جمع بندی مقدار استدلال پذیری عقائد و علوم اسلامی

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقدار استدلال پذیری عقائد و علوم اسلامی

سلام
آیا ممکن است عقاید و باور های دینی با استدلال های عقلی به طور صد در صد و قطعی ثابت شود طوری که شک در آن محال باشد؟

با نام و یاد دوست

کارشناس بحث: صدیق

[=times new roman]با سلام و عرض ادب

موضوع استدلال پذیری اعتقادات دینی و رابطه عقل و دین همواره یکی از موضوعات چالش بر انگیز میان دین پژوهان بوده است. اینکه نقش عقل در برخورد با اعتقادات دینی و گزاره های دینی تا چه میزانی است؟ نقش ایمان در دین چیست وایا ایمان متکی بر عقل است یا فراتر از ان و متفاوت با ان است؟ تا چه اندازه باید ایمان را عقلانی کرد و اصلا تا چه اندازه میتوان بر عقل اعتماد کرد؟ از سوالهای پیش روی شخصی است که با گزاره های دینی به نحو سلبی یا اثباتی روبرو است. این مسأله، ریشه بسیاری از مباحثی است که در طول تاریخ در جهان اسلام و مسیحیت و سایر ادیان پدید امده است. مباحثی از قبیل عقل و وحی، ظاهر گرایی و تأویل گرایی، علم و دین، عقل گرایی و ایمان گرایی و چندین و چند مسأله مهم دیگر از مباحثی هستند که در این زمینه مطرح شده است.
برای فهم این رابطه، لازم است ابتدا به توصیف سه واژه کلیدی دین، ایمان و عقل پرداخته شود تا ادامه بحث بر اساس ان پیش برود.

دین
تعاریف مختلفی از دین ارائه شده است به صورتی که بیان یک تعریف جامع و مانع که تمام ادیان را در بر بگیرد سخت است. اما از انجا که بحث ما مربوط به معطوف به باوری است که انسان را به سعادت برساند، میتوان گفت: دین، مجموعه گزاره های ناظر به واقع و ناظر به عمل( نظری و عملی) است که حول محور قدسی شکل گرفته اند. به عبارت دیگری، دین از گزاره هایی تشکیل شده که برخی از انها مربوط به توصیف جهان خارج و تبیین ان و جهان شناسی پرداخته است و مربوط به حوزه معرفت است( مثل شناخت خدا، جهان، انسان، نبوت و معاد و ..) و برخی از انها مربوط به حوزه عمل و تکلیف مکلفان است و بیان کننده اعمالی است که هر دین داری باید بر اساس ان عمل کند. اما این دو دسته گزاره، در نسبت با خداوند تدوین یافته است و در رابطه با خداوند و حول محور او تدوین یافته است.البته مراد، هر گونه گزاره عملی و نظری حول محور خدا نیست، بلکه مراد معارف دست اول است. بنابراین، گزاره هایی که در ادامه به عنوان شرح این گزاره های دست اول - که در دین اسلام منحصر در کتاب و سنت است - تدوین شده از این تعریف خارج است.
بنابراین، مراد ما از دين، مجموعه ى آموزه هايى است كه از ناحيه ى خداوند متعال به وسيله ى وحى به پيامبران جهت هدايت انسان ها نازل شده است. آموزه هايى كه به دو دسته ى اخبارى و انشايى تقسيم مى شوند; آموزه هاى اخبارى از حقايق حاكى از هست و نيست ها، و آموزه هاى انشايى از حقايق مشتمل بر بايدها و نبايدها تشكيل شده اند.

ایمان
در مورد ایمان نیز اختلاف نظرهای زیادی میان متفکران و پیروان ادیان مختلف بوجود امده است. این اختلاف نظرها مربوط به داخل کردن سه مقوله علم، اراده و عمل در تعریف ایمان است. اما به نظر میرسد میتوان ایمان را مقوله قلبی و باور به امری دانست که از دایره علم و اراده و حتی خارج است. یعنی، ایمان تصدیق قلبی است که به واسطه اراده و اختیار انسان و در پی علم یا باور به یک موضوع تحقق مییابد و عمل خارجی از لوازم ان است. ایمان امری اختیاری است و انسان نسبت به تحقق و عدم تحقق ان مختار است. اما این تصدیق قلبی، تصمیم ویژه ای است برای اینکه انسان تسلیم اراده خداوند بشود و به ربوبیت او تصدیق کند. البته برای ایمان اوردن، علم داشتن به موضوع مورد تصدیق قلبی نیاز هست ولی علم، شرط کافی برای تحقق و بقای ایمان نیست. گاه میشود کسی از وجه نظری علم کاملی به خداوند داشته باشد ولی این علم او از حیطه مسائل نظری و مفهومی بالاتر نرود و ایمان محقق نگردد. بنابراین، ايمان عبارت است از تصديق قلبي که مبتني بر معرفت حصولي يا حضوري است.

عقل

عقل نیروی درک کننده ادم است که هم در فرایند فهم به کار میرود و هم استدلال گر است. کارکردهای متفاوتی برای عقل بیان شده است. در مجموع شش کارکرد برای عقل قابل تصور است.
در مقام فهم معنای گزاره های دینی
درمقام استنباط گزاره های دینی از متون مقدس
در مقام انتظام بخشیدن به گزاره های دینی
در مقام تعلمی گزاره های دینی
درمقام اثبات گزاره های دینی
در مقام دفاع از گزاره های دینی

اختلاف نظرهای زیادی در مورد قلمرو دخالت عقل در گزاره های دینی، بوجود امده است. البته در میان دینداران، اختلافی در مورد کارکرد عقل در 4 حوزه اول وجود ندارد و حتی ایمان گرایان نیز این امر را میپذیرند. اما در مورد دو نقش اثبات و دفاع از گزاره های دینی، اختلاف بر سر این است که ایا گزاره های دینی را باید به مدد عقل به اثبات رساند و از انها در برابر اشکالات و شبهات دفاع عقلانی کرد یا نه؟ و اصولا رد یا قبول نظام اعتقادات دینی بر چه پایه ای است؟ایمان و تعبد چه نقشی می تواند داشته باشد؟
بر اثر این اختلاف نظرها، دیدگاه های متفاوتی دررابطه با رابطه عقل و دین ایجاد شد. این اختلاف نظرها به دو قسم ایمان گرایی و عقل گرایی تقسیم میشود.هر کدام از این نظام ها، دارای گرایش های افراطی و معتدل است. پیش از پرداختن به این دیدگاه ها به بیان نقش عقل و جایگاه ان در متون دینی اسلام می پردازیم.

رابطه عقل و وحی در تعلیمات دین اسلام

با تأمل در تعاليم اسلام به ويژه قرآن كريم و روايات پيشوايان دين، اهميت و منزلت عقل نمايان مى شود. در دين اسلام، تعقل مبناى ايمان قرار گرفته و قرآن، همواره انسان را به تفكر و تدبر و پرهيز از تقليد كوركورانه فرا مى خواند و پليدى را از آن غير اهل تعقل مى داند. عقل در روايات، محبوب ترين مخلوق نزد خداوند و معيار پاداش و كيفر آدميان و حجت و رسول باطن معرفى شده است. و اما قصه ى نسبت عقل و وحى در حوزه ى فرهنگ اسلامى، قصه اى دلكش و در عين حال، تأمل برانگيز است. گروه هاى مختلفى از متفكران اسلامى يعنى فلاسفه، متكلمان، عرفا، فقها، اهل حديث، اخباريون و... و نيز انشعابات آن ها يعنى فلاسفه ى مشاء، اشراق و صدرايى و متكلمان معتزله، اشاعره و شيعه در اين زمينه سخن ها دارند و روى كردها و گرايش هاى متفاوتى را عرضه كرده اند.

