بطلان ادله عدم جواز توسل به قبور اولياء الهي از منظر احاديث عامه

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بطلان ادله عدم جواز توسل به قبور اولياء الهي از منظر احاديث عامه

[="Tahoma"]با درود و سلام بر صحابي گرانقدر پيامبر عظيم الشأن اسلام و يار صدّيق امام علي بن ابيطالب روحي فداه حضرت حجر بن عدي عليه السلام مطالبي را در باب جواز توسل به قبور اولياء الهي از منظر علماي عامه در اين تايپيك نقل خواهم نمود تا وهابيون كور دل متعصب بدانند با تخريب قبور اولياي الهي نه تنها به جايي نخواهند رسيد بلكه حقانيت مذهب حقه شيعه بيش از پيش اثبات خواهد گرديد

مقدمتا از قرآن مطالبي در باب جواز توسل ذكر مي گردد

بدعت دانستن تبرّک و استشفاء به آثار اولياي خدا

از ديدگاه‌هاي بي‌پايه وهابيون که مخالف با کتاب خدا، سنّت پيامبر ، روش سلف صالح و احاديث ائمّة اهل بيت: است، بدعت دانستن تبرّک و استشفاء به آثار اولياي خداست.

قرآن کريم در داستان زيبا و آموزنده حضرت يوسف مي‌فرمايد:

(اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً يعني اين پيراهن من را ببريد و بر چهره پدرم بيافکنيد تا بينايي خويش را بازيابد و در ادامه مي‌فرمايد:

( فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً يعني: چون بشارت‌دهنده آمد آن پيراهن را بر چهرة يعقوب افکند و وي بينايي خويش را باز يافت .

در اين دو آيه تبرّک و استشفاء به پيراهن يوسف و تأثير مبارک و شفابخش آن مورد تأييد قرار گرفته است.

همچنين، قرآن کريم از متبرّک بودن برخي مکان‌ها و مبارک بودن اولياي خدا خبر مي‌دهد. به عنوان نمونه، دربارة مکّه و مسجد الحرام مي‌فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ يعني: همانا نخستين خانه‌اي که براي مردم نهاده شد هماني است که در مکّه مبارک و هدايتي براي جهانيان است . و دربارة قدس شريف مي‌فرمايد:

(الْمَسْجِدِ الأَْقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ يعني: مسجد الأقصايي که پيرامون آن را برکت داديم . و دربارة سرزمين لوط و سرزمين سليمان نيز چنين تعبيري دارد. و درباره ابراهيم و فرزندش اسحاق عليهما السلام مي‌فرمايد:

(وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَعَلي إِسْحاقَ يعني: و برکت نهاديم بر او و بر اسحاق.
و از زبان حضرت عيسي مي‌فرمايد:

( وَجَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ يعني: خداوند مرا هر جا که باشم مبارک قرار داده است .

روشن است که تبرّک به اين برکات آسماني و بهره‌مندي از آثار معنوي اين اماکن متبرّک و اولياي خداوند کاري روا و بسيار شايسته است.

ادامه ... [/]

[="Tahoma"]در منابع روايي اهل سنّت اخبار فراواني وارد شده است که از تبرّک جستن و استشفاي صحابه به آب وضو،(1) کاسه (2) و دست‌هاي پيامبر (3) حکايت دارد.

به عنوان نمونه، روايت شده است که وقتي رسول خدا وضو مي‌گرفت مردم آب وضوي آن حضرت را مي‌گرفتند و به صورت و بدن خود مي‌ماليدند؛ آن حضرت فرمود: چرا اين کار را مي‌کنيد؟عرض كردند: تبرّک مي‌جوييم، رسول خدا بي‌آن‌که از اين کار نهي کند فرمود:

هر کس دوست دارد که خدا و پيامبرش او را دوست بدارند بايد به راستي سخن گويد و امانت‌دار باشد و همساية خود را آزار نکند.(4)

ابن حبان در صحيح خود بابي را با عنوان ذکر ما يستحبّ للمرء التبرّک بالصالحين و أشباههم (5) و بابي را با عنوان ذکر إباحة التبرّک بوضوء الصالحين من أهل العلم (6) گشوده و احاديثي را در اين باره گرد آورده است.

