حركت به محرك و محال بودن تسلسل محركات تا بى نهایت وجود خدا بعنوان نخستین پدید آورنده حركت در جهان اثبات مى‏شود یا دلایلى كه از راه ابداعى بودن نفوس و صور جوهریه و عدم امكان صدور آنها از فاعلهاى طبیعى و مادى وجود علت هستى‏بخش و بى‏نیاز اثبات مى‏گردد این دلایل نیز كمابیش نیازمند به مقدمات حسى و تجربى مى‏باشد.

دسته سوم دلایل فلسفى خالص است كه از مقدمات عقلى محض تشكیل مى‏شود مانند برهان امكان و برهان صدیقین این دسته از براهین ویژگیهاى خاصى دارند نخست آنكه نیازى به مقدمات حسى و تجربى ندارند دوم آنكه شبهات و وساوسى كه در پیرامون دیگر دلایل مطرح مى‏شود به اینها راه نمى‏یابد و به دیگر سخن از اعتبار منطقى بیشترى برخودار است و سوم آنكه مقدمات این براهین كمابیش مورد حاجت در دیگر استدلالات نیز هست مثلا هنگامى كه ناظم و مدبر حكیم یا محدث یا محرك اول اثبات شد باید براى بى‏نیازى ذاتى و واجب الوجود بودن او از مقدماتى استفاده كرد كه در براهین دسته سوم مورد استفاده قرار مى‏گیرند.

با این همه سایر دلایل مزیتى دارند كه دسته سوم فاقد آن است و آن عبارت است از اینكه براهین دسته سوم تنها موجودى را بعنوان واجب الوجود اثبات مى‏كند و اثبات علم و قدرت و حكمت و حتى جسم نبودن و مغایرت او با عالم مادى نیازمند به براهین دیگرى است.

در ادامه برخی از براهین فلسفی معروف در اثبات واجب الوجود را ذکر خواهیم کرد.

موفق باشید ...:Gol:

منبع: بنقل از آموزش فلسفه، استاد محمد تقي مصباح يزدي، جلد2.

بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به تعریفات واژه ها در پستهای قبلی این برهان را مطرح می کنم.
این برهان چند مقدمه دارد:
1-موجودات این جهان ممکن الوجود هستند و ذاتا اقتضایی نسبت به وجود ندارند زیرا اگریکی از آنها واجب الوجود باشد مطلوب ،ثابت خواهد شد.
2-هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به علتی است که آنرا به وجود بیاورد .این مقدمه ،عبارت دیگری از نیازمندی هر معلولی به علت فاعلی است.
3-دور وتسلسل در علل ،محال است.
حال تقریر برهان:هر یک از موجودات این جهان که علی الفرض ممکن الوجود هستند نیازمند به علت فاعلی می باشند و محال است که سلسله علل تا بی نهایت پیش رود یا رابطه دور میان آنها برقرار باشد پس ناچار سلسله علل از جهت آغاز ،به علتی منتهی خواهد شد که خودش نیازمند به علت نباشد یعنی واجب الوجود باشد.

آموزش فلسفه ،محمدتقی مصباح یزدی،ج2،ص 370.

سلام علیکم
با احترام خواهشمندم وقتی که برهانی یا تعریفی را می نویسید از کلمات ثقیل استفاده نکنید چون ممکن است افرادی این سایت را ببینند و معنای این کلمات را ندانند و با دیدن این کلمات و نفهمیدن مفهوم آن دیگر آن را نگاه نکنند و این شک بر آنها بماند چون اطلاعاتی را که ما داریم بر بقیه که واجب نیست بدانند

ر.ض.ا;9818 نوشت:
از واجب الوجود بودن خداوند در تاپیک های مختلف صحبت شده اما من اثباتی نیافتم با توجه به ارتباط موضوع با بخش براهین اثبات خدا ممنون میشوم به صورت جداگانه به این موضوع پرداخته شود

یا ستار.

با سلام.

برای سهولت در تفهیم یک مثال بزنیم:

مثلا شما یک ماهیت مانند یک توپ یا هر چیز دیگری را در نظر بگیرید:

[=&quot]این توپ يا هست است يا نيست ، يا قائم به هست . توپ نيست(عدم و پوچ) كه نيست ، هستى هم نيست ، بلكه با هستى هست است(موجود است) ، يعنى این توپ و هر موجودى از موجودات ممكنه ، نيست و عدم كه نيست ، و خدا هم نيست ، بلكه وجود آنها از خدا است[/][=&quot] ...

نتیجتا مراد حاصل است...

[/]


موفق باشید.

ر.ض.ا;9818 نوشت:
از واجب الوجود بودن خداوند در تاپیک های مختلف صحبت شده اما من اثباتی نیافتم با توجه به ارتباط موضوع با بخش براهین اثبات خدا ممنون میشوم به صورت جداگانه به این موضوع پرداخته شود

با سلام و درود:Gol:

در ادامه وعده ای که در پست قبلی دادم و با پوزش از تأخیر به ارائۀ براهین اثبات واجب الوجود بودن خداوند، طی چند پست می پردازیم.

یكى از براهین معروف فلسفى براى اثبات واجب الوجود برهانى است كه بنام "برهان امكان" یا "برهان امكان و وجوب" نامیده مى‏شود و از چهار مقدمه تشكیل مى‏یابد:

1. هیچ ممكن الوجودى ذاتا ضرورت وجود ندارد یعنى هنگامى كه عقل ماهیتش را در نظر مى‏گیرد آن را نسبت به وجود و عدم یكسان مى‏بیند و صرف نظر از وجود علت ضرورتى براى وجود آن نمى‏بیند.
این مقدمه بدیهى و بى‏نیاز از اثبات است زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع بدست مى‏آید و فرض ممكن الوجود بودن عینا فرض نداشتن ضرورت وجود است.

2. هیچ موجودى بدون وصف ضرورت، تحقق نمى‏یابد یعنى تا هنگامى كه همه راههاى عدم به روى آن مسدود نشود بوجود نمى‏آید و بقول فلاسفه "الشى‏ء ما لم یجب لم یوجد" به دیگر سخن موجود یا ذاتا واجب الوجود است و خود بخود ضرورت وجود دارد و یا ممكن الوجود است و چنین موجودى تنها در صورتى تحقق مى‏یابد كه علتى آن را ایجاب كند و وجود آن را به سر حد ضرورت برساند یعنى بگونه‏اى شود كه امكان عدم نداشته باشد این مقدمه هم یقینى و غیر قابل تشكیك است.

