قرآن و دیدگاه آن در مورد نگاه به گذشته

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قرآن و دیدگاه آن در مورد نگاه به گذشته

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

سلام بر همه عزیزان :

چند سوال برای بنده پیش آمده که امیدورام کارشناسان بزرگوار و سایر کابران عزیز بنده را در یافتن پاسخ آنها یاری کنند.

قرآن کریم در آیات 134 و 141 سوره مبارکه بقره چنین می فرماید :

" تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ "

"

آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان می كرده‏ اند شما بازخواست نخواهيد شد " ترجمه فولادوند

" آنها امتي بودند كه درگذشتند، اعمال آنها مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است، و هيچگاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود " ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

با توجه به این آیه شریفه سوالات زیر مطرح است :

1) در این آیه خداوند به چه مفهومی اشاره دارد ؟ آیا این خبر قرآن می تواند حاوی دستوراتی در مورد تحقیق در گذشته باشد ؟

2) طبق این آیه حکم تحقیق در گذشته چیست ؟ حکم تحقیق در وضعیت افراد و یا صدور رای در مورد آنان و اعمالشان چطور ؟

3) منظور از اینکه اعمال آنها برای خودشان است و اعمال شما برای خودتان چیست ؟ آیا بیان نمی کند که مطرح کردن حال اقوام گذشته ( صرف نظر از جنبه عبرت پذیری از آن ) نفعی برای ما ندارد ؟ اینکه ما اعمال افراد را بیاوریم و مورد بررسی قرار داده و حکم بطلان یا حق بودن بر آن بزنیم آیا طبق این آیه بدون فایده نمی باشد ؟

4) به طور کلی نظر قرآن در مورد تحقیق در گذشته چیست ؟ قرآن چه نظری در مورد رد اعمال یک گروه و حق دانستن اعمال گروه دیگر توسط ما انسان ها دارد ؟

با تشکر فروان

آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ




با نام و یاد دوست

کارشناس بحث: مقداد

[="Tahoma"]

عبدالرسول;350602 نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

سلام بر همه عزیزان :

چند سوال برای بنده پیش آمده که امیدورام کارشناسان بزرگوار و سایر کابران عزیز بنده را در یافتن پاسخ آنها یاری کنند.

قرآن کریم در آیات 134 و 141 سوره مبارکه بقره چنین می فرماید :

" تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ "

"

آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان می كرده‏ اند شما بازخواست نخواهيد شد " ترجمه فولادوند

" آنها امتي بودند كه درگذشتند، اعمال آنها مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است، و هيچگاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود " ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

با توجه به این آیه شریفه سوالات زیر مطرح است :

1) در این آیه خداوند به چه مفهومی اشاره دارد ؟ آیا این خبر قرآن می تواند حاوی دستوراتی در مورد تحقیق در گذشته باشد ؟

2) طبق این آیه حکم تحقیق در گذشته چیست ؟ حکم تحقیق در وضعیت افراد و یا صدور رای در مورد آنان و اعمالشان چطور ؟

3) منظور از اینکه اعمال آنها برای خودشان است و اعمال شما برای خودتان چیست ؟ آیا بیان نمی کند که مطرح کردن حال اقوام گذشته ( صرف نظر از جنبه عبرت پذیری از آن ) نفعی برای ما ندارد ؟ اینکه ما اعمال افراد را بیاوریم و مورد بررسی قرار داده و حکم بطلان یا حق بودن بر آن بزنیم آیا طبق این آیه بدون فایده نمی باشد ؟

4) به طور کلی نظر قرآن در مورد تحقیق در گذشته چیست ؟ قرآن چه نظری در مورد رد اعمال یک گروه و حق دانستن اعمال گروه دیگر توسط ما انسان ها دارد ؟

با تشکر فروان

آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ





با عرض سلام و ادب

در رابطه با این آیه باید عرض کنم:

این آیه پاسخ به يکى از اشتباهات يهود است ، چرا که آنها بسيار روى مساءله نياکانشان و افتخارات آنها و عظمتشان در پيشگاه خدا تکيه مى کردند و گمانشان اين بود که اگر خودشان آلوده باشند در پرتو چنين نياکانى اهل نجاتند.
قرآن مى گويد: «آنها امتى بودند که درگذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است ، و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است:تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ».
«و شما هرگز مسئول اعمال آنها نخواهيد بود- همانگونه که آنها مسئول اعمال شما نيستند- : و لا تسئلون عما کانوا يعملون».

بنا بر اين به جاى اينکه تمام همّ خود را مصروف به تحقيق و مباهات و افتخار نسبت به نياکان خود کنيد در اصلاح عقيده و عمل خويش بکوشيد.

گر چه ظاهرا مخاطب در اين آيه يهود و اهل کتابند ولى پيدا است اين حکم مخصوص آنها نيست ، ما مسلمانان نيز مشمول همين اصل اساسى هستيم که (از فضل پدر تو را چه حاصل ؟)!.[1]

این دو آیه در صدد بیان این نکته مهم اخلاقی و عملی است که يک ملت زنده بايد به اعمال خويش متکى باشد نه به تاريخ گذشته خويش ، و يک انسان بايد به فضيلت خود متکى باشد چرا که از فضل پدر تو را چيزى حاصل نمى شود، هر چند پدرت فاضل باشد!.بنابراین این آیات با آیات دیگری که به بررس و عبرت گیری از تاریخ گذشتان سفارش می کنند،هیچگونه منافاتی ندارند.

اما آیات دیگری در قرآن داریم که به تحقیق و تفکر و تدبر در سرنوشت گذشتان و پند و عبرت گیری از آنها سفارش شده است.
در بيش از ده آيه قرآن، مردم را تشويق و ترغيب به مسافرت«سير في الارض»[2] نموده است. مسافرت و سير در زمين در فرهنگ قرآن، به معناي جهان گردي بي هدف نيست. بلكه به معناي پندگيري و عبرت آموزي و شناخت نشانه هاي خداوند و آگاهي از قدرت او و بررسي حوادث تاريخي گذشتگان است.«أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...؛[3] آيا آنها سير در زمين نمي كنند، تا بنگرند سرنوشت آنان (طغيان گران پيشين) چگونه شد؟...»

«قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ؛[4] بگو! سير در زمين داشته باشيد تا بنگريد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه شد.»

قرآن مجید نه تنها دوران های گذشته را با حال حاضر و زمان حاضر را با تاریخ گذشته پیوند می دهد بلکه پیوند فکری و فرهنگی نسل حاضر با گذشتگان را برای درک حقایق، لازم و ضروری می داند زیرا از ارتباط وگره خوردن این دو زمان (گذشته وحال) وظیفه و مسئولیت آیندگان روشن می شوند ، « قد خلقت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض »[5]
خداوند سنت هایی را در اقوام گذشته قرار داده که آن سنن هرگز جنبه اختصاصی ندارد بلکه به صورت یک سلسله قوانین جهانی درباره همگان و هر سه زمان آینده، حال و گذشته اجرا می شود. در این سنن پیشرفت و تعالی افراد با ایمان ، مجاهد ، متحد و بیدار پیش بینی شده و شکست و نابودی ملت های پراکنده ،بی ایمان و آلوده به گناه در تاریخ بشریت ثبت گردیده است.
شناخت و علم به تاریخ برای هر ملتی اهمیت حیاتی دارد در تاریخ خصوصیات اخلاقی ، کارهای نیک و بد ، آرا و سنت های فکری گذشتگان برای ما بازگو می شود و علل سقوط و سعادت و کامیابی و ناکامی جوامع انسانی را در اعصار و قرون مختلف نشان می دهد در حقیقت تاریخ گذشتگان آئینه زندگی روحی و معنوی برای آیندگان است و لذا به همین خاطر است که قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد تا در روی زمین بگردند و سیر نمایند و در آثار پیشینیان و ملت های گذشته و زمامداران و فراعنه گردنکش و جبار دقت کنند و بنگرند که پایان کار کسانی که کفر ورزیدند و پیامبران خدا را تکذیب کردند و بنیان ظلم و فساد را در زمین بنا نهاده و مستحکم کرده اند چگونه است و بدانند که سرانجام کار آنها به کجا منتهی شده است.تاریخ گذشتگان مملو از درس ها و پندهای ذی ارزش برای آیندگان است و انسان ها می توانند با بهره برداری درست از تاریخ مسیر حیات و زندگی صحیح خویش را بشناسند .

بنا بر این هر گروه از این آیات به دنبال بیان مطلبی جداگانه و متفاوت هستند.آیات 134 و 141 سوره بقره این واقعیت را برای انسان ها بیان می کنند که به جاى اینکه تمام هم خود را مصروف به تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.چرا که اعمال نیک یا بد گذشتگان به پای شما نوشته نخواهد شد و هر شخصی باید پاسخگوی اعمال خود باشد.

گروه دوم آیاتی که اشاره شد به این نکته سفارش و رهنمود م یشوند که با اطلاع از رفتار و کردار و سرنوشت آنها،عبرت بگیرید تا به سرنوشت بد آنها گرفتار نشوید.

پی نوشتها:
[1]. تفسیر نمونه،ذیل آیه 134 بقره.

[2] . يوسف/ 109، حج/ 46، روم/ 9، فاطر/ 44، غافر/ 21، 82، آل عمران/ 137، انعام/ 11، نحل/ 36، نحل/ 69، عنكبوت/ 20، روم/ 42.

[3] . يوسف/ 109.

[4] . انعام/ 11.

[5]. آل عمران/136.

[=courier new]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

با سلام و تشکر به خاطر وقتی که صرف پاسخگویی به سوالات فرمودید.

بنده پاسخ چند سوالم را دریافت کردم اما هنوز نقاطی مبهم وجود دارد که به نظرم با مطالعه متن جنابعالی کمی مبهم تر شدند که خدمتتان عرض میکنم:

مقداد;350943 نوشت:
چرا که آنها بسيار روى مساءله نياکانشان و افتخارات آنها و عظمتشان در پيشگاه خدا تکيه مى کردند و گمانشان اين بود که اگر خودشان آلوده باشند در پرتو چنين نياکانى اهل نجاتند.

مسلما این گفته آنها مخالفت صریح است با کلام خداوند :

" [=courier new]إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ "

اما بحثی که اینجا مربوط می شود این است که آیا در مذهب شیعه نیز چنین اعتقادی وجود دارد یا نه ؟

مرحوم علامه مجلسی در جلد 44 کتاب بحار الانوار احادیثی در مورد فضیلت گریه بر امام حسین ( ع ) نقل می کند. من در اینجا به یک نمونه از آنها اشاره می کنم :

حسن بن محبوب از امام باقر علیه السلام روایت مى كند كه حضرت زین العابدین علیه السلام مـى فـرمـود: «اگـر مـؤمـنى براى شهادت امام حسین علیه السلام گریه كند كه اشكهایش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مـؤمـنى بخـاطر صدمـه و اذیتى كه از دشمنان به ما رسیده بگرید، كه اشكش بر گـونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صدیقین جاى دهد و هر مؤمنى به خاطر ما، اذیت و آزارى به او برسد كه اشكش به گونه هایش سرازیر شود خدا اذیت و آزار را از او دور گرداند و در روز قیامت از سخط و عذاب دوزخ ایمن باشد.» بحار الانوار ج 44 ص 280 و 281

سوال اینجاست که گریه بر حوادثی که برای یکی از گذشتگان صالح مسلمانان اتفاق افتاده است چرا باید فضیلت داشته باشد آنهم فضیلتی معادل انجام اعمال صالح و ایمان قوی به خداوند که برابر رسیدن به بهشت هستند ؟ آیا این روایت و از این دست روایات مخالفت با آیه صریح قرآن نیست ؟ طبق فرمایشات شما

مقداد;350943 نوشت:
يک ملت زنده بايد به اعمال خويش متکى باشد نه به تاريخ گذشته خويش ، و يک انسان بايد به فضيلت خود متکى باشد چرا که از فضل پدر تو را چيزى حاصل نمى شود، هر چند پدرت فاضل باشد

چگونه می توان پذیرفت که صرف گریه ( همانطور که در نص روایت آمده است ) می تواند بهشت را فراهم کند ؟

مقداد;350943 نوشت:
بنابر اين به جاى اينکه تمام همّ خود را مصروف به تحقيق و مباهات و افتخار نسبت به نياکان خود کنيد در اصلاح عقيده و عمل خويش بکوشيد.


طبق این نظر می توان به افرادی نظیر علامه امینی خرده گرفت ؟ چرا که ایشان نیز طبق قول خودشان عمده عمر خود را صرف تحقیق در فضایل اهل بیت ( علیهم السلام ) کرده اند. آیا این تحقیقات و پی بردن به فضایل آنها نفعی به حالشان داشته است ؟ یا اگر تعمیم دهیم آیا کار تاریخ نویسانی که برای نوشتن افتخارات و زندگانی بزرگان عمر خود را صرف کرده اند طبق سخن شما مخالف قرآن است ؟

یک سوال دیگر و آن اینکه : صدور حکم حق یا باطل بودن کار و اعمال افراد گذشته توسط ما آیا با منطق قرآنی ساز گار است یا خیر ؟

با تشکر فراوان

[=courier new]
آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

عبدالرسول;351276 نوشت:
[=courier new]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

با سلام و تشکر به خاطر وقتی که صرف پاسخگویی به سوالات فرمودید.

