جمع بندی چگونه از همسرم و محیط زندگی ام تاثیر نپذیرم؟

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه از همسرم و محیط زندگی ام تاثیر نپذیرم؟

سلام خدمت شما اعضا و کارشناسان محترم.
من21 سال سن دارم و حدود سه ساله ازدواج کردم.همسرم و خانواده ایشون تفاوت های اعتقادی زیادی با من دارن و من تو این سه سال خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
مثلا وقتی همسرم به خیلی مسائل اهمیت نمیده منم ناخودآگاه همونطوری میکنم.
مثلا قبلا حجابم محکمتر بود و به نماز اهمیت بیشتری میدادم با نامحرم همکلام نمیشدم...،و همچنین چون تو جلسات مذهبی اجازه شرکت بهم نمیدن خیلی از معنویات دور شدم.
اما این دور شدنم باعث نزدیکی بیشترم به همسرم شده(اوایل خیلی از نظر عاطفی ازش دور بودم)
لطفا کمکم کنید تا بتونم ایمانمو حفظ کنم بدون اینکه از ضعف ایمان همسرم اذیت باشم.
سوالی اگر هست در خدمتم
ممنونم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: امیدوار



شمیم الزهرا;353027 نوشت:
سلام خدمت شما اعضا و کارشناسان محترم.
من21 سال سن دارم و حدود سه ساله ازدواج کردم.همسرم و خانواده ایشون تفاوت های اعتقادی زیادی با من دارن و من تو این سه سال خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
مثلا وقتی همسرم به خیلی مسائل اهمیت نمیده منم ناخودآگاه همونطوری میکنم.
مثلا قبلا حجابم محکمتر بود و به نماز اهمیت بیشتری میدادم با نامحرم همکلام نمیشدم...،و همچنین چون تو جلسات مذهبی اجازه شرکت بهم نمیدن خیلی از معنویات دور شدم.
اما این دور شدنم باعث نزدیکی بیشترم به همسرم شده(اوایل خیلی از نظر عاطفی ازش دور بودم)
لطفا کمکم کنید تا بتونم ایمانمو حفظ کنم بدون اینکه از ضعف ایمان همسرم اذیت باشم.
سوالی اگر هست در خدمتم
ممنونم

بسمه‌تعالي
با عرض سلام و تحيت محضر حضرتعالي، توجه شما را به نكات زير جلب مي‌كنم.
اينكه انسان از همنشين و مصاحب خويش تاثير مي‌پذيرد جاي انكار ندارد، لكن در خصوص موضوع مطرح شده لازم است:
1- بحمدالله دغدغه حضرتعالي بيانگر ايمان شماست
2- با دليل و برهان، پايه‌هاي ايمان و اعتقادات خويش را مستحكم كنيد. تا متاثر از رفتار ديگران متزلزل نشويد.
3- به ايمان خويش، ايمان داشته باشيد و بدانيد كه در حقانيت ايمان شما، جاي كوچكترين ترديدي نيست.
4- اعتماد به نفس پايين و دست كم گرفتن خود باعث مي‌شود افراد زودتر از رفتار ديگران متاثر شوند، لذا براي خود، افكار و باورهايتان، بيشتر ارزش قائل شويد و سطح اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد.
5- به جاي رفتار منفعلانه، رفتاري فعال داشته باشيد و با رعايت مراتب و شرايط، از روي مسوليت پذيري و دلسوزي (و نه تحقير و..) همسرتان را امر به معروف و نهي از منكر كنيد. طبيعتا شما وظيفه‌اي جز تذكر دادن نداريد.
6- حتي المقدور به نماز اول وقت، اهتمام داشته باشيد.
7- با گفتگوي دوستانه و صميمي از ايشان بخواهيد كه اجازه دهند بيشتر در مراسمها و جماعتهاي مذهبي مانند نماز جماعت و... شركت كنيد.
8- سطح تعامل با دوستان و بستگان صالح را افزايش و با افراد ناصالح را كاهش دهيد
9- روزانه سعي كنيد، در محضر قرآن آياتي را تلاوت كنيد.
10- مرگ و قيامت ( نه به صورت افراطي كه سبب افسردگي و اضطراب شود) را فراموش نكنيد.
11- با رفتار نيك و برخورد شايسته خود، ديگران و از جمله همسرتان را به آموزه‌هاي ديني علاقمند نماييد.
12- در رفتارهاي معمول و مرسوم، همواره در كنار همسرتان باشيد، ايشان را همراهي نماييد و اوقات خوشي را در كنار وي سپري كنيد، اما با مشارطه، مراقبه و محاسبه از همراهي با رفتارهاي مذموم خودداري نماييد.
در پناه خداي متعال براي هميشه موفق و سربلند باشيد.

شمیم الزهرا;353027 نوشت:
سلام خدمت شما اعضا و کارشناسان محترم.
من21 سال سن دارم و حدود سه ساله ازدواج کردم.همسرم و خانواده ایشون تفاوت های اعتقادی زیادی با من دارن و من تو این سه سال خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
مثلا وقتی همسرم به خیلی مسائل اهمیت نمیده منم ناخودآگاه همونطوری میکنم.
مثلا قبلا حجابم محکمتر بود و به نماز اهمیت بیشتری میدادم با نامحرم همکلام نمیشدم...،و همچنین چون تو جلسات مذهبی اجازه شرکت بهم نمیدن خیلی از معنویات دور شدم.
اما این دور شدنم باعث نزدیکی بیشترم به همسرم شده(اوایل خیلی از نظر عاطفی ازش دور بودم)
لطفا کمکم کنید تا بتونم ایمانمو حفظ کنم بدون اینکه از ضعف ایمان همسرم اذیت باشم.
سوالی اگر هست در خدمتم

سلام
پیشنهاد می کنم :
1- همه اعمال شایسته را درقبال ایشان انجام دهید و آنرا به حساب اوامر دین بگذارید
2- برای هدایت همسرتان زیاد دعا کنید بلکه اشک بریزید
3- این دعا را زیاد و بخصوص بعد نمازهایتان بخوانید : یا الله یا رحمان و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک بعد هم صلوات
4- مخالفت با امور غیر دینی را به عدم تمایل شخصی خود نسبت دهید و نه التزام به دین
والله الهادی الموفق

نقل قول:
نقل قول:
- به جاي رفتار منفعلانه، رفتاري فعال داشته باشيد و با رعايت مراتب و شرايط، از روي مسوليت پذيري و دلسوزي (و نه تحقير و..) همسرتان را امر به معروف و نهي از منكر كنيد. طبيعتا شما وظيفه‌اي جز تذكر دادن نداريد.
6- حتي المقدور به نماز اول وقت، اهتمام داشته باشيد.
7- با گفتگوي دوستانه و صميمي از ايشان بخواهيد كه اجازه دهند بيشتر در مراسمها و جماعتهاي مذهبي مانند نماز جماعت و... شركت كنيد.

باسلام و کسب اجازه از کارشناس محترم
رعایت نکات گفته شده توسط کارشناس محترم بسیار ان شاءالله مثمر ثمر واقع میشوند،

نکاتی هم بنده اضاف میکنم امیدوارم مفید واقع شوند:

1-سعی در نماز اول وقت و ادعیه و.. همانطور که دوستان عرض کردند باید تقویت شود البته نه طوری که از وقت گذاشتنتان برای همسرتان بکاهد.

2-مومن زیرک است، در عین رابطه گرم عاطفی با همسرتان و تقویت ان، نه تنها شئون اسلامی را اجرا کنید و با مهربانی، شوخی و گاهی منطقی به او بگویید که شما هم وی را دوست دارید هم اینکه می خواهید زندگیتان رنگ معنوی داشته باشد زیرا اینطور وفاداری و محبت شما به هم بیشتر میشود ،برایش بگویید که طبق تحقیقات علمی دینداری به بهبود سلامت روان و ارامش کمک میکند و من میخواهم زندگیمان از این که هست بهتر شود و حرفهایی از این قبیل.

3-یادتان باشد شما اصلا نباید در تغییر منش همسرتان عجله داشته باشد، ارام ارام و به ترتیب از اثار مهم بعضی چیزهای مهم که ایشان ممکن است انجام ندهند و برای شما در اولویت هستند مثل نماز میگویید و برنامه خود را طی چند سال برای متقاعد کردن ایشان صرفا برای نماز خواندن یا امور مذهبی واجب دیگر قرار میدهید.

سلام علیکم
از همه شما بزرگواران که زحمت کشیدین و به من پاسخ دادید ممنونم.
خیلی عذر میخوام اما این حرفها در کلام ساده است. وقتی که من زمان خودم در طول روز دانشگاه هستم و بعد با همسرم و خانواده همسرم چه طوری میتونم احساسات معنوی خودمو تقویت کنم؟
وقتی اگر موقع اذان من برای نماز اقدام کنم همسرم ناراحت میشن و من مجبورم نمازمو دیر بخونم،رفته رفته حتی زمان هایی که ایشون نیست هم نمازم دیرتر خونده میشه.
من دعا و قرآن میخونم اما نمیدونم چرا تاثیر خیلی کمی در من داره و بیشترین تاثیرو از اطرافم میگیرم.
من در خیلی مسائل که مطمئن بودم کار درست رو انجام میدم الان به خاطر حرفهای همسرم خیلی متزلزل شدم.
برای مثال: ایشون اوایل منو مسخره میکردن که یه ذره برنج دور نمیریزی،چند بار شیر ابو بازو بسته میکنی تا اب کمتر هدر شه و...
کم کم اینقدر بهم گفت که اخه مگه این چند تا برنج میخواد چی کار کنه؟که من واقعا الان دیگه کمتر به دور ریختن مواد عذایی اهمیت میدم.
من خیلی تلاش کردم تحت هیچ شرایطی با فشار همسرم چادرمو برندارم.اما وقتی در جمع دوستان و خانواده او خانم ها ارایش کرده با لباس های زیبا جلوی همسر من هستن من نمیتونم کمی ارایش نکنم چون میبینم که همسرم چقدر این مدل خانم هارو دوست دارن
خیلی تنها هستم و در محیط دانشگاه هم دوستان نزدیکم از من خیلی بالاتر نیستن تا بتونم برای حفظ ایمانم ازشون کمک بگیرم.
چطوری بفهمم حرف من درسته یا همسرم و چطوری تحت تاثیر قرار نگیرم؟
یک مثال دیگه.مثلا من نماز صبح اگه اول وقت ساعتمو کوک کنم ،همسرم با صدای زنگ بیدار میشن و عصبانی میشن منو بد خواب کردی(نماز صبح کلا نمیخونن و ظهر گاهی میخونن وشبو میخونن)
من مجبور میشم ساعتو برای نزدیک قضا شدن کوک کنم تا وقتی بد خواب میشن چون نزدیک رفتنشون به سر کاره عصبانی نشن.
این دو وعده نماز که دیر میخونم تاثیر زیادی در تنها وعده نماز که تنها هستم(ظهر ) داره.
جلسات مذهبی که میشناسم همه بعد از ظهرا هست که من به دلیل حضور همسرم نمیتونم شرکت کنم.
در ایامی که همه انسان ها غرق معنویت میشن و به خدا نزدیکتر(مثل ماه رمضان و لیالی قدر...) زندگی ما هیچ فرقی نداره و من هم در این محیط زندگی میکنم و خیلی عذاب میکشم.
من دو سال تلاش کردم که با بهترین کارها همسرمو به دین جذب کنم اما فهمیدم که شخصیت محکم و استواری دارن که اصلا قابل فروپاشی نیست(حد اقل با چند سال نیست) و من کلا بیخیال تغییر ایشون هستم و میخوام فقط خودمو حفظ کنم

و اینکه بسیار از بچه دار شدن میترسم.چون فرزندی که حاصل چنین خانواده متزلزلی باشه رو دیدم و نمیخوام یک طفل بی گناه قربانی ازدواجی اشتباه بشه.
و همسرم هم به شدت اصرار به بچه دار شدن دارن و فعلا به بهانه دانشگاه تونستم که ایشونو راضی کنم اما از دی که انشاالله فارغ التحصیل میشم نمیدونم چه جوابی باید بدم؟

سلام مجدد بر شمیم الزهرا

بله همیشه میان گفتن و عمل تفاوت وجود دارد و عمل سخت تر از گفتن است اما برای رسیدن به هدف راهی جز رفتن و عمل کردن نیست.

مسلما اجر فردی که شرایط نامساعدتری را تحمل میکند از فرد در شرایط مساعد مضاعف تر است تا الان هم مقاوت شما جای تبریک دارد.

