ابو لولو ؟؟؟؟

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابو لولو ؟؟؟؟

سلام
1-دین و مذهب ابولولو چه بود؟
2-دلیل ابولولو برای کشتن عمر چه بود؟
3-عاقبت ابولولو چه شد؟ (کشته شد یا خود کشی کرد و یا به مرگ طبیعی مرد؟)
4-او در کجا دفن شد؟(آیا مقبره کاشان،مقبره اوست؟)
با تشکر:Gol:

با نام و یاد دوست

کارشناس بحث: مقداد

[="Tahoma"]

ask;348672 نوشت:
سلام
1-دین و مذهب ابولولو چه بود؟
2-دلیل ابولولو برای کشتن عمر چه بود؟
3-عاقبت ابولولو چه شد؟ (کشته شد یا خود کشی کرد و یا به مرگ طبیعی مرد؟)
4-او در کجا دفن شد؟(آیا مقبره کاشان،مقبره اوست؟)
با تشکر:Gol:

با عرض سلام و ادب

ابولؤلؤ (644م) با اسم فیروز ایرانی، کشنده عمر خلیفه دوم است(1). وی مسیحی و یا به قولی زرتشتی و از مردم نهاوند بود که در جنگ مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیرة بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد.(2) احتمالاً پیش از آن مدتی در اسارت رومیان به سر برده و در همان جا آیین ترسایی اختیار کرده بود.(3) برخی نیز وی را شیعه و از طرفداران علی بن ابی طالب (ع) میدانستند.

مورخان درخصوص انگیزه قتل عمر توسط وی اختلاف دارند. بنابر کهن‏ترین منابع و روایات، مغیرة بن شعبه از کوفه نامه‏ ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری و درودگری بهره ‏مند شوند. عمر با آن که ورود غیر عرب را به مدینه ممنوع کرده بود، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست. ابولؤلؤ که از بی اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیزی بر زبان راند. چندی پس از آن گفتگو ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد.(4)
برخی از مورخان دیگر عقیده دارند که سیاست عمر در برابر ایرانیان - به ویژه اسیران و کودکان - نیز در قتل عمر نقش داشته است.(5)
از دیگر نظراتی که درباره انگیزه قتل عمر گفته شده، این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیریهای عمر ناراضی بودند، نقشه قتل خلیفه را کشیدند و ابولؤلؤ وسیله اجرا بوده است.(6) بر این اساس وی قاتل عمر بوده و شهرت او نیز به دلیل قتل عمر است.(7)
در مورد قبری که در کاشان منتسب به او است، گزاره‏ های تاریخی متضاد و متناقض است. برخی گویند: او بعد از سوءقصد به عمر از مدینه گریخت، به عراق رفت و در کاشان درگذشت.(8)
برخی نوشته‏ اند: او بعد از سوءقصد فرار کرد. مردی از بنی تمیم او را گرفت و کشت و کارد او را آورد و به پسر عمر (عبیدالله) داد. عبیدالله با همان کارد هرمزان را کشت، بدین خیال که او نقشه قتل پدرش را کشیده بود(9)
در برابر این دو قول بسیاری از منابع متقدم و معتبر نوشته ‏اند: ابولؤلؤ بعد از سوء قصد به جان عمر و زخمی کردن چند نفر دیگر، خودکشی کرد.(10)

بنابر قول اخیر، نمیتوان پذیرفت که قبر ابولؤلؤ در کاشان باشد.مرحوم قاضي نور الله شوشتري، صاحب كتاب إحقاق الحق و ... كه از شخصيت هاي بنام شيعه و از مدافعان سخت كوش شيعه، كه در راه دفاع از شيعه هم به شهادت رسيده ،كتابي دارد به نام مصائب النواصب در ج2، ص244 در آنجا مي گويد:

هيچيك از علماي اماميه، فتوا به آنچه كه در كاشان مي گذرد، نداده اند. اينها، ‌كارهايي است كه افراد جلف و سبك از خود در آورده اند.

پی نوشت:
1. دایرةالمعارف بزرگ تشیع، ج‏1، ص 436؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199.
2. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436؛ دایرةالمعارف فارسی، ج‏1، ص 34؛ لغت نامه دهخدا، ج‏1، ص 682.
3. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436.
4. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198.
5. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436
6. دایرةالمعارف اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199.
7. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ،ج‏6، ص 198.
8. حبیب السیر، ج‏1، ص 167؛ به نقل از لغت نامه دهخدا، واژه ابولؤلؤ.
9. لغت نامه دهخدا.
10. محمد ابن سعد، طبقات الکبری، ج‏3، ص 345؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج‏3، ص 896 - 899؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج 4، ص 190 - 191؛ به نقل از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 199.

با سلام

نام اصلی آن بزرگوار فیروز و کنیه اش ابولولو (به علت داشتن دختری به نام لولوة که بعدها به علت سهولت و آسانی تلفظ در بین ایرانی ها به ابولولو مشهور گردید اما هم اکنون نیز عرب زبانها او را ابولولوة می خوانند) و لقبش شجاع الدین و در نزد بعضی بابا شجاع الدین معروف بوده است و این به سبب شجاعت منحصر به فرد وی در آن اقدام بزرگ بوده است. و اصلیت وی ایرانی و زادگاهش شهر نهاوند بوده است. (1)

اتهام مجوسیت و یا نصرانیت به حضرت ابولولو رحمة الله علیه !!!
حضرت ابولولو رحمة الله علیه قبل از تشرف به دین مبین اسلام -همچون سایر ایرانیان- آئینی نصرانی و یا مجوسی داشته است.
(۲) که ناگفته پیداست که داشتن دین مسیحیت و یا زرتشتی قبل از اسلام که از ادیان الهی بودند برای کسی منقصت و عیب محسوب نمی گردد که اهل تسنن سعی نموده اند با بزرگ جلوه دادن این نکته آن را به عنوان دین همیشگی آن بزرگوار اثبات نمایند و حال آنکه بزرگان و شیوخ و خلفای خودشان قبل از اسلام آوردن ظاهری کافر و بت پرست بوده اند.
اتهام مجوسیت و یا نصرانیت و غیر این دو به جناب ابولولو رحمة الله علیه از سوی پیروان اهل تسنن امری بسیار طبیعی است و این اتهام از سوی آنان منحصر به شخصیت وی نیست بلکه در خصوص حضرت ابوطالب رحمة الله علیه پدر بزرگوار امیرالمومنین علیه السلام نیز اتهام کفر وارد کرده اند و این چیزی نیست مگر عداوت و دشمنی آنان با حضرت امیرالمومنین علیه السلام و از این بالاتر از پیروان و اتباع آل امیه جای تعجب نخواهد بود وقتی در خصوص شخصیت منحصر به فرد عالم خلقت حضرت امیرالمومنین علیه السلام پس از شهادت آن حضرت در مسجد کوفه گفتند: و هل کان علی یصلی؟ یعنی مگر علی بن ابیطالب نماز می خوانده که در مسجد او را کشتند ؟!؟
پس دیگر در خصوص جناب ابولولو به عنوان یار و یاور خاص امیرالمومنین علیه السلام (که این مطلب از روایات و متون تاریخی که بعدا ذکر می گردد ثابت خواهد گردید) در وارد ساختن اینگونه اتهامات نسبت به وی جای تعجب نمی باشد.
و این در حالی است که با وجود تمام تلاشها بر اثبات این اتهام همچنان میتوان از کتب غیر شیعه ادله و شواهد متقن و محکمی را در اثبات اسلام بلکه ایمان قوی وی یافت نمود از جمله متن زیر:
انه قد تشرف بالاسلام بعد سکناه المدینه
یعنی: ابولولو بعد از سکونت در شهر مدینه به دین اسلام مشرف گردید.
و نیز متن زیر از متون تاریخ مخالفان به نحوی تشکیک و تردید آنان در اثبات مجوسی بودن ابولولو را می رساند: کانت طعنته لعمر اسلامه . یعنی: ضربه زدن ابولولو به عمر دلیل بر اسلام اوست. (3)

نحوه انتقال حضرت ابولولو از ایران به مدینه
ابولولو ابتداء در جنگ میان ایران و روم به اسارت رومیان و بعدها در جنگ بین مسلمانان و رومیان به اسارت مسلمانان و به عنوان اسیر جنگی در سهم مغیرة بن شعبه (که از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام و از نزدیکان و ارادتمندان عمر بن خطاب بوده است) در آمده و از این به بعد مرحله دیگری از زندگی وی در مدینةالنبی رقم می خورد. (4)

نحوه آشنایی جناب ابولولو رحمة الله علیه با حضرت امیرالمومنین علیه السلام
یکی از محبین و دوستداران نزدیک امیرالمومنین علیه السلام شهید مظلوم جناب هرمزان بوده است. که قبل از اسارت به دست مسلمانان فرمانروای سابق شوش و شوشتر بوده .همچنین وی بنا به بعضی نقلها پسر یزدگرد سوم پادشاه وقت ایران و برادر علیا مخدره حضرت شهربانو همسر حضرت سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام بوده است.

بعد از قتل عمر به دست ابولولو هرمزان را به خاطر دوستی نزدیک با ابولولو به شهادت رسانده و پیکر او را قطعه قطعه نمودند. شهید هرمزان رحمة الله علیه نیز ایرانی و در جنگ بین مسلمانان و ایرانیان در منطقه اهواز به اسارت در می آید و هنگامی که او را نزد عمر بن خطاب می برند. وی اسلام را بر جناب هرمزان رحمة الله علیه عرضه میکند. اما هرمزان از پذیرفتن آن امتناع می ورزد. از اینرو عمر دستور می دهد تا او را گردن بزنند که جناب هرمزان میگوید: شایسته نیست اسیر را در حال تشنگی بکشید. از اینرو برای او ظرف آبی می آورند. وی می پرسد: آیا تا زمانیکه آب را نیاشامیده ام در امانم ؟ عمر پاسخ مثبت می دهدو هرمزان نیز با زیرکی خاصی ظرف آب را به روی زمین می ریزد و از خوردن آن امتناع می ورزد تا به این طریق اجرای فرمان قتل را به خاطر امانی که از خلیفه گرفته بود به تاخیر اندازد.
عمر که از منظور جناب هرمزان مطلع گردید مجددا دستور به قتل هرمزان رحمة الله علیه حتیدر حال تشنگی می دهد که در این بین وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام که در مجلس حاضر بوده اند در اعتراض به حکم عمر می فرمایند: کسی را که امان داده اید نباید بکشید. عمر از حضرت امیر علیه السلام سوال کرد: به نظر شما با چنین شخصی چگونه رفتار کنیم؟ حضرت امیر علیه السلام فرمودند: حکم اسلام این است که فدیه و مبلغ یک غلام را به نفع بیت المال مسلمین بگیرید و او را به عنوان غلام به شخصی از مسلمانان واگذار نمائید. عمر گفت:چه کسی همچون او رغبت می نماید؟ حضرت فرمودند: من این مبلغ را می پردازم و او را قبول می کنم. و اینجا بود که جناب هرمزان با مشاهده این بزرگواری از حضرت امیر علیه السلام به دین مقدس اسلام تشرف یافت و نیز از همان روز بغض و کینه عمر بن خطاب را به دل گرفت. حضرت نیز به علت تشرف جناب هرمزان به اسلام وی را آزاد نمود. و از آن به بعد جناب هرمزان خود را از ملازمان حضرت امیرالمومنین علیه السلام نمود. و بیشتر اوقات خود را در مسجد و عبادت در آن به سر می برد. (5)


وجوه اشتراک و نزدیکی بین حضرت ابولولو و شهید هرمزان [/b]
با عنایت به مطالب فوق و با توجه به قرائن و اشتراکاتی بین حضرت ابولولو و شهید مظلوم جناب هرمزان رحمة الله علیه از قبیل:
1-ایرانی بودن هر دو بزرگوار
2-اسیر جنگی بودن هر دو بزرگوار
3-سکونت هر دو بزرگوار در شهر مدینه آن روز
4-آزاد گردیدن شهید هرمزان توسط امیرالمومنین علیه السلام از اسارت و برقراری ارتباط نزدیک وی با امیرالمومنین علیه السلام و بغض و کینه ای که هرمزان به خاطر محکومیت ناحق به قتل از سوی عمر بن خطاب به دل گرفته بود از سوی دیگر ظلم و ستمهایی که از جانب مغیرة بن شعبه که دشمنی خاصی با امیرالمومنین علیه السلام داشت و از دوستان نزدیک عمر بن خطاب به شمار می رفت (که توضیحات آن در صفات بعد می آید) و شکایتهای مکرری که حضرت ابولولو به خاطر ظلم و ستمهای مغیره به نزد خلیفه ظاهری وقت یعنی عمر بن خطاب ارائه نموده بود و لی هر بار با اغماض و بی اعتنایی عمر رو به رو می گردید که این باعث ایجاد بغض و کینه عمر که ادعای خلافت بر مبنای عدالت بر مسلمین را داشت در دل ابولولو رحمة الله علیه گردیده بود.
موارد فوق می تواند برخی از زمینه های آشنایی و نزدیکی بین این دو یار خاص امیرالمومنین علیه السلام را فراهم گردانیده باشد و آنان را در هدفی مشترک (قتل عمر بن خطاب) همراه سازد.
و این نزدیکی بین جناب ابولولو رحمة الله علیه و جناب هرمزان رحمة الله علیه به حدی بوده است که به نقل تواریخ غیر شیعه بعد از ضربه خوردن عمر به دست جناب ابولولو رحمة الله علیه فرزند عمر به نام عبیدالله به محض شنیدن خبر- این اقدام (قتل عمر) را به قطع و یقین به جناب هرمزان نسب داد. (6)
فلذا فورا به عنوان قصاص جناب هرمزان رحمة الله علیه را به شهادت رسانید و پیکر او را قطعه قطعه نمود. و این در حالی بود که حضرت امیرالمومنین علیه السلام همواره بعد از آن واقعه خواهان خون به ناحق ریخته شهید هرمزان رحمة الله علیه بود.
ولی عثمان خلیفه به ناحق بعد از عمر هرگز این حکم را اجرا نکرد. (7) و زمانی که امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ظاهری رسید عبیدالله فرزند عمر ازترس جان خود به شام گریخت و به معاویه پناهنده شد که نهایتا (اراده الهی جلوه کرد) و در جنگ صفین به دست آن حضرت به هلاکت رسید. (8)