در صدر اسلام، به لحاظ حضور شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ايمان كامل مسلمانان و ارتباط مختصر با فرهنگ هاى ديگر، فرصت پرداختن وسيع به مسائل عقلى براى مسلمانان مهيا نبود. پس از وفات پيامبر اسلام، خلفا توجه بيش ترى به قرآن نموده و از سنت پيامبر فاصله گرفتند. در حالى كه گسترش مرزهاى اسلام و آميختگى تمدن ها و آشنايى مسلمانان با ملل ديگر، مقتضى بهره مندى بيش تر از عقل و سنت بود; زيرا گروه هاى غير مسلمان در جامعه ى اسلام مانند زرتشتيان در عراق و نصارا و يهوديان در سوريه به ويژه با انتقال مركز حكومت از مدينه به عراق، حاجت مندى مسلمانان به زبان مشترك يعنى عقل را بيش تر نمايان مى ساخت. شكل گيرى معتزله، براى پاسخ گويى به اين نياز بوده است كه هدف اصلى آنان، دفاع عقلانى از دين بود.

اهل حديث از اهل سنت و اخباريون از شيعه با دخالت عقل و استدلال عقلانى در دين مخالفت كرده و حتّى مردم را از تحصيل علم كلام و منطق و فلسفه بر حذر مى داشتند; متكلمان اسلامى نيز با طرح مسئله ى عدل الهى و حسن و قُبح ذاتى افعال و اشيا به دو گروه عدليه و غير عدليه منشعب شدند; گروه اول يعنى متكلمان معتزله و شيعى به حسن و قبح ذاتى و عقلى تأكيد نمودند; ولى گروه دوم يعنى اشاعره به انكار آن پرداختند; البته معتزله در به كارگيرى عقل، راه افراط را پيمودند و به سرعت به تأويل ظواهر نصوص دينى اقدام نمودند و بر ترجيح عقل بر وحى تأكيد كردند.

همگام با مذهب معتزله در قرن دوم، گرايش عقلى ـ باطنى در ميان شيعيان شكل گرفت و به نهضت باطنيه شهرت يافت. پيروان اين مذهب، در جست و جوى معانى درونى و باطنى ظواهر قرآن و سنت بودند.

در برابر ظاهريون، باطنيون و عقل گرايان افراطى، گرايش هاى معتدلى از ناحيه ى ابوالحسن اشعرى (330 هـ. ق) در بين النهرين و طحاوى (331 هـ. ق) در مصر و ابومنصور ماتريدى (333 هـ. ق) در سمرقند ظهور يافت; البته از ميان اين سه نفر، اشعرى شهرت بيش ترى پيدا كرد و در مقابل مكاتب افراطى مذكور به اعتبار عقل و وحى و ترجيح وحى بر عقل حكم كرد.

متكلمان شيعه، نه گرفتار افراط گرايى معتزله شدند و نه از حجيت عقل غافل ماندند و با توجه به احاديث اهل بيت(عليهم السلام) به مشكل تعارض عقل و وحى برنخوردند تا به ترجيح عقل بر وحى يا وحى بر عقل فتوا دهند. بر اين اساس، كتاب هاى كلامى شيخ مفيد، شيخ طوسى، سيد مرتضى، خواجه نصير الدين طوسى و علامه ى حلى، صبغه ى عقلى و برهانى داشت.

حكيمان اسلامى نيز با اين مسئله ى مهم روبه رو بودند. كندى (متولد 185 هـ. ق) در جهان اسلام، با آموختن فلسفه و حضور در جنبش ترجمه با اين مسئله مواجه شد و توافق و تلائم فلسفه و دين را تبيين كرد. ميان دين و فلسفه اختلافى نيست و در صورت بروز تعارض ميان آيات قرآنى و تعليمات فلسفى، راه حل، تأويل آيات است. اين طريقت، با فارابى ادامه يافت و دين و فلسفه به عنوان دو سرچشمه ى يك حقيقت معرفى شدند. وى نبى و فيلسوف را با مراتب چهارگانه ى عقل نظرى و ارتباط عقل مستفاد با عقل فعال تفسير و تبيين كرد. گرايش فلسفى پس از فارابى به ابن سينا رسيد و تا ظهور غزالى ادامه يافت; ولى غزالى با انتقادهاى خود و تأليف «تهافت الفلاسفه» به شدت، فلسفه را مورد حمله قرار داد و تعقل فلسفى را مانع وصول به حقيقت دانست. فلسفه ستيزى غزالى، ابن رشد اندلسى را به مقابله واداشت و در دفاع از فلسفه ى ارسطويى به تأليف «تهافت التهافت» پرداخت. عرفا نيز با تبيين عقلانى عرفان عملى و تدوين عرفان نظرى، عقل و شهود را آشتى دادند.

[=times new roman]
ديدگاه هاى رابطه ى عقل و دين
در اين كه عقل در قلمرو دين جايى دارد، شك و ترديدى وجود ندارد، مهم تشخيص و تبيين دامنه ى جايگاه عقل است؛ زيرا تمام متدينان تلاش مى كنند تا در تعليم نظام دينى و تبيين باورهاى دينى از عقل بهره برند و با فهميدن متعلق، ايمان آورند؛ پس براى فهم ايمان، ناگزير از عقل بهره مى جوييم؛ ولى آيا مى توان با عنصر عقل به اعتبار سازى نظام اعتقادات دينى دست يافت؟ در پاسخ به اين پرسش، چهار روى كرد متفاوت مطرح شده است:

1. عقل گرايى حداكثرى
مطابق اين ديدگاه، اثبات همگانى و همه جايى نظام اعتقادات دينى امكان پذير است و شرط لازم براى ايمان نيز دست يافتن به اين عقل گرايى حداكثرى است. البته به این شرط که این گزاره ها، از نظر عقل تمام انسانها به صورت مشترک تصدیق شود. براساس این دیدگاه، تنها به گزاره ای میتوان ایمان اورد و انرا تصدیق کرد که عقل تمام انسانها در تمام زمانها و مکانها و با تمام سلیقه ها انرا تأیید و تصدیق نماید.

به نظر مى رسد اين روى كرد گرفتار چند نقد است:

نقد اول: بر اساس این ملاک برای صدق و معیار قبول و تصدیق یک گزاره، خود این معیار باید غیر صادق و غیر قابل تصدیق باشد. زیرا این ملاک میگوید تنها میتوان گزاره ای را تصدیق کرد که تمام عقل ها بدون تردید، ان را تصدیق نمایند د رحالیکه این ملاک را تمام انسانها قبول ندارند و اختلاف نظرهایی که در این زمینه وجود دارد.

نقد دوم: بر اساس این ملاک، عملا تصدیق به هیچ گزاره ای ممکن نمیشود؛ زیرا فرض بر این است که صدق یک گزاره و قبول ان مشروط به این است که تمام انسانها در تمام زمانها ان را بپذیرند. بنابراین برای فهم تحقق این شرط، باید نظر تمام انسانهای روی زمین چه گذشتگان و چه ایندگان را بدانیم که محال وقوعی است.