دوست گرامی ، بیماری های مختلف درمانهای مختلف دارند گاهی برای بعضی بیماری ها مجبورید روش های مختلف را امتحان کنید، گاهی طول میکشد، گاهی فقط مجبور به کنترل ان هستید تا از این بدتر نشود ، گاهی مجبورید دردی را تحمل کنید ولو تا اخر عمر.......!

در قران امده در جهاد در راه خداوند: ولئن متم او قتلتم الی الله تحشرون ؛ واگر مردید و یا کشته شدید بسوی خداوند باز میگرید (یعنی شما در هر صورت به وظیفه یتان عمل کنید)

و در جای دیگر امده: لا تکلف الله نفسها الا وسعها ؛ یعنی خداوند از شما نمیخواهد مگر به اندازه وسعتان.

در رابطه با معنویت ممکن است مجبور باشید فقط زمانی که همسرتان باشد به واجبات ان هم سریع عمل کنید مانعی ندارد دل دادن مهم است.

همانطور که گفتم با ظرافتهای زنانه جلو همسرتان خود را زیبا کنید و با گفتن جملاتی که خدمتتان در پست قبل عرض کردم ارام ارام وی را متقاعد کنید.

من مردی را میشناسم که نماز نمیخواند اما سه فرزند او نماز میخوانند و تا حدی به معنویات گرایش دارند شما در راه خداوند با همسرتان مدارا کنید و مادر خوبی برای فرزندانتان باشید خداوند خودش علیم و حکیم است .

دور از جان شما و همسرتان یزد ملعون فرزند بنام محمد داشت که در راه حقانیت اهل بیت جان خود را از دست داد.

البته به جناب امیدوار(کارشناس محترم هم اطلاع برای راهنمایی به شما داده میشود منتظر باشید.)

سلام به همره محترم.
من فکر میکنم اگر مشکل من ریزتر بررسی بشه بهتر متوجه بشم که چه کاری انجام بدم.
چون با جملات کلی زیاد چیزی دستمو نمیگیره.
من دیگه قصد جذب همسرم به دینو ندارم(اون دو سال تلاش کافی بود،دیگه نه توانشو دارم و نه هیچ انگیزه ای).فقط میخوام خودمو حفظ کنم
من به اختصار مشکلمو گفتم،اما در مسائل اخلاقی مانند عفت کلام، ، صبوری ، دروغ ، غیبت و... بسیار در تنگنا هستم و متاسفانه همسرم در زمینه اخلاقیات حتی بدتر از اعتقاداتن(البته این دو از هم جدا نیست) مثلا خیلی کلمات زشت و غیر محترمانه و حتی فحش میدن،دروغ و غیبت که اصلا براشون تعریفی نشده و من از نظر حلال بودن مالشون هم هیچ اعتمادی ندارم...
و خمس هم که طبیعتا نمیدن...

شمیم الزهرا;354576 نوشت:
سلام به همره محترم.
من فکر میکنم اگر مشکل من ریزتر بررسی بشه بهتر متوجه بشم که چه کاری انجام بدم.
چون با جملات کلی زیاد چیزی دستمو نمیگیره.
من دیگه قصد جذب همسرم به دینو ندارم(اون دو سال تلاش کافی بود،دیگه نه توانشو دارم و نه هیچ انگیزه ای).فقط میخوام خودمو حفظ کنم
من به اختصار مشکلمو گفتم،اما در مسائل اخلاقی مانند عفت کلام، ، صبوری ، دروغ ، غیبت و... بسیار در تنگنا هستم و متاسفانه همسرم در زمینه اخلاقیات حتی بدتر از اعتقاداتن(البته این دو از هم جدا نیست) مثلا خیلی کلمات زشت و غیر محترمانه و حتی فحش میدن،دروغ و غیبت که اصلا براشون تعریفی نشده و من از نظر حلال بودن مالشون هم هیچ اعتمادی ندارم...
و خمس هم که طبیعتا نمیدن...

بله خوندم حرفهای شما رو و تا حدی درکتون میکنم چون من هم تا حدی تو بعضی از شرایط شما بودم و فقط خودمو حفظ کردم و البته سازش با اطرافیان.

بنده هم نگفتم باید همسرتون رو درست کنید اگه به عرایضم دقت کنید تقریبا تمام جوانب رو خدمتتون گفتم.

البته تحمل و صبر سخت هست و جز با عنایت خداوند بسیار دشوار هست .

اگه میخواهید فقط خودتون رو حفظ کنید خواهش میکنم پست های قبلی بنده و دوستان رو با دقت بخونید و نکته برداری کنید،

به این سئوالات خودتون پاسخ بدید :

1- چطور جلو گناه بیشتر رو بگیرم؟

الف- طوری که اون متوجه نشه.......

ب- طوری که به من بی محبت نشه........

2-چطور بیشتر بخدا نزدیک بشم؟(لیست کنید)

سلام همره عزیز.
چندین بار حرف های شما و دوستانو خوندم.این دو سوالی که فرمودیدو در تایپیک جواب بدم یا به خودم بگم؟
من خیلی اوقات نمیدونم کار درست چیه و به همین خاطر اعتماد به نفس پایینی دارم و مثل همسرم قاطع نیستم.
مثلا عروسی پسر عموی همسرم بود.میدونستیم که از ابتدا آهنگو رقصه. چون من عزادار یکی از اقوام خودم بودم همسرم اجازه داد که من نیام.
اما مادرشوهرم به شدت مخالفت کردو در حد جدی بهم گفتن حتما باید بیای و خیلی پیگیر شدن در حدی که من شرمنده شدم و حس کردم اگه نرم توهین بزرگی بهشون کردم.
همسرم گفت حالا که میای باید از اول بیای.من بدم میاد دیر بریم عروسی.
خلاصه اینکه اینجا من نمیدونستم باید چی کار کنم؟همسرم دیر رفتن عروسی رو دوست نداره و از ابتدا رفتنش هم که کلی گناه داره.من هنوز هم نفهمیدم وظیفم اونجا چی بود؟
ازین اتفاقات تو زندگیم زیاد میفته که من نمیفهمم الان وظیفه من چیه و همین ندونستن من باعث میشه همسرم نظرشو تحمیل کنه.
مثلا رفته بودیم شمال و همسرم اصرار داشت که دوچرخه کرایه کنیم.من براش توضیح دادم که با چادر هم نمیتونم و هم جلوه بدی داره و باعث جلب توجه نامحرم میشه، اما بسیار عصبانی شد و جلو مردم سرم داد کشید که اگه من میدونستم که چادر تو میخواد شادی رو ازم دور کنه اصلا نمیگرفتمت!!!!!!!!!
من داغون شدم و دیگه هیچ کاری جز اطاعت برام نموند. اون یک ساعت دوچرخه سواری با چادر برام یک عمر گذشت.(بماند که چند بار نزدیک بود بخورم زمین و چقدر از نگاه های مردم اذیت بودم)
همیشه همسرم میتونه با داد زدن و توهین به من کار خوشو انجام بده و همین هم باعث میشه که من از اعتقادم بگذرم(یعنی نمیفهمم الان راضی کردن همسرم اولویته یا اعتقاد من) گاهی اینقدر مضطر میشم و راه درستو نمیدونم که ساعت ها گریه میکنم.
کلا در مسافرت ها ما همیشه ماجراهای اینچنینی زیاد داریم که همسرم اصرار به تفریحی میکنن که در توان من نیست.مثلا میگفتن بریم جت اسکی!
من کنار دریا دیدم که خانم ها حتی روسریشونو در میارنو سوار میشن و برخی هم که با روسری میرن از شدت باد بدون روسری برمیگردن!!!!
خوب من چه جوری با چادر میرفتم؟چادرم میرفت هوا و میشدم مضحکه اونهمه آدم و بدون چادر هم که مانتوم بهم میچسبیدو اصلا حجابم کامل نبود و منم آدم بی جنبه ای هستم میدونم اگه چادرو یکجا به خاطر همسرم بذارم کنار ، جای بعدی خودم دیگه نمیپوشمش!
از این اتفاقات زیاده که شهریور هم که یک مهمونی بزرگ مختلط دعوتیم و من از الان استرس دارم که قراره چی پیش بیادو من باید چی کار کنم؟

ببخشید که دردودل کردم اما جایی جز اینجا برای حرف هام ندارم.

راستی ما چند ماهه مشاوره میریم (روانشناس) ، البته برای مشکلات اخلاقی همسرم، فعلا که تنها حرفی که به من زدن اینه که هرگز نباید به همسرت ایرادی بگیری یا بگی فلان کارش ناراحتت میکنه یا اذیت... خلاصه فقط باید تاییدش کنی چون آدم سخت و انتقاد ناپذیریه.مشاورم میگفت خیلی همسر محکمی داری که دیر میشکنه و شاید سالها طول بکشه رفتارش کمی تغییر کنه و باید خیلی صبوری کنی.
خوب این یعنی چی؟اگه خودم تغییر کردم چی؟اگه اعتقادو اخلاق ناقص خودمو هم از دست دادم چی؟
این مشاورو ادامه بدم؟هزینه زیادی که تا الان گرفته خیلی همسرمو شاکی کرده و فکر نکنم بیش از چند جلسه دیگه بیشتر طاقت بیاره که بیاد.

چرا تایپیک من اینقدر کم بازدید کننده داره؟ چرا کسی چیزی نمیگه؟

فکنم این تایپیک شده مثل دفتر خودم! من یه دفتر دارم که گاهی که خیلی بهم فشار میاد حرفامو توش مینویسم اما هیچ کس نه اونو میخونه و نه جواب میده...
اینم شده یک دفتر اینترنتی!

شمیم الزهرا;354954 نوشت:
سلام همره عزیز.
چندین بار حرف های شما و دوستانو خوندم.این دو سوالی که فرمودیدو در تایپیک جواب بدم یا به خودم بگم؟
من خیلی اوقات نمیدونم کار درست چیه و به همین خاطر اعتماد به نفس پایینی دارم و مثل همسرم قاطع نیستم.
مثلا عروسی پسر عموی همسرم بود.میدونستیم که از ابتدا آهنگو رقصه. چون من عزادار یکی از اقوام خودم بودم همسرم اجازه داد که من نیام.
اما مادرشوهرم به شدت مخالفت کردو در حد جدی بهم گفتن حتما باید بیای و خیلی پیگیر شدن در حدی که من شرمنده شدم و حس کردم اگه نرم توهین بزرگی بهشون کردم.
همسرم گفت حالا که میای باید از اول بیای.من بدم میاد دیر بریم عروسی.
خلاصه اینکه اینجا من نمیدونستم باید چی کار کنم؟همسرم دیر رفتن عروسی رو دوست نداره و از ابتدا رفتنش هم که کلی گناه داره.من هنوز هم نفهمیدم وظیفم اونجا چی بود؟
ازین اتفاقات تو زندگیم زیاد میفته که من نمیفهمم الان وظیفه من چیه و همین ندونستن من باعث میشه همسرم نظرشو تحمیل کنه.
مثلا رفته بودیم شمال و همسرم اصرار داشت که دوچرخه کرایه کنیم.من براش توضیح دادم که با چادر هم نمیتونم و هم جلوه بدی داره و باعث جلب توجه نامحرم میشه، اما بسیار عصبانی شد و جلو مردم سرم داد کشید که اگه من میدونستم که چادر تو میخواد شادی رو ازم دور کنه اصلا نمیگرفتمت!!!!!!!!!
من داغون شدم و دیگه هیچ کاری جز اطاعت برام نموند. اون یک ساعت دوچرخه سواری با چادر برام یک عمر گذشت.(بماند که چند بار نزدیک بود بخورم زمین و چقدر از نگاه های مردم اذیت بودم)
همیشه همسرم میتونه با داد زدن و توهین به من کار خوشو انجام بده و همین هم باعث میشه که من از اعتقادم بگذرم(یعنی نمیفهمم الان راضی کردن همسرم اولویته یا اعتقاد من) گاهی اینقدر مضطر میشم و راه درستو نمیدونم که ساعت ها گریه میکنم.
کلا در مسافرت ها ما همیشه ماجراهای اینچنینی زیاد داریم که همسرم اصرار به تفریحی میکنن که در توان من نیست.مثلا میگفتن بریم جت اسکی!
من کنار دریا دیدم که خانم ها حتی روسریشونو در میارنو سوار میشن و برخی هم که با روسری میرن از شدت باد بدون روسری برمیگردن!!!!
خوب من چه جوری با چادر میرفتم؟چادرم میرفت هوا و میشدم مضحکه اونهمه آدم و بدون چادر هم که مانتوم بهم میچسبیدو اصلا حجابم کامل نبود و منم آدم بی جنبه ای هستم میدونم اگه چادرو یکجا به خاطر همسرم بذارم کنار ، جای بعدی خودم دیگه نمیپوشمش!
از این اتفاقات زیاده که شهریور هم که یک مهمونی بزرگ مختلط دعوتیم و من از الان استرس دارم که قراره چی پیش بیادو من باید چی کار کنم؟

ببخشید که دردودل کردم اما جایی جز اینجا برای حرف هام ندارم.