شناخت شخصیت پلید و ظالم مغیرة بن شعبه
و اما درباره شخصیت پلید و منفور مغیرة بن شعبه که حضرت ابولولو رحمه الله علیه اسیر جنگی او و در زیر چنگال و سیطره او ناچار به تحمل دوران بود لازم است بدانیم:
اولا: او یکی از افرادی بود که به همراه عمر و قنفذ در ماجرای آتش زدن درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و شکستن درب خانه و به شهادت رساندن فرزندش محسن بن علی علیه السلام نقش مهمی داشت. (9)
ثانیا: او بنا به نقل بعضی مورخین یکی از چهارنفر سیاستگذار فتنه و دسیسه جهان عرب آنروز بود که این چهار نفر عبارت بودند از: ابوسفیان-معاویه-عمروعاص و مغیرة بن شعبه.
ثالثا: امام حسن مجتبی علیه السلام در خطابی طولانی نسبت به معاویه و دار دسته اش که در جلسه ای تهمتی ناروا به وجود نازنین و مقدس امیرالمومنین علیه السلام وارد کرده بودند تک تک آنان را از سوء پیشینه و پرونده سراسر سیاهشان که بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست با خبر ساخت تا آنجا که نوبت به مغیرة می رسد و خطاب به او میفرماید:
"...و اما تو ای مغیرة بن شعبه! تو دشمن خدا و رها کننده کتاب خدا و تکذیب کننده پیامبر خدا صلی الله علیه و اله می باشی و تو زناکار بوده و سنگسار نمودنت را (عمر) به تاخیر انداخت و حق را با اباطیل در آمیخت و سخن را با گفتارهای نادرست رد کرد. و اینها علاوه بر عذاب دردناک و پستی در دنیا که خداوند برایت مهیا ساخته عذاب آخرت که خوار کننده تر و دردناکتر می باشد در انتظار توست. و تو کسی هستی که حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و اله را مورد ضرب و شتم قرار دادی.
الهی بشکند دست مغیره...که در کوچه چنین بی مادرم کرد
تااینکه بر اثر ضرب شتمهای تو خونریزی نمود و فرزندش را سقط نمود.
و این بخاطر آن بود که تو خواستی پیامبر را خوار گردانی و با دستورش (مبنی بر مودت در حق اهل بیت علیهم السلام) مخالفت نمائی و احترامش را زائل سازی. در حالی که پیامبر فرموده بودند: ای فاطمه س! تو برترین زنان بهشت هستی . ای مغیره! خداوند تو را در آتش خواهد افکند و وبال گفتارت رادامنگیرت خواهد ساخت." (10)
رابعا: به توصیف ابن ابی الحدید سنی درباره مغیره توجه نمایید: "مغیرة بن شعبه کسی است که از زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و اله بغض و کینه و دشمنی خاصی با علی بن ابیطالب داشت. و بغض او با همه بنی هاشم مخصوصا علی بن ابیطالب امری معلوم و بر همگان آشکار است. و زمانیکه با معاویه بیعت صورت گرفت مغیرة از طرف معاویه خطبائی را مامور کرد تا در خطابه های خود علی بن ابیطالب را لعن گویند." (11)
منابع

۱- مستدرک سفینة البحار ج۹ ص۲۱۳

2-همان. اتهام به نصرانیت ابولولو را میتوان در کتاب مستدرک حاکم نیشابوری ج۳ص۹۱ یافت نمود. و نیز اتهام به کفر وی را می توان از این سخن که مخالفان از قول عمر نقل نموده اند برداشت نمود که عمر بعد از مضروب گردیدن به دست ابولولو و افتادن در بستر مرگ و باخبر شدن از اینکه ضارب او ابولولو بوده است گفت: الحمدلله الذی لم یجعل قاتلی یخاصمنی یوم القیامه فی سجدة سجدها لله. یعنی خدا را شکر که قاتلم در قیامت نخواهد توانست حتی برای یکبار سجده در مقابل خداوند با من دشمنی ورزیده و یا احتجاج نماید.

۳-عیون الاخبار ج۲ص۱۴۳ به نقل از کتاب فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص ۱۷۸

۴- مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳

۵-الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۱۲

۶-تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۸- المصنف ج۵ص۴۷۹- الغدیر ج۱۸ص۱۳۴- المعلی ج۱۱ص۱۱۵- تاریخ طبری ج۲ص۳۰۲- تاریخ یعقوبی ج۲ص۱۶۱

۷-الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۱۳

8-الغدیر ج۸ص۱۳۶

9-بیت الاحزان ص۱۱۷

10-همان

11-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج۱۳و ۱۴و ۱۶ ص۲۲وص۷۰ و ص ۱۰۱


جناب ابولولو رحمة الله علیه از شیعیان و یاران خاص امیرالمومنین علیه السلام

اینجاست که اهمیت نزدیکی شخصی چون جناب ابولولو رحمة الله علیه که غلام و در بنده چنین شخصیت منفور و فاسقی چون مغیره بوده است. با جناب هرمزان رحمة الله علیه که آزاد شده و محب خاص امیرالمومنین علیه السلام بوده بیشتر مشخص می گردد. واین آشنائی و ارتباط زمینه ای در جناب ابولولو رحمة الله علیه پدید می آورد که وی نیز از یاران خاص حضرت امیرالمومنین علیه السلام میگردد که به نقل صاحب مستدرک سفینة البحار: اعلم ان فیروز من اکابر المسلمین و المجاهدین بل من خلص اتباع امیرالمومنین علیه السلام. یعنی بدانکه فیروز (ابولولو) از اکابر مسلمین و مجاهدین بلکه از اتباع خاص حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بوده است. (12)

و مرحوم میرزا عبدالله افندی صاحب ریاض العلماء می نویسد: آنچه که معروف و مشهور در نزد شیعه است اینکه ابولولو رحمة الله علیه از خیار و نیکان شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بوده است . (13) (والمعروف کون ابی لولوة من خیار شیعة علی بن ابیطالب علیه السلام)

و نیز صاحب مستدرک به نقل از الاستیعاب مینویسد: ابولولو برادری داشته بنام ذکوان و فرزند او عبدالله بن ذکوان عالم اهل مدینه در علم حساب و فرضیه ها و نحو و شعر و حدیث و فقه بوده. (14)

و نیز ذهبی در کتاب المختصر فی علم الرجال می نویسد: عبدالله بن ذکوان از غلامان بنی امیه و برادرزاده ابولولوة قاتل عمر بوده است. و برادرش ذکوان شخص ثقه و ثبت بوده است. که از او بسیاری از راویان حدیث چون مالک و لیث و سفیانان روایت می نموده اند. (15)

و نیز حتی اگر از مطالب فوق صرف نظر کنیم. متونی همچون متن زیر داریم که در آنها به ارتباط جناب ابولولو رحمة الله علیه با امیرالمومنین علیه السلام و رفت و آمد با منزل آن حضرت تصریح گردیده است. آنجا که میگوید: "و چون غنائم تقسیم گردید فیروز در سهم مغیرة قرار گرفت. لکن چندی پیش نگذشت که در ارتباط و تردد او با خانه امیرالمومنین علیه السلام آغاز گردید که به همین سبب مغیره بر او خراج سنگین وضع نمود و هر از چندگاه آن را افزون می کرد. و اینها همه به امر عمر بن خطاب بود. تا اینکه مغیرة به ابولولو رحمة الله علیه گفت: اگر ارتباطت را با خانه علی علیه السلام قطع کنی خراج را از تو بر می دارم. اما ابولولو نپذیرفت... و نیز ابولولو رحمة الله علیه بعد از مضروب ساخت عمر به سوی خانه امیرالمومنین علیه السلام فرار نمود..." (16)

وضع مالیات سنگین و در خواست آسیاب بادی از سوی عمر

و نیز از همین جا (ارتباط و علاقه جناب ابولولو رحمةالله علیه به امیرالمومنین علیه السلام) علت ظلم و ستمها و وضع خراج و مالیات سنگین از سوی مغیرة بن شعبه بر جناب ابولولو رحمة الله علیه واضح می گردد که چیزی مطابق ۳تا۴ درهم در روز بوده است و او که توانائی پرداخت این مبلغ را نداشت چندین بار به عنوان اعتراض و تظلم به عمر بن خطاب مراجعه کرد. اما نه تنها جواب مثبت نشنید بلکه در آخرین بار وقتی عمر با اعتراض و شکایت جناب ابولولو مواجه شد در جواب گفت: این در حق تو که به حرفه حدادی (آهنگری) نجاری و... آشنایی داری چیز زیادی نیست.

آنگاه وی از جناب ابولولو سوال کرد: شنیدم تو از ایرانیان هنر آسیاب سازی آموخته ای که میتواند با نیروی باد به گردش در آید آیا میتوانی برای ما نیز چنین آسیابی بسازی ؟

و او در جواب پاسخ داد: برایت چنان آسیابی بسازم که تا روز قیامت از حرکت باز نایستد. یا به نقل دیگر اینگونه پاسخ داد: چنان آسیابی بسازم که آوازه اش در شرق و غرب عالم طنین انداز شود. (17)

اینجا بود که این کلام و سخن ابولولو رحمة الله علیه عمربن خطاب را به یاد تعبیر خوابی اندخت که مدتها قبل دیده بود: (انّ دیکاْاحمر نقره ثلاث نقرات) که پرنده ای قرمز با سه ضربه منقار به او ضربه می زند. که معبرین خواب اینگونه تعبیر کرده بودند که تو را به زودی مردی از عجم با سه ضربه خواهد کشت. از اینرو عمر به محض شنیدن این جمله از جناب ابولولو رحمة الله علیه درباره او چنین گفت: انّ العبد قد اوعد و لو کنت اقتل احداْبالتهمة لقتلته. این غلام مرا تهدید به قتل کرد و اگر من بتوانم کسی را ولو با تهمتی ناروا به قتل برسانم آن کس او خواهد بود. (18)

از آن روز به بعد بود که جناب ابولولو که ظلم فاحش و آشکار برخود را که نمونه ای کوچک و ناچیز از آن ظلم روا رفته بر جامعه اسلام و مسلمین و نیز بر شخصیت ممتاز در آن عصر و همه اعصار بعد از رسول گرامی اسلام یعنی امیرالمومنین علیه السلام را مشاهده می نمود که آنگونه حضرت را خانه نشین و بغض در گلو و خار در چشم ساخته و همواره راه صبر را پیشه نموده. عزم خود را جزم نمود تا انتقام خشم فرو خورده آن حضرت را و انتقام همسرش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیه را بستاند.

اطلاع امیرالمومنین علیه السلام از اقدام حضرت ابولولو رحمةالله علیه

از جمله زیر به خوبی میتوان برداشت نمود که جناب ابولولو رحمةالله علیه تصمیم خود را به اطلاع امیرالمومنین علیه السلام رسانده بود و تقریر و تایید حضرت را نسبت به عمل خود بدست آورده بود و یا به نحوی دیگر آن حضرت علیه السلام در جریان امر قرار داشت چرا که طبق این نقل:

امیرالمومنین علیه السلام خطاب عمر فرمودند: "به خاطر ظلم ها و اعمال قبیحی که نسبت به عترت پیامبر انجام دادی تو را می بینم که به واسطه جراحتی که از سوی عبدی که با ظلم و ستم بر او حکم می رانی کشته می شوی و او به خدا قسم علی رغم میل باطنی تو وارد بهشت میگردد. "

و عمر در جواب گفت: "ای اباالحسن! آیا تو از کهانت و پیشگویی إبائی نداری؟"

وامیرالمومنین علیه السلام در پاسخ فرمودند: "سخنی با تو نگفتم مگر براساس شنیده ها و معلومات خود." (19)

و یا طبق نقل دیگری:

"ان امیرالمومنین علیه السلام قال للثانی: یا مغرور انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة عبد. تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا. "

یعنی: امیرالمومنین علیه السلام خطاب به دومی فرمود: "ای مغرور! همانا تو را می بینم که در دنیا بواسطه ضربت و جراحتی که از عبدی که تو از روی ظلم و جور بر او حکم می رانی کشته میشوی و این توفیقی است که خداوند نصیب او می گرداند. "(20)

لذا از روایاتی نظیر متون فوق استفاده می گردد که حضرت علیه السلام به نحوی از این اقدام با خبر بوده اند و آن را برای جناب ابولولو رحمةالله علیه توفیقی از سوی خداوند شمرده و با عث متنعم گردیدن به بهشت خداوند می داند.
منابع

12-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۴

13-ریاض العلماء ج۵ص۵۰۷

14-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۱۸۴

15-همان

16-کامل بهائی نسخه خطی ص۳۸۳ . اسرار الامامة ص۳۲۵

17-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۵. تاریخ دمشق ج۴۴ص۴۱۳. کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۲

18-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳. طبقات الکبری ج۳ص۳۴۷. اسدالغابه ج۴ص۷۶. تاریخ دمشق ج۴ص۴۰۹. کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۴

19-ارشاد القلوب دیلمی ج۲ص۲۸۵ (...حسین بن حمدان الخصیبی عن ابیه عن...یقول: سمعت امیرالمومنین علیه السلام یقول لعمر: و لما ظلمت عترة النبی صلی الله علیه و اله بقبیح الفعال غیر انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة ابن عبد ام معمر. تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل والله الجنان. علی رغم منک. فقال عمر: یااباالحسن اما تستحی لنفسک من هذه التکهن؟ فقال له امیرالمومنین علیه السلام: ما قلت لک الا ما سمعت و ما نطقت الا ما علمت…)

20-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳ ونیز به نقل از کتاب مشارق انوار الیقین ص۷۹. مدینة المعاجز ج۲ص۴۴وص۲۴۴. الهدایة الکبری ص۱۶۲و بحارالانوار ج۳۰ص۲۷۶
ومحمد بن سنان که راوی روایت فوق می باشد را بسیاری از بزرگان علم رجال توثیق نموده اند از جمله شیخ مفید در ارشاد و علامه در مختلف و نیز علامه وحید بهبهانی در فوائد الرجالیة ج۳ص۲۴۹ و تنها مرحوم شیخ طوسی در کتاب فهرست ص۲۲۰ گرچه او را توثیق ننموده است لکن کتابهای او را مورد اعتماد دانسته است.

نامه حضرت ابولولو رحمةالله علیه به عمربن خطاب

کیاست و زیرک حضرت ابولولو رحمةالله علیه در اقدام خود به حدی بود که او مدتی قبل از مضروب نمودن عمر ضمن نامه ای به عمر شکل سرپوشیده و بدون آنکه عمر غرض او را بفهمد حکم و سزای کسی را که نسبت به مولا و آقای خودجسارت و همسر او را مورد هتک و آزار و اذیت و فرزند او را به قتل برساند. سوال نمود و اقدام آینده خود را مستند به حکم خود او ساخت.