نقد سوم: اين است كه بسيارى از انسان ها به جهت مشكلات و گرفتارى هاى زندگى، توان و فرصت تحصيل عقل گرايى حداكثرى را ندارند؛ زيرا تحصيل علوم عقلى براى افراد پر مشغله و داراى استعدادهاى مختلف ميسّر نيست و با فقدان عقلانيت حداكثرى نيز نمى توان ايمان دين داران را ناديده گرفت و نفى كرد;

نقد چهارم: اين است كه اگر براى اديان به گوهر و صدف يا به وسيله و هدف معتقد باشيم، مى توانيم براى اثبات گوهر دين يعنى اصول اساسى اعتقادى، مانند توحيد و نبوت و معاد، به عقلانيت حداكثرى فتوا دهيم; ولى نسبت به تمام اجزا و اصول و فروع نظام اعتقادى نمى توان چنين ادعايى داشت; زيرا باورهاى خرد گريز ـ نه خرد ستيز ـ در تمام اديان وجود دارند; بنا بر اين، نه تنها عقل گرايى حداكثرى در توجيه ايمان دينى، راه مناسبى نيست; بلكه عملا نيز نمى تواند مورد استفاده قرار گيرد و توصيه به عقلانيت حداكثرى در صدق تمام نظام اعتقادات دينى و باورهاى دينى غير قابل اجراست.

پرسش مهمى در بحث رابطه ى عقل و دين، عقل و ايمان، عقل و وحى يا فلسفه و دين است كه توجه به آن اهميت فوق العاده اى دارد و آن اين است كه چرا هيچ نظام دينى اى وجود ندارد كه با تبيين عقلانى، همه ى عُقَلا را قانع كند، اگر اين نظام ها براهين معتبرى دارند، چرا عده اى به نفى آن ها مى پردازند؟ آيا مى توان ادعا كرد كه منكران، به دقت براهين را بررسى نكرده و يا در فهم آن ها كوتاهى كرده اند و يا اين كه از مقدمات و مبادى علمى كافى برخوردار نبوده اند؟ ولى اين پرسش ها، مشكل ما را حل نمى كند; زيرا با فرض پذيرش موانع مذكور، بايد به مرور زمان، از بد فهمى ها كاسته شود و منكران نسبت به براهين اثبات باورهاى دينى مجاب گردند; البته اين مشكل، تمام نظام هاى فلسفى و علمى را هم شامل مى شود. شايد سرّ اختلاف ها در اين نكته باشد كه بسيارى از عقل ها، در مقابل نظام هاى دينى و فلسفى و علمى خنثى قرار نمى گيرند; از اين رو در داورى از پيش فرض هاى خود تأثير مى پذيرند و عقل آميخته به پيش فرض ها نيز دچار چالش مى شود.

2. ايمان گرايى

به دنبال این رویکرد افراطی و شکاکیت هایی که در جهان غرب ایجاد شد، رویکرد دیگری نسبت به گزاره های دینی و رابطه ان با عقل و استدلال عقلی ایجاد شد. این روى كرد ايمان گرايى (fideism) ناميده مى شود و بيان گر اين است كه نظام هاى دينى به سنجش و ارزيابى عقلانى در نمى آيند و اصولا ايمان بدون هر گونه استدلال و قرينه ى عقلى تحقق مى يابد. در ميان متفكران مغرب زمين، پل تيليش (1965 ـ 1886.م) كى يركگارد (1885 ـ 1813.م) ايمان دينى را بدون معيارهاى عقلانى و بيرونى و فارغ از هر گونه استدلال مى پذيرند. اين ها از ايمان به نوعى جهش تعبير مى كنند.
این راه حل نیز چاره ساز نیست و سوالهای زیادی را پیش روی مخاطب خود قرار میدهد:
با توجه به انواع و مدل هاى مختلف ايمان، بايد با بيان بيرونى تبيين كنند كه در درون كدام ايمان بايد جست زد؟ احتمال صدق كدام بيش تر است؟ لااقل بايد به سازگارى منطقى و درونى نظام دينى دست يافت و با سازگارى و انسجام و تلايم درونى يكى نظام دينى، به ترجيح آن نظام بر ساير نظام هاى دينى فتوا داد. بنا بر اين، نمى توان از ارزيابى عقلانى نظام هاى اعتقادى اجتناب ورزيد.

3. عقل گرايى انتقادى
روى كرد سوم که [=times new roman]متأثر از معرفت شناسى كانت و علم گرايى پوپر بنا شده است،[=times new roman]به عقل گرايى انتقادى (critical rationalism) موسوم است. اين روى كرد، نه عقلانيت حداكثرى را مى پذيرد و نه ايمان گرايى افراطى را; يعنى هم به امكان نقد و ارزيابى عقلانى نظام هاى دينى اعتقاد دارد و هم صحت يك نظام دينى را به صورت قاطعانه و همگانى ميسّر نمى داند. بدين ترتيب، مى توان نظام هاى دينى را عقلا مورد ارزيابى و نقد قرار داد، ولى اثبات قاطع و همگانى آن ها امكان پذير نيست.
بر اساس اين روى كرد، بايد تمام تلاش خود را در شناخت براهين مؤيد نظام هاى دينى به كار گيريم و آن گاه براهين را در نظام هاى رقيب مقايسه كنيم و تمام انتقادها را مورد پژوهش قرار دهيم.
ایراد این رویکرد نیز این است که بيش از آن كه طالب اثبات قطعى باورهاى دينى و نظام هاى اعتقادى باشد، بر نقش عقل در نقد اعتقادات دينى تأكيد مى ورزد و اين نگرش، توجيه عقلانى باورهاى دينى را ناديده مى گيرد و حكم قطعى را از خود سلب مى كند و نفى حكم قطعى، ساختمان آن را نيز ويران كرده و به نسبيت مى انجامد.
[=times new roman] با نقد دو مكتب معرفت شناسی کانت و پوپر، اين مدل از عقل گرايى نيز آسيب مى پذيرد.
[=times new roman]
4. عقل گرايى اعتدالى
به دنبال نقد رویکردهای سه گانه ای که بیان شد، رویکرد دیگری به رابطه عقل و دین و نقش عقل وکارکرد ان در رابطه با گزاره های دینی بوجود امد که به عقل گرایی اعتدالی مرسوم شده است.بر اساس این دیدگاه، پاره اى از اعتقادات دينى كه اصول اساسى دين شمرده مى شوند را مورد پژوهش قرار مى دهيم و بعد از مرحله ى فهم دقيق آن ها، به دنبال مقدمات برهان جهت اثبات آن ها مى رويم و دلايل رد آن ها را به نقد مى كشيم. بر فرض، اين دلايل مورد توافق عموم قرار نگيرد، ولى چنان نيست كه براى عموم قابل عرضه نباشد؛ زيرا اين دلايل مستند به بديهيات است؛ بديهيات و باورهاى پايه اى كه مورد اجماع عام هستند و از این رو، گزاره هاى مستنتج نيز مورد پذيرش همگانى قرار مى گيرند؛ البته اگر گرفتار شبهه در مقابل بداهت يا پيش فرض هاى غلط نگردند.
براساس این نوع از عقلانیت، علوم به دو دسته بدیهی و نظری تقسیم میشوند و علوم نظری باید به علوم بدیهی مستند شود وگرنه شایسته پذیرش نیست. البته در میان بدیهیات، تنها سه قسم اوّليات و وجدانيات و فطريات اعتراف مى كند و سّر بداهت فطريات را ارجاع آن ها به اوّليات، و سرّ بداهت اوّليات و وجدانيات را نيز ارجاع آن ها به علوم حضورى مى داند.