بسمه‌تعالي
ضمن عرض سلام و تحيت محضر حضرتعالي
شرايط حضرتعالي را درك مي‌كنم و بر اين باور هستم اين شرايط وضعيت دشواري را براي شما رقم زده است كه نتيجه آن اضطراب و سردرگمي شماست. موضوعي كه كاملا در فرمايشات شما مشهود است!
اما راه چاره چيست؟ رسيدن به چاره مبتني بر شناخت آسيبهاست، بنابراين اگر تحليل درستي از مسئله و همچنين آسيبها نداشته باشيم رسيدن به چاره نيز چندان ميسر نيست.

قدم اول شناسايي آسيب

با توجه به توضيحات شما مي‌توان آسيب‌ها را در سه محور جاي داد؛
محور اول؛ روحيه و شخصيت تقريبا ناهمگون شما با يكديگر در سطح اعتقادي
محور دوم؛ نحوه رفتار و خلقيات شما (اينكه دچار اضطراب هستيد، خودسرزنشگري داريد، ضعف اعتماد به نفس و حرمت خود و...، اين موارد چندان به همسر شما ارتباط ندارد و ناشي از اساس شخصيت شماست، هرچند كه شرايط فعلي آن را تشديد كرده است)
محور سوم؛ نحوه رفتار و خلقيات همسر

پس لازم است اين سه محور از يكديگر تفكيك شوند و با هم خلط نشوند.( براي هريك راه حل مستقلي پيدا كرد)

قدم دوم ارائه راهكار مناسب با هريك از محورهاي سه گانه
لازم است براي هريك از محورهاي سه گانه از روشهاي متفاوتي بهره جست و اگر به اصلاح يك و يا دو محور (آسيب) موفق نشديم از اصلاح محور يا محورهاي باقي‌مانده غافل نشويم.

راهكار محور اول؛
اساس اين راهكار را افزايش سطح ارتباط عاطفي تشكيل مي‌دهد. به اين منظور لازم است:
1- طرفين بر اشتراكات اعتقادي بيشتر تاكيد كنيد و كمتر در فضاي اختلافات وارد شويد.
2- حريم يكديگر را محترم شمرده و از تحميل نظر خود به ديگري اجتناب نماييد.
3- فضاي عاطفي ميان خويش را با توجه به نيازهاي (جنسي، تفريحي، اجتماعي و...) افزايش دهيد.
4- فرصت بيشتري به هم اختصاص دهيد (قدم زدن، گفتگو كردن و...)
5- گوش دادن فعال ( عدم توجيه و پاسخگويي ) به صحبتهاي طرف مقابل را افزايش دهيد.
6- در غير موارد اختلافي و خطوط قرمز، با همسر همدلي صورت بگيرد و از دريچه نگاه او به مسائل نگريسته شود.
7- از انتقاد به ايشان اجتناب نماييد و به بيان احساس خود اكتفا كنيد
8- سعي كنيد با استفاده از ابزار شوخي و فكاهي موارد اختلافي را پشت سر بگذاريد.
و...
بديهي است با افزايش سطح ارتباط عاطفي، اختلافات عقيدتي كمتر بروز خواهد كرد.

راهكار محور دوم؛

همانطور كه گفته شد بخشي از وضعيت فعلي به اضطراب و ديگر خصوصيات خلقي حضرتعالي برمي‌گردد لذا لازم است ؛
1- از افراط و سختگيري فاصله بگيريد ( هرچند پرهيز از اسراف امر ممدوح و مورد تاكيد اسلام است اما سفت كردن مكرر شيرآلات و حساسيت به چند دانه برنج وسواس نشان دادن جنابعالي را به ذهن متبادر(نزديك) مي‌كند).
2- نقاط قوت خود را ليست كنيد و ضمن مرور روزانه، حمد آنها را نيز بجا آوريد.
3- روزانه 30 مرتبه نفس عميق بكشيد ( به صورت درازكش و بدون انقباض بدن، 8 ثانيه نفس را نگه داريد و طي 5/6ثانيه نفس را به بيرون هدايت كنيد، سعي كنيد تنها به دم و بازدم تمركز داشته باشيد)
4- اگر بتوانيد فن تن آرامي (آرميدگي/ريلكس) را تمرين كنيد، بسيار مفيد است.
5- براي اينكه نشاط خود را به همسر اثبات كنيد، الف) در رفتن به مسافرت و برنامه‌هاي تفريحي سالم پيش‌قدم باشيد، ب) تصميم بگيريد يك ورزش منظم را دنبال كنيد و اين تصميم را به همسر ابلاغ كنيد و از او بخواهيد در اين مسير به شما كمك كند و...
6- با رعايت اعتدال، به خواب، استراحت، ورزش و تغذيه خود توجه ويژه داشته باشيد.
در صورت رعايت اين نكات، سطح آرامش شما افزايش و سطح اضطراب كاهش مي‌يابد و موضوعات مختلف را بهتر مديريت مي‌كنيد،
7- ابراز وجود را از طريق تمرين "نه" گفتن، استفاده از ضمير فاعلي "من" در مكالمات تمرين كنيد.

نتيجه: در صورتيكه خواسته همسر با اعتقادات و تكاليف شرعي تعارض پيدا كرد، در قدم اول سعي كنيد از فضاي عاطفي و گفتگو استفاده كنيد و وانمود كنيد كه انجام چنين درخواستي شما را ناراحت و رنجيده مي‌كند و در صورتيكه ايشان با شما همراهي نشان ندادند در قدم دوم لازم است از خود صلابت و قاطعيت نشان دهيد و به هيچوجه منفعلانه رفتار نكنيد. مطمئن باشيد در صورتي نكات محور اول و دوم به صورت نسبي رعايت شود، قاطعيت شما آسيبي به رابطه شما نخواهد زد.

راهكار محور سوم؛
تغيير امري حتمي و لكن تدريجي است كه به اراده خود شخص رقم مي‌خورد، بنابراين اگر همسري در پي تغيير همسرش باشد، جز خستگي و نااميدي چيز ديگري عائدش نمي‌شود. بدانيم تغيير در رفتار ديگري، با تغيير در روشهاي ما امكان پذير است.
به هر حال ضمن پرهيز از شتابزدگي، لازم است از دعا به درگاه الهي، توسل، نذر و... نيز غافل نشويد.

و اما در رابطه با نماز و...هم همانطور كه گفته شد با رعايت نكات محورهاي اول و دوم انتظار مي‌رود ايشان از لحاطظ عاطفي به شما نزديكتر گردند و به احساسات شما احترام بيشتري بگذارند. شما نيز سعي كنيد ماداميكه خطوط قرمز رعايت مي‌شود ب ايشان همكاري كنيد در غير اينصورت لازم است قاطعنانه اقدام كنيد.
به عنوان مثال پيشنهاد مي‌شود بدون اينكه بحث نماز را مطرح كنيد به گونه‌اي برنامه‌ريزي كنيد كه هم شبها زودتر بخوابيد و هم سرشب غذا ميل كنيد تا براي بيدار شدن براي نماز نيازي به زنگ ساعت نباشد ضمن اينكه از نوشيدن آب زياد در شب هم خودداري كنيد. در صورتيكه نياز به زنگ ساعت ضروري باشد، لازم است صداي آن، هم از لحاظ تن و هم آهنگ، ملايم باشد.

براي شما از درگاه خداي متعال توفيق روزافزون را مسئلت دارم.

با تشکر فراوان از کارشناس محترم که باز با پاسخ های کاملشان مارا مستفیض نمودند

در ادامه برای اینکه همسرشون شاید در برخوردشون با ایشون تغییری ایجاد کنند پیشنهادی میدم که خود پرسشگر باید تشخیص بدهند اجرای ان میتواند مثمر ثمر باشد یا خیر؛

اجرای این پیشنهاد مقدماتی دارد:

1- مدتی جلوی ایشانه به اراستگی ظاهری بیشتر توجه کنید لبلسهای زیبا ،ارایش،بوی خوش(مهم).
2-رفتارهای جذاب همچون متانت ، شاد و شنگول بودن،ناز کردن داشته باشید.
3-یک مقدار از ایشان فاصله بگیرید ،کمتر دور و برشان بچرخید،یک جورایی مستقل باشید(کمتر بهشون محل بذارید) البته در عین احترام و اشتی .
4-خودتان را با دوستان فامیل سرگرم کنید البته همانطور که گفتم تا حدی.
5- به کلاسهای هنری یا ورزش بروید.

تا در این مدت احساس نیاز در همسرتان شکل گیرد و به شما ابراز نیاز کند یعنی توجه بیشتری به شما بکند

در مرحله دوم که توجه وی بیشتر شد؛
مقداری البته نه زیاد ابراز نارضایتی از ذلایل نا معلوم بکنید که حوصله این وضعیت را ندارم البته نباید زیاد و دلیلش را مشخص کنید.

در مرحله سوم که همراه با دو مقدمه است ؛
وقتی جویای ناراحتی های شما شد، باید با ظرافت به وی بفهمانید که از توهین و دعواهایش خسته شده اید، باید به عقاید شما احترام بگذارد ،

البته انجام این روش باید ظرافت داشته باشد و با توکل برخداوند و استمداد از ائمه ان شاءالله مسئله مرتفع میشود.

ضمننا توصیه های جناب امیدوار را هم نکته برداری کنید و هم اجرایی.

با عرض سلام خدمت جناب امیدوار و خانم همره و دیگر عزیزان تالار.
خیلی ممنونم که برام وقت گذاشتین و بنده رو راهنمایی میکنین.

اميدوار;355267 نوشت:

نقل قول:

راهكار محور اول؛
اساس اين راهكار را افزايش سطح ارتباط عاطفي تشكيل مي‌دهد. به اين منظور لازم است:
1- طرفين بر اشتراكات اعتقادي بيشتر تاكيد كنيد و كمتر در فضاي اختلافات وارد شويد.
2- حريم يكديگر را محترم شمرده و از تحميل نظر خود به ديگري اجتناب نماييد.
3- فضاي عاطفي ميان خويش را با توجه به نيازهاي (جنسي، تفريحي، اجتماعي و...) افزايش دهيد.
4- فرصت بيشتري به هم اختصاص دهيد (قدم زدن، گفتگو كردن و...)
5- گوش دادن فعال ( عدم توجيه و پاسخگويي ) به صحبتهاي طرف مقابل را افزايش دهيد.
6- در غير موارد اختلافي و خطوط قرمز، با همسر همدلي صورت بگيرد و از دريچه نگاه او به مسائل نگريسته شود.
7- از انتقاد به ايشان اجتناب نماييد و به بيان احساس خود اكتفا كنيد
8- سعي كنيد با استفاده از ابزار شوخي و فكاهي موارد اختلافي را پشت سر بگذاريد.
و...
بديهي است با افزايش سطح ارتباط عاطفي، اختلافات عقيدتي كمتر بروز خواهد كرد.

نقل قول:

برخی موارد رو رعایت میکنم و برخی کمتر(موارد 4 و 8 کمتر توجه میکنم).اما نزدیک شدن از لحاظ عاطفی همون طور که در ابتدای تایپیک گفتم، منو از اصل خودم و اعتقاداتم دورتر کرده و همسرم هیچ تغییر مثبتی نکرده، یعنی من به اون نزدیکتر شدم.

چون من در ظاهر (انشاالله در باطن هم اینطور باشم) آدم مذهبی به حساب میام، ایشون هم از اعتقادات به این نکته اطاعت زن از مرد خیلی تاکید دارن.
و در اتفاقاتی مانند فوق و امثالش دائم با چوب اینکه پس اعتقاداتت الکیه ، این چه مدل دینیه تو داری که از من اطاعت کامل نداری... منو مجاب میکنن که هر خواسته ایشونو بپذیرم.
اما من نمیدونم سطح اطاعت تا کجاست؟در ریزترین امور شخصی من باید ازشون اجازه بگیرم. مثل: زمانی که کارگر بگم بیاد خونه، روزی که بخوام خونه درس بخونم یا کتابخونه ، هدیه عروسی به یکی از اقوام خودم... من حتی اجازه تصرف بر اموال شخصی خودم که پدرم بهم دادنو ندارم و کل اموالمو ایشون ازم گرفتن.
مسائلی که به هیچ وجه هیچ ربطی بهشون نداره.یعنی من کاملا تحت کنترل هستم و برای کوچکترین قدم زندگیم باید اجازه بگیرم و اگه چنین نکنم بازخواست میشم و من میترسم تاثیر بد اعتقادی بذاره روشون.

