قوی باشیم یا ضعیف؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قوی باشیم یا ضعیف؟

در حدیثی آمده شیعیا ما لاغر و لب خشکیده اند و احادیث دیگر از خوبی تشنگی و گرسنگی میگویند که نهایتا به ضعیفی دچار میشه ازون طرف ما حدیث داریم بصورت دعا که قو علی خدمتک جوارحی. حال قوی باشیم و گنده یا ضعیف و لاغر؟

با نام الله


[=&quot]از [/][=&quot]امام صادق عليه السّلام[/][=&quot]روايت شده است كه فرمود:[/]
[=&quot]شيعيان [/][=&quot]على عليه السّلام[/][=&quot]، شكمهايشان لاغر و لبهايشان خشكيده بود. آنها اهل رأفت و مهربانى و علم و بردبارى بودند. اكنون نيز به زهد و بى‏ رغبتى به دنيا شناخته مى ‏شوند. پس با پرهيزكارى از گناه، و سعى و تلاش در كارهاى نيك، خودتان را بر آنچه به آن عقيده داريد (ولايت اهل بيت) يارى كنيد.[/][=&quot][1][/]

[=&quot]________________________________________________________[/]
[=&quot] [1]. صفات الشيعه-ترجمه توحيدى، ص: 41[/]

سلام"این روایت توصیف کننده شیعیان علی (ع)بوده وکنایه ازروزه دار بودن آنان دراکثر ایام سال وبی توجهی به شهوت غذا و افراط نکردن درخوردن ونوشیدن است وهمچنین اهل کار وتلاش بودن آنان است.

antiuwamism;346181 نوشت:
در حدیثی آمده شیعیا ما لاغر و لب خشکیده اند و احادیث دیگر از خوبی تشنگی و گرسنگی میگویند که نهایتا به ضعیفی دچار میشه ازون طرف ما حدیث داریم بصورت دعا که قو علی خدمتک جوارحی. حال قوی باشیم و گنده یا ضعیف و لاغر؟

سلام
روایت بیانگر زهد است و منافاتی با قوی بودن ندارد چه اینکه قوت از پر خوری ناشی نمی شود بلکه قوت از شدت ایمان و سعی و تلاش همراه با رفع نیاز در لازم حاصل می شود
ضمن اینکه ایمان هم مراتب دارد و اقتضای هر مقامی وضعیت خاصی است
آنکس که به زهد و معرفت جانی یافت کمتر از صاحب بدن قوی نیست بلکه برتر هم هست
والله الموفق

خب. احادیثی که از قوت و هیکل میگن با لاغری در تعارض نیستند؟

antiuwamism;347550 نوشت:
احادیثی که از قوت و هیکل میگن

سلام
کدام احادیث
لطفا ذکر کنید
والله الموفق

دعای قو علی خدمتک جوارحی یا اینکه نمیتوان گفت که فاتح خیبر اسد الله الغائب آدمی لاغر بوده باشد.

کارشناسان نظر بدن

antiuwamism;348694 نوشت:
دعای قو علی خدمتک جوارحی یا اینکه نمیتوان گفت که فاتح خیبر اسد الله الغائب آدمی لاغر بوده باشد.

سلام
قوت مستلزم فربه بودن نیست
والله الموفق

با او

سلام و ادب

باید دقت کرد که این گونه عبارات در متون دینی ما همراه با توجه به دو نکته ی ذیل که یکی از آن دو در نوشته های پیشین اشاره شده، همراه باشد:

1-سطح معارف را در نظر داشته و هر توصیه ای را برای همه ندانیم. برخی توصیه ها به عنوان راهکار رشدی است که برای اهلش مفید بوده و برای غیرش، نه تنها مفید نیست که موجب آسیب های حتی جبران ناپذیر است. چنان که اگر فرد عادی تمرین نکرده ای، وزنه های تمرینی وزنه بردار جهانی را که موجب رشد اوست، بزند نه تنها رشد نکرده که باعث آسیب جسمانی و امور مثل قطع نخاع می شود.