با توجه به دايره ى حداقلى بديهيات، تنها برخى از گزاره هاى مستنتج به صورت يقينى ظاهر مى شوند و ساير قضايا در حد ظنييات يا يقينيات عقلايى و روان شناختى باقى مى مانند و با نظريه ى انسجام گرايى مى توان به رجحان قضاياى ظنى نسبت به يك ديگر حكم كرد.
[=times new roman]
با این نکات روشن میشود که به کمک نظریه عقلانیت اعتدالی و به مدد باورهاى پايه، يعنى اوّليات، وجدانيات و فطريات، حقّانيّت پاره اى از اعتقادات دينى را ثابت مى كند؛ اموری مانند وجود خدا و صفات او و نیز ضرورت وجود معاد، شریعت، پیامبر و ... به گونه اى كه تشكيك بردار نباشد و پاره ى ديگرى از اعتقادات دينى نيز گرچه درحد ظنیات یا یقینیات عقلائی و روان شناختی باقی می ماند اما با حقّانيّت دسته ى اول، ارزش معرفت شناختى پيدا مى كنند. البته توجه به این نکته مهم ضروری است که عقل آدمى با همه ى ارزش و عظمتى كه دارد، در دامنه ى محدودى به سر مى برد; گرچه در معرفت دينى، نفش اساسى دارد و در اثبات حقّانيّت وحى و ضرورت بعثت پيامبران و تحليل عقلى مفاهيم دينى و تفسير گزاره هاى دينى تواناست ولى در درك همه ى حقايق به ويژه عالم وراى طبيعت ناتوان است.البته حتی در حیطه ای که عقل توان ورود به ان را دارد نیز خطاهای فاحشی از عقل روی داده است. خطاهای عقل در
[=times new roman] بحران اخلاق، خانواده، محيط زيست، امنيت و ده ها محروميت ديگر زاييده ى آزمون هاى جبران ناپذير بشرى است كه اگر بشريت از ابتدا به دين رو مى آورد، اين بحران ها پديد نمى آمدند.
[=times new roman]بنابراین مى توان باورهاى مستنتج يقينى از باورهاى بديهى را استنتاج كرد; اما نمى توان تمام باورها را به يقينيات مستند ساخت. مثلا باور به وجود قیامت و محکمه عدل الهی امری بدیهی است اما اینکه اوصاف ان چگونه است دیگر بدیهی ویقینی نیست و یا اصل ضرورت بعثت انبیا امری بدیهی وعقلی است اما اینکه چه شخصی نبی است و چه شخصی نیست، بدیهی و یقینی نیست. البته بدیهی نبودن به معنای این نیست که با عقل سر ناسازگاری دارد و به قولی عقل ستیز است بلکه در مورد تمام گزاره های دینی میتوان گفت که هیچ گزاره ای پیدا نمیشود که با عقل ناسازگار باشد و عقل استدلال گر و محصولات آن تا آن جا كه باورهاى پايه و بديهى مستند باشند، هيچ گونه تعارضى با آموزه هاى دين اسلام ندارند. هر چند عقل توان رسیدن به برخی از این اموزه ها رابه صورت بدیهی ندارد که بیان شد.


[=times new roman]

Nejatam;347276 نوشت:
سلام
آیا ممکن است عقاید و باور های دینی با استدلال های عقلی به طور صد در صد و قطعی ثابت شود طوری که شک در آن محال باشد؟

سلام
قدرت عقل در اثبات عقاید دینی بستگی به میزان برخورداری و احاطه بر قضایای قطعی است که در اختیار دارد
در عین حال اثبات همه ابعاد حقایق هستی دور از دسترس عقل به نظر می رسد
والله الموفق

حامد;351359 نوشت:

در عین حال اثبات همه ابعاد حقایق هستی دور از دسترس عقل به نظر می رسد

تشکر از جناب حامد با تعریف موجز و موثرشون. میشه بیشتر جمله بالارو بسط بدین؟

antiuwamism;351373 نوشت:
تشکر از جناب حامد با تعریف موجز و موثرشون. میشه بیشتر جمله بالارو بسط بدین؟

سلام
منظور این است که تفاصیل تعالیم دینی مثل علت تشریع دو رکعتی بودن نمازها و امثال آن از عهده عقل نمی آید
ما نمی دانیم چرا باید روز روزه گرفت و چرا باید از اول فجر تا مغرب باشد
والله الموفق

دقیقا. برایهمین هم هست که علم کلام در همراهی وحی میباشد. پس نتیجه میگیریم با عقل هم خیلی از سوالات بی پاسخ اند. پس چرا صاحب المیزان میخواهد با همین عقل وجود فرشتگان را اثبات کند؟ ما نمیتوانیم بقول حضرتعالی نماز دو رکعتی را اثبات کنیم چه به فرشتگان... الله اعلم

antiuwamism;351381 نوشت:
دقیقا. برایهمین هم هست که علم کلام در همراهی وحی میباشد. پس نتیجه میگیریم با عقل هم خیلی از سوالات بی پاسخ اند. پس چرا صاحب المیزان میخواهد با همین عقل وجود فرشتگان را اثبات کند؟ ما نمیتوانیم بقول حضرتعالی نماز دو رکعتی را اثبات کنیم چه به فرشتگان... الله اعلم

سلام
چیزی که بنده گفتم معنای مورد نظر شما را نمی رساند
مثالهایی که بنده زدم هم همینطور
اثبات فرشتگان یعنی اثبات امر مجرد که از عهده عقل می آید
اما مبانی دو رکعتی بودن نماز صبح در دسترس عقل عادی نیست
هم کلام و هم فلسفه و هم عرفان خدمه قرآن اند هرکدام در وسع خودشان
کلام عقل عادی است فلسفه عقل نقاد و عرفان شهود
اگر عقل نقاد چیزی نمی تواند بفهمد یا از شهود کاری نیاید مطمئنا رای عقل عادی سست است
والله الموفق

بنابر این حرف شما:

اگر عقل نقاد چیزی نمی تواند بفهمد

پس فیلسوفی که اسلام را نقد کند مجاز برین است و هیچ اشکالی ندارد!!

کلام عقل عادی است

من فکر نمیکنم جز عقل عادی چیز دیگری انسان داشته باشد و همان عقل عادی انتقاد را بسنده میکند، مگر اینکه موجودی فضایی باشد که دو عقل نقاد و عادی دارد!!!

...

اعوذ بالله منکم فلاسفه...

خب پس نتیجه میگیریم فرشتگان را عقل ما درک میکند و میتواند آنرا اثبات کند!!!!!!!!

antiuwamism;351396 نوشت:
بنابر این حرف شما:

اگر عقل نقاد چیزی نمی تواند بفهمد

پس فیلسوفی که اسلام را نقد کند مجاز برین است و هیچ اشکالی ندارد!!

کلام عقل عادی است

من فکر نمیکنم جز عقل عادی چیز دیگری انسان داشته باشد و همان عقل عادی انتقاد را بسنده میکند، مگر اینکه موجودی فضایی باشد که دو عقل نقاد و عادی دارد!!!

...

اعوذ بالله منکم فلاسفه...

خب پس نتیجه میگیریم فرشتگان را عقل ما درک میکند و میتواند آنرا اثبات کند!!!!!!!!

