•❖❀ مسابقه فرهنگی مذهبی طلیعه آفتاب ❀❖• بخش ادبی

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
•❖❀ مسابقه فرهنگی مذهبی طلیعه آفتاب ❀❖• بخش ادبی

مسابقه فرهنگی مذهبی طلیعه آفتاب
بخش ادبی

علاقمندان به شرکت در بخش ادبی مسابقه میتوانند از روز ولادت امام علی علیه السلام (3 خرداد) تا روز ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف آثار خود را با توجه به موضوع مسابقه و قوانین در این تاپیک قرار دهند و در آخر به افراد برگزیده جوایزی به عنوان یادگاری از طرف مرکز ملی پاسخگویی به سولات دینی اهدا خواهد شد.

قوانین آثار بخش ادبی با موضوع امامت :

آثار ادبی با حداکثر 30 سطر و در قالب های مختلف ادبی ( شعر ، متن ادبی ، داستانک ) باشد.

آثار باید حتما، از خود افراد باشد در غیر اینصورت در مسابقه شرکت داده نمیشوند

مسئولیت این بخش با سرکار TAHOOR می باشد اگر سوال در این زمینه دارید میتوانید با ایشان مطرح کنید


اطلاع از بخش های دیگر مسابقه

به نام خدا


عرض سلام و ادب


بزرگوارانی که قلم زیبایی دارند ، ما رو از قلمشون بی بهره نکند .
منتظر آثار زیبای شما دوستان هستیم .

ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی


یا الله*


سلاممممم...

من دو تا سوال دارم!

1. این متن ادبی میتونه درد و دل باشه با یک معصوم بزرگوار؟؟:Gig:

2. امکانش هست دوست دیگه ای که دسترسی به نت نداره، متنش رو آماده کنه و به اسم خودش منتها با آیدی کس دیگه ای به دستتون برسه؟؟:Gig:

سلام
چند سوال
سقف تعداد اثار چقدر؟
چگونه آثار را بفرستیم
ایمیل یا ....
قوانین
آیا هر بخش جداگانه داوری می شه
ممنون و سپاسگزار

http://darolwelayeh.mihanblog.com/

به نام خدا

سلام علیکم

Maneli;353486 نوشت:
من دو تا سوال دارم!

1. این متن ادبی میتونه درد و دل باشه با یک معصوم بزرگوار؟؟:Gig:

2. امکانش هست دوست دیگه ای که دسترسی به نت نداره، متنش رو آماده کنه و به اسم خودش منتها با آیدی کس دیگه ای به دستتون برسه؟؟:Gig:


در مورد سوال اولتون ، بله ، دلنوشته هم جزء موارد قطعه ادبی محسوب میشه .
قسمت دوم سوالتون رو اجازه بدید همکاران بخش فرهنگی و برگزار کنندگان مسابقه پاسخگو باشند .

منتظر دستنوشته های زیباتون هستیم :Gol:

به نام خدا

سلام علیکم

arghazavi;353683 نوشت:
چند سوال
سقف تعداد اثار چقدر؟

ضمن عرض خوش آمد گویی
سقفی برای تعداد مشخص نشده ، میتونید به هر تعداد مایل بودید شرکت کنید اما فقط امکان یک بار برنده شدنتون هست .

نقل قول:
چگونه آثار را بفرستیم
ایمیل یا ....


در پست اول تاپیک نوشته شده ، آثارتون رو در همین تاپیک قرار بدهید تا انشاءالله موجب شوق دوستان دیگر برای شرکت در مسابقه شده و همچنین اثرتون در دسترس همگان باشه و توفیق اجر و ثواب چند گانه ببرید .

نقل قول:
قوانین

قوانین این بخش بسیار ساده است :
* آثار حتما دستنوشته خودتون باشه در غیر این صورت از شرکت آن در مسابقه معذور خواهیم بود.
* اثر بیش از سی سطر نباشه .

نقل قول:
آیا هر بخش جداگانه داوری می شه

اگر منظورتون از بخش ، بخش وبلاگ نویسی ، ادبی ، طراحی پوستر و ... هست ، بله هر بخش به طور جداگانه و توسط داوران متفاوتی داوری خواهد شد انشاءالله.

منتظر دست نوشته های شما هستیم
موفق باشید.