به متن زیر توجه نمایید:

"ابولولو به عمر نامه نوشت که جزای کسی که عصیان مولایش را نماید و ملک مولایش را غصب کند و همسر مولایش را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار دهد چیست؟
عمر نیز در پاسخ مکتوب داشت: بدرستی که قتل چنین کسی واجب است. فلذاهنگامیکه ابولولو خود را به عمر رسانید تا او را به هلاکت برساند به مکتوبه او خطاب به او کرد و فرمود: چرا عصیان مولایت امیرالمومنین علیه السلام را نمودی؟ چرا همسر او فاطمه را مورد ظلم خویش قرار دادی و فرزندش را سقط نمودی؟ آنگاه در حالیکه او را لعن می نمود ضربه های پی در پی بر او وارد میکرد."(21)

روز واقعه

سرانجام حضرت ابولولو رحمه الله هنر و حرفه آهنگری خود را به خدمت گرفت و خنجری دو سر که قبضه آن در وسط قرار داشت تهیه نمود. تا اینکه بنابر قول صحیح و مشهور در نزد شیعه در سحرگاه روز دوشنبه 9 ربیع الاول سال 23 هجری در حالیکه عمر بن خطاب تازیانه به دست در حال امر کردن نمازگزاران بود که صفوف خود را منظم نمایند. (22) (استووا استووا صفوفکم) خود را به وی رسانده (23) و با سه ضربه کاری شکم خلیفه را تا خاصره (سه بنده) او شکافت و در حالیکه عده ای از نزدیکان و اطرافیان عمر بن خطاب قصد دستگیری و حمله به او را داشتند با زخمی کردن 13 نفر دیگر از آنان از محل حادثه گریخت. (24) و عمر بعد از آنکه سه روز در بستر افتاده بود در سن 55 سالگی از دنیا رفت.

سرانجام حضرت ابولولو رحمه الله بعد از اقدام به قتل عمرخطاب

بعد از گریختن جناب ابولولو رحمه الله از مکان وقوع واقعه در مسیر راه خود را به امیرالمومنین علیه السلام رسانیده و به محض مواجهه با حضرت که بر درب منزل نشسته بود. (که از این مطلب میتوان استنباط نمود که علت انتظار امیرالمومنین علیه السلام در آستانه منزل این بوده است که حضرت ظاهرا منتظر بازگشت ابولولو رحمه الله بوده اند و این بدان معنی است که حضرت در جریان امر قرار داشته اند و منتظر شنیدن خبر موفقیت آمیز او بوده اند.) خبر اقدام خود را به حضرت می رساند و عرض میکند: یا مولای! شققت بطنه. مولای من! شکم آن شخص را پاره کردم. (یعنی در حقیقت اشاره به همان نفرین حضرت زهرا سلام الله علیها می نماید که از خداوند خواسته بود که شکم عمر را پاره کند. همچنین سوال ما این است که حضرت ابولولو رحمه الله چگونه میتواند کافر باشد در حالیکه امیرالمومنین علیه السلام را مولای خود میداند؟)

و حضرت با شنیدن این خبر گویا به یاد مصائب وارده بر همسر مطهرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توسط افتادند و همچنین به یاد نفرین حضرت زهرا سلام الله علیها به هنگام سیلی خوردن از عمر که خطاب به او فرمودند:

مزق الله بطنک کما مزقت کتابی. یعنی خدا شکمت را پاره کند همانگونه که نامه مرا پاره کردی. افتادند. و ضمن بکاء و گریه شدیدی (فبکی بکاء شدیدا و قال یا لیت بنت رسول الله صلی الله علیه و اله کانت حیة فسمعته(

فرمودند: ای کاش امروز دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله زنده می بودند و این خبر را میشنیدند. (25)

(سوال بنده این است که واقعا چرا حضرت ابولولو ضربه را به شکم عمر وارد کردند؟ و مثلا چرا مانند بقیه قاتلین ضربه را قلب وی وارد نکردند؟ ویا چرا چنان به شکم وی ضربه را وارد کرد که شکم عمر پاره شود؟ و به طور خلاصه چرا دقیقا همانطوری عمر را کشت که حضرت زهرا سلام الله علیها دعا کرده بودند؟ اینها همه تایید کننده این مطلب است که ابولولو رحمه الله به خاطر یک خصومت شخصی ساده این کار را انجام نداده است)

و حضرت بعد از آن به قدرت و اعجاز خود ضمن نامه ای برای قاضی کاشان مبنی بر پناه دادن و تکریم وی و تزویج دختر خود به او آن جناب را بر مرکب مخصوص خود (بنام دُلدُل) نشاندند و او را به سرزمین شیعه نشین کاشان فرستادند. و سپس امیرالمومنین علیه السلام که از تعقیب ماموران حکومت با خبر بودند. از آن مکان قبلی که نشسته بودند بر خاسته و جای دیگر نشستند و چون ماموران که در تعقیب جناب ابولولو رحمه الله بودند با حضرت مواجه شدند و از حضرت جویای ابولولو رحمه الله شدند که آیا او را ندیده اید؟ و حضرت با فرمودن جمله ای به حقیقت آنان را گمراه نمودند و فرمودند: مادامی که در این مکان بوده ام او را ندیده ام. (26)

این عمل را در اسلام توریه می نامند یعنی انسان کلامی را بیان کند که دروغ نباشد لکه مخاطب و شنونده از آن مطلب نکته ای دیگر برداشت نماید. که در اینجا منظور شریف امام علیه السلام این بوده است که: تا آن زمانی که جای جدیدی را برای نشستن اختیار نموده ام ابولولو را ندیده ام.

حضور حضرت ابولولو رحمه الله در کاشان و اقامت وی تا پایان حیات

و اما درباره اقامت و مدت زمان زندگی جناب ابولولو رحمه الله در شهر کاشان و سال وفات او و اینکه آیا از او فرزندان و یا نسلی منسوب به او باقی مانده است؟ گرچه بعضی از اهالی آن منطقه به لقبها و اسامی چون لولویی یا شجاع الدینی و از این قبیل نامها منسوب می باشند. اما اطلاع دقیقی در این زمینه برای ما یافت نگردید. لکن با توجه به مطلبی که قبلا ذکر گردید که امیرالمومنین علیه السلام او را برای ادامه حیات و تشکیل زندگی به آن دیار فرستاد و در این خصوص به قاضی شهر کاشان توصیه و سفارشاتی فرمود و نیز با استفاده از متن زیر استفاده می گردد که وی با وجود پیگردها و تعقیب دستگاه حکومت آن زمان اما به اراده الهی تا پایان حیات خویش (ماه رمضان سال 31 هجری قمری) در این خطه از سرزمین شیعه نشین و محب اهل بیت علیهم السلام که حتی یک روز سابقه کفر و بت پرستی و سنی گری نداشته می زیسته است. و سرانجام بنابر قول صحیح در نزد شیعه بطور ناگهانی در ماه رمضان 31 هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد (27) و در مکان فعلی مدفون گردیده است.

در این خصوص به متن زیر توجه نمایید:

((در کتاب مجالس المومنین گوید اهل کاشان را عقیده آنست که فیروز بعد از قتل عمر به کاشان آمده و از خوف اعداء پنهان گشته اهالی کاشان نیز به واسطه علاقه به خاندان رسالت تعظیم و تکریمش کرده و محافظت نمودند تا آنکه در آنجا وفات یافته و در خارج شهر مدفون گردید.(( (28)


منابع


21-طریق الارشاد ص۴۵۶

22-طبقات الکبری ج3ص341 - فتح الباری ج7ص49 -- کنزالعمال ج12ص679

23-در این جا لازم است این نکته را متذکر شویم که: اگر چه اهل تسنن سعی نموده اند این مطلب را در کتابهای خود ثابت کنند که عمر به هنگام مضروب گردیدن در مسجد بوده است و اقدام ابولولو را به خاطر قتل عمر در مسجد مورد تخطئه قرار دهند. اما بر فرض که این قول صحیح باشد نکته ای که در رد قول آنها که میگویند ابولولو کافر و یا مجوسی و یا نصرانی بوده است از همین مطلب میتوان ثابت کرد که به نقل علامه مجلسی رحمه الله اگر ابولولو رحمه الله کافر بوده در حالیکه از زمان حیات پیامبر اکرم ورود کفار به شهر مدینه ممنوع گردیده بود. ابولولو رحمه الله چگونه در شهر مدینه زندگی میکرد. و اساسا اگر ابولولو رحمه الله کافر بوده در مسجد و آن هم در صف اول نماز جماعت چه کار می کرد؟؟؟

که مطلب فوق مبنی بر حضور ابولولو رحمه الله در مسجد آن هم در صف اول نماز جماعت و پشت سر خلیفه را میتوان در کتب معتبر در نزد خود آنان یافت از قبیل:
مسند ابی یعلی ج5ص116- صحیح ابن حبان ج1ص332- تاریخ دمشق ج44ص410 - اسدالغابه ج4ص76 - مواردالظمآن ص537 - تاریخ المدینه ج3ص896 - طبقات الکبری ج3ص341 - نیل الاطار ج6ص160.

24-بحارالانوار ج29 ص 53۰

25-مجمع النورین ص124

26-کامل بهائی ج2ص111- مجمع النورین ص222- فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص211

27-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۵

28-ریحانة الادب ج۷ص۲۴۹

آیا حضرت ابولولو خودکشی نمود؟

یکی از مطالبی که در متون مخالفان درباره عاقبت و سرانجام کار جناب ابولولو رحمه الله به چشم می خورد که متاسفانه در برخی از کتابهای شیعه نیز متاثر از همان مطالب بدون توجه به سندیت و اعتبار آن تکرار شده این دروغ کذب محض است که بعضی گفته اند: ابولولو رحمة الله علیه بعد از اقدام به مضروب نمودن عمر خطاب در حالیکه خود را محاصره ماموران حکومت دید با ضربه ای به خود اقدام به خود کشی نمود !

برای پاسخ به این دروغ محض علاوه بر تصریحاتی که در برخی از متون علمای بزرگوار جهان تشیع مبنی بر اعجاز امیرالمومنین علیه السلام در انتقال جناب ابولولو رحمه الله به کاشان و موجود بودن بقعه و بارگاه وی در آن مکان باید به چند نکته دیگر توجه نمود:

اولا: همانطور که قبلا نیز اشاره شد طرح اینگونه مطالب از سوی بعضی از متون مخالفان که در نزد آنان منفورترین و دشمن ترین افراد جناب ابولولو رحمه الله می باشد جای تعجب و شگفتی ندارد.

ثانیا: این نیز یکی از تناقضات و اکاذیبی است که در متون خود آنها خلاف آن را میتوان یافت نمود از جمله اینکه در بعضی از متون آنها آمده است: لا یدری این ذهب. یعنی دانسته نشد که ابولولو کجا رفت. و یا در بعضی دیگر از آنها آمده است که ابولولو در حالیکه ماموران حکومت در تعقیب او بودند اما او غیب گردید و یافت نشد. و از سوی دیگر هرگز در کتابهای آنان نیامده است که اگر او خود کشی کرد با جنازه و پیکر او چه کردند؟ آیا مدفون گردید یا خیر؟ و اگر مدفون گردید کجا و چگونه؟ (29)

ثالثا: از دو نکته فوق که بگذریم مطلبی دیگر که بطور متعدد در کتابهای تاریخی غیر شیعه به چشم میخورد این مطلب است که بعد از اقدام ابولولو رحمه الله عبیدالله فرزند عمر در حالیکه پدرش در بستر مرگ افتاده بود بعنوان قصاص و خونخواهی سه نفر را که عبارت بودند از هرمزان - جفینه - لولوة (دختر ابولولو) را به قتل رسانید و هنگامی که خبر این اقدام او به پدرش که در حال مرگ بود رسید. گفت: قاتل من ابولولو بوده است و نه کس دیگر. که معلوم می گردد اگر جناب ابولولو اقدام به خودکشی نموده بود دیگر نیاز به این اقدامات نبود و نباید اشخاص دیگری که از آنها نامبرده شد به خونخواهی پدر مورد قتل واقع گردند. پس به علت عدم دسترسی به آن بزرگوار به جای او نزدیکانش را به قتل رسانیدند. (30)

رابعا: در کتابهای مخالفان نقض این مطلب آمده است که: "ابولولو بعد از اقدام به مضروب نمودن عمر در حال گریختن تعداد دیگری از اطرافیان عمر که معمولا حدود ۱۳ نفر را ذکر کرده اند زخمی نمود و فرار کرد." (31)

خامسا: تناقضات متعددی که در این رابطه در کتاب های آنان موجود می باشد خود گویای کذب و جعلی بودن مطلب می باشد. که در بعضی متون آمده که ابولولو خنجری به خود زد و کشته شد. (32) در جای دیگر آمده: عبیدالله بن عمر او را کشت (33) و نیز در جای دیگر آمده که مردی از قبیله بنی تمیم او را کشت. (34) و نهایتا در متنی دیگر آمده که: عبیدالله بن عوف سر او را از تن جدا کرد. (35)

سادسا: وقتی در نزد ما شیعیان اسلام و ایمان آن بزرگوار ثابت گردید و به تعبیر صاحب مستدرک که قبلا آن را ذکر نمودیم او را از اکابر مسلمین و از یاران خاص امیرالمومنین علیه السلام دانستیم و نیز آنچه که قبلا از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به دومی ذکر گردید که فرمود: "...بر خلاف میل تو وارد بهشت خواهد گردید." طبعا دیگر اقدام به خودکشی که در روایات ائمه معصومین ما برابر با آتش جهنم و عذاب الهی ذکر گردیده است هرگز از شخصیت آن بزرگوار ممکن به نظر نمی رسد. (36)

آیا اقدام حضرت ابولولو رحمه الله یک ترور محسوب می گردد ؟!

با توجه به حدیث نبوی که از طریق شیعه و غیر شیعه نقل گردیده که حضرت رسول صلی الله علیه و اله فرمودند: الایمان قید الفتک فلا یفتک مومن. یعنی ایمان مانع از ترور است و مومن دست به اقدام تروریستی نمی زند. (37)

از این رو برخی با تمسک به حدیث فوق این شبهه را مطرح نموده اند که عمل جناب ابولولو رحمه الله یک اقدام تروریستی به حساب آمده و این خود دلیلی بر محکومیت اقدام وی به شمار می رود.
پاسخ به شبهه:

ترور: آن است که شخص جان خود را نسبت به تهدیدات و خطراتی که ممکن است از سوی شخص دیگر به او وارد شود در امان ببیند اما ناگهان بر خلاف آنچه می پنداشت مورد تعرض و سوء قصد قرار گرفته و کشته شود. مانند اقدامی که خالد بن ولید زناکار نسبت به صحابی جلیل القدر مالک بن نویره صورفت گرفت و در همان شب نیز به همسر وی تجاوز کرد.