2-اما حتی برای اهل این امور و خواص هم، باید در نظر داشت که به معنای عدم استفاده و ریاضات آسیب رساننده و غیر معقول و غیر مشروع نیست. به هر حال نعمات دنیا به عنوان تسهیل گر راه کمال بوده و برای بندگان خداست. چنان که به فرموده ی آقای قاضی، جسم مرکب روح است و تا مرکب سالم و سرحال نباشد، روح هم ناتوان خواهد بود.
اما بحث از تعادل است، که ملاک روشن معارف دینی ماست. برای طالب کمال، تعادل در استفاده از نعمات در حد نیاز است. ممکن است استفاده از نعمات در حد بیش از نیاز، در موارد بسیاری حرام نباشد، ولی مانع کمال طالب معنویت باشد. لذا گفتند طالب کمال در استفاده از نعمات دنیوی، به حد نیاز اکتفا کند. ولی این حد نیاز برای افراد مختلف که طبع های گوناگون و سیستم فیزیکی مختلف و شرایط متفاوت اند، متفاوت است. کسی ممکن است با نصف بشقاب غذا، نیاز بدنش تامین شده و شادابی لازم برای عبادت و انجام وظایف و رشد علمی و عملی را پیدا کند. کسی دیگر، با دو بشقاب غذا، این حد نیازش تامین شود.
پس لاغر بودن و...، نشانه های کلی و در اصل حاکی از همان استفاده به حد نیاز است. چه بسیار اولیاء و عرفایی که چاق بوده اند ولی بیش از حد نیاز هم از نعمات دنیا استفاده نکرده اند.
پس ملاک، حفظ تعادل و استفاده به حد نیاز است. اما چون نیازها متفاوت است، استفاده ها و تعادل های افراد هم مختلف خواهد بود.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

طارق;348871 نوشت:
پس لاغر بودن و...، نشانه های کلی و در اصل حاکی از همان استفاده به حد نیاز است. چه بسیار اولیاء و عرفایی که چاق بوده اند ولی بیش از حد نیاز هم از نعمات دنیا استفاده نکرده اند.

با سلام و عرض ادب

از کجا می توان فهمید که حد تعادل کجاست؟ از هر پرخوری بپرسیم معمولاً می گوید من در حد نیازم می خورم.

با او
سلام و ادب؛

فرمودید:

از کجا می توان فهمید که حد تعادل کجاست؟ از هر پرخوری بپرسیم معمولاً می گوید من در حد نیازم می خورم.

پاسخ؛

اولا که این گونه مسائل کاملا شخصی است و هر کسی خواست به این مسائل ملتزم می شود. پس اصلا ما نباید کاری به خوردن دیگران داشته باشیم که بخواهیم بپرسیم و او هم توجیه کند. هر کسی حفظ تعادل را خوردن را کار درستی تشخیص داد، برای خودش عمل می کند و هر کسی قائل به این مسئله نبود، در هر صورت خواهد خورد.

ثانیا اگر ملاک تعادل را برای خودمان می پرسیم، این دیگه مسئله ی ریاضی نیست که بخواهیم یک پاسخ دقیق و یا مقدار و عدد بگیم. هر کسی متوجه می شه که نه اونقدر کم بخوره که احساس ضعف داشته باشه یا احساس سیری نکته، نه اینطور باشه که در حد ترکیدن بخوره. ماشاالله اکثر ما تجربه ی ترکیدن از پرخوری را داریم. معمولا گفته شده که طوری بخورید که هنوز کمی اشتها برایتان مانده باشد و دست از غذا بکشید نه اینکه آنقدر بخورید که دیگه حالتان از غذا به هم بخورد و به زور نفس بکشید.