ممنون از پاسختون
بنده منظورم در همین حوزه ی شعر هست
مثلا کلاسیک جدا نو جدا .....

به نام خدا

عرض سلام مجدد

این مطلب رو اجازه بدید مسابقه انجام بشه و به اتمام برسه ، با توجه به شرکت کنندگان و موارد شرکت داده شده تصمیم گیری خواهد شد انشاءالله.

موفق باشید.

اثرم را در قالب غزلی تقدیم می کنم
بسم رب الشهدا

عـالـم هـمـه پر زتو وخالیـست جــای تو
جایی نمانــده قـدم نهی و سر نهــم به پای تو
کجایی ای گل نرگس به هر بوستان که می روی
از هوش می روند همــــه پروانــه هـای تو
از کــوچــه هـای دل مـا یـک گـذر بـیـا
راهـــت دهـد مـگـر ذره از غـبـار تـــو
از خـــُم تــو یـــک پیـــالـه مـا را بـس
از لــطـــف تــو امــیـد وصــال تـــو
طــواف کـعـبـــه یــعـنی طــواف تــو
ای آن که کعــبـه هــم در طـــواف تــــو
ایـن کــه مــاز چـــه ایـم و بــرای چـه!
علّــتش هســـت خـــاک ره تــــو
جن وبشـــر گـدای کــوی تــو انـــد
پـادشـاهی اســت ایــن گــدایی تــو
به هـــر کوی وبـــرزن که میـــــروم
با گـوش دل می شـــنوم نـوای تــــو
چقـدر فــراغ تومــراسخــت اسـت
آنـــدم کـــه نبیـــنم و می بیـنی تــو
(به محفلی که تویی به باده حاجت نیست)
عـالـم هـمـه پر زتو وخالیـست جــای تو

اللهم عجل لولیک الفرج

1-بیت آخر مصراع اول تضمین است به غزلی از صغیر اصفهانی

باتشکر

اینهم یه شعر سپید هست
تقدیم به مولای متقیان

تو مقام بی مقامی ،تورفنای بی فنایی
تو وجه بی وجه نا پیدا،توصدای بی صدایی
تو آقا تر از آقا ،تو تاج سر پیغمبرانی

سرمه ی چشم هزار ملک خاک ره تو
سر هزار پیمبر فدای قدم تو
ای مدعی زمن بشنو حدیث عشق
تا سرکشی زخمره باده ی عشق
اگر زنان مصری با دیدن روی یوسف دست می برند
من یوسفی دارم که یوسف به پایش سر می برد
گر موسی کلیم با عصا در یا شکافد
یک نظراز اوکافی است تا عالم شکافد
آتش به ابراهیم سرد شد اّما
در پشت این سردی آتش است یا علی مدد
عیسی کجا دم حیات داشت بی شک
حیات موسی بن مریم است دم مولای من
خاتم به دست مستمند می دهد علی
گر خاتم به دست است سلیمان نبی
گرد ره تو کیمیاست مولا
بوی زلفت شراب ناب است آقا
دیوانه است آن که با بوی تو مست نگردد
عاقل آن است که در کوی تو ویرانه شود
عاقلی بی عقلم و از عقل می گشتم تهی
تازتو آمد نوایی عقل رفتی از سرم
زان سبب خود را نهادم نامی برتهی
تازحوض کوثرت پر گردد این جام می ام
تهی در حشر بادست تهی گدای توست
امید او فقط به لطف وسخا وعطای توست

نمی خواستم این سخت را بگویم
اما
نتوانستم
تو چقدر قریبانه در کنار ما غریبی

سلام؛
متون ادبی و شعرها فقط باید در مورد امام زمان باشه؟

به نام خدا


عرض سلام و خوش امد خدمت شما

خیر ، موضوع مسابقه " امامت " هست .
آثارتون رو در این باره میتونید در این تاپیک قرار بدید.
موفق باشید


ای عزیز دل زهرا به کدامین گنهم
چهره ات را ننمودی و نمودی خجلم؟!