اما اگر شخصی صراحتاْ یا اشارةْ شخص دیگری را تهدید به قتل کند به نحوی که طرف مقابل تصریح و یا اشاره او را متوجه گردد و خود را در معرض خطر قتل ببیند دیگر این اقدام را ترور نمی نامند. کما اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله صراحتاْ خون بعضی از کفار را مباح می نمود و کشتن آنها را در هر حالتی جایز می شماردند و یا آنچه که حضرت محمد صلی الله علیه و اله درباره مباح نمودن خون مغیره بن ابی العاص به دست امیرالمومنین علیه السلام انجام دادند. (38) و یا آنچه که درباره مقیس بن صبابه انجام دادند که او یکی از چهار نفری بود که خون آنها در روز فتح مکه مباح گردید و حضرت دستور دادند آنها را هرکجا یافتند بکشند که نهایتاْ وی در بین مکان مقدسی چون صفا و مروه به امر رسول خدا کشته گردید (39)


منابع

29-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۲۰۷

30-تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۸ - الغدیر ج۸ص۱۳۴- المصنف ج۵ص۴۷۹- المعلی ج۱۱ص۱۱۵- تاریخ طبری ج۳ص۳۰۲- تاریخ یعقوبی ج۲ص۱۶۱

31-الفتوح ج۲ص۸۸ (ثم شق الصفوف و خرج هاربا)

32-العدد القویه ص۳۲۸ - بخاری ج۴ص۲۰۴ -سنن الکبری - بیهقی ج۳ص۱۱۳ -المصنف ج۳ص۵۴۹

33-الثقات ابن حبان ج۲ص۲۴۰

34-تاریخ طبری ج۳ص۳۰۳ - تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۱

35-فتح الباری ابن حجر ج۷ص۵۱

36-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۲۰۳

37-اصول کافی ج۷ص۳۷۵ -- مسند احمد بن حنبل ج۱ص۱۶۶

38-اصول کافی ج۳ص۲۵۱

39-بدایه و نهایه ج۴ص۳۴۲ -- سیره نبویه ج۳ص۲۹۸

حال با توجه به مطلب فوق این نکته را نیز سابقا ذکر کردیم که به تصریح مورخین عمر از مدت ها قبل از سوی ابولولو رحمه الله مورد تهدید قرار گرفته بود.
و آن زمانی بود که در غالب کنایه و اشاره به او فرمود: برایت چنان آسیابی بسازم که تا قیام قیامت چرخش بچرخد و اهل مشرق و مغرب همواره از آن آسیاب سخن بگویند. (40) و این به نحوی بود که در بسیاری از روایات آمده است که عمر تهدید به قتل را از کلام وی برداشت نمود و گفت: این غلام مرا تهدید به قتل نمود. (41) و او نیز متقابلا ابولولو را تهدید نمود و گفت:
من اگر شخصی را ولو با تهمت ناروا به قتل برسانم حتما تو خواهی بود. (42) و در بعضی دیگر از نقلهای تاریخ آمده است (ففزع عمر من کلمته) عمر از این سخن ابولولو به شدت ترسید. و نیز جمعی دیگر از صحابی از جمله امیرالمومنین علیه السلام و ابن عباس نیز متوجه این تهدید از سوی ابولولو رحمه الله گردیدند. (43)

فلذا از همین جا بود که امیرالمومنین علیه السلام روزی عمر را با این جمله خود هشدار داد که تو را می بینم که به زودی غلامی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی از پا به در می آورد و برخلاف میل تو وارد بهشت می شود. (44)

و نکته جالب این است که عمر بعد از آنکه به دست ابولولو رحمه الله مضروب گردید و در بستر افتاد با توجه به هشدار فوق که قبلا از امیرالمومنین علیه السلام صادر شده بود چندین بار خطاب به امیرالمومنین علیه السلام گفت: یا علی آیا سزاوار بود که این کار با اطلاع و آگاهی تو صورت پذیرد؟ (45)

پس نکات فوق می رساند که در حقیقت ماجرای ضربه خوردن عمر توسط حضرت ابولولو رحمه الله نتیجه تهدیدی بود که از سوی هر یک نسبت به دیگری صورت پذیرفته بود و در حقیقت نبردی نیمه آشکار در کار بود که در نهایت اراده الهی بر این تعلق گرفت که پیروز در این میدان حضرت ابولولو رحمه الله باشد و با این توصییف دیگر هرگز اقدام حضرت ابولولو رحمه الله را نمیتوان یک عمل تروریستی نامید.

جواز قصاص عمر بن خطاب به فتوای علمای مخالف

در کتاب بیت الاحزان ص ۱۶۵ آمده است: ابن ابی الحدید خبری را درباره هبار بن اسود می آورد و می نویسد: رسول خدا صلی الله علیه و اله در روز فتح مکه خون هبار بن اسود را مباح فرمود. زیرا هبار- زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله را با نیزه ترسانیده بود. زینب که در کجاوه می رفت و حامله بود از ترس آن نیزه فرزندش سقط گردید.

سپس ابن ابی الحدید می گوید: این خبر را برای استادم ابوجعفر نقیب خواندم. وی گفت:...وقتی رسول خدا صلی الله علیه و اله خون هبار رابرای ترسانیدن دخترش زینب که موجب سقط جنین او گردید مباح می کند. چنین به نظر می آید که اگر رسول خدا صلی الله علیه و اله زند می بود. خون آن کس (عمر) را که دختر دیگرش حضرت فاطمه سلام الله علیها را ترسانده و موجب سقط فرزندش (محسن بن علی ع) شده را نیز مباح می نمود.

ابن ابی الحدید میگوید از استادم سوال کردم: ایا این سخن را میتوانم از شما روایت کنم؟ او گفت: روایت کن اما نه از قول من. (46)

شأن و مقام حضرت ابولولو رحمه الله در لسان روایات معصومین علیهم السلام

اوصاف و تعابیر دلالت کننده بر مقام آن بزرگوار و عظمت اقدام منحصر به فرد وی در نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام متعدد است که ما در اینجا به ذکر اوصافی که در روایت احمد بن اسحاق قمی آمده است بسنده می کنیم:

1-او کسی است که خداوند به دست او دشمن خود و رسولش را هلاک نمود.

2-او کسی است که به دست او خداوند نفرین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در حق عمر مستجاب فرمود.

3-او کسی است که خداوند بواسطه او قول خود در قران را محقق نمود که (فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا)

4- او کسی است که شوکت مبغض رسول خدا صلی الله علیه و اله را در هم شکست.

5-او کسی است که بواسطه او فرعون اهل بیت پیامبر و ظالم در حق آنان و غاصب حقوق و از بین برنده حرمت آنان را هلاک ساخت.

6-او کسی است که رئیس منافقین و بتِ "جبت" را ازبین برد.

7-او کسی است که خداوند بواسطه اقدام او چشم رسول خدا صلی الله علیه و اله را روشن ساخت.

8-او کسی است که خداوند بواسطه او غم و غصه اهل بیت علیهم السلام را مبدل به خشنودی ساخت.

9-او کسی است که خداوند به واسطه او انتقام خون اهل بیت علیهم السلام را باز ستاند.

10-او کسی است که خداوند به واسطه او لباس سیاه را از اهل بیت علیهم السلام و پیروانش بیرون کرد.

11-او کسی است که غمهای اهل بیت علیهم السلام را برطرف ساخت.

12-او کسی است که خشنودی و سرور را به شیعیان اهل بیت علیهم السلام باز گردانید.

13-او کسی است که عید را برای اهل بیت علیهم السلام را ایجاد کرد.

14-او کسی است که خشنودی را برای اهل بیت علیهم السلام پدید آورد.

15-او کسی است که دشمن اهل بیت علیهم السلام را مغلوب ساخت.

16-او کسی است که ضلالت و گمراهی را از بین برد.

17- او کسی است که مومنین را راحت ساخت.

18-او کسی است که سر و راز منافقین را افشاء ساخت.

19-او کسی است که مظلوم را نصرت بخشید.

20-او کسی است که بدعتها را برای مسلمانان کشف نمود. (47)

اوصاف فوق ودیگر اوصافی که برای او از روایات و احادیث استفاده می گردد نشانگر علو ایمان و بلندی مقام و مرتبه او در بهشت خواهد بود. که ناگفته پیداست که رسیدن به چنین توفیقی که در بالا ذکر گردید بدون توفیقی از سوی خداوند جل و علی میسر نمی گردد. (انما یتقبل الله من المتقین) مائده۲۷


منابع
40-به مصادری که قبلا ذکر شده مراجعه شود.

41-همان

42-همان

43-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۷ - اسدالغابه ج۴ص۷۶ - تاریخ دمشق ص۴۰۹ - کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۴

44-به مصادری که قبلا ذکر شده مراجعه شود.

45-الامامه و السیاسة ج۱ص۴۰ - تاریخ المدینة ج۳ص۹۳۳ - مصنف صنعانی ج۶ص۵۲

46-بیت الاحزان ص۱۶۵ و نیز رجوع کنید به کتاب زیور عرش الهی ص ۹۸

47-بحارالانوار ج۳۱ج۹۵ ص۱۲۰ص۳۵۱ - به نقل از زوائد الفوائد سید علی بن سید بن طاووس و نیز المحتضر حسن بن سلیمان ص۴۴

ادله علمای شیعه در اثبات ایمان و اخلاص حضرت ابولولو رحمه الله

1-دلیل وجدانی و شاهد درونی: که در حقیقت می توان از آن به عنوان قوی ترین دلیل بلکه قوی تر از هزار دلیل به کار آید. و آن اینکه در حقیقت اقدام و عمل جناب ابولولو رحمه الله بجز توفیقی بزرگ از سوی خداوند سبحان و فاعل علی الاطلاق نمیتواند باشد. که این توفیق را به سادگی به هر کس ندهند. توفیقی در ریشه کن ساختن موسس و بنیانگذار بدعتها و هلاکت نمودن متهم کننده رسول خدا صلی الله علیه و ال به هذیان و بیهوده گویی و نابود کردن آزاردهنده دختر او و آتش زننده درب خانه و شکننده سینه و پهلوی او و سقط کننده فرزند در شکم او که ابولولو رحمه الله با این اقدام خود قلب مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها را خشنود ساخت و نفرین آن حضرت را در حق ضارب و قاتل خویش محقق ساخت و چه توفیقی از این بالاتر ؟ (وانما یتقبل الله من المتقین)

2-اوصاف نامبرده شده برای جناب ابولولو رحمه الله در روایت احمد بن اسحاق قمی: که در جای خود پیرامون وثوق و اطمینان از صدور این روایت از امام معصوم بحث گردیده (48) که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره قاتل عمر اوصاف متعددی را ذکر فرمودند که دلالت بر مراتب بالای ایمان آن شخصیت بزرگوار می نماید. (که ما قبلا به برخی از آنها اشاره کردیم)

3-ارتکاز ذهنی مومنین و محبین اهل بیت علیهم السلام:
علمای امامیه از زمان قدیم تاکنون همواره بدون شک و تردید جناب ابولولو رحمه الله را از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بلکه از خواص و اکابر یاران آن حضرت می دانسته اند و همواره به مدح آن بزرگوار و طلب رحمت خداوند برای او و سرودن اشعار و قصاید در منقبت او می پرداخته اند. و با تمام سعی و تلاشی که اهل تسنن در ایجاد شک و تردید در اسلام ابولولو رحمه الله کرده اند و اینگونه مطالب همواره در معرض دید و دسترس علمای اعلام و بزرگوار ما بوده است اما با وجود این در هیچیک از کتابهای رجالی شیعه نمیتوان مطلبی از علمای بزرگ ما یافت که دال بر تردید درایمان آن بزرگوار باشد. چه بسا در موارد متعدد به دفاع از او و پاسخ به شبهات مطرح شده پیرامون شخصیت وی پرداخته اند. و دلیل فوق را که از آن به "ارتکاز ذهنی مومنین و محبین اهل بیت علیهم السلام" تعبیر شد مرحوم ایت الله العظمی خوئی رحمه الله همواره به عنوان یکی از ادله حجیت در مسائل فقهی و اصولی مورد تاکید قرار می دادند و از آن به عنوان "الدلیل الخامس من ادله الحجتیه" یاد می نمودند. پس ارتکاز اذهان متشرعه در مورد بحث ما میتواند یکی از ادله قوی بر ایمان حضرت ابولولو رحمه الله به حساب آید.

۴-اخبار امیرالمومنین علیه السلام بر استحقاق بهشت برای جناب ابولولو رحمه الله:

روایتی که حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ه) درکتاب هدایة الکبری از پدرش احمد بن خصیب از ابومطلب جعفر بن محمد بن مفصل از محمدبن سنان ز اهری از عبدالله بن عبدالرحمن اصم از مدیح بن هارون بن سعد روایت میکند که گفت: شنیدم از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به عمر می فرمود: "تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه به عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روا داشتی در این دنیا بواسطه ضربتی که از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و جور با او حکم می رانی کشته خواهی شد و به خدا قسم که او با توفیقی که نصیبش می گردد بر خلاف میل باطنی تو وارد بهشت می گردد."

وعمر در پاسخ گفت: "آیا از کهانت و پیشگوئی ابائی نداری؟" امیرالمومنین علیه السلام پاسخ دادند: "هر آنچه گفتم بر اساس دانسته ها و معلوماتم بود و نه چیز دیگر." (49)

که روایت فوق از حیث سند روایت - محمد بن سنان را دارد که وی از ثقات بوده و علماء جلیل القدر به روایات و کتابهای او اعتماد می نموده اند و ازحیث دلالت نمیتوان روایتی را در دلالت بر اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله صریحتر از این روایت از امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عمر پیدا نمود.

5-حضور جناب ابولولو رحمه الله در نماز جماعت مسجد مدینه: که از جمله دلائل و شواهد بر اثبات اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله اینکه مسلمانان در آن زمان حتی از ورود کفار کتابی به همه مساجد جلوگیری بعمل می آوردند. حال اگر ابولولو رحمه الله در نزد مسلمانان آن زمان کافر محسوب می گردیده است. چگونه او را به مسجد مدینه راه می داده اند. بلکه حتی خود ابولولو رحمه الله هرگز به خود چنین جرئتی نمیتوانست بدهد که به مسجدی که در نزد مسلمانان آن زمان دارای اهمیت ویژه بوده است نزدیک و یاداخل گردد.

اما با این وجود می بینیم که در صحاح سته و کتب تاریخی دیگر آنان این مطلب ذکر شده است که: ابولولو وارد مسجد شد و در صف اول نماز جماعت و آن هم پشت سر عمر بن خطاب قرار گرفت. (50)

بلکه در بعضی از روایات آنان آمده است که: ابولولو رحمه الله و عمر در مسجد چند جمله ای با یکدیگر نجوی نمودند. (51)



منابع:


48-المستدرک ج۲ص۵۲۲. التذکره فی اصول الفقه ص۴۴. فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۵۸

49-هدایة الکبری ص۱۶۲ : و لما ظلمت عترة النبی ص بقبیح الفعال. غیر انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة ابن عبد ام معمر.تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل والله الجنان علی رغم منک. فقال عمر یا اباالحسن اما تستحی لنفسک من هذا التهکهن؟ فقال له امیرالمومنین علیه السلام: ماقلت لک الا ما سمعت و ما نطقت لا ما علمت.