3. هنگامى كه وصف ضرورت، مقتضاى ذات موجودى نبود ناچار از ناحیه موجود دیگرى به آن مى‏رسد یعنى علت تامه وجود معلول را ضرورى بالغیر مى‏سازد.

این مقدمه نیز بدیهى و غیر قابل تردید است زیرا هر وصفى از دو حال خارج نیست‏یا بالذات است و یا بالغیر و هنگامى كه بالذات نبود ناچار بالغیر خواهد بود پس وصف ضرورت هم كه لازمه هر وجودى است اگر بالذات نباشد ناچار در پرتو موجود دیگرى حاصل مى‏شود كه آن را علت مى‏نامند.

4. دور و تسلسل در علل، محال است این مقدمه هم یقینى است و در مقاله «احكام علت و معلول» بیان گردید.

با توجه به این مقدمات، "برهان امكان" به این صورت تقریر مى‏شود:
موجودات جهان همگى با وصف ضرورت بالغیر موجود مى‏شوند زیرا از یكسوى ممكن الوجود هستند و ذاتا وصف ضرورت را ندارند. (مقدمه اول)
و از سوى دیگر هیچ موجود بدون وصف ضرورت تحقق نمى‏یابد. (مقدمه دوم)
پس ناچار داراى ضرورت بالغیر مى‏باشند و وجود هر یك از آنها بوسیله علتى ایجاب مى‏شود. (مقدمه سوم)
اكنون اگر فرض كنیم كه وجود آنها بوسیله یكدیگر ضرورت مى‏یابد لازمه‏اش دور در علل است و اگر فرض كنیم كه سلسله علل تا بى نهایت پیش مى‏رود لازمه‏اش تسلسل در علل است و هر دوى آنها باطل و محال مى‏باشد. (مقدمه چهارم)

نتیجه گیری: پس ناچار باید بپذیریم كه در راس سلسله علتها موجودى است كه خود بخود ضرورت وجود دارد یعنى واجب الوجود است.

این برهان را بصورت دیگرى نیز مى‏توان تقریر كرد كه نیازى به مقدمه چهارم ابطال دور و تسلسل نداشته باشد و آن این است مجموعه ممكنات به هر صورت فرض شود بدون وجود واجب الوجود بالذات ضرورتى در آنها تحقق نمى‏یابد و در نتیجه هیچیك از آنها موجود نمى‏شود زیرا هیچكدام از آنها خود بخود داراى ضرورتى نیستند تا دیگرى در پرتو آن ضرورت یابد و به دیگر سخن ضرورت وجود در هر ممكن الوجودى ضرورت عاریتى است و تا ضرورت بالذاتى نباشد جایى براى ضرورتهاى عاریتى نخواهد بود.

نیز مى‏توان آن را بصورت فشرده‏اى تقریر كرد كه "موجود یا واجب الوجود بالذات است و یا واجب الوجود بالغیر و هر واجب الوجود بالغیرى ناچار منتهى به واجب الوجود بالذات مى‏شود. "كل ما بالغیر ینتهى الى ما بالذات" پس واجب الوجود بالذات ثابت مى‏شود.

موفق باشید ...:Gol:

منبع: بنقل از آموزش فلسفه، آیت الله استاد مصباح یزدی، ج 2.

اثبات خداوند

توسل;34007 نوشت:
اثبات خداوند

به نام الله، سلام دوست عزيز من در حال مطالعه اين بخش بودم و اين كلمه شما را ديدم و متوجه نشدم يعني چه، لطفا توضيح بفرماييد.

به نظر من ماده و انرژی واجب الوجود هستند و بیقیه ترکیبها که از این دو تشکیل شدند ممکن الوجود
چرا ماده واجب الوجود چون ماده یا انرزی هیچ وقت بوجود نمی اید و همیشه بودند
قبول این مسئله خیلی عقلانی تر هست از این که ما موجودی خیالی به نام خدا درست کنیم و بگوییم ان واجب الوجود است
چیزی که ماهیتش معلوم نیست.که جنس او از چیست
اگر وجود دارد چرا تاثیری بر محیط ندارد

زمزم;22872 نوشت:


هر یک از موجودات این جهان که علی الفرض ممکن الوجود هستند نیازمند به علت فاعلی می باشند و محال است که سلسله علل تا بی نهایت پیش رود یا رابطه دور میان آنها برقرار باشد پس ناچار سلسله علل از جهت آغاز ،به علتی منتهی خواهد شد که خودش نیازمند به علت نباشد یعنی واجب الوجود باشد.


gsaeed;112757 نوشت:


به نظر من ماده و انرژی واجب الوجود هستند و بیقیه ترکیبها که از این دو تشکیل شدند ممکن الوجود چرا ماده واجب الوجود چون ماده یا انرزی هیچ وقت بوجود نمی اید و همیشه بودند قبول این مسئله خیلی عقلانی تر هست از این که ما موجودی خیالی به نام خدا درست کنیم و بگوییم ان واجب الوجود است چیزی که ماهیتش معلوم نیست.که جنس او از چیست اگر وجود دارد چرا تاثیری بر محیط ندارد


با سلام
1- طبق قانون بقای ماده وانرزی :

ماده وانرزی هیچ موقع از بین نمی روند بلکه از صورت به صورت دیگر در می آیند.

خوب
چیزی که الان هست و زمانی دیگر تبدیل میشود، چطور واجب الوجود است؟
با توجه به اینکه: برای تبدیل شدن حتما علت خواهد داشت و چیزی که علت داشته باشد واجب نیست.

با تبدیل شدن حالت خود را از دست می دهد وچیزی که حالتش تغییر کند واجب نمی باشد
و....

2- ماده وانرزی هر کدام اجزائی دارند.
مثلا ماده در ریزترین اجزائش به الکترون وپروتون ونوترون میرسه که همین ها هم در مقابل ذرات ریزتر داخل اتم غول آسا هستند.