این سیاهی شود پاک ز چشم دنیا
تا تو خود را بنمایی و کنی در به درم

تا عمر دارم فکر از یاد تو بیرون نبرم
ترسم آخر برود عمر و نیایی به برم

تو که خود حجتیو سرور مظلومانی!
تا کی آخر کنی این شب هجران، سحرم؟

تا بیایی دل من در ره تو خواهد بود
حتی آن حین که تن در بر این خاک نهم


من از دیروز و فردایم گریزانم، من از سردرگمی ها هم گریزانم
چرا باید که شب باشد نصیب این دل و جانم؟

چرا باید که در طوفان بگیرد دل سر و سامان؟
چرا باید در این رویای بی مغرب نجویم جا در این دامان؟

نمی دانم چرا هوای این دل بگرفته ابری ست!
نمی دانم چرا چشمان من همچون سحرگاهان مه آلود است!

بیا ای منجی دل های بشکسته، بیا ای همدم چشمان یخ بسته
بیا تا پر شود از تو فضای این دلان بال و پر بسته

و گردد پاک و بی آلایش تمام این دلان ساکت و خسته
که گردم من بدون تو چراغی بی فروغ و بشکسته

الهی ای فروغ روشنایی بخش انسان ها
بکن پایان شب درد و فراق بی نهایت را.

یک امشب را بگذار
که تماما به تو بیاندیشم مولای من
به غربتت
به بی پناهی و یتیمی و بی خبری خودم
یک امشب را بگذار با یادت به خواب بروم
یک امشب را
که برکتش تمام شبهایم را بگیرد
و من را به تو برساند
یا صاحب الزمان

علی علیه السلام فرمود : دنیا از نظر کوردلان آخرین مرز آفرینش است وفرای ان چیزی نمیبینند و شخص بینا چشم در دنیا نفوذ میدهد و میداند که در پس این سرا چه"جهانی است

ای بنده خدای!در عیبجویئ هیچکس از گناهش شتاب مکن بسا که بخشوده شده باشد و بر نفس خویش از گناه کوچک ایمن مباش بسا که بدان کیفربینی هر یک از شما که عیب دیگری را میداند باید به جهت عیبی که از خویشتن میداند از غیبت کردن دیگری باز ایستدو به علت رستگاری از گناهی که دیگری بدان گرفتار امده شکرانه اورا به خود مشغول دارد

به نام خدا

سلام علیکم

ضمن تشکر و آرزوی موفقیت برای کلیه دوستانی که در این بخش شرکت کردند ، باید به عرضتون برسونم همونطور که مستحضر هستید و در پست اول درج شده ، فقط آثاری در مسابقه شرکت داده می شوند که به قلم خود دوستان باشند .

منتظر آثار زیباتون در این بخش هستیم.


اینم متن ادبی بنده :

"معرفت بزرگ"
راستش چندان ایشان را نمی شناختم.تنها وصفش را از دیگران شنیده بودم.مریدانش منتظرش بودند.گویا برایم سخت بود که توفیق معرفت به ایشان را پیدا کنم.شاید هم سرنوشت اینگونه رقم خورده بود.نمی دانم!
زمان کاری با کسی نداشت.روز های اول تولد دوباره ام بود.خدای او نیز محبت های بسیاری به من داشته و من نیز از ان پس مدیون و شکرگزار بودم.اما هنوز معتقد نبودم.چرایش را نمی دانستم!
دوست دارانش دعایش می کردند.چرایش را نمی دانستم.شاید اگر چرایش را می دانستم ؛ چرای چراهای بسیاری را تا آن زمان پاسخ گفته بودم و می دانستم.
زمان هم چنان به راهش اذامه می داد ، اما نمی دانم چه شد که زندگی راهش را عوض کرد و من به تصادف با تقدیری نا آشنا برخوردم.همه ی سلسله مراحل لازم به لطف دادار بی همتا به ترتیب طی می شد.آغاز زیبایی بود.
شناخت مردی بزرگ!مردی که مرگ بدون شناخت ایشان،مرگ جاهلیت بود و بس!
طبق ان سخن ممهود،حرکت که کردم،برکت نیز همراهم امد.ساده بود اما ساده ی سخت.گویند حق جویان بالاخره حق را خواهند یافت.اما چگونه؟نمی دانستم!
گفتند در هر حال دعایش کن.حتی اگر دلتنگ شدی و غم نیز وعده ی مبارزه با تو را داد باز هم دعایش کن.نتیجه اش را مپرس که:«شنیدن کی بود مانند دیدن»
روزگار بی وقفه کار خود را می کرد.کارها با اندک میلی به اذن خالق به حقیقت می پیوست. ذکر نامش ارامت می کند.صدایش میزنی، پاسخت می گوید.قطره های شبنم جانت را که هدیه اش می کردی،دیگر حس و حال دیگری داشت.اری!احساس می کردی هست؛آنچنان که خود هستی!
خودم هم نمی دانم که چه شد و چه بود ، اما از آن تجربه به بعد،هرکس را که دیدم دیوانه وار و عاشقانه،طلب دعا برای اقا ولی عصر (عج) را کردم.