50-مسند ابی یعلی ج۵ص۱۱۶. صحیح بن حبان ج۱۵ص۳۳۲- تاریخ دمشق ج۴۴ص۴۱۰ - اسدالغابة ج۴ص۷۴ - موارد الظمان ص۵۳۷

51-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۱ -تاریخ المدینه ج۳ص۸۹۴ و ۸۹۶ - نیل الاوطار ج۶ص۱۶۰

[="DarkGreen"]سلام

مطالبی از سایت ولی عصر

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=61

آقاي هدايتي:
يك خبري منتشر شده كه در كنفرانسي دوحه قطر برگزار شده، برخي از علماء أهل سنت در مورد أبو لؤلؤ، قاتل خليفه دوم، مطالبي را عنوان كرده‌اند، در اين مورد توضيحاتي بدهيد.
استاد حسيني قزويني:
بله، اين در سايت‌ها و خبرگزاري‌ها و... ديده شده و يكي از اعتراضات آنها به هيئت ايراني اين بود كه چرا ايراني‌ها نسبت به قاتل خليفه دوم، تجليل و قدرداني مي‌كنند.
من كاري نسبت به عبارت‌هايي كه در اين كنفرانس مطرح شده ندارم و همين‌طور نسبت به جوابي كه هيئت ايراني به آنان داده‌اند. ولي آنچه كه من به عنوان بي طرف و به عنوان محقق و تحليل‌گر مي‌توانم در اينجا عرض كنم اين است:
آنچه كه در تاريخ ثابت است اين است: قضيه قتل خليفه دوم توسط أبو لؤلؤ انجام گرفت و اين كاملا روشن و واضح است و هيچ شك و شبهه‌اي نيست. آقايان أهل سنت اين قضيه را مفصل در كتاب‌هاي خود آورده‌اند. آقاي إبن عبد البر كه از مورخان بزرگ أهل سنت، در الإستيعاب، جلد 3، صفحه 1154 آورده است. آقاي صالحي شامي در سبل الهدي و الرشاد، جلد 11، صفحه 274 و هم‌چنين آقاي ذهبي در سير اعلام النبلاء و تاريخ اسلام و تاريخ طبري و...، همه آورده‌اند.
من فقط عبارتي را كه آقاي إبن عبد البر آورده، اشاره‌اي مي‌كنم و رد مي‌شوم:
عبدالله إبن الزبير عن أبيه، قال: غدوت مع عمر بن الخطاب رضي الله عنه إلي السوق و هو متكئ علي يدي. فلقيه أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة، فقال: ألا تكلم مولاي يضع عني من حراجي، قال: كم خراجك؟ قال: دينار، قال: ما أري أن أفعل إنك لعامل محسن و ما هذا بكثير، ثم قال له عمر: ألا تعمل لي رحي؟ قال: بلي، فلما ولي، قال: أبو لؤلؤة لأعملن لك رحي يتحدث بها ما بين المشرق و المغرب، قال: فوقع في نفسي قوله،... و جأه بسكين له طرفان، فلما جرح عمر، جرح معه ثلاثة عشر رجلا في المسجد، ثم أخذ، فلما أخذ قتل نفسه.
أبو لؤلؤ، غلام مغيرة بن شعبه بود و يك روز آمد پيش خليفه دوم و از برخورد آقاي مغيره شكايت كرد و گفت خيلي به من سخت گيري مي‌كند و خراج زيادي براي من بسته است و ...، خليفه دوم گفت كه نه اين‌چنين نيست و اين كارآيي كه تو داري، همين دستمزد براي تو كافي است. بعد أبو لؤلؤ مي‌گويد كه يكي از كارهايي كه من انجام مي‌دهم اين است كه من آسياب درست مي‌كنم. خليفه دوم گفت براي من هم يك آسياب درست كن. أبو لؤلؤ برگشت گفت: يك آسيابي برايت درست كنم كه در شرق و غرب عالم از آن گفتگو بشود. خليفه دوم در اينجا خنديد.... سپس خليفه دوم را در مسجد مجروح كرد با چاقوي دو سري كه تيز بود و در دست داشت و 13 نفر ديگر را در مسجد مجروح كرد و وقتي أبو لؤلؤ را محاصره كردند، با همان چاقوئي كه خليفه دوم و آن 13 نفر را مجروح كرده بود، خودش را كشت و بعد از كشتن خود، در همان مدينه دفن شد.
الاستيعاب، ج3، ص1154
يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت الله صافي گلپايگاني، در كتاب مجموعة الرسائل، جلد 2، صفحه 395، قضيه أبو لؤلؤ را مفصل آورده و مي‌گويد كه بعضي نقل كرده‌اند كه ابو لؤلؤ، مجوسي بوده يا نصراني، آن را رد مي‌كند و مي‌گويد قطعا مسلمان بوده:
الظاهر أنه اعتنق الاسلام، لان رسول الله صلي الله عليه و آله أمر باخراج الكفار من المدينة المنورة المكرمة، فلو كان كافرا لم يكن مأذونا من الخليفة في المقام بالمدينة، و الدخول في مسجد النبي صلي الله عليه و آله.
اگر واقعا مجوسي و نصراني بود، خليفه به او اجازه نمي‌داد كه در مدينه زندگي كند؛ چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور اخراج كفار را داده بود و يك مجوسي و نصراني، جرأت ورود به مسجد را نداشت.
[="Red"]اما آنچه كه مطرح است و ما شيعيان بايد به آن توجه كنيم، اين است كه اين قضيه در مدينه اتفاق افتاده و او هم خود كشي كرده و اين صراحت مورخان است. و قضيه كاشان كه شخصي به نام شجاع الدين به ابو لؤلؤ ملقب شده، ايشان از كجا آمده و به چه نحوي است، نمي‌دانم. بنده خودم خيلي در تاريخ گشتم تا ببينم ريشه اين قضيه به كجا و كِي بر مي‌گردد، و همين امروز دو ساعت قبل از برنامه، با يكي از مورخين معاصر به نام رسول جعفريان تماس داشتم، از ايشان پرسيدم كه آيا در اين مورد مدركي داريد؟ گفت مدرك زنده‌اي كه ثابت كند آنچه در كاشان است، همان ابو لؤلؤ است، نيافتم و سر نخي پيدا نكردم. اما شايد ايشان تشابه اسمي داشته باشد با قاتل خليفه دوم و مردم عوام اين‌چنين كرده‌اند.[/]
يك جمله از شخصيت‌هاي بنام شيعه و از مدافعان سخت كوش شيعه، كه در راه دفاع از شيعه هم به شهادت رسيده نقل مي‌كنم و عزيزان دقت كنند:
مرحوم قاضي نور الله شوشتري (ره)، صاحب كتاب إحقاق الحق و ... كه در دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) نوشته و من گمان نمي‌كنم كه در تاريخ شيعه، كسي همانند ايشان از ولايت أهل بيت (عليهم السلام) دفاع كرده باشد و در اين راه هم به شهادت رسيده باشد؛ ايشان كتابي دارد به نام مصائب النواصب در ج2، ص244 مي‌گويد:
هيچ‌يك از علماي اماميه، فتوا به آنچه كه در كاشان مي‌گذرد، نداده‌اند. اينها، ‌كارهايي است كه افراد جلف و سبك از خود در آورده‌اند.[/]

[="darkgreen"]

رضا;348853 نوشت:
20-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳ ونیز به نقل از کتاب مشارق انوار الیقین ص۷۹. مدینة المعاجز ج۲ص۴۴وص۲۴۴. الهدایة الکبری ص۱۶۲و بحارالانوار ج۳۰ص۲۷۶
ومحمد بن سنان که راوی روایت فوق می باشد را بسیاری از بزرگان علم رجال توثیق نموده اند از جمله شیخ مفید در ارشاد و علامه در مختلف و نیز علامه وحید بهبهانی در فوائد الرجالیة ج۳ص۲۴۹ و تنها مرحوم شیخ طوسی در کتاب فهرست ص۲۲۰ گرچه او را توثیق ننموده است لکن کتابهای او را مورد اعتماد دانسته است

تضعيف محمّد بن سنان
تضعيف محمّد بن سنان، به اين چند امر بر مي گردد :
[="red"]۱ . آراي علماي حديث و رجال[/]
نجاشي در کتاب الفهرست، به نقل از ابو العبّاس احمد بن محمّد بن سعيد، درباره محمّد بن سنان چنين آورده
است: إنه روي عن الرضا) ... و له مسائل عنه معروفة و هو رجل ضعيف جدّاً لا يعوَّل عليه و لايلتفت إلى ما تفرّد
به )همان جا(. شيخ طوسي نيز در کتاب الرجال، از وي با تعبير ضعيف )رجال الطوسي: ص ۴۶۳ ( و در کتاب
الفهرست، با تعبير و قد طعن عليه و ضعف (الفهرست: ص ۹۱۲ ) و در کتاب تهذيب الأحکام، با تعبير ضعيف عند
نقّاد الأخبار (تهذيب الأحکام: ج ۷ ص ۴۶۱ ) ياد کرده است. شيخ مفيد، در الرسالة الهلالية، بعد از نقل حديث
شهر رمضان ثلاثون يوماً لاينقص أبداً ، مي گويد: و هذا حديث شاذٌّ نادر غيرُ معتمد عليه، في طريقه محمّد بن
سنان، و هو مطعون فيه لا تختلف العصابةُ في تهمته و ضعفه ... (الفوائد الرجالية: ج ۴، ص ۹۳۲ ۹۷۷ ). ابن
غضائري، درباره محمّد بن سنان گفته است: ضعيف غال، يضع، لا يلتفت إليه (معجم رجال الحديث: ج ۱۷ ص
۱۶۱ ). ابن داوود، در کتاب الرجال خود، بعد از آوردن اقوال نجاشي و شيخ طوسي مبني بر ضعف و طعن محمّد
بن سنان، از زبان خود وي نقل کرده که قبل از مرگش گفته است: لاترووا عنّي ممّا حدّثتُ شيئاً، فإنّما هي
کتب اشتريتها من السوق! و سپس مي نويسد: الغالب على حديثه الفساد (رجال ابن داوود: ص ۹۷۴ ). برخي
از علماي متقدّم، مانند محقّق حلي، علامّه حلّي و شهيد ثاني نيز محمّد بن سنان را تضعيف کرده اند . و تضعيف
او به دليل اقوال علمايي مانند شيخ طوسي و نجاشي. اين، رويکردي است که آقاي خويي در معجم رجال
الحديث (ج ۱۷ ص ۱۶۲ ۱۷۱ ) برگزيده است .
۲ . اسباب تضعيف
الف ( [="red"] غلو[/] از صفوان بن يحيي نقل شده است که: انّ محمّد بن سنان کان من الطيارة فقصمناه؛ (همان جا). محمّد بن
سنان، از غلات بود و ما در مقابل او ايستاديم .
ب ( وجاده اي بودن روايات)
گفته اند که محمّد بن سنان، رواياتش را نه خود شخصاً شنيده، و نه بر او روايت شده است؛ بلکه آنها را در
کتاب ها مي خوانده و نقل مي کرده است. از ايوب بن نوح نقل شده که وي گفته است: من از محمّد بن سنان
رواياتي را نوشته ام؛ امّا آنها را روايت نمي کنم؛ زيرا وي قبل از مرگش گفته است: کلمّا حدّثتکم به لم يکن لي
سماعٌ و لا روايةٌ، إنّما وجدته (اختيار معرفة الرجال: ج ۹ ص ۷۲۷ ).
[="red"]ج ( اعتراف به نقل معضلات)[/]
از خود محمّد بن سنان نقل شده که در مسجد کوفه مي گفته است: من أراد المعضلات فإلي، و من أراد الحلال
و الحرام فعليه بالشيخ )همان ج ا(. هر کس نقل معضلات را دوست دارد، به من رجوع کند و هر کس حلال و
حرام را مي خواهد بداند، به اين شيخ - يعني صفوان بن يحيي - مراجعه کند .
[="red"]د ( کذّاب شمردن وي)[/]
از [="red"]فضل بن شاذان[/] (فضل بن شاذان استاد محمد بن سنان بوده)نقل شده که در بعضي از کتب خود آورده است: لا أستحلُّ أن أروي أحاديثَ محمّد بن سنان
)همان جا(. نيز نقل شده که: إنّ من الکاذبين المشهورين ابن سنان و ليس بعبد الله )همان ج ا( همچنين در
يکي از کتب ديگرش آورده است: الکذّابون المشهورون: أبو الخطّاب و يونس بن ظبيان و يزيد الصايغ و محمّد بن
سنان، و أبو سمينة أشهرهم (اختيار معرفة الرجال: ج ۹ ص ۱۹۴ ).[/]

[="darkgreen"]

رضا;349153 نوشت:
20-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳ ونیز به نقل از کتاب مشارق انوار الیقین ص۷۹. مدینة المعاجز ج۲ص۴۴وص۲۴۴. الهدایة الکبری ص۱۶۲و بحارالانوار ج۳۰ص۲۷۶
ومحمد بن سنان که راوی روایت فوق می باشد را بسیاری از بزرگان علم رجال توثیق نموده اند از جمله شیخ مفید در ارشاد و علامه در مختلف و نیز علامه وحید بهبهانی در فوائد الرجالیة ج۳ص۲۴۹ و تنها مرحوم شیخ طوسی در کتاب فهرست ص۲۲۰ گرچه او را توثیق ننموده است لکن کتابهای او را مورد اعتماد دانسته است

رجال علامه حلی:
17 محمد بن سنان‏
بالسين المهملة و النون قبل الألف و بعدها أبو جعفر الزاهري من ولد زاهر مولى عمرو بن الحمق الخزاعي و كان أبو عبد الله بن عباس يقول حدثنا أبو عيسى محمد بن أحمد بن محمد بن سنان قال هو محمد بن الحسن بن سنان مولى زاهر توفي أبوه الحسن و هو طفل و كفله جده سنان فنسب إليه و قال ابن الغضائري: أبو جعفر الهمداني بالدال المهملة مولاهم هذا أصح ما نسب إليه و قد اختلف علماؤنا في شأنه فالشيخ المفيد ره قال إنه ثقة و أما الشيخ الطوسي رحمه الله فإنه ضعفه و كذا قال النجاشي و ابن الغضائري قال إنه ضعيف غال لا يلتفت إليه و روى الكشي فيه قدحا عظيما و أثنى عليه أيضا و الوجه عندي التوقف فيما يرويه فإن الفضل بن شاذان ره قال في بعض كتبه إن من الكذابين المشهورين ابن سنان و ليس بعبد الله و رفع أيوب ابن نوح إلى حمدويه دفترا فيه أحاديث محمد بن سنان فقال إن شئتم أن تكتبوا ذلك فافعلوا فإني كتبت عن محمد بن سنان و لكني لا أروي لكم عنه شيئا فإنه قال قبل موته كل ما حدثتكم به لم يكن لي سماعا و لا رواية و إنما وجدته و نقل عنه أشياء أخر ردية ذكرناها في كتابنا الكبير و مات سنة عشرين و مائتين.[/]

بر فرض موثق بودن محمد بن سنان این روایت تنها اینگونه بیان شده
در کتاب مشارق الانوار
:و من ذلك ما رواه محمد بن سنان قال‏""
که نویسنده مشارق الانوار سایر راویان را بیان نمی کند و فقط اسم محمد بن سنان را می آورد

* تاریخ دقیق مرگ عمر بن خطاب :
طبق منابع تاریخی عمر بن خطاب ( خلیفه دوم ) در بیست وششم ذی الحجه ترور شد و بعد از حدود سه روز درگذشت. بنابراین وی در آخر ذیحجه یا اول محرم درگذشته است. این مطلب را همه ی مورخان اعم از شیعه و سنی در آثار خود آورده اند. لذا مراسم عمرکشان ( عید زهرا ) که عده ای در ماه ربیع الاول برگزار می کنند اساسا با تاخیر حدود هفتاد روز انجام می شود و از نظر تاریخی با اشکال مواجه است. برای اطمینان می توان به منابع تاریخی زیر مراجعه کرد که به اتفاق همین مطلب را بیان کرده اند:

* منابع تاریخی شیعه :
1.تاریخ‏الیعقوبى ج‏2 ص 159 قرن: سوم مولف شیعه است.
2.تاریخ‏یعقوبى/ترجمه ج‏2 ص 49 قرن: سوم مولف شیعه است
3.التنبیه‏والإشراف ص 250 قرن: چهارم مولف شیعه است
4.مروج‏الذهب ج‏2 ص 304 قرن: چهارم مولف شیعه است.
5.مروج‏الذهب،ج‏2،ص:321 قرن: چهارم مولف شیعه است.
6.الفتوح ج‏2 ص:323 قرن: چهارم مولف شیعه است.
7.مسارّ الشیعه اوایل قرن پنجم مؤلف : شیخ مفید (ره) پیشوای بزرگ شیعیان ( که خوشبختانه نسخه خطی این کتاب ایشان با دستخط خودشان هم اکنون موجود است و در آن مرگ عمر در ذی الحجه ذکر شده است. می دانیم که شیخ مفید(ره) از نظر عظمت علمی و تقوایی در حد عالی هستند تا جایی که طبق عقیده رایج به دریافت نامه از امام عصر(عج) مشرفشده اند.)