بهم بگین چطوری کمی ازش در این مسائل دورتر شم؟چه طوری حد اطاعتو بفهمم و به همسرم بفهمونم؟ این جریان به حدی شدیده که اقوامم بهم تیکه میندازن و منو شوهر ذلیل خطاب میکنن
(چون من تو اکثر جمع های خانوادم دیگه شرکت ندارم چون همسرم دوست نداره بیاد و منم تنها نمیذاره برم،حتی خونه مامانم خیلی کم میرم)

انشاالله راهکارو دومو اجرا میکنم.

شمیم الزهرا;355291 نوشت:
با عرض سلام خدمت جناب امیدوار و خانم همره و دیگر عزیزان تالار.
خیلی ممنونم که برام وقت گذاشتین و بنده رو راهنمایی میکنین.

برخی موارد رو رعایت میکنم و برخی کمتر(موارد 4 و 8 کمتر توجه میکنم).اما نزدیک شدن از لحاظ عاطفی همون طور که در ابتدای تایپیک گفتم، منو از اصل خودم و اعتقاداتم دورتر کرده و همسرم هیچ تغییر مثبتی نکرده، یعنی من به اون نزدیکتر شدم.

چون من در ظاهر (انشاالله در باطن هم اینطور باشم) آدم مذهبی به حساب میام، ایشون هم از اعتقادات به این نکته اطاعت زن از مرد خیلی تاکید دارن.
و در اتفاقاتی مانند فوق و امثالش دائم با چوب اینکه پس اعتقاداتت الکیه ، این چه مدل دینیه تو داری که از من اطاعت کامل نداری... منو مجاب میکنن که هر خواسته ایشونو بپذیرم.
اما من نمیدونم سطح اطاعت تا کجاست؟در ریزترین امور شخصی من باید ازشون اجازه بگیرم. مثل: زمانی که کارگر بگم بیاد خونه، روزی که بخوام خونه درس بخونم یا کتابخونه ، هدیه عروسی به یکی از اقوام خودم... من حتی اجازه تصرف بر اموال شخصی خودم که پدرم بهم دادنو ندارم و کل اموالمو ایشون ازم گرفتن.
مسائلی که به هیچ وجه هیچ ربطی بهشون نداره.یعنی من کاملا تحت کنترل هستم و برای کوچکترین قدم زندگیم باید اجازه بگیرم و اگه چنین نکنم بازخواست میشم و من میترسم تاثیر بد اعتقادی بذاره روشون.

بهم بگین چطوری کمی ازش در این مسائل دورتر شم؟چه طوری حد اطاعتو بفهمم و به همسرم بفهمونم؟ این جریان به حدی شدیده که اقوامم بهم تیکه میندازن و منو شوهر ذلیل خطاب میکنن
(چون من تو اکثر جمع های خانوادم دیگه شرکت ندارم چون همسرم دوست نداره بیاد و منم تنها نمیذاره برم،حتی خونه مامانم خیلی کم میرم)

انشاالله راهکارو دومو اجرا میکنم.

با اجازه جناب امیدوار این یه جور سوئاستفاده کردن ایشون هست که البته ممکنه عمدا نباشه ضمننا جالبه ایشون زیاد معتقد نیستن فقط از دین اطاعت رو یادگرفتن.

بگذریم روابط شما معیوبه و طرز تفکر شما هم همینطور زندگی زناشویی رو اخلاقیات زیبا میکنند نه دستور و غیره
حد باید بین شما تعیین بشه همونطور که جناب امیدوار فرمودند و من هم را حلی پیشنهاد دادم باید شما عزمتان را روی تصحیح این حدومرز قرار دهید چون دیوار زندگیتان دارد کج بالا میرود.

متاسفانه اعتماد به نفس پایین شما و تردیدهای زیادتان راه را برایتان تاحدی تنگ کرده صبور باشید و ارام ارام گفته ها را عملی کنید.

در ضمن اطاعت از همسرتان حد و مرز دارد که از لحاظ شرعی مشخص میشود و البته بنا به اطلاعاتم مطمئنم تا این حد نیست.

*بسم ألله...*
سلام آبجی جون
اینکه فرمودی؛

نقل قول:
زمانی که کارگر بگم بیاد خونه، روزی که بخوام خونه درس بخونم یا کتابخونه ، هدیه عروسی به یکی از اقوام خودم...

:Gig::Gig::Gig:
ببخشید این کجااااش بده؟؟
خب یه اجازه گرفتن که این همه ناراحتی و اضطراب نداره!!!
اتفاقا همسرتون حس خوبی بهش دست میده و باعث استحکام پایه های زندگیتون میشه انشاءالله
بابت شوهر ذلیل گفتن فامیل هم به نظر منه کمترین،خانوم حرف گوش کن باشه و رعایت شرع رو به عرف ترجیح بده خیلی هم خوبه!!:ok:

خانم همره از من خواستن که در تایپیکم به این سوالات پاسخ بدم:

1- همسرت چند سالشه؟
بنده 21 و ایشون 28

2-همه اعضای خونوادش چه جور ادمهایی هستن مخصوصا پدر و برادراش؟

متوجه نشدم منظورتونو.از نظر اخلاقی یا اعتقادی؟
پدر و مادرشون در ظاهر خیلی مذهبی هستن اما پیشه پا افتاده ترین چیزارو رعایت نمیکنن.مثلا ماهواره همش روشنه و زنان خواننده و بی حجاب و بد لباسو راحت نگاه میکنن.اهل موسیقی و مجالس اینطوری هستن. غیر پدرشوهرم بقیه به نماز اصلا اهمیتی نمیدن و حتی مادرشوهرم با حجاب سفتی که دارن بازم نمازاشونو اخر وقت میخونن!
بقیه اعضا در ظاهر هم مذهبی نیستنو کلا بازن. پدرشون رابطه عاطفی خیلی سردی با مادرشون دارن( جدا میخوابن) کلا همه اعضای خانواده روحیه تکبر و خود راییه فوق العاده ای دارن.جاری من هم مشکلاتی مشابه من دارن و ما هردو در عجبیم که چرا اومدن مارو انتخاب کردن که هیچ سنخیتی باهاشون نداریم!
خواهراشون خیلی بازن و حتی خواهر کوچیکشون با وجود تاهل دوستی از جنس مخالف(همکار و همکلاسیشونه) دارن و ارتباط زیادی باهاشون دارن و همه اینو میدونن.
اگه کامل نگفتم سوال بفرمایید پاسخ میدم.

3-ویژگی های خوب همسرت بارزترین هاش و ویژگی های بد همسرت که شخص تو رو اذیت میکنه رو نام ببر؟
بهترین ویژگی همسرم احساسی بودن و پایبند خانواده بودن و علاقه ایشون به منه.
بدترین ویژگیشون عدم تقید به دین وظرفیت پایین روحی و تکبر و غرور بی حدشونه

4-رفتارهایی که روش اثر گذاشته تا الان رو نام ببر؟
چه رفتارهایی از من روش اثر گذاشته؟ هر زمان که ما مدتی خونه خانواده من نریم خیلی اخلاقش بهتره، وقتی خواسته مادر و پدرمو رد کنم خوشحال میشه.
کلا اگه من بی احترامی و بد رفتاری با عزیزانم کنم خوشحالش میکنه.همین اطاعت های افراطی من و محبت هام نرمترش میکنه.
اینکه تو خونه تمام کارهارو خودم میکنم و تمام دستوراتش اجرا میشه.مثلا حتی آب خودش نمیره برداره یا دمپایی بره پاش کنه یا لباساشو بره برداره(باید برم لباساشو بردارم بدم تنش کنه) ،میوه باید پوست کنم و قاچ کنم بهش بدم...
کلا هر رفتاری که نشونه مطیع بودنه من باشه باعث مهربونتر شدنش میشه

5- دلیل رفتنتون به مشاوره و اینکه همسرت چطور راضی شد بیاد؟
تقریبا دوساله که تلاش میکنم راضیش کنم بریم مشاوره با این عنوان که مشکلاتمون کمتر بشه و به هم نزدیکتر یشیم،حتی برای مشاوره بردنش باز هم از شیوه خورد کردن خودم استفاده کردم.که یعنی من همسر کاملی برای تو نیستمو اذیتت میکنم بریم تا من یاد بگیم چه طوری باشم.
دلیل رفتن من به مشاوره هم اینه که من رفتار درستو یاد بگیرم و هم اینکه همسرم اخلاقیاتشون بهتر بشه.

6-خودش به چه رفتارهای بدی که داره معترف هست که اومده باهات برید مشاوره؟
پرخواشگری و خشونتشو قبول داره . (مشاورم میگفت همسرت خیلی از بدیاشو از درون خودش قبول داره اما نمیذاره منو تو بفهمیم که خودش میدونه!)

7- ابراز علاقه اش به تو در چه حد هست؟
همونطور که گفتم بزرگترین حسن ایشون علاقشونه و از این لحاظ شکر خدا خیلی راضی هستم

سادات موسوی ممنونم از توجهتون.
عذرمیخوام فکر میکنم متوجه بطن موضوع نشدید.در ریزترین مسائل زندگی(یعنی دائما) وقتی کسب اجازه لازم باشه، اصطکاک بین زن و شوهر افزایش پیدا میکنه و ناراحتی ها و تنش ها بیشتر میشه.
این مدل زندگی مانند بردگیست.که هیچ اختیاری حتی در اموری که همه انسان ها دارند از خودم ندارم.

مشاور من یکی مشکلات مارو همین عنوان کرد.گفت باید کم کم این طرز رفتارتو درست کنی و عادتش بدی که در جریان همه چیز نباشه.
(شرع نگفته کسب اجازه برای امور شخصی لازمه،برای بیرون رفتن از منزل کسب اجازه لازمه)
وقتی که برای هر موضوع کوچیکی نظرشو میپرسم،یا باید کلا خودمو نظرمو شخصیتمو نابود کنم و تمام زندگیم بشه نظر اون و یا باید سر هر مسئله ای بجنگم.که مسلما هر دوی این دو مدل زندگی ویران کنه.

با سلام و احترام
من تمام پیامهای تاپیک رو خوندم و فکر میکنم که همسرتان از شما و اعتقادات شما سوء استفاده میکنن .
به نظرم الآن وقت آن رسیده که حریمها را با خط پر رنگ مشخص کنید. این صحیح نیست که همسرتان فقط این جمله را از دین چماق کند و بر سر شما بزند : "زن باید مطیع کامل همسرش باشد" وگرنه " این چه دینداری ایه که تو داری ؟" و یا " پس همه کارهای تو الکیه!".
پیشنهاد میکنم که :
1- اون قسمتی از دین رو که براتون جنبه حیاتی داره خیلی روشن و شفاف برای همسرتون و خانواده اش بیان کنید و بطور ضمنی بفهمانید که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستید نسبت به رعایت اونها کوتاه بیایید (حتی به بهای از دست دادن جان یا اموال و آبرو و ...
2- با مشورت یک متخصص دین یا مرجع تقلید نسبت به اون احکام دینی که برای جلوگیری از افزایش اختلافات امکان عدم رعایت آنها (آنهم به خاطر رضای خدا) در حالیکه قلباً نسبت به انجام آنها راضی نیستید اقدام کنید (البته اگر اجازه داده شود).
3- به همسرتان بفرمائید که من سعیم را کردم و دیدم که تا خودت نخواهی نمیشه و لذا موسی به دین خود و عیسی هم به دین خود.
4- با عرض معذرت فکر میکنم که شما آنقدر که شایسته و بایسته بود هنگام ازدواج تحقیقات و شناخت کافی را حاصل نکرده بودید و لذا امروز دلیل عمده این مشکلات به خود شما برمیگردد.
5-ببینید خداوند ما را به اجرای احکام دین حکم فرموده و خود او بهتر میداند که سرنوشت ما را چگونه رقم بزند و مطمئن باشید که هر قدم خیری بردارید نتیجه آن خیر خواهد بود و لذا سعی کنید رضایت همسرتان را در سایه رضایت خداوند بدست آورید وگرنه مطمئن باشید که اگر نارضایتی خداوند را رقم بزنید با مشکل مواجه خواهید شد.
5- همیشه یادتان باشد که خدا حی و حاضر بر اعمال ماست. بر اوتوکل کنید و از هیچ چیز نترسید و مطمئن باشید که "ان حزب الله هم الغالبون".
موفق باشید

همره;355286 نوشت:

در ادامه برای اینکه همسرشون شاید در برخوردشون با ایشون تغییری ایجاد کنند پیشنهادی میدم که خود پرسشگر باید تشخیص بدهند اجرای ان میتواند مثمر ثمر باشد یا خیر؛

اجرای این پیشنهاد مقدماتی دارد:

3-یک مقدار از ایشان فاصله بگیرید ،کمتر دور و برشان بچرخید،یک جورایی مستقل باشید(کمتر بهشون محل بذارید) البته در عین احترام و اشتی .
4-خودتان را با دوستان فامیل سرگرم کنید البته همانطور که گفتم تا حدی.
.

