ازدواج شوم
تبهای اولیه
قال على عليه السلام:
«انَّ الْاشْياءَ لَمَّا ازْدَوَجَتِ ازْدَوَجَ الْكَسَلُ وَ الْعَجْزُ، فَنَتَجَ مِنْها الْفَقْرُ»؛
«هنگامى كه هر چيزى با ديگرى ازدواج كرد، «كسالت» با «ناتوانى» ازدواج نمود و حاصل اين ازدواج فقر و نادارى شد!».[1]
تعبيرى كه در اين روايت آمده بسيار زيباست. حضرت طبق اين روايت مىفرمايد: در آغاز خلقت، اشياء مختلف با يكديگر ازدواج كردند و در كنار يكديگر قرار گرفتند، هر چيزى با كفو و چيز متناسب خويش ازدواج كرد و سنخيّتها و تناسبها در نظر گرفته شد، «كسالت» كفو و متناسب و همسنخ «عجز» شناخته شد و با او ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها «فقر» و «تنگدستى» و بدبختى بود.
در حقيقت در اين روايت دو عامل و ريشه مهمّ فقر، كه قابل اجتناب هم هستند، بيان شده است:
عامل اوّل تنبلى است؛ تنبلى راهى است كه بدون شك به فقر و تنگدستى منتهى مىگردد.
و عامل دوم ناتوانى است؛ كه اين خود دو رقم است:
الف) ناتوانىهاى طبيعى، مثل اين كه شخصى از بدو تولّد نابينا بوده است.
ب) ناتوانىهاى خود خواسته كاذب، كه فراوان است. نيروى واقعى هر انسانى ده برابر نيرويى است كه به كار گرفته مىشود. اين ادّعا به هنگام عصبانيّت قابل لمس است.
اگر در جامعهاى عجز و ناتوانىها از بين برود، ناتوانىهايى كه بر اثر تلقين به نفس منجر به إنزوا و سستى و خمودى مىگردد، و افراد جامعه باور كنند كه توانا هستند، بدون شك تحوّلى عجيب رخ خواهد داد، و كلّ جامعه، افرادى متحرّك و پويا خواهند شد.
فقر و ناتوانى آثار سوء فراوانى به دنبال خواهد داشت، دين و ايمان و آبروى انسان را بر باد مىدهد، عزّت و استقلال را متزلزل مىكند و انسان را وابسته مىنمايد. ايران در زمان شاه سلطان حسين آن قدر ضعف و سستى از خود نشان داد كه افغانها تمام كشور را اشغال كردند و ثروت آن را به يغما بردند. ولى همين ملّت عاجز و درمانده وقتى فرماندهى همچون «نادر» پيدا كرد و ضعف و سستى را كنار گذاشت، موفّق شد كشور خود را از لوث بيگانگان نجات داده و آنها را بيرون كند.
ژاپنىها در جنگ جهانى دوم تمام هستى خود را از دست دادند، امّا اراده و پشتكار خود را حفظ كرده و با تمام قوا به فعاليّت پرداختند، تا آن جا كه هم اكنون قسمت عمده بازارهاى دنيا را در اختيار گرفتهاند!.
انسانهاى موفّق قبل از طلوع آفتاب فعاليّت خويش را آغاز مىكنند و تا دير هنگام نمىخوابند، تعطيلات فراوان ندارند و اساس برنامه آنها بر كار و فعاليّت و عدم تعطيل است.
در روايتى مىخوانيم كه: «عطسه از سوى خدا و خميازه از شيطان است!» [2] فلسفه آن روشن است؛ زيرا انسان پس از عطسه سر حال و آماده فعاليّت مىشود، ولى هنگامى كه خميازه مىكشد، نشان از تنبلى و خستگى و ميل به خواب دارد.
آخرين نكته اين كه فقر در اين روايت تنها فقر اقتصادى نيست، بلكه فقر علمى را هم شامل مىشود. آدمهاى تنبل و ناتوان در علم هم راه به جايى نمىبرند!.
[1] - بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.
[2] - بحار الانوار، جلد 73، صفحه 52.