گويا با نظر به اين آيات و روايات است که بسياري وهابيان ناگزير به تفکيک شده‌اند و تبرّک جستن و استشفاي به آثار پيامبر 9 در زمان آن حضرت را روا مي‌شمارند امّا پس از آن حضرت و در زمان ما را روا نمي‌دانند! در حالي که چنين تفکيکي به هيچ روي منطقي و قابل قبول به نظر نمي‌رسد؛ زيرا بدون ترديد آثار منتسب به پيامبر 9 پس از وفات آن حضرت انتساب خود را از دست نمي‌دهند و به خاطر همين انتساب بر برکات معنوي خويش باقي هستند.

از اين گذشته، از نظر تاريخي ترديدي نيست که صحابة پيامبر پس از وفات آن حضرت به آثار بر جا مانده و قبر مطهّر آن حضرت تبرّک مي‌جستند و استشفا مي‌نمودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح بخاري، 4/167؛ صحيح ابن حبان، 4/82
2. صحيح بخاري، 6/252
3. صحيح بخاري، 4/165
4. عبد الرزاق، المصنّف، 11/7
5. صحيح ابن حبان، 2/317
6. همان، 4/82

در منابع روايي اهل سنّت نيز از رسول خدا روايت شده است که فرمود:

«ما بَينَ قَبري وَمِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّة (1) يعني: «ما بين قبر من و منبرم بوستاني از بوستان‌هاي بهشت است».

و همچنين از آن حضرت روايت شده است که فرمود:

«مَنْ زارَ قَبري بَعْدَ مَوْتي کانَ کَمَنْ زارَني في حَياتي (2)يعني: «هر کس قبر مرا پس از مرگم زيارت کند مانند کسي است که مرا در حال حياتم زيارت کرده باشد».

همچنين، در رواياتي از طريق اهل سنّت تأکيد شده است که صحابة پيامبر9 قبر مطهّر آن حضرت را زيارت مي‌کرده‌اند.(3) استاد جعفر سبحاني در کتابي با عنوان « الزيارة في الکتاب و السنّة» به روايات فراوان اهل سنّت در اين باره اشاره کرده، و دربارة سند و دلالت آن‌ها به تفصيل سخن گفته است.(4)

از ديگر دلايل روا بودن زيارت قبر پيامبر اجماع مسلمين است. بنا بر تعبير برخي علماي اهل سنّت، بسياري از علما و فقهاي برجستة مسلمان به اتّفاق نظر مسلمين بر روا بودن زيارت روضة نبوي تصريح، و تأکيد کرده‌اند که اختلاف نظر آنان تنها در وجوب يا استحباب آن است. به اين معنا که آيا زيارت قبر شريف پيامبر واجب است يا مستحب؟! بنابراين کسي که در اصل روا بودن آن اختلاف نمايد بر خلاف اجماع مسلمين سخن گفته است.(5)
وهابيان در برابر اين دلايل روشن چنين استدلال مي‌کنند که حتّي اگر زيارت قبر پيامبر عيناً شرک نباشد، ممکن است به ويژه در برخي عوام به شرک و غلوّ در جايگاه پيامبر منتهي شود. لذا از باب سدّ ذريعة گناه و پيش‌گيري از چنين عواقبي بايد از زيارت قبر آن حضرت منع نمود! امّا ناگفته پيداست که چنين منطق و استدلالي بسيار سست و غير قابل قبول است، زيرا

اوّلاً، عواقب منفي مورد ادّعا مسلّم نيست و نمي‌توان ميان زيارت قبر مطهّر پيامبر اکرم و غلوّ در آن حضرت ملازمه‌اي بر قرار نمود. بلكه چه بسا بتوان از زاوية ديگري نگريست و گفت که زيارت قبر آن حضرت ممکن است به زنده ماندن تعاليم و يادآوري سنّت آن حضرت کمک، و ارتباط معنوي امّت با تاريخ اسلامي خود را تحکيم نمايد. لذا از باب فتح ذريعة صواب (= فراهم ساختن زمينة خير ) و رعايت مصلحت امّت بايد زيارت قبر پيامبر را روا، بلکه بسيار نيکو دانست.