تا در این مدت احساس نیاز در همسرتان شکل گیرد و به شما ابراز نیاز کند یعنی توجه بیشتری به شما بکند

نقل قول:

.

همره عزیز تمام مواردی که فرمودید کاملا درست و به جا بود و انشاالله سعی میکنم بیشتر انجام بدم.
اما مورد فوق رو مخالفم. چون به دلیل وابستگی زیاد ایشونه که لحظه ای(وقتی از سر کار میان) از من جدا نمیشن(حتی تو تفریحات همونطور که گفتم با اینکه منم اونجا حضور دارم ولی حاضر نمیشه که اون یک ساعتو تنها بره، البته از خیلی جهات هم این وابستگیشون خوبه)و میخوان تو ریز جریان کارهای من باشنو خیلی روی ارتباطام با دوستام و خانوادم از لحاظ عاطفی حساسن.
مثلا اوایل حس میکردن من پدرمو خیلی دوست دارم و خیلی بابت این اذیتم کردن.البته الان در این زمینه خیلییی کم مشکل داریم و من حتی مواظبم که گوشیم سایلنت باشه وقتی خونه هستن تا فکر نکنن ارتباط من با دوستام ززیاده.
یا مثلا از اینکه من با غیر ایشون خوش بگذرونم عصبانی میشن،و من اگه تنها خونه مامانم برم اصلا از لحظات خوب اونجا براشون تعریف نمیکنم چون کاملا حسادتشونو میبینم)
من تمام تلاشم تو این سه سال دور شدن از عزیزانم و توجه کمتر به اونا بوده تا بتونم همسرمو نرمتر کنم و این اطمینانو بهش بدم که اولویت زندگی من فقط اونه.

خیلی خوب شد اطلاعاتی که دادید کمک کننده خوبیه

پس باید از همون راه علاقه ایشون به شما وارد بشید ، منظورم از فاصله ، با توجه به مقدماتی که گفتم برای اینکه توجه ایشون بیشتر به خواسته های شما جلب بشه و بتونه خودشو با خواسته های شما بیشتر تطبیق بده مجبورید در عین اینکه بهش بفهمونید در کنارش هستید اما باید اعتقادات شما رو به رسمیت بشماره خیلی مهمه به همین منظور باید گاهی یه مقدار از اون توجه همیشگی به ایشون رو کاهش بدید دلیلی برای قربانی شدن شما نیست.

و خوشبختانه با توجه به علاقه همسرتان و محبتی که به شما دارند احتمالا برای اینکه محبت شما رو جلب کنن تن به خواسته های شما میدن ، فداکاری برای همسر خوبه اما درحد متعارف و اینکه به اعتقادات شما لطمه وارد نشه..........

من مطمئنم ان شاءالله با مهربانی و از ان مهم تر قاطعیت در برخوردتان با وی میتوانید ایشان را نرمتر کنید نسبت به خواسته هایتان.

گاهی با جاریتان هماهنگ شوید و غیر مستقیم به خانواده یشان بیشتر والدینشان درباره حرام بودن و مضرات تماشای همچین فیلم هایی تذکر دهید.

سلام

ببینید دوست عزیز

خیلی اوقات مشکل اصلی ما اینه که دوست داریم اون طوری زندگی کنیم که دلمون میخواد نه اون طوری که باید

شاید با این حدیث بتونم کمی منظور خودم رو برسونم

پیامبر اکرم فرمودند : حق شوهر بر زن آن است که از بستر وی دوری نگیرد و قسم او را انجام دهد و فرمانش را اطاعت کند و بی اجازه او بیرون نرود و کسی را که دوست ندارد به خانه او نیاورد .
نهج الفصاحه / ح 1389

اما اینکه حد اطاعت چقدر باشه باید در دستورات دین دقت کنیم
ما یه سری واجبات داریم که در صورت ترکش عقوبت میشیم و یک سری محرمات داریم که در صورت ارتکابش عقوبت میشیم
غیر از اینها بقیه مستحب و مکروه و مباحند
اگر همسرتون روی رفتارهای مذهبیتون حساسند روی مستحبات و مکروهات اصرار نکنید
درسته که نماز اول وقت خیلی خوبه ولی واجب نیست و میتونید در چنین شرایطی با تاخیر بخونید
شما سعی کنید تو هر چیزی غیر از درخواست معصیت مطیع باشید .
برای هر چیز کوچکی هم لازم نیست هر دفعه اجازه بگیرید وقتی یک بار متوجه شدید که ایشون دوست ندارند بدون نظرشون انجام بدید صبر کنید و با نظر ایشون انجامش بدید
اینطوری به ایشون میفهمونید که شما هم دوستش دارید و برای نظرش ارزش قائلید و همین میتونه ایشون رو نسبت به شما نرم کنه
با توجه به علاقه ای که به شما داره دلش میخواد براش ثابت بشه که شما هم به همون مقدار دوستش دارید
همینکه احساس اقتدار کنه از بعضی مواضعش کوتاه میاد
بهش ثابت کنید که چادر شما مانع شادابی و خوشی ایشون نیست و به همین منظور فضای منزل رو مخصوصا وقتی در منزل تنها هستید تا میتونید شاد و باب میل ایشون درست کنید.
مطمئنا تاثیر گذار خواهد بود
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
بالاخره ایشونم آدمند

سربلند و پیروز باشید


توصیه میکنم این فایل صوتی رو گوش کنید و به استماع همسرتون هم برسونید .

ان شاءالله مفید باشه

http://www.askdin.com/thread26525.html#post324300


سلام.طبق فرمایش همره دوست عزیز شروع به نکته برداری کردم و انشاالله هرجا که سوال داشتم میپرسم.
(متاسفانه الان امتحانامه و خیلی سرم شلوغه و زیادتر از وقتی که دارم میام سایت)
تا ساحل آرامش عزیز راستش خیلی گنگ بود برام صحبتتون.

خیلی اوقات مشکل اصلی ما اینه که دوست داریم اون طوری زندگی کنیم که دلمون میخواد نه اون طوری که باید
در حدی که من از این جمله فهمیدم،ارتباطی با زندگیم ندیدم.لطفا بیشتر توضیح بدین.
فایل رو دانلود کردم ممنونم

شمیم الزهرا;355291 نوشت:
با عرض سلام خدمت جناب امیدوار و خانم همره و دیگر عزیزان تالار.
خیلی ممنونم که برام وقت گذاشتین و بنده رو راهنمایی میکنین.

برخی موارد رو رعایت میکنم و برخی کمتر(موارد 4 و 8 کمتر توجه میکنم).اما نزدیک شدن از لحاظ عاطفی همون طور که در ابتدای تایپیک گفتم، منو از اصل خودم و اعتقاداتم دورتر کرده و همسرم هیچ تغییر مثبتی نکرده، یعنی من به اون نزدیکتر شدم.

چون من در ظاهر (انشاالله در باطن هم اینطور باشم) آدم مذهبی به حساب میام، ایشون هم از اعتقادات به این نکته اطاعت زن از مرد خیلی تاکید دارن.
و در اتفاقاتی مانند فوق و امثالش دائم با چوب اینکه پس اعتقاداتت الکیه ، این چه مدل دینیه تو داری که از من اطاعت کامل نداری... منو مجاب میکنن که هر خواسته ایشونو بپذیرم.
اما من نمیدونم سطح اطاعت تا کجاست؟در ریزترین امور شخصی من باید ازشون اجازه بگیرم. مثل: زمانی که کارگر بگم بیاد خونه، روزی که بخوام خونه درس بخونم یا کتابخونه ، هدیه عروسی به یکی از اقوام خودم... من حتی اجازه تصرف بر اموال شخصی خودم که پدرم بهم دادنو ندارم و کل اموالمو ایشون ازم گرفتن.
مسائلی که به هیچ وجه هیچ ربطی بهشون نداره.یعنی من کاملا تحت کنترل هستم و برای کوچکترین قدم زندگیم باید اجازه بگیرم و اگه چنین نکنم بازخواست میشم و من میترسم تاثیر بد اعتقادی بذاره روشون.

بهم بگین چطوری کمی ازش در این مسائل دورتر شم؟چه طوری حد اطاعتو بفهمم و به همسرم بفهمونم؟ این جریان به حدی شدیده که اقوامم بهم تیکه میندازن و منو شوهر ذلیل خطاب میکنن
(چون من تو اکثر جمع های خانوادم دیگه شرکت ندارم چون همسرم دوست نداره بیاد و منم تنها نمیذاره برم،حتی خونه مامانم خیلی کم میرم)

انشاالله راهکارو دومو اجرا میکنم.

بسمه‌تعالي
ضمن عرض سلام و تحيت
1- هرچند فرموده‌ايد برخي از امور محور اول را اجرا مي‌كنيد، اما همانطور كه عرض شد بخشي از موضوع ناشي از خلقيات شماست! لذا لازم است به توصيه‌هاي محور دوم هم به صورت ويژه عنايت داشته باشيد و گرنه بدون تعارف به نتيجه نخواهيد رسيد!! و وابستگي غيرمنطقي شما به ايشان افزايش خواهد يافت!
2- همانطور كه برخي عزيزان اشاره كرده‌اند محدوده اجازه از همسر در شرع مشخص است، لذا اينكه ايشان مدعي اين هستند شما بايد در همه امور از من اجازه بگيريد و...هيچ وجه شرعي ندارد. لذا وسواس شما مبني بر ترس از تاثيرگذاري منفي اعتقادي بر ايشان بي اساس است.
3- اينكه ايشان براي رسيدن به خواسته‌هاي خود از راه شرع شما را قانع مي‌كنند، بيانگر اين است كه شما چهره‌اي مذهبي از خود در ذهن ايشان ترسيم كرده‌ايد. بنابراين لازم است تا حدودي نسبت به امور مباح، مكروه و مستحب فاصله بگيريد و تمام انرژي خود را مصروف به واجبات و ترك محرمات نماييد.
4- سعي كنيد تدريجا ميزان پاسخدهي به ايشان را كاهش دهيد.
در پناه خداي متعال موفق باشيد.

[=&quot] بسم الله الرحمان الرحیم

سلام

امیدوارم مطالب زیر بتونه به شما کمک کند

[=&quot] پیشفرض نحوه برخورد با سرزنش و تحقیر

[=&quot]

[=&quot] مطمئناً شما هم در زندگی با افرادی که همواره شما را سرزنش می کنند، روبرو شده اید. این افراد به شما انرژی منفی می دهند و به این ترتیب احساس عذاب وجدان، مقصر بودن و گناه می کنید، درحالی که واقعاً حق با شماست .

[=&quot] وقتی شما با این افراد روبرو می شوید، استرس و آشفتگی تمام وجودتان را در بر می گیرد و در نتیجه در یک لحظه تمام اعتمادبه نفس خود را از دست می دهید.

[=&quot] به خصوص زمانی که آنها حکم مدیر، شخصی مهم و یا والدین شما باشند، رودر رویی با آنها بسیار سخت تر است.

[=&quot] شناخت آنها در برخورد اول خیلی آسان نیست. این افراد معمولاً چهره ای جذاب و دوست داشتنی دارند، ولی این روی خوب سکّه است، چرا که به مرور زمان با روی مرموز دیگر خود و سرزنش های مداوم به شما، در یک لحظه چنان شما را غافل گیر می کنند که دیگر نه تنها کاری نمی توانید بکنید بلکه کاملا" تقصیرات را به گردن می گیرید. متأسفانه برای تعامل با آنها نه از منطق می توانید کمک بگیرید نه از احساس، هر چه با این دو روند پیش بروید نتیجه ی کار را بدتر خواهید کرد.