خیلی اوقات با کم وزیاد شدن اجزای داخلی اتم ساختمان اتم تغییر میکند وبه اصطلاح ایزوتوپ آن اتم قبلی درست میشود
ویا با سنگین تر شدن هسته ناگهان منفجر می شود «تبدیل ناگهانی ماده به انرزی»

چیزی که دائم در حال تبدیل وتبادل حال است نمی تواند واجب باشد
وچیزی که اجزائ دارد نمی تواند واجب باشد

gsaeed;112757 نوشت:
چرا ماده واجب الوجود چون ماده یا انرزی هیچ وقت بوجود نمی اید و همیشه بودند قبول این مسئله خیلی عقلانی تر هست از این که ما موجودی خیالی به نام خدا درست کنیم و بگوییم ان واجب الوجود است

فعل وانفعالات داخل اتم فراوان است و درهر فعل وانفعالی به صورت دیگر در می ایند پس دائم در حال تبدیل شدن هستند
انشا ئالله اگر توانستید سری به دانشگاه بزنید وبا دانشجویان فیزیک هسته ای صحبت کنید.
کمترین تعریفی که از این رشته تحصیلی می شنوید این است که خواندن این رشته در دانشکاه تابع سنوات تحصیلی نیست دانشجو انقدر باید بخواند تا کارشناس شود وبعد ارشد
این سختی رشته را می رساند حال ارتباطش با موضوع ما چیست؟
اینست که این چند سال نظم وقوانین وروابط موجود در هسته اتم وموضوعات مر بوط به آن مطالعه می شود

شما که نمی خواهید بگویید این همه نظم وقانون و رابطه خالق دانا نداشته است؟

وتاثیر واجب الوجود بر محیط یکی همین ساختن اتم ومدیریت در ادامه بقای آن است لابد می توانید حدس بزنید این همه اتم در دنیا اگر مدیریت نمیشد چند انفجار هسته ای در جهان در هر ثانیه داشتیم.

یوسف;112763 نوشت:

با سلام
1- طبق قانون بقای ماده وانرزی :

ماده وانرزی هیچ موقع از بین نمی روند بلکه از صورت به صورت دیگر در می آیند.

خوب
چیزی که الان هست و زمانی دیگر تبدیل میشود، چطور واجب الوجود است؟
با توجه به اینکه: برای تبدیل شدن حتما علت خواهد داشت و چیزی که علت داشته باشد واجب نیست.

با تبدیل شدن حالت خود را از دست می دهد وچیزی که حالتش تغییر کند واجب نمی باشد
و....

2- ماده وانرزی هر کدام اجزائی دارند.
مثلا ماده در ریزترین اجزائش به الکترون وپروتون ونوترون میرسه که همین ها هم در مقابل ذرات ریزتر داخل اتم غول آسا هستند.

خیلی اوقات با کم وزیاد شدن اجزای داخلی اتم ساختمان اتم تغییر میکند وبه اصطلاح ایزوتوپ آن اتم قبلی درست میشود
ویا با سنگین تر شدن هسته ناگهان منفجر می شود «تبدیل ناگهانی ماده به انرزی»

چیزی که دائم در حال تبدیل وتبادل حال است نمی تواند واجب باشد
وچیزی که اجزائ دارد نمی تواند واجب باشد

شاید خرف شما درست نباشد چون ماده به هز حالتی تبدیل شود باز همان انرژی متراکم است
و همیشه خاصیت خود دال بر این که از بین نمیرود و تبدیل میشود را در خود دارد
پس میتواند واجب الوجود باسد
چون از بین نمیره و خاصیت ان همواره همراهش هست

gsaeed;112770 نوشت:
شاید خرف شما درست نباشد چون ماده به هز حالتی تبدیل شود باز همان انرژی متراکم است


قانون بقای ماده وانرزی اصل را بر دو گانگی آنها قرار داده است ونمی توان با شاید از آن گذشت

ولا اقل شکل ظاهری وخواص این دو حالت با هم متفاوت است.
اگر حرف شما صحیح باشد که اصل ماده وانرزی یک چیز باشد
ولی صفات وحالات و آثار ماده وانرزی تفاوت بسیار دارد
یکیاز این تفاوت ها کافی است که این دو با هم متفاوت باشند.

سلام بر حق پويان
اولا پيرامون مطلبي بحث ميكنيم كه شكلا و ماهيتا نسبت به تمامي اجزاء آن جاهل مطلقيم ، اما سواليست دغ دغه هر كه مي انديشد......
20 سال است حقير ميگويم بصورتي ديگر بنگريم "ساده " اما "عميق"
سالهاست اينگونه مينگرم و پاسخ بسياري از سوالات را با همين نوع نگرش يافته ام اگر نياز بود در آينده بيشتر توضيح ميدهم
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]:Sham:( اگر اصل كائنات را تا جزء ترين اجزا يكپارچه و واحد بنگريم و نام آنرا خدا بگذاريم )
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]درك معني كن فيكن و بسياري مفاهيم قرآن كريم و تركيب معقول واجب الوجود و ممكن الوجود ، ...... حذف عقلايي مميز ميان خالق و مخلوق و محيط و محاط ، تحليل شفافتر جبر و اختيار و حكم خليفه اللهي انسان با اين فرضيه حقير ملموستر و مظروف قابل هضمتري براي اين ظرف كم بضاعت خواهد بود
[=Arial Narrow]

gsaeed;112770 نوشت:
شاید خرف شما درست نباشد چون ماده به هز حالتی تبدیل شود باز همان انرژی متراکم است
و همیشه خاصیت خود دال بر این که از بین نمیرود و تبدیل میشود را در خود دارد
پس میتواند واجب الوجود باسد
چون از بین نمیره و خاصیت ان همواره همراهش هست

معقول;112807 نوشت:
سلام بر حق پويان
اولا پيرامون مطلبي بحث ميكنيم كه شكلا و ماهيتا نسبت به تمامي اجزاء آن جاهل مطلقيم ، اما سواليست دغ دغه هر كه مي انديشد......
20 سال است حقير ميگويم بصورتي ديگر بنگريم "ساده " اما "عميق"
سالهاست اينگونه مينگرم و پاسخ بسياري از سوالات را با همين نوع نگرش يافته ام اگر نياز بود در آينده بيشتر توضيح ميدهم

:sham:( اگر اصل كائنات را تا جزء ترين اجزا يكپارچه و واحد بنگريم و نام آنرا خدا بگذاريم )

درك معني كن فيكن و بسياري مفاهيم قرآن كريم و تركيب معقول واجب الوجود و ممكن الوجود ، ...... حذف عقلايي مميز ميان خالق و مخلوق و محيط و محاط ، تحليل شفافتر جبر و اختيار و حكم خليفه اللهي انسان با اين فرضيه حقير ملموستر و مظروف قابل هضمتري براي اين ظرف كم بضاعت خواهد بود


سلام
بنظر شما دو دوست گرامی واجب الوجود میتونه محدود باشه؟
آیا ماده محدود نیست؟

[quote=gsaeed;112757]

به نظر من ماده و انرژی واجب الوجود هستند و بیقیه ترکیبها که از این دو تشکیل شدند ممکن الوجود چرا ماده واجب الوجود چون ماده یا انرزی هیچ وقت بوجود نمی اید و همیشه بودند قبول این مسئله خیلی عقلانی تر هست از این که ما موجودی خیالی به نام خدا درست کنیم و بگوییم ان واجب الوجود است

صفات واجب بالذات

واجب الوجود بالذات موجودی است که هستی برای آن ضروری می­باشد از دیدگاه فلاسفه ضرورت چنین موجودی سرمنشاء صفات وخصوصیات کمالی است که درسایر موجودات امکانی یافت نمی­شود .
وچون ماده وانرزی وجودشان ضروری نیست ودائم در حال تبدلند لذا نمی توانند واجب باشند

ماهیت نداشتن واجب
ماهیت عبارت است از چیستی هر موجود كه به واسطه آن از موجودات دیگر متمایز می‌باشد
فلاسفه معتقدند ذات واجب،‌ وجود محض است و چیستی (ماهیت) ندارد. «یعنی ماهیت واجب، همان وجود اوست» كه مقصود‌شان نفی ماهیت از واجب است.