سلام
مگر هر ریاضی دانی از مسیر صحیحی مساله اش را حل می کند یا به جواب درست می رسد که هر فیلسوفی نظرش صحیح باشد
در عین حال هیچکس نگفت ریاضی تعطیل و هیچکس نمی گوید فلسفه تعطیل چون مفهومش تعطیلی عقل است و ما چنین توصیه ای از ناحیه دین عقل پرور اسلام نداریم
و اما عقل عادی یعنی عقل عوامانه و عقل نقاد یعنی عقل نازک اندیش تفاوتش مثل تفاوت خنجر کند و تیز است
و اما اگر فلسفه می تواند خدا را ثابت کند چه جای تعجب برای اثبات فرشته است ؟
فرشته برتر است ؟
والله الهادی الموفق

با سلام خدمت همه دوستان عزیز.
شریعت در یک تقسیم بندی کلی به 3 قسمت اصلی تقسیم می شود :
1. عقاید و باورها
2. اخلاقیات
3. احکام
مورد اول با علم کلام عقلی می شود. مانند اثبات فرشتگان و .......
در مورد دوم هم شیعه قایل به حسن و قیح عقلی است.
ولی در مورد سوم شیعه معتقد است لزومی ندارد که عقل آن را اثبات کند. هر چند که در برخی موارد می تواند عللی برای صدور احکام بیابد. ولی به اعتقاد شیعه عقا نمی تواند به تمام ابعاد تشریع احکام دست پیدا کند. مانند 2 رکعتی بودن نماز صبح.
لذا می بینید که اثبات وجود فرشتگان در یک مقوله است و اثبات 2 رکعتی بودن نماز در مقوله دیگر که هیچ ربطی به هم ندارند.
ولی به اعتقاد بنده احکام را هم می توان عقلی کرد ولی نه با روش هایی که در اخلاق و کلام استفاده می شود. بدین ترتیب که در اجرای احکام هر کجا دیدیم عقل واکنش نشان می دهد و حکم مربوطه با عقل در تعارض است به اعتقاد بنده باید حکم را منسوخ شده بپنداریم. مانند حکم ارتداد و .... . ولی 2 رکعتی بودن نماز هیچ تعارضی با عقل ندارد اگرچه عقل نمی تواند آن را اثبات کند.

حامد;351424 نوشت:
سلام
مگر هر ریاضی دانی از مسیر صحیحی مساله اش را حل می کند یا به جواب درست می رسد که هر فیلسوفی نظرش صحیح باشد
در عین حال هیچکس نگفت ریاضی تعطیل و هیچکس نمی گوید فلسفه تعطیل چون مفهومش تعطیلی عقل است و ما چنین توصیه ای از ناحیه دین عقل پرور اسلام نداریم
و اما عقل عادی یعنی عقل عوامانه و عقل نقاد یعنی عقل نازک اندیش تفاوتش مثل تفاوت خنجر کند و تیز است
و اما اگر فلسفه می تواند خدا را ثابت کند چه جای تعجب برای اثبات فرشته است ؟
فرشته برتر است ؟
والله الهادی الموفق


شاید از نظر شما چنین باشد. لطفا موضوعات را خلط نکنید. بذارید یه پاسخ جمع بندی شده عرض کنم:
1 فرمودید اثبات خدا توسط فلسفه: کجا فلسفه توانسته؟ لابد افلاطون مغز فلسفه این اثبات رو بانجام رسونده ماخبر نداریم.
2 شما دیگر خواهشا بتاسی از صاحب المیزان احادیث نهی از تفکر در چنونگی را رد نفرمایید.
3 شما فرمودید کی گفته فلسفه را بگذاریم کنار: واقعا حرفیست ناآگاهانه. شما از چه کتب فقهی و احکامی استفاده میکنی و یا از کدامیک از کتب حدیثی و روایی احادیث ائمه(س) بدستتان میرسد؟ هرکدام را که بگویید مولف هایشان فلسفه را مطرود یا تحریم کرده اند. بعد شما میگویید:
در عین حال هیچکس نگفت ریاضی تعطیل و هیچکس نمی گوید فلسفه تعطیل

شریعت عقلانی;351431 نوشت:
بدین ترتیب که در اجرای احکام هر کجا دیدیم عقل واکنش نشان می دهد و حکم مربوطه با عقل در تعارض است به اعتقاد بنده باید حکم را منسوخ شده بپنداریم. مانند حکم ارتداد و .... . ولی 2 رکعتی بودن نماز هیچ تعارضی با عقل ندارد اگرچه عقل نمی تواند آن را اثبات کند.

سلام
1- بر اساس عقل چه کسی احکام دین را تایید یا منسوخ بدانیم؟
2- بحث در استدلال پذیری است و استدلال بر مبنای اصول عقلی انجام می شود و نه واکنش
3- حال چرا باید عقل را برای نسخ و تایید بکار ببریم بجای استدلالی کردن ؟
والله الموفق

antiuwamism;351434 نوشت:
شاید از نظر شما چنین باشد. لطفا موضوعات را خلط نکنید. بذارید یه پاسخ جمع بندی شده عرض کنم:
1 فرمودید اثبات خدا توسط فلسفه: کجا فلسفه توانسته؟ لابد افلاطون مغز فلسفه این اثبات رو بانجام رسونده ماخبر نداریم.
2 شما دیگر خواهشا بتاسی از صاحب المیزان احادیث نهی از تفکر در چنونگی را رد نفرمایید.
3 شما فرمودید کی گفته فلسفه را بگذاریم کنار: واقعا حرفیست ناآگاهانه. شما از چه کتب فقهی و احکامی استفاده میکنی و یا از کدامیک از کتب حدیثی و روایی احادیث ائمه(س) بدستتان میرسد؟ هرکدام را که بگویید مولف هایشان فلسفه را مطرود یا تحریم کرده اند. بعد شما میگویید:
در عین حال هیچکس نگفت ریاضی تعطیل و هیچکس نمی گوید فلسفه تعطیل

سلام
1- وقتی شما در اثبات چیزی از قضایای عقلی صرف استفاده می کنید چه بخواهید چه نخواهید دارید کار فلسفی می کنید . بله فلاسفه با دلایل عقلی صرف به اثبات خدای تعالی پرداخته اند . اگر غیر از این است باید بفرمایید عقل نمی تواند خدا را اثبات کند . آنوقت اساس دیانت زیر سوال می رود
2- نهی نهی ارشادی است نه نهی تکلیفی و معنایش این است که تفکر در چگونگی بی فایده است اما نفرمودند انسان نمی تواند چگونگی را درک کند چه اینکه ساحتی بالاتر از تفکر و تعقل هم هست و آن ساحت کشف و شهود است که مقام دل است همان مقامی که فرمود : ولکن یسعنی قلب عبدی المومن و وقتی قلب دریافت در حد راهنمایی عقلی می توان برایش نشانه ها قرار داد
3- رد فلسفه به همان روش رد حکومت غیر معصوم ع است . یعنی در محضر صاحبان حقیقت دکه فلسفه بی اعتبار است همانطور که در محضر اولیاء حق حکومت غیر معصوم بی اعتبار است ولو حاکمش عادل باشد اما وقتی در ساحتی معصوم نباشد حکومت عادل را می توان پذیرفت چه اینکه حکومت امری ضروری است و بدون آن جامعه به هرج و مرج دچار می شود
جایی که با آمدن دین محمد ص دین موسی ع با همه الهی بودنش از حیز انتفاء خارج می شود جای فلسفه کجاست ؟ اما کسی نگفت تورات نعوذ بالله باطل است بلکه زمانش بسر آمد .
دیگر اینکه شمایی که علوم عقلی مانند فلسفه را رد می کنید چه زبان مشترکی با کسانی دارید که نه دین را قبول دارند و نه اسلام را ؟
حتما نیازی به زبان مشترک ندارید بلکه اساسا وظیفه ندارید ؟
والله الموفق

کاربر حامد: در عجبم که چه میشود به شما جماعت گفت. دوست گرامی واقعا تعقل میکنی پیش ازین که بنویسی؟ ائمه ی هدی س زبانشون چی بود در هنگام مواجه با کفار و مشرکین؟ و پیامبر ص؟ آیا اتهام فلسفه بهمگان زدن در آیین شما رواست؟ عزیزم، حدیث مارو نهی میکند از تفکر در ذات و چگونگی و هر کس بر علیه آن حرف زند مرتد شده و خونش حلال. خواهشا مراقبت کنید و کمی تعمق پیش از نگارش

antiuwamism;351604 نوشت:
کاربر حامد: در عجبم که چه میشود به شما جماعت گفت. دوست گرامی واقعا تعقل میکنی پیش ازین که بنویسی؟ ائمه ی هدی س زبانشون چی بود در هنگام مواجه با کفار و مشرکین؟ و پیامبر ص؟ آیا اتهام فلسفه بهمگان زدن در آیین شما رواست؟ عزیزم، حدیث مارو نهی میکند از تفکر در ذات و چگونگی و هر کس بر علیه آن حرف زند مرتد شده و خونش حلال. خواهشا مراقبت کنید و کمی تعمق پیش از نگارش