[=&quot] اینان همیشه با انتقاد، دیگران را مقصر می دانند، یکی از مشخصه های بارز این افراد این است که اگر اشتباهی کنند هیچ وقت تقصیر را به گردن نمی گیرند و دیگران را مقصر اصلی می دانند و در این وقت است که با تحقیر طرف مقابل اهداف خود را پیش می برند.

[=&quot] از نظر روانشناسی آنها به نوعی خودشیفتگی دچار هستند. بعضی از شما شاید معنی لغوی این واژه را تنها به این محدود کنید که خودشیفتگی به کسانی گفته می شود که تنها به فکر خود هستند نه دیگران، اما با شناخت کافی از تعریف های گوناگون خودشیفتگی و مقایسه عمقی آن با این افراد می بینید که شباهتهای زیادی از خصوصیات این صفت در آنها موجود است. البته در نگاه اول خود را افرادی معتمد، جذاب و صمیمی نشان می دهند و هیچ شباهتی با خصوصیات خودشیفتگی در آنها دیده نمی شود، اما در ادامه در اندک زمانی از آن جلوه ی زیبا و صمیمی، تنها چهره ای خبیث به جا می ماند!

[=&quot] ترفند اصلی این افراد، تسلط بر افکار و رفتار شما است و بدون اینکه متوجه باشید در اندک زمانی با تأثیرات منفی رفتارشان در ما احساس حقارت، نگرانی و اضطراب را ایجاد می کنند. در این زمان است که شما ناخود آگاه به دام افتاده اید و روحیه خود را از دست می دهید. در مقابل آنها خود را کوچک می بینید و در ذهن خود آرزو می کنید که اگر مثل آنها داناتر، بهتر و باهوش تر بودید حتماً می توانستید در رقابتهای کاری یا موقعیتهای زندگی موفق باشید و با عذاب وجدان و روحیه ای ضعیف در درون خود، نسبت به هر کاری اعتماد به نفس خود را از دست داده و افسرده و بی تفاوت می شوید.

[=&quot] این افراد خودشیفته با ایجاد افسردگی در شما، طوری اهداف خود را پیاده می کنند که گویی به شما کمک هم می کنند! و بابت این، از شما انتظار تشکّر و قدردانی هم دارند!. آنان با قدم گذاشتن به حریم و حیطه ی شخصی هر فرد، سعی در افزایش اعتبار خود دارند و از تحسین و تمجید دیگران در مورد خودشان لذت می برند و این قدر در کار خود حرفه ای هستند که حتی با نگاه در چشم آنها این جمله همواره موج می زند که "ما هیچ وقت اشتباهی مرتکب نمی شویم!"

[=&quot] حتی با دفاع از خود بازهم با بدتر جلوه دادن اوضاع دوباره قضیه را به نفع خود تمام می کنند. در مرحله ی آخر اگر باز هم شما با استناد به اعمال خود به او بگویید که تقصیر شما نبوده و شما اشتباهی نکرده اید، خواهید دید که چطور با عکس العملی سریع و آشکار، این جمله را به وضوح به زبان می آورد "به هرصورت از اول هم معلوم بود که شما مقصر اصلی هستید و همه چیز به گردن شما است!"

[=&quot] یکی از خصوصیت های این افراد این است که انتظار دارند کاری را که آنها طبق توانایهایشان می توانند انجام دهد شما نیز دقیقا" بدون اشتباه و مثل آنها قادر به انجام آن باشید. آنها همیشه دیگران را زیر ذره بین می بینند و بدون در نظر گرفتن متفاوت بودن مهارتها و توانایی های هر فرد، دیگران را سرزنش و تحقیر می کنند.

[=&quot] اگر خوب به اطراف خود نگاه کنید می توانید امثال آنها را به راحتی تشخیص دهید، برای مثال، اگر این فرد مدیر ما باشد، همواره سعی می کند به دلیل برتری و مقامی که دارد بر تمامی کارمندانش تسلط داشته باشد، رفتار او متغیر است بطوری که وقتی امور شرکت خوب پیش رود رابطه ای گرم و صمیمی دارد و در مقابل اگر مشکلی در روند کاری غیر مرتبط به شما ایجاد شود، به یکباره با عصبانیت و رفتاری سرد با شما برخورد می کند. در اینجاست که استرس در محیط کاری شکل می گیرد. البته برخی افراد متوجه این تفاوت و اصل قضیه نمی شوند و با چابلوسی و تمجیدهای بی محتوا سعی در آرام کردن او دارند.

[=&quot] از طرفی آنها نسبت به هر گونه خطای احتمالی که حتی هنوز اتفاق هم نیفتاده است آماده هستند و همیشه منتظر فرصتی برای توبیخ، اهانت و تحقیرند و با روشی فریبنده و زیرکانه نقشه ی خود را پیاده می کنند، قانون آنها این است: "قبل از اینکه کسی به من حمله کند، باید زودتر پیش قدم شوم!"

[=&quot] یکی دیگر از اهداف این افراد این است که اگر در انجام کار یا پروژه ای، خطایی از آنها سر بزند، آن را به گردن کسی دیگر می اندازند.

[=&quot] در اینجا به یک سری علائم کلی اشاره می کنیم که بدانید که آیا شما فردی تحقیر پذیر هستید یا خیر؛ در برخورد با فردی خودشیفته تمام وجود شما را عذاب وجدان، حقارت، بی لیاقتی، پریشانی، اضطراب فرا می گیرد. همیشه دیواری عظیم بین خود و او حائل می بینید و در این بین همواره با تأیید رفتار و تاکیید روی توانایی های آنان، این افراد را افرادی لایق تر می پندارید. سعی می کنید در زندگی از آنها تقلید بگیرید و روش آنها را الگو قرار دهید. از آنجاییکه توانایی ها، مهارتهای همه ی انسان ها یکسان نیست، با این تقلید و تحت فشار گذاشتن خود برای همانندی و نهایت عدم موفقیت، دوباره خود را عصبی و حقیر و کوچک می بینید.

[=&quot] با توضیحات فوق، متوجه شدید که نمی توانید روابط سالمی را با این افراد ایجاد کنید، پس بهتر است با بررسی اطرافیانتان آنها را حذف یا روی رفتار خود تجدید نظر کنید.

[h=2]ریشه اعتماد به نفس افراطی خودشیفته‌ها چیست؟[/h]
سلامت > تحقیقات- همشهری آنلاین:
افراد خودشیفته ممکن است عاشق خودشان به نظر برسند، اما یک بررسی جدید نشان می‌دهد که غلو خودشیفته‌ها درباره خودشان ممکن است پنهان ‌کننده احساس عمیق حقارت باشد.
به گزارش لایو ساینس بر اساس یک پژوهش جدید افراد خودشیفته (narcissistic) ممکن است به روانشناسان بگویند که احساس خوبی درباره خودشان دارند، اما هنگامی روانشناسان این افراد را با یک دستگاه دروغ‌سنج مورد آزمایش قرار می‌دهند، حقیقت آشکار می‌شود و این افراد می‌پذیرند که عزت نفس پایین‌تری دارند.
ارین مه‌یرز، روانشناس در دانشگاه کارولینای غربی که سرپرستی این پژوهش را به عهده داشت، می‌گوید: "یافته‌های ما دال بر این است که افراد با میزان‌های بالای خودشیفتگی ممکن است عزت نفس‌شان بیش از حد واقع نشان دهند. به عبارت دیگر افراد خودشیفته ممکن است به واقع اعتقادی به ادعای خود‌شان درباره بزرگی‌‌شان ندارند."
گرچه خودشیفتگی بیش از همه مشخصه "اختلال شخصیت خودشیفته"- شکل شدید و مخرب زندگی عشق به خود- شناخته می‌شود، اما این به نظر می‌رسد این صلت به درجات گوناگون در افراد سالم از لحاظ روانی هم وجود داشته باشد. افرادی که به میزان بیشتری دارای این صفت هستند، به طور غلوآمیزی خودشان را تحسین می‌کنند، اما بررسی‌های پیشین درباره اینکه این ابراز احساسات مثبت نسبت به خود حقیقی یا ساختگی است، نتایج قاطعی به دست نداده است.
مه‌یرز و همکارانش برای بررسی این موضوع مجبور بودند از روشی اندکی فریبکارانه استفاده کنند. آنها 71 زن دانشجوی دوره لیسانس از دانشگاه می‌سی‌سی‌پی جنوبی را در بررسی‌شان شرکت دادند و از آنها خواستند پرسشنامه‌هایی را پرکنند که برای اندازه‌گیری عزت نفس و خودشیفتگی طراحی شده بود.
بعد این دانشجویان به آزمایشگاه مه‌یر رفتند و مورد ارزیابی‌های روانشناختی بیشتری قرار گرفتند و بعد به آنها گفته شد آنها را به دستگاه دروغ‌سنج متصل می‌کنند تا روانشناسان بتوانند دریابند آنها راست می‌گویند یا نه. سپس از این دانشجویان در مورد موافقت یا عدم موافقت‌شان با عباراتی مانند "من درباره خودم باور مثبتی دارم" را اعلام کنند.
مه‌یرز می‌گوید: "من نقش پژوهشگر را بازی کردم و همیشه روپوش سفید آزمایشگاه را به تن داشتم. ما حتی هنگام اتصال افراد مورد آزمایش به دستگاه دروغ‌سنج ژل رساناکننده پوست را هم به کار می‌بردیم. هدف ما این بود که موقعیت حتی‌الامکان باورپذیر شود."
همه این دانشجویان به دستگاه دروغ‌سنج متصل شدند، اما به برخی از آنها گفته شد اتصال آنها به دستگاه دروغ‌سنج تنها برای تمرین کارکنان است و پیش از شروع بررسی دستگاه خاموش خواهد شد. گروهی دیگر همین مسیر را طی کردند و به آنها گفته شد در حین مصاحبه از لحاظ راستگویی با این دستگاه تحت نظر قرار می‌‌گیرند.
نتایج دوشعبگی جالبی را نشان می‌داد: در زنانی که در آزمون روانی خودشیفتگی نمرات پایینی گرفته بودند، تفاوتی در میزان ابراز عزت نفس، هنگام به اصطلاح "زیرنظربودن" با دستگاه دروغ‌سنج، ایجاد نمی‌شد. اما در زنانی که نمرات بالای خودشیفتگی در آزمون شخصیتی گرفته بودند، هنگامی فکر می‌کردند دستگاه دروغ‌سنجی که به آن متصل هستند، خاموش است، میزان ابراز عشق به خودشان بیشتر می‌شد. اما هنگامی که تصور می‌کردند به دستگاه دروغ‌سنج روشن است و پژوهشگران دروغ گفتن آنها را کشف می‌کنند، به طور قابل توجهی عزت نفس پایین‌تری را ابراز می‌کردند.
این یافته‌ها دال بر این است که افراد خودشیفته حس عمیقی از حقارت را پنهان می‌کنند.
با این حال مه‌یر می‌گوید بر اساس این یافته‌ها هنوز نمی‌توان با اطمینان گفت این اظهارات ساختگی بوسیله خودشیفته‌ها به خاطر خودشان است یا به خاطر دیگران.
مه‌یرز می‌گوید: "خودشیفته‌ها ممکن است سعی کنند با ادعای اینکه خودشان را دوست دارند، احساسات ارزش شخصی‌شان را تقویت کنند. یک امکان دیگر این است که خودشیفته‌ها سعی می‌کنند به این طریق شیوه پذیرش‌شان بوسیله دیگران را تحت تاثیر قرار