هرچه که ماهیت داشته باشد ممکن است
ماده ماهیت دارد پس «:جنس وفصل» دارد پس نمی تواند واجب باشد

بساطت واجب
گفته شد كه واجب بالذات ماهیت ندارد بنابراین جنس و فصل كه اجزاء تشكیل دهنده هر ماهیتی است،‌ نیز نخواهد داشت و نه اجزاء خارجی (‌ماده و صورت) و نه اجزاء مقداری (كمّ)؛ بنابر این بسیط محض است و هیچ جزئی ندارد.

وماده به سبب داشتن اجزاء با واجب متفاوت است

یكی بودن واجب
واجب بالذات تنها یك مصداق در عالم خارج دارد و اصلاً‌ دو مصداق نمی‌تواند داشته باشد زیرا چنان­كه گفته شد واجب بالذات بسیط محض است و هیچ­گونه جزئی ندارد و تحقق دو موجود بسیط محض،‌ محال عقلی است؛

1- وجوب وجود؛
تنها یك موجود واجب بالذات در عالم هستی موجود است.

دارا بودن تمام صفات كمال
واجب بالذات، در بردارنده تمام صفات كمالی مانند علم و قدرت و اراده و... است، زیرا:
هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب هستند و چون معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمال را داشته باشد.
چنان‌كه گفته شد واجب بالذات بسیط محض است و موجود بسیط، كمالات تمامی اشیاء را دارا است.

اشتباه شما این هست که فکر میکنید چون چیزی واجب الوجود است پس هر کاری میتونه بکنه
خیر
ما میگیم انرژی واجب الوجود است
یعنی سر وجود انرژی صحبت میکنیم نه انجام کار
انرژی چون از بین نمیره و بوجود نمی اید واجب الوجود است
و این دلیل نمیشه که بتونه هر کاری بکنه
تمام عالم واجب الوجود است
و این ترکیب ها هستند که ممکن الوجود هستند
انرژی به هر حالتی تبدیل شود(سنگ.اب .انسان.ستاره.اکسیژن .و...) باز همان انرژی است
و قانون اصلی خود را که ثبات انرژی هست را در خود دارد
پس انرژی و ماده (که همان انرژی هست) چون از بین نمیروند و بوجود نمی ایند
واجب الوجد هستند

gsaeed;112895 نوشت:


اشتباه شما این هست که فکر میکنید چون چیزی واجب الوجود است پس هر کاری میتونه بکنه خیر ما میگیم انرژی واجب الوجود است یعنی سر وجود انرژی صحبت میکنیم نه انجام کار انرژی چون از بین نمیره و بوجود نمی اید واجب الوجود است

معلوم میشه هنوز معلوم نیست روی چی بحث دارین
پس اول تعریف واجب الوجود را معلوم کنید بعد ادامه بدید
تعریف واجب هم به سلیقه شما ها معلوم نمیشه یک مفهوم معلومی دارد
یعنی :

تعریف دقیق واجب الوجود چیست؟

واجب الوجود برای بودن نیاز به غیر ندارد
وجودش ربطی به غیر ندارد

يوسف عزيز اگر قرار بود از نشخوار فرمايشات موجود ديگران دست آوردي ارزنده حاصل شود بر مبناي آنچه فرمايش ميكنيد و حقير و ديگران نيز صدها بار دوره كرده ايم ميبايست چنين ميشد! ايجا براي به رخ كشيدن اطلاعات نيامده ايم
عزيزم بفرماييد باور خود شما چيست تا پيرامون آن بحث كنيم
بهتر است از اينجا شروع كنيم:
اول تمايز قائل شويم ميان تعريف "ماده ،انر‍ژي و وجود" با "كائنات"
اگر كانئات را عين ماده و انر‍ژي فرض شود اينك ميتواند ممكن الوجود باشد...................اما

کائنات هر چیزیست که شما در اطراف خود میبینید
کائنات یعنی موجودات
یعنی هر چه وجود دارد

و چیزی جز انرژی وجود ندارد
که با این حساب تمام کائنات میشود انرژی

هر چیزی که شما در اطراف خود به صورت ماده میبینید همان انرژی متراکم است
که به همه اینها می گویند کائنات
یعنی موجودات
و حتی به نظر من نور هم ماده است.که البته ماده .انرژی متراکم است

و چون در این عالم چیزی جز انرژی نیست این عالم واجب الوجود است
چون بوجود نیامده
اما رسیدت ان به اینجا با این حالات
توسط بی نظمی بوده که در اول عالم بوده

و این بی نظمی توسط قوانین .و تصادفات مکرر
به ایجا رسیده

نطرتون رو بگین تا بحث باز کنیم

gsaeed;112942 نوشت:
و چون در این عالم چیزی جز انرژی نیست این عالم واجب الوجود است

سلام
اینکه عالم چیزی نیست جز آن چیزی که می بینیم واضح البطلان است چه اینکه خود علم ثابت کرده همین عالم ماده دارای ابعادی است که از حواس ما غایب است یعنی حواس ما قادر به درک آن نیست .
و اما از ادله روشن در رد واجب بودن عالم ماده حرکت آن است چه این که آنرا ماده بدانیم یا انرژی و ماده . هردو آنها دارای حرکتند و حرکت دلیل بر نیاز است . پس این عالم واجب نیست و محرک می خواهد
موفق باشید

ببخشید
منظور من از دیدن این بود .تاثیر ان بر محیط بود
کائنات از موجودات پدید می اید
و هر چیز که وجود دارد بر محبط اطراف تاثیر میگذارد