بنده پاسخ چند سوالم را دریافت کردم اما هنوز نقاطی مبهم وجود دارد که به نظرم با مطالعه متن جنابعالی کمی مبهم تر شدند که خدمتتان عرض میکنم:

مسلما این گفته آنها مخالفت صریح است با کلام خداوند :

" [=courier new]إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ "

اما بحثی که اینجا مربوط می شود این است که آیا در مذهب شیعه نیز چنین اعتقادی وجود دارد یا نه ؟

مرحوم علامه مجلسی در جلد 44 کتاب بحار الانوار احادیثی در مورد فضیلت گریه بر امام حسین ( ع ) نقل می کند. من در اینجا به یک نمونه از آنها اشاره می کنم :

حسن بن محبوب از امام باقر علیه السلام روایت مى كند كه حضرت زین العابدین علیه السلام مـى فـرمـود: «اگـر مـؤمـنى براى شهادت امام حسین علیه السلام گریه كند كه اشكهایش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مـؤمـنى بخـاطر صدمـه و اذیتى كه از دشمنان به ما رسیده بگرید، كه اشكش بر گـونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صدیقین جاى دهد و هر مؤمنى به خاطر ما، اذیت و آزارى به او برسد كه اشكش به گونه هایش سرازیر شود خدا اذیت و آزار را از او دور گرداند و در روز قیامت از سخط و عذاب دوزخ ایمن باشد.» بحار الانوار ج 44 ص 280 و 281

سوال اینجاست که گریه بر حوادثی که برای یکی از گذشتگان صالح مسلمانان اتفاق افتاده است چرا باید فضیلت داشته باشد آنهم فضیلتی معادل انجام اعمال صالح و ایمان قوی به خداوند که برابر رسیدن به بهشت هستند ؟ آیا این روایت و از این دست روایات مخالفت با آیه صریح قرآن نیست ؟ طبق فرمایشات شما

چگونه می توان پذیرفت که صرف گریه ( همانطور که در نص روایت آمده است ) می تواند بهشت را فراهم کند ؟


طبق این نظر می توان به افرادی نظیر علامه امینی خرده گرفت ؟ چرا که ایشان نیز طبق قول خودشان عمده عمر خود را صرف تحقیق در فضایل اهل بیت ( علیهم السلام ) کرده اند. آیا این تحقیقات و پی بردن به فضایل آنها نفعی به حالشان داشته است ؟ یا اگر تعمیم دهیم آیا کار تاریخ نویسانی که برای نوشتن افتخارات و زندگانی بزرگان عمر خود را صرف کرده اند طبق سخن شما مخالف قرآن است ؟

یک سوال دیگر و آن اینکه : صدور حکم حق یا باطل بودن کار و اعمال افراد گذشته توسط ما آیا با منطق قرآنی ساز گار است یا خیر ؟

با تشکر فراوان

[=courier new]
آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ


با عرض سلام و ادب

اگر فقط به روایاتی که ارزش و فضیلت گریه و عزاداری برای معصومین(ع)،بویژه امام حسین(ع) توجه داشته باشیم،تا حدی حق با شماست.حال آنکه توجه به فلسفه و دلایل سفارش به اقامه عزا برای ائمه(ع)،خصوصاً امام حسین(ع) و نیز توجه به آیات و روایات فراوانی که ملاک سعادت و رسیدن به بهشت را عمل صالح معرفی کرده اند،این واقعیت را نشان خواهد داد که این امور مخالفتی با برخی آیات قرآنی که افتخار کردن به گذشتگان را توبیخ کرده است ندارند.

همانگونه که عرض شد،این آیاتی که می فرمایند:«تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(سوره بقره،آیه 134). در پاسخ به يکى از اشتباهات يهود است ، چرا که آنها بسيار روى مساءله نياکانشان و افتخارات آنها و عظمتشان در پيشگاه خدا تکيه مى کردند و گمانشان اين بود که اگر خودشان آلوده باشند در پرتو چنين نياکانى اهل نجاتند.

بنده در همان پست به این نکته اشاره کردم که گر چه ظاهرا مخاطب در اين آيه يهود و اهل کتابند ولى پيدا است اين حکم مخصوص آنها نيست ، ما مسلمانان نيز مشمول همين اصل اساسى هستيم. بنابراین اگر ما هم فکر کنیم به صرف گریه بر امام حسین(ع) بهشتی خواهیم شد،ولو مرتکب هر گناه یشویم،این آیه شامل ما هم خواهد شد.

با مشاهده این روایتی که شما اشاره کرده اید و صدها روایت دیگری که در بیان فضیلت و ارزش اشک ریختن برای امام حسین(ع) وارد شده است،سوالاتی به ذهن خطور می کند که توجه به پاسخ این سوالات هرگونه شک و شبهه ای از بین خواهد رفت.

1. آیا اعطای پاداش در برابر گریه برای امام حسین علیه‌السلام شامل هر گریه‌کننده‌ای با هر نیتی و با هرگونه عملکردی می‌شود؟

2. چگونه اندکی گریه می‌تواند مایه سعادت‌مندی انسان و دخول در بهشت جاویدان شود؟

در پاسخ به چنین پرسش‌هایی، ابتدا باید اذعان کرد که گریه بر امام حسین علیه‌السلام در جایگاه یک عمل عبادی که در خور اجر و ثواب فراوانی است، هم‌چون سایر عبادات، ارتباطی تنگاتنگ با نیت افراد پیدا می‌کند؛ به‌طوری که اگر اولاً خالصانه و به قصد تقرب به خداوند انجام شود، و ثانیاً با معرفت و شعور همراه باشد،‌ به بالاترین درجه پذیرش می‌رسد و فرد را به بالاترین پاداش‌ها می‌رساند. هم‌چنین شکی نیست که خداوند هرگز گریه از روی ریاکاری و خودنمایی را نمی‌پذیرد. برخی به اشتباه پنداشته‌اند ریا در گریه برای امام حسین علیه‌السلام استثنا شده و حرام نیست و گمان کرده‌اند که تباکی، تجویزی برای ریاکاری است. در حالی‌که همان‌گونه که پیش‌تر در بیان مفهوم تباکی گذشت، «تباکی» خود را به گریه واداشتن است که اگر از روی اخلاص و معرفت باشد، قطعاً اجر فراوانی دارد.

افزون بر این، باید بر این نکته نیز پای فشرد که در پیشگاه خداوند، همه اعمال محاسبه می‌شوند، و این همه فضیلت که برای گریه بر امام حسین علیه‌السلام بیان شده و این‌که اشک چشم، آتش دوزخ را فرو می‌نشاند و غمگین‌شدن در سوگ شهیدان کربلا ایمنی از عذاب است، در صورتی است که گناه، فسق و آلودگی انسان به قدری نباشد که مانع رسیدن این فیض‌های الهی شود. بنابراین سزاوار است که عزادار حسینی درباره عزاداری خود و نیز نیتش، دچار شک و تردید و خدای ناکرده ناامیدی نشود و همواره بکوشد تا هم معرفت خود را به امام حسین علیه‌السلام و هم مراتب اخلاصش را بیفزاید. در این‌باره باید دانست که هدف اصلی از تشکیل مجالس و محافل حسینی، زنده نگاه‌ داشتن مکتب اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام است. بر این اساس، شایسته است عزاداران امام حسین علیه‌السلام به‌گونه‌ای رفتار کنند که این هدف تأمین شود و شکی نیست که با تسامح در ارتکاب گناه، یا با ریاکاری نمی‌توان به چنان هدف مقدسی دست یافت.

اخباری که درباره ثواب و فضیلت عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام یا سردون شعر در سوگ آن حضرت، از معصومان علیهم‌السلام رسیده است، در واقع درصدد نفی دیگر تکالیف و وظایف یک مسلمان یا جایگزینی آن‌ها نیست؛ بلکه گویای این است که این اعمال، شأن و اقتضای چنان پاداش‌هایی را دارد.حال آنکه آیات قرآن اینگونه تفکر که با اعمال گذشتگان،نیازی نیست ما اعمال صالح انجام دهیم،را رد کرده و می فرماید که:«آنها امتى بودند که درگذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است ، و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است:تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ».
«و شما هرگز مسئول اعمال آنها نخواهيد بود- همانگونه که آنها مسئول اعمال شما نيستند- : و لا تسئلون عما کانوا يعملون».

در پایان مناسب است،به چند روایت که عمل صالح و ترک گناه را عامل سعادت معرفی می کنند،بیان کنیم:

* امام زین العابدین علیه السلام:

«اِنَّ اَبْغَضَ النّاسِ اِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یَقْتَدی بِسُنَّةِ اِمامٍ وَلا یَقْتَدی بِاَعمالِهِ»(1)

مبغوض ترین مردم نزد خداوند عزّ و جلّ کسی است که ادّعای پیروی از امامی را دارد ولی در عمل به او اقتدا نمی کند.

* امام باقر علیه السلام:

«ما شیعَتُنا اِلّا مَنِ اتَّقَی اللّهَ وَ اَطاعَهُ»(2)

شعیه ما نیست، جز آن کس که از خدا پروا کند و مطیع او باشد.

امام صادق علیه السلام:

« لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِه وَ خالَفَنا فی اَعْمالِنا و آثارِنا وَلکِنْ شیعَتُنا مَنْ وافَقْنا بِلِسانِه وَ قَلبِه وَاَتَّبَع آثارَنا و عَمِلَ بِاَعمالِنا»(3)

کسی که با زبان مدّعی پیروی از ماست و در عمل و نحوه زندگی با ما مخالفت می کند، شیعه ما نیست. شیعه ما کسی است که با زبان و دل با ما همراه است و دنبال ما حرکت می کند و در عمل از ما پیروی می نماید. آنان پیروان راستین ما هستند.

حضرت امام باقر (علیه السلام) در خطابی به یکی از صحابی خویش، جابر فرمودند:

«يا جابِرُ! أَيَكتَفِي مَنِ انتَحَلَ التَّشَيُّع أن يَقُولَ بِحُبِّنا أهل البَيتِ، فَوَالله ما شيعَتُنا إلا مَنِ اتّقي الله وأطاعَهُ، وما كانُوا يُعرَفُون إلا بِالتَّواضُعِ

والتَّخَشُّعِ وأَداءِ الأمانَةِ وكَثرَةِ ذِكرِ اللهِ والصَّوم والصَّلاة والبِرِّ بِالوالدينِ و التَّعاهُدِ لِلجيرانِ مِن الفُقراءِ وأَهلِ المَسكَنَة والغَارِمِينَ والأيتامِ وصِدقِ

الحَديثِ وتَلاوَةِ القُرآنِ وكَفِّ الأَلسُنِ النَّاس إلا مِن خَيرِ وكانُوا أُمَناءَ عَشائِرِهِم فِي الأَشياءِ؛... يَا جَابرُ! ما يَتَقرَّبُ العَبدُ إلَي الله تبارك وتعالي

إلا بِالطّاعَةِ، و مَا مَعنَا بَرائَةٌ مِنَ النّارِ ولاعَلَي الله لأحَدٍ مِنكُم حُجَّةٌ، مَن كَان ِلله مُطيعا فَهُو لَنا وَلِيٌّ و مَن كان لِلّه عَاصِياً فَهُو لَنا عَدُوٌّ، و ماتَنالُ

وِلايَتُنا بِالعَمَل والوَرَعِ»(4)

ای جابر! آیا کسی که خود را به شیعه ببندد و منتسب کند، همین بس باشد که دوستی ما خاندان را دارد؟ به خدا جز کسی که تقوای

خدا را داشته و او را فرمان برد، شیعه ما نباشد. شیعه های ما شناخته نمی شوند جز به تواضع، خشوع، امانت داری، کثرت یاد خدا،

روزه، نماز، نیکی کردن به پدر و مادر، وارسی حال همسایگان نیازمند و مستمند و بدهکار و یتیم، راستگویی، خواندن قرآن و نگه داشتن

زیان از مردم جز به ذکر خیر . آن ها در هر چیز امین خویشان خود هستند... ای جابر! جز با اطاعت نمی توان به خداوند تبارک و تعالی

نزدیک شد و ما برات آزادی از دوزخ برای کسی نداریم و احدی را برخدا حجّتی نیست. هر که مطیع خداست، دوست ما است و هر که

نافرمانی خدا کند، دشمن ماست. به ولایت ما جز با عمل و ورع نمی توان رسید.

نتیجه اینکه : شیعیان هرگز اینگونه اعتقاد ندارند که با صرف اشک ریختن برای امام حسین(ع) به بهشت خواهند رفت،ولو هر گناهی را مرتکب شده باشند.

پی نوشتها:
(1). بحارالانوار، ج 71، ص 178.

(2). کافی، ج 2، ص 74.

(3). بحارالانوار، ج 6، ص 164.

(4). اصول الکافی، کتاب الایمان والکفر، باب الطاعة والتقوی، ج2، ص74، ح3.

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس بزرگوار جناب مقداد :

بار دیگر از پاسخ های مفید جنابعالی تشکر می کنم و امیدوارم در سایه حق تعالی موفق باشید.

نسبت به شبهه گریه و زاری بنده تا حدودی قانع شده ام و آنچه که از سخنانتان دریافت کردم اینست که : صرف گریه و زاری پاداشی ندارد , بلکه این گریه ها راهی است برای معرفت به ائمه اطهار ( علیهم السلام ) که در نهایت نیز آن معرفت به محبت منجر شده و خاتمه آن اطاعت از معصومین که همانا اطاعت از خداوند است حاصل می گردد. اگر برداشتم صحیح است تصدیق بفرمایید.

البته در موضع عزاداری برای امام حسین ( ع ) شبهاتی در مورد روایاتی که بر صرف عزاداری تاکید دارند ( نظیر همان روایت امام زین العابدین ( ع ) که از نظر گذشت ) وجود دارد که بنده در این خصوص با شما هم عقیده بوده و تنها راه حل آنها را تفسیرشان با سایر آیات و روایات می دانم.که انشاء الله بحث در مورد آنها در محلی متناسب تر با موضوع اصلی انجام خواهد شد. همین قدر برای بنده در خصوص این شبهه کافی بود.

اما برویم بر سر دو سوال انتهایی بنده از جنابعالی که امیدوارم به آنها پاسخ دهید , چرا که سوال اصلی بنده منوط به پاسخگویی به دو سوال قبلی است به خصوص آخرین پرسش.

متن دو پرسش انتهایی :


طبق این نظر می توان به افرادی نظیر علامه امینی خرده گرفت ؟ چرا که ایشان نیز طبق قول خودشان عمده عمر خود را صرف تحقیق در فضایل اهل بیت ( علیهم السلام ) کرده اند. آیا این تحقیقات و پی بردن به فضایل آنها نفعی به حالشان داشته است ؟ یا اگر تعمیم دهیم آیا کار تاریخ نویسانی که برای نوشتن افتخارات و زندگانی بزرگان عمر خود را صرف کرده اند طبق سخن شما مخالف قرآن است ؟

یک سوال دیگر و آن اینکه : صدور حکم حق یا باطل بودن کار و اعمال افراد گذشته توسط ما آیا با منطق قرآنی سازگار است یا خیر ؟

با تشکر فراوان

عبدالرسول;351526 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس بزرگوار جناب مقداد :

بار دیگر از پاسخ های مفید جنابعالی تشکر می کنم و امیدوارم در سایه حق تعالی موفق باشید.