سلام
من شما را به تفکر دعوت می کنم
وگرنه که ما اساس را تفکر می دانیم
دین را هم نه می توان بدون تفکر و تعقل پذیرفت و نه می توان فهمید و نه می توان پیروی کرد
لا دین لمن لا عقل له
با این افکار تکفیری هم مرا نترسانید از تکفیریهای اهل سنت کم نشنیده ایم
چند وقت که تو اسک دین ماندید این حرفها برایتان عادی می شود

والله الموفق

تکفیر چیه؟ پس بگیم امام خمینی تکفیری بوده که دستور قتل سلمان رشدی ملعون را داده. این عقیده ی صلح کل شما راهب مسلکان عارف است که همه را مسلمان و خوب میدانید. چه کسی منکر عقل است؟ آری یکی پیدا میشود همچون ابن تیمیه ملعون که کلام و منطق را هم تحریم میکند بر اثر جمود. اما این اتهام شما نسبت به مخالفان فلسفه والله که بخشیده نخواهد شد. تعقل حضرت شیخ مفید قدس سره بزرگترین متکلم شیعه اثنی عشری بپیروی از عقل و وحی را که میتواند منکر شود؟

antiuwamism;351619 نوشت:
تکفیر چیه؟ پس بگیم امام خمینی تکفیری بوده که دستور قتل سلمان رشدی ملعون را داده. این عقیده ی صلح کل شما راهب مسلکان عارف است که همه را مسلمان و خوب میدانید. چه کسی منکر عقل است؟ آری یکی پیدا میشود همچون ابن تیمیه ملعون که کلام و منطق را هم تحریم میکند بر اثر جمود. اما این اتهام شما نسبت به مخالفان فلسفه والله که بخشیده نخواهد شد. تعقل حضرت شیخ مفید قدس سره بزرگترین متکلم شیعه اثنی عشری بپیروی از عقل و وحی را که میتواند منکر شود؟

سلام
بالاخره حرفتون چیه ؟ امام خمینی فیلسوف را قبول دارید یا شیخ مفید مخالف فلسفه را ؟
ما هردو تا را قبول داریم با کمی تصرف در شیخ مفید
یعنی نظر ایشان را در مورد فلسفه قبول نداریم
اخوی
فلسفه ابزار است برای فهم برخی معارف دین
فلسفه ابزار و زبان مشترک برای دعوت به حقایق دین است
فلسفه ابزار است
چطور می توان برای فهم معارف دین به علم لغت که سمعی صرف است تکیه کرد اما به عقل انسان نمی توان تکیه کرد ؟
و اما قضیه تفکر در چگونگی هم اینجا جای بحثش نیست
فکر میکنم شما اینجا باید پاسخگوی سوال تاپیک باشید
جوابتان به آن چیست ؟
والله الموفق

بحث رو بچالش نکشید. من هر دوتای ایشان رو قبول دارم با اندکی تصرف در هر کدام، و در نظرات امام ره راجع به تفلسف. اما توجه کنید که هیچکس معصوم نیست حتی شیخ مفید ره.

مگر نمیگویید فلسفه، خب چرا ائمه س ما که بسیار بر بزرگان شما در اوامر الهی و برهانی پیشی داشتند از فلسفه کمک نگرفتند و آن را مطرود یا بقولی تحریم کرده اند؟

antiuwamism;351635 نوشت:
مگر نمیگویید فلسفه، خب چرا ائمه س ما که بسیار بر بزرگان شما در اوامر الهی و برهانی پیشی داشتند از فلسفه کمک نگرفتند و آن را مطرود یا بقولی تحریم کرده اند؟

سلام
اگر فلسفه را
استفاده از براهین صرف عقلی بنامیم ائمه ع هم بسیار از آن استفاده کرده اند الا اینکه امام ع را که ولی امر است نباید در حد کاربرد براهین عقلی تنزل داد
علت طرد فلسفه را هم عرض کردم
در حقیقت برخی افراد فلسفه را بعنوان مرجع مستقلی از اهل بیت ع مورد استفاده قرار می دادند همانطور که برخی دیگر فقه خود را در مقابل فقه ائمه ع علم کرده بودند لذا از این جهت مورد رد حضرات قرار گرفت وگرنه استدلالات عقلی هشام هم عقلی و فلسفی است هرچند دارای نظام نیست ولی امام ع هشام را رد نمی کند چرا ؟ چون زیر پرچم ولایت و برای دفاع از آرمانهای آن از عقل فلسفی خود بهره می برد
حال اگر کسی از اصحاب ائمه ع قادر بود برای مباحث عقلی خود نظام سازی کند ایا امام ع آنرا رد و منع می کرد ؟
در حقیقت
رد فلسفه الهی به معنای عدم امکان راهیابی عقل به حقایق است و این در حالی است که در روایات عقل را حجت درون معرفی فرمودند .
خوب حجتی که هیچ از خود نوری و حجیتی ندارد به چه درد می خورد این چه حجتی است ؟
وهو الله الهادی الموفق

فی نفسه تعریف شما از فلسفه اشتباه است.

antiuwamism;351712 نوشت:
فی نفسه تعریف شما از فلسفه اشتباه است.

سلام
شما اصلاح بفرمایید
والله الموفق

رجوع کنید به کتاب آشنایی با علوم اسلامی (1) مرحوم مطهری مشروحا ایشان ذکر کرده اند.

از محضر شریف آیت الله العظمی شیرازی

سؤال:
چرا برخی بزرگان به فلسفه ایراد می گیرند؟
جواب:
فلسفه مبتنی بر عقل صِرف است و عقل صِرف منهای وحی بسیاری از امور را درک نمی کند و بر آن احاطه ندارد ـ علی الخصوص درباره ی الله که آفریننده ی جهان هستی و خالق انسان است ـ لذا فلسفه که متعلق به قسم طبیعیات بوده، دانش جدید آمده و خلاف آن را ثابت کرده است. و آنچه تعلق به قسم الهیات دارد به خطا افتاده و قرآن مجید، رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام آن را برملا فرمودند، مثلاً: «الواحد لا یصدر منه الا الواحد» که علم جدید خلاف آن را ثابت کرده و گفته: در ما سوی الله واحدی و بسیطی وجود ندارد، هر چه هست حتی مولکول هم دارای اجزاء و تعدد است، و این قاعده در آن راه ندارد.

و اما ذات باری تعالی، پس قرآن مجید فرموده: «ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ»(انعام:102)، یعنی: او خالق و آفریننده ی همه کون و مکان، زمین و زمان و إنس و جنّ است.

بنابراین: الواحد لایصدر منه الا الواحد با هیچ ملاکی قابل تصحیح نیست. و هکذا و هلم جراً، بلی، بعضی مسائل فلسفه ی مصطلح، که با فرمایشات رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام که به اذن خدا دانشمندترین افراد بشرند مخالفت ندارد صحیح است، لکن نه بالإستقلال، بلکه با تبعیت از اهل بیت علیهم السلام.

antiuwamism;351724 نوشت:
رجوع کنید به کتاب آشنایی با علوم اسلامی (1) مرحوم مطهری مشروحا ایشان ذکر کرده اند.