ریشه واژه خودشیفتگی و خودکامی، به اسطوره یونانی که ”تارسیوس“ بود، برمی‌گردد. ”تارسیوس“ مرد جوان خوش‌سیمائی بود که بسیار مجذوب خودش شد؛ به‌نحوی که کنار آب می‌نشست و ارتباطی با کسی نداشت، سرانجام عاشق عکس خود در آب شد و پنداشت که بهشتی است. بنابراین کوشید که او را بگیرد، ولی چون موفق نشد، مأیوس گردید و در پایان، از این اندوه، جان سپرد! این در واقع، تعریف ویژگی فرد خودشیفته است. انسانی که فقط به خویشتن می‌اندیشد. به قول یکی از روانشناسان صاحبنام: ”تمام نیروی روانی او به خودش معطوف است“.
خودشیفتگی، نوعی اختلال هیجانی بسیار اغراق‌آمیز است. مبتلایان به این اختلال، با سایرین همدل نیستند! ولی نیاز دارند مرتب از سوی آنان مورد تمجید واقع شوند. هر چند خودشیفتگان و خویش‌‌کامان، تصویری مبالغه‌آمیز از خویش دارند، اما از پندارهٔ بسیار آسیب‌پذیری برخوردار بوده و بیشتر با هویت خویتن ناآشنایند.
این اختلال، کمتر از سایر اختلال‌های شخصیتی، رخ می‌نماید و احتمال ابتلاء به آن به طور تقریبی، یک درصد است. برخی از مطالعه‌ها نشان می‌دهند که این اختلال، بیشتر در مردان جوان، روی می‌دهد. آسیب‌پذیری در عزت‌نفس، شخص مبتلا به خودشیفتگی را نسبت به انتقاد یا شکست، خیلی حساس می‌کند. گرچه امکان دارد این موضوع را آشکارا بروز ندهند، ولی خرده‌گیری از ایشان، سبب دل‌آزاری، احساس حقارت، کم‌ارزشی، تهی بودن و پوچی در آنان می‌شود. اینان در برابر توهین، غضب یا هجوم متقابل و گستاخی نشان می‌دهند بیشتر وقت‌ها چنین تجربه‌هائی به انزوای اجتماعی و یا تحقیر می‌انجامد. رابطه‌های بینردی و عملکرد اینگونه شخص‌ها بیشتر مواقع، با مشکل روبه‌رو می‌گردد. درمان اختلال مذکور، از طریق روان‌درمانی و گفتگو بین روانپزشک و بیمار، امکان‌پذیر است.
شاید همگی ما در دورانی از زندگی خویش با کسانی روبه‌رو بوده‌ایم که خویشتن را در بسیاری جهات برتر از سایرین می‌دانستند و پیوسته حین خودبزرگ‌بینی و مهم بودن داشتند و می‌گفتند: ”من تاکنون هرگز ناکام نبوده‌ام!“، می‌توانم با قدرت بیانم، روی همه نفوذ داشته باشم!“، ”دست به هر چه می‌زنم، به طلا تبدیل می‌شود!“، ”به‌قدری جذاب هستم که همه، بی‌اختیار متوجه من می‌شوند!“ و من، من، من..اینها جمله‌ها و فرازهائی هستند که در زبان انسان خودشیفته جاری می‌شود. خودشیفتگی، یکی از اختلال‌های روانشناختی به حساب می‌آید. این اختلال، ممکن است در دورهٔ خردسالی همهٔ افراد وجود داشته باشد. بی‌شک انتظار می‌رود که با گذراندن دوران رشد و بالندگی، این اختلال، کم کم از بین برود. همگی ما در روزگار کودکی خود و در چند هفتهٔ نخست زندگی، پیش از آنکه مادر و یا پرستارمان را بشناسیم، دچار حالت خوشیفتگی می‌گردیم. در سنین یک، دو و سه سالگی نیز باز همان حالت‌های خودکامی در تمام کودکان مشاهده می‌شود. کودک در این سنین، حس می‌کند که همه چیز منحر به او است و تمامی جهان و هر چیزی که در اطراف است، باید در تملکش باشند. چنین حالت‌های خودکامی در کودک با افزایش سن و شناخت بیشتر او نسبت به جهان و نیز وقوف بر این موضوع که دیگران به‌طور لزوم مانند او نیستند و هر کسی آرزوها، پندارها و دیدگاه‌ها خود را دارد، تغییر می‌کند. اما چنانچه این دگرگونی و تحول در کودک به‌وجد نیاید، شخصیت و هویتش در دوران بزرگسالی همچنان خودشیفته باقی می‌ماند. دانشمند روانشناسی دربارهٔ علت‌ها و عامل‌های خودشیفتگی چنین می‌گوید: ”ارزش نهادن بیش از اندازه و در کانون توجه واقع شدن در طی دوران پرورش روزمره، عامل‌هائی هستندکه این بحران را پدید می‌آورند، محدودیت رابطه‌های اجتماعی و محرومیت از فرصت‌هائی که آدمی قادر باشد با همسالان خود همگامی داشته باشد، به پایداری این اختلال می‌انجامند. در ضمن، ناامنی، بیم طرد و عدم تأیید از جانب اطرافیان، از سایر عامل‌هائی هستند که سبب می‌گردند توجه شخص معطوف خود شود“. همچنین در مورد سایر عامل‌های تشدید خودشیفتگی می‌افزاید: ”توانائی‌های تخصصی، برتری در ویژگی‌ها جسمی، موفقیت‌های پیاپی و در نتیجه تشویق و ترغیب‌های بی‌حد نیز، انسان را به سمت خودپرستی می‌کشاند!“
در این اختلال، تمام انرژی روانی فرد، فقط متوجه خود شما است. به‌نحوی که قادر نیست عشق و محبت خویشتن را دربارهٔ سایرین هم به‌کار گیرد. اینان فقط می‌توانند با کسانی که همانند و همفکر ایشان هستند، ارتباط برقرار کنند. چنانچه از ایشان خرده گرفته شود و یا در انجام امری با شکست روبه‌رو گردن، به سرعت، واکنش نشان می‌دهند، از افراد، بهره‌کشی می‌کند و در رابطهٔ بین‌فردی، استثمارگر هستند؛ نسبت به ظاهرشان حساسند و از اطرافیان خود انتظار تعریف و تمجید زیادتری دارند. برای این اختلال، یک علت مشخص‌شده وجود دارد و آن، این است که فرد خودشیفته به احتمال زیاد در همدلی و رابطهٔ عاطفی با مادر خویش، دچار مشکل بوده و یا کینه از سوی پدر و مادرش، به خصوص مادر، در همان اوایل زندگی، معطوف شده است!“
وجود ناهمگونی و به‌هم‌ریختگی در رابطهٔ این افراد، گذشته از رابطهٔ خانوادگی و زناشوئی، رابطهٔ بین‌فردی و شغلی را هم دربرمی‌گیرد. دکتر ”محمود ساعتچی“، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه ”علامه طباطبائی“ پیرامون مشکل‌های این افراد در محیط کار و خانواده چنین می‌گوید: ”اگر ویژگی‌های گوناگون فرد خودشیفته را نیک بنگریم. درمی‌یابیم که آثار منفی شخص خودشیفته در محیط کار، بسیار متنوع و گسترده است. او هدف زندگ یخیوش را، ارضاء نیازهای خود می‌داند. به نیازهای دیگران توجهی ندارد؛ هر چند که در ظاهر، تظاهر می‌کند، اما اینگونه نیست. به همین علت در محیط کار، تمام همکارانش با گذشت زمان، سرانجام به جائی می‌رسند که او را دوست‌داشتنی نمی‌یابند؛ از همگامی با او، دوری می‌گزینند و تلاش می‌ورزند که کمتر با او برخورد داشته باشند؛ به سبب آنکه فرد خوشیتن کام در مرحله‌های متفاوت رشد و بالندگی شخصیت از دیدگاه ”فروید“، در نخستین مرحلهٔ رشد شخصیت خود یعنی ”نهاد“، متوقف شده است. پس بر پایهٔ اصل کسب لذت و اجتناب از درد، عمل می‌کند. در صورتی‌که چنین فردی، مدیر یک واحد باشد، به رشد و ارتقاء مهارت‌های شناختی، هیجانی و حرکتی افراد تحت‌نظر خویش، اعتنائی ندارد و تمام تلاش خود را معطوف آن می‌سازد که از توان، استعداد و مهارت‌های آنان در راه کسب اسمتیاز و شهرت برای خود سود جوید“.
استاد یاد شده می‌افزایند: ”وضع افراد مزبور در خانواده‌هایشان هم به همین سبک است. یعنی همسرشان به منزلهٔ وسیله‌ای تلقی می‌شود که نیازهای زیستی، اجتماعی و فرهنگی او را ارضاء کند و در نهایت، همسر برایش ارزش جدی ندارد. رابطهٔ خانوادگی این شخص به‌طور معمول، مشوق بوده و درگیری‌های لفطی، مشاجره‌ها و عدم تفاهم در خانوادهٔ آنان زیاد به چشم می‌آید. به‌عبارت دیگر، آثار و پیامدهای زندگی این قبیل افراد در خانواده سبب ایجاد پریشان‌فکری، اعتمادبه‌نفس پائین و بسیاری دیگر از اندیشه‌ها و نگرش‌های منفی در بین اعضاء خانواده می‌گردد“.
ممکن است این اختلال، بسیار مزمن و دیردرمان باشد و افزون بر اختلال‌های دیگر، فرد را تهدید کند. افسردگی و اضطراب بیمارگونه، در بیشتر موقع‌ها گرایش به مواد مخدر و .. را در پی خواهد داشت. برای کمک به این بیماران، انواع شیوه‌های درمانی روانشناسی همچون روان‌درمانی فردی، گروهی و محیط درمانی به‌کار بسته می‌شود. البته اگر فرد خودشیفته در برابر این راه‌کارها ایستادگی کند، هیچ‌یک از این راه‌ها برای او مفید واقع نمی‌شوند. این افراد حتی ممکن است در برابر پزشک معالج هم از خود مقاومت شدیدی نشان دهند از بین همه این شیوه‌های درمانی، گروه‌درمانی بیشتر سودمند است.
در این روش، شماری از خودشیفتگان در نشستی با روانشناس، دیدار کرده و روانشناس با بررسی نارسائی‌های مشترک آنان، برایشان برنامه‌های ویژهٔ درمانی در نظر می‌گیرد. این بیماران در ارتباط با برخورد مستقیم با هم، بهتر می‌توانند به خود و سایرین یاری راسنند.
انسان‌های خودشیفته، کسانی هستند که ارزش‌های فردی و اجتماعی را تنها در برابر خواستهٔ خود می‌دانند و رفتارشان را صحیح و به حق می‌شمارند و پیوسته سایری را مقصر قلمداد می‌نمایند. خودشیفتگان هرگونه خوب بودن دیگران را نادیده گرفته و یا آن را شرطی می‌بینند.
شخصیتی که خویشتن‌کام است، دوروبر خود، عده‌ای از افراد تأییدکننده را گرد می‌آورد تا مدام او را تحسین کنند و در بازی‌های روانی که ایجاد می‌کند، نقش مقابل را به گونه‌ای مناسب ایفاء کند.
پس همان‌طور که گفته شد، شیوع عارضهٔ شخصیتی خودشیفته، ریشه در دوران کودکی هر کس دارد و عوارض اجتماعی آن بعد از رشد کودک می‌تواند به شرح زیر باشد:
▪ در رابطه با دیگران، فاقد هر نوع ارتباط مثبت و مستمر است.
▪ در ارتباط‌های شخصی، هدف، بهره‌بری از سایرین می‌باشد.
▪ انتظار دریافت هر نوع خدمات و لطف بدون ارائهٔ پاسخ متقابل را دارد.
▪ دارای عزت‌نفس کم و گسیخته‌شدنی است.
▪ پیوسته در جست‌وجوی جلب تحسین و ارزش نهادن برای تظاهر می‌باشد.
▪ خیالپردازی یا هدف‌های غیرواقعی و در پی کمال‌گرائی رفتن، از صفت‌های فرد خودشیفته است.
▪ زمانی که مورد انتقاد قرار می‌گیرد، بسیار عصبانی می‌شود واکنش خیلی تند و خصومت‌آمیزی از خویش نشان می‌دهد.
▪ همواره از دیگران، استفاده ابزاری می‌کند تا به هدف‌های شخصی خود دست یابد.
▪ خویشتن را بسیار بااهمیت می‌داند.
▪ راجع به کامیابی‌هایش در رابطه‌های بین‌فردی، زندگی خصوصی و حرفه‌ای، به شدت دچار توهم‌های فراوان می‌شود.
▪ همیشه از سایرین، توقع برخوردهای خوب و دلپذیر دارد.
▪ پیوسته از مردم انتظار توجه و پشتیبانی دارد.
▪ خیلی حسود است.
فرد مبتلا به این اختلال شخصیتی، به‌طور معمول توسط دیگران اینگونه شناخته می‌شود: ”خیلی خود را مهم می‌داند و به قول معروف برای خودش کلاس می‌گذارد!“ شخصیت خودشیفته نمی‌تواند برتری سایرین را تحمل کند، نسبت به خرده‌گیری‌ها، حساس است و در مقابل آنها واکنش تندی نشان می‌دهد.
افرادی از این قبیل، به‌طور معمول کمال‌طلب هستند. همواره دلشان می‌خواهد در کانون توجه باشند و دوست دارند همه مدام تحسینشان کنند. چنین حسی در این افراد آنقدر قوی است که گه گاه سبب می‌شود آنان دردسرها و حتی بحران‌های خودساخته‌ای تدارک ببینند تا زمینه‌ای برای خودآرائی و اثبات لیاقت‌هایشان فراهم آورند. از دیدگاه بقیهٔ مردم اینگونه به‌نظر می‌آید که این افراد، تمام دنیا را مدیون خود می‌دانند و خیال می‌کنند. همه باید قدردان آنان باشند. در این اختلال، علاوه بر ژنتیک و محیط ردپای رخدادهای دوران کودکی هم مشهود است.