نسبت به شبهه گریه و زاری بنده تا حدودی قانع شده ام و آنچه که از سخنانتان دریافت کردم اینست که : صرف گریه و زاری پاداشی ندارد , بلکه این گریه ها راهی است برای معرفت به ائمه اطهار ( علیهم السلام ) که در نهایت نیز آن معرفت به محبت منجر شده و خاتمه آن اطاعت از معصومین که همانا اطاعت از خداوند است حاصل می گردد. اگر برداشتم صحیح است تصدیق بفرمایید.

البته در موضع عزاداری برای امام حسین ( ع ) شبهاتی در مورد روایاتی که بر صرف عزاداری تاکید دارند ( نظیر همان روایت امام زین العابدین ( ع ) که از نظر گذشت ) وجود دارد که بنده در این خصوص با شما هم عقیده بوده و تنها راه حل آنها را تفسیرشان با سایر آیات و روایات می دانم.که انشاء الله بحث در مورد آنها در محلی متناسب تر با موضوع اصلی انجام خواهد شد. همین قدر برای بنده در خصوص این شبهه کافی بود.


با تشکر فراوان

با عرض سلام و ادب

قبل از بیان مطالبی در پاسخ به دو سوال پایانی شما،لازم است مطالبی پیرامون موضوع گریه و عزاداری برای امام حسین(ع) خدمت شما عرض کنم:

مقصود بنده از بیان مطالب در مورد اینکه صرف گریه بر امام حسین(ع) سبب نمی شود انسان به بهشت برود،این نیست که خود گریه و عزاداری برای اهل بیت(ع)،بویژه امام حسین(ع)،ثواب و پاداشی نداشته باشد،بلکه منظور بنده این است که هر چند اشک ریختن و اقامه عزا برای امام حسین(ع)،دارای ثواب و ارزش است،ولی اینگونه نیست که فقط به صرف گریه کردن بتوان بهشتی شد.

برای روشن شدن این موضوع در رابطه با اهمیت و فلسفه عزاداری برای امام حسین(ع) نکاتی عرض می کنم:

1. یکی از محورهایی که در آیات متعددی از قرآن کریم مورد تأکید واقع شده، زنده نگه داشتن یاد و خاطره مردان الهی و شخصیت های فرزانه و برجسته تاریخ، و سرگذشت عبرت آموز آنان است.

در سوره مریم، خداوند می فرماید: «در این کتاب از ابراهیم نیز یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر خدا بود»[1] و سپس برخورد قهر آمیز او را با بت ها و بت پرستان بیان می کند.

در آیه دیگری می فرماید: «در این کتاب از ادریس نیز یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود و ما او را به مقام والایی رساندیم».[2] و در پی آن به پیامبرانی اشاره می کند که مشمول نعمت های خدا قرار گرفتند.

و در سوره دیگری می فرماید: «به خاطر آور بنده ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است (به او گفتیم) پای خود را بر زمین بکوب، این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است و خانواده اش را به او بخشیدیم و همانند آن را به آنان افزودیم تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان».[3]

روشن است که در این آیات و مانند آن، به جنبه های شخصی و خانوادگی و کارهای معمولی در زندگی این بزرگان توجه نشده است، بلکه از صلاحیت ها و فضیلت های اخلاقی و برنامه های سازنده آنان سخن به میان آمده است، و این موضوع نمایانگر آن است که یاد و خاطره شخصیت های برجسته و بزگزیده تاریخ بشر باید زنده بماند و صفات و حالات پسندیده آنان مورد توجه باشد. از این رو، می بینیم که امامان معصوم (علیهم السلام) در زنده نگه داشتن یاد و نام شهیدان کربلا، به ویژه سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)، از شیوه های گوناگونی بهره می گرفتند.

2. عزاداري امام حسين(ع) آثار، فوايد و کارکردهاي بسيار مهمي در ابعاد فرهنگي، اجتماعي و سياسي داشته است. بي گمان، شناخت اين کارکردها و آثار سبب مي شود تا ما نسبت به «چرايي عزاداري براي امام حسين(ع) آگاهي ژرف تري پيدا کنيم. مهمترين اين کارکردها و آثار به اجمال عبارتند از:

الف. زنده نگاه داشتن نهضت عاشورا

عزاداري براي امام حسين(ع) در مهمترين کارکرد خود، سبب شده است تا ياد، نام و پيام هاي نهضت عاشورا زنده و جاويد بماند، و آموزه هاي آن به همه بشريت انتقال يابد. از اين طريق، همه انسان ها- مسلمان و نامسلمان- در طول تاريخ، با آموزه هايي همچون ستم ستيزي، آزادگي، شهادت طلبي، ايثار و حقيقت جويي آشنا شده اند. در اين باره، اين سخن از يک نويسنده غربي بسيار جالب توجه است:«اگر مورخان ما حقيقت اين روز (عاشورا) را مي دانستند و درک مي کردند که عاشورا چه روزي است، اين عزاداري را مجنونانه نمي پنداشتند: زيرا پيروان حسيني به واسطه عزاداري حسيني مي دانند که پستي و زيردستي و استعمار و استثمار را نبايد قبول کرد: زيرا شعار پيشرو و آقاي آن ها ندادن تن به زير بار ظلم و ستم بود.

ب – معرفي الگوهاي راستين و ايجاد پيوند عميق عاطفي با آنان
عزاداران حسيني، با شرکت در مراسم عزاي امام حسين(ع) و ياران باوفايش، با شخصيت و عظمت روحي آنان آشنا مي شوند، و آنان را انسان هاي کاملي مي يابند که واجد صفات پسنديده صبر، وفا، استقامت، و از خودگذشتگي اند، و هر يک ، الگو و اسوه نيکي هايند. مهم تر اينکه عزاداران به ياد مظلوميت و مصيبت ايشان به سوگ مي نشينند، مي گريند، و بر سر و سينه مي زنند، و از اين طريق، شناخت خود را نسبت به آنان با پيوندي عاطفي، استحکام مي بخشند. از آن سو، عزاداران با دشمنان امام يعني ، يزيد و يزيديان، نيز آشنا مي شوند، و نسبت به آنان عميقا نفرت پيدا مي کنند. براين اساس، عزاداري در عمل، به تحقق «تولي» و «تبري» مي انجامد، و فرصتي مي شود تا عزاداران در خطاب به مقتداي خود، اعلام کنند:«اني سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولي لمن و الاکم و عدو لمن عاداکم».
من، با کساني که با شما درآشتي و صلح باشند، آشتي ام؛ و با کساني که با شما در ستيز و جنگ باشند، در ستيزم؛ و با کساني که شما را دوست بدارند، دوستم؛ و با کساني که شما را دشمن بدارند، دشمنم.

ج- تعليم معارف ديني
مجالس عزاداري امام حسين(ع) فرصتي بسيار ارزشمند به دست مي دهد تا واعظان و خطيبان عالم، به بيان احکام و مباحث شرعي، اخلاقي و اعتقادي بپردازند و عزاداران حسيني را با معارف ديني آشنا کنند. براين اساس، همان گونه که در محرم سال ۶۱ هجري، امام حسين(ع) براي احياي دين قيام کرد، مراسم عزاداري او نيز در طول تاريخ، بستري شد براي احياي دين و ترويج معارف آن.

د- ايجاد معنويت در جامعه
چنان که پيش تر گذشت، شرکت در عزاداري امام حسين(ع) آرامش خاصي به عزاداران مي بخشد. در واقع، اين آرامش ناشي از فضاي ويژه اي است که در مجالس عزاي حسيني به وجود مي آيد. در اين مجالس، سخن از ديانت، حقيقت و مظلوميت، با اشک و سوز همراه مي شود و جان هاي خسته از زندگي هاي روزمره را دگرگون مي کند. در نتيجه، عزاداران احساس پاکي، سبکباري، لطافت و معنويت مي کنند که اين حالات خود مي تواند بيانگر نوعي از تزکيه و پالايش روحي باشد که با شرکت در مجالس عزاي حسيني به دست مي آيد: البته سزاوار است که عزاداران در خارج از مجالس عزا نيز مراقب اعمال خود باشند تا رشد معنوي آنان افول نيابد.

این گریه نوعی اعلام وفاداری به امام و اهدافش می‏ باشد،آنهم پیوند عاطفی که یاد امام حسین(ع) را همیشه زنده نگه می‏دارد و خود می‏تواند انسان را متحرک کند و به هدف امام حسین(ع) نزدیک کند.علاوه گریه بر امام حسین(ع)، گریه بر شخص نیست بلکه گریه بر ظلمی است که بر مذهب و اسلام رفته است.

خلاصه اینکه:

تردیدی نیست که گریه کردن بر امام حسین ـ علیه السلام ـ اجر و پاداش بس بزرگ و بی شماری دارد که انسان چه بسا از توصیف و بیان حقیقت آن عاجز است.
اما آن چه نباید از نظر دور داشت اینست که هر گریه ای برای امام حسین ـ علیه السلام ـ بدون تحقق شرایط و انگیزه معقول و مناسب آن نمی تواند موجب آن همه پاداش و ثواب هایی شود که در روایات به آن اشاره شده است، اگر چه همه این گریه ها بدون ثواب و اجر نخواهد بود. لذا نباید از مسأله عزاداری و گریه کردن بر امام حسین ـ علیه السلام ـ سوء استفاده و به تعبیر بهتر برداشت بد و ناصواب شود، به گونه ای که متأسفانه گاهی اینگونه تصور می شود که هر گناهی مرتکب شویم و با گریه برای اهلبیت - علیهم السلام- آن را پاک نماییم.

پی نوشتها:

[1] مریم، 41.

[2] مریم، 56 و 57.

[3] ص، 41-43.

[=courier new]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

با سلام خدمت کارشناس محترم و بزرگوار

ضمن تشکر مجدد بابت پاسخگویی و زحماتی که متحمل می شوید چند مطلبی را خدمتتان عرض می کنم :

مقداد;351823 نوشت:
مقصود بنده از بیان مطالب در مورد اینکه صرف گریه بر امام حسین(ع) سبب نمی شود انسان به بهشت برود،این نیست که خود گریه و عزاداری برای اهل بیت(ع)،بویژه امام حسین(ع)،ثواب و پاداشی نداشته باشد،بلکه منظور بنده این است که هر چند اشک ریختن و اقامه عزا برای امام حسین(ع)،دارای ثواب و ارزش است،ولی اینگونه نیست که فقط به صرف گریه کردن بتوان بهشتی شد.

اگر سخن قبلیتان را هم در کنار این بیانتان می آوردید به نظرم کامل تر و پخته تر می بود :

مقداد;351823 نوشت:
باید اذعان کرد که گریه بر امام حسین علیه‌السلام در جایگاه یک عمل عبادی که در خور اجر و ثواب فراوانی است، هم‌چون سایر عبادات، ارتباطی تنگاتنگ با نیت افراد پیدا می‌کند؛ به‌طوری که اگر اولاً خالصانه و به قصد تقرب به خداوند انجام شود، و ثانیاً با معرفت و شعور همراه باشد،‌ به بالاترین درجه پذیرش می‌رسد و فرد را به بالاترین پاداش‌ها می‌رساند. هم‌چنین شکی نیست که خداوند هرگز گریه از روی ریاکاری و خودنمایی را نمی‌پذیرد.

بله با دو سخن شما در کنار هم کاملا موافقم. نیت افراد در عبادات مهم است چرا که (( انما الاعمال بالنیات )). از پاسخ های متین و سنجیده جنابعالی تشکر می کنم.بنده به پاسخ خود رسیدم.

با بیان آیات در مورد زنده نگاه داشتن حالات افراد نیز جنابعالی پرسش بنده را در مورد کار تاریخ نویسان و سایر افراد نگارنده پاسخ دادید. متشکرم.

حال تنها آخرین سوال باقی می ماند که با دانستن پاسخ آن پرسش اصلی خود را مطرح می کنم.

با تشکر فراوان از جنابعالی

آخر دعوانا الحمد لله.


1) در این آیه خداوند به چه مفهومی اشاره دارد ؟ آیا این خبر قرآن می تواند حاوی دستوراتی در مورد تحقیق در گذشته باشد ؟

سلام
آیه از این جهت در مقام بیان نیست یعنی آیه چنین معنایی را قصد نکرده است چه اینکه نقل سرگذشت گذشتگان در خود قرآن خلاف این معنا را می رساند . چطور خود قرآن سرگذشت گذشتگان را مطرح ودر آن قضاوت می کند اما از مسلمانان می خواهد این کار را نکنند .
منظور آیه این است که انسانها در حیات اجتماعی خود مختارند . سرنوشتشان و اعمالشان بدست خود آنهاست . یکی محکوم به حکم دیگری نیست . جبر تاریخی وجود ندارد . شما می توانید متفاوت باشید . شما می توانید مسیر دیگری بروید . و از قبیل همین معانی که بیان کننده حاکمیت انسانها و جوامع بر اعمال و سرنوشت و سرانجام خویش است .