* منابع تاریخی دیگر :
8.الإمامةوالسیاسة ج‏1 ص 39 قرن: سوم مذهب مولف : سنی
9.المعارف ص 183 قرن: سوم مذهب مولف : سنی
10.أنساب‏الأشراف،ج‏10،ص:417 قرن: سوم مذهبِ مولف : نامعلوم
11.الطبقات‏الکبرى،ج‏3،ص:258 قرن: سوم مذهب مولف : سنی
12.تاریخ‏الطبری،ج‏4،ص:191 قرن: چهارم مذهب مولف : سنی
سایر منابع جهت اختصار ذکر نمی شود. اما بد نیست بدانیم که علمای متقدّم شیعه بر اینکه عمر در ذیحجه کشته شده اتفاق نظر داشته اند و حتی علامه مجلسی(ره) هم به این امر اعتراف دارد.(ر.ک.بحارالانوار، ج‏31، ص 118 ) گرچه مجلسی(ره) خود سعی کرده اند به هر قیمت شده نهم ربیع الاول را تایید فرمایند!!(بعید نیست ایشان که در عصر صفوی می زیستند از سوی حکومت تحت فشار بوده اند و لذا با کمال تعجب به روایتی که از نظر سندی کاملاً ضعیف است استناد کرده ، اجماع مورخان شیعه و سنی را به کناری نهاده اند! روایتی که ایشان به آن استناد کرده اند از طریق دو راوی مجهول الهویه به احمد بن اسحاق قمی(ره) منسوب شده که سند و متن آن بسیارِ ضیعف است.)
ابن ادریس حلی (صاحب سرائر) درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّ عُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَ السِّیَرِ ( هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتب تاریخ و سیره در اشتباه است.) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،می فرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ على ذلک.( شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند. )ر.ک. بحارالانوار، ج‏31، ص 119

* انگیزه ی ابولولو در قتل عمر :
درباره قاتل عمر که فیروز ابولؤلؤة نام دارد واقعیت اینست که طبق منابع تاریخی ، مسلمان یا زردشتی یا نصرانی بودن او معلوم نیست: اینکه آیا او از زردشتی های هم پیمان با مسلمانان بوده یا نصرانی بوده یا مسلمان شده بود معلوم نیست. همچنین دلیلی بر شیعه بودن او وجود ندارد. انگیزه ی او در کشتن عمر بن خطاب نیز یک انگیزه شخصی بوده : در واقع او نسبت به گزاف بودن مالیاتِ مقرّر اعتراض داشت و نزد عمر شکایت برد ولی عمر مالیاتش را تخفیف نداد لذا نقشه ی قتل عمر را طراحی کرد. بنابراین انگیزه ی ابولولو یک انگیزه ی شیعی نبوده بلکه صرفاً یک تصفیه حساب شخصی بوده است. از این رو اینکه او برای خشنودی اهل بیت (ع) دست به این کار زده باشد از نظر مورخان کاملا نادرست است. ( رجوع کنید به منابعی که در فوق ذکر کردیم. )
مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی احتمال داده است برخی از بزرگان قریش مثل مغیرة ( مالک ابولولو ) در ترورِ عمر نقش داشته اند زیرا از سختگیری های عمر به تنگ آمده بودند . ر .ک. تاریخ تحلیلی اسلام ص 129 و 130 آنچه دیدگاه ایشان را تقویت می کند اینست که عمر در روزهای آخر گفته بود می خواهد شیوه اش را در تقسیم بیت المال تغییر داده ، مساوات را برگزیند که این می توانست موجب نگرانی برخی از بزرگان قریش شود آنان را به طراحی برای قتل عمر وادار کند. طبق این نظریه ابولولو فریبِ چند عربِ قریشی را خورده و آلت دست آنان شده است.
همچنین برخی از محققان با توجه به سخنانِ کعب الاحبارِ یهودی قبل از ترورِ عُمَر احتمال داده اند که کعب الاحبار از نقشه ی ترورِ عُمَر آگاه بوده است. حجة الاسلام استاد رسول جعفریان در تاریخ خلفا این دیدگاه را نقد کرده اند.ر.ک. تاریخ خلفا صفحه 105تا 109 .

* موضع امیرمومنان (ع) درباره ی ترور عُمَر :
بی شک اگر امام علی(ع) درگیری فیزیکی با دستگاه خلافت را صلاح می دیدند خودشان از همان آغاز اقدام می کردند ولی از آنجا که چنین درگیری را متعارض با مصالح عالیه اسلام می دانستند لذا دست به شمشیر نبردند. در برخی منابع آمده که پیامبر(ص) به علی(ع) توصیه کرده بود که اگر مردم تو را ياري نکردند صبر و شکیبایی در پیش بگیر. لذا ايشان صبر کردند. ایشان در آغاز از بیعت با ابوبکر امتناع کردند اما بعداً که دیدند چاره ای نیست - احتمالا برای پرهیز از جنگ داخلی و نیز خطر ارتداد تازه مسلمانها و نیز خطرحمله رومیان به قلمرو اسلامی - با ابوبکر بیعت کردند. بعدا هم با عمر و بعد با عثمان برای مصالح اسلام و برای وحدت بیعت کردند. بیعت ایشان از ترس و احساس ضعف نبود زیرا ایشان شجاعترینِ عرب بوده ، از هیچ فداکاری برای اسلام دریغ نمی کردند. بدین ترتیب امیرالمومنین(ع)بیست و پنج سال بخاطر حفظ اسلام خون جگر خورد ، صبر کرد.
همچنین هیچگاه در منابع قدیم نیامده که امیرمومنان(ع) قتل عمر را تایید کرده باشند. البته اگر کسانی بخواهند درباره این مسائل به کتاب های صد سال اخیر استناد کنند قطعاً از روش علمی فاصله گرفته اند زیرا در مسائل تاریخی باید به منابعی استناد کرد که به زمانِ رویدادِ مورد بحث نزدیکتر باشند. لذا باید به تاریخهای شیعه و سنی در قرنهای نخست رجوع کنیم. از این رو آثار شیخ کلینی(ره) و صدوق(ره) و مفید(ره) و شیخ طوسی(ره) و... به مراتب معتبرتر از سخنان برخی از متاخران است.( مثلاً بحارالانوار که در اوایل قرن دوازدهم توسط علامه مجلسی(ره) تالیف شده از نظر اعتبار هرگز قابل مقایسه با آثار قدمای شیعه(رضوان الله علیهم) نیست.)
در تواریخ آمده ابولولو پس از آسیب زدن به عمر – در حالِ امامت جماعت - تعدادی از نمازگزارانِ صف اول را نیز مورد حمله قرار داد و زخمی کرد که برخی به خاطر جراحات درگذشتند. حال براستی آیا می توان گفت امام علی(ع) راضی بودند که عمر درمسجد و در حال نماز ترور شود؟ آیا مسجد احترام ندارد؟! آیا امام علیه السلام به زخمی شدن چند بی گناه راضی بودند؟! آیا امام راضی بودند عمر در نظر آیندگان بجای اینکه مورد نقد قرار گیرد برعکس به عنوان "خلیفه ی شهید" و "شهید محراب" مورد احترام و تقدیس قرار گیرد؟!!
لذا بی تردید امام علی(ع) به قتل عمر در نماز جماعت و در مسجد النبی(ص) راضی نبوده اند و همانطور که گفتیم اساساً عملکرد ابولولو قابل دفاع نیست.
بنابراین با اینکه عملکرد عمر بن خطاب درباره اهل بیت (ع) را کاملاً مورد نقد می دانیم در عین حال ترور او را نیز اشتباه دانسته ، معتقدیم امیرمومنان(ع) نیز به این قتل آن هم در مسجد و در حال نماز راضی نبودند همانطور که بعدها به قتل عثمان نیز رضایت ندادند و همه ی این امور بدون اطلاع ایشان انجام شده است. برخی معتقدند اینها همه توطئه ی مخالفان علی(ع) بود که می خواستند آن حضرت را همدستِ قاتلانِ خلفا معرفی کنند چنانکه معاویه ایشان را به همکاری با قاتلان عثمان متهم می کرد.( ر.ک. نهج البلاغه نامه ی 28 ) و عجیب آنست که شیعه ی علی(ع) امروز همان حرفی را می زند که معاویه و داستان پردازانِ دربارِ او در آن زمان می گفتند!. حضرت امیر (ع) بارها و بارها خود را از اتهامات معاویه تبرئه فرموده است. در نهج البلاغه مکرراً تاکیدات آن حضرت را بر اینکه در قتل عثمان دستی نداشته اند مشاهده می کنیم.

* نتایج مرگ عمر :
نتیجه ی کار ابولولو چنان شد که عثمان به جای عمر نشست. در واقع باید گفت کاش عمر زنده می ماند تا امور به دست عثمان نیفتد و آنهمه ریخت و پاش در دستگاه حکومت راه پیدا نمی کرد و بنی امیه آنقدر قدرت نمی یافتند. عمربن خطاب با اینکه مورد انتقاد است اما به هرحال بیش از عثمان به سنت پیامبر اعظم (ص) پایبند بود و مرگ او زمینه ساز تسلط کامل بنی امیه و از بین رفتن بسیاری از سنتهای پیامبر اعظم (ص) شد. در واقع این عثمان بود که به بنی امیه (مروان و معاویه و.... ) پر و بال داد و شرایط را برای آنها فراهم کرد و بعدا خود نیز قربانی این اشتباه شد (عثمان خودش از تیره ی بنی امیه بود لذا به خاطر مسایل فامیلی به آنان منصب های حکومتی داد.)

* مرگ ابولولو :
در کتب تاریخ آمده ابولولو پس از آسیب زدن به عمر و زخمی کردن تعدادی دیگر نمازگزاران پا به فرار گذاشت اما نتوانست از مسجد بیرون برود و در همانجا مردم او را دستگیر کردند و او که خود را گرفتار دید - با همان خنجری که عمر را با آن زده بود - خود را کشت (خودکشی کرد).
اما درباره قبر او باید گفت طبیعی است جنازه اش را در همان مدینه دفن کرده اند. به هرحال او نتوانست بگریزد حتی نتوانست از مسجد بیرون رود بلکه همانجا خودکشی کرد چه رسد به اینکه پایش به ایران و کاشان رسیده باشد!!. بنابرین اینکه برخی از عوام می گویند" ابولولو فرار کرده، نزد حضرت امیر(ع) آمد و از ایشان پناه خواست و ایشان فرمودند: من تو را با طیّ الارض به کاشان می برم که مردمانش شیعه هستند" کاملاً بی پایه است زیرا مردم کاشان در آن زمان شیعه نبوده اند. اساساً مردم کاشان به تبعیت از قم شیعه شدند و چون رواج تشیع در قم بین سالهای 80 تا 115هجری آغاز شده بنابراین در سال مرگ عمر (سال 23 هجری) خبری از تشیع در کاشان یا در قم نبوده است.بلکه تشیع در آن زمان در میان عده ای از صحابه در مدینة النبی(ص) منحصر بود.( ر. ک. رسول جعفریان ، تاریخ تشیع در ایران ص 173 )
در یک کلام نمی توان قصه های عامیانه ی مربوط به ابولولو را – که با عموم تواریخ شیعه و سنی تعارض دارند - باور کرد.( درباره خودکشی ابولولو نیز به منابعی که در فوق ذکر شد مراجعه فرمایید. استاد رسول جعفریان معتقد است قصه های عوامانه زیادی در قرن 6 و 7 در میان شیعیان درباره ابولولو رواج یافته که فاقد مستند تاریخی و علمی است. وی با اینکه از اشتباهات عمر دفاع نمی کند با این حال دفاع از ابولولو را نیز ناروا می داند. ر.ک. تاریخ خلفا ص 110 )

* بهترین دفاع از تشیع :
در پایان باید گفت بهترین دفاع از تشیع اینست که تشیعِ صحیح و معقول را بدون کم و کاست و بر اساس منابع معتبر و استدلال به مردم معرفی کنیم که اگر چنین کنیم بسیاری از اهل سنت نیز به تشیع علاقمند می شوند. می توانیم بسیار مودبانه و مستند انتقادهای خود را به اهل سنت بگوییم و آرام و منطقی به گفتگو بنشینیم اما تظاهر به ناسزاگویی در شأن پیروان علی(ع) نیست. امامان معصوم (ع) در روایات خود ما را به مدارا و برخورد نیکو( مجامله ) با اهل سنت فرا خوانده اند.ر.ک. المحاسن للبرقی ج1 وصایا أهل بیته(ع ) ص 18 و الکافی ج : 8 (کِتَابُ الرَّوْضَةِ ) ص2 تا 14 نیز تفسیرالعیاشی ج 1 ص 373 و نیز بحارالأنوار ج71 ص 217 باب 14 و ج 75 ص 215 باب 3 . همچنین ج27ص239 و ج71 ص217 . مجلسی(ره) در بحارالانوار تنها در باب التقیة و المداراة تعداد 109 روایت درباره تقیه و مدارا نقل کرده اند. بحارالانوارج‏72 باب التقیة و المداراة. نیز حاجی نوری(ره) در مستدرک الوسائل ج12ص306 باب وجوب کفّ اللسان عن المخالفین‏.