انرژی خود باعث حرکت میشود
انرژی جاذبه ماده را محرک میسازد
پس نیازی به کسی ندارد

gsaeed;113081 نوشت:
انرژی خود باعث حرکت میشود انرژی جاذبه ماده را محرک میسازد پس نیازی به کسی ندارد

سلام
شما می دانید که جاذبه خود معلول است . جاذبه ناشی از جرم متراکم است . اگر در عالم جرم متراکمی نباشد جاذبه ای نخواهد بود و هرچه جرم بیشتر باشد جاذبه بیشتر است . پس جاذبه خود معلول تراکم جرم است . جرم هم ماده است و ماده حرکت دارد و حرکت ماده دلیل بر نیاز اوست پس واجب نیست .
اصولا عالم ماده عالم اسباب است و هر جزئی از آن بعنوان سبب ( نه علت ) در اجزاء دیگر تاثیر می گذارد لذا گاهی ماده سبب در انرژی است و گاهی انرژی سبب در ماده اما هیچیک علت وجودی و حتی علت در آثار دیگری نیستند بلکه سببند .
قسمتی را که می خواهید به آن اشکال کنید بلوکه کنید و بر روی کلید نقل بزنید تا مشخص شود اشکال شما به چه کسی و به چه بخش از حرف اوست .
موفق باشید

حامد;113089 نوشت:
شما می دانید که جاذبه خود معلول است

جاذبه انرژی است
هنگامی که یک فوتون در میدان مغناطیسی سقوط میکند.انرژی (جرم) ان افزایش میابد . با توجه به w=amc2 نیروی گرانشی روی فوتون کار انجام میدهد و در نتیجه جرم(انرژی ) ان افزابش میابد
و به این صورت انرژی به ماده تبدیل میشود که یک امر واجب است که حتمی انجام میگیرد
و چون این امر باعث ماده است
ماده نیز امریست واجب
و ان انرژی جاذبه الان متراکم شده و به ماده تبدیل شده
پس جاذبه خود ماده است
همانجور که ماده همان انرژی است

سلام دوست عزيز
جاي بسي خوشحاليه كه شما اصل واجب الوجود را قبول داري يعني مثل بعضي ها نميگي اين جهان تصادفي بوجود اومده بلكه ميگي انرژي واجب الوجوده .تا اينجا ما با هم اختلافي در اصل موضوع نداريم حالا اگه يه مرحله ديگه را هم با هم كنار بيايم خداي من و شما فرقي نداره،و اون شعور داشتنه اين انرژيه چون ما كه خودمون با شعوريم نميشه خالقمون بيشعور باشه اگه اين را هم قبول داري پس ما هر دو خدا را قبول داريم:ok:

hamid_h;113203 نوشت:
مثل بعضي ها نميگي اين جهان تصادفي بوجود اومده

اگر کسی این حرف را زده منظورش جهان امروزی است.نه بنیاد جهان
شکل این جهان (ستاره زمین انسان) تصادفی بوجود امده.به این علت اینها ممکن الوجود هستند
ولی انرژی که بوجود نیامده باید باشد.هر چیز که بوجود نمی اید باید باشد و این واجب الوجود است
مسئله اینجاست که من میتونم انرژی را ثابت کنم و شما نمیونین خدا را ثابت کنید
نتیجه گیری من این است که انرژی بوده و این قوانین که خود انرژی هستند
باعث تحرک انرژی و ماده (که ماده هم انرژی است)شده و طی تصادفاتی مکرر این جهان امروزی بوجود امده

با سلام؛

hamid_h;113203 نوشت:
ما كه خودمون با شعوريم نميشه خالقمون بيشعور باشه

مثل اينكه ما بگيم چون اكسيژن و هيدروژن دوتايي گازند تركيبشون نمي تواند مايع شود.

با نقاد موافقم
اصلا این شعور که شما میگید چیست؟
شعور مجموعه فعالیت ها طبق یک سری قوانین است
که ان قوانین را انسان درست کرده مثل بدی یا خوبی
شعور چیز عجیبی نیست
یا چیزی جدایی نیست
شعور انجام اعمال درست است
پس شعور انجام اعمال طبق قوانین است
به نظر من ماده هم شعور دارد
چرا که از یک سری قوانین اطاعت میکند وهیچ وقت ان قوانین را زیر پا نمیگذارد
فکر کنم شعورش از من و شما بیشتر باشه.که هیچ قانونی را نقض نمیکنه:khaneh:

gsaeed;112895 نوشت:
اشتباه شما این هست که فکر میکنید چون چیزی واجب الوجود است پس هر کاری میتونه بکنه
خیر
ما میگیم انرژی واجب الوجود است
یعنی سر وجود انرژی صحبت میکنیم نه انجام کار
انرژی چون از بین نمیره و بوجود نمی اید واجب الوجود است
و این دلیل نمیشه که بتونه هر کاری بکنه

با سلام:Gol:

ما در خصوص واجب الوجود گفته ایم که اولاً وجودش ضرورت دارد و از این جهت محتاج به دیگری نیست و از طرفی واجد همه صفات جلالی و جمالی و جمیع کمالات مطلقه است، عالم و قادر و غنی بالذات است؛ نه ترکیب در ان راه دارد و نه حال و محل چیزی می شود. و از هر آنچه شائبۀ نقص و کاستی است مبراست.

این نگاه شما که انرژی را واجب الوجود می شمارید ناشی از عدم شناخت شما نسبت به صفات حضرت باریتعالی، خدای هستی بخش و واجب الوجود بالذات است.

انرژی علاوه بر عدم شعور ذاتی و احتیاج به غیر هم در مرحلۀ خلق و شکل گیری در وهلۀ ترکیب هم به دیگر انرژی ها و مواد به جهت شکل گیری و اثربخش بون محتاج است.

حکماء خیلی برای انرژی احترام قائل باشند برای شخصیتی مجزا از دیگر جواهر قائل می شوند و این در حالی است که خیلی انرژی را جزئی از ماده می شمارند.

چه کسی گفته که انرژی از بین نمی رود در حالیکه قرآن می فرماید: "کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام" یعنی هر آنچه جز واجب الوجود بالذات که وجودش ضروری و مطلق است محکوم به فنایند.

دلیل این مطلب اینکه وجود حیوان و انسان و گیاهان سرشار از انرژی است؛ همه اعضاء و جوارح و در سلولهای مغز آدمی مملو از انرژی است که با گذر زمان این انرژی ها فانی می شوند و یا تبدیل و تجزیه و ترکیب می شوند.