2) طبق این آیه حکم تحقیق در گذشته چیست ؟ حکم تحقیق در وضعیت افراد و یا صدور رای در مورد آنان و اعمالشان چطور ؟

گفتیم که در مقام بیان این مطلب نیست

3) منظور از اینکه اعمال آنها برای خودشان است و اعمال شما برای خودتان چیست ؟ آیا بیان نمی کند که مطرح کردن حال اقوام گذشته ( صرف نظر از جنبه عبرت پذیری از آن ) نفعی برای ما ندارد ؟ اینکه ما اعمال افراد را بیاوریم و مورد بررسی قرار داده و حکم بطلان یا حق بودن بر آن بزنیم آیا طبق این آیه بدون فایده نمی باشد ؟

اگربی فایده بود بخش اعظمی از قرآن بیان سرگذشت پیشینیان نبود
تاریخ محل وقوع تجارب بشری و شناخت حوادث و پدیده های اجتماعی و فردی است

4) به طور کلی نظر قرآن در مورد تحقیق در گذشته چیست ؟ قرآن چه نظری در مورد رد اعمال یک گروه و حق دانستن اعمال گروه دیگر توسط ما انسان ها دارد ؟


قران کریم خود با بررسی حوادث زندگی گذشتگان تابلو روشنی از عبرت را پیش روی انسانها قرار می دهد و این قاعده کلی را می آموزد که
تاریخ عبرت آموز است . در پایان سوره مبارکه یوسف ع می فرماید :

لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (یوسف111)
ترجمه:
111- در سرگذشتهاى آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه است، اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحى آسمانى است و) هماهنگ است با آنچه پيش روى او (از كتب آسمانى پيشين) است و شرح هر چيز (كه پايه سعادت انسان است) و هدايت و رحمت براى گروهى است كه ايمان مى‏ آورند




پس ما نیز حق داریم بلکه عقلانی و منطقی است که از این روش پیروی کرده و با اطلاع از حوادث گذشته بر دانسته های خود نسبت به پدیده های اجتماعی بیفزاییم .
و هوالله الموفق

با سلام خدمت برادر بزرگوار جناب حامد :

سه سوال نخست را جناب مقداد پاسخ گفتند و بنده به جواب خود رسیدم.لیکن از پاسخ جنابعالی نیز تشکر میکنم و مطالب مفیدی که ارائه داید را استفاده خواهم کرد.

اما بحث اصلی بر سر اینست که آیا ما انسان ها حق داریم در مورد کار افراد گذشته رای صادر کنیم ؟ مطلب اصلی همین جاست.

جنابعالی می فرمایید :

حامد;352008 نوشت:
پس ما نیز حق داریم بلکه عقلانی و منطقی است که از این روش پیروی کرده و با اطلاع از حوادث گذشته بر دانسته های خود نسبت به پدیده های اجتماعی بیفزاییم .

سخن شما طبق سایر آیات قرآن قابل قبول است. اما بنده در مورد صرف اطلاع از احوال نپرسیده ام.سوال بنده اینجاست که صدور رای حق یا بطلان آیا در حیطه اختیارات ما هست ؟ اینکه به قول عده ای دادگاهی تشکیل دهیم و در آن حکم کار افرادی که 1400 سال پیش کاری انجام داده اند را صادر کنیم آیا منطق قرآنی دارد یا خیر ؟

فکر میکنم که سوالم واضح و شفاف است و نیاز به توضیحی دیگر نداشته باشد .

با تشکر قبلی

آخر دعوانا الحمد لله

عبدالرسول;352017 نوشت:
سخن شما طبق سایر آیات قرآن قابل قبول است. اما بنده در مورد صرف اطلاع از احوال نپرسیده ام.سوال بنده اینجاست که صدور رای حق یا بطلان آیا در حیطه اختیارات ما هست ؟ اینکه به قول عده ای دادگاهی تشکیل دهیم و در آن حکم کار افرادی که 1400 سال پیش کاری انجام داده اند را صادر کنیم آیا منطق قرآنی دارد یا خیر ؟

فکر میکنم که سوالم واضح و شفاف است و نیاز به توضیحی دیگر نداشته باشد .


سلام
ما برای تعیین حق و باطل میزان داریم معیار داریم
وقتی وقایع تاریخی به دست ما می رسند میتوانیم به حسب آنچه داریم ( نه آنچه بوده ) با توجه به میزانها و معیارها قضاوت کنیم
اعتقاد به قضاوت خود در خصوص وقایع و افراد به همان اندازه معتبر است که اخبار رسیده به ما معتبر است البته بعد از اینکه میزانهای حق و باطل را درست تعیین کردیم
دلیل تعیین مصادیق حق و باطل در گذشته آنستکه از ما نه تنها شناخت حق و باطل بلکه شناخت اهلش را نیز خواسته اند چه اینکه بدون تعیین آن نمی توان در مورد سایر امور مربوط به انها قضاوت کرد
البته بحث حوزه حق بودن و باطل بودن هم بحث مهمی است مثلا اگر کسی بد اخلاق بود مفهومش این نیست که راستگو نباشد و امثال آن
و هوالله الموفق

[=courier new]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

حامد;352027 نوشت:
سلام

عیکم السلام و رحمه الله و برکاته

حامد;352027 نوشت:
ما برای تعیین حق و باطل میزان داریم معیار داریم

مشخصا چنین است . اما این مورد در همه جا و همه زمانی کاربرد ندارد . من باب مثال عرض می کنم : مسئله شفاعت . مثلا در قرآن آیه ای وجود دارد که صریحا شفاعت را در قیامت رد می کند :

[=courier new]وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا [=courier new]وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ[=courier new] وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ بقره - 48

البته قصد من در اینجا بحث در مورد شفاعت نیست فقط مثالی بود که خدمتتان عرض شود که تعیین معیار حقیقت بسیار مشکل است و به نظر بنده کسی جز خداوند نمی تواند در مورد کار انسان ها قضاوت کند. به دلیل آنکه او از نیت افراد خبر دارد و می تواند به عدالت قضاوت کند .

حامد;352027 نوشت:
وقتی وقایع تاریخی به دست ما می رسند میتوانیم به حسب آنچه داریم ( نه آنچه بوده ) با توجه به میزانها و معیارها قضاوت کنیم

بنده این سخن شما را قبول ندارم . نمی توان در مورد وقایع تاریخی که به دست ما می رسند با قاطعیت قضاوت کرد . علت نیز مشخص است : چون ما به احوال و شرایط دقیق آن تاریخ آگاهی نداریم . و برای تعیین قضاوت دقیق تمامی جوانب نیاز است .

برای روشن شدن موضوع سوالی را از شما می پرسم :

درباره شخصى كه محرم بوده و در آن حال حيوانى را شكار كرده است، چه مى‏گوييد؟

لطف بفرمایید با معیار های موجود ( کتاب و سنت و فقه ) حکم این کار را صادر نمایید.

حامد;352027 نوشت:
اعتقاد به قضاوت خود در خصوص وقایع و افراد به همان اندازه معتبر است که اخبار رسیده به ما معتبر است البته بعد از اینکه میزانهای حق و باطل را درست تعیین کردیم

حتی با تعیین معیار ها بازهم کافی نیست. چه بسا اعمالی که افراد در طول زمان انجام داده اند و به باور ما غلط بوده است , اما در حقیقت صحیح و هدف دار بوده است . به یک مثال قرآنی توجه نمایید :

قرآن سوره کهف از برخورد حضرت موسی ( ع ) و عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا ( که منظور حضرت خضر ( ع ) ) خبر میدهد. در آنجا نیز خداوند از قضاوتهای نادرست حضرت موسی ( ع ) در مورد اعمال حضرت خضر ( ع ) خبر می دهد.مثلا می فرماید :

[=courier new]" فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا " کهف - 71

آنها به راه افتادند تا اينكه سوار كشتي شدند و او كشتي را سوراخ كرد، (موسي) گفت آيا آنرا سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، راستي چه كار بدي انجام دادي؟!

از شما سوال می پرسم : کجای این قضاوت مشکل داشت ؟ قاضی آن ؟ معیار قاضی ؟ یا عدم اطلاع قاضی بر شرایط و محیط حاکم ؟

نتیجه آنکه تا ما از تمامی جزئیات و ریزه کاریهای یک موضوع تاریخی خبر نداشته باشیم نمی توانیم در مورد آن رای صادر کنیم . هرچند که حاکم این حکم یک پیامبر بزرگ الهی ولو حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام باشد . و از آنجا که احاطه ما بر این جزییات ممکن نمی باشد لذا بهتر است که در مورد اکثر قضایای تاریخی از صدور رای خودداری کنیم و کار را به قاضی بزرگ و عالم کل الله سبحانه و تعالی بسپاریم.

حامد;352027 نوشت:
دلیل تعیین مصادیق حق و باطل در گذشته آنستکه از ما نه تنها شناخت حق و باطل بلکه شناخت اهلش را نیز خواسته اند چه اینکه بدون تعیین آن نمی توان در مورد سایر امور مربوط به انها قضاوت کرد

حضرت علی علیه السلام در یک جمله معروف چنین می فرمایند : [=arial,helvetica,sans-serif](( ان الحق لا يعرف بالرجال؛ اعرف الحق تعرف اهله )).

این سخن کوتاه اما پر معنا بیان می کند که اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند.بلکه این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و افراد باشد. و این سخن نشاندهنده اعتقاد شیعیان است که آنچه اشتباه نمی کند حقیقت است و بزرگان باید خود را با حقیقت تطبیق دهند.


خلاصه آنکه : قضاوت در مورد گذشته علاوه بر تعیین ملاک و معیار به جزئیات دیگری نیاز دارد و چه بسا نیت افراد از اعمالشان در قضاوت های ما انسان ها نادیده گرفته شود که مسئله بسیار مهم و جدی است و از آنجا که کسی از انسان نمی تواند بر جزئیات گذشته احاطه یابد و یا نیت افراد را بداند و این خداوند تبارک و تعالی است که از نیت و موقعیت افراد آگاهی دارد و می داند که چگونه باید با هر کس برخورد نماید لذا بهتر است که ما کار را برخدا واگذار کنیم.

با تشکر فراوان

[=courier new]آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

عبدالرسول;352078 نوشت:
بنده این سخن شما را قبول ندارم . نمی توان در مورد وقایع تاریخی که به دست ما می رسند با قاطعیت قضاوت کرد . علت نیز مشخص است : چون ما به احوال و شرایط دقیق آن تاریخ آگاهی نداریم . و برای تعیین قضاوت دقیق تمامی جوانب نیاز است .

برای روشن شدن موضوع سوالی را از شما می پرسم :

درباره شخصى كه محرم بوده و در آن حال حيوانى را شكار كرده است، چه مى‏گوييد؟

لطف بفرمایید با معیار های موجود ( کتاب و سنت و فقه ) حکم این کار را صادر نمایید.

این مطلب شما دقیقا به معنای عدم اعتبار تاریخ است
اگر فرض را هم بر این مساله بگذاریم که البته به نظرم درست نیست ما درباره اشخاص از منابع معتبر دیگری بیان موثق داریم که نیازمان را به تاریخ از بین می برد بلکه در همین موارد تاریخ موید هم هست
مثلا در مورد عمل جنایت بار یزید در خصوص سیدالشهدا علیه السلام نقلهای دینی ما چنان متواتر است که نیازی به تاریخ نداریم با این حال تواریخ هم این نگاه و قضاوت را تایید می کند
و اما سوال شما یک سوال تاریخی نیست بلکه یک سوال فقهی است و فروع متعددی دارد که به حسب هر فرع یک حکم خاص دارد در عین حال کسی نمی تواند بپذیرد یزیدیا عمر سعد یا شمر لعین در شهادت امام حسین ع عذری داشته باشند

عبدالرسول;352078 نوشت:
حتی با تعیین معیار ها بازهم کافی نیست. چه بسا اعمالی که افراد در طول زمان انجام داده اند و به باور ما غلط بوده است , اما در حقیقت صحیح و هدف دار بوده است . به یک مثال قرآنی توجه نمایید :

قرآن سوره کهف از برخورد حضرت موسی ( ع ) و عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا ( که منظور حضرت خضر ( ع ) ) خبر میدهد. در آنجا نیز خداوند از قضاوتهای نادرست حضرت موسی ( ع ) در مورد اعمال حضرت خضر ( ع ) خبر می دهد.مثلا می فرماید :

" فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا " کهف - 71

آنها به راه افتادند تا اينكه سوار كشتي شدند و او كشتي را سوراخ كرد، (موسي) گفت آيا آنرا سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، راستي چه كار بدي انجام دادي؟!

از شما سوال می پرسم : کجای این قضاوت مشکل داشت ؟ قاضی آن ؟ معیار قاضی ؟ یا عدم اطلاع قاضی بر شرایط و محیط حاکم ؟

نتیجه آنکه تا ما از تمامی جزئیات و ریزه کاریهای یک موضوع تاریخی خبر نداشته باشیم نمی توانیم در مورد آن رای صادر کنیم . هرچند که حاکم این حکم یک پیامبر بزرگ الهی ولو حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام باشد . و از آنجا که احاطه ما بر این جزییات ممکن نمی باشد لذا بهتر است که در مورد اکثر قضایای تاریخی از صدور رای خودداری کنیم و کار را به قاضی بزرگ و عالم کل الله سبحانه و تعالی بسپاریم.

داستان حضرت خضر ع بایک قید خاص از تمام موضوعات مشابهش جدا می شود و ان اینکه خدای متعال خضر را تعلیم یافته به علم لدنی معرفی می فرماید کسی که چنین تعلیم می یابد بطور مستقیم از سوی خدای متعال دستور می گیرد و کسی نمی تواند برای فعل چنین فردی قضاوتی ارائه دهد
ما هم غیر معصومین ع کسی را نمی شناسیم که چنین جایگاهی داشته باشد لذا تمام اعمال دیگران محکوم به ظاهر است
دیگر اینکه اگر بیان شما درست باشد و برای قضاوت در یک مورد ما نیازمند اطلاع از همه جزئیات باشیم
اصل قضاوت زیر سوال می رود و حتی قاضی امروزی هم نمی تواند در یک مورد قضاوت کند چون هیچ قاضی نمی تواند به همه جزئیات یک مساله مورد مناقشه علم داشته باشد در عین حال قضات بر اساس مستندات موجود حکم می کنند و کسی هم نمی تواند به این روش اعتراض نماید

عبدالرسول;352078 نوشت:
حضرت علی علیه السلام در یک جمله معروف چنین می فرمایند : [=arial](( ان الحق لا يعرف بالرجال؛ اعرف الحق تعرف اهله )).

این سخن کوتاه اما پر معنا بیان می کند که اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند.بلکه این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و افراد باشد. و این سخن نشاندهنده اعتقاد شیعیان است که آنچه اشتباه نمی کند حقیقت است و بزرگان باید خود را با حقیقت تطبیق دهند.


خلاصه آنکه : قضاوت در مورد گذشته علاوه بر تعیین ملاک و معیار به جزئیات دیگری نیاز دارد و چه بسا نیت افراد از اعمالشان در قضاوت های ما انسان ها نادیده گرفته شود که مسئله بسیار مهم و جدی است و از آنجا که کسی از انسان نمی تواند بر جزئیات گذشته احاطه یابد و یا نیت افراد را بداند و این خداوند تبارک و تعالی است که از نیت و موقعیت افراد آگاهی دارد و می داند که چگونه باید با هر کس برخورد نماید لذا بهتر است که ما کار را برخدا واگذار کنیم.