* در یک کلام :
تشیع حقیقی همان اسلام حقیقی است به شرطی که آن را با خرافاتِ عوام الناس آمیخته نکنیم. باید پیرو تشیع امام صادق (ع) بود که امامِ عقلانیت و اعتدال و منادی وحدت بود: تشیع معصومین(ع) : همان مکتبی است که پیامبر اعظم (ص) در روز غدیر خم مردم را به آن فراخواند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین.

* برخی از منابع :
ابن اعثم کوفى ، أبو محمد أحمد / الفتوح / تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411 هـ ق
برقى ، احمد بن محمد بن خالد / المحاسن/ دار الکتب الإسلامیة قم، 1371 هـ ق ‏
جعفریان ، رسول / تاریخ تشیع در ایران / قم ، انتشارات انصاریان ،1385هـ ش
جعفریان ، رسول / تاریخ خلفا / قم انتشارات دلیل ما ، 1383هـ ش
دینوری‏ ، ابن قتیبة / الإمامة و السیاسة(تاریخ الخلفاء)/ تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410/1990.
رضی، شریف محمد بن حسین / نهج البلاغه/ (نسخه صبحى صالح ) /انتشارات دار الهجره قم
شهیدی ، سید جعفر / تاریخ تحلیلی اسلام / مرکز نشر دانشگاهی 1371هـ ش
عیاشى ، محمد بن مسعود / تفسیر العیاشی / چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق
کلینى، محمد بن یعقوب / الکافی/ دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش‏
مجلسى، محمد باقر / بحار الأنوار / مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هـ ق ‏
نورى، میرزا حسین / مستدرک الوسائل / مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هـ ق

و به این نکته هم توجه کنیم که اگر شخص ظالمی به دست شخصی دیگر کشته شد،دلیل بر بر حق بودن قاتل نیست! همانطور که صدام ملعون به دست آمریکای جنایت کار از پا در آمد!

و الحمد لله رب العالمین

ask;349153 نوشت:

تضعيف محمّد بن سنان
تضعيف محمّد بن سنان، به اين چند امر بر مي گردد :
۱ . آراي علماي حديث و رجال
نجاشي در کتاب الفهرست، به نقل از ابو العبّاس احمد بن محمّد بن سعيد، درباره محمّد بن سنان چنين آورده
است: إنه روي عن الرضا) ... و له مسائل عنه معروفة و هو رجل ضعيف جدّاً لا يعوَّل عليه و لايلتفت إلى ما تفرّد
به )همان جا(. شيخ طوسي نيز در کتاب الرجال، از وي با تعبير ضعيف )رجال الطوسي: ص ۴۶۳ ( و در کتاب
الفهرست، با تعبير و قد طعن عليه و ضعف (الفهرست: ص ۹۱۲ ) و در کتاب تهذيب الأحکام، با تعبير ضعيف عند
نقّاد الأخبار (تهذيب الأحکام: ج ۷ ص ۴۶۱ ) ياد کرده است. شيخ مفيد، در الرسالة الهلالية، بعد از نقل حديث
شهر رمضان ثلاثون يوماً لاينقص أبداً ، مي گويد: و هذا حديث شاذٌّ نادر غيرُ معتمد عليه، في طريقه محمّد بن
سنان، و هو مطعون فيه لا تختلف العصابةُ في تهمته و ضعفه ... (الفوائد الرجالية: ج ۴، ص ۹۳۲ ۹۷۷ ). ابن
غضائري، درباره محمّد بن سنان گفته است: ضعيف غال، يضع، لا يلتفت إليه (معجم رجال الحديث: ج ۱۷ ص
۱۶۱ ). ابن داوود، در کتاب الرجال خود، بعد از آوردن اقوال نجاشي و شيخ طوسي مبني بر ضعف و طعن محمّد
بن سنان، از زبان خود وي نقل کرده که قبل از مرگش گفته است: لاترووا عنّي ممّا حدّثتُ شيئاً، فإنّما هي
کتب اشتريتها من السوق! و سپس مي نويسد: الغالب على حديثه الفساد (رجال ابن داوود: ص ۹۷۴ ). برخي
از علماي متقدّم، مانند محقّق حلي، علامّه حلّي و شهيد ثاني نيز محمّد بن سنان را تضعيف کرده اند . و تضعيف
او به دليل اقوال علمايي مانند شيخ طوسي و نجاشي. اين، رويکردي است که آقاي خويي در معجم رجال
الحديث (ج ۱۷ ص ۱۶۲ ۱۷۱ ) برگزيده است .
۲ . اسباب تضعيف
الف ( غلو از صفوان بن يحيي نقل شده است که: انّ محمّد بن سنان کان من الطيارة فقصمناه؛ (همان جا). محمّد بن
سنان، از غلات بود و ما در مقابل او ايستاديم .
ب ( وجاده اي بودن روايات)
گفته اند که محمّد بن سنان، رواياتش را نه خود شخصاً شنيده، و نه بر او روايت شده است؛ بلکه آنها را در
کتاب ها مي خوانده و نقل مي کرده است. از ايوب بن نوح نقل شده که وي گفته است: من از محمّد بن سنان
رواياتي را نوشته ام؛ امّا آنها را روايت نمي کنم؛ زيرا وي قبل از مرگش گفته است: کلمّا حدّثتکم به لم يکن لي
سماعٌ و لا روايةٌ، إنّما وجدته (اختيار معرفة الرجال: ج ۹ ص ۷۲۷ ).
ج ( اعتراف به نقل معضلات)
از خود محمّد بن سنان نقل شده که در مسجد کوفه مي گفته است: من أراد المعضلات فإلي، و من أراد الحلال
و الحرام فعليه بالشيخ )همان ج ا(. هر کس نقل معضلات را دوست دارد، به من رجوع کند و هر کس حلال و
حرام را مي خواهد بداند، به اين شيخ - يعني صفوان بن يحيي - مراجعه کند .
د ( کذّاب شمردن وي)
از فضل بن شاذان (فضل بن شاذان استاد محمد بن سنان بوده)نقل شده که در بعضي از کتب خود آورده است: لا أستحلُّ أن أروي أحاديثَ محمّد بن سنان
)همان جا(. نيز نقل شده که: إنّ من الکاذبين المشهورين ابن سنان و ليس بعبد الله )همان ج ا( همچنين در
يکي از کتب ديگرش آورده است: الکذّابون المشهورون: أبو الخطّاب و يونس بن ظبيان و يزيد الصايغ و محمّد بن
سنان، و أبو سمينة أشهرهم (اختيار معرفة الرجال: ج ۹ ص ۱۹۴ ).

با سلام

محمد بن سنان از معروفترين راويان حديث و بسان هشام بن حكم و مفضل بن عمر، از اصحاب معارف ائمه اطهار(ع) است. از ايشان نزديك به هزار روايت در كتب اربعه نقل شده است، با اين حال، وثاقت وي بحث برانگيز بوده و رويكرد انديشوران رجالي درباره او همخوان نيست؛ برخي از آنان وي را توثيق و عده اي او را تضعيف كرده اند. نوشتار حاضر در پي آن است كه با واكاوي پرونده رجالي محمد بن سنان، به داوري پرداخته و وثاقت وي را اثبات كند. ابتدا دورنماي جامعي از زندگي و آثار وي ارائه و سپس با طرح و تبيين و نقد و بررسي ادله مخالفان، قرائن و شواهد توثيق عرضه شده است.

چکيده عربي:
محمد بن سنان من أشهر الرواة، و هو كهشام بن الحكم والمفضل بن عمر يعد من أصحاب علوم و معارف الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، و قد روي عنه ما يناهز الألف رواية في الكتب الأربعة، إلا أنه مع ذلك بقي موضع بحث من جهة الوثاقة، حيث لم تتفق عليه كلمة علماء الرجال، فبين موثق و مضعف، و قد تطرقت هذه الدراسة لبحث هذه الجهة وانتهت إلي إثبات وثاقته. استهلت الدراسة بحثها باطلالة شاملة علي السيرة الذاتية لمحمد بن سنان و آثاره و آرائه، ثم تعرضت بالمناقشة لأدلة المضعفين والمستشكلين في وثاقته، و ختمت بتقرير الشواهد والقرائن علي وثاقته.


..

سلام

این موضوع بخاطر پرهیز ار مباحث اختلاف بر انگیز بسته شد


با سلام
گویا برای دوستانی شبهاتی ایجاد شده ! اینکه ابولولو در مدینه اعدا م شده باشد و اینکه گفتید قطعا! در تاریخ نمیتوان به صراحت گفت .

چرا که اگر نگاهی به کتابها در تاریخ بیاندازیم تناقضات زیادی در آنها پیدا میکنیم!
ابتدا سراغ کتابهاي اهل سنت که جريان کشته شدن عمربن خطاب به دست ابولولو رحمه الله را نوشته اند ميرويم
در اين کتب هر چند جريان قتل به صورت مفصل نقل شده ، اما در مورد سرانجام ابولولو رحمه الله تفاوتهايي به چشم ميخورد .
در اين نقلها يا از عاقبت وي اظهار بي اطلاعي شده ، يا از فرار کردن وي خبر داده اند ، يا کشته شدن وي را نقل کرده اند .
در ميان گزارشات کشته شدن نيز تفاوتهايي به چشم ميخورد .
به پاره اي از اين گزارشات توجه فرماييد :

ابولولو پس از اقدام به مضروب ساختن عمر در حال گريختن تعداد ديگري از اطرافيان عمر را که معمولا 13 نفر ذکر کرده اند زخمي نمود و فرار کرد . الفتوح جلد 2 صفحه 88

چنانکه واضح است در اين سند خبر از فرار کردن او داده شده است .

ابولولو خنجري به خود زد و کشته شد .
صحيح بخاري جلد 4 صفحه 204

عبدالله بن عمر او را کشت .
الثقات ابن حيان جلد 2 صفحه 240

مردي از قبيله بني تميم او را کشت .
تاريخ دمشق جلد 38 صفحه 61

عبدالله بن عوف سر از تن او جدا کرد .
فتح الباري جلد 7 صفحه 51

چنانکه ملاحظه ميشود اين نقلها به علت تناقض نمي توانند درک صحيحي از عاقبت ابولولو رحمه الله به دست دهند .
آيا وي کشته شد يا خير ؟
در صورت کشته شدن با جسدش چه کردند ؟
پرواضح است که مورخين اهل سنت اگر مدرکي در مورد رفتار با جسد ابولولو رحمه الله در دست داشتند براي تشفي قلب خود هم که شده گزارشي ارايه مي کردند که جسد قاتل خليفه را پس از کشته شدن آيا به آتش سوزاندند يا در بيابان و در ميان درندگان انداختند يا . . . . .

از سوي ديگر نقل خودکشي وي بر اساس باور شيعي نميتواند صحيح باشد چون اميرالمومنين عليه السلام به عمر فرمودند : تو را مي بينم که به واسطه ضربتي از عبدي که مورد ظلم تو قرار گرفته کشته مي شوي و او بر خلاف ميل تو به بهشت مي رود .
مستدرک سفينة البحار جلد 9 صفحه 213

چنانکه ملاحظه ميشود به وي بشارت بهشت داده شده اما امکان ندارد که يک امام معصوم به کسي که خودکشي کرده و بر اساس آيات شريفه سزايش جهنم است ، وعده بهشت دهد .
پس نقل خودکشي وي مردود است و ساير نقلها هم در تعارض با يکديگر ساقط مي شوند .
در نتيجه نميتوان در مورد عاقبت ابولولو رحمه الله به کتب اهل سنت اتکا نمود

اما در مکتوبات شيعه :

آنچه به صورت جدي در کتب شيعه مطرح است فرار کردن ابولولو رحمه الله است ( چنانچه قبلا در يکي از گزارشات اهل سنت نيز ملاحظه گرديد ) .

ابولولو پس از مضروب ساختن عمر فرار کرد و به خانه حضرت علي عليه السلام پناه برد .
کامل بهايي نسخه خطي صفحه 283 . اسرار الامامه صفحه 325

بر اساس گزارشات شيعه ابولولو رحمه الله پس از واقعه فرار مي کند و به کاشان مي آيد .
با توجه به اينکه آمدن ابولولو رحمه الله به کاشان هيچ گونه منع عقلي ندارد ، رد پاي ابولولو رحمه الله را در ديگر آثار شيعي بررسي مي کنيم .

يکي از شعراي شيعي به نام ( نصرت علوي رازي ) در سال 729 چنين مي سرايد :

آن علي کاسياباني ز يثرب دلدلش برد در يک شب به کاشان چون عدو را خوار ساخت

در اين شعر که در اوايل قرن هشتم سروده شده مساله آمدن ابولولو به کاشان آنهم به صورت اعجاز بيان شده است .

قاضي نورالله که در قرن دهم ميزيسته ( ولادت 956 ) چنين مينويسد :

اهل کاشان را عقيده آن است که فيروز بعد از قتل عمر به کاشان آمده و از خوف اعدا پنهان گشته اهالي کاشان نيز به واسطه علاقه به خاندان رسالت عليهم السلام تعظيم و تکريمش کرده و محافظت نمودند تا آنکه در آنجا فوت شده و در خارج شهر مدفون گرديد .
مجالس المومنين

علي بن داود خادم استرآبادي در قرن يازدهم چنين مي نگارد :

در السنه و افواه داير و در ميان شيعه شايع است بعد از آنکه ابولولو به زخم خنجر آبدار آن عمر نابکار بي دين را از پاي درآورد به خدمت مولاي مومنان آمده قضيه را عرض کرد .
آن حضرت عليه السلام به علم ولايت ابولولو را به دارالمومنين کاشان رسانيد . . . و مرقد مبارک بابا شجاع الدين باب الحوايج رحمه الله عليه در شهر کاشان است و گنبد بر بالاي قبر او ساخته اند .

انساب النواصب صفحه 286

افندي در قرن دوازدهم در کتاب فيروزيه نوشته است :

مخفي نماناد که اين مقدار تصلب و تعصب در شيعگي در کاشان که سابقا نقل شده همه اينها به برکت آمدن بابا شجاع الدين به ولايت ايشان و سعي علماي مجتهدين شيعه و . . . بود .

در کتاب الذريعه تاليف مرحوم آيت الله آشيخ اقا بزرگ تهراني در مورد شخصي به نام سيد شمس الدين حسيني کاشاني نوشته شده : پدر وي متولي مقبره ابولولو در کاشان بوده است .
الذريعه جلد 9 قسمت 2 صفحه 542

از نکات حايز اهميت اينکه علماي بزرگ گذشته به بزرگداشت اين مکان اهتمام فراواني داشته اند به عنوان مثال مي توان به سيد عزالدين که يکي از اولاد و نوادگان امام سجاد سلام الله عليه است اشاره نمود .
ايشان که متوفاي سال 964 قمري است و در عصر خود از علما و فقها محسوب ميگرديده وصيت ميکند که پايين پاي قبر ابولولو رحمه الله دفن شود .
قبر ايشان امروز در مکان مزبور محل زيارت مردم است .

اين وصيت با توجه به وجود اماکن شريفي مثل حرم مطهر حضرت علي بن محمد باقر عليهماالسلام در نزديکي کاشان بسيار تامل برانگيز است .