ثانياً، به فرض پذيرش احتمال زياده‌روي و انحراف بايد گفت که احتمال کذايي به زيارت قبر پيامبر منحصر نيست و همواره در رابطه با بسياري از اعمال ديني و شعائر مذهبي مي‌تواند مطرح باشد.

روشن است که اگر چنين احتمالاتي مبناي حکم شرعي قرار گيرد بسياري از اعمال ديني و شعائر مذهبي تعطيل خواهد شد!

______________
1. بيهقي، السنن الکبري، 5/246
2. سنن الدارقطني، 2/244، دار الکتب العلمية، 1417ق؛ مجمع الزوائد، 4/2؛ طبراني، المعجم الأوسط، 1/94؛
3. بيهقي، السنن الکبري، 5/245
4. سبحاني، الزيارة في الکتاب و السنّة، ص53 به بعد
5. زيني دحلان، الدرر السنية في الردّ علي الوهابية، ص4، به نقل از ابن حجر، مکتبة ايشيق، استامبول،1396ق

4 . روا ندانستن شفاعت‌خواهي، توسّل و استغاثه به پيامبر و اهل بيت:

يکي ديگر از ديدگاه‌هاي نادرست وهابيان که انتقاد علماي شيعه و اهل سنّت را برانگيخته است، روا ندانستن شفاعت‌خواهي، توسّل و استغاثه از پيامبر و اهل بيت: است.

شفاعت‌خواهي، توسّل و استغاثه در اصطلاح معاني نزديکي دارند. شفاعت‌خواهي از پيامبر به معناي طلب وساطت و دعاي آن حضرت جهت آمرزش گناهان، و توسّل به اولياي خدا به معناي وسيله قرار دادن آنان براي تقرّب به درگاه خداوند، و استغاثه از آنان به معناي مدد گرفتن از ارواح طيبة آنان است که بنا بر آيات قرآني و احاديث نبوي و روايات فراوان اهل بيت: مشروعيت دارد. قرآن کريم در ضمن آيه‌اي مي‌فرمايد:

(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً : و اگر آن‌ها هنگامي که به خود ستم مي‌کنند نزد تو بيايند و از خداوند طلب آمرزش نمايند و پيامبر برايشان طلب آمرزش نمايد همانا خداوند را توبه‌پذير و مهربان خواهند يافت.

روشن است که طبق اين آيه آمدن به نزد پيامبر و طلب وساطت و استغفار آن حضرت، و وسيله قرار دادن وي و ياري گرفتن از آن بزرگوار براي آمرزش گناهان روا شمرده شده است. و چرا چنين نباشد؟! در حالي که قرآن کريم فرستادن آن حضرت را رحمتي براي جهانيان مي‌داند:

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ و وجود آن بزرگوار را منشأ برکات فراوان و ايمني از عذاب الهي ياد مي‌کند و مي‌فرمايد:

وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ : خداوند هرگز آنان را در حالي که تو در ميانشان هستي عذاب نمي‌کند و همچنين هرگز عذاب‌کنندة آنان نيست مادامي که استغفار مي‌کنند.

ادامه ...