با تشکر فراوان

اتفاقا این جمله حضرت سخن ما را تایید می کند چون حضرت با این بیان ثابت می کند برای حق و باطل معیارهای حقیقی وجود دارد که با آن می توان اهل حق و اهل باطل را شناخت و اصلا منظور حضرت این نیست که ما نباید در مورد حق و باطل بودن دیگران قضاوت کنیم بلکه باید قضاوت کنیم اما روش تعیین ، سنجش افراد با معیارهای حقیقی حق و باطل است نه بالعکس
البته ما داعیه ای نداریم در مورد تک تک افراد درگذشته قضاوت کنیم بلکه
شناخت رووس جریانهای سرنوشت ساز را باید بشناسیم و از آن پند بگیریم تا در زمان حاضر صاحب بصیرت باشیم ضمن اینکه ما بر اساس واجب دینی خود موظیم دوستدار دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا باشیم این بدون تعیین مصادیق معنا ندارد

حامد;352138 نوشت:
این مطلب شما دقیقا به معنای عدم اعتبار تاریخ است


خیر , چنین نیست . این سخن زمانی درست است که ما بخواهیم صرفا به نقل حالات افراد بپردازیم . بلکه منظور من از طرح این سخن :

عبدالرسول;352078 نوشت:
بنده این سخن شما را قبول ندارم . نمی توان در مورد وقایع تاریخی که به دست ما می رسند با قاطعیت قضاوت کرد . علت نیز مشخص است : چون ما به احوال و شرایط دقیق آن تاریخ آگاهی نداریم . و برای تعیین قضاوت دقیق تمامی جوانب نیاز است .

همانطور نیز که توضیح داده ام قضاوت در مورد افراد است . به نظر شما با نداشتن آگاهی از شرایط وقوع عمل می توان در مورد عمل رای صادر کرد ؟

مسلما زمانی که می خواهیم کار یک فرد را رد یا قبول کنیم باید از جزئیات آگاه باشیم وگرنه قضاوت عادلانه و منصفانه نخواهد بود . و این یک اصل کلی است : چه برای افراد در زمان حال و چه برای گذشتگان . در هر دو مورد بررسی جوانب لازم و ضروری است .

حامد;352138 نوشت:
اگر فرض را هم بر این مساله بگذاریم که البته به نظرم درست نیست ما درباره اشخاص از منابع معتبر دیگری بیان موثق داریم که نیازمان را به تاریخ از بین می برد بلکه در همین موارد تاریخ موید هم هست

برادر بزرگوار ! منابع معتبری که در خصوص افراد نوشته شده است نیز جزیی از تاریخ است و نمی توان آنرا جدا دانست. آن منابع معتبری که شما از استفاده می کنید همگی در زمره تاریخ به شماره می آیند و اگر جنابعالی اصل خودساخته بی اعتباری تاریخ را بپذیرید دیگر نمی توانید چنین استدلالی نمایید.

بلکه این گفته شما یعنی استفاده از کتب معتبر برای بیان حالات نیز راهی است برای رسیدن به قضاوتی درست تر که البته با وجود مشکلات فراوان روایی و حدیثی رسیدن به آن منتفی است.

عبدالرسول;352171 نوشت:
مسلما زمانی که می خواهیم کار یک فرد را رد یا قبول کنیم باید از جزئیات آگاه باشیم وگرنه قضاوت عادلانه و منصفانه نخواهد بود . و این یک اصل کلی است : چه برای افراد در زمان حال و چه برای گذشتگان . در هر دو مورد بررسی جوانب لازم و ضروری است .

سلام
این قید لزوم اطلاع از تمام جزئیات صحیح نیست چون اصل قضاوت را زیر سوال می برد
یعنی
شما دارید در اصل قضاوت بطور کلی اشکال می کنید
و این قابل قبول نیست که بخاطر عدم اطلاع از تمام جزئیات نتوان قضاوت کرد
ضمن اینکه برخی امور آنقدر روشن است که نیاز به جزئیات ندارد
مثلا در مورد آتش زدن در خانه فاطمه زهرا س ، صحت خبر برای محکومیت انجام دهندگانش کافی است
جزئیاتش هرچه می خواهد باشد چه اینکه جایگاه اهل بیت در دین اسلام روشن است
مگر اینکه کسی واضحات اسلام را هم نداند
والله الموفق

حامد;352138 نوشت:
مثلا در مورد عمل جنایت بار یزید در خصوص سیدالشهدا علیه السلام نقلهای دینی ما چنان متواتر است که نیازی به تاریخ نداریم با این حال تواریخ هم این نگاه و قضاوت را تایید می کند

درست است که این واقعیت متواتر است , اما برخلاف سخن شما تواتر آن با تاریخ ثابت می شود . اصلا از شما سوال می پرسم : اگر طبق فرموده جنابعالی که با رنگ قرمز مشخص شده , تاریخ را کنار بگذاریم , نقل های ( تاریخی ) دینی , چه محلی از اعراب دارند ؟

استاد عزیز محضر جنابعالی درس پس می دهم اما همین نقل هایی که شما پسوند دینی به آنها می دهید گذشته و تاریخ اسلامی را می سازند . بی نیازی به تاریخ یعنی بی نیازی به این نوع نقل ها .

حامد;352138 نوشت:
اما سوال شما یک سوال تاریخی نیست بلکه یک سوال فقهی است و فروع متعددی دارد که به حسب هر فرع یک حکم خاص دارد

دوست عزیز سوال فقهی و قضاوت تاریخی هر دو برای پاسخگویی به همان فروعی که اشاره کردید نیاز دارند چرا که مسئله تعیین حق و باطل است و تبیین حق و باطل مشکل است .و از این نظر هیچگونه تفاوتی میان آن دو مسئله وجود ندارد .

این سوال پرسش مهمی است تا ما بدانیم که برای تعیین حکم دانستن فروع نیاز است .

سوالی می پرسم : اگر برای مثال یکی از صحابه ( همچون جناب خلیفه دوم ) این کار را انجام می داد آیا شما در صدد وارد کردن طعنی بر او و یا بد جلوه دادن این کار نبودید ؟ آیا آن زمان نیز از احکام فروعات سخن می گفتید ؟

و اما واقعیت در مورد این پاسخ اینست که این جواب مال خودتان نیست . بلکه پاسخی است که حضرت امام جواد علیه السلام به یحی بن اکثم دادند و مسلم بدانید که اگر پرسش مشهور نبود تا کنون حکم را صادر کرده بودید .:ok:

عبدالرسول;352187 نوشت:
درست است که این واقعیت متواتر است , اما برخلاف سخن شما تواتر آن با تاریخ ثابت می شود . اصلا از شما سوال می پرسم : اگر طبق فرموده جنابعالی که با رنگ قرمز مشخص شده , تاریخ را کنار بگذاریم , نقل های ( تاریخی ) دینی , چه محلی از اعراب دارند ؟

استاد عزیز محضر جنابعالی درس پس می دهم اما همین نقل هایی که شما پسوند دینی به آنها می دهید گذشته و تاریخ اسلامی را می سازند . بی نیازی به تاریخ یعنی بی نیازی به این نوع نقل ها .


برادر گرامی
شما اولین کسی هستید که نقلهای دینی را همان تاریخ می داند
من از هیچکس نشنیده ام که این دو : تاریخ و روایات را در کنار هم بگذارد و به هردو یک اعتبار بدهد
ظاهرا شما به یک دوره مطالعه در مورد علم حدیث نیاز دارید
بحث بیشتر از این در این خصوص فایده ندارد

عبدالرسول;352187 نوشت:

دوست عزیز سوال فقهی و قضاوت تاریخی هر دو برای پاسخگویی به همان فروعی که اشاره کردید نیاز دارند چرا که مسئله تعیین حق و باطل است و تبیین حق و باطل مشکل است .و از این نظر هیچگونه تفاوتی میان آن دو مسئله وجود ندارد .

این سوال پرسش مهمی است تا ما بدانیم که برای تعیین حکم دانستن فروع نیاز است .

سوالی می پرسم : اگر برای مثال یکی از صحابه ( همچون جناب خلیفه دوم ) این کار را انجام می داد آیا شما در صدد وارد کردن طعنی بر او و یا بد جلوه دادن این کار نبودید ؟ آیا آن زمان نیز از احکام فروعات سخن می گفتید ؟

و اما واقعیت در مورد این پاسخ اینست که این جواب مال خودتان نیست . بلکه پاسخی است که حضرت امام جواد علیه السلام به یحی بن اکثم دادند و مسلم بدانید که اگر پرسش مشهور نبود تا کنون حکم را صادر کرده بودید .:ok:

سلام
جالب است
استنباط احکام شرعی را با قضاوت مقایسه می کنید
برادر
استباط احکام منابع خاص خود در متون دینی دارد و هیچ ربطی به خارج و موضوعات خارجی ندارد
در حالیکه قضاوت کشف واقع خارجی و تعیین حکم آن است
یعنی جریان استنباط احکام با قضاوت عکس همدیگر است
بعد هم چرا پاسخ این سوال را نمی دهید که
اگر برای قضاوت اطلاع از تمام جزئیات لازم است چطور اصل قضاوت مشروع است ؟
آیا چنین قضاوتی امکان پذیر هست ؟
والله الهادی

حامد;352138 نوشت:
در عین حال کسی نمی تواند بپذیرد یزیدیا عمر سعد یا شمر لعین در شهادت امام حسین ع عذری داشته باشند

مسلما چنین است و هیچ منصفی در نادرست بودن کار آن ملعونان شک ندارد مگر امثال ابن جوزی و ابن قیم و امثالهم. اما توجه بفرمایید که اگر شما با امثال ابن تیمیه بحث بفرمایید در نهایت به شما خواهند گفت که امکان دارد آن افراد توبه کرده باشند و خداوند نیز توبه آنها را پذیرفته باشد ( البته معذبم از نوشتن این جمله ولی بهتر است بی پرده سخن گفت ) !!! و تلک امه قد خلت .... .

در حقیقت بحث من نیز اینست که ما به واقعیات اکتفا کنیم . واقعیت اینست که در نبرد امام حسین ( ع ) و یزید گروه حق اهل بیت بودند کسی هم در آن بحث نمی کند . ( که البته علت این ذی حق بودن برای سپاهیان امام نیز وجود اطلاعات کافی و وافی در مورد چگونگی رخداد تاریخی است یا به قول شما تواتر است که همین اطلاعات باعث صدور حکم قطعی در مورد حق بودن یک طرف و باطل بودن طرف دیگر می شود.) ) اما ریز شدن در مسائل و صدور حکم قطعی برای سرنوشت افراد است که با منطق قرآنی نمی خواند. چرا که راه توبه و پاک شدن برای همه وجود دارد و البته خداوند تواب و رحیم است . دیگر پذیرش توبه بین فرد و خدای او.

قبول بفرمایید که برای قضاوت در مورد نفس عمل یک فرد نیازمند اطلاعات لازم هستیم . مسئله کربلا یک مورد است . اما بحث بنده کلی می باشد.

عبدالرسول;351526 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس بزرگوار جناب مقداد :
صدور حکم حق یا باطل بودن کار و اعمال افراد گذشته توسط ما آیا با منطق قرآنی سازگار است یا خیر ؟

با تشکر فراوان

با عرض سلام و ادب

از آنجایی که خداوند متعال در قرآن کریم ضمن سفارش به سیر در زمین برای پندآموزی و عبرت گیری،و نیز بیان سرگذشت برخی از اقوام و اشخاص در قرآن کریم،گواه بر این مطلب است که بررسی تاریخ گذشتگان و تشخیص حق یا باطل بودن آنها البته با رعایت انصاف و خودداری از هرگونه افراط و تفریط،امری جایز می باشد.

بنابراین ما می توانیم با ملاک قرآن دادن معیارهایی که خداوند برای شناخت حق و باطل معرفی کرده است،در مورد حق یا باطل بودن گذشتگان اظهار نظر کنیم،چرا که در صورتی که نتوانیم حق و باطل را شناسایی کنیم،عبرت گیری و پند آموزی از تاریخ که مورد نظر قرآن است،بی فایده خواهد بود.


حامد;352143 نوشت:
داستان حضرت خضر ع بایک قید خاص از تمام موضوعات مشابهش جدا می شود و ان اینکه خدای متعال خضر را تعلیم یافته به علم لدنی معرفی می فرماید کسی که چنین تعلیم می یابد بطور مستقیم از سوی خدای متعال دستور می گیرد و کسی نمی تواند برای فعل چنین فردی قضاوتی ارائه دهد

خوب طبق فرمایش جنابعالی حضرت موسی ( ع ) نبایست برای کار حضرت خضر ( ع ) قضاوت می کرد . حال که قضاوت کرده تکلیف چیست ؟ آیا یک پیامبر دارای شریعت مرتکب اشتباه شده است ؟

وقتی یک پیامبر معصوم در قضاوتش در مورد یک عمل دچار اشتباه می شود چه تضمینی هست که شما و بنده اشتباه نکنیم ؟

عبدالرسول;352198 نوشت:
مسلما چنین است و هیچ منصفی در نادرست بودن کار آن ملعونان شک ندارد مگر امثال ابن جوزی و ابن قیم و امثالهم. اما توجه بفرمایید که اگر شما با امثال ابن تیمیه بحث بفرمایید در نهایت به شما خواهند گفت که امکان دارد آن افراد توبه کرده باشند و خداوند نیز توبه آنها را پذیرفته باشد ( البته معذبم از نوشتن این جمله ولی بهتر است بی پرده سخن گفت ) !!! و تلک امه قد خلت .... .

در حقیقت بحث من نیز اینست که ما به واقعیات اکتفا کنیم . واقعیت اینست که در نبرد امام حسین ( ع ) و یزید گروه حق اهل بیت بودند کسی هم در آن بحث نمی کند . ( که البته علت این ذی حق بودن برای سپاهیان امام نیز وجود اطلاعات کافی و وافی در مورد چگونگی رخداد تاریخی است یا به قول شما تواتر است که همین اطلاعات باعث صدور حکم قطعی در مورد حق بودن یک طرف و باطل بودن طرف دیگر می شود.) ) اما ریز شدن در مسائل و صدور حکم قطعی برای سرنوشت افراد است که با منطق قرآنی نمی خواند. چرا که راه توبه و پاک شدن برای همه وجود دارد و البته خداوند تواب و رحیم است . دیگر پذیرش توبه بین فرد و خدای او.