** اللهم عجل لولیک الفرج**


درخیال خود بپندار از ازلبهر چه آمده ایم،ما کیستیممعصیت در دنیا بهر چه راستاین دو روز است، دگرش مانیستیمزندگی چیست؟فرداهای ماپس شود روزی که فردا نیستیمآنچه میماند فقط نقش ها ی ماستنقشها میماند و ماچیستیمهرچه را کردت، بود نقشهای توهر طنابی، بهر خود ،خود ریستیمار رضای او بینیم درعملما بفهمیم که ،چگونه زیستیمتا همیشه در ره یک منتقمبادل و جان منتظر می ایستیم.. شعر بنده واسه شرکت تو مسابقه:Gol:

به نام خدا

سلام علیکم
بله شعرتون درج شده
از حضورتون در مسابقه تشکر میکنم.
موفق باشید .

به نام خدا


سلام علیکم


ضمن تشکر و قدر دانی از شرکت دوستان در این بخش مسابقه ؛
لازم هست به اطلاع دوستان برسونم که محور مسابقه مقوله " امامت " به صورت مصداقی هست .
لطفا آثاری که در این بخش قرار میدید در همین محور باشه تا مطالبتون در مسابقه شرکت داده بشه و خدایی نکرده شرمنده دوستانی که اثرشون بی ارتباط با موضوع هست و از این امر بی اطلاع بودند نباشیم .

موفق باشید .

به نام خدا

گاهی - دلتنگی

ای طراوت بی انتهای هستی ...

این روزها یادتان عجیب در گلدان ترک خورده دل سبز گشته است ...

شکوه بودنتان ، نقطه عطفی است در اغتشاش بی تفاوتی ها ... !

وقتی که هیچکس حتی برای لحظه ای ، خودش نیست ، چگونه می توان بی تفاوت نبود ؟!

این روزها فقط باید خودت را بی توجه نشان دهی ... نه خورشیدی می تابد و نه بادی می وزد ...

بی تفاوت تر از خطوط ممتد جاده نسبت به مسافران گاه به گاه ...

گاهی باید به تکرار موزون تپش های قلبمان هم شک کنیم که چه آرام و بی توقع ، بی هیچ توقفی همچنان می شتابد ...!

سخت است بی تفاوت از کنار روزمرگی ها گذشتن ...

سخت است بخواهی وقتی که خواستن گذرنامه ای برای عبور ندارد ...

سخت است خواستن و نخواستن ...

سخت است پشت پا زدن ... پل های پشت سر هم که همگی ویرانه است ... !

چشم به دیدار امروزها خوش بود ... امروز ... دیروزِ فردا شد و فردا ، امروز دیروز و ما همچنان چشم دوخته ایم ...

سخت است دیدن وقتی که نباید ببینی ...

سخت است دیدن و ندیدن : « عزیز علىّ أن أرى الخلق ولاترى »


.
.
.

قدری ببار بر داشته و نداشته ام ...


پیش از آنکه تنم بوی کافور بگیرد ببار ...