این انرژی که می فرمایید چگونه واجب الوجودی است که قادر نیست، هر کاری بکند در حالیکه واجب الوجود در نگاه حکماء واجد همه کمالات و قادر علی الاطلاق است و اگر قادر نباشد یعنی به قدرتی غیر خود محتاج است و اصولاً دیگر به او واجب الوجود گفته نمی شود بلکه در دایرۀ ممکنات قرار می گیرد.

موفق باشید ....:Gol:

gsaeed;113245 نوشت:
با نقاد موافقم
اصلا این شعور که شما میگید چیست؟
شعور مجموعه فعالیت ها طبق یک سری قوانین است
که ان قوانین را انسان درست کرده مثل بدی یا خوبی
شعور چیز عجیبی نیست
یا چیزی جدایی نیست
شعور انجام اعمال درست است
پس شعور انجام اعمال طبق قوانین است
به نظر من ماده هم شعور دارد

با سلام:Gol:

بله ماده هم شعور دارد اما نه شعور حداکثری و مطلق، بلکه شعوری که در ماده و انرژی جریان دارد شعور حداقلی و حداوسطی است، شعوری است که بوسیله یک قدرت برتر و کامل تر در وجود ماده و انرژی نهادینه شده، این شعور را از خودش ندارد بلکه به ودیعه گرفته تا در مسیر غایتی که برایش تعریف شده حرکت کند.

آنچه مقصود از شعور در وجود واجب الوجود مطرح است، شعور مطلق و ذاتی است که همان علم واجب الوجود است، که انرژی فاقد آنست و در این فقره محتاج و فقیر دیگری است و همین تنها، برای نقض واجب الوجود بودنش کافی است.

gsaeed;113245 نوشت:
چرا که از یک سری قوانین اطاعت میکند وهیچ وقت ان قوانین را زیر پا نمیگذارد
فکر کنم شعورش از من و شما بیشتر باشه.که هیچ قانونی را نقض نمیکنه:khaneh:

احسنت، بقول طلبه ها "مرحباً بناصرنا"، وجودی که بصورت جبری و نه ارادی از یکسری قوانین تبعیت می کند، که حکماء الهی از این قوانین به عنوان سنت های الهی تعبیر می کنند، خود نشان واضحی است بر پدیده و مخلوق بودن و احتیاج آن به خالق، و نیز به یک قانونگذار مطلق، که ان وجود، احدی نیست جز واجب الوجود بالذات و هستی بخش مطلق یعنی همان خداوند.

بله تابعیتش از این شعور غیر ارادی و جبری بیشتر است، بیچاره چاره ای جز این ندارد و این تابعیت، وجه امتیازی ندارد، آنجا می توان شعورش را ارزش گذاری و امتیازبندی کرد که ارادی و مختار باشد، و انسان بدلیل اختیار و اراده، آنجائیکه تبعیت از قوانین و سنت های الهی کند و پیرو شعورش بوده، سرپیچی نکند، در ارزش گذاری با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.

موفق باشید ...:Gol:


gsaeed;113099 نوشت:
جاذبه انرژی است هنگامی که یک فوتون در میدان مغناطیسی سقوط میکند.انرژی (جرم) ان افزایش میابد . با توجه به w=amc2 نیروی گرانشی روی فوتون کار انجام میدهد و در نتیجه جرم(انرژی ) ان افزابش میابد و به این صورت انرژی به ماده تبدیل میشود که یک امر واجب است که حتمی انجام میگیرد و چون این امر باعث ماده است ماده نیز امریست واجب و ان انرژی جاذبه الان متراکم شده و به ماده تبدیل شده پس جاذبه خود ماده است همانجور که ماده همان انرژی است

سلام
از این صحبتها مشخص است که شما تصور صحیحی در مورد واجب الوجود ندارید .
متاسفانه بنده عازم سفرم وگرنه بحث می کردیم . اگر مایل باشید از شما می خواهم یک بار دقیق پستهای قبلی را بخوانید
موفق باشید

حامد خان عازم سفر هستند من یه سوال میپرسم هر کی میخواد جواب بده
ایا خدا محدود است یا نامحدود؟

آيا كسي تعريف كاملتر و جامعتري از كائنات دارد؟

کسی نیست جواب منرو بده
ایا خدا قادر به هر کاری هست.هر کاری؟

gsaeed;113359 نوشت:
حامد خان عازم سفر هستند من یه سوال میپرسم هر کی میخواد جواب بده
ایا خدا محدود است یا نامحدود؟

با سلام:Gol:

خلاصه مطلب اینکه واجب الوجود بودن عین بی نیاز بودن و عین غنیّ بالذات بودن است.

لذا ما نا محدود بودن را برای واجب الوجود فرض نکرده ایم بلکه اولاً نامحدود بودن در معنی خود واجب الوجود نهفته است کما اینکه بی نیازی او هم در معنی وجوب وجود نهفته است در واقع تصور واجب الوجود محدود یا واجب الوجود نیازمند مثل تصور مثلث چهار گوش است.

آیا می توان گفت که این فرض ماست که مثلث را سه گوش تصور می کنیم؟ آیا می توان گفت که ممکن است شکلی مثلث باشد ولی در عین حال سه گوش هم نباشد.

لذا با اثبات واجب الوجود، نا محدود بودن و بی نیازی آن نیز اثبات شده است. و مراد از اینکه خدا محدود نیست این نیست که خدا دارای طول وعرض و ارتفاع بی نهایت است؛ بلکه مقصود این است که خدا حدّ منطقی یا فلسفی ندارد ؛ چون حدّ یک شی ماهیت آن است. وماهیت شئ همان تعریف شئ است که چیستی آن شئ را بیان می کند و خدا چیستی ندارد.

وقتی می پرسیم فلان موجود چیست؟ جوابی که داده می شود همان ماهیت شئ است و خاصیت این جواب این است که آن شئ را از اشیاء دیگر متمایز می کند؛ و تمایز وقتی معنی دارد که موجود در عرض موجود دیگر باشد؛ و خدا در عرض هیچ موجودی نیست.

در استدلال بر نامحدود بودن خدا اگر از نیاز استفاده می شود در واقع از ماهیت استفاده می شود چون ملاک نیاز، امکان است و امکان لازمه ی ماهیت است؛ لذا از نیاز خدا ماهیت داشتن آن لازم می آید و ماهیت وجود نیست چه رسد که واجب الوجود باشد.

موفق باشید ...:Gol:

معقول;113364 نوشت:
آيا كسي تعريف كاملتر و جامعتري از كائنات دارد؟

با سلام:Gol:

وقتي سخن از كائنات به ميان مي آيد منظور مجموعه جهان هستي و هرآنچه در عوالم چندگانه هست از مجردات و مدبرات امور و موجودات عالم ماده که در اصطلاح به آنها مخلوق ذات باریتعالی اطلاق می شود مي باشد.