قبول بفرمایید که برای قضاوت در مورد نفس عمل یک فرد نیازمند اطلاعات لازم هستیم . مسئله کربلا یک مورد است . اما بحث بنده کلی می باشد.

سلام
ظاهرا
دارید از موضوع بحث خارج می شوید بحث ما در مورد حق و باطل بودن افراد بود نه در مورد سرنوشت آنها و اینها خیلی با هم فرق دارند
مثلا اگر کسی به بضعه الرسول لگد زد ما هیچ شکی در باطل بودن او و فعلش نداریم
و اما
در مورد سرنوشت ما یک یقین داریم که همان فعل جنایت بار است و یک شک که توبه است که شک دیگری هم به آن ضمیمه است و آن شک در قبول توبه است
حال شما بفرمایید
چرا ما یقین را فدای شک اندر شک بکنیم ؟
دیگر اینکه اگر برای جنایت مسلمان نمایان عذر توبه می تراشیم چرا برای کفار عذر ایمان پنهانی نتراشیم ؟
بحث ما در حق و باطل بودن است و نه در سرنوشت
و اما اعتراف کردید که در مثل واقعه عاشورا امکان قضاوت هست
همین یک اعتراف برای امکان قضاوت کافی است
یعنی اگر برای افراد محقق در موضوعات دیگر هم همین اندازه یقین حاصل شود باید قضاوتشان مورد تایید باشد
حال می توانید بفرمایید در کدام موضوع حساس تاریخی شک است که نباید یک مسلمان درباره آن قضاوت کند ؟
یعنی اصل حرفتان را بفرمایید اخوی
حقیر مویم توی اسک دین سفید شده اخوی
والله الهادی الموفق

حامد;352143 نوشت:
دیگر اینکه اگر بیان شما درست باشد و برای قضاوت در یک مورد ما نیازمند اطلاع از همه جزئیات باشیم اصل قضاوت زیر سوال می رود و حتی قاضی امروزی هم نمی تواند در یک مورد قضاوت کند چون هیچ قاضی نمی تواند به همه جزئیات یک مساله مورد مناقشه علم داشته باشد در عین حال قضات بر اساس مستندات موجود حکم می کنند و کسی هم نمی تواند به این روش اعتراض نماید

پاسخ ساده است . اگر ما در مورد یک مسئله از جوانب کار آگاه نباشیم مگر می توانیم حکم صادر کنیم ؟ اصلا صدور حکم مگر برای غیر از اینست که تکلیف کلیت وقوع یک عمل بنابر جزئیاتش مشخص شود ؟

از شما تعجب می کنم که چنین حرفی می زند . خود را یک قاضی فرض کنید که می خواهید برای یک موضوع مثل قتل رای صادر کنید. اگر جزئیات را ندانید آیا می توانید حکمی صحیح را وارد نمایید ؟

و دقت کنید که مراد بنده از جزئیات آن است که از کلیت یک موضوع حصری ایجاد نماید که جای هیچ شکی در مورد قصد وقوع آن باقی نماند . مثلا در مورد همین مثالی که زدم باید به اندازه ای ریز شد تا یقین پیدا کرد که قتل از چه نوعی بوده است و حکم مناسب آن چیست . چیزی که در اکثر دادگاه ها رعایت نمی شود.

پس نه تنها دانستن جزئیات اصل قضاوت را زیر سوال نمی برد بلکه به عادلانه شدن آن کمک می کند.

عبدالرسول;352202 نوشت:
خوب طبق فرمایش جنابعالی حضرت موسی ( ع ) نبایست برای کار حضرت خضر ( ع ) قضاوت می کرد . حال که قضاوت کرده تکلیف چیست ؟ آیا یک پیامبر دارای شریعت مرتکب اشتباه شده است ؟

وقتی یک پیامبر معصوم در قضاوتش در مورد یک عمل دچار اشتباه می شود چه تضمینی هست که شما و بنده اشتباه نکنیم ؟


سلام
برادر دقت بفرمایید
در کجای کلام موسی ع قضاوت بود
او فقط اعتراض کرد
و اعتراضش به حسب ظاهر هم درست بود
اگر قضاوت هم می کرد به حسب ظاهر درست بود
اما وقتی جناب خضر حکمتهای پشت پرده رابیان کرد موسی ع ساکت شد و عذر خواست
موسی ع دید یک حساب دیگری است و بر آن اساس نمی توان خضر را محکوم کرد
او دید خضر ع دست الهی در تدبیر امور عالم شده است
لذا به خود اجازه نداد به سبب تکوینی تحقق مشیت الهی بعد از کشف حقیقت اعتراض کند
و هوالله الموفق

حامد;352182 نوشت:
ظاهرا شما می خواهید با تشکیک در همه چیز سخن خود را ثابت کنید
اگر اینطور است که شما می فرمایید چه دلیلی دارد ما نماز بخوانیم چه دلیلی دارد به این نحو روزه بگیریم
چه دلیلی دارد به شیوه های بیان شده عبادات و معاملات را انجام دهیم
اولا بین تاریخ و روایات تفاوتهای قابل توجهی هست
ثانیا آنچه بین تمام مسلمین بطور کلی اعتبارش پذیرفته شده است سنت است که از روایات استنباط می شود
خوب چیکار کنیم همه را کنار بگذاریم به خیال اینکه اینها جزئیات کافی در اختیار ما نمی گذارند ؟

از این سخن جنابعالی بنده تعجب می کنم . کسی نمی خواهد در درستی یا نادرستی سنت صحیحه تشکیک کند و یا به قضاوت بنشیند . بلکه می خواهیم با کمک همین سنت ثابت اعمال افراد را بسنجیم که البته کاری سخت و دشخوار است.

بحث ما قضاوت در مورد حق یا نا حق بودن کار های افراد است نه سنت و مناقشه در آنچه که مسلمین آنرا پذیرفته اند ( که البته این سخن شما هم خالی از اشکال نیست , اگر مسلمین کل سنت را متفق القول قبول داشتند که دیگر اختلاف و افتراق برای چه بود ؟ )

عبدالرسول;352208 نوشت:
پاسخ ساده است . اگر ما در مورد یک مسئله از جوانب کار آگاه نباشیم مگر می توانیم حکم صادر کنیم ؟ اصلا صدور حکم مگر برای غیر از اینست که تکلیف کلیت وقوع یک عمل بنابر جزئیاتش مشخص شود ؟

از شما تعجب می کنم که چنین حرفی می زند . خود را یک قاضی فرض کنید که می خواهید برای یک موضوع مثل قتل رای صادر کنید. اگر جزئیات را ندانید آیا می توانید حکمی صحیح را وارد نمایید ؟

و دقت کنید که مراد بنده از جزئیات آن است که از کلیت یک موضوع حصری ایجاد نماید که جای هیچ شکی در مورد قصد وقوع آن باقی نماند . مثلا در مورد همین مثالی که زدم باید به اندازه ای ریز شد تا یقین پیدا کرد که قتل از چه نوعی بوده است و حکم مناسب آن چیست . چیزی که در اکثر دادگاه ها رعایت نمی شود.

پس نه تنها دانستن جزئیات اصل قضاوت را زیر سوال نمی برد بلکه به عادلانه شدن آن کمک می کند.


سلام
حرف را عوض نکنید
شما می گویید باید از تمام جزئیات مساله مطلع باشد
از نیتش خبر داشته باشد و امثال آن
این را هیچ کس در قضاوت لازم نمی داند
برای قضات در هر موضوعی یک موارد خاصی لازم است که اگر موجود باشد قضاوت امکان پذیر است
در وقایع تاریخی هم چنین است
لازم نیست ما از همه ابعاد قضیه مطلع باشیم تا قضاوت کنیم
بلکه به موارد لازم اکتفا می کنیم
مثلا در محکومیت هجوم به خانه اهل بیت ع ، عصمت مسلم و جایگاه رفیع ایشان کافی است . حال دلیل مهاجمان هرچه می خواهد باشد و جزئیات هرچه می خواهد باشد وووو
و هوالله الموفق

حامد;352190 نوشت:
شما اولین کسی هستید که نقلهای دینی را همان تاریخ می داند
من از هیچکس نشنیده ام که این دو : تاریخ و روایات را در کنار هم بگذارد و به هردو یک اعتبار بدهد
ظاهرا شما به یک دوره مطالعه در مورد علم حدیث نیاز دارید
بحث بیشتر از این در این خصوص فایده ندارد

خیر بنده نیازی به مطالعه در تاریخ و سیر حدیث ندارم . موضوع بحث ما تاریخ است و در این موضع روایات دینی نقشی تاریخی برای ما بازی می کنند. غیر از این است ؟

عبدالرسول;352212 نوشت:
از این سخن جنابعالی بنده تعجب می کنم . کسی نمی خواهد در درستی یا نادرستی سنت صحیحه تشکیک کند و یا به قضاوت بنشیند . بلکه می خواهیم با کمک همین سنت ثابت اعمال افراد را بسنجیم که البته کاری سخت و دشخوار است.

بحث ما قضاوت در مورد حق یا نا حق بودن کار های افراد است نه سنت و مناقشه در آنچه که مسلمین آنرا پذیرفته اند ( که البته این سخن شما هم خالی از اشکال نیست , اگر مسلمین کل سنت را متفق القول قبول داشتند که دیگر اختلاف و افتراق برای چه بود ؟ )


سلام
و همین روایات متضمن اخبار گذشتگان است وهمان اندازه در گزارش اخبار معتبرند که در انتقال سنت
خوب منظور ما از منابع معتبر دینی غیر از این بود ؟
والله الموفق

عبدالرسول;352214 نوشت:
خیر بنده نیازی به مطالعه در تاریخ و سیر حدیث ندارم . موضوع بحث ما تاریخ است و در این موضع روایات دینی نقشی تاریخی برای ما بازی می کنند. غیر از این است ؟

سلام
بله تفاوت هست
شما بروید نحوه گرداوری متون روایت را مطالعه کنید می بینید یک سرو گردن از نقلهای تاریخی بالاتر است
والله الموفق

حامد;352205 نوشت:
ظاهرا دارید از موضوع بحث خارج می شوید بحث ما در مورد حق و باطل بودن افراد بود نه در مورد سرنوشت آنها و اینها خیلی با هم فرق دارند

خیر خروج از بحث نیست . تعیین حق یا باطل بودن عمل و اعمال یک فرد سرنوشت وی را می سازد ( صرف نظر از الطاف خداوند و یا مورد توبه ) . لذا این دو به یک دیگر گره خورده اند.

حامد;352205 نوشت:
چرا ما یقین را فدای شک اندر شک بکنیم ؟


برادر بزرگوار بحث ماکلی است . بله برخی موارد مانند هجوم و غدیر و کربلا جز متواترات تاریخ هستند و چون ابعاد آنها مشخص شده است و نقطه تاریکی در این بین وجود ندارد قابل بحث است . اما در اینجا بحث مربوط به کل تاریخ است . حصول یقین در همه جا و همه زمان ( همانطور که خیلی قبل تر گفتم ) ممکن نیست و این ثابت است .

لذا از شما می خواهم که روی یک موضوع خاص صحبت نکنید . بنده در یک مورد خاص وارد بحث نشده ام که جنابعالی روی یک موضوع زوم کرده اید تا سخن خود را اثبات کنید . بحث کلی و قابل تعمیم به تمامی رویدادهای تاریخی است . به این نکته توجه فرمایید.

حامد;352205 نوشت:
یعنی اگر برای افراد محقق در موضوعات دیگر هم همین اندازه یقین حاصل شود باید قضاوتشان مورد تایید باشد


خوب استاد بزرگوار خوب شد که بالاخره به حصول یقین اعتراف کردید. بله بنده هم با شما موافقم و از اول منتظر همین سخنتان بودم. باید برای هر موضوعی که بخواهیم در موردش قضاوت کنیم و در گذشته اتفاق افتاده است به یقین و یا تواتری در حد ماجرای کربلا برسیم . یا حداقل اگر به آن حد نرسید طوری باشد که یقین حاصل کند.

شما ایراد می گیرید که من چرا می گویم باید جزئیات مشخص باشد ؟ چرا باید اهداف و اغراض و نیات افراد در عملشان مشخص باشد ؟

پاسخ اینست : تا در هر قضاوتی همچون حادثه کربلا راه برای هیچ گریزی نباشد . وقتی یک فرد بداند و آگاه باشد که چرا امام حسین ( به چه نیتی ) حج خود را ناتمام گذاشتند دیگر شبهه مطرح نمی کند که کار حضرت مخالف آیات و روایات است و نباید حج را ناتمام می گذاشت . این یک مثال است که باید برای هر داوری تمامی ابعاد لازم جمع آوری شود و سپس طبق معیار حق قضاوت شود . اما بازهم می گویم که خود یقین حاصل کردن کاری دشوار و سخت است .

حامد;352205 نوشت:
حال می توانید بفرمایید در کدام موضوع حساس تاریخی شک است که نباید یک مسلمان درباره آن قضاوت کند ؟
یعنی اصل حرفتان را بفرمایید اخوی
حقیر مویم توی اسک دین سفید شده اخوی

اخوی !!!! من شبهه اختصاصی ندارم . حرفم کلی بوده و هست . چرا که فکر می کنم اگر عمقی و بنیادین با مسائل تاریخی رفتار شود و قضاوت ها کمتر شده و جمع آوری اطلاعات بیشتر آنگاه است که دیگر کمتر در امور دینی و مذهبی دچار شبهه می شویم.

اعتقادم این است که هر کس حق دارد در مورد هر مسئله ای که می خواهد تحقیق کند و مطالعه کند . اما از قضاوت زود هنگام و با عجله دوری کند . چون در آن صورت اگر مطالعه کافی نباشد برگشت از حکم صادر شده سخت است.

ضمنا به شما به خاطر کار کشتگیتان تبریک می گویم و امیدوارم خداوند توفیقتان دهد .