[="Tahoma"]بنابراين، چه بي‌انصاف و گستاخند کساني که طلب شفاعت از پيامبر رحمت و توسّل و استغاثه به آن حبيب خدا را بيهوده مي‌دانند و ناروا مي‌شمارند! افزون بر اين آيات، احاديث فراواني در تأييد شفاعت‌خواهي، توسّل و استغاثه به پيامبر اکرم و به طور کلّي اولياي خدا وارد شده است که بر شگفتي ديدگاه بي‌پاية وهابيان مي‌افزايد. به عنوان نمونه، در منابع روايي اهل سنّت از صحابي برجسته عثمان بن حنيف نقل شده است که گفت:

مردي نابينا به حضور پيامبر رسيد و گفت: از خدا بخواهيد که مرا عافيت دهد! پيامبر فرمود: اگر بخواهي برايت دعا مي‌کنم و اگر بخواهي اين کار را به تأخير مي‌اندازم که برايت بهتر خواهد بود. مرد نابينا تقاضاي خويش را تکرار کرد، پس پيامبر او را امر فرمود که به نيکي وضو بگيرد و دو رکعت نماز بگزارد و اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إنّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّد نَبِيِّ الرَّحْمَة، يا مُحَمَّد إِنّي تَوَجَّهْتُ بِكَ إِلي رَبّي في حاجَتي هذه فَتُقضي لي اَللّهُمَّ شَفِّعْهُ»؛ يعني: «خداوندا! من از تو مسألت مي‌نمايم و به وسيلة پيامبرت محمّد كه پيامبر رحمت است به سوي تو توجّه مي‌کنم، اي محمّد! من به وسيلة تو به سوي پروردگارم در مورد اين حاجت‌ام توجّه کردم تا برايم برآورده سازي؛ خداوندا! آن حضرت را شفيع من کن».

اين حديث شريف که بسياري از اهل سنّت بر صحّت و اعتبار روايي آن تأکيد کرده‌اند،(1) در منابعي چون مسند احمد بن حنبل،(2) منتخب مسند عبد بن حميد (د.249ق)،(3) سنن ترمذي،(4) سنن ابن ماجه،(5) سنن نسائي،(6) صحيح ابن خزيمه (د.311ق)،(7) مستدرک حاکم،(8) و منابع فراوان ديگر به چشم مي‌خورد و به روشني طلب شفاعت، توسّل و استغاثه از پيامبر را مورد تأييد قرار مي‌دهد. افزون بر اين، در منابع روايي اهل سنّت روايات فراواني گرد آمده است که از طلب شفاعت، توسّل و استغاثة صحابة پيامبر به آن حضرت حکايت دارد.

بسياري از صحابه براي برآورده شدن حوائج خود آن حضرت را واسطه مي‌ساختند و به دعاي آن بزرگوار دل مي‌بستند.(9) در منابع روايي شيعه نيز در اين باره احاديث فراواني وجود دارد. به عنوان نمونه، از امام باقر روايت شده است که فرمود:

«إِنَّ لِرَسُولِ اللهِ شَفاعَةً في أُمَّتِهِ(10) يعني: همانا رسول خدا را دربارة امّتش شفاعتي است .
و در صحيفة سجاديه که از اصيل‌ترين منابع شيعي و کتب اسلامي است بارها شفاعت پيامبر اکرم مورد طلب و درخواست قرار گرفته است.(11)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سنن ابن ماجه، 1/442: قال أبو اسحاق: هذا حديث صحيح؛ و مستدرک، 1/313: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم ‌يخرجاه.
2- . مسند احمد، 4/138
3. منتخب مسند عبد بن حميد، ص148،
4. سنن ترمذي، 5/229
5. سنن ابن ماجه، 1/441
6. نسائي، السنن الکبري، 6/168
7. صحيح ابن خزيمة، 2/226،
8. مستدرک، 1/313
9. به عنوان نمونه، نک: مسند احمد، 2/352و 5/248؛ صحيح بخاري، 7/40
10. برقي، المحاسن، 1/184، باب الشفاعة
11. علي بن الحسين (، الصحيفة السجادية (أبطحي)، ص198، 270، 291، 299، 434 و 446،

موضوع قفل شده است