اما آنچه در این بحث اهمیت دارد عبارت از آنست که هر انچه در این مجموعه عظیم از جهان هستی و نظامات عوالم مختلفه و افلاک بیکران (اعم از مکشوفه و غیر آن) هستند همه مخلوق خالقی قادر و توانا و علیم و غنی است.

موفق باشید ...:Gol:


gsaeed;113366 نوشت:
کسی نیست جواب منرو بده
ایا خدا قادر به هر کاری هست.هر کاری؟

با سلام و درود:Gol:

آيات بسياری دلالت بر قدرت بي‌انتهاي الهي مي‌كند.(بقره آیه 20؛ حج، 18؛ فاطر، 44) قدرت نامحدود خداوند تعالي شامل امورات ممكن مي‌شود، يعني خداوند تعالي قادر است بر خلق هر چيزي كه ممكن الوجود است، يعني امكان وقوعش در خارج هست.

این سؤال ناشی از شبهاتي است كه از زمان‌هاي گذشته به صورت‌هاي مختلف در مورد قدرت خداي تعالي مطرح شده است، از جمله اين كه: آيا خداوند قادر است كسي همانند خودش خلق كند؟ آيا خداوند قادر است كرة زمين را در تخم مرغي قرار دهد، بدون اين كه تخم مرغ بزرگ شود و يا زمين كوچك شود؟ آيا خداوند قادر است جسمي خلق كند كه قدرت بر جابجايي آن را نداشته باشد؟ و...

همۀ اين شبهات در يك جهت است، اگر جواب مثبت دهيم مستلزم يك امر محال و اجتماع نقيضين مي‌شود و اگر هم جواب منفي دهيم قدرت خداوند را محدود كرده‌ايم.

با توجه به آن چه که ذکر شد تا حدّي جواب روشن است، زيرا قدرت خداوند به امور شدني و ممكن الذات تعلق مي‌گيرد و امور غير ممكن که ذاتاً محال باشد از دائرۀ قدرت خداوند خارج است و اين نقص و ايراد به آن امر محال، بر مي‌گردد نه به قدرت خداوند. به عبارتی نقص از ناحیه قابل است نه از ناحیه فاعل.

با يك مثال اين مطلب واضح‌تر مي‌شود، چنان چه شما به يك خياط ماهر و توانايی سفارش دهيد كه يك لباس لطيف و زيبايي از آجر براي شما بدوزد. خیاط در پاسخ شما چه می گوید: قطعاً در جواب شما خواهد گفت: من قدرت بر خياطي با پارچه دارم، امّا اين امر شدني نيست و ذاتاً محال است و اين نقص و ايراد بر هنر من نيست، بلكه ايراد به موادي است كه سفارش داده‌ايد.

موفق باشید ...:Gol:

با سلام؛

صدیق;113315 نوشت:
آنجا می توان شعورش را ارزش گذاری و امتیازبندی کرد که ارادی و مختار باشد، و انسان بدلیل اختیار و اراده، آنجائیکه تبعیت از قوانین و سنت های الهی کند و پیرو شعورش بوده، سرپیچی نکند، در ارزش گذاری با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.

ماده مقدم بر شعور است. ما بدون مغز نمی توانیم فکر کنیم و برای فکر کردن انرژی مصرف می کنیم و مواد روانگردان هم روی مغز اثر می گذارند. پس بدون ماده نمی توانیم فکر کنیم و شعور داشته باشیم. پس باید اول ماده بوده باشد و بعد شعور!

gsaeed;113366 نوشت:
کسی نیست جواب منرو بده
ایا خدا قادر به هر کاری هست.هر کاری؟

با سلام و احترام
در ابتدا بايد به چند نكته اشاره نمود و آن اين كه افعال به چهار قسم تقسيم مي‌شود:

1. محال ذاتي
عبارت است از كاري كه عقلاً محال است و وجود آن مستلزم تناقض است. مثل مربعي كه مثلث باشد.

2. محال وقوعي
يعني چيزي كه عقلاً محال نيست و مستلزم تناقض نيست ولی وقوعش برای عموم انسان ها رخ نمی دهد مثل معجزه.

3. محال عادي
عبارت است از فعلي كه بر حسب عادت رخ دادن آن محال است ، مثلا بلند کردن وزنه

خداوند اصولا کاری که محال عقلی باشد نمی کند نه اینکه نمی تواند که او قادر بر هر کاری است، چون که فرض این سئوال با ساختار نظام آفرینش همخوانی ندارد، در این نطام کاری که بر خلاف عقل باشد انجام نمی پذیرد مثل قرار گرفتن جهان در تخم مرغ.
4. ممكن عادي
مثل كارهاي معمولي خوردن و آشاميدن و ... ممكن عادي خود بر 2 قسم است:
الف: ممكن عادي كه داراي حسن باشد يعني با غايت، زمينه‌ها و فاعل خود تناسب داشته باشد.
ب: فعلي كه داراي قبح باشد و با يكي از اين اموري كه در هستي آن تأثير دارد ناسازگار باشد. مثل اين كه انسان هنگامي آفريده شود كه تازه، زمين از خورشيد جدا شده و داراي حرارتي فوق‌العاده باشد كه انسان را بلافاصله بسوزاند كه با هدف آفرينش انسان سازگاري نخواهد داشت

قبول خدا هست
عادل بر همه چیز
بی نیاز از همه چیز
و قادر به همه چیز
به نظر من خود خدا خودش را نقض میکند
اگر خدا قادر به انجام هر کاریست
پس چرا نمیتونه موجودی به اندازه خود باهوش درست کند؟
اگر بگویید خداوند نمی تواند ، پس ثابت می شود که خداوند عاجز است و توانا و قادر نیست . در حالی که خدایی که دین داران ثابت می کنند ، خدای قادر مطلق است وعجز و ناتوانی در ساحتش راهی ندارد . و اگر بگویید خداوند می توان مثل خود را بیافریند ، ثابت می شود که امکان وجود خداوندی غیر از خدای واحد ،منتفی نبوده و توحیدی که دین داران مدعی آن هستند باطل می باشد
در 2 حال این خدا ممتنع الوجود میشود یعنی خودش .خودش را نقض میکند