حرف دل من و اطلسی ها

دیشب که پیششان بودم بغض گلویشان را گرفته بود..
دیگر مثل همیشه به درد دل هایم گوش نمی کردند..
شبنمِ اشک هایشان بر پهنای سبز صورتشان نشسته بود..حتی با هر دستِ نوازشِ نسیم شبانگاه آه می کشیدند.
دل آن ها هم گرفته بود..آن ها هم انگار از این جمعه های بی تو شکایت داشتند..
اطلسی های کنار حوض را می گویم.
این روزها عجیب دلتنگی می کنند..
حالمان مشترک است..
چقدر باید منتظرت باشم آقای من..؟
بی تابم..
بی تاب دست های نوازشگرت..
نگاه مهربانت..
صدای روح بخشت..
این جمعه نیز گذشت..
یک جمعه ی دیگر در تقویمم خط خورد..
آقای من...
بگو کدامین جمعه می آیی تا خیابان ها را فرش سبز بپوشم..
این ترس مرا رها نمی کند..
نکند دیر برسی...
نکند وقتی بیایی که مرگ چشمانم را بسته باشد..
لبخند کوچه کمرنگ شده...دیگر عابران نمی خندند..
تو نمی آیی و نمی آیی و من...
هنوز بی قرار و منتظرم..
منتظر لحظه ی آمدنت...
منتظر ظهورت مهدی جان...:Gol:

ه.دهقانی

به نام خدا
سلام

غزل اولی را اصلاح می کنم
به اشتباه نسخه ابتدایی آن فرستاده شده بود
این را به جای آن ارسال می کنم

[h=2]عالم همه پر زتو وخالیست جای تو[/h][h=2]جایی نمانده قدم نِهی و سر نِهم به راه ِتو[/h]
[h=2]کجایی ای گل نرگس، به هر بوستان که می روی[/h]
[h=2]از هوش می روند همه پروانه های تو[/h]
[h=2]از کوچه های دل ما یک گذز بیا[/h]
[h=2]راهت دهد مگر ذره از غبار تو[/h]
[h=2]****[/h]
[h=2]از خُم تو یک پیاله مارا بس[/h]
[h=2]از لطف تو امید وصال تو[/h]
[h=2]اوج عشق یعنی عشق باتو[/h]
[h=2]دیوانه است هرکه نگردد خُمارتو[/h]
[h=2]این که ما زچه ایم وبرای چه[/h]
[h=2]علّتش هست خاکِ پای تو[/h]
[h=2]****[/h]
[h=2]با عشق مضاف بودن تو تاحال زنده ایم[/h]
[h=2]ماییم که بوده ایم از ازل متمم تو*[/h]
[h=2]حق،سرشته گِلِ ما زتو وما برای تو[/h]
[h=2]ازلطف تو امروز گداییم،گدایِ غلامِ تو**[/h]
[h=2]هرنفسی که فرو رود از جود توست[/h][h=2]و چون که برآید بشیر نگاهِ تو***[/h]
[h=2]اصلاً این دم وبازدم و قلبم[/h]
[h=2]شیش دنگش را خدا زده به نامِ تو![/h]
[h=2]****[/h]
[h=2]چقدر فراغ تو مرا سخت است[/h]
[h=2]آندم که نبینم و می بینی تو****[/h]
[h=2]به محفلی که تویی به باده حاجت نیست5[/h][h=2]عالم همه پر زتو وخالیست جای تو[/h]


[/HR][=arial]توضیحات:

*- مقصود همان هدف آفرینش است این که عالمیان در حقیقت از لوث وجود ائمه بهره می برند وآن که ما مفتخریم شما(معشوق الهی)ولی نعمت ما ،مولا وسرور ما و...هستید(مضاف)
ماییم که بوده ایم از ازل متمم تو:
وآن که ما شیعیان همیشه معتقدیم که شما به ما دعا می کنید و همیشه با ما هستید و بر ما نظر عنایت دارید (متمم)

**-اشاره به مفهوم بیت قبل

***-با اجازه از شیخ اجل سعدی

****- اشاره به فرازی از دعای ندبه :عزیز علی ان اری الخلق ولاتری...

5- تضمین به غزلی از استاد صغیر اصفهانی:

[h=4]من آنچه هست به عشق تو داده ام از دست

که منتهای مرادم تویی از آنچه که هست

به دوستی توام گر به پای دار برند

من آن نیم که بدارم تو را ز دامان دست

محبت تو نه امروز کرده جا به دلم

که من بروی تو عاشق شدم به روز الست

به شادمانی جاوید امیدوار شدم

دلم چو از همه ببرید و با غمت پیوست

کجا من از تو توانم برید رشته مهر

خدای تار وجود مرا به زلف تو بست

به محفلی که تو باشی به باده حاجت نیست

که هرکه چشم تو بیند خراب گردد و مست

صغیر گرد جهان گشت در پی دلدار

رسید بر سر کوی توو ز پای نشست[/h]