سلام
اگر اظهار فضل نباشد حقیر فلسفه تدریس کرده ام
و بیان حضرت ایت الله شیرازی هم که مخالفتی با فلسفه ای که ما داریم ندارد
چه اینکه فلسفه مد نظر ما هیچگاه از نور وحی جدا نبوده است
تا جایی که به فلسفه موجود در میان مسلمانان را فلسفه اسلامی می گویند
بعدهم خود ایشان می فرمایند بسیاری امور را درک نمی کند و نفرمودند هیچ چیز را
خوب چه بسا چیزی اول دانه ای باشد و روزی درخت پر ثمری شود
وهوالله الموفق

برای حقیر مهم نیست که شما استاد چه هستی، که مرحوم طباطبائی و مطهری و میرداماد و ابن سینا، و پدر ایشان ملاصدرا نیز استاد بودند و نظرات ایشان توسط متکلمین شیعه رد شد. چراکه فلسفه صرفا بر عقل تکیه کرده و این از علوم اسلامی جداست.

حامد;351707 نوشت:
اگر فلسفه را استفاده از براهین صرف عقلی بنامیم
هنوز منتظر پاسخ شما به ادعای مذکورتون هستم

antiuwamism;351747 نوشت:
هنوز منتظر پاسخ شما به ادعای مذکورتون هستم

antiuwamism;351743 نوشت:
برای حقیر مهم نیست که شما استاد چه هستی، که مرحوم طباطبائی و مطهری و میرداماد و ابن سینا، و پدر ایشان ملاصدرا نیز استاد بودند و نظرات ایشان توسط متکلمین شیعه رد شد. چراکه فلسفه صرفا بر عقل تکیه کرده و این از علوم اسلامی جداست.

سلام
اول دومی
شما تفسیر خوانده اید ؟
بخش مهمی از تفسیر تحقیق معنای لغوی است که بر اساس علم لغت صورت می گیرد هیچ عالم مسلمانی هم رد نکرده است اما علم لغت صرفا بر مبنای استعمال عرب است یعنی علم سماعی است با این حال کسی نگفت علم لغت اسلامی است یا غیر اسلامی
من نمی دانم استفاده از اصول عقلانی در کاوش تعالیم دین چطور غیر اسلامی است ؟
الان از علوم تجربی هم در فهم بعضی آیات و روایات استفاده می شود و کسی نمی گوید غیر اسلامی
اما معلوم نیست فلسفه چه چوب تری به شما فروخته است
و اما فلسفه عبارت است از :
کشف علت پدیده های هستی از طریق عقل
هرچند برخی اصل هستی را موضوع فلسفه می دانند یعنی شناخت عقلی هستی و شوون آنرا موضوع فلسفه می دانند
لذا هرکسی از ادله صرفا عقلی برای بیان دلیل پدیده ای یا مساله ای استفاده کند تفلسف کرده است ولو اینکه دشمن خونی فلسفه باشد
وهوالله الموفق

کی به اولی پاسخ میدهی؟

واقعا جای تعجب است که علم زبان رو نادیده میگیرید:
امیر مومنان نیز فرمودند: « الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَان‏ ــ علم بر سه قسم است: فقه (ژرف نگری) برای ادیان ، طبّ برای ابدان و علم نحو برای زبان.» (بحار الأنوار ، ج‏75 ،ص45 )

علم لغات و دانستن قواعد زبانی کاملا اسلامی بوده و مولانا علی ع نیز بدین مهم اشاره کرده اند. بسیاری از سوالات شما با علم کلام پاسخ داده میشود. شما فقط دقت نمیکنید و مصرانه حرف خود را میزنید. مگر نگفتید که علم کلام عقل است. پس استفاده از علم کلام نیز استعمال همان اصول عقلانی است که در چارچوب وحی است.

بلی. حتی علم اقتصاد و ریاضی نیز در قرآن کریم بکار رفته در امتداد استفاده از علم کلام، اما هیچ یک ازین علوم تعدی نمی کنند و مدعی اثبات وجود و بحث کردن در خط قرمز های اسلامی نیستند، هیچ یک ازین علوم به گمراهی و ضلالت ختم نمیشود(در حالی که ترویج فلسفه بین عموم از خط قرمز هایی بود که امام ره نیز با آن مخالف بودند). فلسفه علمیست گمراه کننده، علمیست که چارچوب برای خود قائل نیست، پس نمیتواند ابزاری در جهت شناخت دین باشد.

امیدوارم به حدی رسیده باشید که عرائض حقیر را هضم کنید.

antiuwamism;351820 نوشت:
کی به اولی پاسخ میدهی؟

واقعا جای تعجب است که علم زبان رو نادیده میگیرید:
امیر مومنان نیز فرمودند: « الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَان‏ ــ علم بر سه قسم است: فقه (ژرف نگری) برای ادیان ، طبّ برای ابدان و علم نحو برای زبان.» (بحار الأنوار ، ج‏75 ،ص45 )

علم لغات و دانستن قواعد زبانی کاملا اسلامی بوده و مولانا علی ع نیز بدین مهم اشاره کرده اند. بسیاری از سوالات شما با علم کلام پاسخ داده میشود. شما فقط دقت نمیکنید و مصرانه حرف خود را میزنید. مگر نگفتید که علم کلام عقل است. پس استفاده از علم کلام نیز استعمال همان اصول عقلانی است که در چارچوب وحی است.

بلی. حتی علم اقتصاد و ریاضی نیز در قرآن کریم بکار رفته در امتداد استفاده از علم کلام، اما هیچ یک ازین علوم تعدی نمی کنند و مدعی اثبات وجود و بحث کردن در خط قرمز های اسلامی نیستند، هیچ یک ازین علوم به گمراهی و ضلالت ختم نمیشود(در حالی که ترویج فلسفه بین عموم از خط قرمز هایی بود که امام ره نیز با آن مخالف بودند). فلسفه علمیست گمراه کننده، علمیست که چارچوب برای خود قائل نیست، پس نمیتواند ابزاری در جهت شناخت دین باشد.

امیدوارم به حدی رسیده باشید که عرائض حقیر را هضم کنید.

سلام
پاسخ دادم آخر پست قبلی
برادر
هر علمی وقتی به دست نا اهل بیفتد گمراه کننده است حتی علم دین
و اما کلام نظام مند نیست
اگر بنیانی برایش باشد همان حسن و قبح عقلی است
دیگر اینکه هیچ علمی بر علم کلام مترتب نیست
بلکه علم کلام خود یک مشرب است
که با روش خاص خود از نقل بهره می برد
متکلمین هم در میزان بهره وری از عقل در خود علم کلام اختلاف دارند
برخی عقل محورتر و برخی نقل محورترند
علم کلام در سیر تکاملیش بیش از پیش عقل محور شده است
یعنی اصول عقلانی که اغلب فلسفی هم هستند بدان راه یافته است
اما فلسفه نظام خاص خودش را دارد
مثل فیزیک مثل شیمی
حال چرا باید فیزیک مدعی شناخت جهان حق ورود به تفسیر تعالیم دین را داشته باشد اما فلسفه نمی دانم
قصه یک بام و دو هوای علمی است
ببین اخوی شما تازه اینجا آمده ای
من با پنجاه نفر هم فکر شما تا بحال بحث کرده ام
تا جایی که دیگر حوصله تکرار ندارم
شما به مرام خودت باش من به مرام خودم
متشکرم
و هوالله الهادی السبیل

دوستان لطفا به یکدیگر بی احترامی نکنید گفتمان ادابی دارد .....