عبدالرسول;352208 نوشت:
پاسخ ساده است . اگر ما در مورد یک مسئله از جوانب کار آگاه نباشیم مگر می توانیم حکم صادر کنیم ؟ اصلا صدور حکم مگر برای غیر از اینست که تکلیف کلیت وقوع یک عمل بنابر جزئیاتش مشخص شود ؟

از شما تعجب می کنم که چنین حرفی می زند . خود را یک قاضی فرض کنید که می خواهید برای یک موضوع مثل قتل رای صادر کنید. اگر جزئیات را ندانید آیا می توانید حکمی صحیح را وارد نمایید ؟

و دقت کنید که مراد بنده از جزئیات آن است که از کلیت یک موضوع حصری ایجاد نماید که جای هیچ شکی در مورد قصد وقوع آن باقی نماند . مثلا در مورد همین مثالی که زدم باید به اندازه ای ریز شد تا یقین پیدا کرد که قتل از چه نوعی بوده است و حکم مناسب آن چیست . چیزی که در اکثر دادگاه ها رعایت نمی شود.

پس نه تنها دانستن جزئیات اصل قضاوت را زیر سوال نمی برد بلکه به عادلانه شدن آن کمک می کند.

با عرض سلام و ادب

ضمن تشکر از جناب حامد عزیز که مطالب مفیدی را ارائه کرده اند.

برای اظهار نظر کردن در مورد حق یا باطل بودن یک شخص یا یک گروه،رعایت چند مسئله مهم است،اولاً لازم است معیارهای حق و باطل را بخوبی بشناسیم و بعد از شناختن این معیارها،با مقایسه عملکرد افراد با این معیارها در مورد حق یا باطل بودن آنها اظهار نظر کنیم. ثانیاً قطعاً ما بخاطر محدودیت علمی و عدم اطلاع از غیب نمی توانیم صددرصد بر طبق آنچه که در واقع هست،قضاوت و اظهار نظر کنیم،ما موظفیم بر طبق ظاهر حوادث و با توجه به معیارها و ملاک هایی که برای بررسی درستی یا نادرستی داده های تاریخی و روایی وجود دارد و توجه به شرایط زمان و موقعیت اشخاص،اظهار نظر کنیم.بعنوان مثال ما با بررسی عملکرد شخصی مانند یزید و بررسی داده های تاریخی و عرضه آن بر ملاک ها و معیارهای حق و باطل،می گوییم یزید باطل بوده است.ثالثاً در موردی هم که دلیل و سند و مدرک قابل اعتنا و معتبری در مورد حق یا باطل بودن یک شخص یا گروه نداریم،طبق فرموده قرآن کریم باید توقف کنیم.خداوند متعال میفرماید:

وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(الإسراء/36)از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.

بنابراین در جایی که سند و مدرک معتبری نداریم،باید از اظهار نظر آنهم بصورت قطعی خودداری کنیم،اتفاقاً این موضوع در سیره علمای بزرگ امری رایج است که بعد از بررسی جوانب مختلف یک موضوع اعم از تاریخی یا فقهی یا غیره،وقتی دلیل محکمه پسندی پیدا نکردند،توقف نموده و اظهار نظری نکرده اند.

رابعاً برای اظهار نظر و قضاوت در مورد حق یا باطل بودن یک شخص و صدور حکم،لازم است تمام جوانب موضوع مورد توجه قرار گیرد.بعنوان مثال خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایید:

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
(سوره مائده آیه 38): و مرد و زن دُزد را به کیفر آنچه مرتکب شده اند دستشان را قطع کنید که این عقوبتی است از جانب خدا، و خدا عزّتمند و حکیم است.

این ایه می فرمایید:دست دزد باید قطع شود.حالاگر ما بخواهیم بدون توجه به شرایط اجرای این حد،حکم صادر کنیم،باید دست هر شخصی که در هر شرایطی و به هر مقداری - ولو ناچیز- مرتکب سرقت شده باشد را قطع کنیم.حال آنکه برای صدور حکم قطع دست کسی که مرتکب سرقت شده است،شرایطی مطرح شده است و بعد از تحقق این شرایط این حکم جاری می شود.حال اگر قاضی بدون توجه به این شرایط،حکم قطع دست را صادر کند،به احتمال قوی دچار ناعدالتی خواهد شد،بلکه باید ابتدا شرایط و جوانب امر را دقیقاً و بر طبق شواهد و قرائن بررسی کند،سپس حکم صادر کند.که البته ممکن است حکمش در واقع،نادرست باشد،ولی چون وی بر طبق شواهد و قرائن و مستندات موجود حکمش را صادر کرده و کوتاهی نکرده است،مؤاخذه نخواهد شد.

خلاصه اینکه ما موظفیم بعد از شناخت معیارهای حق و باطل و مقایسه عملکرد افراد با این معیارها،در صورت وجود مستندات و مدارک قابل اعتماد در مورد حق و باطل بودن اظهار نظر کنیم و جایی هم که مدرک معتبری نداشتیم،توقف کرده و اظهار نظری نکینم و جایی هم که خواستیم با توجه به مدارک مستند اظهار نظر کنیم جوانب وشرایط موضوع مورد نظر را مد نظر داشته باشیم.

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان بزرگوار جناب عبدالرسول و حامد

ضمن تقدیر و تشکر از شما بزرگواران،لطفاً ضمن رعایت احترام یکدیگر،از طرح مطالبی که سبب انحراف مباحث از موضوع اصلی تاپیک می شود،جداً خودداری نمایید.

با تشکر.

حامد;352213 نوشت:
حرف را عوض نکنید
شما می گویید باید از تمام جزئیات مساله مطلع باشد
از نیتش خبر داشته باشد و امثال آن
این را هیچ کس در قضاوت لازم نمی داند
برای قضات در هر موضوعی یک موارد خاصی لازم است که اگر موجود باشد قضاوت امکان پذیر است
در وقایع تاریخی هم چنین است
لازم نیست ما از همه ابعاد قضیه مطلع باشیم تا قضاوت کنیم
بلکه به موارد لازم اکتفا می کنیم
مثلا در محکومیت هجوم به خانه اهل بیت ع ، عصمت مسلم و جایگاه رفیع ایشان کافی است . حال دلیل مهاجمان هرچه می خواهد باشد و جزئیات هرچه می خواهد باشد وووو

تعریف خودم از جزییات را ارائه دادم و هنوز هم می گویم که ایچنین جزییاتی لازم است تا حکم عادلانه باشد . البته این ابهام پیش نیاید که تا ریزه کاریهای یک موضوع مشخص نشود نمی توان قضاوت کرد . خیر شما مختارید با داشتن هر مقدار آگاهی از یک موضوع رای صادر کنید. لیکن باید فهمید که این حکم تا چه حد عادلانه است.

اما برسیم بر سر موارد لازم جنابعالی : لطف بفرمایید بگویید که اولا قصد شما از موراد لازم چیست و این موارد لازم تا چه حد باید موضوع را روشن کنند . آیا تا همان حدی که بنده گفتم یا کمتر یا بیشتر ؟ و سپس بفرمایید که چه تفاوتی میان جزئیات نگاه بنده و موراد لازم نگاه شما دارد ؟

به نظرمن اگر یقین کامل حاصل شود صدور رای هموار است . اما مسئله اینجاست که حصول یقین دشوار است . و بدانید که حصول یقین تنها با بررسی تمامی ابعاد لازم است .

برادر دقت بفرمایید
در کجای کلام موسی ع قضاوت بود
او فقط اعتراض کرد
و اعتراضش به حسب ظاهر هم درست بود

پاسخ :

استاد بزرگوار اولا خارج از بحث است . ثانیا در همان پستی که آیات را آوردم با مشخص کردن عبارت پایانی آیه 71 سوره کهف حکم موسی ( ع ) و قضاوت ایشان را نشان دادم. وقتی آن حضرت نسبت زشتی و نادرستی به عمل می زند در حقیقت رای برای آن صادر کرده است .

اگر قضاوت هم می کرد به حسب ظاهر درست بود

پاسخ :

همین قضاوت به ظاهر و بدون ملاک های صحیح و با آگاهی از قصد و نیت افراد است که موجب پشیمانی و برگشتن از رای میکند . حتی اگر صادر کننده رای پیامبر صاحب شریعت الهی باشد.

اما وقتی جناب خضر حکمتهای پشت پرده رابیان کرد موسی ع ساکت شد و عذر خواست
موسی ع دید یک حساب دیگری است و بر آن اساس نمی توان خضر را محکوم کرد


پاسخ :

پس به بنده حق بدهید که می گویم باید جزئیات لازم فراهم باشد. چرا که اگر آگاهی حضرت موسی در مورد عمل حضرت خضر کامل بود هرگز چنین اشتباهی در صدور رای مرتکب نمی شد. حصول یقین از طریق کسب آگاهی شرط لازمی است برای قضاوت ضروری است .

او دید خضر ع دست الهی در تدبیر امور عالم شده است
لذا به خود اجازه نداد به سبب تکوینی تحقق مشیت الهی بعد از کشف حقیقت اعتراض کند


پاسخ : اگر قضاوت عادلانه و صحیح رخ می داد دیگر چنین نمیشد.

برادر بزرگوار جناب حامد . تاریخ راه آینده است . حکم خود را در مورد راه آیندمان با طلاع و آگاهی صادر کنیم تا شبهات احتمالی یا مطرح نشوند و یا اگر مطرح شدند دیگر تکرار نشوند .

با تشکر

با سلام خدمت تمامی عزیزان :

تشکری ویژه از برادر و سرور گرامی جناب حامد عزیز به خاطر حوصله ای که به خرج داده و بنده بیسواد را تحمل کردند. و نیز از مطالبتان که هرچند اختلافاتی وجود داشت اما با پست زیبای جناب مقداد بسیاری مسائل حل شد. برای جنابعالی آرزوی توفیق روز افزون را درخواست دارم.اجرکم عندالله.:tashakor::roz:

همچنین تشکری مخصوص از سرور گرامی جناب مقداد که با آخرین مطلب علمیشان در این تاپیک بسیار مسرور شدم و از ایشان تشکر می کنم.:tashakor::goleroz:

بنابر مطلب جناب مقداد و هم خوانی آن با عمده و کلیت مطالبم این بحث از نظر بنده تمام شده است . البته اگر مطلبی دیگر باقیمانده است ممنون می شوم که دوستان عزیز متذکر شوند .

گفتنی ها را گفتیم . آنچه صحیح بود از جانب الله سبحانه و تعالی و آنچه نادرست بود از جانب حقیر گنه کار و شیطان نفس بود .

با تشکر فروان

[=courier new]
آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

عبدالرسول;352218 نوشت:
خیر خروج از بحث نیست . تعیین حق یا باطل بودن عمل و اعمال یک فرد سرنوشت وی را می سازد ( صرف نظر از الطاف خداوند و یا مورد توبه ) . لذا این دو به یک دیگر گره خورده اند.

سلام
بله اگر منظور از باطل بودن نوعی از عمل یا عقیده مستمر باشد که در سرنوشت شخص بطور قطع دخیل باشد مثل کفر یا کشتن ولی الهی ایندو با هم در نظر گرفته می شوند ولی اگر اینطور نباشد صرف انجام عمل باطل یا ابراز عقیده باطل به معنای مغایرت با سرنوشت نیست
این به حسب خود شخص است
اما به حسب ما مساله طور دیگری است
به حسب ما باطل کسی است که فعل باطل انجام داد یا عقیده باطلی داشت و ما به حسب وظیفه دینی موظف به رد و انکار اوییم چه او توبه بکند چه نکند
مثلا اگر کسی به پیامبر ص توهین کرد ما او عملش را باطل و شایسته رد و انکار می دانیم و مهم نیست پیامبر اورا بخشیده باشد یا نه
این از چه جهت است این از جهت تعیین موضع در برابر حق و باطل است از جهت صدور خود عقیده یا فعل باطل نه از جهت عواقب و نتایج آن
والله الموفق

عبدالرسول;352218 نوشت:
برادر بزرگوار بحث ماکلی است . بله برخی موارد مانند هجوم و غدیر و کربلا جز متواترات تاریخ هستند و چون ابعاد آنها مشخص شده است و نقطه تاریکی در این بین وجود ندارد قابل بحث است . اما در اینجا بحث مربوط به کل تاریخ است . حصول یقین در همه جا و همه زمان ( همانطور که خیلی قبل تر گفتم ) ممکن نیست و این ثابت است .

لذا از شما می خواهم که روی یک موضوع خاص صحبت نکنید . بنده در یک مورد خاص وارد بحث نشده ام که جنابعالی روی یک موضوع زوم کرده اید تا سخن خود را اثبات کنید . بحث کلی و قابل تعمیم به تمامی رویدادهای تاریخی است . به این نکته توجه فرمایید.


سلام
ما قانونی عقلی را بیان کردیم
کاری به مصادیق آن نداریم
جایی که یقین وجود داشته باشد نباید فدای شک شود هرجا که می خواهد باشد
والله الموفق

عبدالرسول;352224 نوشت:
خوب استاد بزرگوار خوب شد که بالاخره به حصول یقین اعتراف کردید. بله بنده هم با شما موافقم و از اول منتظر همین سخنتان بودم. باید برای هر موضوعی که بخواهیم در موردش قضاوت کنیم و در گذشته اتفاق افتاده است به یقین و یا تواتری در حد ماجرای کربلا برسیم . یا حداقل اگر به آن حد نرسید طوری باشد که یقین حاصل کند.

شما ایراد می گیرید که من چرا می گویم باید جزئیات مشخص باشد ؟ چرا باید اهداف و اغراض و نیات افراد در عملشان مشخص باشد ؟

پاسخ اینست : تا در هر قضاوتی همچون حادثه کربلا راه برای هیچ گریزی نباشد . وقتی یک فرد بداند و آگاه باشد که چرا امام حسین ( به چه نیتی ) حج خود را ناتمام گذاشتند دیگر شبهه مطرح نمی کند که کار حضرت مخالف آیات و روایات است و نباید حج را ناتمام می گذاشت . این یک مثال است که باید برای هر داوری تمامی ابعاد لازم جمع آوری شود و سپس طبق معیار حق قضاوت شود . اما بازهم می گویم که خود یقین حاصل کردن کاری دشوار و سخت است .