میاید از ارض و زمان ****صدای یا رب و کلام
صدای آه و ناله است ****شایدم یک شکوایه است
سجده به سوی رود نور ****شکسته است سنگ غرور
آمد صدای العلق**** روشن بشد از نور حق
دستان گریبان می رود چشمان به سوی آسمان ****در محضر لاهوتیان احمد شدست آقایشان
شک در کلام یک کلیم**** شاید شود یک یا علیم
سجده سه ساله می شود ****ایمان نمایان می شود
وقتی دو دوست سه شد****یرفت ، سه چهار شد
در پس کوی عاشقان ابرها باران شد****از قدمتش هر شیعه ای محتاج یاران شد
اکنون گذشت از الزمان تا کی شود آخر زمان****ابر ها خورشیدی شوند کوی ها رنگین کمان
سجده پر از بستان شودکعبه شود مولایمان ****جمعه عطر آگین شود یا صوت قرآن هایمان
:hamdel:

:Sham:

برای ظهورت حضرتش صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج

تنهایی من از ان تو

شاید اینکم بزرگترین دارایی من باشد

با اینکه کوچک و ناچیز و حقیر است

اما چند گذریست

لای پارچه ی حریری پیچیده امش

و نگذاشتم ذره ای غبار بگیرد

چون برای توست

می شود این کم را بپذیری

به نظر خودم درخواست گستاخانه ایست

ببخش

بازهم تا ابد نگهداریش میکنم

هروقت خواستی خودت بازگرد و انرا بپذیر

تو مرهم تمام درد های درد داران این دنیای پر دردی
زودتر بازگرد

بازگرد
که هرجا که ازتو خالی باشد
جای درنگ ندارد
حوصله و صبر ندارد
بازگرد

[=Georgia][=arial]
[=arial black]تفاوت[=arial]
روز و شب شده ذکر من و او
[=Georgia][=arial]کی می شود تا تو بیایی؟
[=Georgia][=arial]کی می شود تا تو بیایی و کنی آباد این جهان را؟
[=Georgia][=arial]روز من با چه کنم هایم شب شود
[=Georgia][=arial]شب من با غفلت دنیایم روز شود
[=Georgia][=arial]لکن او نباشد مثل من
[=Georgia][=arial]روز او با تلاش در تسریع ظهورت شب شود
[=Georgia][=arial]شب او با ذکر پروردگار دو عالم روز شود
[=Georgia][=arial]عمریست درین گرداب سیاه دنیا گرفتارم ، خدایا
[=Georgia][=arial]دل من دگر طاقت ظلم روزگار ندارد چه کنم؟
[=Georgia][=arial]او بود مراد من و من باشم مرید سرکش او
[=Georgia][=arial]قاصد روزان ابری ، داروگ ، کی می رسد باران؟
[=Georgia][=arial]آری این است رسم با وفای دنیا[=Georgia][=arial]
باشد که دیدن رنگین کمان لیاقت او بود نه من . . .

................................................................

این هم شعر سپیدی از بنده حقیر بود در وصف حالات شاعر که مریدی سرکش و فردی دیگرکه مراد باشد وهردو در انتظار ظهور امام زمان اند

اما تفاوتی عمیق در میان این دو به چشم می خورد...

[=arial]«قاصد روزان ابری ، داروگ ، کی می رسد باران؟

[=arial]» تضمینی بود از شعر داروگ مرحوم نیما یوشیج....

با سلام. لطفا شعر مرا هم در مسابقه شركت دهيد.
سيد مصطفي فريدوني.
خواهشمندم كه ثبت شعرم را به اينجانب گزارش دهيد.

كوري چشم همه اعداء دين _ إنما حيدر اميرالمؤمنين
او وصي مصطفي از پيش حق _ عالم اسرار قرآن مبين
هل أتي گرديده نازل بهر او _ هم إمام و هم أمام المتقين
اهل ذكر است و به جنب الله لقب _ داده شد از سوي رب العالمين
مرحبا بر آن كه مرحب را نمود _ در بر خيبر چنان نقش زمين
لا فتي إلا علي شد شهرتش _ ذوالفقارش فاصل كفر است و دين
حصن حق باشد ولاي مرتضي _ بهر ما باشد ولا حبل المتين
او خدا را ديده با دل زين سبب _ گشته بالاتر ز هركس در يقين
حضرت موسي و عيسي و خليل _ خضر و يوسف، بل تمام مرسلين
جملگي در درگهش مثل گدا _ اين علي شاهست و تنها بس همين
اي صبا از درگه او پا مكش _ تا كه باشي در ميان مؤمنين.