نکته جالب توجه آنکه تاريخ موجود در کاشي هاي مقبره سال 777 قمري را نشان مي دهد و بر اساس کاوشهاي باستان شناسان اساس اين بنا به حدود 1200 سال قبل باز مي گردد .


توجه علماي معاصر :

مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي پس از سفر به کاشان و زيارت بقعه ابولولو رحمه الله :

هر کس ابولولو را در کاشان زيارت کند ، ثواب زيارت جده ام حضرت زهرا سلام الله عليها در مدينه را به او اعطا مي کنند .


مرحوم آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي خطاب به يکي از خادمين بقعه ابولولو


در اولين نوبت زيارتي که مشرف مي شويد و نگاهتان به قبر حضرت ابولولو افتاد از جانب بنده سلام بده و اين گونه بگو : سلامي از عبد ناقابل خدا به عبد صالح خدا

لازم به ذکر است که ايشان ثلث مخارج ضريح جديد را پرداخت کرده بودند .


حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني :
سيره سلف و گذشتگان و شياع بين متشرعه از قديم الايام تا زمان متصل به عصر ايمه معصومين عليهم السلام در بزرگداشت و احترام از اين شخصيت بزرگوار به خصوص در بقعه و مدفن وي در کاشان بوده است .
( اين اقوال در کتاب دو بال براي پرواز نوشته سيد ابومحمد موجود است و در مصاحبه با حضرات آيات جمع آوري شده است .)

از مجموعه مطالب استفاده مي گردد که بنا بر نقل متون شيعي ابولولو رحمه الله پس از واقعه قتل عمر به اعجاز و با عنايت اميرالمومنين عليه السلام به کاشان آمده و در همان شهر بدرود حيات گفته مدفون گرديده است و با توجه به قدمت بناي بقعه و شهرت آن در هيچ يک از کتب اهل سنت نفي اين مساله و رد اصالت آن به چشم نمي خورد .
در ميان اعبراضات امروز اهل سنت نيز اينکه ابولولو در اين مکان نيست شنيده نشده است بلکه اعتراض آنها به شيعيان اين است که چرا از شخصي که قاتل خليفه است با ساختن بارگاه تجليل به عمل مي آورند ؟
حال از منکرين وجود ابولولو رحمه الله در کاشان سوال مي کنيم که بر طبق چه مدرکي انکار خود را پايه ريزي کرده اند؟
یا علی ع

سلام
آنچه بنده در کتابها در این مورد با سند پیدا کردم این موارد بود که تقدیم کردم !
حالا اگر دوستان مطالبی ارائه دهند البته با منبع تا برسی شود تشکر میکنم

در بعضی دیگر از نقلهای تاریخ آمده است (ففزع عمر من کلمته) عمر از این سخن ابولولو به شدت ترسید.
و نیز جمعی دیگر از صحابی از جمله امیرالمومنین علیه السلام و ابن عباس نیز متوجه این تهدید از سوی ابولولو رحمه الله گردیدند. (1)

فلذا از همین جا بود که امیرالمومنین علیه السلام روزی عمر را با این جمله خود هشدار داد که تو را می بینم که به زودی غلامی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی از پا به در می آورد و برخلاف میل تو وارد بهشت می شود. (2)
و نکته جالب این است که عمر بعد از آنکه به دست ابولولو رحمه الله مضروب گردید و در بستر افتاد با توجه به هشدار فوق که قبلا از امیرالمومنین علیه السلام صادر شده بود چندین بار خطاب به امیرالمومنین علیه السلام گفت: یا علی آیا سزاوار بود که این کار با اطلاع و آگاهی تو صورت پذیرد؟ (3)
حضرت بعد از آن به قدرت و اعجاز خود ضمن نامه ای برای قاضی کاشان مبنی بر پناه دادن و تکریم وی آن جناب را بر مرکب مخصوص خود (بنام دُلدُل) نشاندند و او را به سرزمین شیعه نشین کاشان فرستادند.
و سپس امیرالمومنین علیه السلام که از تعقیب ماموران حکومت با خبر بودند. از آن مکان قبلی که نشسته بودند بر خاسته و جای دیگر نشستند و چون ماموران که در تعقیب جناب ابولولو رحمه الله بودند با حضرت مواجه شدند و از حضرت جویای ابولولو رحمه الله شدند که آیا او را ندیده اید؟ و حضرت با فرمودن جمله ای به حقیقت آنان را گمراه نمودند و فرمودند: مادامی که در این مکان بوده ام او را ندیده ام.4

1-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۷ - اسدالغابه ج۴ص۷۶ - تاریخ دمشق ص۴۰۹ - کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۴
2-به مصادری که قبلا ذکر شده مراجعه شود.
3-الامامه و السیاسة ج۱ص۴۰ - تاریخ المدینة ج۳ص۹۳۳ - مصنف صنعانی ج۶ص
4-کامل بهائی ج2ص111- مجمع النورین ص222- فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص211

اخبار امیرالمومنین علیه السلام بر استحقاق بهشت برای جناب ابولولو رحمه الله:

روایتی که حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ه) درکتاب هدایة الکبری از پدرش احمد بن خصیب از ابومطلب جعفر بن محمد بن مفصل از محمدبن سنان ز اهری از عبدالله بن عبدالرحمن اصم از مدیح بن هارون بن سعد روایت میکند که گفت: شنیدم از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به عمر می فرمود: "تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه به عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روا داشتی در این دنیا بواسطه ضربتی که از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و جور با او حکم می رانی کشته خواهی شد و به خدا قسم که او با توفیقی که نصیبش می گردد بر خلاف میل باطنی تو وارد بهشت می گردد."
وعمر در پاسخ گفت: "آیا از کهانت و پیشگوئی ابائی نداری؟"
امیرالمومنین علیه السلام پاسخ دادند: "هر آنچه گفتم بر اساس دانسته ها و معلوماتم بود و نه چیز دیگر." (1)

که روایت فوق از حیث سند روایت - محمد بن سنان را دارد که وی از ثقات بوده و علماء جلیل القدر به روایات و کتابهای او اعتماد می نموده اند و ازحیث دلالت نمیتوان روایتی را در دلالت بر اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله صریحتر از این روایت از امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عمر پیدا نمود.

1-هدایة الکبری ص۱۶۲ : و لما ظلمت عترة النبی ص بقبیح الفعال. غیر انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة ابن عبد ام معمر.تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل والله الجنان علی رغم منک. فقال عمر یا اباالحسن اما تستحی لنفسک من هذا التهکهن؟ فقال له امیرالمومنین علیه السلام: ماقلت لک الا ما سمعت و ما نطقت لا ما علمت.

گفتني است که نه تنها برخي از منابع متأخر (خواندمير، 1/489؛ شوشتري، 1/87)، از وجود قبري منسوب به ابولؤلؤ در کاشان خبر داده‌‌اند، بلکه صاحب مجمل‌التواريخ و القصص (تأليف ح 520ق) به نقل از مأخذي قديم‌تر، ابولؤلؤ را از مردم فين کاشان دانسته است (ص 280).

مآخذ:
ابن اعثم کوفي، احمد، الفتوح، بيروت، 1404ق/1986م؛ ابن حبيب، محمد، الاسماء المغتالين، نوادر المخطوطات، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1374ق/1954؛ همو، المحبر، به کوشش ايلزه ليشتن ا شتتر، حيدرآباد دکن، 1361ق/194م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، بيروت، دارصادر، ابن شبه، عمر، تاريخ، المدينه المنوره، به کوشش فهيم محمد شلتوت، جده، 1399ق/1979م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به کوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 1940م؛ ابن عربي، محمد، العواصم من الفواصم، ‌به کوشش محب‌الدين خطيب، قاهره، 1371ق؛ ابن عساکر، علي، تاريخ مدينه دمشق، نسخه خطي کتابخانه احمد ثالث استانبول، شم‍ 2887؛ ابن قتيبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960من؛ ابوالعرب، محمد، المحن، به کوشش يحيي جبوري، بيروت، درالمغرب الاسلامي، ابوالقاسم کوفي، علي، الاستغاثه، قم، دارالکتب العلميهاحمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به کوشش گويتين، بيت‌ المقدس، 1963م؛ حسان بن ثابت، ديوان، به کوشش وليد عرفات، لندن، 1971م؛ خواندمير، غياث‌الدين، حبيب السير، به کوشش محمد دبيرسياقي، تهران، 1330ش؛ زبيري، مصعب، نسب قريش، به کوشش لوي پرووانسال، قاهره، 1953م؛ سيدمرتضي، علي، الشافي، به کوشش عبدالزهرا، حسيني، تهران، 107ق/1987م؛ شوشتري، نورالله، مجالس المؤمنين، تهران، 1365ش؛ طبري، تاريخ، مجمل التواريخ والقصص، به کوشش ملک‌الشعراي بهار، تهران، 1318ش؛ مسعودي، علي، مروج الذهب، به کوشش محمد محيي‌الدين عبدالحميد، قاهره، 1384ق/1964م؛ يعقوبي، احمد، تاريخ، بيروت، دارصادر


ايت الله ضياء آبادي:
"...اين (وحدت اسلامي) مستلزم اين نيست که شيعه در مسئله تولي و تبري که دو رکن اصيل مذهب وي ميباشد و او دقيقا مرگ و حيات اسلام و قرآن را بسته به وجود و عدم آن دو اصل مسم ميداند.
تسالمي با فرقه مخالف از خود نشان داده و انعطافي بپذيرد ...شديدا بايد مراقب و هوشيار بود که وسوسه هاي اغواگر ابليسي تحت عناويني فريبنده از قبيل: ايجاد وحدت و اتحاد و احترام به اخوت اسلامي و اخذ مشترکات و چشم پوشي از متفردات و امثال اين امور بظاهر زيبا خدشه در گوهر ايمان ما وارد نسازد "

استاد مطهري:
"...کوچکترين چيزي حتي يک مستحب و يا مکروه کوچک را قابل مصالحه نميدانيم.
نه توقع کسي را در اين زمينه مي پذيريم و نه از ديگران انتظار داريم که به نام مصلحت و به خاطر اتحاد اسلامي از يک اصل از اصول خود دست بردارند....طرفداري از تز "اتحاد اسلامي" ايجاب نميکند که در گفتن حقايق کوتاهي شود"

يقيناً مساله اتحاد اسلامي از ضروريات جامعه اسلامي مي باشد و همگي ما بايد براي رسيدن به آن تلاش کنيم. اما همانطور که بيان شد متاسفانه بعضي مسيري را براي رسيدن به اتحاد اسلامي در پيش گرفته اند که نه تنها موجب همبستگي و انسجام مسلمانان نميشود بلکه موجب تخريب و از بين رفتن اسلام ميشود.
و حقيقتاً بستن مقبره حضرت ابولولو نيز از همين قبيل اعمال مي باشد و اين عمل ناپسند ثمري جز تخريب مذهب حقه تشيع نخواهد داشت.
به اميد ظهور منتقم حضرت زهرا سلام الله عليها
يا علي يا علي يا علي


پرسش:
1-دین و مذهب ابولولو چه بود؟
2-دلیل ابولولو برای کشتن عمر چه بود؟
3-عاقبت ابولولو چه شد؟ (کشته شد یا خود کشی کرد و یا به مرگ طبیعی مرد؟)
4-او در کجا دفن شد؟(آیا مقبره کاشان،مقبره اوست؟)

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
ابولؤلؤ (644م) با اسم فیروز ایرانی، کشنده عمر خلیفه دوم است(1). وی مسیحی و یا به قولی زرتشتی و از مردم نهاوند بود که در جنگ مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیرة بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد.(2) احتمالاً پیش از آن مدتی در اسارت رومیان به سر برده و در همان جا آیین ترسایی اختیار کرده بود.(3) برخی نیز وی را شیعه و از طرفداران علی بن ابی طالب (ع) میدانستند.

مورخان درخصوص انگیزه قتل عمر توسط وی اختلاف دارند. بنابر کهن‏ ترین منابع و روایات، مغیرة بن شعبه از کوفه نامه‏ ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری و درودگری بهره ‏مند شوند. عمر با آن که ورود غیر عرب را به مدینه ممنوع کرده بود، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست. ابولؤلؤ که از بی اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیزی بر زبان راند. چندی پس از آن گفتگو ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد.(4)
برخی از مورخان دیگر عقیده دارند که سیاست عمر در برابر ایرانیان - به ویژه اسیران و کودکان - نیز در قتل عمر نقش داشته است.(5)

از دیگر نظراتی که درباره انگیزه قتل عمر گفته شده، این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیری های عمر ناراضی بودند، نقشه قتل خلیفه را کشیدند و ابولؤلؤ وسیله اجرا بوده است.(6) بر این اساس وی قاتل عمر بوده و شهرت او نیز به دلیل قتل عمر است.(7)
در مورد قبری که در کاشان منتسب به او است، گزاره‏ های تاریخی متضاد و متناقض است. برخی گویند: او بعد از سوءقصد به عمر از مدینه گریخت، به عراق رفت و در کاشان درگذشت.(8)
برخی نوشته‏ اند: او بعد از سوءقصد فرار کرد. مردی از بنی تمیم او را گرفت و کشت و کارد او را آورد و به پسر عمر (عبیدالله) داد. عبیدالله با همان کارد هرمزان را کشت، بدین خیال که او نقشه قتل پدرش را کشیده بود(9)
در برابر این دو قول بسیاری از منابع متقدم و معتبر نوشته ‏اند: ابولؤلؤ بعد از سوء قصد به جان عمر و زخمی کردن چند نفر دیگر، خودکشی کرد.(10)

بنابر قول اخیر، نمیتوان پذیرفت که قبر ابولؤلؤ در کاشان باشد.مرحوم قاضي نور الله شوشتري، صاحب كتاب إحقاق الحق و ... كه از شخصيت هاي بنام شيعه و از مدافعان سخت كوش شيعه، كه در راه دفاع از شيعه هم به شهادت رسيده ،كتابي دارد به نام مصائب النواصب در ج2، ص244 در آنجا مي گويد:

هيچ يك از علماي اماميه، فتوا به آنچه كه در كاشان مي گذرد، نداده اند. اينها، ‌كارهايي است كه افراد جلف و سبك از خود در آورده اند.

پی نوشت:
1. دایرةالمعارف بزرگ تشیع، ج‏1، ص 436؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199.
2. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436؛ دایرةالمعارف فارسی، ج‏1، ص 34؛ لغت نامه دهخدا، ج‏1، ص 682.
3. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436.
4. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198.
5. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436
6. دایرةالمعارف اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199.
7. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ،ج‏6، ص 198.
8. حبیب السیر، ج‏1، ص 167؛ به نقل از لغت نامه دهخدا، واژه ابولؤلؤ.
9. لغت نامه دهخدا.
10. محمد ابن سعد، طبقات الکبری، ج‏3، ص 345؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج‏3، ص 896 - 899؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج 4، ص 190 - 191؛ به نقل از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 199.

موضوع قفل شده است