اما برای تکمیل بحث، یکی دو نکته را هم عرض می کنم؛

1-در نظر داشته باشید که راه های کمال معنوی انسان فراوان است چنان که فرموده اند: الطرق إلی الله بعدد أنفاس (یا أنفس) الخلائق. پس مشی عرفانی و کمالی افراد بنا به طبع ذائقه و.... شان متفاوت است. دو مبنای رایجی که وجود داره یکی طریق ریاضت است که برخی علما به این شیوه قائل بودند و با کم خوردن و عبادات بسیار زیاد و محدودیت های خاص، می خواستند به خدا برسند. مثلا طریق آخوند سلطان آبادی و دیگران اینطور بوده. ولی طریق دیگر، طریق معرفت نفس است که راه کمال حقیقی رو در ریاضات ظاهری و جسمانی نمی دونه، بلکه راه رو در شناخت نقس و به تبع شناخت خدا می دانه چنان که احادیث بسیار زیادی در این مضمون هست که یکیش همان حدیث معروف است که: من عرف نفسه، فقد عرف ربه.و راه معرفت نفس را هم نفی تعلق از غیر خدا معرفی می کنن. مثلا طریق آخوند ملا حسینقلی همدانی و شاگردانش تا آقای قاضی و علامه طباطبایی به این شیوه قائل بودند.
طریق اول در استفاده از نعمات، چه بسا به کم تر از نیاز استفاده می کردن و کمی به تفریط متمایل بودند. ولی طریق دوم می گه نه، تو در استفاده از نعمات دنیا، در حد نیاز استفاده کن ولی سعی کن دل نبندی.

اصل حرف این است که میان استفاده از دنیا با تعلق به دنیا تفاوت است. این که دنیا در قرآن و احادیث مکرر مورد نکوهش قرار گرفته، منظور نعمات الهی که آیات خداوند و مخلوقات او و هدیه ی خداوند به انسان ها هستند نیست، بلکه منظور دل بستن انسان به نعمات دنیاست که به شرک خفی تبدیل می شه و جای خدا رو می گیره.
پس منظور عدم استفاده نیست، بلکه عدم دل بستن است. همان که سعدی می گه: آنچه را که نپاید، دلبستگی را نشاید!

2- یک ماجرای جالبی هم هست که ذکرش خالی از لطف نیست. یکی از فقهای بزرگ شیعه مرحوم کاشف الغطاء است که میگن اگر کل فقه از بین بره، سه نفر هستن که می تونن از ذهنشون کل این علم رو از اول تا آخر بنویسن و پیاده کنن. یکیش میگن همین مرحوم کاشف الغطاء است. طلبه ای در خاطراتش گفته آوازه ی کاشف الغطاء رو شنیده بودم، از شهرمون رفتم ببینمش. در درسش شرکت کردم و استفاده بردم، بعد درس رفتم احوال پرسی و گفتم از سفر رسیدم برای دیدن شما. میگه ایشون من رو دعوت کرد برای نهار به خونشون. میگه وقتی رفتم دیدم سفره و غذای مفصلی آمد و ایشون حسابی شروع کرد به خوردن. میگه من از خوردن ایشون متعجب شدم و در دلم گفتم عالِم دین که اینطور مفصل و حسابی غذا نمی خوره. بعیده این عالِم بزرگی باشه، لابد اسم در کرده. میگه همین طور این مسائل در ذهنم بود که کاشف الغطاء همانطور در حال خوردن غذا، سرشون رو آورد بالا و گفت: فلانی! ما پر می خوریم و پر هم می فهمیم. و میگه دیدم این از ضمیر من هم آگاهه که به چه فکر می کنم.

پس نباید ملاک های سفت و تندی برای عرفان و کمال در نظر بگیریم و بگیم جز این نیست و نمی شه. احادیث هم خیلی ریزه کاری ها دارن، و نمی شه با دیدن ظاهر یک حدیث و فهم اولین و ساده ترین معنایی که ازش فهمیده می شه، سریع فرمول سازی کنیم.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

موضوع قفل شده است