به نام خدا

مهلت مسابقه به علت تعطیلی اخیر سایت تا ساعات پایانی روز جمعه 7 تیر ماه تمدید شد .

دوستانی که هنوز فرصت نکردند در این بخش شرکت کنند ، می تونند آثار خودشون رو هر چه سریعتر مرقوم کنند تا در مسابقه شرکت داده بشه .

منتظر دست نوشته های زیبای شما دوستان هستیم.


:Gol:


این هم دل نوشته ای تقدیم به امام زمان روحی فداکسلام بر آل یاسین!

سلام بر آل ایمان!

سلام بر مهدی امت ها وهادی ملتها وجامع تمام کلمات وحی الهی!

سلام بر قائمی که خلق در انتظار وصال اویند ورهبر عادل جهان است

مهدی جان! نامت سپیده دمیست که بر پیشانی آسمان نوشته شدهاست وفرشتگان آسمانی با شنیدن نام تو همه به سجده می افتند

سلام بر حجتی که تمنای وصالش؛ حدیث فراق وانتظار را همچون نوشی، گوارای جان ساخته

ای منجی! سلام برتو؛ سلام بر تو هنگامی که به قنوت برخاسته ای وهنگامی که راکع وساجدی

مهدی جان! دیر زمانیست که بلبلان؛ درغم فراق تو ناله سر می دهند وفنای خویش را در وصال تو می یابند.

ای معشوق! سالیانیست که منتظران تو، رهسپاران جاده های عشق وایمانند ووصال تو را در حدیث انتظار می جویند تا بهار بدمد وشکوفه ها وگلها به طنازی برای بلبلان خوش الحان دیار پاک باختگی بپردازند؛ تاصحراها سبز سبز، گلها سرخ

سرخ، آبها جوشان وغلطان وزمین آرام، گرمای عشق را به تجربه بنشینند

وه! چه جشنی وچه میهمانی باشکوهی!

مگر نه اینست که فنای عاشق در معشوق است وبقای او در بقای جانانش؟؟

پس عاشقان را بنگر که چگونه شب یلدای هجران را با آرزوی دریایی شدن در پیشگاه یار، به سر می برند وعنان زکف داده، پای به بزم باشکوه انتظار ودرراه ماندگان وصال محبوب می نهند.

جانا! نظاره کن که سخن این عاشقان دل خسته، از فراق است چراکه در فراق؛ جز حدیث انتظار وصل نه در دل می آید ونه بر لب می گذرد.

خود به ما بگو که چه باید کرد که اینک اسیر ناکجاآباد دنیای فانی هستیم وتو از دیدگان پر زاشکمان پنهان!گوئیا این فراق جانکاه را پایانی نیست!

این پاک باختگان دیار انتظار، در حسرت وصال تواند تا سروجان خویش را قربانی قدمگاه یار سازند وگرد وغبار مقدمش را توتیای چشمان نابینای خویش

اینان؛ یعقوبان تاریخند که دیدگانشان در غم فراق محبوب خویش، تیره وتارشده تا شاید به درگاه معشوق راه یابند، پس تو خود نشانی بفرست تا در راه ماندگان دیار وصلت ، غبار راهت را با مژگان چشم نابینایشان سرمه چشم سازن وحسرت فراق یوسف جانشان را یا نور وصال محبوب، روشنی بخشند.

این دل باختگان نغمه فراق را این گونه سرمیدهند:

یوسف گمشده ی قصه پردرد سکوت من زلیخاوخریدار سرکوی توام
تو بیا بر گذر چشم ترم پای بنه که پریشان کمان خانه ی ابروی توام

پس ای معشوق دلباختگان وادی عاشقی؛ بیا تا باردیگر شکوفه های لبخند وشادی بر لبهای منتظرانت نقش بندد وهمگام زندگانی را در سایه عشق تو به نظاره بنشینند

پس بیا..............

موضوع قفل شده است