دیگر برهانی که برای رذ خدا هست
عدل اوست
اگر خدا عادل است
چرا نوزادی را در نعمت و دیگری را در فقر به این دنیا می اورد؟
ان انسان اختیار دارد و ممکن است که این دنیا را به ان دنیا ترجیح دهد
پس این عدل نیست که انسانی در فقر باشد و دیگری در نعمت(البته در زمان تولد)ان بچه که گناهی ندارد

و دیگری بحث نیاز است
شما میگویید خدا بی نیاز است
ولی به نظر من خدا به ما نیاز دارد که خلقمان کرده
چرا که انجام کار از نیاز می اید
من تا نیاز به اب نداشته باشم اب نمیخورم
وقتی به اب نیازمند شدم انجام کار میدهم و اب میخورم
پس خدا به ما نیاز دارد که ما را خلق کرده
و اگر نداشن نمیکرد
به این هم جواب بدین
به این 3 دلیل خدا خود را نقض میکند

دوست عزيز
بطلان دليل اولتون كه واضحه چون قدرت به محال ذاتي تعلق نميگيره .دليل دومتون در مورد عدالت هم ،از نگاه ما ممكنه در ظاهر بعضي چيزها عادلانه نباشه ولي حكمت واقعيش را خدا ميدونه داستان برخورد حضرت موسي و حضرت خضر را در قرآن بخونيد ،شايد حضرت موسي هم شبهه عدالت براش پيش اومد ولي وقتي حكمت كارهاي حضرت خضر را ديد تسليم شد.
اسرار ازل را نه تو داني و نه من_ وين حل معما نه تو خواني و نه من _هست از پس پرده گفتگوي من و تو_ چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من:Sham:
واما دليل سومتون هم ناشي از مقايسه خدا با انسانه .خلق موجودات يكي از شونات واجب الوجوده چون تجلي صفت فياض بودن واجب به خلق كردنه .(بلا تشبيه)اگر كوزه اي پر از آب شد لب ريز ميشودواطراف خود را هم به فيض آب ميرساند و اين خصوصيت ذاتي اوست نه نياز او . من نكردم خلق تا سودي كنم_بلكه تا بر بندگان جودي كنم :Sham:

نقل قول:
بطلان دليل اولتون كه واضحه چون قدرت به محال ذاتي تعلق نميگيره

کیست که محال ذاتی را ایجاد میکند
محال چیست
ان چیز که با قوانین عالم جور در نیاید میشود محال ؟درسته؟
مثلا این که تمام عالم در تخم مرغی جا بگیرد
میشود محال چون با قوانین جور در نمی اید
ولی کدام کار خدا با قوانین جور درمیاد
مثلا شق القمر با کدام قانون هستی جور در میاد
یا شکاف دریا با کدام قانون جور درمیاد
مثلما خدا فرای قوانین است که خود وضع کرده
پس باید بتواند محالی را به واقعیت برساند
و کسی مثل خود بیافریند
این قانون که محال به واقعیت نمیرسد را خود خدا وضع کرده .و میتواند ان را زیر پا گذارد
و اگر نکرده و نمیتواند ان را زیر پا گذارد .پس این قانون فرای خداست

نگاه خدا مهم نیست
ان نگاه بنده ایست که مستقل از خدا با اختیار کامل خود حق انتخاب دارد
پس نگاه ان نوزاد مهم است
و اگر ان نوزاد از ان جهان بگزرد . و بخواهد در این دنیا زندگی خوبی داشته باشد
اینجا خدا به ان نوزاد ظلم کرده
چرا که ان انسان این دنیا را انتخاب کرده ولی خدا ان را در این دنیا فقیر کرده و مساوی با دیگری قرار نداده

در مورد نیاز مثال قشنگی بود
اما ربطی نداشت
چون ان کوزه از این که پر بود نا خاسته و از روی ناچاری زمین اطراف را خیس کرد
ولی خدا با هدف و نه از روی نا چاری
ما را خلق کرد.پس بفرمایید هدف خلقت یعنی کشک.بله؟:khaneh:
خدا با اراده خویش ما را برای انجام کاری خلق کرده .پرستش
و انجام کار از نیاز می اید
پس خدا به ما نیاز دارد

اگر میخواهید این دلایل را رد کنید دلیل بیارید
اینکه بگویئ
این قبلا رد شده پس هیچی
اون به نظر ماست پس هیچی
واسه سومی هم یه مثال نا ربط بیارین
نمیشه دلیل
برای رد دلایل منطقی
باید دلایلی منطقی تر اورد

gsaeed;113919 نوشت:
کیست که محال ذاتی را ایجاد میکند
محال چیست
ان چیز که با قوانین عالم جور در نیاید میشود محال ؟درسته؟
مثلا این که تمام عالم در تخم مرغی جا بگیرد
میشود محال چون با قوانین جور در نمی اید
ولی کدام کار خدا با قوانین جور درمیاد
مثلا شق القمر با کدام قانون هستی جور در میاد
یا شکاف دریا با کدام قانون جور درمیاد
مثلما خدا فرای قوانین است که خود وضع کرده
پس باید بتواند محالی را به واقعیت برساند
و کسی مثل خود بیافریند
این قانون که محال به واقعیت نمیرسد را خود خدا وضع کرده .و میتواند ان را زیر پا گذارد
و اگر نکرده و نمیتواند ان را زیر پا گذارد .پس این قانون فرای خداست

نگاه خدا مهم نیست
ان نگاه بنده ایست که مستقل از خدا با اختیار کامل خود حق انتخاب دارد


با سلام و احترام
با این سیستمی که خداوند برای عالم ترسیم نموده اصولا محال ذاتی جای تحقق ندارد، خدایی که خالق عقل است کاری بر خلاف عقل انجام نمی دهد ضمن انکه شق القمر علت دارد به وب سایت ناسا مراجعه نمایید قسمت مقالات ماه دلایلی چند برای این امر و حلقه سرتاسری دورتادور ماه که نشان از شکاف در مرحله ای است ، آورده شده است.
شکافتن دریا هم علت داشته و محال ذاتی نبوده، عصای موسی هم علت داشته ، این ها همه برای ما محال وقوعی است و در زمره محال ذاتی قرار نمی گیرد.
نگاه شما قابل احترام است اگرچه اومانیستی است ولی باید دانست محال ذاتی امکان تحقق ندارد زیرا باعث فساد و از هم پاشیدگی این نظام خواهد شد.

لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا
اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد(انبیاء 22)

gsaeed;113770 نوشت:
اگر خدا قادر به انجام هر کاریست پس چرا نمیتونه موجودی به اندازه خود باهوش درست کند؟

خداوند قادراست اماقدرت با ضرورت است ضرورت ایجاب نکرده است
موضوع قفل شده است