( Narcisstic Personality Disorder )


[/HR] اختلال شخصیت خودشیفتگی چیست؟
اختلال شخصیت خودشیفتگی یک نوع اختلال فراگیر است که مشخصه آن خود محوری، کمبود احساس همدلی با دیگران، و حس مبالغه‌آمیز خود را مهم پنداری است. همانند دیگر اختلالات شخصیت، این اختلال نیز باعث به وجود آمدن یک الگوی پایدار رفتاری می‌گردد که بر روی بسیاری از جنبه‌های مختلف زندگی مانند روابط اجتماعی، خانوادگی و کاری تأثیر منفی می‌گذارد.
تخمین زده می‌شود که اختلال شخصیت خودشیفتگی در حدود یک درصد بالغین وجود داشته باشد. این اختلال در مردان شایعتر از زنان است.
عوارض
خودشیفتگی عبارتی است که برای توصیف کسانی که بیشتر به خودشان توجه می‌کنند تا دیگران به کار می‌رود. تشخیص بین کسانی که دارای شخصیت خودشیفته هستند و آن‌هایی که دچار اختلال شخصیت خودشیفتگی می‌باشند اهمیت دارد. کسانی که شخصیت خودشیفته دارند غالباً خودپسند، متکبر، مطمئن و خودمحور به نظر می‌آیند امّا همانند کسانی که به اختلال شخصیت خودشیفتگی دچارند، دارای تصورات مبالغه آمیز و بلند پروازانه نسبت به توانائی‌های خود نیستند.
افرادی که به اختلال شخصیت خود شیفتگی دچارند، نوعاً دارای شرایط زیر هستند:

  • حس مبالغه‌آمیزی نسبت به توانائی‌ها و دستاوردهای خود.
  • نیاز مداوم به توجه، تأیید و تحسین دیگران.
  • تخیلات ماندگار درباره کسب موفقیت و قدرت.
  • بهره‌کشی و به خدمت گرفتن دیگران برای کسب موفقیت شخصی.
  • خود را مستحقق برخورد ویژه دانستن.
  • کمبود احساس همدلی نسبت به دیگران.
  • حساسیت زیاد نسبت به انتقاد شدن و در نظر گرفتن انتقاد به عنوان حمله شخصی.
علل اختلال شخصیت خودشیفتگی
با وجودی که هنوز علّت دقیق آن مشخص نشده است امّا پژوهشگران چند عاملی که ممکن است در این اختلال نقش داشته باشند را تعیین کرده‌اند. تصور می‌شود که تجربیات دوران کودکی نظیر آسان‌گیری بیش از حدّ پدر و مادر و لوس بار آوردن، تحسین و تشویق فزاینده، تربیت نامطمئن، و کمبود واکنش واقعگرایانه، در پیدایش اختلال شخصیت خودشیفتگی نقش داشته باشند.
درمان
روان درمانی فردی می‌تواند به نحو موثری برای درمان این اختلال به کار رود، هر چند فرایند آن پیچیده و زمانگیر است. باید توجه داشت که کسانی که به این اختلال دچار هستند به ندرت به دنبال درمان خویش می‌روند. این افراد معمولاً با توصیه و تشویق افراد خانواده و یا به منظور درمان عوارض ناشی از این اختلال، درمان را شروع می کنند.

علّت مشکل بودن درمان این است که فرد غالباً تمایلی به پذیرش وجود اختلال ندارد. روش‌های شناختی-رفتاری غالباً برای کمک به تصحیح و تغییر الگوهای مخرب فکری و رفتاری موثرند. هدف از درمان به وجودآوردن تصویر واقعی‌تری از خود در بیمار است. دارو درمانی معمولاً برای تغییرات بلند مدّت بی‌اثر است ولی گاهی برای درمان عوارض اضطراب و افسردگی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مشکل همسر شما خود شیفتگی است . به همین دلیل احساس کردم نوشتن این موارد می تواند به شما کمک کند
یکی از اقوام نزدیک ما دچار خود شیفتگی شده بود و دقیقا علائمی را که شما در مورد همسرتان ذکر کردید داشت و رو.انشناس این گونه تشخیص داد


سوال:

شمیم الزهرا;354954 نوشت:

حدود سه ساله ازدواج کردم.همسرم و خانواده ایشون تفاوت های اعتقادی زیادی با من دارن و من تو این سه سال خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
مثلا وقتی همسرم به خیلی مسائل اهمیت نمیده منم ناخودآگاه همونطوری میکنم.
لطفا کمکم کنید تا بتونم ایمانمو حفظ کنم بدون اینکه از ضعف ایمان همسرم اذیت باشم.
من خیلی اوقات نمیدونم کار درست چیه و به همین خاطر اعتماد به نفس پایینی دارم و مثل همسرم قاطع نیستم.
مثلا رفته بودیم شمال و همسرم اصرار داشت که دوچرخه کرایه کنیم.من براش توضیح دادم که با چادر هم نمیتونم و هم جلوه بدی داره و باعث جلب توجه نامحرم میشه، اما بسیار عصبانی شد و جلو مردم سرم داد کشید که اگه من میدونستم که چادر تو میخواد شادی رو ازم دور کنه اصلا نمیگرفتمت!!!!!!!!!
میگفتن بریم جت اسکی!


پاسخ

بسمه‌تعالي
ضمن عرض سلام و تحيت محضر حضرتعالي
شرايط حضرتعالي را درك مي‌كنم و بر اين باور هستم اين شرايط وضعيت دشواري را براي شما رقم زده است كه نتيجه آن اضطراب و سردرگمي شماست. موضوعي كه كاملا در فرمايشات شما مشهود است!
اما راه چاره چيست؟ رسيدن به چاره مبتني بر شناخت آسيبهاست، بنابراين اگر تحليل درستي از مسئله و همچنين آسيبها نداشته باشيم رسيدن به چاره نيز چندان ميسر نيست.

قدم اول شناسايي آسيب

با توجه به توضيحات شما مي‌توان آسيب‌ها را در سه محور جاي داد؛
محور اول؛ روحيه و شخصيت تقريبا ناهمگون شما با يكديگر در سطح اعتقادي
محور دوم؛ نحوه رفتار و خلقيات شما (اينكه دچار اضطراب هستيد، خودسرزنشگري داريد، ضعف اعتماد به نفس و حرمت خود و...، اين موارد چندان به همسر شما ارتباط ندارد و ناشي از اساس شخصيت شماست، هرچند كه شرايط فعلي آن را تشديد كرده است)
محور سوم؛ نحوه رفتار و خلقيات همسر

پس لازم است اين سه محور از يكديگر تفكيك شوند و با هم خلط نشوند.( براي هريك راه حل مستقلي پيدا كرد)

قدم دوم ارائه راهكار مناسب با هريك از محورهاي سه گانه
لازم است براي هريك از محورهاي سه گانه از روشهاي متفاوتي بهره جست و اگر به اصلاح يك و يا دو محور (آسيب) موفق نشديم از اصلاح محور يا محورهاي باقي‌مانده غافل نشويم.

راهكار محور اول؛
اساس اين راهكار را افزايش سطح ارتباط عاطفي تشكيل مي‌دهد. به اين منظور لازم است:
1- طرفين بر اشتراكات اعتقادي بيشتر تاكيد كنيد و كمتر در فضاي اختلافات وارد شويد.
2- حريم يكديگر را محترم شمرده و از تحميل نظر خود به ديگري اجتناب نماييد.
3- فضاي عاطفي ميان خويش را با توجه به نيازهاي (جنسي، تفريحي، اجتماعي و...) افزايش دهيد.
4- فرصت بيشتري به هم اختصاص دهيد (قدم زدن، گفتگو كردن و...)
5- گوش دادن فعال ( عدم توجيه و پاسخگويي ) به صحبتهاي طرف مقابل را افزايش دهيد.
6- در غير موارد اختلافي و خطوط قرمز، با همسر همدلي صورت بگيرد و از دريچه نگاه او به مسائل نگريسته شود.
7- از انتقاد به ايشان اجتناب نماييد و به بيان احساس خود اكتفا كنيد
8- سعي كنيد با استفاده از ابزار شوخي و فكاهي موارد اختلافي را پشت سر بگذاريد.
و...
بديهي است با افزايش سطح ارتباط عاطفي، اختلافات عقيدتي كمتر بروز خواهد كرد.

راهكار محور دوم؛

همانطور كه گفته شد بخشي از وضعيت فعلي به اضطراب و ديگر خصوصيات خلقي حضرتعالي برمي‌گردد لذا لازم است ؛
1- از افراط و سختگيري فاصله بگيريد ( هرچند پرهيز از اسراف امر ممدوح و مورد تاكيد اسلام است اما سفت كردن مكرر شيرآلات و حساسيت به چند دانه برنج که در پیامهای قبلی بع ان اشاره کردید وسواس نشان دادن جنابعالي را به ذهن متبادر(نزديك) مي‌كند).
2- نقاط قوت خود را ليست كنيد و ضمن مرور روزانه، حمد آنها را نيز بجا آوريد.
3- روزانه 30 مرتبه نفس عميق بكشيد ( به صورت درازكش و بدون انقباض بدن، 8 ثانيه نفس را نگه داريد و طي 5/6ثانيه نفس را به بيرون هدايت كنيد، سعي كنيد تنها به دم و بازدم تمركز داشته باشيد)
4- اگر بتوانيد فن تن آرامي (آرميدگي/ريلكس) را تمرين كنيد، بسيار مفيد است.
5- براي اينكه نشاط خود را به همسر اثبات كنيد، الف) در رفتن به مسافرت و برنامه‌هاي تفريحي سالم پيش‌قدم باشيد، ب) تصميم بگيريد يك ورزش منظم را دنبال كنيد و اين تصميم را به همسر ابلاغ كنيد و از او بخواهيد در اين مسير به شما كمك كند و...
6- با رعايت اعتدال، به خواب، استراحت، ورزش و تغذيه خود توجه ويژه داشته باشيد.
در صورت رعايت اين نكات، سطح آرامش شما افزايش و سطح اضطراب كاهش مي‌يابد و موضوعات مختلف را بهتر مديريت مي‌كنيد،
7- ابراز وجود را از طريق تمرين "نه" گفتن، استفاده از ضمير فاعلي "من" در مكالمات تمرين كنيد.

نتيجه: در صورتيكه خواسته همسر با اعتقادات و تكاليف شرعي تعارض پيدا كرد، سعي كنيد از فضاي عاطفي و گفتگو استفاده كنيد و وانمود كنيد كه انجام چنين درخواستي شما را ناراحت و رنجيده مي‌كند
راهكار محور سوم؛
تغيير امري حتمي و لكن تدريجي است كه به اراده خود شخص رقم مي‌خورد، بنابراين اگر همسري در پي تغيير همسرش باشد، جز خستگي و نااميدي چيز ديگري عائدش نمي‌شود. بدانيم تغيير در رفتار ديگري، با تغيير در روشهاي ما امكان پذير است.
به هر حال ضمن پرهيز از شتابزدگي، لازم است از دعا به درگاه الهي، توسل، نذر و... نيز غافل نشويد.

و اما در رابطه با نماز و...هم همانطور كه گفته شد با رعايت نكات محورهاي اول و دوم انتظار مي‌رود ايشان از لحاظ عاطفي به شما نزديكتر گردند و به احساسات شما احترام بيشتري بگذارند. شما نيز سعي كنيد ماداميكه خطوط قرمز رعايت مي‌شود ب ايشان همكاري كنيد در غير اينصورت لازم است قاطعانه اقدام كنيد.
به عنوان مثال پيشنهاد مي‌شود بدون اينكه بحث نماز را مطرح كنيد به گونه‌اي برنامه‌ريزي كنيد كه هم شبها زودتر بخوابيد و هم سرشب غذا ميل كنيد تا براي بيدار شدن براي نماز نيازي به زنگ ساعت نباشد ضمن اينكه از نوشيدن آب زياد در شب هم خودداري كنيد. در صورتيكه نياز به زنگ ساعت ضروري باشد، لازم است صداي آن، هم از لحاظ تن و هم آهنگ، ملايم باشد.
در پایان لازم به یادآوری است که مشاوره حضوری را فراموش نکنید

موضوع قفل شده است