سلام
گاهی برای حصول یقین معیاری بنام تواتر است که همه باید بپذیرند
اما قطع و یقین تابع تواتر صرف نیست بلکه ممکن است فردی از مجموع ادله قطع برایش حاصل شود هرچند خبر متواتر وجود نداشته باشد
شما نمی توانید اورا از قطع منع کنید
چون قطع امر و نهی بر نمی دارد
ضمن اینکه برای مسائل حساس بلکه بسیار روشنی مثل موضوع ولایت ما اصل داریم مثلا اینکه مخالفت با اهل بیت به معنای بطلان است
لذا خبر هر اندازه معتبر باشد همان اندازه به بطلان فرد باور داریم
والله الموفق

عبدالرسول;352224 نوشت:
اخوی !!!! من شبهه اختصاصی ندارم . حرفم کلی بوده و هست . چرا که فکر می کنم اگر عمقی و بنیادین با مسائل تاریخی رفتار شود و قضاوت ها کمتر شده و جمع آوری اطلاعات بیشتر آنگاه است که دیگر کمتر در امور دینی و مذهبی دچار شبهه می شویم.

اعتقادم این است که هر کس حق دارد در مورد هر مسئله ای که می خواهد تحقیق کند و مطالعه کند . اما از قضاوت زود هنگام و با عجله دوری کند . چون در آن صورت اگر مطالعه کافی نباشد برگشت از حکم صادر شده سخت است.

ضمنا به شما به خاطر کار کشتگیتان تبریک می گویم و امیدوارم خداوند توفیقتان دهد .


سلام
بله لزوم تحقیق و تفحص را همه قبول دارند
اما کسی نمی تواند ضرورت اطلاع از تمام جزئیات را شرط قضاوت قرار دهد
چرا که با این معیار قضاوت فعلی هم ممکن نیست چه رسد قضاوت در مورد تاریخ
والله الموفق

عبدالرسول;352233 نوشت:
تعریف خودم از جزییات را ارائه دادم و هنوز هم می گویم که ایچنین جزییاتی لازم است تا حکم عادلانه باشد . البته این ابهام پیش نیاید که تا ریزه کاریهای یک موضوع مشخص نشود نمی توان قضاوت کرد . خیر شما مختارید با داشتن هر مقدار آگاهی از یک موضوع رای صادر کنید. لیکن باید فهمید که این حکم تا چه حد عادلانه است.

اما برسیم بر سر موارد لازم جنابعالی : لطف بفرمایید بگویید که اولا قصد شما از موراد لازم چیست و این موارد لازم تا چه حد باید موضوع را روشن کنند . آیا تا همان حدی که بنده گفتم یا کمتر یا بیشتر ؟ و سپس بفرمایید که چه تفاوتی میان جزئیات نگاه بنده و موراد لازم نگاه شما دارد ؟

به نظرمن اگر یقین کامل حاصل شود صدور رای هموار است . اما مسئله اینجاست که حصول یقین دشوار است . و بدانید که حصول یقین تنها با بررسی تمامی ابعاد لازم است .


سلام
موارد لازم :
در قضاوت معمول مثلا بینه یا شهادت عدلین
اما در مورد خبر تاریخی حصول اطمینان
البته تا بحال برایش مناطی تعریف نشده است
اما
چون موضوع شخصی است معیار حصول اطمینان خوب است البته به شرط تحقیق و تفحص کافی
والله الموفق

برادر دقت بفرمایید
در کجای کلام موسی ع قضاوت بود
او فقط اعتراض کرد
و اعتراضش به حسب ظاهر هم درست بود

پاسخ :

استاد بزرگوار اولا خارج از بحث است . ثانیا در همان پستی که آیات را آوردم با مشخص کردن عبارت پایانی آیه 71 سوره کهف حکم موسی ( ع ) و قضاوت ایشان را نشان دادم. وقتی آن حضرت نسبت زشتی و نادرستی به عمل می زند در حقیقت رای برای آن صادر کرده است .

قضاوت آنستکه با حکم همراه باشد و فرد حاکم بتواند بر اساس آن اقدام کند در حالیکه اینجا موضوعیت ندارد

اگر قضاوت هم می کرد به حسب ظاهر درست بود

پاسخ :

همین قضاوت به ظاهر و بدون ملاک های صحیح و با آگاهی از قصد و نیت افراد است که موجب پشیمانی و برگشتن از رای میکند . حتی اگر صادر کننده رای پیامبر صاحب شریعت الهی باشد.

خیر در صورت صدور حکم حکم قابل اجرا بود اما مساله تخصصا از تحت مساله قضاوت خارج بود و موسی ع این را دانست

اما وقتی جناب خضر حکمتهای پشت پرده رابیان کرد موسی ع ساکت شد و عذر خواست
موسی ع دید یک حساب دیگری است و بر آن اساس نمی توان خضر را محکوم کرد

پاسخ :

پس به بنده حق بدهید که می گویم باید جزئیات لازم فراهم باشد. چرا که اگر آگاهی حضرت موسی در مورد عمل حضرت خضر کامل بود هرگز چنین اشتباهی در صدور رای مرتکب نمی شد. حصول یقین از طریق کسب آگاهی شرط لازمی است برای قضاوت ضروری است .

موضوع تخصصا خارج بوده است موضوع اساسا غیر موارد عادی بشر بوده است لذا نمی توان بحث اطلاع و عدم اطلاع از جزئیات را در آن داخل کرد
اگر فعل غیر فعل صاحب علم لدنی بود حکم می کردیم و اجرایش می کردیم قصد و نیت هرچه می خواهد باشد

او دید خضر ع دست الهی در تدبیر امور عالم شده است
لذا به خود اجازه نداد به سبب تکوینی تحقق مشیت الهی بعد از کشف حقیقت اعتراض کند

پاسخ : اگر قضاوت عادلانه و صحیح رخ می داد دیگر چنین نمیشد.

پس بفرمایید موسی ع عادل نبوده است معصوم معصوم نیست خیر موسی ع صرفا اعتراض کرد و نه قضاوت اساسا تشبیه مورد خارج از بحث اشتباه است

برادر بزرگوار جناب حامد . تاریخ راه آینده است . حکم خود را در مورد راه آیندمان با طلاع و آگاهی صادر کنیم تا شبهات احتمالی یا مطرح نشوند و یا اگر مطرح شدند دیگر تکرار نشوند .

ممنون از نصیحتتان
با تشکر

با سلام و تشکر از جنابعالی :

نکاتی که شما بیان فرمودید بسیار نکات مناسبی هستند .

حامد;353403 نوشت:
جایی که یقین وجود داشته باشد نباید فدای شک شود هرجا که می خواهد باشد

این دقیقا سخن بنده است. بله جایی که یقین وجود دارد شک و تردید محلی از اعراب ندارد . اما سوال اینجاست که آیا در همه جا حصول یقین ساده است ؟ مسلما خیر .

حامد;353405 نوشت:
گاهی برای حصول یقین معیاری بنام تواتر است که همه باید بپذیرند
اما قطع و یقین تابع تواتر صرف نیست بلکه ممکن است فردی از مجموع ادله قطع برایش حاصل شود هرچند خبر متواتر وجود نداشته باشد
شما نمی توانید اورا از قطع منع کنید
چون قطع امر و نهی بر نمی دارد

بله دقیقا : یک بار ما برای واقعیت تواتر داریم . یک جا برای حقیقت . در بیانی ساده تر می گویم که هر جا در حقیقت تواتر وجود داشت ( نه در واقعیت ) صدور رای ساده است و ممکن .

حامد;353405 نوشت:
ضمن اینکه برای مسائل حساس بلکه بسیار روشنی مثل موضوع ولایت ما اصل داریم مثلا اینکه مخالفت با اهل بیت به معنای بطلان است

مسلما چنین است . اهل بیت خود معیار حق هستند و مخالفت با آنها مخالفت با حق است . ( مطابق حدیث شریف ثقلین )

حامد;353407 نوشت:
اما کسی نمی تواند ضرورت اطلاع از تمام جزئیات را شرط قضاوت قرار دهد
چرا که با این معیار قضاوت فعلی هم ممکن نیست چه رسد قضاوت در مورد تاریخ

استاد بزرگوار : خدمتتان عرض شد که مقصود از تمامی جزئیات چیست .

عبدالرسول;352208 نوشت:
مراد بنده از جزئیات آن است که از کلیت یک موضوع حصری ایجاد نماید که جای هیچ شکی در مورد قصد وقوع آن باقی نماند

در این مورد اگر تعریضی وجود دارد بفرمائید .

و یک سوال مطرح می شود که مقصود شما از تمام جزئیات چیست ؟ آیا همین که در ذیل آمده است ؟

حامد;353408 نوشت:
موارد لازم :
در قضاوت معمول مثلا بینه یا شهادت عدلین
اما در مورد خبر تاریخی حصول اطمینان

منظور بنده نیز از جزئیات همین موارد لازم جنابعالی است .

جمع بندی : جنابعالی و بنده در مورد حصول اطمینان کافی برای قضاوت به تفاهم رسیدیم (شاید نیز از اول نیز در تفاهم بوده ایم ! )

یک سوال دیگر :

در میان وهابیون باب شده است که هر جا به تنگنا می رسند از این آیه استفاده می کنند . مثلا هنگامی که در مورد توسل گذشتگان ( نظیر ابن خزیمه و ابن حبان و طبرانی و امام شافعی و امام احمد بن حنبل و ... ) برای آنها شاهد آورده می شود و آنها پاسخی دیگر ندارند شروع به تلاوت عالی این آیه می کنند . به نظر می رسد که این پاسخ آنها هم صحیح است و هم غلط !!!

صحیح از این نظر که عمل کسانی همچون طبرانی یا ابن خزیمه نمی تواند حجت باشد . و غلط از این جهت که به هر حال آنها علمای بزرگ اهل سنت بوده اند و مسلما از این جماعت دانا تر . اما خب فرض اول نیز صحیح است. حال نظر کارشناسان و اساتید بزرگوار در این خصوص چیست ؟

فقط عزیزان لطف کنند که به اثبات مشروع بودن توسل نپردازند . این یک مثال برای تفهیم بهتر موضوع است .

با تشکر فراوان

عبدالرسول;353430 نوشت:
در میان وهابیون باب شده است که هر جا به تنگنا می رسند از این آیه استفاده می کنند . مثلا هنگامی که در مورد توسل گذشتگان ( نظیر ابن خزیمه و ابن حبان و طبرانی و امام شافعی و امام احمد بن حنبل و ... ) برای آنها شاهد آورده می شود و آنها پاسخی دیگر ندارند شروع به تلاوت عالی این آیه می کنند . به نظر می رسد که این پاسخ آنها هم صحیح است و هم غلط !!!

صحیح از این نظر که عمل کسانی همچون طبرانی یا ابن خزیمه نمی تواند حجت باشد . و غلط از این جهت که به هر حال آنها علمای بزرگ اهل سنت بوده اند و مسلما از این جماعت دانا تر . اما خب فرض اول نیز صحیح است. حال نظر کارشناسان و اساتید بزرگوار در این خصوص چیست ؟

فقط عزیزان لطف کنند که به اثبات مشروع بودن توسل نپردازند . این یک مثال برای تفهیم بهتر موضوع است .


سلام
آیه را ذکر نکرده اید
به چه آیه ای استدلال می کنند؟
والله الموفق

حامد;353582 نوشت:
سلام
آیه را ذکر نکرده اید
به چه آیه ای استدلال می کنند؟
والله الموفق

سلام بزرگوار

همین آیه 134 سوره بقره : تلک امه قد خلت ... الخ .

عبدالرسول;353667 نوشت:
سلام بزرگوار

همین آیه 134 سوره بقره : تلک امه قد خلت ... الخ .


سلام
اگر به آیه برای نفی اعمال ناشایست گذشتگان از خود استدلال می کنند درست است در صورتیکه از آنها تبری بجویند و به بطلان فعل و عقیده آنها معترف باشند نه اینکه در عین قبول گذشتگان خود را مبری سازند
چون فعل به حسب آنچه بدست ما رسیده باطل و مردود است و قرار است ما از فعل و فاعلش از آن جهت که انجام داده تبری جوییم نه از فاعل به حسب تمام ادوار زندگیش
والله الهادی

حامد;353734 نوشت:
سلام
اگر به آیه برای نفی اعمال ناشایست گذشتگان از خود استدلال می کنند درست است در صورتیکه از آنها تبری بجویند و به بطلان فعل و عقیده آنها معترف باشند نه اینکه در عین قبول گذشتگان خود را مبری سازند
چون فعل به حسب آنچه بدست ما رسیده باطل و مردود است و قرار است ما از فعل و فاعلش از آن جهت که انجام داده تبری جوییم نه از فاعل به حسب تمام ادوار زندگیش
والله الهادی

سلام

با تشکر از پاسخ شما

قبل از هر چیز بگویم که سخنان بنده در حقیقت نقلی است از نظرات وهابیون :

علمای گذشته ما معصوم نبوده اند و ما در عین اینکه آنها را قبول داریم اما همه اقوال و افعال آنها را حجت نمی دانیم . مثلا اگر بر فرض صحت شخصی مثل ابن خزیمه به حضرت رضا توسل کرده باشد برای خودش است ثواب یا زیان آن . هذه المسائل قد مرت و تلک امه قد خلت !!!!!!!!

استاد بزرگوار : وهابی وقتی پای قضاوت در مورد یک فعل در میان باشد فقط این آیه را می خواند و می گوید که هر کس را در قبر خود می گذارند و در قیامت از شما نماز و روزه تان را می پرسند نه اینکه معاویه چه کرد و عمر چه کرد ؟ و از این جور صحبت ها .

در این مورد بیشتر و مستدل تر توضیح بفرمائید .

با تشکر

با عرض سلام و ادب

ضمن تقدیر و تشکر از دوستان عزیز عبدالرسول و حامد،از سروران عزیز تقاضا می شود در طرح مطالب بگونه ای عمل کنند که سبب انحراف مباحث از موضوع اصلی تاپیک نشود.

مطالب مطرح شده در چند پست اخیر در ارتباط با دیدگاه وهابیت،مناسب است در صورتی که تا کنون بدان پرداخته نشده است،در تاپیکی مستقل مطرح و بررسی شود.

با تشکر

موضوع قفل شده است