سوال:
آیا ممکن است عقاید و باور های دینی با استدلال های عقلی به طور صد در صد و قطعی ثابت شود طوری که شک در آن محال باشد؟

پاسخ:
موضوع استدلال پذیری اعتقادات دینی و رابطه عقل و دین همواره یکی از موضوعات چالش بر انگیز میان دین پژوهان بوده است. اینکه نقش عقل در برخورد با اعتقادات دینی و گزاره های دینی تا چه میزانی است؟ نقش ایمان در دین چیست وایا ایمان متکی بر عقل است یا فراتر از ان و متفاوت با ان است؟ تا چه اندازه باید ایمان را عقلانی کرد و اصلا تا چه اندازه میتوان بر عقل اعتماد کرد؟
برای فهم این رابطه، لازم است ابتدا به توصیف سه واژه کلیدی دین، ایمان و عقل پرداخته شود تا ادامه بحث بر اساس ان پیش برود.

دین
دین، مجموعه گزاره های ناظر به واقع و ناظر به عمل( نظری و عملی) است که حول محور قدسی شکل گرفته اند. بنابراین، مراد ما از دين، مجموعه ى آموزه هايى است كه از ناحيه ى خداوند متعال به وسيله ى وحى به پيامبران جهت هدايت انسان ها نازل شده است. آموزه هايى كه به دو دسته ى اخبارى و انشايى تقسيم مى شوند; آموزه هاى اخبارى از حقايق حاكى از هست و نيست ها، و آموزه هاى انشايى از حقايق مشتمل بر بايدها و نبايدها تشكيل شده اند.

ایمان
ایمان امری اختیاری است و انسان نسبت به تحقق و عدم تحقق ان مختار است. اما این تصدیق قلبی، تصمیم ویژه ای است برای اینکه انسان تسلیم اراده خداوند بشود و به ربوبیت او تصدیق کند. البته برای ایمان اوردن، علم داشتن به موضوع مورد تصدیق قلبی نیاز هست ولی علم، شرط کافی برای تحقق و بقای ایمان نیست. گاه میشود کسی از وجه نظری علم کاملی به خداوند داشته باشد ولی این علم او از حیطه مسائل نظری و مفهومی بالاتر نرود و ایمان محقق نگردد. بنابراین، ايمان عبارت است از تصديق قلبي که مبتني بر معرفت حصولي يا حضوري است.

عقل
عقل نیروی درک کننده ادمی است که هم در فرایند فهم به کار میرود و هم استدلال گر است. کارکردهای متفاوتی برای عقل بیان شده است. در مجموع شش کارکرد برای عقل قابل تصور است.
1. در مقام فهم معنای گزاره های دینی
2. درمقام استنباط گزاره های دینی از متون مقدس
3. در مقام انتظام بخشیدن به گزاره های دینی
4. در مقام تعلیم گزاره های دینی
5. درمقام اثبات گزاره های دینی
6. در مقام دفاع از گزاره های دینی
اختلاف نظرهای زیادی در مورد قلمرو دخالت عقل در گزاره های دینی، بوجود امده است. البته در میان دینداران، اختلافی در مورد کارکرد عقل در 4 حوزه اول وجود ندارد و حتی ایمان گرایان نیز این امر را میپذیرند. اما در مورد دو نقش اثبات و دفاع از گزاره های دینی، اختلاف بر سر این است که ایا گزاره های دینی را باید به مدد عقل به اثبات رساند و از انها در برابر اشکالات و شبهات دفاع عقلانی کرد یا نه؟

رابطه عقل و وحی در تعلیمات دین اسلام
با تأمل در تعاليم اسلام به ويژه قرآن كريم و روايات پيشوايان دين، اهميت و منزلت عقل نمايان مى شود. در دين اسلام، تعقل مبناى ايمان قرار گرفته و قرآن، همواره انسان را به تفكر و تدبر و پرهيز از تقليد كوركورانه فرا مى خواند و پليدى را از آن غير اهل تعقل مى داند. عقل در روايات، محبوب ترين مخلوق نزد خداوند و معيار پاداش و كيفر آدميان و حجت و رسول باطن معرفى شده است.
متكلمان شيعه، نه گرفتار افراط گرايى معتزله شدند و نه از حجيت عقل غافل ماندند و با توجه به احاديث اهل بيت (عليهم السلام) به مشكل تعارض عقل و وحى برنخوردند تا به ترجيح عقل بر وحى يا وحى بر عقل فتوا دهند. بر اين اساس، كتاب هاى كلامى شيخ مفيد، شيخ طوسى، سيد مرتضى، خواجه نصير الدين طوسى و علامه ى حلى، صبغه ى عقلى و برهانى داشت.
حكيمان اسلامى نيز با اين مسئله ى مهم روبه رو بودند و راه اعتدال را دراین زمینه پیمودند. ایشان از کندی تا فلاسفه معاصر با گوناگونی مکاتبی که داشتند، توافق و تلائم فلسفه و دين را تبيين كرد. به عقیده انان ميان دين و فلسفه اختلافى نيست و در صورت بروز تعارض ظاهری ميان آيات قرآنى و تعليمات فلسفى، راه حل، تأويل آيات است.
با این نکات روشن میشود که به کمک نظریه عقلانیت اعتدالی و به مدد باورهاى پايه، يعنى اوّليات، وجدانيات و فطريات، حقّانيّت پاره اى از اعتقادات دينى را ثابت مى كند؛ اموری مانند وجود خدا و صفات او و نیز ضرورت وجود معاد، شریعت، پیامبر و ... به گونه اى كه تشكيك بردار نباشد و پاره ى ديگرى از اعتقادات دينى نيز گرچه درحد ظنیات یا یقینیات عقلائی و روان شناختی باقی می ماند اما با حقّانيّت دسته ى اول، ارزش معرفت شناختى پيدا مى كنند. البته توجه به این نکته مهم ضروری است که عقل آدمى با همه ى ارزش و عظمتى كه دارد، در دامنه ى محدودى به سر مى برد; گرچه در معرفت دينى، نفش اساسى دارد و در اثبات حقّانيّت وحى و ضرورت بعثت پيامبران و تحليل عقلى مفاهيم دينى و تفسير گزاره هاى دينى تواناست ولى در درك همه ى حقايق به ويژه عالم وراى طبيعت ناتوان است.
بنابراین مى توان باورهاى مستنتج يقينى از باورهاى بديهى را استنتاج كرد; اما نمى توان تمام باورها را به يقينيات مستند ساخت. مثلا باور به وجود قیامت و محکمه عدل الهی امری بدیهی است اما اینکه اوصاف ان چگونه است دیگر بدیهی ویقینی نیست و یا اصل ضرورت بعثت انبیا امری بدیهی وعقلی است اما اینکه چه شخصی نبی است و چه شخصی نیست، بدیهی و یقینی نیست.
البته بدیهی نبودن به معنای این نیست که با عقل سر ناسازگاری دارد و به قولی عقل ستیز است بلکه در مورد تمام گزاره های دینی میتوان گفت که هیچ گزاره ای پیدا نمیشود که با عقل ناسازگار باشد و عقل استدلال گر و محصولات آن تا آن جا كه باورهاى پايه و بديهى مستند باشند، هيچ گونه تعارضى با آموزه هاى دين اسلام ندارند. هر چند عقل توان رسیدن به برخی از این اموزه ها رابه صورت بدیهی ندارد که بیان شد.

منابع:

  1. کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه
  2. درآمدی بر کلام جدید،هادی صادقی
  3. مبانی اندیشه اسلامی،ج 2، حسین یوسفیان
  4. جستارهايي در کلام جدید، بحث ایمان و عقلانیت، محسن جوادی
موضوع قفل شده است